معارفى از قرآن

معارفى از قرآن0%

معارفى از قرآن نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: مفاهیم قرآنی

معارفى از قرآن

نویسنده: شهيد آيت الله دستغيب
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 24997
دانلود: 4114

معارفى از قرآن
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 48 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 24997 / دانلود: 4114
اندازه اندازه اندازه
معارفى از قرآن

معارفى از قرآن

نویسنده:
فارسی

اين کتاب، مشتمل بر خلاصه‌اي از بيانات آيت‌الله «سيدعبدالحسين دستغيب» در تفسير سورة مبارکه «حديد» طي چهل و چهار جلسه است. آيت‌الله دستغيب در شرح و تفسير اين سورة شريف، مطالب متعدد و متنوعي را مدّنظر داشته که عمده‌ترين آن‌ها به شرح زير است: اسماء، صفات و افعال خداوند؛ شأن نزول سورة حديد؛ مالکيت خداوند؛ تسبيح همة موجودات و کائنات؛ دوران آفرينش آسمان‌ها؛ شرح معاني عرش؛ مبدأ و معاد؛ پاداش و جزاي آخرت؛ اختلاف ميان شب و روز به عنوان نشانة عظمت الهي؛ دستورات اخلاقي براي تهذيب نفس؛ علّت وجود نور مؤمن و ظلمت کافر در صراط؛ زمينة ايجاد ايمان وارتباط آن با خشوع دل؛ پيغمبران و کتاب‌هاي آسماني؛ عدل الهي و سفارش به پرهيزکاري. آن‌چه در اين کتاب جلب توجه مي‌کند، استفاده از آيات سورة حديد و تفسير آن‌ها در روشنگري ديني و سياسي است.

۴۲

بسم الله الرحمن الرحيم

يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و آمنوا برسوله يوتكم كفلين من رحمته و يجعل لكم نوراً تمشون به و يغفر لكم و الله غفور رحيم. لئلا يعلم اهل الكتاب الا يقدرون على شى‏ء من فضل الله و ان الفضل بيد الله يوتيه من يشاء والله ذوالفضل العظيم‏ (۴۶۲) .

شما كه باور كرده‏ايد بپرهيزيد

يا ايها الذين آمنوا تقوالله اى كسانى كه ايمان آورديد، قبول كرديد، گفتيد ما را خدائى است، بر خلاف ماديين كه منكر خدا هستند و بشر را مانند علف خودرو خيال كرده‏اند، عالم هستى را بدون صاحب پنداشتند، گويند همينطور خودش مى‏چرخد بدون اينكه چرخاننده داشته باشد، بدون اينكه علم مطلقى فوق اين دستگاه باشد و حال آنكه اثر الاقدام تدل على المسير جاى پا دلالت مى‏كند كسى از اينجا رد شده است، يا مثال ديگرى كه پيره زالى مى‏ريسيد مروى است رسول خدا رد شد ايستاد فرمود تو را چه دليلى است بر صانع عالم؟ گويند پيره زال تا شنيد دستش را از ريسيدن برداشت يعنى يا رسول الله چرخ به اين كوچكى تا دست من با آن نباشد حركت نمى‏كند، اين چرخ عالم وجود، آن منظومه شمسى تا قدرتى نباشد چطور مى‏چرخد آن هم با چه نظم و ترتيبى، واقعاً هر كس منكر خداى عالم گردد از هر حيوانى پست‏تر است، نمى‏خواهد بفهمد والا وجدانش گواه بر آن است مكرر بنده اين معنى را مثال زده‏ام.

مثلاً شما زحمت بكشيد كوزه‏اى درست بكنيد آن وقت كسى بگويد چه كوزه خوبى شده است! سيل آمده شلها به هم خورده بعد آفتاب خورده خودش شده كاسه يا كوزه آيا دوستى توى سرش مى‏زنى يا نه؟

مى‏گوئى بيمروت كاسه را مى‏بينى كاسه ساز را منكر مى‏شوى ساعت را مى‏بينى ساعت ساز را منكر مى‏شوى، آدم را مى‏بينى آدم ساز را منكر مى‏شوى، حيوان و گياه و آفتاب را مى‏بينى و سازنده‏شان را منكر مى‏شوى؟ اجمالاً مطلب آشكار است.

ملاحظه حضور حق هنگام گناه

يا ايها الذين آمنوا اى آنهائى كه تكان خورديد، آدم شديد، فهميديد خدائى داريد، فهميديد آفريننده‏اى داريد - اين ايمان تا اين حد خوب.

اما: شما را به منزل نمى‏رساند بايد تكانى بخوريد برويد جلوتر تا برسى بتقوى الله زياد در قرآن كريم ذكر گرديده است يعنى صرف اينكه گفتى خدائى است اين ايمان نمى‏شود تو را از جهنم نجات نمى‏دهد وقتى تو را به سعادت مى‏رساند كه ملاحظه حضور خدا را داشته باشى.(۴۶۳)

تقوى الله يعنى ملاحظه حضور حق در تمام مشكلات، حلال مشكلات خدا است نه خودت و نه ديگرى، تا خدا چه خواهد در برابر بچه‏اى گناه نكرده و حياء مى‏كنى ولى ملاحظه حضور خدا را ننموده و گناه مى‏كنى و خجالت هم نمى‏كشى!.

در زمانى كه كنى قصد گناه

گر كند كودكى از دور نگاه

شرم دارى ز گنه در گذرى

پرده عفت خود را ندرى

شرم بادت ز خداوند جهان

كه بود واقف اسرار نهان

تقوى در همه طبقات بايد پيدا شود

يا ايها الذين آمنوا اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد اتقوا الله خودخواهى نكنيد، خلاف وظيفه بندگى نكنيد، خودتان را مقابل خدا قرار ندهيد، علو، نداشته باشيد(۴۶۴) كبر نكنيد، اتقوا الله آقائى كردن خلاف تقوى الله است، تمام بايد بگوئى انا عبدك الذليل الضعيف بايد در برابر عظمت خدا، خودت را از هر حقيرى حقيرتر بدانى، همه حقيرند، همه عبدند، بزرگ خداست، تقوى الله يعنى در هر حال خودت را بنده بدانى، علو، نداشته باشى.

در مرض موت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چند روزى كه بسترى بود در جلد ششم بحار است، حجره از انصار پر شد رسول خدا هم تب شديد داشت، خداحافظى كرد جملات آتشينى گفت، يك كلمه‏اش را هم من امروز مى‏گويم.

اوصيكم بتقوى الله... اى مسلمانها بيست و سه سال محمد زحمت كشيده دين را تا اينجا آورد به هوش باشيد پس از من تقوى را از دست ندهيد، مسلمانان حالا موقع تقوى است.

پيغمبر اين را فرمود اما وااسفا روز بعدش يك دفعه علو روى كار آمد، انصار، مهاجر با هم جمع شدند در سقيفه كشمكش شد انصار گفتند ما اهل مدينه‏ام، ما انصار رسول الله هستيم، اگر ما نبوديم اسلام نبود، بايد خليفه از ما باشد.

مهاجرين گفتند ما جلوتر از شما هستيم: جلوتر از شما اسلام را پذيرفتيم، بايد خليفه از ما باشد! زدند توى سر يكديگر، اوس و خزرج آمدند ميدان، گروه ثالثى پيدا شدند گفتند: خليفه از ما بايد باشد، از همان اول علو در كار بود، انصار مى‏خواستند بروند بالا دست مهاجرين فقط كارشان جلو بردن خودشان بود.

آخر از چه عقب نيفتيد از دنيا يا آخرت؟ مسلمانان نبايد طالب دنيا باشند كه بخواهند عقب نيفتيد اگر آخرت است اين چيزها در آن نيست تو بايد براى خدا كار كنى، مى‏خواهد اسمت باشد يا نباشد بايد دلت بخواهد اسلام بلند شود، علو، ضد تقوى است.

خدا كند تقوى الله در تمام طبقات واقع گردد، به خدا فكر كنيد، خدا را از ياد نبريد، عاريه بودن سروسامانت يادت نرود.

بيائيد و ننگ اسلام نشويد، خانمها عفت شما امروزه خيلى قيمت دارد تا بتوانيد خودتان به ميل خودتان عفتتان را نگاهداريد بدون اينكه كسى به شما حرفى بزند، مزاحمتى كند همه و همه به سوى تقوى الله برويم.

در روايتى دارد وقتى خدا اراده خيرى به شخصى كند، در وجود خودش واعظى قرار مى‏دهد، خدا خواسته كه ملت ايران بزرگ و معنوى شود. لذا هر فرد فردى اميدوارم در وجود خودشان واعظى باشد.

اى زن اگر سر و سينه‏ات باز باشد بدان كه شيطان با تو است، خطرى بالاتر از آن براى تو نيست، غرض آن است كه اتفوا الله، از خدا بترسيد.

زهراعليه‌السلام سرمشق بانوان پرهيزكار

اى خانمهائى كه شما بايد پيرو فاطمه زهرا (عليها‌السلام ) باشيد وقتى زهرا به مسجد آمد تا خطبه بخواند چادرى بر سر داشت كه بر زمين كشيده مى‏شد. داخل مسجد آمده است، فوراً پرده زدند، مجلله ملكه اسلام پشت پرده خطا به آتشين مى‏خواند، موعظه مى‏فرمايد با تمام رعايت عفت در سن هجده سالگى چه مى‏كند. زن نمونه عالم است.

حال كه حرفم به اينجا كشيد، به شما بگويم خانمها ببينيد چه خبر است براى ازدواج زهرا هر كس مالى داشت و ثروتى داشت، مى‏آمد تا شايد اين گوهر گرانبهاى اسلام نصيبش گردد تا جائى كه عبدالرحمن بن عوف كه قارون آن زمان بود، آمد پيش رسول الله عرض كرد يا رسول الله اگر دخترت را به من بدهى، من از در حجره‏اش تا منزل خودم فرش حرير مى‏كنم زهرا روى فرش حرير حركت كند بيايد خانه من، چنين و چنان مى‏كنم، مهرش را چنين و چنان مى‏كنم و ديگران هم همينطور، فرمود، اختيار دختر من با خدا است، تا خدا چه خواهد، حالا على چه داشت؟

اى آنهائى كه وقتى خواستگار مى‏آيد مى‏گوئيد آيا مهندس است يا دكتر؟ از حالا تصميم بگيريد كه اگر خواستگارى آمد اول بپرسيد كه آيا نماز مى‏خواند يا نه؟ سرمايه‏اش تقوا باشد سعى كنيد دخترتان را به شرابخوار ندهيد. اگر كسى دخترش را به شرابخوار داد مثل اينكه به فاحشه گرى داده است، نكند شرابخوار باشد، نكند قمار باز باشد نكند تارك الصلوة باشد.

سادگى در ازدواج را رعايت كنيد

رسول خدا پس از آنكه وحى رسيد دخترت را با على عقد كن خود اميرالمؤمنين هم حياء مى‏كند و از حيث جهات مادى هيچ چيز ندارد. بالاخره رسول خدا خودش عقد را منعقد كرد پس از آن فرمود: يا على براى عروسى دخترم فاطمه چه دارى؟ گفت: يا رسول الله زرهى دارم كه موقع جنگ مى‏پوشم و شمشيرى دارم كه در جبهه جنگ به كار مى‏برم و شترى هم دارم براى آبكشى. رسول خدا هم فرمود كه يا على شمشير كه لازم است در جبهه جنگ بايد داشته باشى و شتر هم براى كسب معيشت لازم است ولى زره فعلاً لزومى ندارد، زرهت را بفروش خرج عروسيت كن. نظرم نيست احتمالاً سيصد درهم فروخت آن وقت جهيزيه فاطمه را از پول على قرار داد. فرمود كيست برود و وسايل را از همان پول زره خريدند و همه را منزل رسول الله بردند بعد هم شب زفاف.

روايتى دارد در جلده ده بحار كه فرش حجله تخته پوست بود مابقى فرش حجره آن شب، رمل يعنى شن نرم كه به رنگ قرمز بوده است.

غرض، رسول خدا دخترش را به چه كسى و به كجا داد؟ مسلمانها! شما اينقدر عقب مال نگرديد، چشمتان را به دنيا نيدازيد، دنبال تقوا برويد، دنبال اسم و رسم نباشيد، جوانها زن كه مى‏گيريد براى خدا بگيريد، براى حفظ دينشان بگيريد، براى حفظ عفتتان بگيريد، دختر هم، چنين بايد باشد. اگر تمام شؤون براى خدا باشد، آن وقت مى‏فهمى لذت زندگى را. اين زندگى كه حالا بشر دارد، مرگ است.

خوراك خوردن حضرت رضاعليه‌السلام با غلامان

در حالات امام رضا دارد كه حضرت در همان زمان ولايتعهدى بود كه حكام و وزرا با چه ادبى و خضوعى خدمتش مى‏آمدند در همان هنگام در روايت دارد موقعى كه سفره پهن مى‏كردند حضرت امر مى‏كرد هر كس در منزل است بيايد، حتى نوكرها، غلامها، هر كه هست بايد بايد سر سفره غذا بخورد، فرق نمى‏گذارد بين غلام و وزراء.

آيا نشنيده‏ايد آن روايت ديگر! كه حضرت اميرالمؤمنين با غلامش به بازار مى‏رود پيراهنى براى خودش مى‏خرد و پيراهنى براى قنبر، يكى از دو پيراهن دو سه درهم گرانتر بود، آن پيراهنى كه بهتر و گرانتر بود به قنبر داد، قنبر عرض كرد آقا من خادم و غلام شما هستم، شما مولاى من و علاوه خليفه مسلمينيد، آن پيراهنى كه بهتر است سزاوار است شما بپوشيد (حاصل روايت منقوله از قول امام) در جواب فرمود: من از خداى خودم خجالت مى‏كشم كه خودم را بر تو ترجيح دهم.

مقام معنوى تواضع مى‏آورد

از جهت خلقت در دستگاه آفرينش على هم مخلوق است چرا خودش را مقدم بر قنبر قرار دهد، به حسب خلقت فرقى ندارد، بله خدا فضلهائى به على كرده، خدا مقامهائى به على داده اين مقامها سبب كبر نمى‏شود، اگر سبب كبر شود كه مقامى نيست به عكس است بدانيد اگر مقامها خدائى شد كبر كه نمى‏آورد بلكه تواضع را بيشتر مى‏كند.

در تفسير آيه شريفه آمن يجيب المضطر اذا دعاه و يكشف السوء(۴۶۵) رسيده كه رسول خدا خواند اشاره به على كرد آن مضطرى كه خداى را بخواند، خدا او را اجابت مى‏كند و بعد خليفه‏اش قرار مى‏دهد يعنى علىعليه‌السلام تا مهدى كه حضرت حجت يكى از القابش مضطر است، اين المضطر الذى يجاب اذا دعا احتمالاً رسول خدا اشاره به على كرد يعنى يا على توئى مصداق اين آيه، مضطرى كه خدا اجابتت مى‏كند و تو را خليفه و امام قرار مى‏دهد، در روايت دارد كه على لرزيد كوچك شد قدرى هم خودش را عقب كشيد.

حالا اگر كسى اهل نفس و هوى باشد وقتى به او بگويند شما خليفه مى‏شويد، باد مى‏كند خوشحال مى‏شود، على عاقل روزگار است مى‏داند اين خلافت و امامت خدائى است لذا شرمسار مى‏شود، من اميد نداشتم كه خدا چنين مقامى به من بدهد و بعد ترس از اينكه آيا از عهده خدمت برمى آيم آيا مى‏توانم انجام وظيفه بدهم.

نمايندگى مردم، خدمتگزارى نه رياست

بعضى افراد اين چند روز تلفن مى‏كنند كه تبريك مى‏گوئيم اول من توجه نداشتم، تبريك براى چه به خيالم چيز تازه‏اى شده است پرسيدم چه شده پاسخ دادند چون شما براى مجلس خبرگان انتخاب شديد گفتم وا عجبا تكليفى روى دوش من بدبخت آمده است، مگر ما عقب مقامى مى‏گشتيم؟! مگر عقب شهرتى مى‏گشتيم؟! خاك بر سر من اگر من طالب مقام باشم، واى بر من اگر بخواهم منصبى را، مقامى را اسم و رسمى را بگيرم، مجلس خبرگان يعنى عده‏اى بيايند براى خدا جان بكنند زحمت بكشند قوانين اسلام را پياده بكنند چقدر زحمت دارد؟

غرض آنكه آدمى حواسش به خودش باشد تقوى الله را فراموش نكند، هيچ وقت رياست نخواهد، بلند پروازى خلاف تقوى الله است.

اگر بنده بود چنين نبود

مكرر شنيده‏ايد كه روزى امام هفتم ما موسى بن جعفرعليه‌السلام بنابر آنچه در كتاب مجالس المؤمنين ذكر شده است در كوچه بغداد رد شد در يك خانه‏اى كه معلوم بود خانه يكى از اعيان است و صاحبخانه از مترفين يعنى از خوشگذرانها است از داخل خانه صداى ساز و رقص مى‏آمد، آقا موسى بن جعفر لحظه‏اى تأمل كرد، كنيزى در خانه را باز كرد مى‏خواست آشغالى كه در منزل بيرون بريزد فرمود اين خانه كيست؟ عرض كرد آقا اين خانه بشر است فرموده بنده است يا آزاد است؟ گفت آزاد است حاصل آنچه از آقا نقل شده است امام فرمود آرى اين شخص بنده نيست اگر بنده بود وضعش غير از اين بود.

محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از همه بنده‏تر

اگر چنانچه بخواهيد بندگى را ببينيد چطور است سيدالكونين عبد حقيقى الهى محمد مصطفىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در روايت دارد خانمى از خانمهاى مدينه در مسيرش ديد روى خاك نشسته است و مثل غلامان زانو را بغل گرفته است و غذا مى‏خورد خانم رسيد سلام كرد، عرض كرد يا رسول الله جلست جلسه العبيد... شما مثل غلامان روى خاك نشسته‏ايد، مثل غلامها خوراك مى‏خوريد، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود ومن اعبد منى كيست از من بنده‏تر باشد؟ مگر بايد غلام و بنده كسى باشد، بنده مولاى واقعى رب العالمين واشهد ان محمد عبده و رسوله و لذا فرمود كه من تا آخرم عمرم خاك نشينى را ترك نمى‏كنم زيرا خود خاك نشينى شعار عبوديت است، نشانه بندگى است كه بفهمى اولت از خاك آفريده شدى منها خلقناكم همين خاك بود كه ماده غذائى شد پدران ما خوردند نطفه ما منعقد گرديد وفيها نعيدكم بعد از چندى هم به همين خاك برمى‏گردى، مى‏شوى خاك ومنها نخرجكم تاره اخرى و دوباره از همين خاك بلندت مى‏كنند براى روز قيامت اين اول و آخر را آدمى بايد يادش نرود تا حقيقت عبوديت در او پيدا شود، تا تقواى او درست گردد.

احترام اهالى مدائن از اميرالمؤمنينعليه‌السلام

حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام وقتى به مدائن رسيد اهل مدائن آمدند استقبالش تا آقا وارد شد همه نسبت به آقا علىعليه‌السلام دستها را به سينه گذاشته تعظيم كردند، آقا فرمودند اين چه وضعى است؟ گفتند ما در برابر سلاطين هميشه چنين بوديم، احترامى است كه به سلطان مى‏كنيم فرمود اين عمل شما براى خودتان بد است براى من هم بد است اما براى شما بد است زيرا ذلتى است براى شما - ذلت ملت است كه در برابر طاغوتى چون محمدرضاى خونخوار تعظيم كنند، اين كار را نكنيد آبروى اسلام را نبريد و اما براى من هم بد است نفس آدمى احترام را دوست دارد وقتى كه برايش تعظيم كنند خودش را گم مى‏كند براى خودش شأنى قائل مى‏شود.(۴۶۶)

بنده بايد يادش نرود بندگى خدا را، مطيع رب العالمين نبايد فراموش كند، مسلمانان، خدا يادتان نرود شما را غرور نگيرد.

نفس اژدهاست او كى مرده است

بعضى از علماى اخلاق مثالى زده‏اند مى‏گويند وقتى از اوقات در بغداد درويشى از مارگيرها اژدهائى را صيد كرده بود براى تماشا كنار دجله بغداد آورد، مردم براى تماشا مى‏آمدند گويند اين اژدها سر ما زده شده بود نه اينكه مرده بود.

بدبخت صياد به خيالش اژدهاى مرده است دمش را گرفت گذاشت روش دوشش مى‏كشانيد و مى‏آورد، اژدها نمرده لكن سرما زده و خطرى ندارد، بالاخره اهل بغداد خبر شدند آمدند براى تماشا كه ناگهان ابرها متفرق شد، سوزش آفتاب تابيد بر بدن اژدهاى سرمازده، كم كم بدنش گرم شد يك دفعه تكانى خورد، اولين كسى را كه طعمه خودش كرد همان صياد بود، بعد جمعيت مى‏خواستند فرار كنند گروهى روى هم ريخته بعضى در شط غرق شدند عده زيادى زير دست و پا از بين رفتند و عده‏اى هم طعمه اژدها شدند بالاخره اژدها جان گرفته صيد خودش را كرد.

گويند نفس آدمى، اژدها است.

نفس اژدهاست او كى مرده است

از غم بى آلتى افسرده است

نگاهش كن كه آمده مسجد مثل بچه آدم نشسته، بگذار خداى نكرده دو سه ميليون پول گيرش بيايد يا مقام و منصبى گيرش بيايد اگر دل شكسته پيدا كرد، حالا كه مى‏بينى نفسش مثل مار سرماخورده است، تسليم است، وقتى من بالاى منبر مى‏گويم بگو يا الله با حالت گدائى مى‏گويد يا الله، مى‏گويم از گناهانت بگو الهى العفو، راستى اشكى هم مى‏ريزد مى‏گويد الهى العفو ولى خداى نكرده اگر مقامى و پولى گيرش بيايد هر چه بگويد آقاى فلانى بيا از گناهانت بگو الهى العفو، مى‏گويد آقا مگر من چكار كرده‏ام؟!!

۴۳

بسم الله الرحمن الرحيم

يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و آمنوا برسوله يؤتكم كفلين من رحمته و يجعل لكم نوراً تمشون به و يغفر لكم والله غفور رحيم لئلا يعلم اهل الكتاب الا يقدرون على شى‏ء من فضل الله و ان الفضل بيدالله يوتيه من يشاء والله ذوالفضل العظيم(۴۶۷) .

پرهيزكار، مؤمن متعهد است

عرض كردم كمتر موضوعى است كه به قدر تقوا در قرآن ذكر و تأييد شده باشد در شرح تقوى الله - ديروز بياناتى ذكر گرديد امروز به بيان ديگر: تقوا عبارت است از تعهد، مسؤوليت الم عهد اليكم يا بنى آدم ان لا تعبدوا الشيطان اگر كسى متعهد شد كه اطاعت نكند تنها اطاعت رحمن كند مى‏شود متقى، گناه نكند، هواپرستى نكند، در مقابل خدا، او را غرور نگيرد آدمى به قدرى نفسش پست است كه گاهى مقابل خدا مى‏ايستد، خصوصاً در حال خشم، اصلاً منكر خدا مى‏شود از بس نفس آدمى عنود و لجوج است‏(۴۶۸) در حالتى كه اگر رجوع به عقل خودش مى‏كرد مى‏ديد از هر واضحى واضحتر، وجود رب العالمين است از هر حقى حقتر قيامت و ثواب و عقاب است، دوزخ و بهشت است، تو دارى پشت به بهشت حركت مى‏كنى، دارى با حيوانات سر و كار پيدا مى‏كنى، روز قيامت هم به همان صورت حيوانات محشور مى‏شوى فرمود اين مردم محشور مى‏شوند به صورتهاى زشتى كه خوك و ميمون نزد آن زيباست‏(۴۶۹) به قدرى زشت مى‏شود كه از هر جانورى موحش‏تر مى‏شود، در همان حال كه خودش را مى‏بيند صيحه مى‏زند.

راه آدمى راه تعهد است، بى بند و بارى راه حيوانيت است هر متقى بايد متعهد شود بنده باشد نه آقائى بكند، بنده خدا باشد، هواپرستى نكند.

آثار تقوا از زبان سرور متقين

براى شواهد عرضم دو كلمه از علىعليه‌السلام بگويم ان تقوى الله مفتاح سداد و ذخيره معاد و عنق من كل ملكه و نجاه من كل هلكه‏(۴۷۰) هر كس متعهد شد تقوى را رعايت كند تقوا كليد براى هر كار راست و درستى است، هيچ انحرافى هم ندارد، هيچ اشتباهى ندارد، زيرا راه تعهد را پيموده است و ذخيره معاد خوشا به سعادتت - گور، قبر، قيامتت، اى شخص متعهد تمام عاقبت كارت گلستان است رسول خدا فرمود: قبر آدمى گودالى است گودالهاى جهنم يا بستانى از بوستانهاى بهشت‏(۴۷۱) تا شخصى كه مرده چطور شخصى بوده است اگر انسان متعهد مرد گورش بستان و اگر بى بند و بار مرد، گورش گودال جهنم است عتق من كل ملكة اگر انسان متهد شد از آثارش اين است كه از هر قيدى آزاد مى‏شود، بنده خدا شده و از همه چيز آزاد شده است گاه شخص غلام ثروت و مال است، بعضيها مالكشان زن است زيرا متعهد نيستند تا جائى كه مالك دينش هم مى‏شود دينش هم مى‏شود چون اسير پول يا رياست است هر چه ديكتاتور گفت: بايد انجام دهد، زيرا مالكش هست، تا مالك دينش هم مى‏شود، تمام ساواكيهاى ايران هم مالكشان ديكتاتور بود، حتى دينشان هم او بود.

مگر مرحوم سعيدى عالم، فاضل، متقى چه كرده بود كه او را كشتند، اين سيد بزرگوار بر اثر اينكه فقط اعلاميه‏اى بر عليه آمريكا داده بود ساواكيها او را گرفتند، زندان كردند و كشتند و بعد جنازه‏اش را برده و نگذاشتند مجلس ختمى گرفته شود تمام ساواكيها مالكشان شاه بود، مالك شاه هم آمريكا بود، مگر كسى بود كه آزاد باشد؟ همين شاه مخلوع ايران ملك طلق آمريكا بود، آمريكا هم مالكش شيطان است.

خدا مالك است و بس، هر كس از ملك خدا بيرون رفت يعنى متهد نشد براى خداى خودش، بنده هر بى سروپائى مى‏شود تا انيكه بنده زنى مى‏شود، واى، از بى بند و بارى آدمى، صد فرياد از خروح از تعهد عنق من كل ملكه.

از سال گذشته، سنه ۵۷ كه ملت ايران بنا به تعهد گذاشتند، بنا گذاشتند كه حرف خدا را بشنوند و حرف خدا را بشنوند و حرف رهبر الهى يعنى امام خمينى را اطاعت كنند اين همان تعهد است البته مگر افراد انگشت شمارى، سى و پنج ميليون نفر قريب به اتفاق همه متعهد شدند فرمان، فقط فرمان امام خمينى و واقعاً عمل هم شد ديديد ملت ايران آزاد شديد، اى ملت كه زير چنگال آمريكا و انگليس بوديد، ديديد آقا شديد، ديديد همه آنها گريختند چون گريختن الاغ‏ها از شيرها(۴۷۲) اين نتيجه تعهد شما بود.

ايمان به رسول در امر ولايت و حكومت

و آمنوا برسوله نه معنيش آن است كه بگوئى اشهد ان محمداً رسول الله اينكه در مرتبه اول است كه در همان خطاب يا ايها الذين آمنوا است آيا مى‏شود گفت اى مسلمانان گواهى دهيد كه رسول الله پيغمبر است، اينكه در هر مسلمانى نهفته است، آمنوا برسوله كه خصوصاً مى‏فرمايد: راجع به ولايت است، يعنى مسلمان اينطور ايمان بياور كه هر حكمى كه اين پيغمبر كرد روى سر بگذارى چون و چرا نكنى، چه در احكام و چه در جهت ولايت در امور اجتماعى، يعنى اگر پيغمبر گفت نماز صبح دو ركعت است فوراً بايد همه اطاعت كنند و اگر پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود الان برويد براى جنگ همه بايد اطاعت كنند، اگر فرمود رئيس قشون بايد اسامه، جوان هجده ساله باشد واجب است بر همه ايمان بياورند، اگر كسى فضول كرد و گفت اين جوان است تا پير مردها و تجربه كرده‏ها هستند نبايد اسامه هجده ساله بيايد پس اگر چنين شد ايمان به رسول نياورده است. اسامه بن زيد كه هجده ساله است هر كسى كه سرپيچى كند از لشكر اسامه حق اعتراض ندارد.(۴۷۳)

اگر برايت ثابت شد كه رسول خدا است پس تمام كارهايش درست است، پشت سرش هم اگر گفتى نه تا ايراد گفتى كارت خراب است، در هر موردى از موارد باشد آمنوا برسوله امام و نايب امام هم همين حكم شامل حالشان مى‏شود، نه فقط عمل به رساله‏اش واجب است بلكه اگر امام فرمود به مجلس خبرگان رأى بدهيد، بر همه واجب است اطاعت كنند، كسى نمى‏تواند فضولى بكند بگويد آقا حالا صلاح نيست. اينها تمام خروج از ولايت است، نايب امام داراى همان ولايت امام است، ولايت امام همان ولايت رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است ولايت رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نه فقط بيان احكام است، در جهات حكومتى خصوصاً در اجتماعى هم اطاعتش واجب است آمنوا برسوله در جهت اطاعت.

جان دين، ولايت است، به خدا: هر كس ولايت ندارد دين هم ندارد، ولايت يعنى حكومت خدا بر نفس و هوا، هر كس به ميل نفسش كار مى‏كند دين ندارد، هر كس با ولايت كار مى‏كند، بايد ميل خودش را كنار بگذارد، صلاح انديشى خروج از ولايت است و حقيقتش خروج از ولايت است و حقيقتش خروج از دين است، ملت ايران حواسشان به خودتان باشد ان شاء الله از اعطات رهبر الهى خودتان امام خمينى، كه خدا برايتان قرار داده است بيرون نرويد، همه با هم يكى باشيم، اختلافات را كنار گذاريد اگر كسى هوى و هوس دارد نصيحتش كنيد، خيرخواهى كنيد، بگوئيد هوسرانى حرام است رياست‏طلبى حرام است، دنبال مقام گشتن حرام است فقط دنبال خدمتگزارى، خدمت به كشور به اسلام، به مسلمين، برويد.

دو بهره از رحمت براى مؤمن متعهد

يؤتكم كفلين من رحمته - اى مؤمنين، مسلمين اگر اهل تقوا شديد و ولايت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را قبول كرديد، ايمان قبلى كه قبول ولايت است - رسول الله، امام، نايب امام، قبول ولايت يعنى حكومت خدا، هواى نفس را كنار گذاشتن، اگر چنين شد:

يؤتكم كفلين من رحمته دو بهره از رحمت به شما مى‏دهيم بهره اول براى اصل ايمانتان. خود ايمان خيلى ثواب دارد، ايمان قلبى كه آدمى در دلش باشد دوم هم تقوى الله آنهائى كه علاوه ايمان تقوى الله هم داريد زحمت مى‏كشيد، پشت پا به نفس و هوا مى‏زنيد، ترك گناه مى‏كنيد، خدا به تمام اعمال شما اجر مى‏دهد كفلين يعنى نصيبين دو بهره نصيب شما مى‏گردد.

و يجعل لكم نوراً در برابر ولايتتان در برابر اينكه پشت سر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ايستاديد، پشت سر علىعليه‌السلام پشت سر نايب علىعليه‌السلام ، حق را رها نكرديد، خدا هم نورى به شما مى‏دهد كه به آن راه بپيمائيد تمشون به هم الان و هم در قيامت نورى به شما مى‏دهد و موقعى كه مى‏خواهى از صراط رد شوى.(۴۷۴)

نور براى تشخيص حق از باطل

همين الان كه راه مى‏روى، با نور راه مى‏روى، نفهم نيستى اى كسى كه محكم پشت سر حق ايستادى نفس و هو را رها كردى اگر متوجه حق هستى، حق شناس مى‏شوى، ثابت مى‏مانى، ظلمت را تشخيص داده، خوب و بد را تشخيص مى‏دهى، نور پيدا مى‏كنى، در دام شيطان انس و جن نمى‏افتى اما اى گروهى كه امام خودتان را رها كرديد، يقين بدانيد شما در تاريكى هستيد، طعمه هر بى سروپائى مى‏شويد هم دست راست و هم دست چپ گروه پيدا شده است، در روزنامه‏ها كه مى‏خوانيد اين گروه گروه شدنها تمام تاريكى اندر تاريكى است.

پس مؤمن متعهد كه ولايت پيغمبر و امام را پذيرفته باشد براى اين چنين شخصى يعجل لكم نوراً آنهائى كه صد در صد تقوا دارند هم ايمان دارند هم ولايت و پيروى از رهبرشان (امام خمينى) را هم رها نمى‏كنند وقتى شناختند كه اين بزرگتر و نايب امام است هواى نفس ندارد رهايش نكردند، چنين اشخاصى روشن هستند، در نور الهى‏اند.

هر كس در دام شيطان مى‏افتد، به واسطه اين است كه نور ندارد نمى‏بيند و نمى‏فهمد.

آمرزش خداوند براى مؤمن متعهد

ويغفرلكم و مغفرت خداى هم براى شما است. علاوه‏اى آنهائى كه ايمان آورده‏ايد، اى كسانى كه قبول ولايت كرديد، خدا به واسطه همتتان، تعهدتان، تقيدتان قبول ولايتتان علاوه بر اينكه در دنيا به شما نور مى‏دهد، دو بهره از رحمت مى‏دهد در آخرت هم آمرزش خود را شامل حالتان مى‏كند.

الهى چنان كن سرانجام كار

تو خشنود باشى و ما رستگار

آمرزش خدا بزرگ است، عيوب نفس بيشمار است، گناهان آدمى به حساب نمى‏آيد. والله غفور رحيم و خداوند بسيار آمرزنده و مهربان است.

لئلا يعلم اهل الكتاب الا يقدرون على شى‏ء من فضل الله و ان الفضل بيد الله يؤتيه من يشاء والله ذوالفضل العظيم‏(۴۷۵) .

بعضى گفته‏اند: لاء زائده است يعنى ليعلم اى ليعتقد و بعضى گفته‏اند كه لاء نافيه است يعنى لئلا يعتقد اهل الكتاب، خداى عالم به مسلمانى كه متعهد شدند، به مسلمانى كه قبول ولايت كردند، نور و روشنائى مى‏دهد، دو نصيب از رحمت به آنها مى‏دهد تا يهود و نصارا خيال نكنند كه مسلمانان از فضل خدا دورند.

اى يهود اى نصارا، بدبختها دور از اسلام هستيد، دور از گلستان گلزاريد، از گلزار محمدىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خبر نداريد، به خيالتان كه مسلمين چيزى نيستند. بله شما دين تشريفاتى داريد، بيهوده است. تورات و انجيل به فارسى ترجمه و چاپ شده است، كسى بخواند، از خنده نمى‏تواند خودش را بگيرد مسخره است اغلبش قصه‏هاى دروغ، تهمت هائى به پيغمبران، جسارت به مقام انبياء با كمال بيشرمى نوشته است: لوط با دخترش زنا كرد... اى لعنت خدا بر نويسنده تورات فعلى. عجيب است آن وقت مى‏گويند نحن انصارالله - احباء الله - اولياء الله. مسيحى‏ها هم كه خرابترش كرده‏اند مى‏گويند ابناء الله ما هم پسران خدا هستيم.

آشوب به خاطر فروش اسلحه و پول

آنگاه با يك عالم غرور، جهل مركب به مسلمين به نظر حقارت نگاه كرده، خيال مى‏كنند كه مسلمين از معارف بى خبرند. اى يهود و نصارا كه بى خبريد، خداى عالم چه فضلهائى به مسلمانان داده است چون دوريد نمى‏دانيد، ولكن خبردار شويد بدانيد هر مسلمان متعهدى در نور است، سر تا پا نور و روشنائى است. شما بدبختها از سر تا پا در ظلمتيد، از اسرار خلقت در حيرتيد، دنيا را ايستگاه قرار داده‏ايد از زندگى انسانى بى خبريد، نمى‏فهميد زندگى انسانى يعنى چه؟ يا اينكه آمريكا بمب درست كند بفرستد به اسرائيل، بريزند جنوب لبنان را به آتش و خون بكشند. آيا اين آدميت است؟ كارتان اسلحه سازى و آدمكشى است پس وحشى هستيد، توطئه مى‏كنيد تا اسلحه‏ها فروش برود و شما پولدار شويد.

رسد آدمى به جائى كه به جز خدا نبيند شما به جز پول فانى آيا چيزى ديگر مى‏شناسيد؟