معارفى از قرآن

معارفى از قرآن0%

معارفى از قرآن نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: مفاهیم قرآنی

معارفى از قرآن

نویسنده: شهيد آيت الله دستغيب
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 26197
دانلود: 4285

معارفى از قرآن
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 48 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 26197 / دانلود: 4285
اندازه اندازه اندازه
معارفى از قرآن

معارفى از قرآن

نویسنده:
فارسی

اين کتاب، مشتمل بر خلاصه‌اي از بيانات آيت‌الله «سيدعبدالحسين دستغيب» در تفسير سورة مبارکه «حديد» طي چهل و چهار جلسه است. آيت‌الله دستغيب در شرح و تفسير اين سورة شريف، مطالب متعدد و متنوعي را مدّنظر داشته که عمده‌ترين آن‌ها به شرح زير است: اسماء، صفات و افعال خداوند؛ شأن نزول سورة حديد؛ مالکيت خداوند؛ تسبيح همة موجودات و کائنات؛ دوران آفرينش آسمان‌ها؛ شرح معاني عرش؛ مبدأ و معاد؛ پاداش و جزاي آخرت؛ اختلاف ميان شب و روز به عنوان نشانة عظمت الهي؛ دستورات اخلاقي براي تهذيب نفس؛ علّت وجود نور مؤمن و ظلمت کافر در صراط؛ زمينة ايجاد ايمان وارتباط آن با خشوع دل؛ پيغمبران و کتاب‌هاي آسماني؛ عدل الهي و سفارش به پرهيزکاري. آن‌چه در اين کتاب جلب توجه مي‌کند، استفاده از آيات سورة حديد و تفسير آن‌ها در روشنگري ديني و سياسي است.

۳۹

لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط و انزلنا الحديد فيه بأس شديد و منافع للناس و ليعلم الله من ينصره و رسله بالغيب ان الله قوى عزيز (۴۳۷)

معجزه پيغمبران دليل صدق آنها است

هر آينه فرستاديم پيغمبران خود را با بينات يعنى گواه آشكار، دليل واضح، پيغمبر يعنى كسى كه از طرف رب العالمين قيام مى‏كند مى‏گويد من رسول خدايم از نزد رب العالمين. اينها همه رشحه‏اى است از قدرت بينهايت خداى تعالى. آنگاه اين بشر ضعيف ادعا مى‏كند كه من از طرف خداى شما پيغام آور هستم. صرف ادعا كه بگويد من پيغمبر از طرف خدا هستم، عقل نمى‏تواند بپذيرد. اين شخص و ساير افراد از حيث بشر بودن مثل هم هستند وقتى مثل هم شدند ترجيح بلامرجع غلط است - تا بينات، گواهيهاى حق نباشد علم آور كه آدمى يقين كند او بپذيرد. از جمله شواهدى كه دلالت مى‏كند بر اينكه اين شخص از طرف رب العالمين است. يكى آنكه رشته‏اى از رشته‏هاى قدرت وقتى كه ادعا مى‏كند از او بخواهند دليل كجاست؟ آن قدرت حق كه خرق عادت است يعنى آنچه را كه بر سبيل عادت محال است، اسباب عادى تا نباشد نمى‏شود بدون اسباب عادى خرق نواميس طبيعت كند از قبيل شق القمر به انگشت مباركش. خاتم انبياء محمد مصطفىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم (۴۳۸) ماه را دو نيم كرد كه از اين پيغمبر مكرم مطالبه كردند معجزات نمى‏خواهيم، آسمانى بايد باشد لذا رسول خدا در شب چهارده در وقتى كه ماه بالا آمده بود، با انگشت مبارك اشاره كرده ماه شكافته شد و بين دو قطعه‏اش فاصله‏اش فاصله افتاد بعد هم به اشاره كرد ماه شكافته شد و بين دو قطعه‏اش فاصله افتاد بعد هم به اشاره حضرتش متصل شد. شق القمر از معجزات مشهور و متواتر رسول خدا است. رشته قدرت الهيه است كه آشكار كند اين محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بشر هست، اما بشرى كه متصل به عالم اعلا است دليلش اينكه قدرتى از قدرتهاى بى نهايت حق به دست او آشكار مى‏گردد. هر پيغمبرى معجزه‏اى داشته است يعنى رشته‏اى از قدرت خدا كه جناب موسى عصا بيندازد اژدها شود. اين خرق عادت است آن هم چه اژدهائى. عصا وقتى انداخت فرعون كه ادعاى خدائى مى‏كرد و به مصريها مى‏گفت شما بايد بنده دليلش اين است كه ملك مصر مال من است‏(۴۳۹) اين فرعون كذائى كه موسى در لباس چوپانى را راه نمى‏داد كه موسى بيايد نزديكش به اين اندازه ديكتاتور(۴۴۰) و بى حيا بود، جناب موسى كارى كه كرد كه عصا را در قصر فرعون انداخت اژدهاى عظيمى شد كه يك لب پايين قصر و لب ديگرش را بالا قصر گذاشت كه يك دفعه فرعون ديد از دهان اژدها التهاب مثل شعله‏هاى آتش به طرفض پرتاب مى‏شود همين قدر بدانيد در زير جامه‏اش كارى كرد كه رسوائى بار آورد فرياد كرد از موسى بخواهيد كه از من بگذرد.

اين خرق عادت است، اهل كار، يعنى ساحرهاى روزگار آنها خوب مى‏فهميدند كه خرق عادت است اين سحر نيست.

خداى موسى بيدار است

حتى نوشته‏اند شبى كه فردايش بنا بود سحره فرعون با موسى مبارزه كنند بزرگترشان گفت ما مى‏خواهيم ببينيم آيا اين موسى از خودمان است يعنى ساحر است يا نه، بلكه قدرت خدا است گفت: من يك نشانه‏اى برايتان مى‏گويم همين امشب دو نفر بروند آهسته بدون اينكه موسى خبر شود وقتى كه خواب است عصايش را بردارند و بياورند اگر توانستند عصا را بياورند يقين كنيد كه موسى مثل خودمان است و اگرنه پيغمبر است.

بالاخره دو سه نفر از ساحرها آنجائى كه موسى خوابيده بود و عصايش هم بالاى سرش بود آمدند كه عصا را بدزدند تا نزديك شدند ديدند اژدهاى عظيمى شد كه اينها همه ترسيدند فرار كردند رفتند به رئيسشان گفتند اگر موسى خواب است خداى موسى بيدار است معلوم مى‏شود كه اين عصا نقل موسى نيست نقل خداست - آنكه صاحب است بيدار است و آن خداوندگار است، اوست كه قدرت خود را آشكار مى‏فرمايد.

غرضم معنى معجزه است كه رشته‏اى از قدرت حق را آشكار فرمايد تا اينكه حجت آشكار شود فرق بين معجزه و سحر هم زياد است يكى همين تميزى بود كه خود ساحرها دادند.

ديگر از تفاوتهاى سحر و معجزه، آن است كه ساحر مادى است نفس كثيفش كافى است بر بطلانش هر طور كار غريب و عجيبى بنمايد در اثر اينكه آدمى مى‏داند براى پول است ربطى به خدا ندارند، معجزه راه خدا است، سحر، راه شيطان است.

ديگر آن است كه سحر، روى زمين بايد واقع شود، ولى در بالاى زمين كار كن نيست بر خلاف معجزه كه مثال شق القمر زده شد.

تقاضا و پيشنهادهاى مشركين به پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

مروى است كه وقتى رسول خدا دو سه سال آشكار بتها را سرزنش مى‏كرد بت پرستها و مشركين و رؤساى قريش شكايت كردند به ابوطالب كه برادرزاده‏ات محمد كارش رسيده است به اينجا كه بتهاى ما را آشكارا سب مى‏كند، برادرزاده‏ات را نصيحت كن، از او بپرس اگر پول مى‏خواهى ما تمام مالداران مكه (در آن زمان مكه مركز پولداران عرب در جزيرةالعرب بوده در جزيرةالعرب تنها شهرى كه قدرى متمدن بوده مكه بوده است) آن قدر اموالمان را روى هم مى‏ريزيم و به محمد مى‏دهيم كه ثروتمندترين اهالى جزيرةالعرب گردد اگر پول مى‏خواهد.

اگر رياست مى‏خواهد ما حاضريم او را رئيس مكه كنيم، سلطان مكه شود و اگر زن مى‏خواهد خوشگل‏ترين زنان را برايش مى‏آوريم و اگر اينها را قبول نكرد معلوم مى‏شود ديوانه هست پس او را تحويل ما بدهيد تا مداوايش كنيم.

ابوطالب رسيد خدمت رسول خدا گفت يا محمد اينها چنين مى‏گويند (حاصل روايت شريفه) آنگاه فرمود: اگر آفتاب را در دست راستم، مهتاب را در دست چپم قرار دهند و بگويند دست بردار از ذكر لا اله الا الله، محال است، من دست از دعوتم برنخواهم داشت‏(۴۴۱) . غرض ساحر عقب پول مى‏گردد پيغمبر عقب بندگى خدا مى‏گردد.

شياد با معجزه خربزه سه روزه

گويند، در زمان يكى از خلفاى عباسى، ساحرى پيدا شد سحرهائى مى‏كرد فهميد كه مردم عوامند و مى‏پذيرند، كم كم دعوى پيغمبرى هم كرد عده‏اى از آنهائى كه سحرش را ديده بودند باورشان شده بود اطرافش جمع شدند خبر دادند به خليفه كه شيادى پيدا شده دعوى پيغمبرى مى‏كند ممكن است فساد شود، خليفه او را طلبيد از او پرسيد شنيده‏ام تو ادعاى پيغمبرى مى‏كنى گفت: بله من پيغمبرم. گفت: مگر تو نمى‏دانى هر كس پيغمبر باشد معجزه دارد؟ (اولاً حرف خليفه غلط بود جوابش كشتن است نه مطالبه سند چون بالضرورة القطعيه نبوت به محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تمام شد پس اگر كسى پيدا شد صدها سحر كرد و گفت من پيغمبرم، اصلاً سؤال دليل، از او غلط است يقيناً دروغ مى‏گويد چون قرآن فرمود: نبوت ختم شد ما كان محمد ابا احد من رجالكم و لكن رسول الله و خاتم النبيين‏(۴۴۲) و همچنين آيات شريفه ديگرى كه مى‏فرمايد: اليوم اكملت لكم دينكم‏(۴۴۳) - ومن يبتغ غير الاسلام ديناً فلن يقبل منه‏(۴۴۴) ، هر كس غير از اسلام خواست دينى بپذيرد از او پذيرفته نمى‏شود حكمش كشتن است لكن خليفه شايد مى‏خواست سر بسرش بگذارد).

بدون اينكه حكم قتلش را صادر كند گفت: پيغمبران معجزه داشتند؟ گفت من هم معجزه داردم، گفت هر چيز دلت بخواهد برايت مى‏آورم. همان موقع هوا بسيار سرد بود خليفه گفت خربزه مى‏خواهم ساحر گفت: چشم، سه روز به ما مهلت بدهيد، گفت اين معجزه نشد اگر معجزه مى‏خواهى بكنى همين الان بياور، گفت اين معجزه نشد اگر معجزه مى‏خواهى بكنى همين الان بياور، گفت جناب خليفه بگو خدايا خربزه به من بده شش ماه ديگر به تو مى‏دهد، من يك پيغمبر ضعيفى كه بيشتر نيستم سه روز از شما مهلت خواستم زياد است؟ خليفه خنده‏اش گرفت فهميد از آن حقه بازهاى روزگار است گفت او را ببريد در آشپزخانه سلطنتى از او پذيرائى كنيد. بعد حاضرش كردند و گفتند: چطورى؟ گفت از سايه مبارك بسيار خوش گذشت گفت اين دو سه روز وحى هم بر تو نازل شد گفت: بله جبرئيل مكرر وحى آورد كه از اينجا تكان نخور.

غرض ساحرها بود كه بينه ندارند حالشان گواه بر بطلانشان هست.

معجزه پيغمبر اسلام هميشگى است

ارسلنا رسلنا بالبينات هر پيغمبرى بينه‏اش مختص به زمان خودش بود مگر خاتم انبياء محمد مصطفىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چون نبوتش به قيامت متصل و پس از خودش زمان فتره‏اى نيست نبوتش هميشگى است، خداى عالم هم معجزه او را باقى قرار داد تا قيام قيامت باشد و آن هم قرآن است قرآنى كه معجزه باقيه اين پيغمبر است، پيغمبرى كه به نص قرآن و به اتفاق و ضرورت تاريخ اسلام، محمد مكتب و استاد نديده يعنى مكتب و استاد يا به قول و امروز ما دانشگاه و دبيرستان نبوده و اگر كسانى مى‏خواستند اولادشان باسواد شود افرادى انگشت شمار را كه سواد داشتند اجير مى‏كردند كه به بچه هايشان سواد ياد دهند تا سن چهل سالگى، نه معلم استاد از خط نوشتن تا علوم فلاسفه هيچ از اين خبرها نبود.

يك دفعه وحى‏هائى بر او نازل گرديد خداى تعالى آيات قرآن مجيدى كه علوم اولين و آخرين در آن باشد هر چه بيشر رو به علم و دانش مى‏رود قرآن پيشش عظيم‏تر مى‏شود. چه بسا در اين مجلس شايد كسانى باشند كه بدانند قرآن در اين زمان ما چه در جهت علم هيئت و راجع به علم جغرافى و راجع به علم طب و خواص اشياء ووو كه از هر يك از اينها در قرآن مجيد بياناتى شده است كه تا پيش از زمان ما مجهول بوده حالا كاملاً روشن و آشكار گرديده.

نگارمن كه به مكتب نرفت وخط ننوشت

به غمزه مسأله‏آموز صد مدرس شد

صدها تفسير از علماء و محققين بر آن نوشته شده است و تعجب اينجا است كه همه هم اقرار دارند كه هنوز اين درياى بى پايان الهى كسى به عمق آن نرسيده هر كس در حد خودش برداشت كرده است.

غرضم كلمه بينات بود شواهد نبوت اين پيغمبر مكرم معجزات بدنى و معجزات خارجى را صاحب كتاب انيس الاعلام جمع كرده چهار هزار معجزه براى شخص پيغمبر مكرم ضبط نموده است ولى تمام يك طرف، قرآن هم يك طرف. آن معجزات در زمان خودش بود قرآنش در دسترس جميع مسلمين است تا قيام هر وقت قرآن را بر مى‏دارى معجزه پيغمبر را برداشته‏اى اگر بخواهم كلمه كلمه توضيح بدهم ماه رمضان تمام مى‏شود و اين آيه تمام نمى‏شود، مختصر كنم.

كتاب الهى با پيغمبران

لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان رسل خود را فرستاديم براى آنها كتاب هم فرستاديم.

كتاب: مراد بالقوه هست نه كتاب بالفعل يعنى اوراقى كه روى آن نوشته شده باشد و از آسمان بيفتد در دست پيغمبر. نه، قطعاً اين طور نيست بلكه آيات قرآن وحى‏هاى الهى كه قابل كتابت است در قوه اينكه نوشته گردد كتاب بشود، بر قلب محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نازل گرديد(۴۴۵) انزلنا معهم الكتاب يعنى بالقوه وحيهاى الهى كه صلاحيت براى كتاب شدن دارد چنانكه همينطور هم شد بر قلب پيغمبر نازل و از قلب پيغمبر به زبانش جارى شد و اصحاب هم ثبت مى‏كردند آيات قرآن را تا كتاب شد و در دست مسلمين قرار گرفت.

والميزان: ميزان نازل كرديم كلمه ميزان هر چند بسيارى از مفسرين ميزان را به معناى ظاهرش گرفته‏اند گفته‏اند يعنى ترازو ولكن محققينى از مفسرين اين معنى را انكار كرده‏اند و مى‏گويند كلمه الميزان در سوره الحديد كه ذكر فرموده مراد ميزان مادى نيست آن ميزانى كه عدل كتاب است او را بايد پيدا كرد. ميزانى كه با كتاب است كه تفسير كتاب است همراه كتاب است آن چيست؟

ديروز ما شرحى داديم فرمانهاى خدا است، قانونهاى الهى كه همان دين باشد ميزان براى بشر فرستاديم كه هرج و مرج نباشد ميزان دستش باشد در رابطه با خدايش - و معاملات بشر با يكديگر ميزان قرار داديم در قرآن مجيد و در قلب اين پيغمبر مكرم و بر زبان اولى الامر ميزان در معاملات كه بشر سرگردان نباشد بداند در معاملات چكار بكند كه ديروز مثال زديم قرآن مى‏فرمايد: مواظب باشيد در تمام حدود ميزان داشته باشيد بايد در تمام معاملات حدود و ميزان باشد تا برسد به قصاص و لكم فى القصاص حياه يا اولى الالباب بايد يك فرد فداى اجتماع گردد مفسد را بايد كشت كه هرج و مرج نگردد اما در كشور ما در چند ماه يادتان است ريختند اولين شهرى را كه قتل عام كردند قم بود. همان موقع من بالاى منبر داد زدم همان شخص كه قتل عام كرده بايد قصاص شود. نمى‏توانى بگوئى المأمور، معذور گوينده‏اش غلط است، امر شيطان را نبايد گوش كرد و اگر گفتى من اگر نكشم، خودم را مى‏كشند از تو پذيرفته نيست. حكم اسلام كه در دماء تقيه‏اى نيست هر چند كشته شوى.

لشكر اسلام بايد بداند، كشتن مسلمان براى جلوگيرى از كشته شدن خود حرام است نمى‏تواند چنين كارى بكند.

غرض، اگر چند ماه قبل، در قم حمله وحشيانه‏اى كه شد تمام اين مباشرين را گرفته بودند و دانه دانه به حكم قصاص شرعى با حضور اولياء دم، صاحبان خون، افسرها را تيرباران كرده بودند ديگر اين كشتارها پيش نمى‏آمد(۴۴۶) .

ميزان براى بسط عدل است

بعضى گفته‏اند ميزان، عدل است. بعضى گفته‏اند مراد ميزان عقل است لكن آنچه به نظر مى‏رسد كه جامع بين همه اقوال و شايد واقعاً هم همين قسم باشد. مراد از كتاب، بيان معارف است. كتاب فرستاديم بعضى دانش هائى كه سزاوار است و آمادگى براى كتاب شدن دارد از معارف الهيه.

مراد از ميزان به معناى آنچه با او سنجيده مى‏گردد حد و بسط هر شى‏ء، عدل در هر چيزى را ميزان گويند، براى سعادت بشر معامله‏اش با خدا نمونه عبادات، معامله بشر با يكديگر تا برسد به سياسات، حدود، ديات، ابقاعات، تمام اينها ميزان مى‏خواهد تا هرج و مرج نباشد تا ليقوم الناس بالقسط تا اينكه زندگى اين بشر، زندگى عادلانه باشد.

اين دو سه روز گذشته مفصل گفته‏ايم كه در دين اسلام يك موضوعى كه حكمش بيان نشده باشد نداريم، يا به عنوان خاص، يا در تحت يك عنوان كلى، به تعبير ديگر اگر حكومت اسلامى ان شاء الله برقرار شود، به احكام اسلام عمل شود كمبودى ندارند كه بخواهند دست دراز كنند و از قانونهاى شرق و غرب اقتباس كند، آنها محتاجند و اما حكومت اسلامى چيزى كه مى‏خواهد مجرى است كه اين قانون را اجرا كنند يعنى فرد زمامدار صالح بيايد اين قوانين را به مرحله اجرا درآورد.

پس اجراى حكومت اسلامى زور لازم دارد، ببيند قرآن چگونه جواب مى‏فرمايد:

بهره بردارى و دفع دشمن به وسيله آهن

لقد ارسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط - و انزلنا الحديد فيه بأس شديد و منافع للناس و ليعلم الله من ينصره و رسله بالغيب .

براى اينكه نظام عالم موقوف است به اجراى قوانين عدل الهى و اجراى قوانين الهى بدون زور و اعمال قدرت نمى‏شود. بنابراين خدا مى‏فرمايد ما آهن را آفريديم كه بعضى گفته‏اند يعنى خلقنا الحديد آفريديم معدن آهن را. بعضى گفته‏اند اگر ظاهر انزلنا را بگيريم يعنى از عالم غيب به عالم شهادت با اينكه حير، همان علو ظاهرى بگيريم كه البته مفسر مصرى طنطاوى مى‏گويد: كه ممكن است همان انزال ظاهرى باشد و به اين ترتيب كه در ابتداى خلقت تمام اين معدن هائى كه الان جوف زمين است. آهن، فيروزه، مس و... و... و... به صورت گازهاى متفرق در هوا بوده است كه در وقتى كه باران در زمين مى‏ريخته آن ذراتى كه ماده پيدايش آهن و ساير معادن بوده به جوف زمين رسيده جمع و با يكديگر تركيب گرديد تا اينكه خداى تعالى آهن را در دسترس بشر قرار داد.

على اى حال، آهن موجود عظيمى است براى دو منفعت، پروردگار براى بشر آفريده است هم وسيله طلب و هم وسيله حرب هم وسيله بهره بردارى و هم وسيله دفاع از دشمن. انتفاع از آهن و منافع للناس چقدر زندگى بشر موقوف به آهن است از سوزن خياطى تا بيمهاى بالاى سرتان بگويم يا قطعات آهن هواپيما و قطار تمام از آهن است و منافع للناس بشر بدون آهن نمى‏تواند زندگى كند، زندگى آدمى حتى زراعت تا آهن مى‏خواهد، منافع زندگى آدمى به آهن است و علاوه فيه بأس شديد چنانكه آدمى در دفاع از دشمن اعم از چهار پا يا دوپا كه مى‏خواهد او را بكشد، اسلحه داشته باشد و اسلحه‏هاى سابق شمشير و نيزه و تير بوده اسلحه‏هاى حالا تفنگ و توپ و تانك است بالاخره اين آهن هم قرار داديم بأس شديد سخت تلافى كننده است و دشمن را بين برنده است براى چه چنين كرديم؟ نتيجتاً ليعلم الله من ينصره و رسله بالغيب.

مبارزه با اسلحه بر عليه دشمنان دين

يكى از منافع عظيمه آهن و اسلحه آن است كه خداى تعالى ببيند ملت اسلام كدامشان انصارالله مى‏شوند، كمك مى‏كنند، قانون عدل خدا را بپا مى‏دارند، ملت اسلام كدامشان هستند كه آماده مى‏گردند براى يارى كردن دين خدا، چون خدا گفته كمك كنيد، اسلحه دست بگيريد در برابر كفر، در برابر ظلم، در برابر ستمگر سكوت حرام است. ما ميزان داديم، بايد به ميزان خدا عمل گردد، اى ستمگر بايد مسلمان اسلحه دست بگيرد و در برابر ستمگرى كه قانون عدل خداى را زير پا گذاشته خونى كه خداى عالم ريختش را حرام كرده مى‏گويد حلال است بايد با او مبارزه كرد، سكوت در برابر ستمگر خلاف است خداى عالم آهن را آفريد تا مسلمانان از اين آهن استفاده كنند، اسلحه به دست بگيرند آن وقت يارى كنند دين خدا را.

اين آيه در سوره حديد است، گوشها باز باشد بايد قرآن را بفهميم ليعلم الله من ينصره و رسله اين اسلحه بايد باشد تا خدا بداند كيست يار و ياور محمد مصطفىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رسله كيست دشمن اسلام، دشمن قوانين اسلام اگر شناخته گرديد با اسلحه مقابلش بايستد جلوى ستمگرى كه مى‏گويد قانون اسلام را قبول نداريم، قوانين اسلام را پشت پا مى‏زنند بايد نصرت كنيد دين خداى را، دين خدا همان عدل است، دين خدا معنايش نماز تنها نيست، آن نماز رابطه‏اى است بين بنده و پروردگار.

قسمت مهم دين موازين عدل خدا است در معاملات بشر با يكديگر به اشارتى كه مكرر بيان كردم، نصرت خدا يعنى عدل را به پا كند، قانونهاى خداى را به پا كند، نصرت پيغمبر يعنى آنچه اين پيغمبر قانون معين كرده است قانون محمدى را بلند كند، هر كس خواست در قبال اين قانون عرض اندام كند مسلمين با اسلحه با او بجنگند.

مى‏گوئى اگر صدا درآوريم ما را مى‏كشند پس اسلام يعنى چه؟ دين يعنى چه؟ اگر چنانچه قرآن بخوانيم ما را مى‏كشند، مسلمان حقيقى يعنى كسى كه مال و جانش را در راه خدا بدهد پس به خيالت اسلام يعنى ختم امن يجيب بخواند، دين يعنى مال و جان در راه خدا دادن، دين يعنى بندگى، يعنى لا يملك لنفسه نفعاً ولا ضراً ولا موناً ولا حيوه ولا نشوراً بنده خدايم از خودم هيچ ندارم، هر چه هست از خدا است، و در راه خدا هم بايد صرف بشود يقاتلون فى سبيل الله قيقتلون و يقتلون.

دنيا به مراد خواهى و دين درست

اين هردو نخواهدشدنه فلك بنده توست

در دنيا خوشگذرانى بكنى، راحت‏طلبى بكنى، يك ذره نقصى نه به مالت، نه بدنت، نه بستگانت، نرسد و فردا صاف بروى توى بهشت.

راه بهشت با زحمات همراه است

روايتى بگويم: در وقتى كه خداى تعالى بهشت را آفريد امر شد به جبرئيل كه مهمانخانه ما را تماشا كن، جبرئيل گفت: پروردگارا اين مهمانخانه تو گمان نمى‏كنم بشرى باشد كه اينجا نيايد از بس بزرگ و دلربا است آيا مى‏شود بشرى نيايد؟

ندا رسيد جبرئيل نگاه راهش بكن، نگاه جاده بهشت بكن، جبرئيل نگاه كرد ديد جاده‏اش خيلى خراب است، راه بهشت - زحمت، مشقت، گرسنگى، روزه ماه رمضان، بيدارى شب، بهشت نقل تنبلها نيست، راه بهشت سخا است، جاده بهشت پول خرج كردن مى‏خواهد، از منفعت گذشتن مى‏خواهد، اگر معامله‏اش حرام است صد ميليون استفاده هم داشته باشد نپذيرد، تا برسد به اينكه جانش را هم بدهد(۴۴۷) ديد نمى‏شود گفت خدايا اگر اين راه بهشت است من گمان نمى‏كنم مردش پيدا شود.

نابرده رنج گنج ميسر نمى‏شود

مزد آن گرفت جان برادر كه كار كرد

در صدر اسلام چقدر مسلمانها دست و پاى مى‏زدند، هر چه داشتند مى‏دادند جانشان را به التماس مى‏دادند، تو مى‏گريزى، آنها استقبال مى‏كردند به اميد بهشت مى‏آمدند اجازه مى‏گرفتند يا رسول الله ما هم جزء قشون اسلام بشويم، شواهدش زياد است كه مكرر ذكر شده است، خواستم بگويم بهشت اينطور است.

جهنم هم وقتى جبرئيل ديد گفت: خدايا اگر اين عذاب است گمان نمى‏كنم هيچ كس نزديكش بيايد ندا رسيد راهش را نگاه كن جاده جهنم يك جاده آسفالت و صاف عجيبى است زيرا تمام مطابق با نفس و هوى است، مطابق ميلت است تمام گناهان و تمام شهوات جاده جهنم است.

گفت خدايا اگر اين جاده جهنم است با اين صافى گمان نمى‏كنم كسى نبايد، مى‏ترسم تمام از اين راه بيابند مرد آخربين مبارك بنده‏اى است معمولاً كسى آخرش را نمى‏يابد، اولش را نگاه مى‏كند مى‏بيند خوشى است.

راه جهنم چيست؟ سينما و مناظر مهيج شهوت است، خواندن مجله‏هاى گمراه كننده است، شراب، قمار، زنا، مال حرام جمع كردن، ظلم كردن، حقوق ديگران پايمال كردن است.

وليعلم الله من ينصره و رسله بالغيب والله قوى عزيز

تا اينجا مطلب آشكار گرديد كه خدا واجب فرمود بر عده‏اى از مسلمانان كه اينها اسلحه تدارك كنند و در برابر ظلم و ستمگرى قيام كنند و عدل خداى را به پا دارند، قوانين عدل اسلام را جارى نمايند حالا بيائيم بر سر اوضاع زمانمان، تدارك اسلحه در زمان ما(۴۴۸) ...