صبح روز چهارم علىعليهالسلام
دست حسنينعليهالسلام
را گرفت و به سوى رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
روان گرديد. پيامبر اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
هنگامى كه چشمش به حسنينعليهالسلام
افتاد - كه همانند مرغكان از شدت گرسنگى مى لرزيدند - فرمود: چه سخت است براى من كه شما را به اين حال مى بينم.
رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
فورا از جاى برخاست و همراه آنان به خانه حضرت زهراعليهاالسلام
آمد و او را در محراب عبادتش مشاهده فرمود، (اما چه مشاهده اى از شدت گرسنگى بطن مباركش به پشت چسبيده و چشمهايش در گودى نشسته بود. از اين منظره پيامبر اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
بسيار افسرده خاطر گرديد. در آن هنگام جبرئيل فرود آمد و چنين گفت: بگير يا محمد، مبارك باد بر تو اين خاندان تو، و سپس سوره «هل اتى» را قرائت نمود
».
۱۶۴- عدم تبعيض بين فرزندان
در روايات مرسل آمده است:
حضرت امام حسن و امام حسينعليهالسلام
هر كدام به طور جداگانه چيزى را بر صفحه اى نوشتند. آن گاه حسن به حسين مى گفت: خط من از خط تو بهتر است؛ و حسين به حسن مى گفت: خط من بهتر است! به ناچار نزد حضرت فاطمهعليهاالسلام
رفتند و درخواست داورى كردند.
حضرت فاطمهعليهاالسلام
كه دوست نداشت يكى از آنها را برنجاند، لذا فرمود: برويد از پدرتان داورى بخواهيد.
رفتند و خطهايشان را نشان دادند و داورى خواستند. حضرت علىعليهالسلام
هم دوست نداشت كه يكى از آنها رنجيده خاطر شود، لذا فرمود: برويد از جدتان بپرسيد.
رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
هم فرمود: من در ميان شما قضاوت نمى كنم تا آن كه اسرافيل قضاوت نمايد.
اسرافيل هم گفت: از خدا مى خواهم.
وقتى كه از خداوند خواستند، خداى متعال داورى بين آن دو برادر را به مادرشان فاطمهعليهاالسلام
ارجاع داد.
حضرت فاطمهعليهاالسلام
گفت: خدايا، اينك داورى مى كنم. آن حضرت گردن بندى داشت، فرمود: اى فرزندان من! توجه كنيد، من دانه هاى اين گردن بند را نثار مى كنم، هر كس بيشترين دانه ها را جمع كند، خط او بهتر است.
گردن بند را در آورد و دانه هاى آن را نثار كرد. در اين هنگام جبرئيل كنار قائمه عرش خدا بود، ماءمور شد به زمين بيايد و جواهر را نصف كند تا خاطر هيچ كدام رنجيده نشود. جبرئيل امر خدا را اطاعت كرد و از حضرت امام حسن و امام حسينعليهالسلام
احترام به عمل آورد
.
ط: اخلاق فاطمه زهراعليهاالسلام
۱۶۵- گردن بند با بركت
در كتاب «بشارة المصطفى» به سند معتبر از حضرت صادقعليهالسلام
چنين روايت كرده است:
روزى حضرت رسالتصلىاللهعليهوآلهوسلم
نماز عصر را ادا كرد، چون از نماز فارغ شد در محراب نشست و مردم بر دور آن حضرت نشسته بودند. ناگاه مرد پيرى پيدا شد از مهاجران عرب و جامه هاى كهنه پوشيده بود، از نهايت پيرى خود را نگاه نمى توانست داشت. پس حضرت متوجه او گرديد و احوال از او پرسيد.
مرد پير گفت: يا رسول الله! من گرسنه ام مرا طعام ده، و برهنه ام مرا جامعه ده، و فقيرم مرا بى نياز گردان.
حضرت فرمود: از براى تو چيزى نزد خود نمى يابم، ليكن دلالت كننده بر خير، مثل كننده آن است، برو به سوى خانه كسى كه خدا و رسول او را دوست مى دارند و او خدا و رسول را دوست مى دارد و رضاى خدا را بر جان خود اختيار مى كند، برو به سوى حجره فاطمه. و خانه آن حضرت متصل بود به حجره اى كه حضرت رسولصلىاللهعليهوآلهوسلم
براى خود مقرر فرموده بود، هرگاه مى خواست كه از زنان تنها شود به آن حجره مى آمد.
پس حضرت بلال را فرمود: اين مرد را ببر به خانه فاطمه.
چون آن مرد پير به در خانه فاطمهعليهاالسلام
رسيد، به آواز بلند ندا در داد: السلام عليك يا اهل بيت النبوة و مختلف الملائكة و مهبط جبرئيل الروح الامين بالتنزيل من عند رب العالمين؛ سلام بر شما باد اى اهل خانه پيامبر، و محل آمدن و رفتن ملايكه، و محل نزول جبرئيل روح الامين با قرآن مجيد از جانب پروردگار عالميان.
پس حضرت فاطمهعليهاالسلام
گفت: بر تو باد سلام، كيستى تو؟ گفت: من مرد پيرى از عرب، آمده ام به سوى پدر تو و هجرت كرده ام از مكان دورى. اى دختر محمد! گرسنه و برهنه ام، پس مواسات كن با من از مال خود، تا خدا تو را رحمت كند.
حضرت فاطمه زهراعليهاالسلام
و حضرت اميرمؤمنان علىعليهالسلام
و رسول گرامى اسلامصلىاللهعليهوآلهوسلم
سه روز بود كه طعام تناول نكرده بودند، حضرت رسولصلىاللهعليهوآلهوسلم
آن حالت را از ايشان مى دانست.
پس حضرت فاطمهعليهاالسلام
پوست گوسفندى در خانه داشت كه حضرت امام حسن و امام حسينعليهالسلام
بر روى آن مى خوابيدند، آن را به سائل بخشيد و فرمود: بگير اين را شايد حق تعالى از اين بهتر از براى تو ميسر گرداند.
اعرابى گفت: اى دختر محمد! من به سوى تو از گرسنگى شكايت كردم و تو پوست گوسفندى به من دادى، من چه كنم با آن با گرسنگى كه دارم؟
چون حضرت فاطمهعليهاالسلام
اين سخن را از سائل شنيد، دست دراز كرد به سوى گردن بندى كه فاطمه دختر حمزه براى آن حضرت هديه فرستاده بود، آن را از گردن خود گسيخت، به سوى اعرابى افكند و فرمود: بگير اين گردن بند را بردار و بفروش، شايد كه حق تعالى بهتر از اين تو را عوض دهد.
پس اعرابى آن گردن بند را برداشت و به سوى مسجد رسولصلىاللهعليهوآلهوسلم
آمد، هنوز حضرت با اصحاب خود نشسته بود، گفت: يا رسول الله! فاطمه اين گردن بند را به من داد و گفت: بفروش شايد حق تعالى براى تو بهتر از اين ميسر گرداند.
آن حضرت چون اين سخن را شنيد، گريست و فرمود: چگونه حق تعالى از براى تو از اين بهتر ميسر گرداند و حال آن كه فاطمه دختر محمد به تو داده است، بهترين دختران فرزند آدم.
پس در آن حال عمار برخاست و گفت: يا رسول الله! آيا رخصت مى دهى مرا كه اين گردن بند را بخرم؟
پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
فرمود: بخر اى عمار! اگر شريك شوند در اين گردن بند تمام جن و انس، هر آينه حق تعالى ايشان را معذب نسازد به آتش جهنم.
عمار گفت: به چند مى فروشى آن را اى اعرابى؟ گفت: به آن قدر كه از گوشت و نان سير شوم و يك برد يمانى كه عورت خود را به آن بپوشانم، و در آن برد براى پروردگار خود نماز كنم، و يك دينار طلا كه مرا به اهل خود برساند. در آن وقت عمار حصه خود را از غنيمت خبير فروخته بود و چيزى از براى او مانده بود.
پس عمار گفت: اين گردن بند را از تو مى خرم به بيست دينار و دويست درهم هجرى و يك برد يمانى و شترى كه خود دارم كه تو را به اهل خود برساند و آن قدر چيزى كه سير شوى از نان گندم و گوشت.
اعرابى گفت: چه بسيار جوانمردى به مال خود اى مرد!
عمار او را با خود برد و آنچه را گفته بود تسليم او نمود. اعرابى خدمت پيامبر برگشت. حضرت فرمود: اى اعرابى آيا سير شدى و پوشيده شدى؟
اعرابى گفت: بلى، مستغنى و بى نياز شدم، پدر و مادرم فداى تو باد.
حضرت فرمود: پس جزا ده فاطمه را به آنچه كرد نسبت به تو اى اعرابى.
گفت: خداوندا، تويى پروردگارى كه تو را حادث نيافته ام، هميشه بوده اى و خدايى كه عبادت كنم به جز تو نداريم، و تويى روزى دهنده ما بر همه حال. خداوندا، اعطا كن به فاطمه آنچه ديده نديده باشد، و گوشى نشنيده باشد.
پس رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
آمين گفت بر دعاى او و رو به اصحاب خود كرد و فرمود: حق تعالى به فاطمه اعطا كرده است در دنيا آنچه اعرابى براى او سئوال كرد، زيرا كه منم پدر او، و احدى از عالميان مثل من نيست، و على شوهر حسن اوست كه اگر على نمى بود، فاطمه را جفتى و مانندى نبود، حق تعالى به او حسن و حسين را عطا كرده، و به هيچ كس از عالميان چنين فرزند نداده است، بهترين فرزند زادگان پيغمبران هستند، و بهترين جوانان بهشت اند.
در آن وقت در برابر آن حضرت سلمان و مقداد و عمار نشسته بودند، پس فرمود: مى خواهيد زياده بگويم؟
گفتند: بلى، يا رسول الله!
فرمود: جبرئيلعليهالسلام
به نزد من آمد و گفت: چون فاطمه از دنيا رحلت كند و او را دفن كنند، دو ملك در قبر او آيند و از او سئوال كنند: كيست پروردگار تو؟ او در جواب گويد: خداوند عالميان پرودگار من است. پس گويند: كيست پيغمبر تو؟ گويد: پدر من. گويند: كيست ولى و امام تو؟ گويد: اين كه در كنار من ايستاده است على بن ابى طالب.
پس فرمود: ديگر بگويم از فضايل او... به درستى كه حق تعالى موكل گردانيده است به فاطمه گروه بسيارى از ملايكه را كه محافظت مى نمايند او را از پيش رو و از پشت سر و از جانب راست و از جانب چپ، و آن ملايكه با اويند در حيات او، و بعد از وفات او نزد قبر او خواهند بود، و صلوات بسيار مى فرستند بر او و بر پدرش و بر شوهرش و فرزندانش. پس هر كه او را زيارت كند بعد از وفات من، چنان است كه مرا زيارت كرده در حيات من؛ و هر كه على را زيارت كند، چنان است كه فاطمه را زيارت كرده باشد؛ و كسى كه امامان از فرزندان ايشان را زيارت كند، چنان است كه ايشان را زيارت كرده است.
پس عمار آن گردن بند را با مشك خوشبو كرد. و در برد يمانى پيچيد آن را، و غلامى داشت كه او را «سهم» نام كرده بود، و از حصه غنيمت خيبر او را خريده بود. پس آن گردن بند را به غلام داد و گفت: اين را به خدمت حضرت رسولصلىاللهعليهوآلهوسلم
ببر و تو را نيز به او بخشيدم.
چون غلام آن را خدمت پيغمبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
آورد، آنچه عمار گفته بود، عرض كرد. فرمود: برو به نزد فاطمه و گردن بند را به او بده و تو را به او بخشيدم.
چون غلام به خدمت جناب فاطمهعليهاالسلام
رفت و پيغام حضرت را رسانيد، جناب فاطمهعليهاالسلام
گردن بند را گرفت و غلام را آزاد كرد. پس غلام خنديد. حضرت فرمود: چرا مى خندى؟ گفت: تعجب مى كنم از بسيارى بركت اين گردن بند، گرسنه را سير كرد، و برهنه را پوشيده كرد، و فقير را غنى كرد، و بنده را آزاد كرد، باز به صاحبش برگشت
.
۱۶۶- ايثار فاطمه
شب فرا رسيد، هنگام نماز عشاء بود، مسلمين در مسجد مدينه براى اداى نماز با پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
جمع شده بودند، نماز عشاء به جماعت خوانده شد، پس از نماز، هنوز صفهاى نماز برقرار بود كه مردى از ميان صف برخاست و به حضار گفت: من مردى غريب و گرسنه هستم، از شما تقاضاى غذا دارم.
پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
فرمود: از غربت و غريبى، سخن مگو، كه با ياد آن، رگهاى قلبم بريده مى شود. بدان كه افراد غريب، چهار عدد هستند:
۱- مسجدى كه در ميان قبيله و قومى باشد، ولى در آن نماز نخوانند.
۲- قرآنى كه در دست مردم باشد و آن را نخوانند.
۳- دانشمندى كه ميان جمعيتى قرار گيرد، ولى مردم به او بى اعتنا باشند و او را تنها بگذارند.
۴- اسيرى كه در ميان كافران خدانشناس باشد.
سپس پيامبر گرامى اسلامصلىاللهعليهوآلهوسلم
رو به جمعيت كرد و فرمود: كيست در ميان شما، كه عهده دار مخارج زندگى اين مستمند شود، تا شايسته بهره مندى از فردوس بهشت گردد؟
در ميان جمعيت، امام علىعليهالسلام
برخاست و اعلام آمادگى براى رسيدگى به امور آن فقير كرد، دست فقير را گرفت و به خانه اش برد، و جريان را به فاطمهعليهاالسلام
گفت. در خانه غذايى جز به اندازه يك نفر نبود، با اين كه حضرت علىعليهالسلام
و فاطمهعليهاالسلام
و فرزندانشان، گرسنه بودند، و علىعليهالسلام
در آن روز، روزه بود و هنگام افطار، نياز به غذا داشت.
فاطمهعليهاالسلام
جريان را به عرض علىعليهالسلام
رساند، در عين حال، علىعليهالسلام
فرمود: آن طعام را حاضر كن.
فاطمهعليهاالسلام
غذا را حاضر كرد. حضرت علىعليهالسلام
به آن غذا نگاه كرد، ديد اندك است. با خويش گفت: اگر از آن غذا بخورم، مهمان سير نمى شود، و چنانچه از آن نخورم، مهمان از آن غذا نخواهد خورد (و يا غذاى براى مهمان، ناگوار خواهد شد).
طرحى به نظر علىعليهالسلام
رسيد و آن اين بود كه به فاطمهعليهاالسلام
آهسته فرمود: چراغ را روشن كن، ولى در روشن كردن چراغ، دست به دست كن و طول بده، تا مهمان از غذا بخورد و سير شود.
علىعليهالسلام
خود نيز دهانش را مى جنبانيد، و چنين وانمود مى كرد كه غذا مى خورد، و فقير بى آن كه متوجه شود، به طور كامل غذا خورد و سير شد و به كنار نشست، و باز از غذا ماند، خداوند به آن غذا بركت داد. همه افراد خانواده از آن غذا خوردند و سير شدند.
صبح وقتى كه علىعليهالسلام
براى اداى نماز به مسجد رفت، پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
از او پرسيد: با مهمان چه كردى؟ آيا غذايش دادى؟
علىعليهالسلام
فرمود: آرى، سپاس خداوند را كه كار به نيكويى انجام شد.
پيامبر گرامى اسلامصلىاللهعليهوآلهوسلم
به علىعليهالسلام
فرمود: خداوند تبارك و تعالى به خاطر مهمان نوازى تو و اشتغال به چراغ و نخوردن غذا تعجب كرد و جبرئيل اين آيه را در شاءن شما خواند:
و يؤ ثرون على انفسهم و لو كان بهم خصاصة
؛ آنها تهيدستان را بر خودشان مقدم مى دارند، اگر چه نياز سخت به آن (غذا) داشته باشند
.
۱۶۷- بخشيدن گوشواره و پرده در راه خدا
برنامه پيامبر اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
اين بود كه وقتى از سفر بر مى گشت، اول به خانه حضرت فاطمهعليهاالسلام
مى رفت و زياد هم مى نشست. ولى در يكى از مسافرتها حضرت فاطمهعليهاالسلام
به مناسبت ورود و مقدم پدر و شوهر خويش، يك جفت خلخال از جنس نقره، يك گردن بند، يك جفت گوشواره و يك پرده براى در اتاق تهيه فرموده بود و به اين وسيله مقدم آنها را گرامى داشت.
وقتى پيامبر اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
وارد خانه فاطمهعليهاالسلام
شد و اصحاب جلو در خانه منتظر مراجعت آن حضرت بودند، ديدند پيامبر زود برگشت و آثار ناخشنودى هم از چهره اش ظاهر است و يكسره به مسجد رفت و كنار منبر نشست.
فاطمهعليهاالسلام
دانست كه پيامبر اكرم به خاطر اين تغيير در وضع خانه، يعنى داشتن پرده و خلخال و گردن بند و گوشواره متغير شده است، لذا بدون فوت وقت، اول پرده را باز كرد و در وسط اتاق پهن نمود و سپس خلخال و گوشواره و گردن بند را باز كرد و در ميان پرده گذاشت و پيچيد و به دست يك نفر داد و گفت: به پدرم سلام برسان و بگو دخترت گويد: اينها را در راه خدا انفاق كن.
وقتى كه فرستاده حضرت فاطمهعليهاالسلام
خدمت پيغمبر اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
رسيد و آن بسته را تحويل داد، پيغمبر اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
سه مرتبه فرمود: انجام داد... (يعنى آنچه من مى خواستم، انجام داد). پدرش به قربانش، پدرش به قربانش، پدرش به قربانش. دنيا براى محمد و آل محمد نيست و اگر دنيا به مقدار بال پشه اى ارزش مى داشت، خدا به قدر جرعه آبى از آن را نصيب كافر نمى كرد.
سپس حركت كرد و به خانه حضرت فاطمهعليهاالسلام
رفت
.
۱۶۸- فروختن گردن بند و آزاد كردن بنده
حضرت امام سجادعليهالسلام
مى فرمايد:
اسماء بنت عميس براى من نقل كرد كه روزى خدمت فاطمه زهراعليهاالسلام
بودم، پيغمبر اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
وارد شد و ديد آن حضرت گردن بندى از طلا كه على ابن ابى طالبعليهالسلام
براى او خريده بود، به گردن دارد.
پيغمبر اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
به او فرمود: مبادا مردم بگويند كه فاطمه، دختر محمد، لباس جباران را مى پوشد!
حضرت فاطمهعليهاالسلام
بدون آن كه سخن بگويد، گردن بند را باز كرد و آن را فروخت و يك بنده از پول آن خريد و او را در راه خدا آزاد كرد و با اين كار پيغمبر اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
را خوشحال نمود
.
۱۶۹- خلوص در نيت فاطمه
بزل هروى از جناب حسين بن روح (ره) سئوال كرد: پيامبر خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
چند دختر داشت؟
جواب دادند: چهار دختر.
سئوال كرد: كدام يك از آنان برتر بودند؟
پاسخ داد: فاطمه.
سئوال كرد: چرا در حالى كه او از همه دختران پيامبر كم سن و سال تر بود و از نظر مصاحبت به پيامبر، كمترين زمان و بهره از آن وى بود، چگونه و به چه علت از همه دختران رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
افضل بود؟
جواب داد: به خاطر دو خصلتى كه پروردگار عالم وى را به آن دو خصلت مخصص گردانيده بود:
۱- از پيامبر خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
ميراث ها برده بود.
۲- نسل پيامبر خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
از او بود، و پيامبر اين ويژگى را به وى نبخشيد، مگر به لحاظ فزونى خلوصى كه در نيت صديقه طاهرهعليهاالسلام
سراغ يافت
.
حضرت زهراعليهاالسلام
به اين درجه والا، فقط به خاطر آن كه دختر رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
بود، نرسيد، زيرا غير از او چهار دختر و همسران متعدد ديگرى نيز داشت؛ بلكه به خاطر اخلاص، زهد، پارسايى، عبادت، انفاق، جهاد در راه خدا و تحمل و بردبارى در مقابل رنجهايى بود كه در راه خدا كشيد. او راه خود را با اراده و خواست خود انتخاب كرد و چنين مقرر شده بود كه بانوى زنان جهان باشد؛ بلكه شايستگى آن را داشت كه به عنوان الگوى زنان در جامعه اسلامى شناخته شود و خداوند متعال فضيلت مادرى اوصيا و شرافت رابط بودن بين نبوت و امامت را به او بخشيد
.
۱۷۰- فاطمه دروغ نمى گويد
عاشيه گويد: به تحقيق كسى را راستگوتر از فاطمه - جز پدرش - نديدم.
روايت شده است كه هرگاه بين فاطمهعليهاالسلام
و عاشيه مطلبى رخ مى داد، عايشه مى گفت: اى رسول خدا! از فاطمه سئوال كن، او دروغ نمى گويد
.
۱۷۱- زهد فاطمه
سلمان مى گويد: روزى ديدم حضرت زهراعليهاالسلام
براى خروج از خانه به خود پارچه اى كشيده، پشمى و كهنه، كه دوازده جاى آن وصله شده بود. من از شدت ناراحتى گريستم و گفتم: دختر كسرى و قيصر در حريرند و دختر رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
در چادر شبى پشمينه و كهنه، آن هم با اين همه وصله.
آن گاه فاطمه زهراعليهاالسلام
به نزد رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
رفت و عرضه داشت: «پدر جان! سلمان از چادر وصله خورده من در شگفت است، در حالى كه به خدا سوگند پنج سال است من در خانه على به سر مى برم و از مال دنيا تنها پوست گوسفندى داريم كه روزها شترمان را بر آن علوفه مى خورانيم و شبها خود به روى آن مى خوابيم و بالش ما پوستى است كه از ليف خرما پر شده است».
روزى رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
بر زهراعليهاالسلام
وارد شد و حالش را پرسيد. جواب داد: حالم اين گونه است كه مى نگريد؛ با عبايى زندگى مى كنيم كه نصف آن زير انداز ماست و بر روى آن مى نشينيم و نصف ديگر آن روانداز ماست كه بر روى خود مى كشيم
.
۱۷۲- اخلاص فاطمه
زهراعليهاالسلام
در اوج قله اخلاص بود. او در جواب پدرش كه مى فرمود: دخترم! هم اكنون جبرئيل در نزد من است و از جانب خدا پيام آورده كه هر چه بخواهى تحقق مى يابد، مى گويد: مرا جز خود او هيچ تمنايى نيست
.
او با اين كه سه روز بود خود و فرزندانش هيچ نخورده بودند، پيراهنش را نزد يك يهودى گرو مى گذارد تا سائلى را از خانه خود نراند. وقتى كه سلمان اصرار مى كند، كمى از نان و خرما را خود بر دارد، مى فرمايد: سلمان! اين كار را فقط براى خدا انجام دادم، از اين هيچ از آن بر نخواهم داشت
.
۱۷۳ - شهامت و حريت حسين از پاكدامنى فاطمه
حسينعليهالسلام
در صحراى تفتيده كربلا، آن گاه كه بر نيزه ها تكيه داده، فرياد مى زند: هيهات! كه زير بار ذلت بروم. من شهامت، حريت و كرامت خويش را مرهون پاكدامنى و طهارت مادرم زهراعليهاالسلام
مى دانم
.
۱۷۴ - كار فقط براى رضاى خدا
عرب تازه مسلمانى در مسجد مدينه از مردم كمك خواست. پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
به اصحاب خود نگريست، سلمان فارسى برخاست تا نياز آن بيچاره را بر طرف سازد، هر جا رفت با دست خالى برگشت، با نااميدى به طرف مسجد مى آمد كه چشمش به منزل حضرت زهراعليهاالسلام
افتاد، با خود گفت: فاطمهعليهاالسلام
و منزل فاطمهعليهاالسلام
سر چشمه نيكوكارى است، درب خانه را كوبيد و داستان عرب مستمند را شرح داد.
حضرت زهراعليهاالسلام
فرمود: اى سلمان! سوگند به خداوندى كه حضرت محمدصلىاللهعليهوآلهوسلم
را به پيامبرى برگزيد، سه روز است كه غذا نخورده ايم، و فرزندانم حسن و حسينعليهالسلام
از شدت گرسنگى بى قرارى مى كردند، و خسته و مانده به خواب رفته اند، اما من، نيكى و نيكوكارى را كه درب منزل مرا كوبيده است هرگز رد نمى كنم.
آن گاه پيراهن خود را به سلمان داد تا در مغازه شمعون يهودى گرو گذاشته مقدارى خرما و جو قرض بگيرد.
سلمان فارسى مى گويد:
پس از دريافت جو و خرما به طرف منزل فاطمهعليهاالسلام
آمدم و گفتم: اى دختر رسول خدا! مقدارى از اين غذاها را براى فرزندان گرسنه ات بردار.
پاسخ داد: اى سلمان! اين كار را فقط براى خداى بزرگ انجام داديم و هرگز از آن استفاده نخواهيم كرد.
۱۷۵ - ساده پوشى
سلمان فارسى مى گويد: روزى حضرت فاطمهعليهاالسلام
را ديدم كه چادرى وصله دار و ساده بر سر دارد.
در شگفت ماندم و گفتم: عجبا! دختران پادشاه ايران و قيصر روم به كرسى هاى طلايى مى نشينند و پارچه هاى زربفت به تن مى كنند، وه اين دختر رسول خداست كه نه چادرهاى گران قيمت بر سر دارد و نه لباسهاى زيبا.
فاطمهعليهاالسلام
پاسخ داد: اى سلمان! خداوند بزرگ، لباسهاى زينتى و تختهاى طلايى را براى ما در روز قيامت ذخيره كرده است
.
ى: نماز و عبادت فاطمه زهراعليهاالسلام
۱۷۶- ملايكه ماءمور حركت گهواره
ثعلبى و ديگران از مفسران عامه روايت كرده اند:
بسيار اتفاق مى افتاد كه حضرت فاطمه زهراعليهاالسلام
مشغول عبادت بود و يكى از فرزندان مطهر او، در گهواره مى گريستند. حق تعالى ملايكه را ماءمور مى كرد كه گهواره را حركت مى دادند تا آن حضرت از عبادت فارغ مى شد
.
۱۷۷- زمان استجابت دعا
صديقه كبرى حضرت فاطمه زهراعليهاالسلام
فرمود: از پدرم پيامبر اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
شنيدم كه مى فرمود: در روز جمعه، ساعتى است كه هر كس در آن ساعت دعا كند و از خداوند حاجت و نياز خود را مسئلت نمايد، شك نيست كه حاجتش بر آورده خواهد شد.
فاطمهعليهاالسلام
فرمود: به پدرم عرض كردم: آن ساعت چه ساعتى است؟
فرمود: آن گاه كه نصف خورشيد وقت غروب در دامنه افق مشخص شد، لحظه استجابت دعاست.
فاطمه زهراعليهاالسلام
پس از آن به غلام خود دستور مى داد تا بر فراز بام قرار گيرد، و همين كه وقت غروب آفتاب فرا رسيد، حضرتش را با خبر نماسد تا دعا كند.
۱۷۸- نورى در محراب عبادت
پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
فرمودند: دخترم فاطمه سيده زنان جهان از اولين و آخرين است، و او پاره تن من و نور چشم من و ميوه دل من و روح من در بدن من است، و او حوريه اى انسانى (و به وجود آمده) از من است، در محرابش به نماز و عبادت در پيشگاه پروردگار خويش مى ايستد، نور او براى فرشتگان آسمان مى درخشد، همچنان كه نور ستارگان براى اهل زمين مى درخشد، و خداى عزيز و جليل به فرشتگانش مى فرمايد: «فرشتگان من، كنيز من فاطمه، سيده كنيزان مرا بنگريد كه در پيشگاه من ايستاده و اندامش از خوف و خشيت من لرزان است، و با قلب خود به عبادت من روى آورده است، گواه باشيد كه من پيروان او را از آتش دوزخ امان بخشيدم
... »
۱۷۹- خوف و خشيت فاطمه
زمانى كه اين آيه شريفه بر پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
نازل شد:
و ان جهنم لمو عدهم اجمعين لها سبعة ابواب لكل باب منهم جزء مقسوم؛ و دوزخ، ميعادگاه همه آنهاست! هفت در دارد، و براى هر درى، گروه معينى از آنها تقسيم شده اند
!».
رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
با شنيدن اين آيه به شدت گريه كرد؛ به گونه اى كه از گريه آن حضرت، اصحاب نيز گريستند، هر چند كسى نمى دانست جبرئيل چه چيز بر او نازل كرده است و كسى نيز نمى توانست در آن حال با رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
سخن بگويد. چون پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
از ديدن فاطمهعليهاالسلام
خوشحال مى شد، برخى از اصحاب به سراغ آن حضرت رفتند (تا با آمدنش گريه رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
تمام شود) آنها فاطمهعليهاالسلام
را در حال آسياب كردن جو يافتند كه مى فرمود: آنچه نزد خداست برتر و ماندگارتر است؛ بر او سلام دادند و جريان گريه پيامبر اسلامصلىاللهعليهوآلهوسلم
را به عرض او رساندند.
حضرت زهراعليهاالسلام
به خدمت رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
رسيد و گفت: پدر جان! فدايت شوم، چه چيز باعث گريه تو شده است؟
رسول گرامى اسلامصلىاللهعليهوآلهوسلم
آياتى را كه جبرئيلعليهالسلام
بر وى نازل كرده بود، قرائت فرمود.
صديقه طاهرهعليهاالسلام
چون آيات عذاب را شنيد، با رو به زمين افتاد، در حالى كه زير لب زمزمه مى كرد: واى! واى بر كسى كه داخل آتش جهنم گردد
.
۱۸۰- وجود لبريز از يقين و ايمان
فاطمه زهراعليهاالسلام
در اوج قله ايمان است و بهترين گواه بر وجود سراسر ايمان او، يكى تاءمل در زندگى و رفتار و حالات خود وى است و ديگرى هم شهادت رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
.
- اى سلمان! دخترم فاطمه آن چنان ايمان در اعماق دل و تمامى وجودش نفوذ كرده كه براى عبادت خدا، خود را از همه چيز فارغ مى سازد.
- خدا تمامى وجود فاطمه را لبريز از ايمان و يقين نموده است
.
۱۸۱- آموزش مسائل نماز
روزى زنى به نزد زهراعليهاالسلام
آمد و گفت: مادر پيرى دارم كه در مسائل نماز سئوالاتى دارد و مرا فرستاده تا مسائل شرعى نماز را از شما بپرسم.
زهراعليهاالسلام
گفت: بپرس.
آن گاه مسائل فراوانى را مطرح كرد و يك يك پاسخ شنيد. همين كه سئوالات به ده رسيد، خجالت كشيد و آثار شرم و خجلت در چهره اش نمايان شد و گفت: اى دختر رسول خدا! بيش از اين نبايد شما را به زحمت اندازم.
زهراعليهاالسلام
گفت: باز هم بيا و آنچه سئوال دارى، بپرس. آيا اگر كسى را اجير نمايند كه بار سنگينى را به بالاى بام ببرد و در مقابل صد هزار دينار طلا مزد بگيرد، چنين كارى براى او دشوار است؟»
زن جواب داد: نه، هرگز! چه كسى است كه در مقابل اين مبلغ گزاف احساس خستگى كند.
آن گاه زهراعليهاالسلام
افزود: من هر مسئله اى را كه پاسخ مى دهم، بيش از فاصله بين زمين و عرش، گوهر و لؤ لؤ پاداش و مزد مى گيرم، پس سزاوار است كه بر من سنگين نيايد.
سپس حديثى بسيار شنيدنى از پدر خود در منزلت عالم و علم بيان مى كند و بدين وسيله زن را غرق در سرور و ابتهاج مى نمايد
.
۱۸۲- آموزش دعاى نور به سلمان
حضرت فاطمهعليهاالسلام
خطاب به سلمان فارسى (ره) فرمود: اگر مى خواهى خدا را ملاقات كنى در حالى كه از تو راضى باشد و اگر مى خواهى تا زنده هستى درد تب تو را فرا نگيرد، بر اين دعا مداومت كن:
بسم الله النور، بسم الله نور النور بسم الله نور على نور، بسم الله الذى هو مدبر الامور، بسم الله الذى خلق النور من النور، الحمد لله الذى خلق النور من النور، و انزل النور على الطور فى كتاب مسطور فى رق منشور، بقدر مقدور، على نبى محبور، الحمد لله الذى هو بالعزمذكور، و بالفخر مشهور، و على السراء و الضراء مشكور، و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين.
سلمان مى گويد: از روزى كه اين دعا را تعليم گرفتم، بيشتر از هزار كس از اهل مدينه و مكه را تعليم دادم و هر كس كه تب او را فرا مى گرفت، چون اين دعا را مى خواند، به امر خداى سبحان تب از او دور مى گشت
.
۱۸۳- ساختن تسبيح با تربت حمزه
ابراهيم بن محمد ثقفى روايت كرده است:
تسبيح حضرت زهرا، دختر پيامبر اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
از يك رشته نخ پشمى به هم بافته شده اى بود كه به تعداد تكبيرات بر آن گره خورده بود و حضرت آن را با دست حركت مى داد و تكبير مى گفت تا اين كه حمزة بن عبدالمطلب شهيد شد.
پس از شهادت وى، از تربت او استفاده كرده تسبيح هايى از آن ساخت و مردم نيز از او تبعيت كرده و از تربت حضرت حمزه تسبيح درست كردند، تا اين كه حضرت حسين بن علىعليهالسلام
به شهادت رسيد، اين عمل را با تربت آن حضرت انجام دادند، چون فضيلت و برترى بيشترى داشت
.
۱۸۴- تعويذ فاطمه براى امام حسن
روزى پيامبر اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
نزد فاطمهعليهاالسلام
آمد ديد كه امام حسنعليهالسلام
بيمار است، بسيار ناراحت شد. جبرئيل نازل شده گفت: اى محمد! آيا حرز و دعايى به تو بياموزم كه آن را بخوانى تا بيمارى اش بهبود يابد؟ فرمود: آرى.
گفت: بگو: «اللهم لا اله الا انت العلى العظيم، ذو السلطان القديم و المن العظيم و الوجه الكريم، لا اله الا انت العلى العظيم، ولى الكلمات التامات و الدعوات المستجابات، حل ما اصبح بفلان.
حضرت رسولصلىاللهعليهوآلهوسلم
اين دعا را خواند و بعد دست مباركش را بر پيشانى امام حسنعليهالسلام
گذاشت، كه به يارى خداوند بهبود يافت
.
۱۸۵- شب زنده دارى فاطمه
حسن مثنى، فرزند حضرت امام حسنعليهالسلام
، نزد عموى خويش، حضرت امام حسينعليهالسلام
براى خواستگارى يكى از دخترانش (فاطمه يا سكينه) آمد.
امام حسينعليهالسلام
به او فرمودند: فاطمه را براى تو اختيار مى كنم، زيرا شباهت بيشترى به مادرم فاطمه، دختر رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
دارد. او در ديانت، تمام شب را بيدار بوده و روز را روزه مى گيرد و در شكل و جمال شبيه حورالعين است. و اما سكينه، استغراق با خدا بر او غلبه داشته و شايسته نيست كه با مردى ازدواج كند
.
۱۸۶- دعا براى گنهكاران امت
اسماء، همسر جعفر طيار، نقل مى كند:
در لحظه هاى پايان عمر حضرت فاطمه زهراعليهاالسلام
، متوجه آن بزرگ زنان عالم بودم. ابتدا غسل كرد و لباسها را عوض كرد و در خانه مشغول راز و نياز با خدا شد.
جلو رفتم، فاطمهعليهاالسلام
را ديدم كه رو به قبله نشسته، و دستها را به سوى آسمان بر آورده، چنين دعا مى كند:
پروردگارا! بزرگا! به حق پيامبرانى كه آنها را برگزيدى، و به گريه هاى حسن و حسين در فراق من، از تو مى خواهم گناهكاران شيعيان من و شيعيان فرزندان مرا ببخشايى
.
۱۸۷- ساعت دعاى فاطمه
زيد بن على از پدرانش از فاطمه زهراعليهاالسلام
روايت كرد كه فرمود: از پيامبر اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
شنيدم كه فرمود: همانا در جمعه ساعتى است كه در آن ساعت هر مسلمانى از خداوند در خواست خيرى كند، پروردگار به او عطا نمايد.
پرسيدم: آن كدام ساعت است؟
فرمود: هنگامى كه نيمى از خورشيد در معرض غروب قرار گيرد.
راوى گويد: فاطمهعليهاالسلام
به غلامش مى گفت: برو بالاى بام! اگر ديدى كه نصف خورشيد در حال غروب كردن است، مرا خبر كن تا دعا كنم
!
۱۸۸- قرآن خواندن فاطمه
زهراعليهاالسلام
با قرآن ماءنوس بود. سلمان مى گويد: رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
مرا براى كارى به خانه فاطمه زهراعليهاالسلام
فرستاد. به در خانه كه رسيدم، صداى زهراعليهاالسلام
را كه در درون خانه قرآن مى خواند، شنيدم
.
و باز سلمان روايت مى كند كه داخل خانه زهراعليهاالسلام
شدم، ديدم در همان حالى كه مشغول كار خود بود و جوها را آسياب مى كرد، قرآن مى خواند
.
او حتى وصيت مى كند كه در شب اول قبر، علىعليهالسلام
بر سر مزارش زياد قرآن بخواند و دعا كند
.
و از همين انس او با قرآن بود كه فضه خادمه او تا بيست سال به غير از قرآن لب نگشود و جز با قرآن پاسخ نداد
.
۱۸۹- سفارش به اهل بيت و قرآن
از حضرت فاطمهعليهاالسلام
روايت شده كه فرمود: از پدرم رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
در مرضى كه منجر به رحلتش گرديد، در حالى كه حجره او مملو از اصحاب بود شنيدم كه فرمود:
اى مردم! نزديك است كه به زودى از ميان شما رخت بربندم. آگاه باشيد كه در ميان شما كتاب پروردگار عزوجل و اهل بيتم را به يادگار مى گذارم.
آن گاه دست علىعليهالسلام
را گرفته فرمودند:
اين على با قرآن است و قرآن با على است. اين دو از هم جدا نمى گردند تا در كنار حوض بر من وارد شوند، آن گاه است كه از شما سئوال مى كنم چرا از آن دو سرپيچى كرديد
؟
۱۹۰- خداگرايى فاطمه
پيامبر اسلامصلىاللهعليهوآلهوسلم
روزى از دخترش پرسيد: فاطمه! چه در خواستى و حاجتى دارى؟ هم اكنون فرشته وحى در كنار من است و از طرف خدا پيام آورده است تا هر چه بخواهى تحقق پذيرد.
فاطمهعليهاالسلام
پاسخ داد: شغلنى عن مسئلته لذة خدمته، لا حاجة لى غير النظر الى وجهه الكريم؛ لذتى كه از خدمت حضرت حق مى برم، من را از هر خواهشى بازداشته است. حاجتى به جز اين ندارم كه پيوسته ناظر جمال زيبا و والاى خداوند باشم
».
۱۹۱- نظاره به وجه كريم الهى
روزى رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
به فاطمهعليهاالسلام
فرمودند: دخترم! از خدا چيزى بخواه كه جبرئيل از جانب خدا وعده اجابت داده است.
فاطمهعليهاالسلام
عرض كرد: حاجتى جز توفيق در بندگى خدا ندارم. آرزويم اين است ناظر جمال او باشم و به وجه كريمش نظاره كنم.
و خود در مناجاتش مى فرمود: اسئلك لذة النظر الى وجهك
.
۱۹۲- تسبيح خداوند قبل از خلقت آدم
ابو سعيد خدرى گويد: در خدمت رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
نشسته بوديم، مردى از راه رسيد و از حضرت درخواست كرد كه درباره بيان خداوند كه فرموده است: استكبرت ام كنت من العالين توضيح دهد كه اينان چه كسانى هستند كه از ملايكه مقربين برتر و والاترند؟
رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
فرمود: منظور از آنان، من، على، فاطمه، حسن و حسين مى باشيم كه در سرادق عرش بوديم و دو هزار سال پيش از آن كه خدا آدمعليهالسلام
را بيافريند، خداوند را تسبيح مى كرديم و ملايكه با تسبيح ما تسبيح مى كردند.
هنگامى كه خداوند آدم را آفريد، به ملاى كه دستور داد كه بر او سجده كنند و ماءمور به سجود نشده بودند، مگر به خاطر وجود ما. جز ابليس همه فرشتگان سجده كردند. خداوند متعال به او فرمود: «اى ابليس! چه چيز تو را باز داشت از اين كه بر آنچه كه من با دست قدرت خود آفريده ام، سجده كنى؟ آيا استكبار ورزيدى؟ آنان در سرادق عرش نوشته شده بود. پس ما هستيم آن باب خدايى كه از آن در وارد مى شوند و هدايت يافتگان به وسيله ما هدايت مى كردند. هر كس ما را دوست داشته باشد، خداوند او را دوست داشته به بهشت خود واردش مى سازد و هر كس با ما دشمنى كند، خداوند او را دشمن داشته به آتش داخلش مى كند. و دوست ندارد ما را، مگر كسى كه از دامان پاك و پاكيزه زاده شده باشد
.
۱۹۳- قرائت قرآن و كار منزل
سلمان (ره) گويد: داخل خانه حضرت فاطمهعليهاالسلام
شدم، ديدم در همان حالى كه مشغول كار خود بود و جوها را آسياب مى كرد، قرآن نيز مى خواند
.
۱۹۴- آثار تسبيح فاطمه
مردى به خدمت امام صادقعليهالسلام
رفت. حضرت با او سخن گفت. آن مرد كلام حضرت را نشنيد و از سنگينى گوشش به حضرت شكوه نمود.
حضرت به او فرمود: چرا از تسبيح فاطمهعليهاالسلام
غافلى؟!
آن مرد گفت: فدايت گردم، تسبيح فاطمه چيست؟
حضرت فرمود: سى و چهار مرتبه مرتبه الله اكبر و سى و سه مرتبه الحمد لله و سى و سه مرتبه سبحان الله مى گويى تا اين كه به صد عدد برسد و كامل گردد.
آن مرد مى گويد: پس از مدت كوتاهى كه به اين تسبيحات مداومت كردم، سنگينى گوشم بر طرف شد
.
۱۹۵- توصيه امام زمان به تسبيحات فاطمه
حضرت آية الله مرعشى نجفى - اعلى الله مقامه - مى گويد:
در راه زيارت عسكريينعليهالسلام
(امام هادى و عسكرى) و در جاده اى كه به امامزاده سيد محمدعليهالسلام
منتهى مى شود، راه را گم كردم و در اثر شدت تشنگى و گرسنگى از زندگى مأیوس شده، به حالت بى هوشى روى زمين افتادم. ناگهان چشم باز كردم، ديدم سرم در دامن شخص بزرگوارى است. آن شخص به من آب گوارايى داد كه مانندش را در عمر خود نچشيده بودم. بعد از آن، سفره اش را باز كرد، و در ميان آن دو يا سه عدد قرص نان بود كه از آنها نيز خوردم. آن گاه به من فرمود: اى سيد، قصد كجا را دارى؟ گفتم: حرم مطهر سيد محمد. فرمود: اين حرم سيد محمد است. نگاه كردم، ديدم در زير بقعه سيد محمد قرار داريم، در حالى كه من در قاديسه گم شده بودم و مسافت زيادى بين آن جا و حرم امامزاده سيد محمد وجود دارد. در مدتى كه با آن شخص بزرگوار بودم، بهره هاى فراوانى نصيبم شد و مرا به انجام چندين عمل سفارش كرد؛ از جمله: تلاوت قرآن كريم... و تسبيح فاطمه زهراعليهاالسلام
و... ولى به ذهنم خطور نكرد اين آقا كيست! مگر زمانى كه از نظرم غايب شد
.
۱۹۶- پرسش از پيامبر در مورد نماز
فاطمه زهراعليهاالسلام
از پدر بزرگوارش پرسيد: پدر جان، يا رسول الله! زنان و مردانى كه نسبت به نماز بى اعتنا هستند و نماز را سبك مى شمارند، چه عواقبى را در پيش دارند؟
رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
فرمود: اى فاطمه جان! هر كسى از مردان و زنان نمازش را سبك بشمارد، خداوند او را به پانزده بلا مبتلا مى سازد: شش مورد در دنيا: سه مورد در وقت مرگ، و سه مورد آنها در قبر و سه مورد در قيامت زمانى كه از قبر خارج شود.
الف) اما آن شش بلايى كه در دنيا دامنگيرش مى شود:
۱- خداوند بركت را از عمرش مى برد.
۲- خداوند بركت را از رزقش مى برد.
۳- خداوند عزوجل سيماى صالحين را از چهره اش محو مى كند.
۴- هر عملى كه انجام مى دهد پاداش داده نمى شود.
۵- دعايش به آسمان نمى رود.
۶- بهره اى از صالحين براى او نيست.
ب) اما آن سه بلايى كه هنگام مرگ گرفتارش خواهد شد:
۱- ذليل از دنيا مى رود.
۲- هنگام مرگ در حال گرسنگى خواهد بود.
۳- تشنه از دنيا خواهد رفت، اگر چه آب نهرهاى دنيا را به او بدهند.
ج) اما آن سه بلايى كه در قبر دامنگيرش مى شود:
۱- خداوند ملكى در قبر براى او مى گمارد تا او را زجر دهد.
۲- قبرش براى او تنگ خواهد شد.
۳- گرفتار ظلمت و تاريكى قبر خواهد شد.
د) اما آن سه بلايى كه در روز قيامت گرفتارش خواهد شد:
۱- خداوند ملكى را موكل مى سازد تا او را با صورت بر زمين بكشد، در حالى كه خلايق تماشا مى كنند.
۲- محاسبه اعمالش به سختى انجام مى شود.
۳- خدا به نظر لطف به او نمى نگرد و براى اوست عذاب هميشگى
.
۱۹۷- حجله عبادت
امير مؤمنان علىعليهالسلام
در شب ازدواج، همسرش فاطمه زهراعليهاالسلام
نگران ديد و علت آن را پرسيد.
حضرت زهراعليهاالسلام
فرمود: در پيرامون حال و وضع خود انديشيدم و پايان عمر و منزلگاه قبر را به ياد آوردم و انتقال - از خانه پدر - به منزل خودم، مرا به ياد ورود به قبرم انداخت! تو را به خدا بيا تا در آغاز زندگى مشترك به نماز برخيزم و امشب را به عبادت خدا بپردازيم
.
۱۹۸- مفاهيم بلند تسبيحات فاطمه
امام صادقعليهالسلام
فرمود:
تسبيح حضرت فاطمهعليهاالسلام
عبارت است از: منزه است صاحب جلالى كه متكبر و بزرگ است، منزه است صاحب عزتى كه بلند مرتبه و رفيع الشاءن مى باشد، منزه است صاحب سلطتنى كه داراى فخر و قدمت مى باشد، منزه است صاحب حسن و جمال، منزه است كسى كه به نور و سنگينى و وقار آراسته است، منزه است كسى كه اثر و نشانه هاى پاى مورچه را روى سنگ صاف و شفاف ديده و افتادن طيور و پرندگان را روى درختان و لاله ها مى نگرد
.
۱۹۹- تسبيحى بهتر از هر خدمتكار
از علىعليهالسلام
نقل شده است كه فرمود:
فاطمه زهراعليهاالسلام
عزيزترين عزيزان رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
در خانه من بود.
اين بانو آن قدر با آسياب آرد كرد تا دستهايش پينه بست و آن قدر از چاه آب كشيد كه اثر آن بر سينه اش باقى مانده بود و به اندازه اى خانه را روبيد تا اين كه لباسهايش غبار آلود شد. و آن قدر زير ديگ آتش برافروخت تا لباسش كثيف و گردآلود گرديد و به همين علت به سختى و زحمت افتاد.
روزى شنيديم غلام چندى خدمت پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
آوردند، به فاطمه گفتم: وقتى خدمت پدر خود رفتى از وى خادمى را بخواه تا در كارها مددكار باشد و از اين همه رنج و محنت آسوده شوى.
پس فاطمه زهراعليهاالسلام
خدمت رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
رفت، ملاحظه كرد كه گروهى با ايشان مشغول بحث و گفت و گو هستند. لذا بدون اين كه با پدر سخنى بگويد، به خاطر شرم و حيا بازگشت.
علىعليهالسلام
فرمود: چون رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
مى دانست كه فاطمه زهراعليهاالسلام
براى حاجت نيازى مراجعه كرده است، لذا خود به منزل ما آمد. ما در بستر استراحت بوديم، وى بالاى سر فاطمه زهراعليهاالسلام
نشست و فاطمه از جهت شرم و حيا سر خود را بر لحاف كرد.
حضرت فرمود: فاطمه جان! براى چه منظورى به سوى من آمدى؟ و دو مرتبه سئوال فرمود و فاطمه ساكت بود.
علىعليهالسلام
مى گويد: عرض كردم: اى رسول خدا! من علت را براى شما ذكر مى نمايم. فاطمه آن قدر سنگ آسياب را چرخانده كه دستش پينه بسته و آن قدر آب كشيده كه بر سينه اش اثر آن باقى مانده و آنقدر خانه را جاروب كرده كه لباسش خاك آلود شده و آن قدر آتش در زير ديگ افروخته كه پيراهن او كثيف شده و بوى دود گرفته. شنيديم كه غلامان و خادمان چندى را خدمت شما آوردند، به وى گفتم: به سراغ پدر خود رفته از ايشان خدمتكارى بخواه تا تو را مساعدت نمايد.
رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
فرمود: شما را از مطلبى آگاه كنم كه بهتر است براى شما از خادمى كه سئوال كرديد. وقتى از خواب برخاستيد (در بعضى روايات وقتى به رختخواب رفتيد) سى و چهار بار «الله اكبر» و سى و سه بار «سبحان الله»و سى و سه بار «الحمدلله» بگوييد، آن بهتر است براى شما از خادم كه خدمت شما را بكند
.
۲۰۰- جنس تسبيح فاطمه
در مكارم الاخلاق نقل شده است: در دست فاطمه زهراعليهاالسلام
تسبيحى از نخ پشمينى كه صد گره خورده بود، وجود داشت كه تعداد تكبيرها در آن با گره موجود بود كه در دست مى گرداندند و تكبير گفته و تسبيح مى كردند تا اين كه حمزه سيدالشهداءعليهالسلام
عموى پيامبر شهيد شد. پس از شهادت حمزه براى ساختن دانه هاى تسبيح از تربت او استفاده شد. وقتى موضوع شهادت حضرت اباعبدالله الحسين سالار شهيدانعليهالسلام
واقع شد، مردم از تربت آن بزرگوار براى ساختن دانه هاى تسبيح استفاده نمودند؛ زيرا در خاك و تربت سرور جانبازان عالم فضيلتى عظيم وجود دارد.
امام صادقعليهالسلام
فرمود: تسبيح از نخهاى آبى درست شده و سى و چهار دانه داشت و آن تسبيح مادر ما فاطمهعليهاالسلام
بود. وقتى حمزه شهيد شد، از خاك قبر او دانه هاى تسبيح ساخته شد كه با آن بعد از هر نماز تسبيح گفته مى شد
.
۲۰۱- عابدترين مردم
حسن بصرى گويد: در دنيا عابدتر از فاطمه نيست. او آن قدر براى نماز سرپا مى ايستاد كه پاهايش ورم مى كرد
.
رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
مى فرمود: وقتى كه زهرا در محراب عبادت مى ايستاد، همچون ستاره اى براى ملايكه آسمان مى درخشيد. خدا به ملايكه مى گويد: اى ملايكه! بنگريد به بهترين بنده من فاطمه، او در مقابل من ايستاده و از خوف من تمامى وجودش مى لرزد و با تمامى حضور قلب خويش، به عبادت من روى آورده است
.
به هنگام عبادت آن چنان غرق در عظمت حق مى گشت و از خود بى خود مى شد كه از فكر عزيزان و فرزندان خود نيز، با تمامى علاقه اى كه به آنها داشت، بيرون مى رفت؛ و از همين رو، خداوند هم ملايكه اى را مى فرستاد كه گهواره فرزندان او را حركت دهند
.
او حتى در شب ازدواج از علىعليهالسلام
مى خواهد كه با هم به نماز بايستند و در اين شب خدا را عبادت كنند
.
و آن گاه كه رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
از او پرسيد: دخترم! چه در خواستى كردى؟ اكنون فرشته وحى در كنار من است و از جانب خدا پيام آورده و هر چه بخواهى تحقق مى پذيرد، او در جواب گفت:
«لذتى كه از خدمت به خدا مى برم، مرا از هر خواهشى باز داشته است؛ مرا حاجتى جز اين نيست كه پيوسته ناظر جمال زيبا و والاى خداوند باشم
».
صديقه كبرى حضرت فاطمه زهراعليهاالسلام
با دعا و مناجات ماءنوس بود و دعاهاى وارده از او، گواه بر اين معنا است. و آن جا كه رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
دعايى را به او مى آموزد، مى فرمايد: «اين دعا از دنيا و آنچه در آن است، در نزد من محبوب تر است
».
۲۰۲- دعا براى همسايه
زيباترين شيوه با همسايه در عمل فاطمه زهراعليهاالسلام
تجلى داشت. ايشان هميشه همسايگان را بر خود مقدم مى دانست و در مناجاتهاى شبانه براى آنان دعا مى كرد و خيرشان را از خدا طلب مى نمود.
امام حسن مجتبىعليهالسلام
در اين زمينه چنين فرمود:
مادرم شب جمعه يكسره در حال قيام بوده و تا صبح به ركوع و سجده نرفت و مدام براى مردم دعا مى كرد و نام آنان را به زبان مى آورد. صبح به ايشان گفتم در دعاى ديشب براى خودتان چيزى طلب نكرديد؟
آن حضرت جواب داد: اول براى ديگران، پس از آن براى خود
.
۲۰۳- نور افشانى فاطمه در سه نوبت
ابان بن تغلب مى گويد:
به امام صادقعليهالسلام
عرض كردم: يابن رسول الله! چرا حضرت فاطمهعليهاالسلام
«زهراء» ناميده شدند؟
حضرت فرمود: به اين دليل كه روزى سه بار براى اميرالمؤمنينعليهالسلام
نورافشانى مى كرد:
۱- وقت نماز صبح، در حالى كه مردم در خواب بودند، جمالش نورافشانى كرده و سفيدى نورش به خانه هاى مردم مدينه مى تابيد و ديوارها سپيد مى گشت و آنان تعجب كرده، خدمت پيامبر اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
مى رسيدند و درباره آنچه ديده بودند مى پرسيدند. حضرتش ايشان را روانه منزل فاطمهعليهاالسلام
مى كرد و آنها به منزل حضرتش آمده و مى ديدند حضرت در محراب عبادتش نشسته و نماز مى گزارد و نور جمالش از محراب ساطع است. آن گاه مى دانستند كه آن نور، نور حضرت فاطمه زهراعليهاالسلام
بوده است.
۲- هنگام نيمه روز، كه آن حضرت براى نماز آماده مى شد، جمالش نور زردى مى افشاند و در خانه هاى مردم مى تابيد و لباس ها و رنگشان زرد مى شد. آنها خدمت پيامبر اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
رسيده و از آنچه ديده بودند، سئوال مى كردند. حضرتش آنها را به منزل فاطمهعليهاالسلام
روانه مى كرد و آنان مى ديدند كه حضرت در محراب عبادتش ايستاده و از چهره او - صلوات و رحمت خداوند بر او و پدر بزرگوار و شوهر و پسرانش باد - نور زردى مى درخشد. آن گاه در مى يافتند كه آنچه ديده بودند، از نور جمالش بوده است.
۳- هنگام آخر روز كه آفتاب غروب مى كرد، صورت حضرت فاطمهعليهاالسلام
سرخ شده و جمالش از شادى و به جهت شكر خداوند عزوجل به سرخى مى درخشيد و نور جمالش و خانه هاى مردم مى تابيد و ديوارها سرخ مى شد. آنان خدمت پيامبر اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
رسيده و از آنچه ديده بودند، سئوال مى كردند. حضرتش باز آنان را روانه منزل فاطمهعليهاالسلام
مى كرد. آنان به منزل فاطمهعليهاالسلام
مى رفتند و مى ديدند كه حضرتش نشسته، مشغول تسبيح و تمجيد الهى است و از جمالش نور سرخى مى درخشيد. آن گاه آنان در مى يافتند كه آنچه ديده بودند، از نور جمال فاطمهعليهاالسلام
بوده است.