1001 داستان از زندگانى امام على علیه السلام

1001 داستان از زندگانى امام على علیه السلام0%

1001 داستان از زندگانى امام على علیه السلام نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: امام علی علیه السلام

1001 داستان از زندگانى امام على علیه السلام

نویسنده: م‍ح‍م‍د رض‍ا رم‍زی‌ اوح‍دی
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 37427
دانلود: 5593

توضیحات:

1001 داستان از زندگانى امام على علیه السلام
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 29 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 37427 / دانلود: 5593
اندازه اندازه اندازه
1001 داستان از زندگانى امام على علیه السلام

1001 داستان از زندگانى امام على علیه السلام

نویسنده:
فارسی

۱۰۰۱ داستان از زندگانى امام علىعليه‌السلام

نويسنده: محمد رضا رمزى اوحدى

این کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکة الامامین الحسنینعليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام نگردیده است.

مقدمه

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم على منى به منزلة راسى من بدنى؛

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: نسبت على با من، مانند نسبت سر من با بدن من است.( ۱)

مردى كه وسعت او در تمام عوالم وجود نمى گنجد، ما را چه رسد به اينكه، در چند برگ به شرح شمايل پر شميم او بپردازيم.

مجلس تمام گشت وبه آخر رسيد عمر

ماهمچنان در اول وصف تومانده ايم.( ۲)

براستى مردى را كه در فضايلش رسول نجيب و ناجىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: ضربة على يوم الخندق افضل من عبادة الثقلين را مى توان در اين چند برگ به وجودش دست يافت؟!!

اين نوشته و داستانهاى مختصر تحقيقا خواننده را در درياى غم مظلومى علىعليه‌السلام گرفتار امواج آتشى خواهد كرد كه قرنهاست كه روح شيعيانش را غرق احتراق كرده است.

زين آتشى كه در سينه من است

خورشيد شعله ايست كه درآسمان گرفت( ۳)

و اشك ما نيز در ميان، آتش آتشفشان دل پر حرارت ماست كه از چشمه چشمان جارى و جاويد است.

بحر در ساغر گرداب نگنجد هرگز( ۴)

اى كسى كه چشم روزگار و زندگى به چشمان مظلوم توست

اى كاش ما نيز در كوچه هاى كوفه با تو بوديم

اى كاش در ركاب تو با جماعت جاهل جمل مى بوديم و مى جنگيديم

اى كاش در صفين در صف با صفا تو مى بوديم

و اى كاش در تنهائيت، زمزمه هاى شبانه ات، همانند كميل و ميثم و مقداد هم قدمت مى بوديم.

شايد اگر آن روزها مى بوديم اين قدر نمى سوختيم.

و هزاران اى كاش هاى ديگر؛ كه جگر ما را پاره پاره كرده است.

اللهم يا شاهد كل نجوا و موضع كل شكوى

جماعت جاهل و غافل با تو چها كه نكردند كار را به آنجا رساندند كه فرمودى: خدايا اين جماعت مرا بيچاره كردند.

به خداوندى خداوند سوگند، دل آب از غصه هايت آب شد و قلب آتش كباب به قول پير، پيرو، پايدار، خمينى:

ما را رها كنيد در اين رنج بى حساب

با قلب پاره پاره و با سينه اى كباب

و درود خداوند بر آن مرد خدايى باد!

كه آه نامه آتشينش در خطبه شقيقه در سينه سخن پنهان گشت.

در نهج البلاغه اش عنان بيان به دست كيست؟

به دست غم و غصه هاى او

براستى او با توسن سخن به كجا مى تازد؟ به ديار غربت و تنهايى به نخلستانها و چاههاى پر درد كوفه

بسوخت حافظ وترسم كه شرح قصه او

به سمع پادشاه كامكار ما نرسد

آيا كسى بود يا هست كه سخن او را درياب، و خويشتن خويش را در فضاى معطر مطهر او گم كند.

به ادعانتوان شيعه بود شيعه كسى ست

كه پاى خود بگذارد به جاى پاى على( ۵)

آيا براستى در بيت الاحزان فاطمهعليها‌السلام زمزم جارى و جاويد اشكهاى زهراعليها‌السلام ، جزء براى غم مظلومى على جاريست؟

زهرا جان؛ اين نوشته ها را از اول براى خرسندى تو نوشتم( ۶) براى زنى كه غصه دار غريبى، مرد تنها مدينه است.

مدينه بعد از نبىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

زهرا جان!

هر چه بر سر دلم مى كوبم، آرام نمى گيرد بر آن يتيم نواز عرب، على مرتضى بفرما بر اين يتيم بيچاره اى كه زمين خورده شيطان و نفس است دستى از سر لطف بر كشد.

زهرا جان!

به خداى تو سوگند! قلبم قبله اى جز تو ندارد

اى قبله من قبر تو كجاست؟ براى تو ناليم يا از براى همسرت؟

زهرا جان!

اين سر پرغوغا و ناآرام ما پرچم ارادت به توست كه بر نيزه ى تن ناله كنان چون شمع بقيع مى سوزد.

و اميد اينكه روزى به عشق آل فاطمى بر چوبه دار سرافراز و لاله گون، آرام گيرد.

زهرا جان!

وجود ما از خاك، پاك فرما

روى دشمنانش سياه و جانم به فدايش و لعنت خدا بر ظالمان آل محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم