360 داستان از فضايل مصائب و كرامات فاطمه زهرا

360 داستان از فضايل مصائب و كرامات فاطمه زهرا 0%

360 داستان از فضايل مصائب و كرامات فاطمه زهرا نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: حضرت فاطمه علیها السلام

360 داستان از فضايل مصائب و كرامات فاطمه زهرا

نویسنده: عباس عزیزی
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 20157
دانلود: 6292

توضیحات:

360 داستان از فضايل مصائب و كرامات فاطمه زهرا
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 13 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 20157 / دانلود: 6292
اندازه اندازه اندازه
360 داستان از فضايل مصائب و كرامات فاطمه زهرا

360 داستان از فضايل مصائب و كرامات فاطمه زهرا

نویسنده:
فارسی

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: همانا در قيامت خانه من و خانه على و فاطمه در يك جاست( ۵۵) .

۵۰ - اشتراك فاطمه در كشتى نوح با ديگر افراد اهل بيت

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

هنگامى كه خداوند متعال اراده فرمود كه قوم نوح را نابود كند، به او دستور داد كه تخته هاى درخت ساج را قطع كند. بعد از بريدن ندانست چه كند. جبرئيل فرود آمد و شكل كشتى را به او نشان داد و صندوقچه اى كه يكصد و بيست و نه هزار ميخ در آن بود برايش آورد. وى غير از پنج ميخ تمام آنها را در آن كشتى به كار گرفت دستش را به يكى از آنها زد، آن ميخ در دست او تابيده همچون ستاره اى نورانى در وسط آسمان درخشيد، نوح متحير و شگفت زده شد. خداوند آن ميخ را به زبان فصيح و گويا به نطق آورد و گفت: من به نام بهترين پيامبران حضرت محمد بن عبداللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى باشم. جبرئيل نزد او آمد، نوح به او گفت: اى جبرئيل! اين چه ميخى است كه تاكنون چيزى شبيه آن نديده ام؟ گفت: اين ميخ به نام بهترين انسانهاى اولين و آخرين، حضرت محمد بن عبداللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است. آن را در قسمت جلوى راست كشتى به كار گرفت. بعد دستش را به ميخ دوم زد، نورى از آن درخشيد و اطراف را روشن كرد، نوحعليه‌السلام پرسيد: اين ميخ چيست؟ جبرئيل پاسخ داد: ميخ برادر و پسر عمويش على بن ابى طالبعليه‌السلام است. آن ميخ را در جلو سمت چپ كشتى كوبيد. بعد دستش را به ميخ سوم زد، آن نيز درخشيد و اطراف را روشن كرد.

جبرئيل به او گفت: اين ميخ فاطمهعليها‌السلام است. آن را در كنار ميخ پدرش حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كوبيد. بعد دستش را به ميخ چهارم زد، آن نيز درخشيد و اطراف را روشن كرد. به او گفت: اين ميخ حسنعليه‌السلام است. آن را در كنار ميخ پدرش ‍ علىعليه‌السلام كوبيد. بعد دستش را به ميخ پنجم زد، نورى درخشيد و صداى گريه بلند شد و نمناك شد. نوح پرسيد: اى جبرئيل! اين ترى و نم چيست؟ پاسخ داد: اين ميخ حسين بن على سيدالشهداءعليه‌السلام است. آن را در كنار ميخ برادرش كوبيد.

آن گاه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: خداوند متعال فرموده است: و حملناه على ذات الواح و دسر( ۵۶) كه مقصود از الواح در اين آيه همان چوبها است و ميخهاى آن ما هستيم و اگر ما نبوديم، كشتى ساكنانش را حركت نمى داد( ۵۷) .

۵۱ - ورود به بهشت پس از پيامبر

حديثى طولانى از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل شده كه فرمود:

اى فاطمه! سوگند به آن كس كه مرا به راستى مبعوث كرد، ورود در بهشت بر همه آفريدگان حرام است تا اين كه من داخل آن شوم، و تو نخستين كسى هستى كه پس از من وارد بهشت مى شوى در حالى كه زيورى پوشيده و برخوردار از نعمت، و خوشحال هستى.

اى فاطمه، گوارايت باد! سوگند به آن كسى كه مرا به حق مبعوث كرد، تو بانوى زنانى هستى كه وارد بهشت مى شوند. سوگند به آن كسى كه مرا به راستى مبعوث فرمود، همانا دوزخ چنان فريادى برآورد كه هيچ فرشته مقرب و پيامبر مرسلى باقى نمى ماند، مگر آن كه از هوش مى رود. به او خطاب مى شود: اى دوزخ! خداوند جبار به تو مى گويد: به عزت من، آرام باش و در جاى خود آرام بگير، تا اين كه فاطمه دختر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به سوى بهشت برود و هيچ مسكنت و ذلتى او را فرا نگيرد. سوگند به آن كسى كه مرا بر حق مبعوث كرد، هر آينه حسن و حسين نيز داخل مى شوند، حسن در سمت راستت و حسين در سمت چپ تو، و تو از بالاترين نقطه بهشت، در پيشگاه پروردگار، در جايگاهى رفيع بر ديگران اشراف دارى و لواى حمد در دست على بن ابى طالب است. هر گاه كه خلعتى بر من پوشانده شود، بر او نيز پوشانده شود و هر امتيازى كه به من داده شود، به او نيز داده خواهد شد. سوگند به آن كسى كه مرا به راستى مبعوث فرمود، به دشمنى و خصومت با دشمنان تو به پا مى خيزم و آنان كه حق تو را گرفتند و رشته دوستى با تو را بريده بر من دروغ بستند، پشيمان خواهند شد و در مقابل من به زمين كشانيده مى شوند و من مى گويم: امت من! امت من! و گفته مى شود: آنان بعد از تو كلام حق را تبديل و تحريف نمودند و به سوى آتش دوزخ برده مى شوند( ۵۸) .

۵۲ - حوريه انسان نما

از زيد بن على، از پدرش، از زينب دختر حضرت علىعليه‌السلام روايت شده كه مى گويد: اسماء بنت عميس به من گفت، شاهد وضع حمل فاطمه و تولد يكى از فرزندانش بودم و در اين ايام اصلا خونى از آن حضرت ديده نمى شد، به پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عرض ‍ كردم: يا رسول الله! فاطمه وضع حمل كرد و خونى از او نديديم؟

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: فاطمه در حالى خلق شده كه كه حوريه اى انسان نماست( ۵۹) .

۵۳- نشان دادن نور فاطمه به حضرت ابراهيم

محمد بن ابى الفوارس در كتاب «الاءربعين» از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روايت كرده است كه آن حضرت فرمود:

بعد از آن كه خداوند متعال حضرت ابراهيمعليه‌السلام را آفريد، پرده از ديدگان او به يك سو زد، او در سمت عرش نورى را ديد و گفت: اين خداى من، اى آقاى من! اين نور چيست؟ فرمود اى ابراهيم! اين نور محمد برگزيده ام است. گفت: خداوندا! نورى را در كنار او مى بينم. فرمود: اى ابراهيم! اين نور على ياور دينم مى باشد. گفت: خداوندا! نور سومى را مى بينم كه به دنبال آن دو نور است. فرمود: اين ابراهيم! اين نور فاطمه است كه پشت سر نور پدرش و شوهرش مى باشد به وسيله او دوستدارانش را از آتش جدا مى سازم( ۶۰) .

۵۴- شفاعت فاطمه

محمد بن مسلم ثقفى مى گويد: از حضرت باقرعليه‌السلام شنيدم كه مى فرمود: فاطمه بر دروازه جهنم توقف خواهد داشت. چون روز قيامت شود، بر پيشانى و بين دو چشم هر كسى نوشته مى شود كه مؤمن و يا كافر است. به دوستدار و محبى كه گناهانش بسيار است، دستور داده مى شود كه به سوى آتش برود. فاطمهعليها‌السلام در بين چشمان او كلمه «محب» را مى خواند و مى گويد: اى خداى من و اى آقاى من! تو مرا فاطمه ناميدى و به وسيله من كسانى را كه دوستدار من و يا ذريه و فرزندان من هستند، از آتش نجات دادى. وعده تو حق است و تو از وعده خود تخلف نمى كنى. خداوند متعال مى فرمايد: راست مى گويى اى فاطمه! من تو را فاطمه ناميدم و به وسيله تو دوستداران و كسانى را كه تو را به ولايت پذيرفته، ذريه تو را دوست داشته، ولايتشان را پذيرفته اند، از آتش نجات مى دهم، وعده من حق است و من از وعده ام تخلف نمى كنم( ۶۱) .

۵۵- اسباب شفاعت فاطمه

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در بحبوحه شدايد روز قيامت اميرالمؤمنينعليه‌السلام را به سراغ فاطمه زهراعليها‌السلام مى فرستد تا در جايگاه شفاعت قرار بگيرند.

پس اميرالمؤمنينعليه‌السلام مى فرمايد: اى فاطمه! از اسباب شفاعت چه دارى و براى اين روز سخت چه مهيا ساخته اى؟

پس فاطمهعليها‌السلام در جواب مى فرمايد: يا اميرالمؤمنين! در اين جايگاه دو دست بريده فرزندم عباس ما را كفايت مى نمايد( ۶۲) .

۵۶- درخشش نور زهرا در سه وقت

ابو هاشم عسكرى گويد: از حضرت امام حسن عسكرىعليه‌السلام پرسيدم كه به چه مناسبت حضرت فاطمه را «زهرا» ناميده اند؟

فرمود: به خاطر آن كه چهره اش از اول صبح براى اميرالمؤمنينعليه‌السلام به سان خورشيد درخشان و به هنگام زوال مانند ماه نورانى و به هنگام غروب مانند ستاره درخشان روشن مى شد( ۶۳) .

۵۷- تعجب سلمان از لباس فاطمه

در ضمن حديثى طولانى از حضرت زهراعليها‌السلام نقل شده است كه به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: يا رسول الله! سلمان از لباس من تعجب كرده است، سوگند به خداوندى كه تو را بر حق مبعوث كرد، من و على پنج سال است كه چيزى نداريم به جز پوست قوچى كه روزها شترمان بر روى آن علف مى خورد و شب هنگام آن را فرش خود قرار مى دهيم و نيز بالش (زير سر) ما چرمى است كه اطرافش ‍ از ليف خرما درست شده است.

حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: اى سلمان! همانا دخترم در گروه پيشگامان و سابقين است( ۶۴)

۵۸- خواب ديدن فاطمه

على بن ابراهيم قمى در تفسير خود نوشته است، امام صادقعليه‌السلام فرمود: حضرت زهراعليها‌السلام در عالم رؤیا مشاهده كرد پدر بزرگوارش قصد دارند به اتفاق ايشان و حضرت امام حسنعليه‌السلام و حضرت امام حسينعليه‌السلام از شهر خارج شوند، سپس ‍ به خانه ايشان (منزل حضرت زهراعليها‌السلام آمدند و با هم از مدينه بيرون آمده و به يك دو راهى رسيدند. پيامبر از سمت راست مسير را ادامه داده تا محلى رسيدند كه در آن آب و درختان خرمايى بود. رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در آن جا گوسفندى خريدند و دستور دادند آن را ذبح كنند. وقتى از گوشت آن تناول فرمودند، همگى در آن مكان رحلت فرمودند. حضرت زهراعليها‌السلام از اين رؤیا نگران گرديد و با حالتى از گريه و اندوه از خواب بيدار شدند، اما جريان خواب را با باب خويش مطرح نكردند.

صبح آن شب پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با مركبى به خانه فاطمهعليها‌السلام آمد و ايشان را بر آن مركب سوار نموده و دستور دادند حضرت علىعليه‌السلام و فرزندانشان در اين سفر پيامبر را همراهى كنند. از شهر كه خارج شدند، حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در مسير سمت راست، راه خويش را ادامه دادند و به همان مكانى كه زهراعليها‌السلام در خواب ديده بودند، رسيدند و با همان كيفيت گوسفندى را خريدارى كرده و دستور ذبح آن را صادر كردند، همين كه خواستند از آن تناول نمايند، حضرت زهراعليها‌السلام به كنارى رفته و بناى گريستن را نهادند. چون پيامبر متوجه تاءثر دخترشان گرديدند، سبب را جويا شدند. در اين حال حضرت صديقه طاهرهعليها‌السلام رؤیاى شب گذشته را براى رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بازگو نمودند.

پبامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با استماع اين خواب دو ركعت نماز اقامه فرموده و با خداى خويش به راز و نياز پرداختند. فرشته وحى نازل شد و به پيامبر عرض كرد: يا رسول الله! اين رؤیا وسوسه شيطانى به نام «دها» بوده است، او مى كوشد مؤمنان را در خواب نگران كند، شيطان با دستور پيامبر توسط جبرئيل احضار شد و چون رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به او گفتند: آيا اين رؤیا را تو به دخترم نمايانده اى؟ عرض كرد: آرى، اى رسول خدا! پيامبر سه مرتبه آب دهان بر وى افكندند و جبرئيل گفت: هر كس از مؤمنين كه دچار چنين القائاتى گرديد، جملات ذيل را بر زبان جارى سازد:

اعوذ بما عاذت به ملائكة الله المقربون و انبياء الله المرسلون و عباده الصالحون من شر ما راءيت من رؤیانى و نيز سوره حمد و معوذتين و توحيد را قرائت كند( ۶۵) .

۵۹- صلوات و درود بر فاطمه

كعب بن عجره مى گويد:

هنگامى كه آيه شريفه ان الله و ملائكته يصلون على النبى يا ايها الذين آمنوا صلوا عليه و سلموا تسلميا( ۶۶) نازل شد، عرض كرديم: اى رسول خدا! ما مى دانيم كه چه گونه بر تو سلام كنيم، ولى نمى دانيم كه چه گونه بر تو صلوات بفرستيم؟

حضرت فرمود: بگوييد: اللهم صل على محمد و آل محمد.

در روايت حاكم آمده است كه گفتيم: اى رسول خدا! صلوات بر شما و خانواده شما چگونه است؟

فرمود: بگوييد «اللهم صل على محمد و آل محمد.

و روايت شده حضرت فرمود: صلوات بريده و بى دنباله بر من نفرستيد!

پرسيدند: صلوات بريده چيست؟

فرمود: اين كه بگوييد اللهم صل على محمد و بعد ساكت شويد، بلكه بگوييد اللهم صل على محمد و آل محمد( ۶۷) .

از آن حضرت سئوال شد: اهل شما چه كسانى هستند؟

فرمود: على، فاطمه، حسن و حسينعليه‌السلام ( ۶۸)

۶۰- شعر جبرئيل در شاءن فاطمه

در كتابهاى متعدد نقل شده است كه جبرئيل به هنگام جنباندن گهواره امام حسينعليه‌السلام شعر ذيل را مى خواند:

ان فى الجنة نهرا من لبن

لعلى (و لزهراء) و حسين و حسن

كل من كان محبا لهم

يدخل الجنة من غير حزن

يعنى: در بهشت نهرى است از شير، كه از آن على و فاطمه و حسين و حسن است. هر كس دوست اين خاندان باشد، بدون اندوه داخل بهشت خواهد شد( ۶۹) .

۶۱- جبرئيل، خادم فاطمه

روايت شده كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند: اسرافيل بر جبرئيل تفاخر كرد و گفت: من از تو بهترم! جبرئيل گفت: از چه جهت تو از من بهترى؟ جواب داد: براى اين كه فرشتگان حامل عرش زير نظر من هستند و صاحب صورم و مقرب ترين فرشته خدايم! جبرئيل گفت: من از تو بهترم، زيرا من امين وحى خدا به سوى انبياء مى باشم و هر امتى را كه خداوند هلاك كرده، به دست من بوده است.

خطاب آمد: ساكت باشيد! كه به عزت و جلال خودم، افرادى را خلق كرده ام كه از شما بهترند. سپس حجابهاى قدرت برداشته شد، ديدند كه بر ساق عرش نوشته شده: لا اله الا الله، محمد رسول الله، على و فاطمة و الحسن والحسين خير خلق الله.

يعنى: اين پنج نور مقدس، بهترين خلق خدايند.

جبرئيل عرض كرد: خدايا، از تو مسئلت دارم كه مرا خدمتگزار اين انوار مقدسه قرار دهى. خواسته اش پذيرفته شد و او جزء اهل بيت و خادم ما گرديد.

جبرئيل هيچ وقت در خدمتگزارى اهل بيت عصمت و طهارتعليه‌السلام كوتاهى نكرد. گاهى از بهشت مائده آورد و گاه ناقه آورد و به اميرالمؤمنينعليه‌السلام نسيه فروخت، گاهى به صورت دحيه كلبى سيب و به و انار براى حسنينعليه‌السلام آورد و گاه لباسهاى بهشتى، گاهى براى فاطمه زهراعليها‌السلام لباس آورد تا آن حضرت بپوشد و در عروسى يكى از همسايگان شركت كند و در بعضى جنگها به يارى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و على مرتضىعليه‌السلام آمد. در جنگ احد براى اميرمؤمنان علىعليه‌السلام ذوالفقار آورد و گفت: لا سيف الا ذوالفقار و لا فتى الا على.

و بنا به روايتى به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عرضه داشت:

ناد عليا مظهر العجائب

تجده عونا لك فى النوائب

كل هم و غم سينجلى

بولايتك يا على، يا على!

گاه به كمك فاطمه زهراعليها‌السلام مى آمد و آسياب را مى گرداند و گاهى گهواره امام حسينعليه‌السلام را به حركت مى آورد؛ چنان كه در روايت ام ايمن آمده است:

روزى جبرئيل نازل شد، ديد فاطمه زهراعليها‌السلام خوابيده و امام حسينعليه‌السلام در گهواره گريه مى كند، شروع كرد گهواره را جنباندن و ذكر خواب خواندن و تسلى دادن تا فاطمه زهراعليها‌السلام از خواب بيدار شد. فاطمهعليها‌السلام صداى جبرئيل را شنيد، ولى او را نديد، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به آن حضرت فرمودند: او جبرئيل امين بود( ۷۰) .

۶۲- صاحب مقام شفاعت

اميرمؤمنان علىعليه‌السلام مى فرمايد: روزى هنگامى كه وارد منزل شدم، ديدم رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را، در حالى كه حسنعليه‌السلام در سمت راست و حسينعليه‌السلام در سمت چپ و فاطمهعليها‌السلام پيش روى آن حضرت نشسته بودند، و مى فرمود:

«اى حسن و اى حسين! شما دو كفه ترازو هستيد و فاطمه زبانه آن است. دو كفه جز به وسيله زبانه يكسان و هماهنگ نمى شود و زبانه نيز جز بر روى دو كفه استوار نمى ماند. شما دو نفر امام هستيد و مادرتان داراى مقام شفاعت است( ۷۱) ».

۶۳- نگريستن مؤمن به نور خدا

حضرت فاطمهعليها‌السلام خطاب به شوهر بزرگوارش علىعليه‌السلام فرمود:

اى ابوالحسن! بدان كه خداوند نور مرا آفريد و آن تسبيح گوى خداوند بزرگ بود. آن گاه آن را در يكى از درختان بهشتى به وديعت گذارد و آن درخت درخشيد. هنگامى كه پدرم وارد بهشت شد، خداوند به آن حضرت الهام كرده دستور داد كه ميوه آن درخت را بچين و در داخل دهان خود بچرخان. حضرت اين كار را انجام داد و آن گاه خداوند مرا در صلب پدرم رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به وديعت سپرد و بعد به خديجه منتقل كرد و او هم مرا بر زمين نهاد و من از آن نورم. آنچه را كه بوده و هست و هنوز نيامده است مى دانم. اى ابوالحسن! مؤمن به نور خدا مى نگرد( ۷۲) .

۶۴- روشن شدن بهشت

روايتى را كه آلوسى مفسر معروف اهل سنت در «روح المعانى» از ابن عباس پيرامون آيه مباركه متكئين فيها على الارائك لا يرون فيها شمسا و لا زمهريرا؛ بهشتى ها در حالى هستند كه بر تختهايى زيبا تكيه كرده اند، نه آفتاب را در آن جا مى بينند، و نه سرما را» يادآور شويم.

ابن عباس چنين نقل مى كند:

«هنگامى كه بهشتيان در بهشت هستند، ناگهان نورى همچون نور آفتاب مشاهده مى كنند كه صحنه بهشت را روشن ساخته است. بهشتيان به رضوان (فرشته ماءمور بهشت) مى گويند: اين نور چيست با اين كه پروردگار ما فرسوده در بهشت نه آفتاب را مى بينند و نه سرما را؟ او در پاسخ مى گويد: اين نور خورشيد و ماه نيست، على و فاطمهعليها‌السلام خندان شده اند و بهشت از نور دندانشان روشن گشته است( ۷۳) ».

۶۵- فاطمه، شادمانى قلب پيامبر

امام حسينعليه‌السلام مى فرمايد: پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «فاطمه شادمانى قلب من است، دو پسرش ميوه دلم، و شوهرش ‍ نور ديدگانم، و پيشوايان از فرزندانش امين هاى پروردگارم، و رشته پيوند ميان او و آفريدگانش مى باشند. هر كه به آن ريسمان چنگ زند، نجات يافته و هر كه از آن تخلف ورزد، نابود خواهد شد( ۷۴) ».

۶۶- تشبيه على و فاطمه در قرآن

در آيات نورانى قرآن در سوره «الرحمن» به اين آيات شريفه مرج البحرين يلتقيان # بينهما برزخ لا بيغيان( ۷۵) ... مى رسيم و يكى از علماى اهل سنت، به نام «ابن مردويه» از ابن عباس ‍ روايت كرده است:

مقصود از دو دريا كه با يكديگر برخورد مى كنند، علىعليه‌السلام و فاطمهعليها‌السلام است و برزخ بين آن دو كه بر يكديگر برترى نجويند، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است و لؤ لؤ و مرجان كه از آن دو دريا بيرون مى آيد، حسن و حسينعليه‌السلام هستند( ۷۶) .

۶۷- يكى از سواران چهارگانه در قيامت

در پاره اى از روايات آمده است كه فاطمهعليها‌السلام يكى از سواران چهارگانه روز قيامت است كه سوار بر «غصباء» ناقه (شتر) رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى گردد و وارد محضر مى شود.

مرحوم ابن شهر آشوب، روايت مى كند: هنگامى كه پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در بستر رحلت قرار گرفت، ناقه غضباء به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عرض كرد: مرا بعد از خود براى چه كسى وصيت مى كنى؟

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: اى غضباء! خدا به تو بركت دهد، تو از آن دخترم فاطمهعليها‌السلام هستى، كه در دنيا و آخرت بر تو سوار مى گردد.

هنگامى كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رحلت كرد، آن ناقه، شبانه نزد فاطمهعليها‌السلام آمد و گفت: سلام بر تو اى دختر رسول خدا، اكنون فراق من از دنيا نزديك شده است. سوگند به خدا، پس از رحلت خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم لب به آب و علف نزده ام. آن ناقه (از فراق جانسوز پيامبر) سه روز بعد از رحلت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم جان داد( ۷۷) .

۶۸- ملاقات دوازده هزار حوريه

در تفسير فرات ابن ابراهيم نقل شده كه اميرمؤمنان علىعليه‌السلام فرمود:

روزى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بر فاطمهعليها‌السلام وارد شد، در حالى كه فاطمهعليها‌السلام غمگين بود، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مطالبى درباره قيامت فرمود... تا به اين جا رسيد:

«اى فاطمه! هنگامى كه به درب بهشت رسيدى، دوازده هزار حوريه با تو ملاقات مى كنند، كه قبلا با هيچ كس ملاقات نكرده اند و بعد از ملاقات با تو نيز با كسى ملاقات نمى نمايند. در دست آنها سلاحى از نور است، آنها بر ناقه هايى از نور سوار هستند كه پالان آن ناقه ها از طلاى زرد و ياقوت سرخ مى باشد، مهار آنها از مروايد تر است، و بر همه ناقه بساطى از سندس كه با جواهر آبدار، مرصع و متراكم مى باشد، قرار داد. هنگامى كه وارد بهشت گردى، بهشتيان از قدوم تو شادمان گردند، و از براى شيعيان تو مائده (سفره هاى) مخصوصى كه بر كرسى نور قرار دارند حاضر كنند، و از غذاى آن تناول كنند، در حالى كه ساير مردم هنوز درگير حساب و كتاب خود هستند، و از براى شيعيان تو آنچه را كه ميل داشته باشند، هميشه آماده و مهيا شده است و هنگامى كه اولياء خدا در بهشت استقرار مى يابند، حضرت آدمعليه‌السلام و همه پيامبران بعد از او، به زيارت تو مى آيند( ۷۸) ».

۶۹- فضايل فاطمه در قيامت

سلمان فارسى به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عرض كرد: اى مولاى من! از تو مى خواهم از فضايل فاطمهعليها‌السلام در قيامت، به من خبر بدهى!

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با چهره اى خندان به او نگريست و فرمود: «سوگند به خدايى كه جانم در دست قدرت او است. فاطمهعليها‌السلام همان بانويى است كه در عرصه محشر، سوار بر شتر عبور مى كند كه سرش (نمودى) از خشيت خدا است، و چشمانش از نور خدا مى باشد، تا اين كه فرمود: جبرئيل در سمت راست آن شتر، و ميكائيل در سمت چپ آن، و علىعليه‌السلام در پيشاپيش آن، و حسن و حسين (عليه السلام ) در پشت سر آن حركت مى كنند، خداوند حافظ و نگهبان او است، تا از صحنه محشر عبور كند در اين هنگام ناگهان از جانب خدا ندا مى رسد:

«اى همه خلايق! چشمهاى خود را فرو خوابانيد، و سرهاى خود را پايين آوريد، اين فاطمه دختر پيامبر شما، همسر علىعليه‌السلام امام شما، مادر حسن و حسينعليه‌السلام است. پس، از پل صراط عبور مى كند، در حالى كه دو چادر شفاف و سفيد بر سر دارد.

وقتى كه فاطمهعليها‌السلام وارد بهشت مى شود و به نعمتها و مواهبى كه خداوند براى او آماده ساخته مى نگرد، مى گويد:

بسم الله الرحمن الرحيم... الحمد لله الذى اذهب عنا الحزن ان ربنا لغفور شكور# الذى احلنا دار المقامة من فضله... لا يمسنا فيها لغوب( ۷۹) .

«به نام خداوند بخشنده مهربان، حمد و سپاس خداوند را كه حزن و اندوه را از ما دور ساخت، البته خداى ما بخشنده و شكرپذير است، آن خدايى كه ما را در مقام عالى از عطاى خود قرار داد كه در آن هيچ گونه رنج و ناگوارى به ما نمى رسد».

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

پس از آن كه خداوند به فاطمهعليها‌السلام وحى مى كند: «اى فاطمه! آنچه را كه مى خواهى از من مسئلت كن، كه به تو عطا مى كنم و تو را خشنود مى سازم» فاطمهعليها‌السلام عرض مى كند: خدايا تو اميد منى، بلكه بالاتر از اميد منى، از درگاه تو مسئلت مى كنم كه دوستان من و دوستان دودمان مرا در آتش دوزخ، عذاب نكنى.

خداوند به او وحى مى كند: اى فاطمه! به عزت و جلالم سوگند، دو هزار سال قبل از خلقت آسمانها و زمين، به خود سوگند ياد نموده ام كه دوستان تو، و دوستان عترت تو را به آتش عذاب نكنم( ۸۰) .

۷۰- التفات فاطمه به زايرين امام حسينعليه‌السلام

امام صادقعليه‌السلام فرمود: حضرت فاطمه زهراعليها‌السلام هرگاه به زايرين امام حسينعليه‌السلام نظر نمايند، در حالى كه با وى هزار پيغمبر و هزار صديق و هزار شهيد از كروبين مى باشند، هزار هزار چنان فرياد مى زنند كه هيچ فرشته اى در آسمانها باقى نمى ماند، مگر آن كه از صداى ايشان به گريه مى افتد، آن حضرت آرام نمى گيرند تا وقتى كه پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به نزد ايشان آمده و مى فرمايند: دخترم! اهل آسمان ها را به گريه انداختى و ايشان را از تسبيح و تقديس ‍ حق تعالى بازداشتى، پس خوددارى كن تا ايشان به تقديس حق بپردازند. چه آن كه امر و فرمان خدا بر همه خدا بر همه چيز نافذ و روان مى باشد.

سپس امام صادقعليه‌السلام فرمود: حضرت فاطمهعليها‌السلام به كسانى كه از شما به زيارت سيدالشهداءعليه‌السلام بروند، نظر فرموده و از خداوند منان براى ايشان هر خير و خوبى را مساءلت مى كند. مبادا در رفتن به زيارت آن جناب بى رغبت باشيد؛ چه آن كه خيرى كه در زيارت آن حضرت است، بيشتر از آن است كه بتوان شمارش ‍ نمود( ۸۱) .

۷۱- مصحف فاطمه

هنگامى كه خداى تعالى پيامبرش را قبض روح نمود، از غمهاى گرانبارى كه قلب زهراعليها‌السلام را در مصيبت پدرش فرا گرفت، جز خداى عزوجل كسى آگاه نبود. به اين جهت حق تعالى فرشته اى را مونس ‍ زهراعليها‌السلام فرمود كه تسلى بخش غمهاى او و هم صحبت او در تنهايى باشد.

فاطمه زهراعليها‌السلام اين مطلب را به علىعليه‌السلام باز گو نمود، و حضرت فرمود: هرگاه احساس كردى كه فرشته به حضورت آمد و صداى او را شنيدى، مرا خبردار كن.

از املاء جبرئيل و فرشتگان ديگر كه اميرالمؤمنينعليه‌السلام كاتب آنها بود، مصحف فاطمهعليها‌السلام فراهم آمد، كه علىعليه‌السلام درباره آنها فرمود: در اين مصحف: مسائل شرعى و حلال و حرام مطرح نيست؛ بلكه دانشى است از آنچه كه (واقع شده و يا) به وقوع خواهد پيوست( ۸۲) ».

۷۲- مصحف فاطمه در كلام امام پنجم

ابو بصير گويد: از امام محمد باقرعليه‌السلام درباره مصحف فاطمه پرسيدم.

حضرت فرمود: مطالبى است كه پس از درگذشت پدرش، حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بر ايشان نازل شد.

گفتم: آيا از قرآن چيزى در آن هست؟

فرمود: چيزى از قرآن در آن نيست.

عرض كردم: آن را برايم توصيف فرماييد!

فرمود: آن داراى دو جلد از جنس زبرجد قرمز است و به اندازه طول و عرض يك برگ مى باشد.

عرض كردم: ورقه و برگ آن از چيست؟

فرمود: از در سفيد كه با گفتن كلمه «كن» به وجود آمده است.

عرض كردم: چه چيزى در آن نوشته شده است؟

فرمود: اخبار آنچه تا به حال بوده است و آنچه كه تا روز قيامت خواهد بود و اخبار هر يك از آسمانها و تعداد فرشتگان هر يك از آنها، نامهاى فرستادگان خدا از انبياى مرسل و غير مرسل و اقوامى كه اينان بر آنها مبعوث شده اند اسامى مخالفان و تكذيب كنندگان و گروندگان به آنها، اسامى تمام مؤمنان و كافران از آغاز تا پايان آفرينش، نامهاى شهرها و ويژگيهاى هر شهرى، چه در شرق و چه در غرب جهان، تعداد مؤمنان هر شهر و آمار كافران آن، ويژگيهاى تمام كسانى كه تكذيب كرده اند، مشخصات اقوام پيشين و داستانهاى مربوط به آنان طاغوتيانى كه به قدرت رسيده اند و دوران فرمانروايى و تعداد آنان، مشخصات ائمه و اسامى آنان، و مدت زمانى كه هر يك از آنان امامت و پيشوايى و زمامدارى داشته اند، ويژگيهاى بزرگان آنها و خلاصه هرگونه دگرگونى و نقل و انتقالى كه در ادوار گوناگون انجام گيرد، همه اينها در مصحف حضرت فاطمه زهراعليها‌السلام وجود دارد.

عرض كردم: فداى شما بشوم، چند دوره وجود دارد؟

فرمود: پنجاه هزار سال، كه مى شود هفت دوره. در آن مصحف اسامى همه آفريدگان و مدت عمر آنها، صفت بهشتيان، تعداد كسانى كه وارد بهشت خواهند شد، تعداد جهنميان و نامهاى هر يك از آن دو گروه، و نيز در همان مصحف علم قرآن به همان گونه كه نازل شده است و همچنين علم تورات و انجيل و زبور به همان ترتيب نزول، و تعداد درختان و سنگريزه هاى هر شهر و ديار وجود دارد.

حضرت باقرعليه‌السلام فرمود: هنگامى كه خداوند خواست اين مصحف را بر آن حضرت نازل فرمايد، دستور داد كه جبرئيل و مكائيل و اسرافيل آن را برداشته، نزد آن حضرت بياورند. اين نزول در ثلث دوم شب جمعه، در هنگامى كه حضرت در محراب خود به نماز ايستاده بود، واقع شد. فرشتگان سر پا ايستاده تا اين كه حضرت نشست.

پس از آن كه از نماز فارغ شد، سلام كرده و گفتند: خداوند به تو سلام مى رساند و مصحف را در دامان آن حضرت گذاشتند.

حضرت فرمود: سلام مخصوص خداوند و از سوى او و به سوى اوست و بر شما اى فرستادگان خدايى سلام و سلامتى باد!

آن گاه فرشتگان به آسمان رفتند. پس از نماز صبح تا سر ظهر، به طور پيوسته به خواندن و مطالعه آن مصحف مشغول شد تا اين كه به آخرش ‍ رسيد. آن حضرت بر تمامى خلق خدا، از جن و انس، پرندگان و وحوش، ملايكه و پيامبران، واجب الاطاعة مى باشد.

راوى مى گويد:

عرض كردم: فدايتان شوم، پس از آن حضرت اين مصحف به چه كسى منتقل شد؟

امام باقرعليه‌السلام فرمود: آن را به اميرالمؤمنينعليه‌السلام داد و پس از درگذشت حضرت على، به امام حسن و بعد به امام حسينعليه‌السلام و بعد نزد اهلش باقى مى ماند تا اين كه به صاحب اين امر واگذار كند.

عرض كردم: اين علم بسيار زياد است!!

فرمود: اى ابومحمد! آنچه را كه من به تو گفتم، در دو برگ اول بود و مطالب پس از ورقه دوم را براى تو نگفتم و حتى يك حرف از آن را هم بازگو نكردم( ۸۳) .

۷۳ - استدلال علمى فاطمه

دو نفر زن، كه بر سر مساءله اى دينى با يكديگر اختلاف داشتند، براى حل اختلاف خود نزد فاطمه زهراعليها‌السلام رفتند. يكى از زنان، مؤمن و ديگرى معاند و كافر بود.

حضرت فاطمهعليها‌السلام مى فرمايد: من دلايل زن مؤمن را اثبات كردم و حقانيت سخن او را آشكار نمودم و در نتيجه او بر آن زن كه دشمن اسلام بود، پيروز شد و به شدت شاد و مسرور گرديد.

فاطمه زهراعليها‌السلام به آن زن كه بسيار خوشحال شده بود، فرمود: شادى فرشته ها براى پيروزى تو بر او، بيشتر از شادى تو مى باشد و غم و اندوه شيطان و ياران او از غم و اندوه اين زن كافر زيادتر است( ۸۴) .

د: رابطه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با فاطمه زهراعليها‌السلام

۷۴ - استشمام نسيم بهشت از فاطمه

خديجه كبرىعليها‌السلام روزى از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خواست كه بعضى از ميوه هاى بهشتى را به وى نشان بدهد و تعريف بنمايد. جبرئيل در حالى كه دو سيب از بهشت براى پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آورده بود، شرفياب شد و عرض ‍ كرد:

اى محمد! آن خدايى كه هر چيزى را به اندازه خلق فرموده و براى هر شيئى اندازه و حد معين قرار داده است، مى گويد: يكى از اين سيب ها را خود بخور و ديگرى را به خديجه اطعام كن و با وى هم بستر شو، زيرا من فاطمه زهرا را از شما به وجود مى آورم.

پس پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آن چه را كه خداوند فرمود و جبرئيل گفته بود انجام داد، تا اين كه گفت: هر زمانى كه شوق بهشت و نعمت هاى آن بر من ايجاد مى شود، فاطمه را مى بوسم و نسيم بهشت را از او استشمام مى كنم و هر وقت كه پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اين كار را مى كرد، مى گفت: فاطمه فرشته اى است به صورت انسان( ۸۵) .

۷۵ - بوسيدن فاطمه

از عايشه نقل شده كه به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گفتم: چه شده و براى چيست زمانى كه فاطمه را مى بينى او را زياد مى بوسى و زبانت را در دهان او مى گذارى و گويا اين كه اراده مى كنى او را عسل بخورانى؟

پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در جواب فرمودند: همانا، وقتى كه مرا به معراج بردند، جبرئيل مرا داخل بهشت نمود و براى من سيبى آورد كه آن را خوردم، سپس نطفه اى در پشت من گرديد، وقتى از آسمان برگشتم با خديجه هم بسبر شدم، كه فاطمه از اين نطفه است و هر زمانى كه اشتياق و شوق به آن ميوه ها پيدا مى كنم، فاطمه را مى بوسم( ۸۶) ».

۷۶ - نحوه صدا زدن پدر

فاطمه زهراعليها‌السلام فرمودند: وقتى كه اين آيه نازل شد: لاتجعلوا دعاء الرسول بينكم كدعاء بعضكم بعضا از آن پس از اين كه بگويم يا ابة (اى پدر جان) خوددارى كردم و ايشان را به «رسول الله» خطاب مى كردم. پس يك بار و دوبار و سه بار وقتى ايشان را «يا رسول الله» صدا كردم، از پاسخ دادن خوددارى فرمودند. سپس به من روى كرده و فرمودند: فاطمه جان! اين آيه درباره تو و خانواده تو و نسل تو نازل نگرديده، زيرا كه تو از منى و من از تو؛ اين آيه درباره جفاكاران و اهل خشونت و سختى از قريش، يعنى انسانهاى خودخواه و متكبران، نازل گرديده. پس فاطمه جانم! به من بگو «اى پدرم»، زيرا كه اين سخن قلبم را احيا كرده و خدا را راضى مى گرداند».

عايشه گويد: كسى را در سخن گفتن به رسول خداعليها‌السلام شبيه تر از فاطمه زهراعليها‌السلام پيدا نكردم و هر هنگام كه صديقه طاهره بر پيامبر وارد مى شد، رسول گرامى به وى خوش آمد گفته و دستش ‍ را مى بوسيد و او را در مجلس خود مى نشاند و نيز هر وقت پيامبر بر فاطمه وارد مى شد، آن بانوى بزرگوار پيش پاى پدر برخاسته و خير مقدم مى گفت و دو دست رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را مى بوسيد( ۸۷) .

۷۷ - فاطمه در جنگ احد

در روز احد چون فاطمهعليه‌السلام شنيد چهره پدرش آسيب ديده است با گروهى از زنان نزد او رفت و چون پدر را ديد دست در گردن او انداخت و گريست، سپس آن خون را شست( ۸۸) .

۷۸ - احترام پيامبر به فاطمه

از عايشه نقل شده است: هرگاه فاطمهعليها‌السلام نزد رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى آمد، قام لها من مجلسه و قبل راءسها و اجلسها مجلسه، و اذا جاء اليها لقيته و قبل كل واحد منهما صاحبه و جلسا معا؛ پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از جاى خود برخاسته و سر فاطمهعليها‌السلام را مى بوسيد و به جاى خود مى نشاند، و نيز هرگاه پيغمبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به ديدار فاطمهعليها‌السلام مى رفت، حضرتش به استقبال رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شتافته و هر يك ديگرى را بوسيده و باهم مى نشستند( ۸۹) ».

۷۹ - نزول آيه در تاءثير فاطمه

حضرت رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دستور داد دست دزدى را قطع كنند. دزد گفت: اى رسول خدا! من اين دست را در اسلام تقديم كردم و شما دستور مى دهيد آن را ببرند؟

حضرت فرمود: اگر دخترم فاطمه نيز به جاى تو مى بود، اين دستور را مى دادم.

حضرت زهراعليها‌السلام اين سخن را شنيد و غمگين شد. جبرئيل فرود آمده و اين آيه را آورد: لئن اشركت ليحبطن عملك( ۹۰) .

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم غمگين شد، در همين هنگام اين آيه نازل شد: لو كان فيهما آلهة الا الله لفسدتا( ۹۱) .

حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از نزول اين آيه تعجب كرد، جبرئيل نازل شده و گفت: فاطمه از سخن تو غمگين شده بود. اين آيات براى همراهى با او نازل شد تا خشنود گردد( ۹۲) .

۸۰ - سلام پيامبر به خاندان رحمت و رسالت

روزى پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بر علىعليه‌السلام و فاطمهعليها‌السلام وارد شد و دو طرف در خانه را گرفته، فرمود:

سلام بر شما اى خاندان رحمت و جايگاه رسالت و محل نزول فرشتگان! اى دخترم! همانا خداوند سبحان توجهى خاص به اهل زمين فرمود و پدرت را برگزيده، او را پيامبر نمود؛ بار ديگر به زمين نگريست و از مردم روى زمين همسرت على را انتخاب نموده او را برادر و جانشين من قرار داد؛ بعد از آن به زمين نگريست و تو و مادرت را برگزيده، شما دو نفر را بانوى زنان جهانيان قرار داد؛ و براى چهارمين مرتبه به زمين توجه نموده، دو پسرت را برگزيده، آنان را دو آقاى جوانان اهل بهشت نمود، عرش ‍ پروردگار گفت: پروردگارا! اينان دو پسر پيامبرت و دو جانشين و وصى اويند، مرا به آنان زينت ده. بنابراين، آن دو در روز قيامت، همانند دو گوشواره بر دو سوى صورت در دو طرف عرش خدا قرار گيرند( ۹۳) .

۸۱ - فاطمه، محبوب ترين شخص نزد پيامبر

از اسامة بن زيد روايت شده است: على و جعفر و زيد بن حارثه با يكديگر گفت و گو مى كردند و هريك از آنان از برترى خود سخنى مى گفت و خود را در نزد پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم محبوب تر از ديگران مى دانست. دسته جمعى نزد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رفته، از آن حضرت اجازه ورود خواستند، حضرت به من فرمود: برو بيرون، ببين كيست؟

عرض كردم: على و جعفر و زيد مى باشند. آيا به آنان اجازه ورود بدهم؟

حضرت فرمود: اجازه بده!

آنان وارد شده گفتند: يا رسول الله! محبوب ترين فرد نزد شما كيست؟

فرمود: فاطمه است( ۹۴) ...

۸۲ - بوسيدن طره موى پيشانى فاطمه

از عايشه روايت شده است: بسيارى از اوقات رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم طره موى بالاى پيشانى فاطمه را مى بوسيد، او را مى بوييد و زبانش را بر او مى كشيد( ۹۵) .

۸۳ - سفارش پيامبر به فاطمه

حضرت باقرعليه‌السلام از پدر بزرگوارش نقل مى فرمايد كه حضرت، ازدواج فاطمهعليها‌السلام را يادآورى كرده، فرمود:

روزى حضرت زهراعليها‌السلام از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم درخواست كرد خادمى براى او فراهم فرمايد... تا آن جا كه فرمود: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در يكى از جنگها و غزوه هاى ساحلى، اسيرانى نصيبش شد. آنها را تقسيم فرمود و دو زن را كه يكى جوان و ديگرى به سن كمال رسيده و از جوانى گذشته بود، نزد خود نگاه داشت. به دنبال حضرت زهراعليها‌السلام فرستاد و دست يكى از آن دو را گرفته در دست فاطمهعليها‌السلام گذاشت و فرمود: اى فاطمه! اين از آن تو باشد، او را كتك نزنى، زيرا من ديدم كه نماز مى خواند و جبرئيل مرا از اين كه نمازگزاران را كتك بزنم، نهى كرد و بدين سفارش و توصيه تاءكيد فرمود.

فاطمهعليها‌السلام كه ديد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مرتب سفارش وى را مى كند، روى به حضرت كرده و گفت: اى رسول خدا! كارهاى خانه يك روز بر عهده من و يك روز بر عهده او باشد.

اشك از ديدگان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سرازير شد و فرمود: الله اعلم حيث يجعل رسالته ذرية بعضها من بعض والله سميع عليم( ۹۶) .

۸۴ - عيادت پيامبر با مردم از فاطمه

از جابر بن سمره روايت شده است:

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از راه رسيد، نشست و فرمود: فاطمه بيمار است.

مردم گفتند: خوب است از او عيادت كنيم.

حضرت به راه افتاد تا به در خانه رسيد. در بر روى آن حضرت بسته بود. حضرت صدا زد: لباسهايت را بپوش كه مردم به ديدار تو آمده اند!

زهراعليها‌السلام گفت: اى پيامبر خدا! من جز يك عبا چيز ديگر ندارم.

حضرت پيراهنى را گرفته از پشت در به سوى او افكنده، فرمود: سرت را با اين بپوشان! بعد وارد شده، مردم نيز به دنبال آن حضرت وارد شدند. ساعتى نشسته، بيرون آمدند.

مردم گفتند: خدايا! دختر پيامبرمان بدين وضع به سر مى برد؟

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: آگاه باشيد، او در روز قيامت بانوى زنان است( ۹۷) !

۸۵ - تو عزيزتر، او محبوب تر

علامه اربلى (ره) گويد: پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فاطمه را تعظيم و گرامى مى داشت و با كلمه «ام ابيها» از او تعبير مى فرمود. آن قدر براى او منزلت و مقام قايل بود كه كسى به پايه او نمى رسيد.

روزى حضرت علىعليه‌السلام از آن حضرت پرسيد: اى رسول خدا! آيا من در نزد شما محبوب ترم يا فاطمه!

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: تو در نزد من عزيزترى و او از تو محبوب تر است( ۹۸) .

۸۶ - توصيف فضايل على براى فاطمه

حضرت فاطمهعليها‌السلام گويد: نزد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رفته سلام كردم.

حضرت فرمود: عليك السلام دخترم!

گفتم: اى پيامبر خدا! به خدا سوگند، امروز صبح در خانه على يك دانه گندم هم نبود و هم اكنون پنج روز است كه غذا به دهان او وارد نشده است. صبحگاهان نه گوسفندى داشتيم، نه شترى و نه خوراكيى و نه آشاميدنيى!

حضرت فرمود: نزديك من بيا! نزديك رفتم. فرمود: دستت را ميان پشت و لباسم قرار ده!

من چنين كردم و مشاهده نمودم كه بين پشت و شانه حضرت سنگى است كه به سينه ايشان بسته شده است. فريادى كشيدم.

حضرت فرمود: حدود يك ماه است در خانه هاى خاندان محمد آتشى براى غذا افروخته نشده است.

سپس فرمود: آيا قدر و منزلت على را مى دانى؟ او كارهاى مرا در سن دوازده سالگى كفايت كرد و در شانزده سالگى در پيش روى من به دفاع از من شمشير زد، در نوزده سالگى شجاعان را بر زمين زد و كشت و در بيست سالگى غم و اندوه مرا برطرف كرد و در قلعه خيبر را كه پنجاه نفر نمى توانستند آن را بلند كنند، در بيست و چند سالگى بلند نمود.

چهره فاطمهعليها‌السلام از شنيدن اين مطالب روشن شد. نزد علىعليه‌السلام آمد، در حالى كه خانه اش از نور چهره اش روشن شده بود.

علىعليه‌السلام به او فرمود: اى دختر محمد! هنگامى كه از نور من بيرون رفتى، چهره ات بدين گونه روشن نبود، چه روى داده است؟

گفت: همانا رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فضايل تو را برايم گفت، نتوانستم خود را نگاه دارم تا اين كه نزد تو آمدم( ۹۹) .

۸۷ - سيده زنان بهشت از اولين تا آخرين

حسن بن زياد عطار گويد: به امام صادقعليه‌السلام گفتم: گفتار رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه فاطمه سيده زنان بهشت است، آيا سيده زنان دوران خود است؟

فرمود: آن مريم بود و فاطمه سيده زنان بهشت است از اولين و آخرين.

عرض كردم: گفتار رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه حسن و حسينعليه‌السلام دو سيد جوانان اهل بهشت اند؟

فرمود: آنها هم سيد جوانان اهل بهشت اند از اولين و آخرين( ۱۰۰) .

۸۸ - سخن پيامبر هر بامداد بر در خانه فاطمه

پيغمبر هر سپيده دم بر در خانه على و فاطمه مى ايستاد و مى فرمود: حمد از آن خداى محسن و نيكويى كن و فضيلت بخش، كه به نعمت خود اعمال صالحه را تمام كرده سميع است و سامع به حمد خدا و نعمت او و حسن آزمايش او بر ما. پناه برم به خدا از دوزخ، پناه برم به خدا از بامداد دوزخ، پناه برم به خدا از شام دوزخ، رحمت بر شما اهل بيت! همانا خدا خواسته پليدى را از شما ببرد، اى اهل بيت و به خوبى شما را پاكيزه كند( ۱۰۱) .

۸۹ - ديدن فاطمه به صورت حوريه در شب معراج

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: شبى كه مرا به معراج بردند، جبرئيل دستم را گرفت و بهشتم برد و بر يكى از مسندهاى بهشتم رسانيد و يك دانه به من داد و چون او را دو نيم كردم، يك حوريه از آن بيرون آمد كه مژگان چشمش چون پرهاى جلو كركس بود.

به من گفت: درود بر تو اى احمد، اى رسول خدا، اى محمد!

گفتم: خدايت مهربان باشد، تو كيستى؟

گفت: منم راضيه و مرضيه، جبار مرا از سه جنس آفريده: پايين تنم از مشك است و بالاى آن از كافور و ميانه ام از عنبر، و با آب زندگى خمير شدم و حضرت جليل فرمود: باش! و من بودم و آفريده شدم براى پسر عم و وصى و وزير تو على بن ابى طالب.( ۱۰۲)

۹۰ - شفاعت فاطمه از زنان امت پيامبر

ابن عباس مى گويد: روزى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نشسته بود و على و فاطمه و حسنينعليه‌السلام نزد او بودند.

حضرت فرمود: خدايا! تو مى دانى اينان اهل بيت من اند و گرامى ترين مردم نزد من؛ دوستشان را دوست دار، دشمنشان را دشمن دار، مهربانى كن با مهربانان به آنها و بد دار بدخواه آنها را، كمك كن كمك كار آنها را و آنها را از پليدى پاك كن و معصوم دار از هر گناهى و به روح القدس مؤ يد دار.

اى على! تو امام امت منى و بر آنها پس از من خليفه اى تو پيشرو اهل بهشتى و گويا من مى نگرم دخترم فاطمه را كه روز قيامت بر اسبى از نور سوار است و از طرف راستش هفتاد هزار فرشته و از چپش هفتاد هزار و جلو رو و دنبالش هر كدام هفتاد هزار فرشته باشد و زنان امتم را به بهشت رهبرى كند هر زنى در شبانه روز پنج نماز بخواند و ماه رمضان را روزه دارد و حج خانه خدا كند و زكات مالش را بپردازد و شوهرش را اطاعت كند و پس از من پيرو على باشد، به شفاعت دخترم فاطمه به بهشت رود و او سيده زنان عالميان است.

عرض شد: يا رسول الله! او سيده زنان عالم خود است؟

فرمود: او مريم دختر عمران بود، اما دخترم فاطمه بانوى عالم است از اولين و آخرين. اوست كه چون در محرابش بايستد هفتاد هزار فرشته مقرب بر او سلام دهند و ندايى كه به مريم كردند و به او كنند و گويند: اى فاطمه! به راستى خدا تو را برگزيد و پاك كرد و برگزيد بر زنان جهانيان.

سپس رو به علىعليه‌السلام كرد و فرمود: اى على! فاطمه پاره تن من است و نور ديده من و ميوه دلم. بد آيدم آنچه او را بد آيد و شادم از شادى اش و او اول كس است از خاندانم كه به من رسد، پس از من با او خوبى كن، حسن و حسين دو پسر من و دو ريحان من اند و هر دو دو سيد جوانان اهل بهشت اند، بايد پيش تو چون گوش و چشمت عزيز باشند.

سپس دست به سوى آسمان برداشت و گفت: بار خدايا! گواه باش كه من دوستدار دوست آنها و دشمن دشمن آنها و سازش كار سازش كننده آنها و نبرد كن با نبردكننده آنهايم و دشمنم با هر كه بدخواه آنهاست و دوستم با هر كه آنها را دوست دارد( ۱۰۳) .

۹۱ - عيادت پدر از دختر

از عمران بن حصين نقل شده است: همانا پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: با ما نمى آيى تا از فاطمهعليها‌السلام كه مريض است عيادت بكنيم؟

عرض كردم: بلى يا رسول الله! فرمود: پس با ما بيا. با پيامبر رفتم تا اين كه به درب خانه فاطمهعليها‌السلام رسيديم. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سلام نمودم و اجازه داخل شدن خواست و فرمود: من با كسى كه همراه من هست، داخل شوم؟

فاطمهعليها‌السلام عرض كرد: اى پدر! بلى، كسانى كه با شما هستند باهم داخل شويد، قسم به خدا چيزى ندارم، مگر يك عباى كوچك.

پس پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: خودت را با آن بپوشان. پيامبر فاطمه را تعليم كرد كه چگونه خود را بپوشاند. عرض كرد: قسم به خدا بر سر من مقنعه نيست.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: ملحقه و يا عبايى كه همراه است بگير و آن را مقنعه كن و بعد فاطمه اجازه داد. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و عمران داخل شدند.

سپس پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: حالت چگونه است دخترم؟

فاطمهعليها‌السلام عرض كرد: همانا من بيمار هستم و اين بيمارى را گرسنگى كه مى كشم زياد مى كند و غذايى براى من نيست.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: آيا راضى و خشنود نمى شوى از اين كه تو پيشوا و مقتداى زنان دو جهان باشى؟

فاطمهعليها‌السلام عرض كرد: اى پدر! پس مريم دختر عمران چگونه است؟

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: او پيشواى زنان زمان خود است و تو بى بى و پيشواى زنان عالم هستى. قسم به خدا، همسر تو آقاست؛ هم در دنيا و هم در آخرت( ۱۰۴) ».

۹۲ - معرفى فاطمه توسط پيامبر

مجاهد گويد: پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بيرون آمد، در حالى كه دست فاطمهعليها‌السلام را گرفته بود. پس فرمود: «هر كه اين را مى شناسد كه شناخته است و هر كس كه نمى شناسد بداند كه او فاطمه دخت محمد است؛ او پاره تن من است و قلب و روحم كه در دو پهلويم قرار دارد؛ هر كه او را بيازارد به راستى مرا آزرده است( ۱۰۵) ».

۹۳ - خبر دادن پيامبر از آينده

دخترم فاطمه كه بانوى زنان جهانيان است، از اولين و آخرين و پاره تن من است و نور ديده من است و ميوه روح من است كه درون من است و حوراء انسيه است. هر وقت در محراب خود برابر پروردگارش بايستد، نورش به فرشتگان آسمان بتابد؛ چنانچه نور اختران بر زمين بتابد و خدا به فرشتگانش فرمايد: فرشتگانم! ببينيد كنيزم فاطمه، بانوى كنيزانم را، برابرم ايستاده و دلش از ترس مى لرزد و دل به عبادتم داده، گواه باشيد كه شيعيانش را از آتش امان دادم و چون او را ديدم به يادم افتاد آنچه پس از من به وى مى شود، گويا مى بينم خوارى به خانه اش راه يافته و حرمتش ‍ زير پا رفته و حقش غصب شده و ارثش ممنوع شده و پهلويش شكسته و جنين او سقط شده و فرياد مى زند: يا محمداه! و جواب نشنود و استغاثه كند و كسى به دادش نرسد و هميشه پس از من غمديده و گرفتار و گريان است. يك بار يادآور شود كه وحى از خانه اش بريده و بار ديگر ياد جدايى من كند و شب كه آواز مرا نشنود، به هراس افتد، آوازى كه من با تلاوت قرآن تهجد مى كردم و خود را خوار بيند. پس از آن كه در دوران پدر، عزيز بوده، در اين جا خداى تعالى او را با فرشتگان ماءنوس سازد و او را بدانچه به مريم بنت عمران گفتند: ندا دهند و گويند: اى فاطمه! خدايت گزيد و پاك كرد و بر زنان جهانيان برگزيد، اى فاطمه! قنوت كن بر پروردگارت و سجود و ركوع كن با راكعان. سپس بيمارى او آغاز شود و خدا مريم بنت عمران را بفرستد او را پرستارى كند و در بيمارى او انيس او باشد. اين جا است كه گويد: پروردگارا من از زندگى دلتنگ شدم و از اهل دنيا ملولم، مرا به پدرم رسان. خداوند او را به من رساند و اول كس از خاندانم باشد كه به من رسد، محزون و گرفتار و شهيد بر من وارد شود و من در اين جا بگويم: خدايا! لعنت كن هر كه به او ظلم كرده و كيفر ده هر كه حقش را غصب كرده و خوار كن هر كه خوارش كرده، و در دوزخ مخلد كن هر كه به پهلويش زده تا سقط جنين كرده، و ملايكه آمين گويند( ۱۰۶) .

ه: رابطه فاطمه زهراعليها‌السلام با پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

۹۴ - حمايت از پدر

عبدالله بن مسعود مى گويد: هيچ وقت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را نديده بودم كه بر قريش نفرين بكنند، مگر يك روز كه پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در حال نماز بود و يك عده از قريش ‍ نشسته بودند و نزديك آنان بچه دان شترى افتاده بود، سپس آنها گفتند: آيا كسى هست كه آن بچه دان شتر را بر دارد و بر پشت پيامبر بگذارد. بعد يكى از آنها بلند شد و بچه دان را بر پشت پيامبر، در حالى كه حضرت به سجده بود، انداخت. تا اين كه فاطمه اطهرعليها‌السلام آمد و آن را از پشت پدر بزرگوارش برداشت و سر و صورت پيامبر را تميز نمود و پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بعد از نماز عرض ‍ كرد:

«خدايا، خودت به حساب اينها برس - و يك به يك كسانى كه اين كار زشت را انجام دادند، اسم برد و فرمود: - خدايا، بر توست جزاى عتبه فرزند ربيعة؛ خدايا، بر توست جزاى شيبة فرزند ربيعة؛ خدايا، خودت كار ابوجهل را تمام كن؛ خدايا، به حساب عقبه فرزند ابى معيط برس؛ خدايا، خودت ابى بن خلف و اميه بن خلف را نابود فرما».

و بعد ابن مسعود مى گويد كه دعاى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به اجابت رسيد، زيرا مدت زمانى نگذشت كه آنها همه در جنگ بدر به دست مبارك پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و علىعليه‌السلام كشته شدند و جنازه هاى آنها را در چاه انداختند، مگر ابى و يا اميه كه مرد جسيم و قوى بود و هيكل بزرگ داشت كه او را قطعه قطعه كردند و در چاه انداختند( ۱۰۷) ».

۹۵ - پاك كردن خاك از سر و صورت پدر

ابن هشام در سيره نقل مى كند:

پس از مرگ ابوطالب روزى يكى از سفيهان جلوى پيغمبر را گرفت و مقدارى خاك بر سر آن حضرت ريخت.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هم چنان كه خاكها روى سرش ‍ بود، به خانه آمد. در اين وقت يكى از دختران - كه روى قاعده جز حضرت فاطمه زهراعليها‌السلام كسى نبوده، چنان كه در نقل ديگرى است - بر خاست و خاكها را از سر پدر پاك كرد و مى گريست.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دختر را دلدارى داده و فرمود: «دختركم، گريه مكن كه خدا پدرت را محافظت و نگهبانى خواهد كرد( ۱۰۸) . »

۹۶ - حضور در ميدان جنگ

سال سوم هجرت بود، بين سپاه اسلام و سپاه كفر، در كنار كوه احد (نزديك مدينه) جنگ بسيار سختى درگرفت كه به جنگ احد معروف گرديد.

در اين جنگ هفتاد نفر از مسلمين به شهادت رسيدند و بسيارى مجروح شدند. يكى از مجروحين شخص پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود، دندانهاى جلو پيامبر شكست و آن چنان به او ضربه زدند كه كلاهخود آهنين كه در سرش بود، خورد شد.

بعد از جنگ، وقتى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به مدينه بازگشت، فاطمه زهراعليها‌السلام به استقبال پدر رفت، آب حاضر كرد و خون سروصورت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را مى شست. امام علىعليه‌السلام با پسر خود آب مى آورد و فاطمهعليها‌السلام را در شستن خون بدن پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كمك مى كرد. فاطمهعليها‌السلام هنگام شستن دريافت كه خون از بدن پيامبر قطع نمى شود، و هر چه آب مى ريزد، جلو ريزش خون را نمى گيرد، بلكه بر آن مى افزايد. قطعه حصيرى را آورد و آن را سوزاند و خاكسترش را روى بريدگيهاى بدن پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ريخت. آن گاه خون، بند آمد( ۱۰۹) .

آرى، حضرت زهراعليها‌السلام تنها در محراب، حضور نداشت، بلكه در جريان جنگ نيز اين گونه حضور داشت و يار مهربانى براى رهبرش بود( ۱۱۰) .

۹۷ - طلب انگور از پيامبر

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به عيادت فاطمهعليها‌السلام هنگامى كه همسر علىعليه‌السلام بود و بيمار شده بود رفت و به او فرمود: دخترم چه غذايى ميل دارى؟

فاطمهعليها‌السلام عرض كرد: انگور مى خواهم.

با اين كه انگور نبود، علىعليه‌السلام نيز در سفر بود، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چنين دعا كرد: اللهم آتنا به مع افضل امتى عندك منزلة؛ خدايا، انگور را توسط آن كس كه مقامش در پيشگاه تو از همه افراد امتم بهتر است، به ما بفرست».

ناگاه علىعليه‌السلام در خانه را زد و وارد خانه شد، زنبيلى در دست داشت كه با عبايش روى آن را پوشانده بود.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: اى على! اين چيست؟

علىعليه‌السلام گفت: اين انگور است كه فاطمه ميل دارد و براى او آورده ام.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: الله اكبر، الله اكبر خدايا همان گونه كه مرا شاد كردى، از اين جهت كه علىعليه‌السلام را به عنوان برترين شخص امت اختصاص دادى، شفاى دخترم را نيز به وسيله اين انگور قرار بده.

سپس انگور را نزد فاطمهعليها‌السلام نهاد و فرمود: دخترم! به نام خدا از اين انگور بخور. فاطمهعليها‌السلام از آن انگور ميل كرد. هنوز پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از خانه فاطمه بيرون نرفته بود كه حضرت فاطمهعليها‌السلام سلامتى خود را باز يافت( ۱۱۱) .

۹۸ - اجازه ورود به خانه فاطمه

علامه مجلسى (ره) از انس بن مالك و بريده نقل مى كند كه گويد:

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اين آيه را خواند: فى بيوت اذن الله ان ترفع و يذكر فيها اسمه يسبح له فيها بالغدو والاصال( ۱۱۲) .

مردى برخاست و سئوال كرد: يا رسول الله! اين خانه ها كدامند؟

فرمودند: خانه هاى انبياء.

ابوبكر برخاست و پرسيد: اى رسول خدا! آيا اين خانه (اشاره به خانه على و فاطمه نمود) نيز از همان خانه هاست؟

فرمودند: آرى و از برترين آنان است.

ابن عباس گويد: در مسجد پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوديم كه قارى آيه فى بيوت... را تلاوت كرد. پرسيدم: اى رسول خدا! اين خانه ها كدام خانه ها هستند؟

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند: خانه هاى انبياء، و با دست خويش به خانه فاطمه زهراعليها‌السلام اشاره فرمود.

براى آن كه ميزان احترام و تعظيم رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نسبت به خانه فاطمه زهراعليها‌السلام مشخص گردد، به روايت زير توجه نماييم:

در كافى از جابر بن عبدالله نقل شده كه گويد:

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از خانه خويش به قصد خانه فاطمه زهراعليها‌السلام بيرون آمد و من نيز همراه ايشان بودم. وقتى به در خانه فاطمهعليها‌السلام رسيديم در زدند و فرمودند: السلام عليكم. فاطمه زهراعليها‌السلام پاسخ دادند: «عليك السلام يا رسول الله». پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند: آيا داخل شوم؟ پاسخ دادند: آرى، اى گرامى فرستاده خدا، داخل شويد. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند: آيا من و آن كس ‍ كه همراه من است داخل شويم؟ عرض كردند: اى پيامبر مكرم بر سر من چيزى نيست. فرموند: فاطمه جان! با زيادى ملافه سر خود را بپوشان. ايشان همين كار را انجام دادند. آن گاه رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند: السلام عليك يا فاطمة الزهراء. پاسخ دادند: عليك السلام يا رسول الله. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند: آيا وارد شوم؟ فاطمه زهراعليها‌السلام پاسخ دادند: آرى اى رسول خدا. فرمودند: من و آن كس كه همراه من است؟ پاسخ دادند: آرى، شما و آن كه با شماست...

خواننده محترم در مى يابد كه پيامبر گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آن قدر براى فاطمه زهراعليها‌السلام و بيت او ارزش قايل اند و آن محل را محل معظمى مى دانند كه براى ورود به منزل دخت گرانقدر خويش اجازه مى گيرند( ۱۱۳) .

۹۹ - اشك فاطمه در ديدار پيامبر

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از يكى از جنگها بازگشتند و داخل مسجد شده و دو ركعت نماز خواندند. حضرتش را بسيار خوش ‍ آيند بود كه هنگام آمدن، به مسجد درآيند و دو ركعت نماز به پادارند. سپس از مسجد خارج شده، پيش از ملاقات همسرانش به ديدار فاطمه آمد، فاطمه نيز به استقبال پدر آمد و شروع كرد به بوسه زدن بر چهره و چشمان رسول خدا، و در حالى كه مى گريست، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: چه چيز اشكت را جارى ساخت؟

گفت: شما را رنگ پريده ديدم.

فرمود: اى فاطمه، خداوند عزوجل پدرت را بر امرى بس عظيم مبعوث كرد؛ امرى آن قدر عظيم كه خداوند به واسطه آن در هر كلبه و خيمه اى يا غزت داخل كند و يا ذلت، گستره اين امر به سان گستره شب است( ۱۱۴) .

۱۰۰ - حضور فاطمه در جنگ احزاب

در جنگ احزاب كه از پررنج ترين غزوات اسلامى بود، و در ماجراى فتح مكه در آن روز كه سپاه پيروزمند اسلام با احتياطات لازم آخرين سنگر شرك را از دست مشركان گرفت و خانه را از لوث وجود بتها پاك كرد، باز مى بينيم فاطمهعليها‌السلام در كنار پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قرار گرفته و به كنار خندق مى آيد و براى پيامبر كه چند روز گرسنه مانده، غذاى ساده اى كه از قرص نانى تجاوز نمى كرد، تهيه مى كند، و به هنگام فتح مكه براى او خيمه مى زند، آب براى شست و شو و غسل آماده مى كند، تا گرد و غبار را از تنش بشويد و لباس پاكيزه اى بپوشد و رهسپار مسجد الحرام شود( ۱۱۵) .

۱۰۱ - گريه فاطمه بر گرسنگى پدر

روزى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وارد خانه دخترش شد، فاطمهعليها‌السلام مقدارى نان نزد پدر آورد و آن حضرت با آن افطار كرد، آن گاه فرمود: دختركم! اين اولين غذايى است كه بعد از سه روز گرسنگى مى خورم. فاطمهعليها‌السلام از اين سخن به گريه افتاد( ۱۱۶) .

۱۰۲ - همدردى با پدر

در روزهاى واپسين زندگانى، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به منبر رفت و فرمود: هر كس از من طلبى دارد درخواست نمايد.

و بلال در كوچه هاى مدينه فرياد زد: هذا محمد يعطى القصاص من نفسه قبل يوم القيامة؛ اى مردم! اينك اين محمد بن عبدالله است كه مى خواهد قبل از روز قيامت قصاص شود، هر كس حقى از او طلب دارد بخواهد. مردى بلند شد و گفت: اى رسول خدا! شما در جنگ بدر كه صفوف سربازان را تنظيم مى كرديد، با شلاق خودتان بر شكم لخت من زديد!

فرمود: بيا قصاص كن.

مرد گفت: همان شلاق را بياوريد.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به بلال اشاره فرمود كه از خانه فاطمهعليها‌السلام همان شلاق روزهاى جنگ را بياورد.

وقتى بلال درب منزل فاطمهعليها‌السلام را كوبيد و ماجرا را بيان كرد، حضرت زهراعليها‌السلام فرمود: اى بلال! پدرم با شلاق روزهاى جنگ چه مى خواهد بكند؟ الان كه روز جنگ نيست؟

بلال آنچه را كه در مسجد گذشت خبر داد. فاطمه زهراعليها‌السلام ناله اى زد و گفت: واى از اين غم! براى غم و اندوه تو اى پدر بزرگوارم! غير از تو چه كسى سرپرست فقرا و تهيدستان و در راه ماندگان است؟ اى دوست خدا و دوست همه دلها! اى بلال! به فرزندانم حسن و حسينعليها‌السلام بگو نزد آن مرد بروند تا آن مرد، از آنان قصاص ‍ كند و نگذارند پيامبر را قصاص كند( ۱۱۷) .

۱۰۳ - مرا بابا صدا كن!

فرشتگان بال در بال پرواز مى كردند و فرود مى آمدند، آن چنان كه آسمان را به تمامى مى پوشاندند.

دو فرشته پيش روى آنها بودند كه طلايه دارشان به نظر مى آمدند.

آمدند، سلام كردند و مرا در هودج بالهاى خود به آسمان بردند، ناگهان بوى بهشت به مشامم رسيد و بعد باغها و بوستانها و جويبارها، چشمم را خيره كردند. حوريه ها صف در صف ايستاده بودند و ورود مرا انتظار مى كشيدند.

اول خنده اى بسان وا شدن گلى و بعد همه با هم گفتند: خوش آمدى، اى مقصود خلقت بهشت و اى فرزند مخاطب لو لاك لما خلقت الافلاك!

ملايكه باز مرا بالاتر بردند، قصرهاى بى انتها، حله هاى بى مانند، زيورهاى بى نظير؛ آن چنان كه چشم از حيرت خيره و دهان از تعجب گشاده مى ماند.

و بعد نهر آبى سفيدتر از شير، خوشبوتر از مشك.

و بعد قصرى، و چه قصرى!

گفتم: اين جا كجاست؟ اين چيست؟ از آن كيست؟

گفتند: اين جا فردوس اعلى است، برترين مرتبه بهشت. منزل و مسكن پدر تو و پيامبران همراه او و هر كه خدا با اوست. و اين نهر، كوثر است.

قصر انگار از در سفيد بود و پدر بر سريرى تكيه زده بود.

مرا كه ديد، از جا برخاست، در آغوشم گرفت، به سينه اش چسباند و ميان دو چشمم را بوسه زد. به من گفت: اين جا جايگاه تو، شوى تو و فرزندان و دوستداران توست، بيا دخترم، كه سخت مشتاق توام.

گفتم: بابا! بابا جان! من مشتاق ترم به تو. من در آتش اشتياق تو مى سوزم.

زنده شدم وقتى كه باز - اگر چه در خواب - پيامبر را، پدر را صدا كردم و صداى او را شنيدم. يادم آمد كه اين افتخار، تنها از آن من است كه مى توانم او را بى هيچ كنيه و لقب، «بابا» صدا كنم( ۱۱۸) .

۱۰۴- گرسنگى فاطمه و دعاى پدر

روزى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نشسته بود، فاطمهعليها‌السلام نزد آن حضرت آمد و رنگ مبارك او از گرسنگى متغير گرديده بود.

حضرت فرمود: نزديك من بيا.

چون فاطمهعليها‌السلام نزديك آن حضرت رفت، دست مبارك خود را بر سينه آن جناب نهاد. هنوز آن بانو كودك بود، پس ‍ گفت:

اللهم مشبع الجوعة و رافع الضيعة اشبع فاطمة بنت محمد؛ خداوندا، اى سيركننده گرسنگان و بلند كننده زيردستان! فاطمه را گرسنگى مدار.

چون دعاى حضرت تمام شد، گونه فاطمهعليها‌السلام از زردى به سرخى مايل گرديد؛ گويا خون بر روى مباركش جارى مى شد.

پس فاطمهعليها‌السلام فرمود: بعد از آن هرگز گرسنگى نيافتم( ۱۱۹) .

۱۰۵- مكان ملاقات با پدر در روز فزع

فاطمهعليها‌السلام به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گفت: پدر جان! روز موقف اعظم و روز فزع تو را كجا ديدار كنم؟

فرمود: اى فاطمه! بر در بهشت كه لواء حمد با من است و من به درگاه پروردگار شفيع امتم باشم.

عرص كرد: پدرجان! اگر آن جا خدمتت نرسم؟

فرمود: سر حوض مرا ديدار كن كه امتم را سيراب مى كنم.

عرض كرد: اگر آن جا ديدارت نكردم؟

فرمود: بر صراط مرا ملاقات كن، كه ايستاده ام و مى گويم: پروردگارا، امتم را سالم دار!

عرض كرد: اگر آن جا هم نشد؟

فرمود: مرا در پاى ميزان ديدار كن، كه مى گويم: پروردگارا، امتم را سالم دار!

عرض كرد: آن جا هم نشد؟

فرمود: مرا بر پرتگاه دوزخ بر خورد كن كه زبان و شعله هايش را از امتم جلوگيرى مى نمايم.

فاطمهعليها‌السلام از اين خبر شاد شد( ۱۲۰) .

و: ازدواج فاطمه زهراعليها‌السلام

۱۰۶- خواستگاران فاطمه

از انس بن مالك روايت شده است كه روزى عبدالرحمن بن عوف زهرى و عثمان بن عفان، كه در بين اصحاب پيامبر از همه مشهورتر بودند، نزد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رفتند.

عبدالرحمن به حضرت عرض كرد: يا رسول الله! دخترت، فاطمه را به همسرى من درآور! من مهريه او را صد ناقه سياه كبود چشم كه همگى از شتران باردار مصرى هستند، همراه با ده هزار دينار قرار مى دهم.

عثمان گفت: من نيز همان اندازه مهريه قرار مى دهم، به علاوه من پيش از عبدالرحمن اسلام آوردم.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از گفتار آنان خشمگين شد. از جايش برخاست و مشتى سنگريزه برداشته تا به سوى عبدالرحمن پرتاب كند و فرمود: تو اموال خود را به رخ من مى كشى( ۱۲۱)

از ديگر خواستگاران حضرت فاطمه زهراعليها‌السلام ابوبكر و عمر بودند كه حضرت رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در پاسخ درخواست آنان فرمودند: همانا اختيار او در دست خداوند متعال است( ۱۲۲) .

۱۰۷- تشويق على به خواستگارى فاطمه

روزى ابوبكر، عمر و سعد بن معاذ به اتفاق گروهى ديگر در مسجد گرد آمده بودند و از هر درى سخن مى گفتند. سخن از دختر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شد.

ابوبكر گفت: خواستگارانى كه رفته اند، پيشنهادشان رد شد. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرموده است كه تعيين همسر فاطمهعليها‌السلام با خداست. تنها علىعليه‌السلام در مورد خواستگارى تاكنون اقدامى نكرده است، شايد به خاطر تهيدستى از انجام اين كار سرباز مى زند. با اين همه برايم روشن است كه خدا و پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم زهراعليها‌السلام را براى او نگاه داشته اند.

آن گاه ابوبكر رو به دوستانش كرد و گفت: مايليد نزد وى برويم و ماجرا را برايش باز گوييم و ببينيم آيا او مايل به ازدواج است؟

سعد بن معاذ از اين پيشنهاد استقبال كرد، سپس به اتفاق عمر و ابوبكر از مسجد خارج شدند و به جست و جوى علىعليه‌السلام پرداختند. او در خانه نبود.

اطلاع پيدا كردند كه در تلاش براى معاش در نخلستان يكى از انصار به وسيله شترش به آبكشى و آبيارى نخلها مشغول است. به سويش ‍ شتافتند.