عيسى و مريم
و اذ قالت الملائكة يا مريم ان الله يبشرك بكلمة منه اسمه عيسى ابن مريم و جيها فى دنيا و الاخرة و من المقربين
(سوره آل عمران: ۴۶)
مريم دختر عمران از نسل داود است. مادر مريم زنى پاك و پارسا بود. روزى از خداى جهان در خواست كرد كه به وى فرزندانى كرامت فرمايد تا او را به خدمت بيت المقدس بگمارد.
خواست او به اجابت رسيد و خداوند مريم را به او اعطا فرمود. او مريم را به بيت المقدس برد و خداى را بخواند تا مريم و فرزندانش را از شر شيطان نگاهدارى كند. اين دعا هم به اجابت رسيد و چون مريم را به بيت المقدس آوردند بين متصديان، در تربيت نمودن او گفتگوها شد و همه خواهان تربيت او شدند و براى رفع نزاع قرعه زدند. قرعه به نام زكريا در آمد.
زكريا سرپرستى مريم را عهده دار شد. پس از رشد مريم، زكريا براى او حجره اى در بيت المقدس معين كرد و مريم در آن حجره به عبادت پرداخت. مريم داراى مقام و رتبه عصمت بود و خداوند او را بر زنان زمان، بزرگى بخشيد و مريم در محراب عبادت بود كه جبرئيل به شكل جوانى پيش او آمد. مريم مضطرب شد.
جرئيل گفت: نترس من فرشته ام و تو را بشارت مى دهم كه خدا بتو پسرى كرامت مى فرمايد كه در دنيا و آخرت محترم باشد و در گهواره سخن بگويد گفت:
چگونه چنين امرى ميسر است با اين كه مردى با من تماس نگرفته است؟ جبرئيل گفت: از قدرت خداى تعالى دور نيست و خدا به همه نوع آفرينش توانا است و هر چه اراده فرمايد به مجرد اراده او صورت مى گيرد.
در آن حال مريم خود را حامله ديد ولى ترس و اضطراب او را احاطه نمود كه دخترى بدون شوهر ممكن است فرزند آوردو آبستن شود؟! در كار خود انديشه مى كرد و با ناراحتى و پشيمانى سختى مواجه بود، زيرا اگرچه مريم سيده زنان جهان و ايمانش به خداى به سر حد كمال بود و مى دانست خداوند او را در هر حال يارى خواهد نمود ولى از شر زبان يهوديان نادان و لجوج در انديشه بود كه در برابر طعن آنان چه كند و چه مدركى براى تبرئه خويش ارائه دهد كه از زبان مخالفين بسته شود و كدام دليلى اقامه كند كه از شر آنان در امان باشد.
در اينجا سخن بسيار است و اخبار و آثار مختلف، بعضى از نويسندگان كه تاريخ و قصص انبياء را نوشته اند به پيروى از بعض نويسندگان مصرى جريان حمل مريم را عادى شمرده و ماهها مريم را با ناراحتى هاى روحى و تاءثرات درونى دست به گريبان دانسته اند ولى طبق اخبار و اقوال بزرگان شيعه: شبانگاه مريم در اثر نفخ جبرئيل كه در گريبانش دميد باور شد و صبحگاهان وضع حمل نمود و مدت حمل، نه ساعت كه به جاى نه ماه حمل زنان متعارفى بوده است.
بارى مريم معصومه، در برابر قضاى الهى تسليم و امر خود را واگذار به پروردگار جهان نمود تا هنگام وضع حمل فرا رسيد.
درد زائيدن او به سوى درخت خرماى خشگ شده اى كشانيد. در آن بيابان، بدون قابله و مددكار، رنج وضع حمل را تحمل كرد و كودك زيبايش ولادت يافت. از فشار غم واندوه اين جمله رابر زبان راند: اى كاش پيش از اين ساعت مرده بودم و جزء فراموش شدگان محسوب مى شدم.
ناگهان مريم افسرده بانگ دلنوازى شنيد كه به او دلدارى مى دهد و مى گويد: غمگين مباش چه آنكه خدايت در زير پايت نهرى روان ساخته است. از آن آب استفاده كن و درخت خرما را حركت ده. از خرماى تازه آن فرو ريخته سپس ميل كن و شاد باش. البته اين بانگ تسلاى خاطره افسرده مريم شد ولى هنوز در بيم زبانهاى گزنده معاندين بود.
از اين جهت نيز راهنمائى شد كه اگر كسى از بشر را ببينى كه در مقام طعن و ايراد به تو بر آيد بگو من براى خداوند نذر صوم كرده ام از اين رو با كسى سخن نمى گويم.
مريم كودك عزيزش را در آغوش گرفت و به سوى بيت المقدس آمد ولى هنوز چيزى نگذشته بود كه يهوديان او را ديدند و زبان به كلمات ناروا و تهمتهاى ناراحت كننده گشودند.
يهود با عبارت زشت او را مخاطب نموده گفتند:
اى مريم! مطلب تازه و امرى عجيب پيش آورده اى! با آنكه مادرت اهل فساد و آشنايى با بيگانگان نبود و پدرت از منكرات و كارهاى زشت بر كنار بود، تو چگونه روش آنها را از دست دادى و بدون شوهر فرزند آوردى؟!
مريم بى گناه به طفل نوزادش اشاره كرد كه از او پرسش نماييد. گفتند: چگونه با طفلى سخن گوئيم كه قابليت تكلم ندارد و با بچه اى كه در گهواره است حرف بزنيم؟
در آن حال به قدرت كامله پروردگار، كودك به سخن در آمد. عظمت و مقام ارجمند خود را اظهار داشت و گفت: من بنده خدايم خدا بمن كتاب (انجيل) عطا فرموده و مرا پيامبر قرار داده و مرا با بركت و مباركت فرموده و تا زنده هستم مرا به نماز و زكات و نيكى به مادرم سفارش نموده است.
با اين بيان، عيسى خود را معرفى كرد و پاكى مريم را اثبات كرد. زيرا چنين مولود خارق العاده اى خود از معجرات بزرگ الهى بود و جز از مادرى بزرگ و پارسا، بوجود نخواهد آمد و خدايى كه او را در چنين شرايطى به زبان آورده مى تواند بدون پدر نيز او را ايجاد فرمايد.
ولى با اين شهادت صريح، يهود، بر عصيان خود باقى ماندند و با اين آيت روشن دست از گقتار زشت و ناهنجار برنداشتند و در تاريكى جهل و عصبيت خود باقى ماندند.
اما در گوشه و كنار، افرادى پاكى نيز بودند كه با ديدن اين اعجاز بزرگ بدون شك و ترديد داننستند كه اين نوزاد يكى از آيات بزرگ الهى است و مريم پاك و منزه است و از آلودگى برى مى باشد.
منجمين خاورزمين كه از ميلاد مسيح عليه السلام با خبر شدند، براى زيارتش به شهر بيت المقدس آمدند و براى او تحفه آوردند. همين كه هيرودوس پادشاه يهود خبر عيسى را شنيد، ترسيد كه مبادا به سلطنت او خللى وارد آيد از اين رو قصد قتل عيسى را نمود.
مريم كه احساس خطر كرد، با فرزند عزيزش به مصر عزيمت نمود و در آنجا عيسى را نگهدارى مى كرد تا سى سال از سن شريفش گذشت. خداوند انجيل را بر او نازل نمود. بعد از آن به بيت المقدس آمد و يهوديان را به دين حق دعوت نمود و تا سه سال ايشان را نصيحت كرد و پند داد و احكام انجيل را بر ايشان بيان كرد و چون پيغمبر اولوالعظم بود به اذن خداوند بزرگ معجزات بزرگى براى آنان آورد كه از جمله: زنده كردن مردگان و بينا كردن نابينايان و شفا دادن برص داران بود.
با ديدن معجزات چند تن از يهودبه وى ايمان آوردند و ديگران با او دشمن شدند. حتى خواستند حضرتش را بكشند.
حضرت عيسى از ميان كسانى كه به او گرويده و ايمان آورده بودند، دوازده نفر را انتخاب نمود كه به آنها را حواريون مى نامند. ايشان پيوسته پيرامون مسيحعليهالسلام
بودند. از مكتب وى بهره ور مى شدند و آن پيغمبر بزرگوار، آنها را به نشر انجيل و شريعت خود امر مى نمود و در اين باب تاءكيد مى فرمود.
علماى دنيا پرست بنى اسرائيل و يهود مى پنداشتند كه با ستاره درخشان حق و حقيقت، بازارشان كساد و رياستشان پايان مى يابد و ديگر صدقات و نذورات از ايشان قطع شده و به فقر و احتياج گرفتار مى شوند. يعنى با آمدن نماينده الهى و آسمانى ديگر نمى توانند از مردم نادان استفاده هاى سرشار سابق را بنمايند.
بر اساس اين پندار شرك آلود، در مقام بر آمدند كه آن چراغ خدائى را خاموش كنند و با خيال راحت در دنيا خوش باشند و معجزات وى را به سحر و شعبده نسبت دادند و در گمراهى خود اصرار ورزيدند.
اما وجود مقدس عيسى، همچون سدى آهنين در مقابل مخالفين با عزمى راسخ و اراده اى محكم به نشر حقايق دين اقدام كرد و خدا را براى پشتيبانى و تاءييد و كمك خود كافى مى ديد و از سيل مخالفين نميهراسيد و در مواقع اجتماع به بيان احكام انجيل مى پرداخت و در بيت المقدس كه مجمع زائرين و واردين بود و اجتماعات در آن سرزمين بوجود مى آمد، عيسى هم از اين موقيعت استفاده كرده جمعيتهاى بسيارى را راهنمائى فرمود و عده بيشمارى در سلك انصار و يارانش در آمدند.
اين موضوع گرچه بر عناد يهود مى افزود و بيشتر آنش كينه آنها شعله ور مى نمود اما در برابر تاءييد الهى درخواست خداوند چه مى توان كرد. آنها بسيار كوشا و جدى كه نور خدا را خاموش كنند ولى خداوند، نور خود را كامل تر مى نمايد. گرچه كافران بدشان بيايد.
مائده آسمانى
قال عيسى ابن مريم اللهم ربنا انزل علينا مائده من السماء تكون لنا و آخرنا و آية منك...
(سوره مااژئده: ۱۱۴)
همانطور كه راه و روش سلسله انبياء بود كه در مكاره و شدايد شكيبا و در نا ملايمات صبور و در برابر انكار و ايذاء معاندين و مسخره مستهزئين پاى بر جا و ثابت قدم بودند و دست از انجام وظيفه بر نمى داشتند و با استقامت خود، بار سنگين رسالت را به سر منزل مقصود مى رساندند. عيسىعليهالسلام
نيز با كمك حواريون
كه در اداء رسالت و نشر انجيل و تحمل شدائد شريك او و در گرسنگى و تشنگى و رنج و تعب و غم و اندوه با او همراه بودند، در شهرها و آباديها به نشر توحيد خالص و احكام انجيل مشغول شدند.
هر چندى در قريه اى به تعاليم دينى مى پرداختند سپس آنجا را ترك گفته به محلى ديگر رهسپار مى شدند و مردم را به نور توحيد و ايمان به خداوند يكتا و اعتقاد به روز پاداش بهشت و دوزخ و دعوت مى نمودند و اخلاق انسانى را در افراد تقويت مى كردند. با پند و اندرز دلهاى جمعيت را از زنگ و گناه پاك مى نمودند.
چون انسان از همنشين صالح و پاك بايستى قدر دانى نموده، وجودش را مغتنم شمارد و در فرا گرفتن دانستنيها و تقويت فكر از او استمداد جويد مخصوصا انسانى كه سراپا پاكى و طهارت و معنويت و فضيلت است، همچون عيسىعليهالسلام
پيامبر عزيز كه سرچشمه كمالات و اخلاق صفات حميده بود.
حواريون شايد به همين مناسبت براى تقويت ايمان و يقين خويش و زياد كردن و نور بينش معنوى از آن منبع حيات و روح سرمدى خواهش نمودند كه با ارائه دادن آيتى از آيات قدرت حضرت احديت، آنها را از علم اليقين به مرحله عين اليقين و دانش آنها را با ديدن آثار قدرت كامله خداوند، به كمال برساند.
درخواست حواريون، درخواست درستى بود ولى با لحنى نا مناسب از عيسى اين مطلب را درخواست كردند و گفتند: «اى عيسى بن مريم! آيا خداى تو توانائى آن را دارد كه از آسمان مائده اى براى ما فرو فرستد؟.. ».
فرمود: از خدا بترسيد اگر ايمان آورده ايد. حواريون در پاسخ گفتند: منظور ما آن است كه از آن مائده آسمانى بخوريم و سبب اطمينان قلوب ما گردد و ما صدق وعده هاى تو را دانسته و گواه بر آن باشيم. در اين موقع عيسى از درگاه خدا مسئلت نمود و عرضه داشت: بارالها! از آسمان براى ما مائده اى بفرست كه براى ما مايه سرور و شادى و عيد بوده، اول و آخر ما خرسند شوند و آيتى باشد از جانب تو و تو بهترين روزى دهندگانى.
خداى متعال دعاى او را مستجاب كرد و فرمود: من مائده مى فرستم ولى بدانيد كه پس از فرستادن مائده و ديدن اين آيه، هر كس از شما كافر گردد او را معذب به عذابى خواهم كرد كه هيچ فردى از جهانيان را به چنين عذابى گرفتار نكرده باشم.
خداوند، از آسمان براى آنان مائده اى فرستاد كه همه از آن نعمت بزرگ بهره مند گرديدند. عيسى به حواريون خطاب نمود و فرمود از اين مائده ميل كنيد و خدا را سپاس گوئيد تا از فضل و احسانش بر شما بيفزايد.
حواريون هم از آن مائده به بهره كامل نائل شدند و بعدا اين داستان زبانزد خاص و عام گرديد و جمعيت بسيارى با ديدن اين اعجاز و آيت بزرگ به عيسى ايمان آوردند و مؤ منين به عيسى نيز ايمانشان تقويت يافت.
حضرت عيسىعليهالسلام
در دعوت يهود، كوتاهى نمى كرد و با سعى و كوشش فوق العاده آنان را به راه راست و دورى از اخلاق ذميمه و صفات ناهنجار دعوت مى فرمود و لجاجت يهود و دشمنى ها و معاندت آنان، تزلزلى در اراده نيرومند او نمى انداخت.
دعوت عيسى و كوشش شبانه روزى او متاءسفانه در مغز آن مردم ومغرورو سود پرست و مغرض، نتيجه بخش واقع نشد و آنها به تكذيب و حق كشى خويش ادامه دادند. آرى حب رياست، سبب اصلى آن همه آزارها و معاندت ها بود. زيرا مى ديدند كه رياست و سلطنت آنها در خطر و دوران سيادت ايشان در آستانه تحول و انتقال به ديگران است.
يهود از مخالفت با آن مرد الهى كه سراپا قدس و پاكى بود دست برنداشتند.
حتى او را به آشوب طلبى متهم كرده، مى گفتند: اين مرد نظم و آرامش مملكت را به هم زده است و وجودش مايه فتنه و فساد است. يهود مى پنداشتند مى توانند با اين نقشه هاى شوم از پيشرفت دين حق جلوگيرى به عمل آورند. ولى خير! عيسىعليهالسلام
اتكايش به خداوند بود كه اطمينان داشت كه خداوند بهترين وكيل و پشنيبان اوست و خدا به او وعده داده بود كه او را از كيد و مكر دشمنان در امان خود نگه دارد.
يهود از راه ديگر جلو آمده و براى عقيم نمودن دعوت عيسى، او را به سحر نسبت دادند او را به علوم غريبه منتسب نمودند، به علاوه گفتند: او از دين موسى برگشته و شريعت و قوانين او را پشت سر انداخته و روز شنبه را احترام نمى گذارد.
آنها چون در مبارزه با عيسى درمانده شدند، به مشورت پرداختند و مال فكر ناپاكشان منجر به تصميم قطعى درباره قتل آن پيغمبر بزرگوار گرديد.
ازر اين رو وسائل قتل وى را فراهم ساختند و در مقام ريختن خون شريفش بر آمده اند و به جستجوى حضرتش پرداختند. ولى دسترسى به كسى كه جا و مكانش نامعلوم است مشكل بود. ناگزير جاسوسانى به اطراف فرستادند و روحانى نمايان يهود براى نزديكترين راه دستگيرى عيسى به مذاكره پرداختند. يكى از حواريين وى بنام «شمعون الصفا» را يافتند و عيسى را از او خواستند، ولى از وى چيزى نفهميدند. سپس بودا را ديدند كه وى نيز از حواريين بود. اما مردى بود خائن و دنيا پرست. از او مسيح را خواستند. بودا جاى مربى و معلم خود را به دشمنان نشان داد.
عيسىعليهالسلام
در غار كوهى با خداى خود به مناجات مشغول بود كه يهوديان او را گرفته و بسوى دار بردند. به گمان خود شاهد مقصود را در آغوش گرفته و به مراد دل خود رسيدند و ديگر نگرانيها تمام شد اما قدرت پروردگار توانا فوق قدرت بشر ناتوان است و اراده او وقتى به امرى تعلق گرفت، همانا انجام شدنى است و مانعى سر راه آن نخواهد بود.
عيسى آيت بزرگ خدا است. ولادتش غير عادى بوده، زيست او نيز بايد بر خلاف افراد متعارف باشد در چنان موقعيت بسيار خطرناك كه دشنمنان پيرامون او را احاطه كرده و قصد جانش را داشتند و خونش را ريخته شده مى ديدند، دست حضرت حق براى نجات عيسى دراز شد و او را از دار اعدام خلاصى بخشيده به سوى خود (به آسمان) بالايش برده و زنده باقى است تا آنگاه كه به اذن خدا دوازدهمين وصى و جانشين پغيمبر اسلام يعنى امام زمانعليهالسلام
براى نجات جهانيان و بسط عدل و داد و نشر قانون مقدس اسلام، طبق نويد پيغمبر اسلام صلىاللهعليهوآله
ظاهر گردد.
در آن وقت، عيسىعليهالسلام
به زمين نزول فرموده و به دوازدهمين پيشواى مسلمين جهان، امام زمان به جماعت نماز خواهد گزارد.
از آنجا كه دست انتقام در ميان است و دير يازود مجرمين بايستى به كيفر عمل خود برسند، آن مرد خائن كه بجاى تقدير از معلم بزرگ، براى دريافت پولى اندك يا نويد عطيه اى، استاد خود و استاد تمامى مردان حقيقت جو را به پاى دار اعدام فرستاد، چون شباهت صورى با آن حضرت داشت، دست انتقام او را به جاى مسيحعليهالسلام
گرفتار پاى دار كرد و در چاهى كه براى عيسى كنده بود خود گرفتار گرديد.
نشر دين عيسىعليهالسلام
مسيحيان، مبداء تاريخ را از تولد عيسىعليهالسلام
مى گيرند. سى و سه سال از سن شريف آن حضرت گذشته بود به آسمان صعود نمود و پس از آن حواريون بنا به وصيت عيسى، به اطراف جهان به نشر آئين و اخلاق او پرداختند. بعضى دربيت المقدس مانده و برخى در روم آسياى صغير و بعضى در هندوستان و اماكن ديگر به نشر آئين عيسى اشتغال داشتند و بعد از حواريون نيز اوصيا آن حضرت به تبليغ آن دين پرداختند.
در آن وقت اكثر اروپا و مقدارى از آفريقا و آسيا در تصرف پادشاهان روم بود و آنان كه معمولا يهودى بودند، هر يك از پيروان عيسى را مى يافتند، آزار مى كردند. ليكن با شكنجه ها و آزارهايى كه گروندگان به مسيح مى ديدند، دست از آئين خود بر نداشته، به علاوه در نهانى به دعوت ديگران نيز مى پرداختند.
با اين ترتيب سيصد سال گذشت. در سال ۳۱۳ ميلادى، قسطنطين كبير امپراطور روم چون كثرت مسيحيان و شيوع اين دين را دين آئين عيسى را اختيار نمود به نشر دين عيسى موفق گشت. از آن به بعد رفته رفته دين مسيح با سرعت بيشتر انتشار يافت و پس از امپراطور سلاطين ديگر نيز چنين نمودند و دين عيسى قوت گرفت.