فصل هفتم: سخنرانى فاطمه
امام علىعليهالسلام
يك روز به فرزند خواهر خود «جعدة بن هبيره مخزومى» فرمود: براى مردم خطبه اى بخواند، جعده بر كرسى خطابه قرار گرفت، ولى از ايراد خطابه ناتوان ماند. آن گاه امام علىعليهالسلام
خود بر كرسى قرار گرفت و خطبه عميق و شيوايى ايراد نمود، و ضمن آن بيان داشت:
انا لامراء الكلام، و فينا تنشبت و عروقه.
ما اميران سخنورى هستيم، ريشه هاى سخنورى در وجود ما استوار گرديده و شاخه هاى آن بر سر ما سايه گسترده است.
دليل ديگر مهارت فوق العاده سخنورى علىعليهالسلام
سخن بى نظير «عزالدين ابو حامد هبة الله، محمد بن محمد بن حسين بن ابى الحديد مدائنى» است، كه درباره نهج البلاغه و سخنان عميق و آسمانى آن حضرت، گفته است:
هو امام الفصحاء و سيد البلغاء، و فى كلامه قيل: دون كلام الخالق و فوق كلام المخلوقين، و منه تعلم الناس الخطابه و الكتابة.
امام على بن ابيطالبعليهالسلام
پيشواى فصيحان و سالار بليغان جهان است، و در مورد سخنان او گفته شده: سخنان علىعليهالسلام
پايين تر از كلام خداوند، و مافوق سخنان انسان ها است، و همه سخنواران خطابه و كتابت را از او آموخته اند.
على بن الحسين زين العابدينعليهالسلام
آن گاه كه در اسارت «بنى اميه» قرار داشت و بيست و سه سال بيشتر نداشت، در مسجد جامع شام از «يزيد بن معاويه» تقاضا كرد، سخنرانى كند و سخنان نارواى خطيب مزدور او را پاسخ بگويد، مردم هم براى ايراد سخنرانى او اصرار مى كردند اما «يزيد» زير بار نمى رفت و در برابر تقاضاى امام علىعليهالسلام
و اصرار مردم مى گفت:
ان صعد المنبر هذا، لم ينزل الا بفضيحتى و فضيحة آل ابى سفيان... انه من اهل بيت قد زقوا العلم زقا.
اگر اين جوان بالاى منبر قرار گيرد، تا مرا و آل ابوسفيان را مفتضح و رسوا نكند پايين نمى آيد، زيرا او از خاندانى است، كه علم را همراه شير مادر بلعيده اند، و از كودكى و كوچكى به علم و دانش مجهز شده اند.
خطابه بسيار عميق و علمى حضرت فاطمه زهراعليهاالسلام
در مسجد مدينه به سال يازدهم هجرت، به منظور دفاع از اسلام و امامت علىعليهالسلام
.
خطابه هاى آتشين حضرت زينب كبرىعليهاالسلام
دختر قهرمان و دانشمند علىعليهالسلام
در كوفه
و كاخ «يزيد» در شام
نمونه هاى فصاحت و بلاغت سخنان آنان است.
درباره تاثير عميق خطابه هاى امام سجادعليهالسلام
و اين بانوان بزرگ، تاريخ آورده است: «ضبح الناس»، يعنى مردم با شنيدن آن سخنان به گريه و ناله افتادند، و اين جهت نشانه گويايى از عظمت ايمانى و علمى آنان نيز مى باشد.
فاطمه دختر شجاع و دانشمند امام حسينعليهالسلام
هم از چنين خانواده اى است، اصالت و شخصيت را از جد و جده و پدر و عمه و برادر به ارث برده، در مهد تربيتى آنان پرورش يافته و دانش اندوخته، و نيز در كورانها و طوفانهاى سخت روزگار جوانى و حوادث ضد خلافت اسلامى و قيام پر ماجراى عاشورا، تجربه ها به دست آورده است.
از سوى ديگر، عمق ستمكارى و سفاكى دژخيمان اموى و قاتلان خود فروخته يزيدى، آن چنان دردناك و تكان دهنده است، كه حتى يك زن جوان در حال اسارت را هم وادار مى سازد، كه برآشوبد، بخروشد، فرياد بزند و پرده تزوير و فريبكارى غاصبان خلافت اسلامى و بردگان جاه و مقام را، كه خود را به عنوان مسلمان و خلافت اسلامى براى برقرارى نظم و امنيت جامعه قلمداد كرده اند كنار بزند، تا هم آنان رسوا شوند و هم مردم فريب خورده و غفلت زده بيدار گردند.
بدين جهت، بعد از خطابه زينبعليهاالسلام
در ميان ازدحام جمعيت و مراقبت شديد ماءموران مسلح «عبيدالله زياد» فاطمه دختر جوان و اسير حضرت سيدالشهداءعليهالسلام
با شجاعتى شگرف، خطاب به مردم كوفه و آدم كشان اموى، خطابه پرشور و عالمانه خود را اين گونه آغاز مى كند:
حمد و ستايش
حمد مى كنم خداوند متعال را، به تعداد شن هاى صحرا و ريگ هاى بيابان، و به اندازه آنچه ميان زمين و عرش الهى قرار داد.
ستايش من از آن پروردگار عالم است، كه به ذات مقدس او ايمان دارم، و در همه سختى ها تكيه گاه من، ذات زوال ناپذير اوست.
من شهادت مى دهم، كه جز او خداوند يگانه اى وجود ندارد، هرگز براى آن ذات بى همتا شريكى قابل تصور نيست، و بدين خاطر با همه وجود در برابر وجود مقدس او، سر ايمان و اطاعت و تسليم فرود مى آورم.
هم چنين، با همه وجود خود گواهى مى دهم، كه محمدصلىاللهعليهوآلهوسلم
بنده برگزيده، و رسول رستگار خداوند عالم مى باشد، چنانكه شهادت مى دهم و با دو چشم خود ديدم، كه فرزندان پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
را بدون گناه و خطا، بلكه به خاطر اعمال عقده ها و كينه ها و انتقامجويى ها، در كنار «نهر فرات» سر بريدند و آن عزيزان، در خون خود غلتيدند.
بار خدايا! به ذات اقدس تو پناه مى برم، از اين كه سخن دروغ و ناروايى را به زبان رانم و چيزى بگويم كه بر خلاف حكم قرآن تو و اطاعت و رضايت تو باشد.
بنابراين، اعلام مى كنم كه پيامبر تو، بر اساس فرمان تو، على بن ابيطالبعليهالسلام
را به وصايت خويش و امامت خلق منصوب فرمود، اما اشخاصى حق امامت علىعليهالسلام
را غصب نمودند، و آن امام معصوم مظلوم را، در همين شهر «كوفه» به قتل رساندند.
پس از آن، فرزند آن امام «حسن بن علىعليهالسلام
را بدون اينكه جرم و خطايى مرتكب شده باشد، در سرزمين مقدس مدينه مسموم و مقتول ساختند، البته قاتلان على و حسنعليهالسلام
گروهى بودند كه به زبان، ادعاى مسلمانى داشتند، اما در باطن به چنگال كفر و نفاق اسير بودند و بدين خاطر دست به خون پاكان و نيكان بندگان تو آلودند.
مرگ بر سردمداران الحاد و نفاق، و نابود باد آنان كه دست به خون امامان معصومعليهالسلام
آلودند، و نه در زمان حيات و نه بعد از مرگ آن مظلومان توانستند، از ساحت آن آتش سوزان ظلم و ستم را فرو نشانند.
درباره علىعليهالسلام
خدايا! سردمداران كفر و نفاق علىعليهالسلام
را كشتند، او به حضور تو بار يافت، در حالى كه پاك و معصوم بود و به مقام بس بلندى دست يافته بود و تو نيز از اعمال و رفتار صالحانه او خرسند بودى.
خداوندا! فضايل و مناقب عالى و انسانى علىعليهالسلام
براى همگان روشن بود، و هر كسى در هر مذهب و مرامى قرار داشت، در برابر صداقت و عظمت بى مانند او سر تسليم فرود مى آورد، زيرا آن بزرگوار عنصرى بود كه در راه اداى رسالت خويش و انجام دستورهاى تو لحظه اى نياسود و از سرزنش ملامتگران و مخالفت دشمنان دين، ذره اى ترس و بيم به خود راه نداد.
پروردگارا! تو خود علىعليهالسلام
را از كودكى به آغوش اسلام هدايت فرمودى، فضايل و مناقب او را ستودى، و او همواره در سراسر زندگى تا آن گاه كه به عشق ملاقات با تو تن به شهادت مى سپرد، در راه اطاعت و رضايت تو و رسول تو، خيرخواه و مصلح امت بود، و در اين رهگذر زاهدانه زيست و رنج ها و سختى ها تحمل نمود.
آرى، اى خداى بزرگ! علىعليهالسلام
در راه احياى معارف دين تو، نبرد و جهاد كرد، تو از او خرسند و خوشنود بودى، خود، او را برگزيدى و خود او را به صراط مستقيم استوار ساختى.
اى مردم...
اما شما، اى مردم كوفه! اى مردمى كه شيوه شما نيرنگ و افسون و حيله گرى و فريبكارى است! اين را بدانيد كه خداوند، ما اهل بيت پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
را به وسيله شما امتحان نمود، و شما هم به وسيله ما امتحان شديد، ولى امتحان ما نيك بود و نام نيك به جاى گذاشت و شما با امتحان ناپسند خود گرفتار ننگ و عار گرديديد.
آرى، در اين امتحان بزرگ خداوند عالم از خزانه علم خويش، به علم و دانش و فهم و بصيرت ما افزود، و ما مخزن علم و دانش الهى و معدن معرفت و حكمت پروردگار، و حجت خلق و مقتداى بندگان، در روى زمين گرديديم.
بارى، اى مردم كوفه! در پرتو اين فداكارى و آزمون بزرگ، خداوند بر ما تاج كرامت عطا فرمود، و در سايه نبوت محمدصلىاللهعليهوآلهوسلم
ما را بر همه انسان ها برترى و فضيلت روشن بخشيد. البته اين در حالى است، كه شما مقام عظيم ما را ناديده گرفتيد، به تكذيب و كفران نعمت امامت مبتلا شديد، و حتى كشتن ما را حلال دانستيد و اموال و زندگى ما را غارت نموديد، و اين گونه مى پنداشتيد كه ما بيگانگان «ترك » و «كابل» هستيم!
البته چنين اشتباه بزرگى از شما عجيب و بى سابقه هم نيست، زيرا ديروز جد ما على بن ابيطالبعليهالسلام
را به قتل رسانديد، و اكنون هم شمشيرهاى آخته شما از خون ما اهل بيت پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
خون چكان است.
افسوس كه شما با ما عقده و كينه ديرينه اى داشتيد، و اكنون با قتل و اسارت ما، چشمهاى خود را روشن و دلهاى خود را شادمان و پرنشاط مى پنداريد، اما از اين معنا غفلت داريد، كه بر خدا و دين او افترا وارد آورده ايد، نيرنگ و حيله به كار برده ايد، و خداوند براى نقش بر آب ساختن حيله گرى ها و فريبكارى ها شما، قدرت و سياست بالاترى دارد.
آرى، خود را فريب ندهيد، و از اين كه خون ما را ريختيد و دست غارت به اموال و دارايى ما رسانديد، خود را كامياب و پيروز نپنداريد زيرا:
در مرحله نخست، اين مصيبت هاى بزرگ و حوادث تلخى كه بر ما وارد شد، آن طور كه قرآن كريم بيان داشته: «تقديرى بود، كه قبل از آفرينش زمين در لوح محفوظ مكتوب گرديده، و اين كار براى خداوند آسان است، تا به خاطر آنچه از دست داده ايد (داده ايم) تاسف نخوريد (نخوريم) و براى آنچه به شما (ما) داده شده، دل خوش نداريد (نداريم) زيرا خداوند هيچ متكبر فخرفروشى را دوست نمى دارد. »
اضافه بر اين، از مدت خوشحالى و پيروزى شما چيزى نخواهد گذاشت، كه به چنگال مرگ و هلاكت دچار خواهيد شد، و تازيانه لعنت و عذاب خداوندى پيكر شما را خواهد نواخت. البته هم اكنون شما در عذاب سخت وجدان قرار داريد، و نيز امواج عذاب الهى به خاطر اعمال خود، شما را در كام خود كشيده است، و ديرى هم نخواهد پاييد، كه گروهى از خود شما، گروه سفاك و ستمگر را با همان شمشيرهاى خونريز به كام مجازات و انتقام خواهد كشانيد، و به خاطر ظلم و جنايتى كه نسبت به ما مرتكب شديد، براى هميشه در چنگال عذاب و كيفر الهى اسير خواهيد شد.
آرى، نفرت و لعنت خداوند، همواره گريبانگير ستمگران خواهد بود.
مى دانيد، چه كرديد؟
اى مردم كوفه! واى بر حال شما! مى دانيد شما چه كرده ايد! شما با چه پايى به ميدان جنگ با ما قدم گذاشتيد؟ و با چه دستى به ريختن خون ما دست آلوديد؟ و اين گونه گرفتار ظلم و ستمگرى رسوايى گشتيد؟
آيا مى دانيد، شما گرفتار قساوت و سنگدلى شده ايد؟ جگر سخت و بى باكى داريد. گوش شنوا و چشم بينا را از دست داده ايد. و شيطان شما را اسير هوسها و آرزوهاى فريبنده كرده، و با صحنه سازى هاى دروغين و فريبنده، شما را از نعمت هدايت و انسانيت منحرف ساخته است؟.
اى مردم كوفه! واى به حال شما! مى دانيد چه تعداد از خون فرزندان پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
به گردن شماست؟ و بايد پاسخ اين آدمكشى ها را به پيغمبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
بدهيد؟
آيا مى دانيد شما چه ظلم و ستمى در حق برادر رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
على بن ابيطالبعليهالسلام
جد من و عترت پاك پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
مرتكب شديد؟ و بالاخره بهترين انسانهاى پاك و بى گناه روى زمين را
به خاك و خون كشيديد؟ و از آن شرم آورتر، عربده غرور و افتخار سر داديد كه:
ما علىعليهالسلام
و فرزندان او را با شمشيرهاى هندى و نيزه ها كشتيم!
ما زنان آنان را چون اسيران «ترك» به اسارت گرفتيم، و آنان را تا توانستيم، در هم كوبيديم و خورد و ناتوان ساختيم!
اى، خاك بر دهان آن كسى كه اين گونه شعار افتخار ابلهانه سر مى دهد، و براى كشتن انسانهايى كه خداوند آنان را پاك و پاكيزه آفريده، بر خود مى بالد و خود را پيروز مى پندارد.
آرام، آرام، اى گوينده اين سخن كفرآميز، لب فروبند، غره مشو، و چون پدرت، كه در دل خاك دهان به خاك انباشته است، خاموش باش.
اين را هم بدان، كه هر كس با دست خود عملى را پيش فرستاده، به روز قيامت پاداش آن را دريافت خواهد داشت
و سرانجام اين كيفر، در محكمه عدل الهى اجتناب ناپذير است.
اى واى، كه بيمارى حسد چه آفت خطرناكى است، و چه بلاهايى بر سر انسان مى آورد. آخر مگر نه اين بود كه خداوند، ما اهل بيتعليهالسلام
را بر ديگران فضيلت و برترى بخشيده بود؟ و شما به خاطر آن گرفتار رشك مرگبار شديد و اين گونه جنايات را دامن زديد؟!
اگر درياى فضايل ما، يك شبه انباشته شده و موج مى زند، گناه ما چيست؟
و اگر درياى وجود شما از اساس خشكيده است و در كف آن، آبى براى زندگى كرمى هم وجود ندارد، گناه ما چيست؟
به هر حال، خداوند متعال، به ما اهل بيتعليهالسلام
فضيلت و برترى بخشيده است، و «اين فضل الهى است، كه به هر كس مى خواهد عطا مى فرمايد، او صاحب فضل و عنايت عظيم است».
و هر كس هم از نور هدايت الهى بهره اى نداشت، به جهل و تاريكى راه گرفتار خواهد ماند.
زيد بن موسى بن جعفرعليهالسلام
كه اين خطبه را به وسيله اجداد خود روايت كرده، مى گويد: وقتى خطابه فاطمه بنت الحسينعليهالسلام
به اينجا رسيد، مردم چنان منقلب شده بودند، كه با صداى بلند ضجه و فرياد سر مى دادند، زار زار گريه مى كردند و ناله سر مى دادند كه: اى دختر خاندان پاك! سخن كوتاه كن، دلهاى ما را پاره پاره كردى، جگرهاى ما را با آتش سخن خود گداختى و جانهاى ما را پريشان و آشفته كردى.
آن گاه فاطمهعليهاالسلام
كه درود و سلام نثار جد و پدر او باد، ساكت گرديد.
خاموش گشته ايم و فراموش، كى شويم؟ بس اينقدر، كه در همه جا گفتگوى ماست