جنگ تبوك
يا ايها الذين آمنوا ما لكم اذا قيل لكم انفروا فى سبيل الله اثاقلتم الى الارض ارضيتم بالحياة الدنيا من الاخرة فما متاع الحياة الدنيا فى الاخرة الا قليل
(سوره توبه: ۳۸)
در محافل مدينه، زمزمه پيچيد كه: پادشاه روم با سپاهى عظيم به جانب مدينه رهسپار شده است. اين خبر را چند نفر بازرگان كه از شام به مدينه آمده بودند، نقل كردند و رفته رفته، در سراسر شهر منتشر شد و به استحضار رسول اكرم صلىاللهعليهوآله
رسيد.
چون قرائن موجود، صحت اين گزارش را تاءييد مى كرد، پيغمبر اسلام صلىاللهعليهوآله
دستور داد كه مسلمين از دور و نزديك، آماده شوند و مقدمات سفر را فراهم سازند.
با اينكه رسول اكرم صلىاللهعليهوآله
در اكثر جنگ ها، مقصود اصلى و هدف نهائى را مخفى مى كرد، تا دشمن نتواند پيش دستى كند، در اين جنگ رسما هدف و مقصد را براى مردم تشريح كرد. زيرا راه بسيار دور و دشمن قوى و تجهيزات كافى لازم بود.
اين سفر براى مسلمانان سخت ناگوار بود. زيرا هوا گرم، راه دور، دشمن قوى و از همه گذشته هنگام برداشت محصول و استفاده از ميوه ها بود. بدين جهت امروز و فردا مى كردند و حركت را تاءخير مى انداختند.
از نظر سياستمداران مدينه، چنگ با پادشاه روم و ارتش نيرومندش بسيار خطرناك به شمار مى آمد. بعضى از منافقين در محافل محرمانه خود اظهار مى كردند كه محمد گمان مى كند جنگ با پادشاه روم نيز مانند جنگ با اعراب و قبائل مكه است كه اميد موفقيتى در آن باشد.
اين اظهار نظرها كه عموما از طرف منافقين ابراز مى شد، روحيه سايرين را هم ضعيف و از اقدام جدى بازمى داشت. ولى پيغمبر اسلام صلىاللهعليهوآله
در برابر مسلمانان نطقى ايراد كرد كه تمام تبليغات سوء منافقين را خنثى نمود و روحى تازه در كالبد اسلاميان دميد.
در آن خطبه، رسول اكرم صلىاللهعليهوآله
پس از حمد و ثناء خداوند، به بسيارى از مسائل اخلاقى و اجتماعى و دينى اشاره كرد و نكاتى را گوشزد شنوندگان نمود. روح ترقى و تعالى را در مردم تقويت و حس آزادى و سربلندى را در آنان بيدار كرد و شهادت در راه حفظ دين و حقيقت را بهترين سعادت ها معرفى فرمود. جنگيدن با دشمنان خدا و اسلام را از وظايف اجتناب ناپذير هر مسلمان دانست. بخشش و انفاق مال و ثروت را در راه حفظ دين و استقلال مملكت، از مهمترين و قطعى ترين وظايف ثروتمندان بشمار آورد.
اين خطبه اثر عميقى در مسلمانان گذاشت و جنب و جوشى عظيم در مدينه بوجود آمد. كمك هاى مالى فراوانى از طرف طبقات مختلف شد. يكى از مسلمانان مقدارى نقره كه برابر هزار دينار ارزش داشت، تسليم كرد. عباس بن عبدالمطلب مبلغ قابل ملاحظه اى داد. عاصم بن وهب هفتاد بار شتر خرما داد. مردى تمام ثروت خود و مردى ديگر نصف ثروتش را تقديم نمود. زنان مسلمان زر و زيورهاى خود را براى تجهيز سپاه مى بخشيدند. دست بندو گردن بند و خلخال و انگشترهاى بسيارى در ميان اموال جمع شده، ديده مى شد كه از طرف بانوان مسلمان اهدا شده بود.
بديهى است در وقتى كه خطرى كشور را تهديد مى كند، بر عموم ملت مسلمان لازم است از خود گذشتگى و فداكارى نموده و در راه حفظ دين و وطن كوشش كنند و اگر از انفاق مقدارى مال و ثروت، خوددارى و در دفع دشمن اهمال نمايند، ديرى نمى گذرد كه مملكت بدست دشمن خواهد افتاد و ملت برده و بنده ديگران خواهد شد.
با تمام مشكلاتى كه اين لشكركشى در برداشت، مشكلى بزرگ تر و خطرناك تر در كار بود كه و آن نقشه منافقين براى يك كودتا و از بين بردن آثار اسلام بود. كسانى كه با آمدن اسلام، رياستشان بر باد رفته و ناچار از تظاهر به اسلام شده بودند، اينك با مسافرت رسول اكرم صلىاللهعليهوآله
و خالى ماندن مدينه تصميم گرفتند از فرصت استفاده كنند و حكومت را در دست بگيرند.
گروهى از منافقين، با ابوعامر راهب نصرانى بيعت كردند و او را نامزد رياست و حكومت نمودند و به همين منظور مسجد بنا نهادند كه به مسجد ضرار معروف شد و برنامه كارشان اين بود كه پس از حركت رسول اكرم صلىاللهعليهوآله
تمام پيروان پيغمبر را كه در مدينه مانده اند، بكشند و مدينه را غارت كنند و جمعى از آنها هم در ركاب پيغمبر باشند و در يك فرصت مناسب، شبانه در راه تبوك آن حضرت را به قتل برسانند و به اين ترتيب كار را خاتمه دهند.
نامه پرانى هائى نيز از طرف بعضى از منافقين صورت گرفته و به پادشاه دومة الجندل نوشته بودند كه اگر به جانب مدينه بيائى، ما تو را يارى مى كنيم و محمد را از بين مى بريم.
با توجه به فعاليت هاى پشت پرده، كه وسيله منافقين انجام مى شد و احتمال خطر كودتا در كار بود، ايجاب مى كرد كه رسول اكرم صلىاللهعليهوآله
جانشينى براى خود تعيين كند و مدينه را به كف با كفايت كسى بسپارد كه از جميع جهات، مانند خود او باشد.
كسى كه از لحاظ شخصيت، قادر به حفظ شئون دينى و ملى باشد. از نظر تقوى و فضيلت و درستى و رموز كشوردارى از همه برتر و بالاتر باشد به هيچ حزب و جمعيتى بستگى نداشته و به هيچ قيمت تطميع شدنى نبوده و از تبليغات و تهديدات هراسان و بيمناك نگردد.
پيغمبر اسلام صلىاللهعليهوآله
در ميان تمام مسلمانان كه حدود سى هزار تن از آثار سربازان و افسران بودند و جمعى از آنها مردمان آزموده و با تجربه اى بشمار مى آمدند. هيچيك را شايسته اين جانشينى نديد، مگر اميرالمومنينعليهالسلام
را كه به اتفاق شيعه و سنى او را صالح براى اين مقام تشخيص داد و مدينه را به او سپرده و خود با قلبى مطمئن و خاطرى آسوده، سپاه اسلام را بسوى جبهه جنگ رهبرى فرمود.
شايد سؤ ال شود كه چرا رسول اكرم صلىاللهعليهوآله
توطئه كنندگان را بازداشت و مجازات يا لااقل در زندان نيفكند؟! جواب اين سؤ ال آن است كه: بين روش پيامبران و سياستمداران فرق بسيار است. درست است كه از نظر يك سياستمدار، قبل از شروع توطئه و جنايت بايد همه شركت كنندگان را كيفر داد. ولى از نظر يك رجل الهى و پيشواى آسمانى، هنوز جرمى اتفاق نيفتاده و جنايتى واقع نشده است و هيچ گونه مجوزى براى بازداشت، مجازات، تبعيد و يا زندانى نمودن آنان وجود ندارد.
علىعليهالسلام
در مدينه ماند و امور را در دست گرفت و به انجام وظايف محوله، مشغول شد. منافقين نقشه خود را نقش بر آب ديدند. زيرا همه، على را مى شناختند. شجاعتش، هوشياريش، ثبات قدمش و سوابق درخشانش بر كسى پوشيده نبود. ياءس و نااميدى بر آنها سايه افكند و دانستند كه با بودن على در مدينه، هيچ كارى نمى توانند انجام دهند و به هر كارى دست بزنند. رسوائى و بدبختى به دنبال خواهد داشت. بدين جهت يك سلسله تبليغات سياسى آغاز كردند كه شايد با اين تبليغات نتوانند على را وادار كنند، مدينه را ترك گويد و به رسوا اكرم صلىاللهعليهوآله
بپيوندند.
گفتند: سابقه ندارد كه رسول اكرم صلىاللهعليهوآله
در هيچ جنگى على را با خود نبرده باشد. در اين جنگ پيغمبر ميل نداشت كه او را با خود ببرد و اين دليل رنجش خاطر آن حضرت از على مى باشد. با اين سخنان بى اساس اذهان ساده لوحان را مشغول كردند. ولى مردمان هوشيار، خوب مى دانستند كه اين حرفها از طرف اخلال گران و منافقين ساخته و پرداخته مى شود.
علىعليهالسلام
براى اينكه به اين شايعات خاتمه دهد، فورا از مدينه حركت كرد و در خارج شهر با رسول اكرم صلىاللهعليهوآله
ملاقات نمود و گفتار منافقين را به استحضار رسانيد.
پيغمبر اكرم صلىاللهعليهوآله
در حضور مردم با بيانى قاطع و صريح فرمود:
يا على ان المدينه لاتصلح الا بى او بك فانت خليفتى فى اهل بيتى و دار هجرتى و قومى، اما ترضى ان تكون منى بمنزلة هرون من موسى الا انه لانبى بعدى.
يعنى:«يا على امور مدينه سامان نمى پذيرد، جز بدست من يا بدست تو، تو جانشين من در ميان خاندان من و در شهر هجرت من (مدينه) و در ميان پيروان من هستى. آيا راضى و خشنود نيستى كه نسبت به من همان منزلتى را داشته باشى كه هارون نسبت به موسى بن عمران داشت؟ جز در امر نبوت و پيامبرى كه پس از من پيغمبرى نخواهد بود. »
اين حديث بنام حديث منزلت مشهور است و شيعه و سنى آن را نقل كرده اند و در اين كلام، رسول اكرم صلىاللهعليهوآله
به نقشه هاى منافقين اشاره كرد و تنها راه خنثى نمودن نقشه ها و توطئه ها را ماندن خود يا ماندن علىعليهالسلام
دانست و چون اين سفر، آخرين سفر جنگى رسول الله صلىاللهعليهوآله
بود، على را در مدينه بخلافت گذاشت تا مردم تكليف خود را در سفر ابدى او بدانند و على را جانشين حقيقى او بشناسند.
علىعليهالسلام
به مدينه بازگشت و به حل و فصل امور مسلمانان پرداخت و رسول اكرم صلىاللهعليهوآله
به اتفاق سپاه اسلام به جانب تبوك رهسپار شد. در اين سفر به واسطه دورى راه و نبودن آذوقه كافى، به حدى جنگجويان اسلام دچار سختى و مضيقه بودند كه قابل توصيف نيست. هر ده نفر، يك شتر در اختيار داشتند كه هر يك به نوبت ساعتى سوار مى شدند و بقيه راه را پياده مى پيمودند.
آذوقه آنها عبارت بود از نان جو سبوس نگرفته و خرماى نامرغوب كه متاءسفانه آن هم مقدارش كم و غير مكفى بود. به طوريكه يك دانه خرما را نفر اول در دهان مى گذاشت و مى مكيد. چون دهانش شيرين مى شد، بيرون مى آورد و به نفر دوم مى داد. او هم كمى مى مكيد و به نفر سوم تسليم مى كرد و به همين ترتيب يك دانه خرما، دست به دست و دهان به دهان مى گشت تا تمام مى شد و هسته آن باقى مى ماند.
سربازان اسلام به اين ترتيب با گرسنگى و مرگ مبارزه مى كردند و با اين شرايط نامساعد و طاقت فرسا، از دين و وطن خود حمايت مى نمودند. براستى بايد بر آن مردان با ايمان و فداكاران راه اسلام درود فرستاد و به ايمان راسخ آنها آفرين گفت.
مسلمانان در تبوك فرود آمدند و از آنجا رسول اكرم صلىاللهعليهوآله
نامه اى به پادشاه روم نوشت و او را مخير كرد كه يا اسلام را بپذيرد يا جزيه بپردازد و يا آماده جنگ شود. هراكليوس پس از دريافت نامه رسول اسلام، جمعى از رجال و بزرگان را به حضور خواند و مطلب را با آنها در ميان گذاشت و خود اظهار كرد كه تمام علائم و مشخصات پيغمبرى كه عيسى وعده داده است، در محمد ديده مى شود. مصلحت آن است كه اسلام اختيار كنيم و از حق روگردان نشويم.
حاضرين از پذيرفتن اسلام امتناع كردند و سر و صدا به راه انداختند. شاه آنان را خاموش كرد ولى براى حفظ سلطنت و مقام خود، ديگر سخنى از اين مقوله بر زبان نياورد و در جواب نامه رسول اكرم صلىاللهعليهوآله
تعلل كرد. اقدام به جنگ هم ننمود و كار را به مسامحه گذرانيد.
پيغمبر اسلام صلىاللهعليهوآله
چون از اقدام قيصر به جنگ، اثرى نديد، پس از مشورت و تبادل نظر با مسلمانان، به جانب مدينه بازگشت. در اين سفر فرماندار دومة الجندل توسط خالدبن وليد اسير شد و اراضى دومة الجندل بدست اسلاميان افتاد. گروهى ديگر از فرمانداران مناطق اطراف تبوك به حضور رسول اكرم آمدند و قرارداد صلح امضاء كردند.