فصل هشتم: شرح خطابه فاطمه
فاطمه دختر امام حسينعليهالسلام
را پس از يك روز اقامت چند روزه اجبارى در «كوفه» به همراه زين العابدينعليهالسلام
و زينب كبرىعليهاالسلام
و ساير اسيران خاندان اهل بيتعليهالسلام
آماده مى كردند، تا به مقصد «شام» حركت دهند.
ولى قلب پاك و مهربان اين بانوى جوان را، دو فاجعه بسيار دردناك، سخت در هم مى فشرد، يكى اين كه شوهر جوان و باوفاى او «حسن مثنى » مجروح جنگ كربلا بود، و هنوز در اختيار او قرار نداشت، و اين زن جوان در تب جدايى او مى سوخت، و ديگرى اين كه داغ سنگين از دست دادن پدر، و برادران، و ساير عزيزان او هم چيزى نبود كه به سادگى بتوان، غم آن را از خاطر فراموش كرد.
اما چيزى كه تا حد زيادى قلب فاطمه را تسكين مى بخشيد، ايراد خطبه اى بود كه، پس از خطبه عميق و آتشين زينبعليهاالسلام
آن را در كوفه صورت داده بود، و چنانكه در فصل پيشين اين نوشتار خوانديم، مردم بى وفا و يا پيمان شكن كوفه را به اشك و آه و ضجه و ناله وا داشته بود، تا شايد از كرده هاى نارواى خويش پشيمان شوند و روزى بيدار گردند و جبران خطاى بزرگ خويش را كنند.
آرى، ايراد آن سخنرانى، از سويى فاطمهعليهاالسلام
را خرسند مى داشت، كه بدين وسيله اداى رسالت مهمى را صورت داده و دشمن را به ميدان فضاحت و رسوايى و شكست كشانده بود، و از سويى ديگر بخش مهمى از هدف بزرگ پدرش حسين بن علىعليهالسلام
را كه در «قالب اسارت» مى بايست صورت گيرد، و پرده فريب و تزوير «بنى اميه» را كنار بزند، جامه عمل پوشانده بود.
آن وقت كه حضرت حسينعليهالسلام
مى خواست قيام مقدس عاشوراى خود را آغاز كند، به هنگام خارج شدن از مدينه «امه سلمه» همسر گرامى رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
او را از خطر قتل بيم مى داد، و نيز از اسارت اهل بيت پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
نگران بود، اما امام حسينعليهالسلام
ضمن آنكه پذيرايى از قتل و شهادت را براى حفظ كيان اسلام اعلام مى داشت، خطاب به «ام سلمه» فرمود:
قد شاء ان يرى حرمى و رهطى و نسائى مشردين، و اطفالى مذبوحين مظلومين...
مادرم! اضافه بر كشته شدن خودم، اين يك خواست الهى است، كه زنان و دختران و خواهرانم، به اسارت روند، و كودكانم نيز مظلومانه شربت شهادت نوشند.
آن حضرت خطاب به برادر خود «محمد بن حنفيه» نيز، به هنگام حركت از مكه فرمود:
ان الله قد شاء ان يراهن سبايا.
اين خواست خدا هست كه، زنان را اسير ببيند.
بنابراين، اسارت اهل بيتعليهالسلام
دنباله و تكميل كننده «مكتب شهادت» بوده، و فاطمه دختر جوان و شجاع حسينعليهالسلام
نيز با خطابه پرشور خود، اين اسارت را به جلوه و جمال برترى، زينت بخشيده است. چنانكه عظمت اين خطابه را كه در فصل پيش خوانديم، آن گاه روشن تر مى شود، كه محورهاى مهم آن را مورد توجه قرار دهيم.
بارى، اين خطابه را يك زن جوان اسير داغدار، در ميان هياهوى يك جمعيت فريب خورده، و در مقابل چشم ماموران مزدور مسلح، و در فضاى حكومت نظامى شهر كوفه ايراد نموده است، كه توجه به نكات برجسته آن، ما را با عظمت اهل بيتعليهالسلام
و مقام درخشان ايمانى و دانايى و شجاعت فاطمه دختر سيدالشهداءعليهالسلام
بيشتر آشنا مى سازد.
اكنون نكات عمده و برجسته اعتقادى، تفسيرى، تاريخى، اخلاقى و اجتماعى سخنرانى فاطمه دختر امام حسينعليهالسلام
را كه بيانگر مبانى اعتقادى «مكتب اهل بيتعليهالسلام
مى باشد را، به طور خلاصه مورد شرح قرار مى دهيم:
۱ - حمد و ثناى الهى
حمد و ستايش الهى را، كه فاطمه در آغاز خطابه خويش بيان داشته، از آن چنان عمق و استحكام و ظرافتهاى ادبى و عرفانى برخوردار است، كه خطبه هاى امام علىعليهالسلام
در نهج البلاغه را و خطابه هاى حضرت سيدالشهداءعليهالسلام
در طى سفر به كربلا و به خصوص خطابه هاى آن حضرت، در روز عاشورا را تداعى مى كند، و اوج بندگى را نمودار مى سازد.
۲ - امامت علىعليهالسلام
مسئله حياتى امامت علىعليهالسلام
پس از رحلت پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
از نظر اهل بيت پيغمبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
آن قدر داراى اهميت بوده، كه بر سر آن فداكارى ها كرده، جان ها داده اند، و حضرت سيدالشهداءعليهالسلام
هم قربانى همين هدف گرديده، و نيز اهل بيتعليهالسلام
هم، بدين خاطر همه مرارتها را به جان خريده اند، و فاطمه هم موضوع عهد و فرمان الهى در مورد وصيت پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
مبنى بر امامت علىعليهالسلام
را، براى مردم كوفه بيان داشته و مورد تاكيد قرار داده است.
۳ - افشاى فريبكارى
دشمن براى فريب دادن و بسيج نيروها عليه حسينعليهالسلام
، آن حضرت را خارجى و بيگانه و عصيانگر عليه دين و خليفه مسلمانان معرفى كرده بود!
«عمرو حجاج» در كربلا، درباره كشتن، حضرت امام حسينعليهالسلام
، به ياران خود مى گفت:
لا تر تابوا فى قتل من مرق من الدين و خالف الامام....
درباره كشتن كسى كه از دين خارج شده و با امام (يزيد) مخالفت و عصيان ورزيده، ترديدى به خود راه ندهيد.
«يزيد بن معاويه» هم در مجلس جشن خود، سر مقدس حضرت سيدالشهداءعليهالسلام
را در طشت طلا گذاشته بود و مى گفت: راءس خارجى!
اين سر يك مرد عصيانگر عليه خلافت است!
حضرت سيدالشهداءعليهالسلام
هم در روز عاشورا، بسيار كوشيد تا به مردم فريب خورده اى كه دشمنان، آن حضرت را به ناروا، به آنان معرفى كرده بودند، خود را اين گونه معرفى كند:
انى ابن بنت نبيكم، فو الله ما بين المشرق و المغرب ابن بنت نبى غيرى...
من پسر دختر پيامبر شما هستم، به خدا سوگند ميان مغرب و مشرق، فرزند دختر پيغمبرى غير از من وجود ندارد.
بدين جهت فاطمه هم پس از خطابه زينب كبرىعليهاالسلام
، در مقام تكذيب تبليغات دروغين دشمن و معرفى چهره حضرت سيدالشهداء و قيام مقدس او برمى آيد، و اعلام مى دارد: آنان كه در كنار «نهر فرات» كشته شده اند، فرزندان پيغمبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
بوده اند.
۴- تكرار تاريخ
اين بانوى جوان و آگاه، پرونده سياه مردم كوفه را ورق مى زند، سوء سابقه و بى وفايى ديگر آنان را يادآور مى شود، و درباره كشته شدن جد خود علىعليهالسلام
در كوفه، و نيز درباره مظلوميت فرزند ديگر علىعليهالسلام
، يعنى عموى خود امام حسنعليهالسلام
در آن شهر مى گويد: شما ديروز پسر ديگر علىعليهالسلام
را نيز تنها گذاشتيد و كشتيد.
۵- سابقه درخشان
مسئله مهم، سابقه درخشان و بى نظير امام علىعليهالسلام
جد او، موضوع ديگرى است، كه فاطمه آن را براى مردم كوفه بيان كرده و مى گويد: علىعليهالسلام
را خداوند از كودكى به آغوش اسلام هدايت كرده است.
راستى هم سابقه امام علىعليهالسلام
در قاموس زندگى او يك امتياز منحصر به فرد و يك نقطه بسيار درخشان است، و اسلام آوردن علىعليهالسلام
را در نه سالگى، در حالى كه حسين او را اين مردم كشته اند و نوه اش از او سخن مى گويد، مورخينى مانند: ابن عبدالبر اندلسى
محمد بن جرير طبرى
ابن اءثير جزرى
و ديگران آورده اند، و فاطمه مردم را، متوجه آن سابقه درخشان علىعليهالسلام
، و خطاى بزرگ آنان گردانيده است.
۶- سابقه بى وفايى و حيله گرى
مردم كوفه بر حال زنان و كودكان اسير گريه مى كردند، اما برخى نمى دانستند اينان فرزندان على بن ابى طالبى هستند، كه براى حراست از اسلام لحظه اى آرام و قرار نداشت، و به قول فاطمه: در راه احياى دين خداوند، نبردها و مجاهدتهاى فراوان انجام داده بود.
فاطمه يادآور شد كه، خدعه و حيله گرى و سست عنصرى و مردنمايى مردم كوفه، كه آنان را به نكبت و ذلت مبتلا ساخته، و نتوانسته اند از اطاعت و امتحان الهى سرفراز بيرون آيند، سابقه ديرينه اى دارد. آنان با امام علىعليهالسلام
و امام حسنعليهالسلام
، جد و عموى او هم اين گونه رفتار كرده اند، و حتى اين مردم سست عنصر، گاهى دل علىعليهالسلام
را چنان به درد مى آوردند، كه آن اسوه مقاومت و عنصر پولادين ناله برمى آورد:
اى مرد نمايان كودك خصلت! اى كاش شما را نمى ديدم و نمى شناختم، زيرا نتيجه شناختن شما براى من جز غصه و غم چيز ديگرى نبود. خدا شما را بكشد، كه قلب مرا چرك آلود و سينه ام را انباشته از غيض و خشم ساختيد.
۷- كينه و عقده گشايى
فاطمه با بيان اين جمله كه: شمشيرهاى شما از خون اهل بيت پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
خون چكان است، و اين خونريزى، به خاطر كينه ديرينه و عقده گشايى شماست ؛ پرده را از روى يك خصلت نارواى اخلاقى جاهلى و يك بيمارى روانى خطرناك آن مردم برداشت و آنان را فريب خورده و آلت دست تبهكارانه «بنى اميه» معرفى نمود.
آن وقتى كه هم حضرت سيدالشهداءعليهالسلام
در كربلا «امويان» را از جنگ و خونريزى و امام كشى باز مى داشت، و خواستار تعيين جرم و گناه خود مى گرديد! با كمال تاسف آنان پاسخ مى دادند: ما به خاطر بغض و كينه اى كه از پدر تو علىعليهالسلام
به دل داريم، با تو مى جنگيم، آخر او در جنگ «بدر» و «حنين» اجداد و بزرگان ما را كشته است!
آرى، اين روح كينه توزى و انتقام جويى جاهلى در فرهنگ «بنى اميه» و مزدوران آنان موج مى زد، و حتى پيشواى نالايق آنان «يزيد بن معاويه» هم در مجلس جشنى كه در «كاخ سبز» خود در شام ترتيب داده بود، و اسيران اهل بيتعليهالسلام
و سرهاى بريده شهيدان مظلوم كربلا را، در آن حضور داده بود، با افشاى ناراحتى و عقيده باطنى خود فرياد مى كشيد:
اى كاش اجداد و بزرگان من، كه در جنگ «بدر» كشته شدند، امروز حاضر بودند، و انتقامى را كه من از فرزندان محمدصلىاللهعليهوآلهوسلم
گرفتم مشاهده مى كردند، و غريو خوشحالى سر مى دادند و مى گفتند: اى يزيد! دست تو درد نكند!.
۸- آگاهى تاريخى
دختر جوان حسينعليهالسلام
با بيان موضوع اسيران «ترك» و «كابل» در آن سن و سال، آگاهى و دانايى خود را به مسايل تاريخى و اجتماعى اعلام داشته است.
«جرجى زيدان» درباره وضع اسارت «تركان» مى نويسد: تركان كه مردمى بيابان گرد، و بى اعتقاد بودند، با روميان صلح كردند و بر ضد انوشيروان پيمان بستند، و كم كم در نواحى تركستان اقامت كردند. اما پس از پيدايش اسلام عربها از ماوراءالنهر گذشتند و به تركستان رسيدند و شهرهاى بخارا، سمرقند، فرغانه و «اشروسنه» و جاهاى ديگر را در زمان امويان گشودند، و مسلمانان غالبا ترك بچه ها را به عنوان اسير يا برده، يا به جاى جزيه خريد و فروش مى كردند، و آنان را مماليك مى خواندند و در داخل خانه هاى خلفا و بزرگان به خدمت مى گرفتند.
درباره وضع جغرافيايى «كابل» هم «مسعودى» مى نويسد: كابل آن روز شامل كوههاى سرسبز متصل به سند و زابلستان و با ميان و بخشى از شهرهاى «فيروز» و ايران كنونى مى گرديده است.
به قول «جرجى زيدان» قهرا آن طور كه امويان با عجمها، يعنى غير عربها، رفتار اهانت آميز داشتند، و كارهاى پست را به آنان واگذار مى كردند
درباره اسيران و بردگان «كابل» نيز، چنين رفتارى را داشته اند، و فاطمه دختر حضرت سيدالشهداءعليهالسلام
اين مسايل تاريخى و اخلاقى ناپسند را هم خوب مى دانسته، و بنى اميه را به خاطر پيروى از اين گونه خصلتهاى قساوتمندانه نكوهش كرده، و مظلوميت اهل بيتعليهالسلام
را هم بيان داشته است.
۹- قرآن و سرنوشت ستمگران
فاطمه دختر دانشمند سيدالشهداءعليهالسلام
به قرآن كريم و تفسير آن آشنايى و تسلط داشته، و در مورد عظمت اهل بيتعليهالسلام
و نيكان و پاكان و نيز سرنوشت تيره و دردناك ظالمان و ستمگران و دنياطلبان، تعدادى از آيات قرآن كريم را به عنوان شاهد و تاييد سخنان خود، براى آن مردم فضيلت فراموش كرده، قرائت نموده است.
۱۰- شعر و حماسه
اين بانوى آگاه و هوشمند، در آن هياهوى وحشتناك توانسته است شعر و شعار دشمن را استماع كند، آن را به خاطر بسپارد، و ضمن سخنرانى آن را بخواند و پاسخ قاطع به آن بدهد، چنانكه شعر «ميمون بن قيس» معروف به «اعشى» شاعر عصر جاهليت را مى دانسته، و آن را شاهد مثال بر بى گناهى اهل بيتعليهالسلام
و اوج حسد و بدبختى «بنى اميه» مطرح نموده است.
۱۱- آفت خطرناك
فاطمه در اين خطابه، بيمارى خطرناك روحى ديگرى از مردم كوفه را، كه قساوت قلب و سنگدلى آنان بوده است، يادآور مى شود و با تعبير: «قست قلوبكم، » آثار بسيار وحشتناك آن را، كه از دست دادن فهم و شعور و بصيرت مى باشد، و سرانجام اين وضع روانى دردناك، انسان را به كرى و كورى باطن مى كشاند، و انسان وارونه مرتكب هر گونه جنايتى مى گردد را، بيان مى دارد.
۱۲- عاقبت دردناك
پيروزى هاى ظاهرى چند روزه، كه به بهاى از دست دادن شرافت و اصالت انسانى به دست مى آيد، و افراد با هياهوى احمقانه، خود را پيروز و سربلند مى دانند، در منطق فاطمه پيروزى اصيلى نيست، و براى آن نبايد خرسند و خوشحال بود، زيرا خداوند متعال كيان قدرتهاى پوشالى چند روزه را در همين دنيا فرو مى پاشد و خداوند «خير الماكرين» مكارى ها و سياست هاى پوشالين را به زودى نقش بر آب مى كند، چنانكه «بنى اميه» كيفر كردار زشت خود را زود ديدند، و «عمر سعد» هم در پاسخ حسينعليهالسلام
به مسخره مى گفت: اگر به گندم رى نرسيدم، به جو آن قناعت مى كنم ؛
طولى نكشيد كه به همراه قاتلان ديگر به چنگال بدبختى گرفتار شدند و بدون اينكه لذت حكومت و رياست را بچشند، با نكبت و ذلت، به كام مرگ فرو افتادند
و نفرت و لعنت ابدى را براى خود به وجود آوردند.
۱۳- حساب قيامت
كيفر و مجازات سنگين قيامت براى ستمگران و امام كشهاى «بنى اميه» موضوع مهم ديگرى است، كه دختر داغديده حضرت سيدالشهداءعليهالسلام
در خطابه خويش آن را براى كوفيان بى وفا و پيمان شكن اعلام داشته، و فرموده: بد توشه اى براى خود پيش فرستاديد، و براى هميشه هم در عذاب دردناك قيامت گرفتار خواهيد بود، و بالاخره شما سرنوشت تاريكى در انتظار خواهيد داشت.
۱۴- زنده جاويد
بالاخره فاطمه با ايراد اين خطابه، اهل بيت پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
را امتحان دادگان روسفيد و سر بلند معرفى كرد، پيام خون شهيدان را به گوش خفتگان و عهدشكنان و دنياطلبان رسانيد، شهادت در راه خدا را سعادت و اسارت اهل بيتعليهالسلام
را براى اسلام، عزت و براى خود آنان، رسالت و سر بلندى ناميد، و راه شهيدان كربلا و اهل بيتعليهالسلام
را جاويدان شمرد.
رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
نيز، درباره نام و راه و شهادت جاودانه حضرت سيدالشهداءعليهالسلام
فرموده است: ان لقتل الحسينعليهالسلام
حرارة فى قلوب المومنين، لا تبرد ابدا.
به يقين براى قتل و شهادت حسينعليهالسلام
در دلهاى اهل ايمان، شعله حرارت و محبتى افروخته مى گردد، كه هرگز سردى و خاموشى نخواهد داشت.
درباره جاودانگى و ماندگارى حسينعليهالسلام
و نام او، واشنگتن ايرونيك، مورخ مشهور آمريكايى هم گفته است: براى حسين ممكن بود كه، زندگى خود را تسليم شدن به اراده «يزيد» نجات بخشد، اما مسئوليت پيشوايى و نهضت بخش اسلام اجازه نمى داد كه او «يزيد» را به عنوان خلافت بشناسد، او به زودى خود را براى قبول هر ناراحتى و فشارى، به منظور آزاد ساختن اسلام از چنگال «بنى اميه» آماده ساخت، در زير آفتاب سوزان سرزمينى خشك و در روى ريگهاى تفتيده عربستان، روح حسين فناناپذير برجاست....