1001 داستان از زندگانى امام على علیه السلام

1001 داستان از زندگانى امام على علیه السلام0%

1001 داستان از زندگانى امام على علیه السلام نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: امام علی علیه السلام

1001 داستان از زندگانى امام على علیه السلام

نویسنده: م‍ح‍م‍د رض‍ا رم‍زی‌ اوح‍دی
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 37439
دانلود: 5593

توضیحات:

1001 داستان از زندگانى امام على علیه السلام
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 29 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 37439 / دانلود: 5593
اندازه اندازه اندازه
1001 داستان از زندگانى امام على علیه السلام

1001 داستان از زندگانى امام على علیه السلام

نویسنده:
فارسی

در كمتر از يك ساعت تمامى خوارج جز نفر از آنها كه فرار كردند كشته شدند از ياران امام فقط ۲ نفر شهيد شدند از عايشه روايت مى كنند كه وقتى خبر كشته شدن خوارج را شنيد و متوجه شد امام علىعليه‌السلام آنان را كشته است گفت: از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شنيدم كه فرمود: اينها بدترين مردم و از دين خارج شدگان اند. سپس گفت: رحمت خدا بر على باد! كه حق هميشه با اوست!

امام پس از خاتمه جنگ دستور داد مجروحان خوارج را از ميان كشته ها جدا كرده و مداوا كنند و همه توابين آنها را بخشيد.

۸۱۷- ظهور خوارج دوم

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

بعضى پايان جنگ نهروان، عده اى از آن جماعت كه توبه كرده بودند و از آنها جدا شده بودند در كوفه مستقر شدند آنها گفتند: ما در ركاب علىعليه‌السلام نمى جنگيم و بر ضد او نيز هم نمى جنگيم و قيام نمى كنيم اين جماعت گمراه با جمع ديگرى از خوارج كه اين انديشه را داشتند در كوفه اقامت كردند، اما پس از واقعه نهروان و كشته شدن همه دوستان و ياران خود؛ خود را مقصر شمرده و مى گفتند: ما ياران خويش را ذليل كرديم.

رئيس اين گروه مستورد از قبيله بنى سعد بن زيد مناة بود كه آنها را به جنگ بر عليه علىعليه‌السلام مجددا تحريك كرد و از نخيله خروج كرد.

امام علىعليه‌السلام ابن عباس را براى اتمام حجت نزد آنها فرستاد آنها گفتند: اگر حضرت بر حق بود چرا در جنگ جمل از آنها اسيرى نگرفت؟ ابن عباس پاسخ داد: كداميك حاضر بوديد به عنوان اسير عايشه سهم او شود؟

سپاه امام آنان را در هم كوبيد، اما مستورد زنده ماند تا آنكه بار ديگر در زمان حكومت مغيرة بن شعبه قيام كرد و كشته شد.

۸۱۸- قسم نخوريد

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

روزى اميرالمومنين علىعليه‌السلام وارد بازار شد و فرمود: اى جماعت گوشت فروشها! هر كس از شما در گوسفند باد كند از ما نيست.

مردى كه به آن حضرت پشت كرده بود، گفت: قسم به كسى كه در پس هفت حجاب پوشيده است، هرگز.

امام بر پشت او زد و فرمود: اى گوشت فروش! چه كسى در پس هفت پرده پوشيده شده است؟!

او گفت: پروردگار عالم.

امام فرمود: خطا رفتى، مادرت به عزايت بنشيند بين خدا و خلق او حجابى نيست.

آن مرد درباره كفار قسمى كه ياد كرده بود از امام سئوال كرد، امام فرمود: تو به پروردگار خود قسم نخورده اى.( ۹۸۰)

۸۱۹- علىعليه‌السلام و عدالت

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

روزى علىعليه‌السلام بعد از ايراد خطبه اى در خصوص تقسيم عادلانه بيت المال فرمود: نزد ما مقدارى از بيت المال هست مى خواهيم آن را در ميان شما تقسيم كنيم فردا همگى بدون استثناء بياييد و سهم خود را بگيريد و هيچ كس اعم از عرب و عجم و اعم از اينكه تاكنون حقوق مى گرفته يا نه، غايب نشود.

فرداى آن روز همه مسلمانها براى گرفتن سهم خود از بيت المال حاضر شدند البته طلحه و زبير، عبدالله بن عمر، سعيد بن عاص، مروان وعده ديگرى از بزرگان و رجال قريش و غير قريش در اين تقسيم به جهت اعتراض به شيوه حضرت شركت نكردند.

آنگاه امام به منشى و خزانه دار خود عبيدالله بن ابى رافع فرمود: ابتداء اسامى مهاجرين را بخوان و به هر يك از آنها كه حاضر شده اند سه دينار بده، سپس سهم انصار را به همين نحو بپرداز و به هر يك از افرادى كه حضور دارند اعم از سياه و سفيد بدون استثناء سه دينار بده....

سهل بن حنيف با اشاره به شخصى عرض كرد: يا اميرالمؤمنينعليه‌السلام اين شخص غلام و برده من بوده كه ديروز او را آزاد كردم. حضرت فرمود: به او هم به اندازه تو مى دهيم و به هر يك از آن دو نفر سه دينار داد.( ۹۸۱)

۸۲۰- اما معاويه و عدالت او

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

پس از شهادت حضرت علىعليه‌السلام معاويه به فرمانداران خود در سراسر كشور نوشت كه شهادت هيچ يك از شيعيان و خاندان علىعليه‌السلام را در محاكم قضايى نپذيرند و اضافه كرد كه اگر دو نفر شهادت دادند كه كسى از دوستداران علىعليه‌السلام و خاندان او است اسمش را از دفتر دولت حذف كنيد و حقوق و مقررى او را قطع نماييد و هر كس متهم به دوستى اين قوم بود او را شكنجه بدهيد و خانه اش را ويران سازيد!

امام باقرعليه‌السلام اين فاجعه را در روايتى اينگونه بيان مى فرمايد: شيعيان ما در هر كجا كه بودند به قتل مى رسيدند، بنى اميه دستها و پاهاى اشخاصى را كه به گمان از شيعيان ما هستند بريدند....( ۹۸۲) بنى اميه در بخشنامه هاى متعددى به مردم هشدار داده بودند كه اسم كودكان خود را على نگذارند.( ۹۸۳)

۸۲۱- علىعليه‌السلام و مرد سارق

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

مرحوم كلينى در كافى از حارث بن حضيره نقل مى كند كه گفت: روزى در مدينه عبور مى كرد به مرد حبشى كه در حال كشيدن آب از چاه بود برخورد كردم كه دستش قطع شده بود از او پرسيدم چه كسى انگشتان دستت را قطع كرده است؟

مرد حبشى گفت: دستم را بهترين مردم (على بن ابيطالبعليه‌السلام قطع كرده است. ما با جمعى مشغول سرقت بوديم كه دستگير شديم، آنگاه ما را نزد علىعليه‌السلام بردند، پس اقرار به سرقت كرديم امام به ما فرمود: مى دانيد كه سرقت حرام است؟ گفتيم: بلى، مى دانيم. آن وقت حضرت دستور داد حد خدا را بر ما جارى كنند و انگشتانمان را قطع كردند و كف دست را باقى گذاشتند. بعد دستور داد ما را در خانه اى بازداشت نمودند و با روغن و عسل ما را پذيرايى كردند تا جراحت هاى دستمان بهبودى يافت. بعد دستور داد ما را از حبس بيرون آوردند و بهترين لباس را به ما پوشاندند بعد به ما فرمود: اگر توبه كنيد و اصلاح شويد براى شما بهتر است و خداوند دستهاى شما را در بهشت به شما ملحق مى كند و اگر توبه نكرديد و اصلاح نشويد در آتش جهنم به شما ملحق خواهد كرد.( ۹۸۴)

۸۲۲- قدر عدالت گستر حق را ندانستند

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

آخرين سخنان علىعليه‌السلام در بستر شهادت بسيار عجيب و در عين حال عبرت آميز است آنجا كه فرمود: من ديروز رهبر شما بودم امروز مايه عبرت شمايم و فردا از شما جدا خواهم شد.

سپس فرمود: غدا ترون ايامى... فردا ارزش ايام زندگى با من را به خوبى خواهيد دانست و مكتونات خاطر و ناراحتى درونيم برايتان آشكار خواهد شد و پس از آنكه جاى خالى مرا ديديد و ديگرى به جاى من نشست كاملا مرا خواهيد شناخت!!( ۹۸۵)