نوح
بسم الله الرحمن الرحيم
انا ارسلنا نوحا الى قومه ان انذر قومك من قبل ان ياتيهم عذاب اليم.
(سوره نوح: ۱)
صدها سال از پيدايش انسان بر روى زمين گذشته بود و بمرور زمان، تعداد افراد بشر، افزايش يافته و جمعيت هاى زيادى تشكيل شده بودند.
با آنكه پيامبر خدا هممواره در راه ارشاد و هدايت مردم تلاش كرده بودند ولى شيطان هم بيكار نشسته و در گوشه و كنار، مردم را به پرستش بت هاى گوناگون دعوت ميكرد.
در نتيجه اغواگريها و وسوسه هاى شيطان، بت پرستى رواج يافته و مردم به بت پرستى رو آورده و خدا را از ياد برده بودند.
بتهايى رنگارنگ با نامهاى: يغوث، يعوق، نسر، ود و امثال آن مورد پرستش قرار گرفته و مردم، رفع مشكلات زندگى خود را از آنها ميخواستند و در مواقع خشك سالى و نيامدن باران، دست بدامان بتها ميزدند.
در چنين اوضاع و احوال تاءسف آورى كه گمراهى و ضلالت، و گناهان گوناگون گريبانگير مردم شده بود، نوح از جانب خداوند مبعوث به رسالت گرديد.
نوح اولين پيغمبر اولواالعزم بود كه با كتاب آسمانى و دعوت جهانى و همگانى، قدم به ميدان گذاشت و به ارشاد و هدايت مردم كمر بست.
روزى كه او مردم را به خداپرستى و رها نمودن بت ها فرا خواند، مردم روى خوشى به او نشان ندادند و راضى به ترك راه و رسم پدران بت پرست خود نشدند.
نوح همانند ساير انبياء كه در راه انجام رسالت الهى، جدى و كوشا هستند، به راه خود ادامه داد و از هر فرصتى براى ارشاد مردم استفاده كرد.
گاهى به طور خصوصى با فرد فرد قوم خود صحبت ميكرد و گاهى در مجامع حاضر ميشد و گاهى در جلسات مختلف آنان شركت ميكرد و در نهايت وقار و با لحنى محبت آميز مردم را بسوى خدا فرا مى خواند.
در آغاز كار، بت پرستان، رسالت نوح را جدى نگرفتند و آنرا يك حادثه زود گذر تلقى كردند و تنها با بى اعتنائى و گاهى هم لبخند تمسخرآميز زدن از كنار آن گذشتند.
ولى جديت و قاطعيت نوح و ايمان آوردن برخى از مردم، بت پرستان را نگران كرد و بدينجهت مبارزه با او را آغاز كردند.
او را متهم به دروغگوئى و گمراهى از دين آباء و اجدادى خود كردند و گفتند:
اى نوح، تو هيچ امتيازى بر ما ندارى. بشرى هستى همانند ما. در كوچه و بازار راه ميروى. همانند ما غذا ميخورى و ميخوابى. چه دليل دارد كه تو پيغمبر باشى و ما مطيع و فرمانبردار تو؟
علاوه بر اين كسانى كه به تو ايمان آورده اند، همه از طبقات محروم و فقير و بى تجربه هستند. بدينجهت ما هرگز سخن تو را نمى پذيريم و به تو ايمان نمى آوريم.
سخنان نااميد كننده قوم، در اراده پولادين نوح اثرى بجاى نميگذاشت و حتى در برخوردهاى خشونت آميز و بى ادبانه آنها ذره اى در تصميم قاطع او خلل ايجاد نميكرد.
نهصد وپنجاه سال زمان كمى نيست، آن مرد الهى، در اين دوران طولانى، شب و روز، گاه و بيگاه، آشكار و نهان، هدف خود را دنبال و مردم از پرستش بت ها نهى ميكرد و به عبادت آفريدگار جهان فرا ميخواند.
در خلال گفتگوهاى خود مرتبا به آنها ياد آود ميشد كه من از شما مزدى نمى خواهم و به مال و منال شما نظرى ندارم. مزد من تنها باخداست. من ميخواهم شمارا از بدبختى دنيا و آخرت نجات دهم و به سعادت ابدى برسانم.
اى مردم؟ من ادعا نميكنم كه خزائن خداوندى در اختيار من است. من نميگويم فرشته ام و از نژاد شما نيستم. من هم بشرى همانند شما هستم كه خداوند مرا مأمور رسانيدن پيام خود فرموده و من اوامر آفريدگار جهان را به شما ابلاغ ميكنم.
گفتند: اى نوح، تو كار بحث و جدل را از حد گذراندى و همواره سخن خود را تكرار كردى. ديگر بس كن و دست از ما بردار. ما هرگز دعوت ترا نمى پذيريم و راه و رسم پدران و نياكان خود را در پرستش بتها رها نخواهيم كرد.
ما را از خشم خداى خودت ميترسانى و دائما از عذاب دردناك او سخن ميگوئى و ما را تهديد ميكنى. اينك ما آماده ايم، آن عذاب را بياور و صدق گفتار خود را ثابت كن.
نوح گفت: اى مردم عذاب خدا در اختيار من نيست. هر زمان او اراده كند، شما را بعذاب خود گرفتار خواهد كرد.
اين گونه گفتگوها و بحث و جدل ها ادامه مى يافت و نتيجه اى بدست نميامد. سرسختى و لجاجت بر آن قوم حاكم بود و بهيچ قيمت حاضر نبودند سخن حق را بپذيرند و دعوت نوح را اجابت كنند.
كم كم ياءس و نااميدى بر دل و جان نوح سايه افكند و در پيشگاه خداوند لب به شكوه گشود و گفت:
پروردگارا! من قوم خود را شب و روز بسوى تو فرا خواندم اما دعوت من جز گريختن و دور شدن از حريم تو نتيجه اى در بر نداشت.
من هر زمان آنانرا دعوت كردم كه بدرگاه تو رو آورند تا مورد عفو تو قرار گيرند، انگشتان خود را در گوشها فرو بردند و جامه بر سر كشيدند و بر بت پرستى و گمراهى اصرار ورزيدند و راه سركشى و استكبار را در پيش گرفتند.
گاهى آشكارا بسراغ آنها رفتم و در مجامع و محافل آنها حضور يافتم و دعوت خود را صريح و بى پرده به گوش آنها رساندم.
گاهى در نهان، با تك تك آنان به گفتگو پرداختم و سخن حق را محرمانه و دور از چشم ديگران بانان ابلاغ كردم.
به آنها گفتم: از راه خطا برگرديد و رو بدرگاه خدا آوريد كه او بسيار آمرزنده و بخشنده است. از گناهان خود توبه كنيد تا خدا باران رحمت خود را بر شما نازل كند و بر مال و ثروت شما بيافزايد و فرزندان شما را زياد كند.
باغهاى سرسبز و خرم و نهرهاى جارى براى شما ايجاد فرمايد.
به آنها گفتم: چرا در برابر عظمت پروردگارتان عرض ادب نميكنيد؟! چرا احترام خدا را رعايت نمينمائيد. خدائى كه شما را آفريد و نعمت هاى فراوان بشما عطا كرد. آنكه هفت آسمانرا ايجاد كرد و خورشيد نور افشان و ماه تابان را فرا راه شما قرار داد.
زمين را مسخر شما گردانيد و همه چيز را در اختيارتان گذاشت.
خداوندا، اين قوم گمراه بسخنان من اعتنا نكردند و به مخالفت با من ادامه دادند براى نابودى من حيله ها كردند و مكرهاى فراوان بكار بردند يكديگر را بپرستش بتها توصيه كردند و آنگونه كه پيش بينى ميشود، اينها هرگز به راه حق و صراط مستقيم تو رو نخواهند آورد و احتمالا اين چند نفر انگشت شمارى را هم كه دعوت مرا پذيرفته اند، از خداپرستى منحرف كنند و بگمراهى بكشانند. خداوندا، نه تنها از اين قوم اميد خيرى نيست كه در فرزندانشان نيز جز افراد فاجرو ناسپاس بوجود نخواهد آمد.
خداوندا، مهلت خود را از اين قوم بردارد و عذاب دردناكى بر آنها نازل كن و حتى يك تن از آنانرا در روى زمين باقى مگذار.
تقاضاى نوح پذيرفته شد و خداوند با و فرمود: پيش بينى تو كاملا درست است و جز كسانيكه دعوت ترا پذيرفته و ايمان آورده اند، ديگر كسى ايمان نخواهد آورد و اراده ما به هلاك اين قوم تعلق گرفته و بزودى گرفتار عذاب خواهند شد.
نوح بنا بدستور الهى مشغول ساختن كشتى شد، كشتى بزرگ و پر ظرفيتى كه بتواند همه مؤ منان و آذوقه مورد احتياج آنان را در خود جاى دهد و از هر حيوانى يك جفت بردارد كه پس از پياده شدن از كشتى، مورد استفاده نجات يافتگان قرار گيرد.
بت پرستان دستاويز تازه اى براى آزار نوح و مؤ منان بدست آوردند و كشتى را وسيله استهزا و مسخره كردن نوح قرار دادند.
هر دسته اى از آنان كه از كارگاه كشتى سازى نوح عبور مى كردند، او را بمسخره ميگرفتند و سخنانى ناروا نثار آن پيامبر بزرگوار مى كردند:
اى نوح! شغل جديد ترا به تو تبريك ميگوئيم. گويا از پيغمبرى خسته شده اى و به شغل نجارى رو آورده اى! اينجا كه دريائى نيست، شايد ميخواهى كشتى خود را بوسيله گاوها بحركت در آوردى و امثال اين حرفهاى گزنده و استهزاآميز.
پاسخ نوح سكوت بود و برخورد بزرگوارانه ولى بآنها گوشزد ميكرد كه اگر امروز ما را مسخره ميكنيد، روزى خواهد رسيد كه عذاب دردناك الهى شما را فرا خواهد گرفت و آنروز مسخره مؤ منان خواهيد شد.
قطعات چوب با ميخ هاى فراهم شده، به يكديگر متصل مى شدند ونوح و يارانش با دلگرمى وپشتكار وصف ناپذيرى به كار خود ادامه مى دادند.
رفته رفته كشتى ساخته و پرداخته شد و نوح به انتظار رسيدن فرمان خداوند نشست.
ساعت مقرر فرا رسيد ابرهاى متراكم صفحه آسمان را پوشاندند و بارانى سيل آسا فرو باريد. از چاهها و چشمه سارها نيز آب جوشيدن گرفت و سطح زمين زير آب فرو رفت.
نوح و خانواده اش و تمام كسانى كه به او ايمان آورده بودند در كشتى جاى گرفتند و كشتى روى آب به حركت درآمد.
امواج خروشان آب بت پرستان را به هر سو ميغلطانيد و آنها براى نجات خود به نقاط مرتفع پناه مى بردند.
در آنحال نوح پسرش را كه جزء بت پرستان بود در حال مبارزه با امواج آب ديد و فرياد زد:
پسرم بيا سوار شو و سرنوشت خودت را با كافران گره مزن.
گفت، من در كشتى تو سوار نميشوم و به ارتفاعات كوه ميروم و از خطر آب در امان مى مانم.
نوح گفت: پسرم، امروز هيچ نقطه اى از عذاب خدا در امان نسيت و هر جا بروى آب است و آب.
در آن حال موجى خروشان بر سينه پسر كوبيد و او را از ديده پدر به دور افكند. عواطف پدرى در دل نوح شعله ور شد و با قلبى دردناك عرضه داشت: پروردگارا! تو وعده دادى خانواده مرا نجات دهى و اينك پسرم در آستانه هلاكت است، او را از خطر نجات بده.
خطاب رسيد: اى نوح، او از خانواده تو كه ما وعده نجات آنها را داديم نيست، زيرا او كافر است و قلم قضاء ما به هلاكت تمامى كافران رقم زده است و تو هم چيزيرا كه از آن آگاهى ندارى درخواست نكن.
ماجراى پسر نوح در قرآن كريم بطور مشروح بيان شده است و شايد اين سئوال براى هر كس پيش آيد كه اگر اين قسمت از داستان نوح ذكر نشده بود، براى حفظ احترام نوح بهتر نبود؟
ولى در نقل اين بخش از سرگذشت نوح درسى است بزرگ و آموزنده براى همه مردم كه بدانند آنچه نجات بخش افراد است، ايمان به خدا و بندگى به او است نه نسبتهاى خانوادگى و بستگيهاى فاميلى. مردم بايد بدانند كه حتى فرزند پيغمبر خدا نيز اگر راه خطا برود و از اطاعت فرمان الهى سرپيچى كند، سرنوشتى هلاكت بار خواهد داشت و حتى درخواست پدر نيز نجات بخش او نخواهد گشت.
بارى، موج ميان پدر و پسر جدائى انداخت و آن فرزند ناصالح، با ساير گمراهان به هلاكت رسيد و نوح از تقاضاى خود كه منطق با اراده خداوند نبود عذر خواهى كرد.
طوفان، طومار زندگى قوم لجوج و گمراه را، در هم پيچيد و اثرى از آنان بجاى نگذاشت.
كشتى نوح با آرامى روى آبها حركت ميكرد و سرنشينان آن، در حالى كه از هر گونه خطرى در امان بودند، سرنوشت تلخ و مرگبار قوم را تماشا مى كردند.
فرمان الهى تحقق يافت و زمين از وجود سركشان و مستكبران پاك شد و در آنحال خداوند به ابرها فرمان داد از باريدن خوددارى كنند و به زمين دستور داد آبها را در اعماق خود فرو برد و كشتى نوح خيلى آرام بر كوه جودى فرود آمد.
سرنشينان كشتى پياده شدند و دگرباره بر روى زمين قدم گذاشتند و از نجات خود به درگاه خداوند سپاسگذارى كردند و زندگانى جديد خود را آغاز نمودند.
نوح در دوران جديد كه صدها سال به طول انجاميد، به هدايت و راهنمائى قوم خود اشتغال داشت تا روزى كه به فرمان الهى به سراى جاودان شتافت و در جوار رحمت حق جاى گرفت.