فاطمه علیها السلام، دختر امام حسین علیه السلام

فاطمه علیها السلام، دختر امام حسین علیه السلام0%

فاطمه علیها السلام، دختر امام حسین علیه السلام نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: شخصیت های اسلامی

فاطمه علیها السلام، دختر امام حسین علیه السلام

نویسنده: احمد صادقى اردستاني
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 9294
دانلود: 2283

توضیحات:

فاطمه علیها السلام، دختر امام حسین علیه السلام
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 18 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 9294 / دانلود: 2283
اندازه اندازه اندازه
فاطمه علیها السلام، دختر امام حسین علیه السلام

فاطمه علیها السلام، دختر امام حسین علیه السلام

نویسنده:
فارسی

فصل سيزدهم: شخصيت علمى و روايت احاديث

فاطمه دختر مومن و دانشمند سيد الشهداعليه‌السلام  پس از سفر پر مخاطره كربلا - با كوله بارى از تجربه ها و خاطره هاى پر معنا، و از سوى ديگر با غم ها و اندوه هاى طاقت فرسا، به مدينه بر مى گردد.

مدينه شهر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود، و از آن سرزمين، وحى و نبوت و معارف اسلامى بسان خورشيد به ساير سرزمينهاى مسلمان نشين پرتو افشانى مى كرد، اما در مقابل به همان موازاتى كه آن شهر قداست و مركزيت داشت و افراد منافع پرست و فرصت طلبى هم يافت مى شدند، كه براى كسب مقام و موقعيت و به دست آوردن نان و آب و مال و منال، از عنوان و قداست آن مركز عظيم سوء استفاده مى كردند و حتى به تحريف معارف دينى و اعمال اغراض ديرينه خود، كه گاهى براى احياى سنت هاى جاهلى ضد دينى صورت مى گرفت، اقدام مى نمودند.

از جمله اين گونه سوء استفاده ها، حديث سازى و جعل مطالب ناروا و گاهى ضد دين بود، كه آن را با تهديد و تطميع افراد صورت مى دادند و متاءسفانه اين گونه مطالب را، كه اصولا با موازين اسلامى هم سازگار نبود، به پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نسبت مى دادند!

بارى، ماجراى «جعل حديث» و تحريف در ارزشهاى اسلامى، داستان دردناك و نگران كننده اى دارد، كه «مسلم بن حجاح قشيرى نيشابورى » متولد ۲۰۶ و متوفاى سال ۲۶۱ هجرى، آن را موجب نگرانى و نكوهش قرار داده(۲۶۳) و دانشمند بزرگ شيعى، علامه شيخ عبدالحسين امينى هم، تعداد حديث سازان حرفه اى و دروغگو را، كه مطالب ناروايى را به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اصحاب و ياران و دوستداران خاندان آن حضرت، به دروغ نسبت داده اند، با معرفى مطالب و ساير خصوصيات آنان، به تعداد هفتصد نفر معرفى كرده است.(۲۶۴)

البته اين فاجعه دينى و فرهنگى را، خود پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هم پيش بينى كرده بود و به همين دليل فرموده است: هر كس از روى عمد مطالب ناروا و دروغى را به من نسبت دهد، جايگاه او در آتش دوزخ خواهد بود.(۲۶۵)

اما همان طور كه اشاره شد، سود جويى ها و فرصت طلبى هاى افراد ناصالح، موجب مى شده كه اين گونه مجازاتهاى سنگين را هم ناديده گرفته، و براى دست يافتن به هدفهاى پست و بى اعتبار دنيا، هم چنان به حديث سازى و تحريف حقايق دامن زنند، كه مدارك فراوان تاريخى گواه آن است.(۲۶۶)

اما در برابر اين فاجعه فرهنگى و تحريف حقايق، خاندان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و ياران و دوستداران آنان هم، ساكت نمى نشستند، و هر كدام به سهم خود، با توجه به اين كه به سرچشمه وحى و نبوت نزديك افراد بودند، و معارف حق را از اجداد و پدران و ياران مورد اعتماد خود مى شنيدند، براى ديگران بازگو مى كردند و بخش وسيعى از تبليغات و تحريفات مسموم و گمراه كننده غرض ورزان و فرصت طلبان را، نقش بر آب مى ساختند، و از اين ناحيه به حفظ و گسترش معارف اسلامى همت مى گماشتند.

در اين ميان، از فاطمه دخت آگاه و دانشمند حسين بن علىعليه‌السلام  - كه آن روزها بيش از سى سال داشته - مى توان نام برد، كه پس از بازگشت به «مدينه» و اقامت در آن سرزمين مقدس، در عين تحمل داغ مرگ عزيزان و پرداختن به عبادت «محفل درس و بحث تشكيل مى دهد، فقه و حديث بيان مى دارد، راه موعظه و هدايت مردم را پيش مى گيرد، و به عنوان يك مرجع دينى، احكام اسلامى را آموزش ‍ مى دهد، خانه او مركز مراجعه مردم مى شود، و حتى پس از شهادت شوهر خود، تا مدتى براى اداى اين رسالت، از ازدواج و انتخاب همسر جديد هم خوددارى مى نمايد».(۲۶۷)

آرى، فاطمه دختر سيد الشهداعليه‌السلام  در روزگارى كه در مدينه اقامت گزيده، به عنوان يك زن مومن و دانشمند، كه ميراث دار حسينعليه‌السلام  و امامت است، از طرفى راوى احاديث دينى از ديگران مى گردد، و مقام متعالى روايت حديث و معارف دينى را به خود اختصاص مى دهد، و از طرف ديگر او احاديثى را به ديگران منتقل مى كند، تا آنان احاديث و معارف اسلامى را به گوش ديگران برسانند و آن را گسترش دهند.

ناگفته نماند كه، مقام علمى فاطمه تا آنجا بوده كه، امام باقرعليه‌السلام  هم با آن بانوى دانشمند درباره «صدقات رسول خدا -صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مذاكره و گفت وگو مى كرده است.(۲۶۸)

روايت حديث

درباره مقام علمى و عنوان مهم روايت حديث فاطمه دختر امام حسينعليه‌السلام  عمر رضا كحاله(۲۶۹) و احمد بن على بن محمد، معروف به «ابن حجر عسقلانى» مورخ و دانشمند مشهور مصرى، متولد ۷۷۳ و متوفاى سال ۸۵۲ هجرى، مى نويسند:

فاطمه دختر حسين بن على بن ابى طالب هاشمى مدنى، از جده خود فاطمه زهراعليها‌السلام با واسطه، و از پدر خود حسينعليه‌السلام ، از برادرش زين العابدينعليه‌السلام ، از عمه خود زينب كبرىعليها‌السلام ، از بلال موذن پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، از عبدالله بن عباس، از اسماء دختر عميس و از عايشه دختر عبدالله، روايت بازگو نموده است.(۲۷۰)

اين شخصيت ها، كه مرجع اخذ حديث و بيان معارف دينى بوده اند، عموما از نظر عالمان دينى و حديث شناس، هر كدام داراى مقام بلند علمى بوده، و مقام ايمان و وثاقت آنان مورد ستايش و اعتماد قرار گرفته و به همين دليل پيرامون آنان، كه مرجع حديث فاطمه دخت والاگهر حضرت سيد الشهداعليه‌السلام  بوده اند، اندكى توضيح مى دهيم:

۱- فاطمه زهراعليها‌السلام دختر گرامى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، همسر على بن ابى طالبعليه‌السلام  و مادر امام حسن و امام حسينعليه‌السلام  خود بانوى معصوم و دانشمند و راوى حديث مورد اعتماد بوده، پرورش يافته مكتب مكتب وحى و نبوت است، كه روز جمعه بيستم جمادى الثانى، پنج سال پس از بعثت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در مكه از دامن خديجه كبرىعليها‌السلام چشم به جهان گشود، و هفتاد و پنج روز پس از رحلت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، سوم جمادى الثانى سال يازدهم هجرت، حدود ۱۸ سالگى در مدينه چشم از جهان فرو بست، و در قبرستان «بقيع» به آغوش خاك آرميد.(۲۷۱)

۲- حسين بن علىعليه‌السلام  پدر فاطمه سوم شعبان سال چهارم هجرت در مدينه، از دامن فاطمه زهراعليها‌السلام چشم به جهان گشوده، و روز دهم محرم سال ۶۱ هجرى، به ۵۷ سالگى در راه دفاع از اسلام و مبارزه با خلافت غاصب امويان، در بيابان كربلا شربت شهادت نوشيد، و در همان سرزمين مدفون گرديد.(۲۷۲)

۳- زين العابدينعليه‌السلام  سيد سجاد، امام چهارم ما، و برادر فاطمه در نيمه جمادى الاول سال ۳۸ هجرى در مدينه از دامن «شهربانو» بانوى ايرانى به دنيا آمد، پس از ۳۴ سال امامت، به وسيله «وليدبن عبدالملك مروان» مسموم گرديد و ۲۵ محرم سال ۹۵ هجرى در ۵۷ سالگى شهيد شد، و در قبرستان «بقيع» مدينه، در جوار مرقد عموى خود، امام حسن بن علىعليه‌السلام  به خاك آرميد.(۲۷۳)

۴- زينب كبرىعليها‌السلام دختر بزرگ امام علىعليه‌السلام  بانوى قهرمان و دانشمند ديگرى است، كه فاطمه دخت سيد الشهداعليه‌السلام  از او حديث روايت كرده است.

زينبعليها‌السلام پنجم جمادى الاولى سال پنجم هجرت، در مدينه از دامن فاطمه زهراعليها‌السلام چشم به دنيا گشود، و پس از گذراندن يك زندگى ۵۷ ساله پر ماجرا و آميخته با مبارزه و جهاد به همراه برادر خود حسين بن علىعليه‌السلام ، سرانجام چهاردهم ماه رجب سال ۶۲ هجرت، در «مصر» يا «مدينه» زندگى را بدرود گفت، و در مصر يا قبرستان «بقيع» مدينه، به آغوش خاك آرميد.(۲۷۴)

۵- بلال بن رباح، معروف به ابو عبدالله، صحابى مخلص و موذن رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود، كه در مكه از مادرى به نام «حمامه» اهل حبشه چشم به دنيا گشود، در همه جا همراه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود، در جنگهاى: بدر، احد، خندق و همه جنگهاى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حضور داشت، پس از وفات رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به خاطر به رسميت نشناختن خلفاى موجود، براى هيچ يك اذان نگفت، بدين جهت او را به «شام» تبعيد كردند و فقط وقتى براى زيارت قبر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به «مدينه» آمد، يكبار به در خواست حضرت فاطمهعليها‌السلام اذان ناتمامى گفت و به شام بازگشت و سرانجام در سال هيجدهم يا بيستم هجرى، در ۶۳ سالگى بر اثر بيمارى طاعون از دنيا رفت و در «باب الصغير» دمشق به خاك خفت.(۲۷۵)

۶- عبدالله فرزند عباس بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف مكى هاشمى، پسر عموى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و امام علىعليه‌السلام ، از روزگارى كه مسلمانان در «شعب ابوطالب» در محاصره دشمنان كافر قرار داشتند، از مادرى به نام «لبابه كبرى» متولد شد، آن گاه كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رحلت كرد، عبدالله سيزده ساله بود، اما در اثر استعداد سرشار و كوشش فراوان، در شعر و علم فقه و تفسير قرآن، به مقام بلندى دست يافت، تا جايى كه او را «قلم امت» و «درياى علم» مى ناميدند. «ليث بن سليم » گفته است: من هفتاد نفر از اصحاب پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را مشاهده كردم، كه هرگاه درباره يك مسئله مهم دينى اختلاف نظر پيدا مى كردند، براى حل آن به «عبدالله بن عباس» مراجعه مى نمودند.(۲۷۶)

عبدالله، از ياران مخلص و مطيع امام علىعليه‌السلام  محسوب مى شد، در كنار آن حضرت در جنگ «جمل» شركت داشت، و در «جنگ صفين» هم از فرماندهان علىعليه‌السلام  به حساب مى آمد. افراد زيادى از عبدالله حديث روايت كرده اند، كه فاطمه دختر امام حسينعليه‌السلام  هم از آن جمله مى باشد.

عبدالله، بين سالهاى ۷۰ - ۶۸ هجرى به سن حدود ۸۳ سالگى در «طائف» از دنيا رفت، محمد بن حنفيه فرزند امام علىعليه‌السلام  بر او نماز خواند، و در همان «طائف» مدفون گرديد.(۲۷۷)

۷- اسماء دختر عميس، بانوى دانشمند و مجاهدى بود كه فاطمه دختر سيد الشهداعليه‌السلام  از او حديث روايت نموده است.

اسماء از بانوان آگاه و ممتازى است، كه در اوايل بعثت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در خانه «ارقم» كه مركز فعاليت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود، به حضور آن حضرت رسيد و به اسلام ايمان آورد. او به همراه شوهر خود «جعفر بن ابى طالب » برادر امام علىعليه‌السلام  در اثر آزار دشمنان اسلام، به خاطر حفظ ايمان و عقيده خود، به همراه تعداد ديگرى از مسلمانان از مكه به «حبشه» هجرت كرد، مدت سيزده سال در آن سرزمين اقامت اجبارى گزيد و در سال ششم هجرت به مدينه منتقل شد. شوهر اسماء «جعفر بن ابى طالب» در جنگ «موته» شهيد شد، بعد او به ازدواج عبدالله، معروف به «ابوبكر» در آمد و سپس با امام علىعليه‌السلام  ازدواج كرد، و فرزندى زاييد كه «يحيى» ناميده شد.

اسماء علم و دانش فراوانى داشت، حدود شصت حديث از پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روايت كرده، و رجال شناسان او را بانوى مومن و مورد اعتماد شمرده اند، وى خدمتگزار و محرم اسرار حضرت فاطمه زهراعليها‌السلام بوده و به خاندان پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خدمات زيادى نموده است.(۲۷۸)

۸- عايشه معروف به «ام عبدالله» دختر عبدالله بن عثمان، مشهور به ابوبكر بن ابى قحافه و همسر رسول گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، از بانوان سرشناس تاريخ اسلام است، خود راوى احاديث فراوانى درباره عظمت امام علىعليه‌السلام  و فاطمه زهراعليها‌السلام است، و فاطمه دخت حضرت سيد الشهداعليه‌السلام  نيز از او حديث روايت نموده است.(۲۷۹)

عايشه ساليانى با پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم زندگى كرد، امام علىعليه‌السلام  را هم خوب مى شناخت، اما متاءسفانه پس از رحلت پيامبر عالى قدر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، او تحت تاءثير تبليغات افراد فرصت طلبى قرار گرفت، و در سال ۳۶ هجرى به عنوان خونخواهى «عثمان بن عفان» جنگ «جمل» را عليه على بن ابى طالبعليه‌السلام  به راه انداخت، كه به اعتراف «طبرى» از هر دو سپاه ده هزار نفر(۲۸۰) و به قول «يعقوبى» حدود سى هزار مسلمان از هر دو طرف كشته شدند!(۲۸۱)

عايشه، چهار سال بعد از بعثت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در مكه بدنيا آمد، نه سال داشت كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با وى ازدواج كرد در هفدهم ماه رمضان سال ۵۷ يا ۵۸ هجرى، در سن حدود ۶۷ سالگى در مدينه از دنيا رفت، «ابو هريره» بر جنازه او نماز خواند و در قبرستان «بقيع» مدفون گرديد.(۲۸۲)

راويان فاطمهعليها‌السلام

همان طور كه فاطمه دختر سيد الشهداعليه‌السلام  به عنوان يك زن آگاه و مومن و مورد اعتماد، احاديث و معارف دينى را از پدر، جده، عمه و برخى ديگر از اصحاب رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با واسطه و بى واسطه براى ديگران بازگو نموده، افرادى هم احاديث و معارف دينى را از زبان اين بانوى بزرگ و دانشمند شنيده اند و براى ديگران بازگو نموده اند، كه وضع تعدادى از «راويان حديث از فاطمه - (عليها‌السلام «- به طور خلاصه بدين قرار است:

۱- انس بن مالك بن نضربن ضمضم بن زيد بن حرام، از ياران رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بودند، از ده سالگى براى آن حضرت خدمتگزارى مى كرد، در «صلح حديبيه» عمره و حج، سفر به طائف و جنگ حنين، در كنار پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حضور داشت. انس بن مالك از پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، فاطمه زهراعليها‌السلام ، عبدالله بن رواحه، مالك بن صعصعه، ابوذر غفارى، معاذبن جبل، عبادة بن صامت، ثابت بن قيس، عبدالله بن عوف، مادر خود «ام سليم»، از فاطمه دختر امام حسينعليه‌السلام  روايت نقل نموده است.(۲۸۳)

اما متاءسفانه اين صحابى جليل القدر و مجاهد، در عين حالى كه در «غدير خم» حضور داشت و شاهد تعيين مقام خلافت امام علىعليه‌السلام  هم بود، پس از رحلت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به بهانه فراموش كردن داستان غدير، از تاءييد و حمايت علىعليه‌السلام  طفره رفت، در اواخر عمر به بيمارى پيسى صورت مبتلا شد، و در بين سالهاى ۹۱ تا ۹۳ هجرى از دنيا رفت، و در كنار قصرى كه ساخته بود، به خاك سپرده شد.(۲۸۴)

۲- شيبة بن نعمان، معروف به «ابونعامه» اهل كوفه بود و شيخ طوسى، او را شيعه و از ياران امام زين العابدينعليه‌السلام  شمرده است.(۲۸۵) او از سعيد بن جبير، موسى بن طلحه، خالد، و فاطمه دختر امام حسينعليه‌السلام  حديث بازگو كرده است.(۲۸۶)

۳- مصعب بن محمد بن عبدالرحمن، كه والى مكه بود و او را مردى صالح و مورد اعتماد شمرده اند، او از ابو صالح، ابى سهيل بن نافع بن مالك، و فاطمه دخت گرامى حضرت امام حسينعليه‌السلام  حديث روايت نموده است.(۲۸۷)

۴- ثابت بن هرمز حداد، معروف به «ابى مقدام» كه از ياران و راويان از امام زين العابدينعليه‌السلام  و امام باقرعليه‌السلام  بوده، از آن دو بزرگوار، و ديگران، و نيز از فاطمه دختر امام حسينعليه‌السلام  روايت نقل كرده است.(۲۸۸)

۵- عايشه، دختر «طلحة بن عمارة بن عزمه» بانويى است، كه «عمر رضا كحاله» او را راوى حديث، از فاطمه دختر امام حسينعليه‌السلام  معرفى كرده است.(۲۸۹)

۶- عبدالله، فرزند حسن مثنى و فاطمه دختر امام حسينعليه‌السلام  كه به «عبدالله محض» معروف است، از مادر خود فاطمهعليها‌السلام حديث روايت كرده است.(۲۹۰)

۷- حسن مثلث فرزند ديگر حسن مثنى و فاطمه دختر امام حسينعليه‌السلام  شخصيت علمى و ايمانى ديگرى است، كه «ابن حجر عسقلانى» و «عمر رضا كحاله» وى را راوى حديث از مادر خود(۲۹۱) و از ياران امام محمد باقرعليه‌السلام  معرفى كرده اند.(۲۹۲)

۸- ابراهيم غمر، فرزند ديگر حسن مثنى و فاطمه دختر امام حسينعليه‌السلام ، به اعتراف «ابن حجر عسقلانى» و «عمر رضا كحاله» مرد دانشمند ديگرى است، كه از مادر خود فاطمه، حديث روايت نموده است.(۲۹۳)

۹- يحيى بن ابى ليلى، شخص ديگرى است، كه «عمر رضا كحاله» وى را، راوى حديث از حضرت فاطمهعليها‌السلام معرفى كرده است.(۲۹۴)

۱۰- محمد بن عبد الله بن عمرو بن عثمان بن عفان، معروف به «محمد ديباج» فرزند شوهر دوم فاطمه دختر امام حسينعليه‌السلام  پس از همسر او «حسن مثنى» است، كه او را مردى عالم، مورد اعتماد، سخاوتمند و راوى احاديث فراوانى دانسته اند(۲۹۵) وى از پدر خود، ابن على، ابى زناد، نافع، و فاطمه مادر خود حديث روايت نموده است.(۲۹۶)

۱۱- امام جعفر، را «ابن حجر عسقلانى» و «عمر رضا كحاله» نيز از بانوان راوى حديث از فاطمه دختر حسين بن علىعليه‌السلام  دانسته اند، كه احتمال داده مى شود، اين زن مادر همسر ديگر حسن بوده و «حبيبه» نام داشته و كنيز رومى بوده است.(۲۹۷)

۱۲- حسين بن على بن الحسينعليه‌السلام  برادر زاده فاطمه، كه مردى فاضل و پرهيزكار بوده است كه، از فاطمه حديث روايت كرده است.(۲۹۸)

روايات فاطمهعليها‌السلام

همان طور كه در بالا مطالعه كرديم، فاطمه دختر دانشمند حضرت سيدالشهداعليه‌السلام ، راوى حديث بوده، افرادى هم از وى حديث روايت كرده اند، و احاديثى را هم كه اين بانوى بزرگوار گاهى با واسطه و گاهى بدون واسطه از معصومينعليه‌السلام  بيان داشته، در زمينه مسائل مختلف اعتقادى و اخلاقى و احكام دينى بوده است، كه تعدادى از آنها را كه در آثار دانشمندان و نويسندگان و محدثان پر تلاش به دست آورده ايم، مورد مطالعه قرار مى دهيم:

۱- محبت علىعليه‌السلام

امام زين العابدينعليه‌السلام  از فاطمه دختر امام حسينعليه‌السلام  و آن حضرت از مادر خويش فاطمه زهراعليها‌السلام روايت مى كند كه: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شب عرفه اى به خانه ما آمد و فرمود: خداوند متعال به شما اهل بيتعليه‌السلام  مباهات مى كند، و همه شما، و به خصوص علىعليه‌السلام  را مورد مغفرت و عنايت خويش قرار داده، من هم فرستاده خدا به سوى شما هستم، كه نه نسبت به قوم و خويش نامهربانم، و نه مهربانى من نسبت به آنان بر اساس حساب قوم و خويشى مى باشد، بلكه اين جبرئيل است كه اكنون حضور دارد، و به من خبر مى دهد كه: سعادتمند لايق و كامل كسى است كه، علىعليه‌السلام  را در زمان حيات من نيز بعد از وفات من دوست بدارد، و محب او باشد.(۲۹۹)

البته كنز العمال در دنباله حديث آورده: بدبخت ترين افراد كسانى هستند كه بغض علىعليه‌السلام  را داشته باشند.

۲- برگشتن خورشيد

عبدالله بن حسنعليه‌السلام ، از مادر خود فاطمه دختر امام حسينعليه‌السلام  روايت مى كند كه امام حسينعليه‌السلام  فرموده است: در حالى كه وحى به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نازل مى شد، سر مبارك او در دامن علىعليه‌السلام  قرار داشت، و اين ارتباط الهى با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم طول كشيد. وقتى كار وحى پايان يافت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سر برداشت و فرمود: اى على! نماز خود را خوانده بودى؟

علىعليه‌السلام  عرض كرد: نه! اى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم .

آن گاه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دست به دعا برداشت كه: اى خدا! تو مى دانى كه علىعليه‌السلام  در حال انجام كار تو و كار رسول تو بود، اكنون با قدرت خويش خورشيد را برگردان، تا علىعليه‌السلام  نماز خود را بخواند.

اسماء بنت عميس مى گويد: من با چشم خويش ديدم كه آفتاب غروب كرده بود، ولى در اثر دعاى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم باز طلوع كرد، و علىعليه‌السلام  نماز خود را خواند، و آن گاه آفتاب باز غروب كرد.(۳۰۰)

اين روايت را «ابن عساكر» متولد ۵۰۰ و متوفاى سال ۵۷۳ هجرى در كتاب تاريخ دمشق آورده(۳۰۱) و محقق اين كتاب، محمد باقر محمودى، طى هشت صفحه، آن را از پيش از ده طريق از طرق روات و كتابهاى اهل سنت آورده است.(۳۰۲)

۳- غفلت از غدير!

فاطمه و سكينه، دختران امام حسينعليه‌السلام ، از عمه خود «ام كلثوم» دختر علىعليه‌السلام  روايت كرده اند كه، ام كلثوم گفته: مادر فاطمهعليها‌السلام افرادى را مورد سرزنش و عتاب قرار داد و فرمود: آيا داستان «غدير خم» را فراموش كرده ايد كه، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: هر كس من مولا و پيشواى او هستم، علىعليه‌السلام  هم مولا و پيشواى اوست؟

و آيا فراموش كرده اند كه، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خطاب به علىعليه‌السلام  فرمود: اى على! تو نسبت به من، مثل هارون نسبت به موسىعليه‌السلام  هستى؟(۳۰۳) كه هارون برادر و جانشين موسىعليه‌السلام  بود.

۴- در عيادت فاطمهعليها‌السلام

عبدالله بن حسن، از مادر خود فاطمه دختر امام حسينعليه‌السلام  روايت كرده است: وقتى بيمارى حضرت فاطمه زهراعليها‌السلام شدت گرفت، گروهى از بانوان مهاجر و انصار به طور دست جمعى از آن بانوى بزرگ اسلام عيادت كردند.

آنان گفتند: اى دختر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حالت چطور است؟ شب را چگونه به صبح آوردى؟

فاطمهعليها‌السلام پاسخ داد: اكنون حال من چنين است، كه از دنياى شما سخت بيزارم، و از مردهاى شما هم بسيار تنفر دارم، زيرا آنان را امتحان كردم، و در آنان لياقتى نديدم، بدين جهت از آنان نااميد شدم و آنان را بدور افكندم!

آنان چون شمشيرهاى كند و دم شكسته اى بودند، كه به خاطر بى لياقتى خود، پس از تلاش فراوان براى اسلام، فريب خوردند و به بازى گرفته شدند، و هر كسى كه وجودش بيهوده و بى حاصل باشد، از سلاح خود براى سركوب دشمن بهره اى نخواهد برد، و به پريشانى و سرگردانى و سستى عقيده و هوسرانى و خودكامگى و انحراف مبتلا خواهد شد، و آينده تباه و تاريك و دردناكى در پيش خواهد داشت!

آرى، اى زنان عيادت كننده و ناراحت! اين را بدانيد، كه خداوند هم بر اعمال و رفتار مردهاى شما سخت خشمگين است، و آنان به عذاب و عقاب دردناك جاويدان گرفتار خواهند شد. من هم چون وضع مردان شما را چنين ديدم، ناچار زمام كار را به عهده خود آنان واگذاشتم، تا ننگ و عار را خود پذيرا شوند، و سزاى اعمال خود را ببينند، و از رحمت و عنايت خداوند محروم گردند.

واى به حال اين مردم! چگونه رهبر و پيشوايى را كه از او كسى شايسته تر نبود، و او چون كوهى استوار حافظ پايگاه رسالت و خاندان نبوت و مهبط وحى الهى و هدايت خلق و داناى به مسايل دين و دنيا بود، از جايگاه خود دور ساختند؟ و از اين همه امتياز محروم گرديدند، و به خسران و زيان بزرگى مبتلا شدند؟!

راستى اين مردم، چرا از ابوالحسنعليه‌السلام  رميدند؟ از شمشير آخته اش وحشت داشتند، يا از شجاعت و عدالتش مى ترسيدند؟ يا از فداكارى ها و تلاشهايى كه براى سركوب دشمنان اسلام نموده بود، و براى احياى دين خداوند سر از پا نمى شناخت، و در برابر هيچ قدرت نالايقى سر تسليم فرود نمى آورد، نگران بودند؟!

به خدا سوگند، اگر زعامت امت را در اختيار علىعليه‌السلام  باقى مى گذاشتيد، و او را بر خود امير و فرمانروا قرار مى داديد، هر كس را كه در برابر حق و عدالت تسليم نمى شد، به راه صواب و سداد وادار مى ساخت، و به سرچشمه وحى و هدايت رهنمون مى گردانيد...(۳۰۴)

۵- مقام علىعليه‌السلام  و شيعيان

محمد بن على، امام باقرعليه‌السلام  از فاطمه دختر امام حسينعليه‌السلام  و آن بانو از پدر خود سيد الشهدا و عموى خود حسن بن علىعليه‌السلام  روايت نموده، كه آنان گفته اند: وقتى من وارد بهشت شدم درختى را مشاهده كردم، كه به زيورها و زينتهاى فوق العاده اى آراسته بود... از جبرئيل سوال كردم: اين درخت زيباى فوق العاده متعلق به كيست؟

جبرئيل گفت: اين درخت متعلق به پسر عموى تو، على بن ابى طالبعليه‌السلام  است. آن گاه كه خداوند متعال به بندگان خويش دستور مى دهد وارد بهشت شوند، شيعيان علىعليه‌السلام  را هم وارد مى كند، تا به اين درخت برسند، آن گاه به آنان لباسهاى زيبا و گران قيمت بهشتى مى پوشانند و بر مركبهاى زيبا سوار مى گردانند، و كسى با صداى بلند اعلام مى دارد: اينان شيعيان على بن ابى طالب هستند، كه در دنيا در برابر اذيت و آزار ديگران صبر و مقاومت به خرج داده، به وظايف دينى خود عمل نموده، و امروز اين گونه سربلند و سرفراز مى باشند.(۳۰۵)

۶- مزد رسالت

عطاء بن اءبى رباح، مى گويد: به فاطمه دختر امام حسينعليه‌السلام  گفتم فدايت شوم، حديثى را براى من بيان كن، تا به وسيله آن بتوانم با افراد ناصالح بحث و استدلال كنم.

فاطمه گفت: پدر حضرت حسينعليه‌السلام  براى من بيان كرد كه، وقتى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به مدينه آمد و مهاجران از «مكه» بر آن حضرت وارد شدند، «انصار» كه از مشكلات رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مطلع شده بودند، به حضور او رسيدند. تا سهمى از دارايى خود را در اختيار او گذارند، وقتى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از تصميم آنان با خبر شد، مدتى سر خود را به زير انداخت و سپس سر خود را بلند كرد و فرمود: من ماءمور نشده ام كه از شما كمك مالى بگيرم، شما آزاد هستيد، بلكه من ماءمور هستم كه به شما علم و دانش و آگاهى بخشم.

در آن حال جبرئيل نازل شد و گفت: اى محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ! خداوند سخن قوم تو و تقاضاى آنان را شنيد، و تكليفى را بر آنان واجب كرد، بگو: مزد رسالت از شما نمى خواهم، بلكه مودت و محبت مرا در حق خويشانم داشته باشيد.(۳۰۶)

افراد با شنيدن اين سخن، از نزد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بيرون رفتند و مى گفتند: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى خواهد تا آسمان ها و زمين برقرار است، همه چيز و همه كس را در برابر «فرزندان عبدالمطلب» تسليم كند!

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وقتى از سخن آنان مطلع شد، سراغ على بن ابى طالبعليه‌السلام  فرستاد، و پيغام داد آن حضرت مردم را به مسجد دعوت كن، و بر بالاى منبر قرار گرفته اعلام كند: اى مردم! هر كس مزد كارگزارى را كم گذارد، جايگاه خويش را آتش دوزخ قرار داده است، هر كس خود را به غير «موالى خويش» منسوب گرداند، جاى خود را در دوزخ قرار داده است، و هر كس «والدين» خود را ترك نمايد، جايگاه خويش را در آتش دوزخ قرار داده است.

امام حسينعليه‌السلام  فرمود: با شنيدن اين سخنان، يكى از افراد برخاست و گفت: اى ابوالحسن! منظور از اين جملات چيست؟

علىعليه‌السلام  فرمود: خدا و رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به آن داناترند. آن گاه علىعليه‌السلام  نزد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بازگشت و داستان پيام رسانى خويش و سوال آن مردم را گزارش داد، اما رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سه مرتبه فرمود: واى به حال «قريش» كه منظور تو را نفهميدند، اكنون نزد آنان رفته و اعلام كن: آن «كار گزارى» كه خداوند «مودت» او را اثبات كرده، من هستم پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و من «مولاى مومنان» هستيم، و نيز پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و من «پدران اهل ايمان» مى باشيم.

سپس رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از خانه بيرون آمد، و با صداى بلند فرياد زد: از جماعت قريش، و مهاجران، و انصار! وقتى آنان جمع شدند، فرمود: ايها الناس! ان عليا اءولكم ايمانا بالله، و اءقومكم باءمرالله، و اءوفاكم بعهدالله، و اءعلمكم بالقضية، و اءقسمكم بالسوية، و ارحمكم بالرعية، و اءفضلكم عند الله مزية.

اى مردم! علىعليه‌السلام  اول كسى است كه، از ميان شما به خداوند ايمان آورد، علىعليه‌السلام  استوارترين شما در برابر فرمان خدا، با وفاترين شخص به پيمان الهى، داناترين فرد به احكام دين، عادل ترين انسان ها در تقسيم سهم ها، مهربان ترين كس نسبت به مردم، و پر فضيلت ترين و ممتازترين اهل ايمان، در پيشگاه خدا مى باشد....

اى مردم! من براى علىعليه‌السلام  و شيعيان او، رحمت و غفران مى طلبم، و از پروردگارم خواستم كه، امت را بعد از من، به پيروى علىعليه‌السلام  استوار و ثابت قدم بدارد....(۳۰۷)

۷- بانوى برگزيده

فاطمه دختر امام حسينعليه‌السلام  از پدر خود، و او از مادر خويش ‍ حضرت فاطمه زهراعليها‌السلام روايت مى كند كه، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

لكل نبى عصبه ينتمون اليه، و ان فاطمة عصبتى الى تنتيى.(۳۰۸)

هر پيامبرى از قوم و خويشان خود شخص ممتاز و برگزيده دارد كه به او منسوب هستند، از ميان قوم و خويشان منسوب به من هم، فاطمهعليها‌السلام بانوى ممتاز و برگزيده است.

۸- سرور زنان جهان

فاطمه دختر امام حسينعليه‌السلام ، از عايشه روايت كرده، كه وى گفته است: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

يا فاطمة! اءما ترضين اءن تكون سيدة نساء العالمين؟.(۳۰۹)

اى فاطمه! آيا خرسند نيستى كه، سيد و سرور زنان جهانيان هستى؟

۹- فرزندان فاطمهعليها‌السلام

شيبه بن نعمامه، از فاطمه دختر امام حسينعليه‌السلام  روايت كرده، و او از جده خود حضرت فاطمه زهراعليها‌السلام بازگو نموده، كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرموده است: همه فرزندان و نوادگان مادرى، به قوم و قبيله پدرى خود منسوبند و از آنها ارث مى برند، مگر فرزندان فاطمهعليها‌السلام دختر من، كه آنها به من منسوب هستند، و شخصيت انسانى خود را از من به ارث مى برند.(۳۱۰)

۱۰- خشم و رضاى فاطمهعليها‌السلام

فاطمه دختر امام حسينعليه‌السلام  از پدر خويش، و او از پدر خود علىعليه‌السلام  روايت كرده، و آن حضرت از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بازگو نموده كه فرمود:

يا فاطمة! ان الله ليغضب لغضبك، و يرضى لرضاك.(۳۱۱)

اى فاطمه! به يقين خداوند متعال، از خشم و ناراحتى تو خشمناك مى شود، و از رضايت و خوشحالى تو، خرسند مى گردد.

۱۱- همنشين رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

محمد بن عبدالله بن عمروبن عثمان، معروف به «محمد ديباج» فرزند فاطمه دختر امام حسينعليه‌السلام  از مادر خود روايت مى كند، و آن بانو از جده خود فاطمه زهراعليها‌السلام روايت كرده، كه فاطمهعليها‌السلام گفته است: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به من فرمود: اءنت اول اءهلى لحوقا بى، و اءنت رفيقتى فى الجنة.(۳۱۲)

تو اولين شخص از اعضاى خانواده من هستى، كه به من ملحق مى شوى، و در بهشت هم با من رفيق و همنشين خواهى بود.

۱۲- ارزش حب آل محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

فاطمه دختر امام حسينعليه‌السلام  از عمه خود زينب دختر علىعليه‌السلام  و او از مادر خويش فاطمه زهراعليها‌السلام روايت كرده است، كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: اءلا من مات على حب آل محمد، مات شهيدا.(۳۱۳)

اين را بدانيد كه، هر كس با حب آل محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم - و با آثار وضعى كه آن در پى دارد - بميرد، شهيد از دنيا رفته است.

۱۳- ترغيب به آموزش معارف

عبدالله بن حسن مى گويد: مادرم فاطمه دختر امام حسينعليه‌السلام  پيوسته به من دستور مى داد كه، به حضور دائى خود امام زين العابدينعليه‌السلام  برسم، و از محضر آن بزرگوار بهره مند گردم. در هر جلسه اى كه به حضور آن حضرت مى رسيدم، با بهره مندى از خير و صلاح فراوان بر مى خاستم، زيرا با مشاهده خوف و خشيت او از خداوند، خوف و خشيتى از خداوند در دل من پديدار مى گشت، يا از خرمن علم و دانش گسترده آن حضرت استفاده مى كردم.(۳۱۴)

۱۴- ولادت امام حسينعليه‌السلام

فاطمه دختر امام حسينعليه‌السلام ، از اسماء دختر ابوبكر، و او از صفيه دختر عبدالمطلب روايت مى كند: وقتى حسينعليه‌السلام  از دامن مادر خود فاطمه زهراعليها‌السلام ولادت يافت، من پرستارى او را بر عهده داشتم، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وقتى از ولادت كودك با خبر گرديد، فرمود: عمه جان! فرزندم را نزد من بياور.

گفتم: اى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ! كودك را هنوز پاك و تميز نكرده ام.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: يا عمة! اءنت تنظفيه؟ ان الله تبارك و تعالى قد نظفه و طهره.(۳۱۵)

عمه جان! تو مى خواهى حسينعليه‌السلام  را پاك و تميز كنى؟ مگر نمى دانى كه خداوند متعال او را پاك و پاكيزه گردانيده است؟

۱۵- در آغوش رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

فاطمه دختر امام حسينعليه‌السلام ، از اسماء دختر ابوبكر، و او از صفيه دختر عبدالمطلب و عمه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روايت مى كند: وقتى حسينعليه‌السلام  از دامن مادر متولد گرديد، او را نزد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بردم، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم زبان خويش را در دهان حسينعليه‌السلام  گذاشت، و حسين به مكيدن زبان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پرداخت، به طورى كه من گمان كردن رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شير يا عسل به حسينعليه‌السلام  مى خوراند!

در آن حال، حسين نوزاد، به لباس رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ادرار كرد، اما رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پيشانى حسينعليه‌السلام  را بوسيد، او را در آغوش فشرد، و در حاليكه گريه مى كرد، سه مرتبه فرمود: فرزندم! خدا لعنت كند مردمى كه تو را خواهند كشت؟

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: بقية اءلفئة الباغية، من بنى امية لعنهم الله.(۳۱۶)

بازماندگان گروه تجاوزگر از «بنى اميه» كه خداوند آنان را لعنت كند.

۱۶- نگرانى خديجهعليها‌السلام

فاطمه دختر امام حسينعليه‌السلام  از پدر خود روايت مى كند، كه آن حضرت فرموده است: وقتى «قاسم» كودك كوچك رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از دنيا رفت، خديجه همسر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مادر كودك گفت: اى رسول خدا! شير خوردن اين كودك به هدر رفت، اى كاش خداوند او را زنده مى گذاشت، تا دوران شير خوارگى او كامل شود!

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: نگران نباش، دوران شير خوارگى او در بهشت تكميل مى شود.

خديجه گفت: اى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اگر اين معنا را مى دانستم، درد فراق او بر من آسان مى گشت.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: اگر ميل دارى از خداوند متعال درخواست كنم، تا صداى او را به گوش تو برساند؟

خديجه گفت: اين كار لازم نيست، بلكه من گفتار خدا و رسول او را تصديق مى كنم و بدان ايمان دارم.(۳۱۷)

۱۷- دعاى ورود به مسجد

عبدالله بن حسن، از مادر خود دختر امام حسينعليه‌السلام  روايت كرده، كه آن بانوى ارجمند، از جده خود فاطمه زهراعليها‌السلام بازگو نموده، كه پيوسته روش رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اين بود، كه هر گاه داخل مسجد مى شد، مى گفت: بسم الله، و الحمدلله، و صلى الله على رسول الله....

و ادامه مى داد: خدايا! مرا مورد مغفرت و رحمت خود قرار بده، درهاى رحمت خويش را به روى من بازگردان. و آن گاه هم كه از مسجد بيرون مى آمد، چنين دعايى را مى گفت: بسم الله، اللهم صل على محمد، و اغفر ذنوبى، و افتح لى ابواب فضلك.(۳۱۸)

۱۸- دعاى بعد از نماز ظهر

درباره دعاى بعد از «نماز ظهر» عبدالله بن حسن، از مادر خود فاطمه دختر امام حسينعليه‌السلام ، از پدر خود روايت كرده، و بر اين اساس امام رضاعليه‌السلام  فرموده است: وقتى نماز ظهر را به پايان رساندى، دست خود را بلند كن و بگو: اللهم انى اءتقرب اليك بجودك و كرمك، و اءتقرب اليك بمحمد عبدك و رسولك، و اتقرب اليك بملائكتك و انبيائك و رسلك، و اءسئلك اءن تصلى على محمد و آل محمد، و اءسئلك اءن تقيل عثرتى، و تستر عورتى، و تغفر ذنوبى، و تقضى حاجتى، و لا تعذبنى بقبيح فعالى، فان جودك و عفوك يسعنى.(۳۱۹)

۱۹- خواب فاطمهعليها‌السلام

عبدالله بن حسن مى گويد: مادرم فاطمه دختر امام حسينعليه‌السلام  براى من بازگو كرد: من رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را در خواب ديدم و آن حضرت به من فرمود: دخترم! كفه ميزان عمل خود را سبك مگردان، بلكه با خواندن آية الكرسى آن را سنگين و پر وزن كن، زيرا اگر كسى از خاندان من آية الكرسى را بخواند، آسمانها و زمين از رفتار آنان بر فرشتگان مباهات مى كنند، و آنان را با تسبيح و تهلى و تقديس و ستايش همراهى و تقديس مى كنند، و آن گاه از همه فرشتگان درخواست مى كنند، براى آمرزش فرزندان و افراد خاندان من، درخواست رحمت و مغفرت كنند.(۳۲۰)

۲۰- شهادت فرزندان

گروهى از فرزندان و نوادگان علىعليه‌السلام  به سال ۱۴۵ هجرى، عليه خلفاى «بنى عباس» قيام كردند، تعدادى از آنان به زندان افتادند، و تعدادى هم در زندان ها و جاهاى ديگر به شهادت رسيدند.

درباره شهادت گروهى از فرزندان امام حسن مجتبىعليه‌السلام  و امام حسينعليه‌السلام  اين وضع را از قبل خبر داده بودند،(۳۲۱) كه بدين صورت در تاريخ و حديث آمده است:

امام جعفر صادقعليه‌السلام  مى گويد: پدرم امام محمد باقرعليه‌السلام  از فاطمه دختر امام حسينعليه‌السلام  روايت كرده، كه آن حضرت به دختر خويش فاطمه فرموده: يقتل منك اءويصاب منك نفر بشط الفرات ماسبقهم الاولون، ولايدركهم الاخرون، و انه لم يبق من ولدها غيرهم.(۳۲۲)

گروهى از اعضاى خانواده (بنى حسن) نزديك (شط فرات) كشته يا گرفتار مصايب مى گردند، كه كسى از گذشتگان و آيندگان، به مقام و منزلت آنان دست نخواهد يافت، و كسى هم از فرزندان فاطمه جز آنها باقى نخواهند ماند.

۲۱- مدفن هفت شهيد

وقتى نوادگان علىعليه‌السلام  در زندان «منصور دوانيقى» گرفتار بودند، يكى از آنان به نام على بن ابراهيم، فرزند محمد بن حسن بن محمد بن عبيدالله بن حسين على بن الحسينعليه‌السلام ، كه از زندان «منصور» رهايى يافته بود، روايت كرده: وقتى ما در زندان گرفتار بوديم، على بن حسن بن حسن بن حسن بن علىعليه‌السلام  گفت: خدايا! اگر اين گرفتارى ما به خاطر خشمى است كه تو بر ما گرفته اى، پس آن را سخت تر گردان، تا بدين وسيله (گناهان ما ريخته شود و) تو از ما خوشنود شوى.

عبدالله بن حسن، وقتى اين سخن را شنيد گفت: خدا تو را مورد رحمت خويش قرار دهد، اين چه سخنى است كه به زبان جارى مى كنى؟ من از مادرم فاطمه دختر امام حسينعليه‌السلام  شنيدم، كه از پدر خويش، و آن حضرت از مادر خود فاطمه زهراعليها‌السلام روايت كرده كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به من فرمود: يدفن من ولدى سبعة بشاطى الفرات، لم يسبقهم اءلاولون، و لم يدركهم الاخرون.

هفت نفر از فرزندان من، نزديك «شط فرات» به خاك سپرده مى شوند كه، كسى از گذشتگان و آيندگان، به مقام بلند آنان دست نخواهد يافت.

على بن ابراهيم مى گويد: من وقتى اين سخن را از عبدالله بن حسن شنيدم، به او گفتم: ما كه الان هشت نفر هستيم كه در زندان و در آستانه مرگ قرار داريم.

عبدالله گفت: حديث را همانطور كه شنيدم. بازگو كردم، اما وقتى در زندان را براى آزادى ما باز كردند، مشاهده كردند هفت نفر شهيد شده اند، ولى من هنوز رمقى در تن داشتم، آن گاه مقدارى آب در گلويم ريختند و به حال آمدم، و بدين ترتيب به عنوان نفر هشتم، از زندان جان سالم به در بردم.(۳۲۳)

۲۲- نعمت بيمارى

عبدالله بن حسن، از مادر خود فاطمه دختر امام حسينعليه‌السلام  و آن حضرت از مادر خود فاطمه زهراعليها‌السلام و آن بانوى بزرگ از پدر خويش رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روايت مى كند، كه فرمود: اذا مرض اءلعبد اءوحى الله الى ملائكته، اءن ارفعوا عن عبدى اءلقلم مادام فى وثاقى، فانى اءنا حبسته حتى اءقبضته، اءو اءخلى سبيله.(۳۲۴)

وقتى بنده خدا مريض مى شود، خداوند به فرشتگان خويش وحى مى فرستد: قلم تكليف را از او برداريد، و تا مادامى كه در قيد بندگى من است بر او گناهى ننويسيد، زيرا به خاطر اين بيمارى، من او را محدود و محبوس كرده ام، تا اين كه يا روح او را بگيرم، يا اين كه او را از گناه پاك كرده، و سالم و آزاده گردانم.

۲۳- پاداش درد و گرفتارى

فاطمه دختر امام حسينعليه‌السلام  از پدر خويش روايت مى كند، كه آن حضرت فرمود: من اءصابته مصيبة، فقال اذا ذكرها: انا لله و انا اليه راجعون، جدد الله له من اءجرها، مثل ماكان له يوم اءصابته.(۳۲۵)

هر كس به درد و مصيبتى گرفتار شود (و صبر و مقاومت را پيشه سازد) و آن گاه كه به ياد آن مصيبت و گرفتارى مى افتد، انا لله و انا اليه راجعون، بگويد، خداوند پاداش او را افزون مى گرداند، و مثل مزد آولين بارى كه به مصيبت گرفتار شده، پاداش عطا مى نمايد.

۲۴- تكبر و خود فريبى

فاطمه دختر امام حسينعليه‌السلام  از پدر خويش روايت مى كند، كه آن حضرت فرمود: عبدالله بن عمر نزد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمد و عرض كرد: اى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اگر من لباس خوب و زيبا بپوشم، نشانه كبر و غرور است؟

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: نه.

عبدالله گفت: اگر غذاى خوبى تهيه كنم و مردم را به آن دعوت كنم، و من از جلو آنان راه بروم، علامت تكبر است؟

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: خير.

عبدالله ادامه داد: پس كبر و غرور چيست؟

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: اءن تسفه اءلحق، و تغمص الناس.(۳۲۶)

كبر و غرور آن است كه، وضعيت و موقعيت خود را بشناسى، اما آن را ناديده گرفته، خود را به فريبى، و مردم را در باطل و گمراهى بدانى.

۲۵- فروتنى و تكريم زنان

عبدالله بن حسن از مادر خود فاطمه دختر امام حسينعليه‌السلام  و او از مادر خود فاطمه زهراعليها‌السلام و آن بانوى بزرگ از پدر خود رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روايت مى كند، كه آن حضرت فرمود: خياركم اءلينكم مناكب، و اءكرمهم لنسائهم.(۳۲۷)

بهترين افراد مسلمان شما كسى است كه، در برابر ديگران متواضع و فروتن و نرم خو بوده، و نسبت به زنان خود هم، تكريم و احترام به كار گيرند.

۲۶- ويژگى هاى زنان

فاطمه دختر امام حسينعليه‌السلام  از پدر خويش، و آن حضرت از پدر خود علىعليه‌السلام  روايت مى كند، كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: النساء عى و عورات، فاءستروا عليهن بالسكوت، و عورتهن بالبيوت.(۳۲۸)

زنان عناصر ظريف و سزاوار مستور داشتن مى باشند، بنابراين، حتى الامكان آنان را از ديگران مستور و پوشيده داريد، و بهترين شيوه مستور داشتن و مصونيت هم آن است كه، آنان كمتر سخن بگويند و در خانه استقرار يابند.

البته، مسئله مستور داشتن زنان و استقرار آنان در خانه، يك اصل اولى و شرايط عادى را بيان مى دارد، بدين جهت با خروج زنان از خانه و حضور در صحنه هاى اجتماعى، و به كارگيرى استعدادها و مهارتهاى عقلانى آنان منافاتى ندارد، و احاديث متعدد، و سيره فقها و مسلمانان هم، دلالت بر جواز حضور زنان در عرصه هاى اجتماعى دارد.(۳۲۹)

۲۷- به فكر همسايه

فاطمه دختر حسينعليه‌السلام  از پدر خود، و آن حضرت از برادر خود حسن بن علىعليه‌السلام  روايت مى كند: شب جمعه اى مادرم فاطمهعليها‌السلام را مشاهده كردم، كه در محراب عبادت ايستاده بود و پيوسته ركوع و سجود انجام مى داد، تا آن كه سفيده صبح نمايان مى گشت. من پيوسته دعا و راز و نياز او را گوش مى دادم و مى شنيدم، كه او براى مردان و زنان اهل ايمان دعا مى كرد و حتى اسم آنها را مى برد، اما براى خود حتى يك جمله دعا هم نمى كرد!

اين رفتار مادر، سخت مرا تحت تاثير قرار داد، تا جايى كه پرسيدم: چرا براى خود هيچ گونه دعايى نكردى؟ و پيوسته دعا گوى ديگران بودى؟

مادرم گفت: فرزندم! انسان مسلمان بايد اول به فكر همسايه باشد و بعد به فكر خود و خانواده اش.

فقالت: يا بنى! الجار ثم الدار.(۳۳۰)

۲۸- امنيت پرندگان

فاطمه دختر امام حسينعليه‌السلام  از پدر خود روايت مى كند، كه آن حضرت مى گويد، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: لا تطرقوا الطير فى اءوكارها، فان الليل له اءمان.(۳۳۱)

به هنگام شب، بر لانه و محل سكونت پرندگان وارد نشود، زيرا شب وقت آسايش و امنيت آنها مى باشد.

۲۹- دو سپاه ستمگر!

عبدالله بن حسن، از مادر خويش فاطمه دختر امام حسينعليه‌السلام  و آن حضرت از مادر خود حضرت فاطمه زهراعليها‌السلام روايت كرده اند كه، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: اگر دو سپاه ستمگر با هم درگير شوند، خداوند متعال آنان را به حال خود رها مى كند، و هر كدام بر ديگرى پيروز شوند نگرانى و باكى نخواهد داشت، و چنانكه يكى از آن دو سپاه ستمگر و متجاوز شكست بخورد و پشت به جبهه كند، خداوند اين را هم نمى پسندد، و سپاه شكست خورده، بايد خود خسارت و زيان شكست خود را بپردازد.(۳۳۲) چون اساس كار آنان، غير خدايى، و بلكه از روى هوى و هوس، و انگيزه ها و اهداف غير مشروع و غير عقلانى بوده است.

۳۰- نظافت قبل از خواب

حسن مثلث فرزند حسن مثنى، از مادر خود فاطمه دختر امام حسينعليه‌السلام ، و او از مادر خويش فاطمه زهراعليها‌السلام روايت كرده كه، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: لا يلو من الا نفسه، من بات و فى يده غمر.(۳۳۳)

هر كس سر به بستر خواب گذارد، در حالى كه دست او چرب و چرك و بد بو باشد، و به ناراحتى و بيمارى مبتلا شود، كسى غير از خود را، ملامت و سرزنش ننمايد.

۳۱- پرهيز از جذامى

عبدالله بن عمروبن عثمان (فرزند همسر دوم فاطمه) از مادر خود فاطمه دختر امام حسينعليه‌السلام ، و آن بانو از پدر خود امام حسينعليه‌السلام  روايت مى كند، كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: لا تديما اءلنظر الى المجذومين، و اذا كلمتوهم فليكن بينكم و بينهم قيد رمح.(۳۳۴)

نگاه خود را به افرادى كه به بيمارى (مسرى خوره و) جزام مبتلا هستند، ادامه ندهيد (كه موجب سرايت بيمارى يا رنجيدن خاطر آنان گردد) و هر گاه خواستيد با آنان صحبت كنيد، به اندازه يك نيزه (حدود يك متر و نيم) با آنان فاصله بگيريد.

۳۲- ويژگى هاى عالى اخلاقى

فاطمه دختر امام حسينعليه‌السلام  از پدر خود روايت مى كند، كه آن حضرت از قول رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بيان فرموده است: ان الله يحب معالى الاخلاق و اشرافها و يكره سفسافها.(۳۳۵)

خداوند متعال، خصلتهاى عالى و شرافتمند اخلاقى را بسيار دوست مى دارد، و صفات پست و كوچك اخلاقى را ناپسند مى شمارد.

۳۳- نشانه هاى ايمان كامل

عبدالله بن حسنعليه‌السلام  از مادر خود فاطمه دختر امام حسينعليه‌السلام  روايت مى كند، كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرموده است:

ثلاث خصال من كن فيه استمكل خصال الايمان: الذى اذا رضى لم يدخله رضاه فى باطل، و اذا غضب لم يخرجه الغضب من الحق، و اذا قدر لم يتعاط ما ليس له.(۳۳۶)

هر كس داراى سه ويژگى و خصلت باشد، خصلتهاى اخلاقى او به كمال رسيده است: كسى كه وقتى (در حال رفاه و خوشحالى است) رضايت و خرسندى، او را به باطل و گناه و لغزش وارد نكند. و آن گاه كه (درگير مشكلات) و خشمناك است، خشم و غضب، او را از (دايره عدالت و) حق خارج نگرداند، و آن گاه كه به (مقام و توانايى و) قدرت رسيد (با قدرت و امكانات خويش) حق ديگران را (چپاول نكند) و نخورد.

۳۴- اسباب غم و شادى

عبدالله بن حسنعليه‌السلام  از مادر خود فاطمه دختر امام حسينعليه‌السلام  از پدر خويش روايت مى كند كه، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: الرغبة فى الدنيا تكثر اءلهم و الحزن، و الزهد فى الدنيا يريح القلب و البدن.(۳۳۷)

دلدادگى و وابستگى زياد به دنيا (و دارايى و مظاهر آن) غم و اندوه را افزايش مى دهد، و زهد و بى اعتنايى به دنيا (و مسايل آن) به روح و جسم انسان، آسودگى و آسايش مى بخشد.

۳۵- اجز شكر گزارى و تسليم

فاطمه دختر امام حسينعليه‌السلام  از پدر خويش روايت مى كند. و آن حضرت از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روايت كرده، كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: ما من مسلم يصاب بمصيبة فيذكرها، و ان قدم مشهدها، فيحدث له الاسترجاع، الا كتب الله من اءلاءجر مثل ما يصيب.(۳۳۸)

هر مسلمانى به مصيبتى مبتلا شود، و به ياد آن بيفتد، اگر چه وقت آن گذشته باشد، در عين حال بگويد: ما متعلق به خدا هستيم، و به سوى او بازگشت مى كنيم، خداوند پاداش اولين بارى را كه به آن مصيبت گرفتار شد نيز، به حساب او مى نويسد.

۳۶- صلاح و هلاكت امت

عبدالله بن حسن بن علىعليه‌السلام  از مادر خود فاطمه دختر امام حسينعليه‌السلام ، و او از پدر خويش، و او از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روايت كرده است كه، فرمود: ان صلاح اول هذه الامة بالزهد و اليقين، و هلاك آخرها بالشح و الامل.(۳۳۹)

به راستى صلاح و سعادتمندى اولين مسلمانان صدر اسلام، به خاطر زهد و عدم وابستگى آنها به دنيا، و يقين و ايمان آنها به معارف اسلامى بوده، و هلاكت و نابودى مسلمانان آخر زمان هم، به خاطر حرص شديد به (مال و مقام دنيا) و آرزوهاى باطل و دور و دراز خواهد بود.

۳۷- سعادت دنيا و آخرت

ابراهيم بن حسن بن حسن بن علىعليه‌السلام ، از مادر خود فاطمه دختر امام حسينعليه‌السلام ، و او از پدر خود على بن ابى طالبعليه‌السلام  روايت كرده، كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: من اعطى اءربع خصال فى الدنيا، فقد اعطى خير الدنيا و الاخرة، و فاز بحظه منها: ورع يعصمه عن محارم الله، و حسن خلق يعيش ‍ به فى الناس، و حلم يدفع به جهل اءلجاهل، و زوجة صالحة تعينه على امر الدنيا و الاخرة.(۳۴۰)

به هر كس چهار خصلت در دنيا عطا شده، به يقين به سعادت دنيا و آخرت، و كاميابى آنها دست يافته است: پرهيزگارى و روح خدا ترسى اى كه او را از آلودگى به گناهان باز دارد، اخلاق نيك و نرمى كه بتواند در ميان مردم با سازگارى زندگى كند، صبر و حوصله اى كه بتواند به وسيله آن، برخورد نابخردانه نادان را از خويش دفع نمايد، و همسر لايق و شايسته اى داشته باشد، كه او را در مورد تاءمين امور دنيا و آخرت يارى كند.

در قلمرو شعر و ادب

مقام علمى فاطمه دختر دانشمند امام حسينعليه‌السلام  نسبت به شناخت و بيان احاديث و علوم دينى منحصر نمى شد، بلكه به شعر و علوم ادبى هم آشنايى داشت، از شعر و شعراى متعهد تجليل به عمل مى آورد، و حتى گاهى شعر آن ها را تصحيح مى كرد. موضوع تجليل او را از كميت بن زياد اسدى شاعر را در فصل ۱۲ تحت عنوان «سخاوت و بزرگوارى» آورديم، و موضوع تصحيح شعر «ابورمح خزاعى» را اكنون مورد مطالعه قرار مى دهيم:

تصحيح شعر

ابو عبدالله، محمد بن عمران بن موسى بن سعيد بن عبيدالله مرزبانى، اديب و محدثى كه اصالت او خراسانى بوده، به سال ۲۹۶ در «بغداد» به دنيا آمده(۳۴۱) و به سال ۳۸۴ هجرى در بغداد از دنيا رفته، و در كتاب المفيد كه در مورد شعر و احوال شاعران است.(۳۴۲) درباره «ابورمح خزاعى حجازى شاعر(۳۴۳) » مى گويد: وى به حضور فاطمه دختر امام حسينعليه‌السلام  رسيد، و مرثيه اى كه در درباره حضرت حسينعليه‌السلام  سروده بود، بدين صورت انشاد كرد:

اءجالت على عينى، سحائب عبرة

فلم تصح بعد الدمع، حتى ارمعلت

تبكى على آل النبى محمد

و ما اءكثرت فى الدمع لا، بل اءقلت

اءولئك قوم، لم يشيموا سيوفهم

و قد نكاءت اءعداؤ هم، حين سلت

و ان قتيل الطف من آل هاشم

اءذل رقابا من قريش، فذلت.(۳۴۴)

ابرهاى اشك بر چشم مى چرخد، و پس از اين اشك ها بهبوى نمى يابد، تا اين كه قطره هاى اشك پيوسته از آن سرازير گردد.

چشم من، بر آن نبى، حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گريه مى كند، و گريه آن زياد نيست، بلكه كم هم مى باشد.

آل محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قومى هستند كه، شمشير آنان در غلاف بود و شكست نخوردند، اما دشمنان آنان كه شمشير كشيدند، به شكست و نابودى خويش اقدام كردند.

و به راستى، كشتگان «طف» از آل هاشم، موجب ذلت و سرشگستگى قريش گرديدند!

فاطمه دختر امام حسينعليه‌السلام  با شنيدن مصراع آخر شعر گفت: اى ابورمح! اينگونه شعر مى گويى؟

ابورمح گفت: پس چگونه شعر بگويم؟ خدا مرا فداى تو گرداند.

فاطمه گفت: بگو: اذل رقاب المسلمين، فذلت.

ابورمح گفت: از امروز به بعد، شعر خود را جز اينگونه كه تو اصلاح كردى، نمى خوانم.(۳۴۵)