فصل دوازدهم: شخصيت معنوى و انسانى
اگر چه از مطالعه فصلهاى قبلى اين كتاب، با حضور موثر فاطمه دخت ارجمند حسينعليهالسلام
در پيكار كربلا، و ايراد خطابه عميق و آتشين و عالمانه و افشاگرانه آن بزرگوار، عليه مظالم «بنى اميه» در كوفه، به آگاهى و دانايى او به معارف اسلامى و رفتار مجاهدانه او آشنا شديم، و تا حد زيادى شخصيت معنوى و انسانى آن بانوى بزرگ را شناختيم، در عين حال، براى آشنايى بيشتر با فضايل و ارزشهاى بلند انسانى فاطمه، مناسب خواهد بود فرازهاى درخشان اخلاقى و اجتماعى ديگرى از زندگى او را، مورد مطالعه قرار دهيم:
۱- عبادت فوق العاده
فاطمه دختر ارجمند سيد الشهداعليهالسلام
، چه آن روزهايى كه جوان بود و هنوز در پيكار مقدس كربلا شركت نكرده بود، و چه آن روزگارى كه از سفر دردناك و پر محنت و طاقت فرساى كربلا، به مدينه بازگشت و با سوك دردمندانه از دست دادن پدر و ساير عزيزان والا مقام و نيز داغ مرگ شوهر جوان خود «حسن مثنى» دست به گريبان گرديد، لحظه اى از عبادت و مناجات و راز و نياز با پروردگار عالم غفلت نمى كرد، كه چند نمونه از آن را كه تاريخ در خافظه خود محفوظ داشته، مورد اشاره قرار مى دهيم:
الف: آن گاه كه «حسن مثنى» برادر زاده حضرت امام حسينعليهالسلام
به خواستگارى يكى از دخترهاى عموى خود آمد، امام حسينعليهالسلام
ضمن معرفى فاطمه دختر خود، به اين جهت كه او به مادرش فاطمه زهراعليهاالسلام
نيز شباهت بيشترى داشت، درباره مقام بلند معنوى فاطمه فرمود: اما فى الدين، فتقوم الليل كله و تصوم النهار.
اما وضع ديندارى فاطمه چنين است، كه پيوسته نماز شب مى خواند، شب را به عبادت و مناجات با خداوند مى گذراند، و روزها را با روزه دارى و اطاعت در برابر ذات مقدس پروردگار عالم سپرى مى گرداند.
ب: محمد بن نعمان عبكرى بغدادى، فقيه و محدث نامدار شيعى، معروف به «شيخ مفيد» پس از آن كه سخن حضرت حسينعليهالسلام
درباره عبادت فاطمه را مى آورد، اضافه مى كند: وقتى فاطمه شوهر ارجمند خود «حسن بن حسنعليهالسلام
را از دست داد، بر سر قبر او خيمه اى بر پا كرد، و در آن به شب زنده دارى و روزه گرفتن مى پرداخت، و اين كار مدت يك سال طول كشيد، تا آن كه غلامان او خيمه را برداشتند، تا فاطمهعليهاالسلام
از رنج و غم اندكى بياسايد.
ج: در منابع ديگرى آمده: زبان فاطمه پيوسته به ذكر و تسبيح خداوند گويا بود و براى ذكر و تسبيح خداوند، به ريسمانى گره هايى زده بود، آن را به صورت تسبيح معمولى در آورده بود، و با آن به ذكر و تسبيح مداوم مى پرداخت.
۲- سخاوت و بزرگوارى
سخاوت و بزرگوارى، روش و منش همه اعضاى خاندان پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
بود، و فاطمه دختر امام حسينعليهالسلام
نيز از خصلتهاى ارزشمند اخلاقى و انسانى را از اجداد و به خصوص پدر خود حضرت سيد الشهداءعليهالسلام
به ارث برده بود.
«كميت بن زيد بن خنيس بن مخابد اسدى» شاعر قهرمان و مجاهد شيعى، متولد سال ۶۰ و متوفاى سال ۱۲۶ هجرت، كه قصيده عميق و بلند «هاشميات» را درباره حقانيت و مظلوميت اهل بيتعليهمالسلام
سروده بود
بديدار فاطمه دختر امام حسينعليهالسلام
شرفياب شد.
كميت بن زيد اسدى، شاعر بلند آوازه و مجاهد شيعه در زمان خلافت «مروان بن محمد» به جرم سرودن اشعار، در مورد ترويج آل علىعليهالسلام
و حقانيت مكتب اهل بيتعليهمالسلام
در كوفه به شهادت رسيده است.
صاعد، خدمتگزار كميت مى گويد: به همراه «كميت» در مدينه به حضور فاطمه دختر امام حسينعليهالسلام
رسيديم، فاطمه درباره كميت گفت: اين مرد، شاعر ما اهل بيتعليهمالسلام
است، آن گاه كاسه اى كه در آن شربت گوارايى بود آورد، آن را با دست خود تكان داد تا خوب مخلوط شود و به كميت داد تا بنوشد. بعد دستور داد سيصد دينار با يك اسب سوارى به او بدهند.
اما كميت در حالى كه اشك شوق در چشمش حلقه زده بود گفت: به خدا سوگند، اين ها را نمى پذيرم، زيرا محبت و ارادت من به شما، به خاطر هدفهاى مادى و دنيايى نيست.
اما فاطمه دانشمند و ادب دوست و سخاوتمند، كميت شاعر متعهد و مخلص را مورد تجليل و تكريم قرار داد.
۳- حفظ آثار پيشوايان
در اين جا بايد توجه داشته باشيم، حفظ و احترام آثار پيامبر الهى و پيشوايان دينى، براى همه امتها از قداست بالايى برخوردار است، آن را بسيار زياد حفظ مى كنند، حتى به آن توسل و تبرك مى جويند و گاهى در راه نگهدارى آن، فداكارى و جانبازى هم مى نمايند.
در اخبار و احاديث اسلامى هم مى خوانيم: آثار و اشياء متعلق به پيشوايان و بزرگان مانند شمشير، پرچم، زره، انگشتر و كفش پيامبر اسلامصلىاللهعليهوآلهوسلم
، ذوالفقار علىعليهالسلام
، صحيفه فاطمهعليهاالسلام
، انگشتر سليمان، الواح و عصاى موسىعليهالسلام
، پيراهن يوسفعليهالسلام
پيراهن آدمعليهالسلام
و خلاصه اين گونه آثار به عنوان يك اعجاز و دليل حقانيت و صداقت و نيز بهره جويى از بركت و قداست آن ها محسوب مى شده، به امامانعليهالسلام
به ارث مى رسيده، آن را حفظ مى كرده اند و براى آن احترام و تيمن زيادى در نظر داشتند.
يك مسيحى رومى هم، وقتى در مجلس «يزيد بن معاويه» نسبت به سر بريده و مقدس حضرت سيد الشهداءعليهالسلام
و بازماندگان اسير آن بزرگوار، اسائه ادب و ظلم و بى احترامى مشاهده كرد و متوجه شد، آنان فرزندان و نواده هاى فاطمهعليهاالسلام
دختر ارجمند پيامبر اسلامصلىاللهعليهوآلهوسلم
هستند، يزيد را مورد عتاب قرار داد و گفت: اف بر تو و بر دين تو! دين من كه از دين تو بهتر است، زيرا من يكى از نواده هاى «داوود پيغمبر -عليهالسلام
هستم و ميان من با آن پيامبر بزرگ چند نسل واسطه است، اما مسيحيان براى من احترام و تجليل فراوانى به كار مى گيرند، و چون من از نواده هاى داوودعليهالسلام
هستم، خاك زير پايم را به عنوان تبرك بر مى دارند و از آن استفاده مى كنند، اما شما پسر دختر پيغمبر خود را، كه فقط يك نسل با او فاصله دارد مى كشيد، و فرزندان آنان را به اسارت مى گيريد؟!
اى يزيد! مطلبى از اين مهمتر بگويم: آيا داستان «كنسيه حافر» را شنيده اى؟ مى دانى داستان آن از چه قرار است؟
مسيحيان، براى آن «كنسيه» احترام زيادى در نظر مى گيرند و عقيده دارند: سم مركبى كه حضرت عيسىعليهالسلام
بر آن سوار مى شده، در اين نقطه قرار داشته است، و از آن تاريخ و بر اساس اين عقيده، به اين سرزمين احترام مى گذارند، اما شما پسر دختر پيغمبر خود را مى كشيد؟ اما بايد بدانيد كه هرگز خير و سرنوشت خوبى نخواهيد داشت....
هم اكنون نيز در جوار مسجد جامع «دمشق» بقه و نقطه مقدسى قرار دارد، كه اين جانب آن را زيارت كردم، و گفته مى شود، سر مقدس حضرت سيد الشهداءعليهالسلام
مدتى، در آن جا قرار داشته است، چنانكه بهمين مناسبت در «مصر» مسجد عظيم «راس الحسين -عليهالسلام
ساخته شده و مورد احترام و مركز عبادت خداوند و ملجاء دردمندان و حاجتمندان است.
در نقاط مختلف ايران هم، به بقعه ها و مراكزى برخورد كرديم، كه عنوان «قدمگاه» دارد، و بسيار عقيده دارند، امام رضاعليهالسلام
و ساير افراد خاندان پيامبر اسلامصلىاللهعليهوآلهوسلم
و فرزندان علىعليهالسلام
و ذريه فاطمهعليهاالسلام
بر آن نقطه توقف كرده، يا از آن جا عبور نموده اند، و بالاخره براى آن نقطه زمين، به عنوان يادگارى و يادبود پيشوايان دين، تجليل و احترام در نظر مى گيرند و حتى گاهى توسل و تبرك مى جويند.
آرى، اين معنا، كه اگر بتوان به اثرى از آثار معصومى دست پيدا كرد، و بر اعتقاد خود افزود، و نيز تبركى به دست آورد، مورد توجه مسلمانان قرن اول اسلام هم بوده است، و افراد مختلفى در اين باره جستجوگر و پى گير بوده اند، كه داستان زير يكى از نمونه هاى چنين ارزش و عقيده اى است:
۴- نگهدارى آثار پيغمبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
آن طور كه تاريخ گواهى مى دهد، فاطمه دختر امام حسينعليهالسلام
به خاطر ايمان و دانايى و امانتدارى خود، از جمله افرادى بوده، كه در حفظ و نگهدارى آثار متعلق به رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
كوشش و مهارت و دقت به خرج مى داده است.
«ابى مقدام» كه نام اصلى او «ثابت بن هرمز حداد» بوده
مى گويد: من با پسرم «عمرو» از سفر حج به مدينه بر مى گشتيم، كه در بين راه مادر «عمرو» (يعنى همسرم) از دنيا رفت. وقتى به مدينه وارد شديم، من تصميم گرفتم به ملاقات امام محمد باقرعليهالسلام
بروم، براى اين منظور روانه خانه آن حضرت شدم، اما مشاهده كردم وى اسب خود را زين نموده و آماده رفتن به جايى است.
آن حضرت با ديدن من، سوال كرد: اى ابو مقدام! حالت چطور است؟
گفتم حال من خوب است، فدايت شوم.
آن حضرت فرمود: آمده اى از من براى ملاقات با عمه ام اجازه بگيرى؟
گفتم: آرى، چنين است، اى مولاى من.
آن حضرت فرمود: عجله مكن تا من دنبال كار خود بروم و برگردم.
پس از بازگشت امام باقرعليهالسلام
در حالى كه عمه او فاطمه دختر امام حسينعليهالسلام
در خانه آن امام بود به حضورش رسيدم.
فاطمه به من خوش آمد گفت، متكايى براى من گذاشت تا راحت بنشينم، آن گاه به احوال پرسى پرداخت و از حال من جويا شد.
گفتم: حال من خوب است، اى دختر رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
جانم به قربانت. بعد سوال كردم: اى دختر رسول خدا! آيا آثارى از رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
نزد تو وجود دارد؟ تا من آن را ملاحظه كنم و بهره مند گردم؟
فاطمه، فرزندان خود را فراخواند، پنج نفر نزد او حضور يافتند.
فاطمه گفت: اينان گوشت و خون پيغمبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
هستند، آن گاه ظرفى را كه در آن خمير مى كردند، و نيز يك «ماهى تابه فلزى» را به من نشان داد و گفت: اين ظرفى است كه پر از گوشت و «تريد» مى كردند و به رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
هديه نموده بودند.
ابو مقدام مى گويد: وقتى من اين آثار مقدس و متبرك رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
را مشاهده كردم، برداشتم و به منظور تيمن و تبرك، با دست خود آن ها را لمس نمودم.
۵- امانتدار ميراث امامت
دليل ديگرى كه قدرت ايمان و تعقل عظمت و جلال فاطمه دختر حضرت حسينعليهالسلام
را بيان مى دارد، اين است كه آن حضرت، روز عاشورا در كربلا، وصيت نامه خود را به فاطمه تحويل مى دهد، تا او نگهدارى كند و به دست امام بعد از خود برساند.
«زياد بن منذر» معروف به «ابى جارود» مى گويد: امام محمد باقرعليهالسلام
فرمود: چون هنگام شهادت حسين بن علىعليهالسلام
رسيد، دختر بزرگ خود فاطمه را نزد خود طلبيد و كتاب بهم پيچيده و وصيت نامه اى را تحويل او داد، زيرا على بن الحسينعليهالسلام
به بيمارى معده مبتلا شده بود، حال وخيم و سختى داشت و در حال احتضار به سر مى برد، اما آن گاه كه على بن الحسينعليهالسلام
بهبودى يافت، فاطمه آن كتاب و وصيت نامه را تحويل او داد، و آن كتاب بدين گونه به دست ما رسيده است.
زياد بن منذر، مى گويد: اى مولاى من! خداوند مرا قربانت گرداند، در آن كتاب چه مطالبى نوشته بود؟
امام باقرعليهالسلام
فرمود: به خدا سوگند، در آن كتاب آنچه از زمان خلقت آدم، تا زمانى كه دنيا به پايان مى رسد و جامعه بشريت بدان احتياج داشته و دارد، بيان شده است. به خدا سوگند حتى احكام حدود و مجازات خراشى را كه كسى بر ديگرى وارد مى آورد، در آن تبيين گرديده است.
به هر حال، فاطمه فرزند حسينعليهالسلام
است، و از پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
و علىعليهالسلام
و فاطمه زهراعليهاالسلام
فضايل و ارزشهاى انسانى را به ارث برده، در كنار برادر خود زين العابدينعليهالسلام
و برادر زاده اش امام باقرعليهالسلام
و نيز در كنار زينب و ام كلثومعليهاالسلام
و ساير فرزندان اهل بيتعليهمالسلام
پرورش يافته است.
اضافه بر اين، مسافرتها و كورانهاى سخت زندگى او را عنصرى آبديده و آزموده گردانيده، و به اين همه كمالات و تعالى معنوى و انسانى عروج نموده است.
بى جهت نيست، كه ابوالقاسم «على بن اسحاق بن خلف قحطان بغدادى» ساكن «كرخ» و معروف به «زاهى» شاعر قهران شيعى، در قصيده طولانى خود، درباره سيد الشهداعليهالسلام
عقل و بصيرت و شخصيت انسانى فاطمه دختر امام حسينعليهالسلام
را مورد ستايش و تمجيد قرار داده است.
۶- وفادارى و نمك شناسى
در كتاب زينب قهرمان دختر علىعليهالسلام
صفحه ۳۵۲ تحت عنوان «تقدير از نعمان» داستانى را از بحار الانوار، جلد ۴۵، صفحه ۱۴۶ و تاريخ طبرى، جلد ۳، صفحه ۲۶۶، درباره تقدير اهل بيتعليهمالسلام
از نگهبانى خوب «نعمان بن بشير انصارى» كه از سوى «فاطمه دختر على -عليهالسلام
مطرح شده بود آورده ايم.
اما همان داستان را، كه «شيخ مومن بن حسن مومن شبلنجى» به وسيله ابن صباغ مالكى از كتاب الفصول المهمة روايت كرده، و صحيح تر هم به نظر مى رسد، بدين گونه مى خوانيم:
فاطمه دختر حسينعليهالسلام
بانوى كريم و بزرگوارى بود، پس از قتل حسينعليهالسلام
وقتى او را به همراه ساير بازماندگان كربلا، به وسيله مرد امينى از شام كه با آنان خوشرفتارى كرد، به مدينه اعزام داشتند، فاطمه به خواهر خود سكينه گفت: اين مرد با ما رفتار خوب و شايسته اى داشت، آيا چيزى همراه دارى كه به او هديه اى بدهيم؟
سكينه گفت: به غير از دو دستبند و دو بازوبند، چيز ديگرى نزد من نيست.
فاطمه گفت: ايرادى ندارد، همان را بده، تا به آن مرد هديه كنيم، آن گاه آن مقدار طلايى را كه موجود داشتند، براى آن مرد امين فرستادند.
امام مرد شامى، آن را نپذيرفت و گفت: اگر من از خدمت هدف مادى داشتم اين مقدار طلا هم برايم كافى بود، ولى به خدا سوگند، اين را بدانيد كه، من اين خدمت را جز براى رضايت خدا، و خويشاوندى شما با رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
انجام ندادم، و بدين دليل مزد و پاداشى هم نمى پذيرم.
اما بالاخره، فاطمه دختر بزرگوار امام حسينعليهالسلام
بدين وسيله وفادارى و نمك شناسى خود را، در برابر احسان و نيكى يك مرد امين و خدمتگزار، اظهار داشت.
اين مقام بلند و شخصيت ارجمند فاطمه دختر حضرت سيد الشهداعليهالسلام
بود، و اين عنصر مقدس، عابد، عالم و امانتدار ميراث نبوت و امامت، همان كسى است كه دشمنان تبهكار مزدور او را در كربلا مورد هجوم و غارت قرار دادند و با كمال قساوت قلب «گوشواره» از گوش او كشيدند!
آن گاه نبايد سوز دل بر آوريم و ناله سر دهيم كه:
نفرين به جماعتى، كه سستى كردند
|
|
مسحور شدند و بت پرستى كردند
|
لعنت به تمام آن كسانى، كه ز حرص
|
|
بر آل نبى دراز دستى كردند
|