حق و باطل
علىعليهالسلام
فرمود:
ان الحق ثقيل مرى ء، و ان الباطل خفيف و بى ء.
ترجمه روايت شريفه :
حق سنگين ولى خوش عاقبت است، و باطل سبك ليكن بدفرجام است.
شرح :
شما هر كه باشيد تنها وضع حاضر و فعلى كار را در نظر مگيريد بلكه فكر آخر كار هم باشيد. بنابراين، از حق پيروى كنيد و از تلخى آن هراس نداشته باشيد، زيرا عاقبت آن نيكو است و درست مانند دواى تلخى است كه موقتا كام انسان را تلخ مى كند و نتيجتا لذت و شيرينى و تندرستى را باو مى چشاند، و از باطل اجتناب كنيد و از ظاهر آراسته آن گول مخوريد، زيرا فرجام آن بداست و آدم عاقل بدنبال لذتى كه زيانهاى بسيار در پيش دارد نمى رود. گواه اين مطلب اقدام مردان مجاهدى است كه در راه حق پافشارى و با باطل مبارزه كرده اند. آنان پس از تحمل ناملايمات بيشمار و مصائب سنگين پيروز شده و نامشان جاويدان مانده است، ولى مردم فاسدى كه به باطل گرائيده اند چند صباحى بيش بر اسب مراد خويش سوار نبوده و سپس سرنگون شده اند.
حكومت بر دلها
علىعليهالسلام
فرمود:
قلوب الرجال و حشية، فمن تاءلفها اءقبلت عليه.
ترجمه روايت شريفه :
دلهاى مردم، وحشى هستند. كسى كه آنها را با مهربانى بدست آورد باو رو مى آورند.
شرح :
جامعه اى سعادتمند است كه محبت در آن وجود داشته باشد و افراد آن، نسبت بيكديگر متمايل باشند. اما اين تمايل و دوستى بايد از طريق نوازش و دلجوئى بعمل بيايد و بصرف نزديك بودن و تماس داشتن افراد با يكديگر فراهم نمى شود. بدليل اينكه هميشه افراد بسيارى همديگر را در كوچه و خيابان و ساير جاها مى بينند و تا دلهاى آنها بهم نزديك نباشد الفتى ميان آنها بعمل نمى آيد. زيرا دلهاى آدميان مانند حيوانات وحشى است كه در كوه و بيابان بسر مى برند و از آدميزاد ترسان و گريزانند و با كسى انس نمى گيرند. براى رام كردن و اهلى نمودن آنها مدارا و راءفت لازم است. دلهاى آدميان هم همينطورند طبعا مايل بكسى نمى شوند مگر آنكه احساس محبت نمايند.
بنابراين، آنانكه مى خواهند با خشونت و تندى، دلها را بسوى خود متوجه كنند سخت در اشتباهند.
خطر آبرو
علىعليهالسلام
فرمود:
من ضن بعرضه فليدع المراء.
ترجمه روايت شريفه :
كسيكه بآبرو حيثيت خود بخل ميورزد (و نخواهد كه آنرا از دست دهد) بايد ستيزه را ترك نمايد.
شرح :
انسان عاقل و با ايمان، هنگاميكه سخنى از كسى شنيد، اگر آن سخن حق است آنرا تصديق ميكند و مى پذيرد، و اگر باطل است گوينده را با ملايمت و نرمى متوجه بطلان آن نموده و بامدارا او را مجاب و قانع ميكند البته اين در صورتى است كه گوينده در مقام لجاجت نباشد و اما اگر گوينده سخن نادرستى گفت و اصرار داشت كه گفتار بى اصل خودش را بكرسى بنشاند و شنونده هر چه او را راهنمائى كرده و خواست از سخنش منصرف نمايد ديد فائده ندارد و گوينده بهيچ وجه حاضر نيست اعتراف بخطاى خود كند. در اينصورت گوينده از حد معمول مباحثه خارج شده و روشى در پيش گرفته است كه ستيزه نام دارد. اين روش ناپسند غالبا بنزاع و كشمكش ميان افراد شده و در خلال آن بحيثيت طرفين توهين و لطمه وارد ميگردد.
خود پسندى
علىعليهالسلام
فرمود:
من رضى عن نفسه كثر الساخط عليه.
ترجمه روايت شريفه :
كسيكه از خود، راضى شد؛ بسيارى از او خشمناك گردند.
شرح :
چه بسيارند مردم از خود راضى، كه هميشه بخود حق ميدهند و كردار خويش را عاقلانه مى پندارند. اينان فكر مى كنند كه افرادى منزه و از هر عيب و نقصى مبرا هستند تصور مى كنند كه هيچ نقطه ضعفى در آنان نيست ولى ساير مردم عيب و نقص دارند و در كارها اشتباه مى كنند. در صورتى كه اين طور نيست! خود اينها با اين پندار در اشتباهند و طرز فكر آنها صحيح نيست، و به مرض روانى «خود پسندى» دچارند.
اگر اين اشخاص بخود آيند و از غرور خود دست بردارند امكان دارد از فرجام بد اين صفت ناپسند محفوظ بمانند و چنانچه به اين روش خود ادامه دهند و در افكار خود تجديد نظر ننمايند و گاهى در انديشه و رفتار خود احتمال خطا ندهند طولى نميكشد كه مردم از آنها متنفر شده و ممكن است در جامعه تك و تنها بمانند.
خود رايى
علىعليهالسلام
فرمود:
من استبد برايه هلك، و من شاور الرجال شاركها فى عقولها.
ترجمه روايت شريفه :
كسيكه خود راى شد، نابود ميشود و كسيكه با مردان مشورت نمود، در عقلهاى ايشان شريك شده است.
شرح :
همانطورى كه يكنفر از عهده بلند كردن وزنه سنگين عاجز است، و نميتواند بتنهائى كار چند نفر را انجام دهد، همينطور براى حل مشكلات و معضلات، فكر و انديشه يكنفر كافى نيست، و بايد از آراء و انديشه هاى ديگران بهره بردارى و استمداد نمود. فلسفه تشكيل مجلس شورى و انجمن ها و كميسيونها نيز همين است، عده اى دور هم جمع شوند و در باره موضوعى با يكديگر مذاكره كنند و هر كدام براى رسيدن بهدف راهى پيشنهاد كنند، آنوقت با نظر اكثريت، از ميان آن راههاى مختلف، آسانترين و صحيحترين راه انتخاب گردد و طبق آن عمل شود، تا نتيجه اى كه منظور است بدست آيد.
چنانكه كسى لجاجت كرد و زير بار نرفت كه از آراء اهل راى استفاده كند، و اتكاء نابجا براءى خود داشت معلوم است كه در كارهاى خويش موفق نميشود و در راه انجام مقصود، سرگشته و حيران ميگردد.
خود ساخته
علىعليهالسلام
فرمود:
من اءبطاءبه عمله لم يسرع به نسبه.
ترجمه روايت شريفه :
كسى كه عملش او را از ترقى باز دارد نسبش او را پيش نميبرد.
شرح :
شكى نيست كه نسب عالى و شخصيت خانوادگى اثرى عميق در افراد انسانى بجاى گذارده و خواه ناخواه فضائلى بوجود ميآورد. ولى آيا نسب به تنهائى ضامن ارتقا و نيل آدمى بمدارج عاليه و كمالات انسانى هست يا نه؟ گذشته از آنكه نميشود باين پرسش جواب مثبت داد بايد گفت كه نسب تنها ممكن است استعداد و زمينه اى براى عروج و پيشرفت باشد و بثمر رسيدن آن استعداد احتياج به حركتى و جنبشى از خود طرف دارد، و چنانچه حركت و جهشى در او نباشد، آن ترقى و سير صعودى كه انتظار ميرود فراهم نخواهد شد.
در راه حق
علىعليهالسلام
فرمود:
من احد سنان الغضب لله قوى على قتل اشداء الباطل.
ترجمه روايت شريفه :
كسيكه براى فرمانبردارى خدا، سر نيزه خشم را تيز كند، براى كشتن و مغلوب كردن طرفداران سر سخت باطل، نيرومند خواهد بود.
شرح :
هميشه حق پيروز و باطل مغلوب است، آنانكه بسوى خدا روند رستگارند، و كسانيكه از خدا دورى جويند گرفتارند. مردم با خدا هر چه ميكنند براى خدا ميكنند، و مردم بى ايمان هر چه ميكنند براى هوا و هوس. خداوند مردان حق را يارى ميكند و مردم باطل را رسوا ميگرداند. كارى كه براى خدا شروع شود بدون شك با موفقيت انجام ميپذيرد. كارى كه بر ضد خدا آغاز شود، مسلما ناتمام و بى اثر ميماند. اين وعده ايست كه خدا داده و وعده خدا راست است.
بنابراين آنانكه براى امتثال امر خداوند دست باصلاحيت زنند، و بمنظور ريشه كن نمودن فساد بپاخيزند و از فحشا و منكرات و تبه كاريها جلوگيرى نمايند، بدانند كه خدا با آنها است، و بتجربه ثابت شده كه نيروى الهى، اين قبيل افراد را تقويت ميكند، و آنها شكست ناپذيرند. ميگوئيد نه؟ برداريد تاريخ را ورق بزنيد تا بفهميد چه خبر است!.
در معرض تهمت
علىعليهالسلام
فرمود:
من وضع نفسه مواضع التهمة فلا يلو من من اءساء به الظن.
ترجمه روايت شريفه :
كسى كه خود را در معرض تهمت قرار دهد. البته نبايد كسى را كه گمان بد باو ميبرد سرزنش كند.
شرح :
هميشه چشمان دريده مردم بى ادب كنجكاوانه بفرد - فرد آدميان مى نگرد. و اعمال و رفتار آنها را زير نظر دارد البته اين نوع كنجكاويها اساس درستى ندارد بلكه غرض ورزى آنها را بوجود آورده است. از اين جهت مى بينيد بدون اينكه درباره موضوعى عميقانه بررسى شود روى همان موضوع تكيه كرده و سطحى درباره مردم قضاوت ميكنند گاهى هم كار بجائى ميرسد كه بمحض مشاهده كوچك ترين عملى كه احتمال انحراف در آن داده ميشود سر و صدا بلند كرده و شروع به تهمت زدن مى نمايند. با اين حال تكليف چيست؟ آيا انسان بى باكانه خود را دستخوش اين تهمت ها قرار دهد؟ يا اينكه از هر جهت مواظب خود باشد و تا جائيكه شايسته و عاقلانه است خود را محدود نمايد و كارى نكند كه او را متهم ساخته و دامن پاك او را آلوده و لكه دار كنند؟ اين مطلب را از مولاى متقيان علىعليهالسلام
سئوال ميكنيم و جواب آنرا از حضرتش ميخواهيم.
دلسرد مشويد
علىعليهالسلام
فرمود:
لا يزهدنك فى المعروف من لا يشكره لك، فقد يشكرك عليه من لا يستمتع بشى ء منه، و قد تدرك من شكر الشاكر اءكثر مما اءضاع الكافر، و الله يحب المحسنين.
ترجمه روايت شريفه :
كسيكه از كار نيك تو سپاسگزارى نكرد، تو را از نيكوئى رو گردان نكند. زيرا خدائى كه از آن نيكى بهره مند نشده، بواسطه آن نيكى، از تو متشكر ميشود و تشكر خداوند بيش از ميزان تشكرى است كه آن آدم ناسپاس تباه كرده، و خداوند نيكوكاران را دوست ميدارد.
شرح :
چقدر خوب است آدم در هر كار نيكى، نظرش بلند و فكرش روشن باشد. كار خيرى كه انجام ميدهد. و يا محبتى كه بكسى ميكند، فقط محض انجام وظيقه و راضى نمودن خداوند و وجدان خودش باشد. و اگر آن شخصى كه درباره او محبت كرده اظهار تشكر زبانى هم از او ننمود ناراحت نشود و پاداش خود را از خدا بخواهد اشخاصى كه با اين نيت در امور خير اقدام مى كنند و از ديگران رفع نگرانى و پريشانى مى نمايند، هيچگاه خسته نميشوند، با بى اعتنائى كسانى كه در حق آنها خوبى كرده اند دست از كار خود نميكشند، هميشه با دلگرمى بكارهاى سودمند و عام المنقعه رو آورده و موفق ميشوند خدمات ديگرى كه بهتر و بالاتر باشد، انجام دهند.
اينها همه را بايد از بركت نيت خير و نظر بلند و همت عالى آنان دانست. شما هم اين چنين باشيد تا صادقانه فردى خدمتگزار محسوب شويد.
دنيا چه بدى دارد؟
علىعليهالسلام
فرمود:
ان الدنيا دار صدق لمن صدقها، و دار عافية لمن فهم عنها، و دار غنى لمن تزود منها، و دار موعظة لمن اتعظ بها. مسجد اءحباء الله و مصلى ملائكة الله و مهبط وحى الله، و متجر اءولياء الله. اكتسبوا فيها الرحمة و ربحوا فيها الجنة.
ترجمه روايت شريفه :
دنيا براى كسيكه براستى آنرا بشناسد سراى راستى و درستى است، و براى كسيكه حقيقت و ماهيت دنيا را بفهمد، خانه سلامتى است. و براى كسيكه توشه جهان آينده را از آن بردارد، سراى بى نيازى است، و براى كسيكه از آن پند گيرد، محل موعظه است. دنيا جاى عبادت دوستان خدا، دعا كردن ملائكه و فرود آمدن وحى است. دنيا محل تجارت كردن دوستان خداست كه در دنيا (بوسيله كارهاى نيك و پرستش حق) رحمت خدا را بدست آورده و بهشت را سود مى برند.
شرح :
پيشوايان مذهبى ما هميشه خير و صلاح جامعه را در نظر گرفته و براى راهنمائى افراد مطالبى فرموده اند، اين ما هستيم كه بايد در اطراف گفته هاى آنان تأمل و منظور اصلى آنان را درك كنيم و هيچوقت سطحى و بدون مطالعه عميق، چيزى از زبان آنها نسازيم و راه راستى كه بما نشان داده و ما را در آن وارد كرده اند گم نكنيم.
در كلمات علىعليهالسلام
و ساير رهبران دينى از بدى و نكوهش دنيا مطالبى ديده ميشود. بعضى از مردم كه پى به حقيقت نبرده اند از آن مطالب سوء استفاده كرده و از مسيرى كه خواست پيشوايان بوده است منحرف ميشوند. بعضى ديگر ميان نفى و اثبات متحير مانده و نميدانند در مقام عمل چه راهى را بايد در پيش گيرند. و بعضى جدا با مطالب نامبرده مخالفت كرده و آنها را انكار ميكنند.
علىعليهالسلام
در اين سخن موضوع را روشن كرده و حقيقت مطلب را براى همه فاش ميكند.
دو پر اشتها
علىعليهالسلام
فرمود:
منهو مان لا يشبعان : طالب علم و طالب دنيا.
ترجمه روايت شريفه :
دو نفر پر اشتها هستند كه سير نميشوند طالب علم و طالب دنيا.
شرح :
انسان از يك سو بماديات و از سوى ديگر بمعنويات احتياج دارد.
از جنبه معنوى تا آنجا كه طاقت دارد طالب حقيقت و خواهان كشف مجهولات است. هنگامى كه بحقيقتى پى برد و مجهولى براى او كشف شد خوشحال ميشود و لذت ميبرد حال بايد ديد انسان بچه وسيله ميتواند باين خواسته رسيده و باين مطلوب دست يابد، واضح و روشن است كه بواسطه علم ميشود باين آرزو نائل گردد. زيرا علم است كه پرده هاى ظلمانى و ضخيم جهل را پاره كرده و آدمى را در وادى نورانى دانش وارد مينمايد. بعضى از مردم تشنه كمال معنوى هستند و ميخواهند بكمك علم جلو بروند، ولى هر چه پيش تر بروند بنظرشان كم است و گوئى نميتوانند خود را به اندازه محدودى قانع كنند. بعضى هم از جنبه هاى ميل دارند خود را بكمال برسانند و مال و ثروت بدست آورند، اما باز حد و انتهائى براى آن نيست و مثل آنكه خواهان آن، قدرت ندارد كه خود را در مرتبه اى از مراتب آن متوقف سازد.
دوست داشتن مردم
علىعليهالسلام
فرمود:
اءلتودد نصف العقل.
ترجمه روايت شريفه :
دوست داشتن مردم و مهربانى با آنها نيمى از عقل است.
شرح :
آدمى مى بيند كه غير از خودش اشخاص ديگرى در روى اين زمين هستند كه زندگى ميكنند. بايد فكر كند كه آنها هم مانند خودش خواسته ها و آرزوها دارند، مايلند از نعمت هائى كه براى انسان مقرر شده بهره مند شوند مورد علاقه و عطوفت قرار گيرند و از مزاحمت ديگران در امان باشند. اگر انسان بكمك عقل خود توانست اين حقيقت را نصب العين خود قرار دهد، ميتواند همنوعان خود را دوست بدارد، با آنها از روى مهر و محبت برخورد نمايد و با روئى گشاده با آنها معاشرت كند. از ملاقات آنها شاد و از همنشينى با آنها احساس لذت و آرامش نمايد. ولى اگر از عقل خويش كمك نگرفت و انديشه انسانى نكرد وضع آشفته اى پيدا ميكند، كسى از غير از خودش دوست ندارد، لطف و مودت از قاموس معاشرت او حذف ميشود. روى گشاده به روى گرفته تبديل ميشود، لذت جاى خود را به انزجار ميدهد، آنوقت است كه آدمى از مراحل آدميت و خويهاى او دور و بعالميكه نبايد گرد آن بگردد، نزديك ميشود.
دوست و دشمن پيغمبر
علىعليهالسلام
فرمود:
ان ولى محمد من اءطاع الله و ان بعدت لحمته، و ان عدو محمد من عصى الله و ان قربت قرابته.
ترجمه روايت شريفه :
همانا دوست محمد كسى است كه فرمانبردارى خدا كند اگر چه نسبت او از پيغمبر دور باشد. و دشمن محمد كسى است كه نافرمانى خدا كند، اگر چه خويشاوند پيغمبر باشد.
شرح :
سلمان يكى از پيروان مشهور و عاليقدر پيغمبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) بود. سلمان خويشى و قرابتى با پيغمبر نداشت. اما مورد علاقه شديد پيغمبر بود تا آنجا كه آنحضرت درباره او فرمود: سلمان منا اهل البيت - سلمان فردى از خانواده ماست».
مى دانيد علت اين محبت و علاقه چه بوده؟ علتش اين بود كه سلمان پيغمبر اكرم را تصديق كرد و باو ايمان آورد و خداوند را بيگانگى شناخت و دستورات الهى را كه بوسيله پيغمبر ابلاغ مى شد از جان و دل پذيرفت و طبق آنها عمل كرد.
اما ابولهب كه يكى از عموهاى پيغمبر بود يكى از دشمنان سرسخت پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) گرديد تا آنجا كه سوره اى از قرآن در مذمت او نازل گرديد! براى اينكه پيغمبر را تكذيب كرد و درباره آنحضرت سخنان ناروا گفت و تا مى توانست او را اءذيت و آزار رسانيد و خداى يكتا را نشناخت و باحكام خدا توهين كرد. باين واسطه رابطه او با پيغمبر اءكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) قطع گرديد.
توشه
علىعليهالسلام
فرمود:
بئس الزاد الى المعاد، العدو ان على العباد.
ترجمه روايت شريفه :
ستم كردن بر بندگان خدا، بدتوشه اى است براى روز قيامت.
شرح :
با آنكه آدم، با دست خالى از اين دنيا مى رود و سفرى پرخطر و دور و دراز در پيش مى گيرد مع ذلك توشه اى معنوى همراه اوست كه اگر آن توشه خوب باشد سبب نجات او و اگر بد باشد سبب عذاب او خواهد بود. بهترين توشه ها را خداوند متعال در قرآن مجيد بيان فرموده، آنجا كه مى فرمايد: و تزو دوا فان خيرالزاد التقوى - توشه برداريد و همانا بهترين توشه ها پرهيزكارى است». خوشا بحال كسانيكه چنين توشه اى باخود دارند آنها در كنف رحمت الهى قرار قرار گرفته و بنعيم ابدى او متنعم مى شوند و بدا بحال اشخاصى كه توشه عذاب آور با خود مى برند! آنان در دنيا تقصير كرده و حق ديگران را ضايع نموده و كارى كرده اند كه خود را از رحمت خداوندى در قيامت بى بهره ساخته اند. آنان استحقاق بهشت جاويدان حق تعالى را ندارند و بذلت و خوارى مى افتند. اكنون متوجه باشيد تا از علىعليهالسلام
توشه بد را بشنويد و سعى كنيد شما آن را همراه خود برنداريد.
تيرانداز بى كمان
علىعليهالسلام
فرمود:
الداعى بلا عمل، كالرامى بلا وتر.
ترجمه روايت شريفه :
دعا كننده اى كه عمل بدستورات دينى نكند مانند كسى است كه با كمان بى زه تيراندازى كند (همانطور كه اين تيرانداز تيرش بهدف نمى رسد، تير دعاى او هم بهدف اجابت نخواهد رسيد).
شرح :
خداوند متعال بنا بلطف و رحمتى كه نسبت بمخلوق دارد وعده فرموده است كه دعاى دعا كننده را اجابت كند يعنى اگر كسى مطلبى داشته باشد و آنرا از خدا بخواهد در صورتى كه خداوند مانع و اشكالى متوجه او نبيند او را بمطلبش برساند. ولى كسيكه مى خواهد دعا كند بايد مقدمات و شرائط اجابت دعا را فراهم نمايد تا از طرف خودش مانعى براى اجابت دعا وجود نداشته باشد. مقدمات و شروط اجابت چه هستند؟ بايد بدستورات مذهبى عمل كند. قلب و زبان خود را از آلودگيهاى اخلاقى پاك نمايد و واقعا خدا را بخواند. بعد از همه اينها اگر دعا كرد و دعاى او باجابت نرسيد و خداوند، خواسته او را مرحمت نفرمود ناراحت نشود، سوءظن پيدا نكند، سخنان بد و بى ربط نگويد و با يقين كامل، معتقد باشد كه خداوند مصلحت ندانسته كه مطلب او عملى شود. با اين عقيده خود را در اين مورد تسلى دهد و براى مطالب ديگر خويش از دعا كردن و مسئلت از خداوند، دست نكشد.
جبران گناهان
علىعليهالسلام
فرمود:
من كفارات الذنوب العظالم اغاثة الملهوف و التنفيس عن المكروب.
ترجمه روايت شريفه :
از جمله چيزهائى كه گناهان بزرگ را محو مى كند يارى كردن مظلوم و شاد نمودن اندوهناك است.
شرح :
در نهاد انسان نيروئى است كه از آن بنام «نفس اماره» تعبير مى كنند. اين نفس برخلاف عقل، آدمى را ببديها امر مى كند. انسان در اثر وسوسه نفس ممكن است آلوده بگناه شود و چه بسا بى باكى بيشترى از خود نشان داده و گناه سنگينى مرتكب شود. منتها آدم لاقيد در صدد جبران گناه بر نمى آيد. ولى آدم خردمند كه از سرزنش وجدان در اثر ارتكاب گناه ناراحت مى شود تا زنده است در فكر جبران خواهد بود، و هر وقت فرصتى براى او پيش آمد، آن فرصت را غنيمت شمرده و اقدامات لازمه را بعمل مى آورد تا خود را از آلودگى گناه پاك كرده و از عواقب وخيم آن محفوظ بماند.
جهاد زن
علىعليهالسلام
فرمود:
جهاد المراءة حسن التبعل.
ترجمه روايت شريفه :
جهاد زن، خوب شوهر دارى است.
شرح :
در دين مقدس اسلام، براى هر كس وظيفه خاصى مقرر گشته است تا هر فردى بآن وظيفه عمل كند، و مردم بدون هيچگونه مزاحمتى، بزندگى عادلانه اى دست يابند. يكى از وظائف مهم كه قوام و هستى دين، منوط بآنست جهاد مى باشد. جهاد يعنى سركوبى مخالفين و عناصر مخرب آئين حق و خداپرستى كه جز با فداكارى و از جان گذشتگى ممكن نيست. جهاد باين معنى بر مردان واجب شده است تا احكام الهى چنانچه شايسته است تنفيذ و اجرا گردد و مانع ورادعى، در راه عملى ساختن آنها وجود نداشته باشد، و نظم و عدالت اجتماعى برقرار بماند. زندگى زناشوئى كه گوشه اى از اجتماع را تشكيل مى دهد نيز احتياج به جهاد يعنى فداكارى دارد، تا رفاه و آسايش زوجين تاءمين و تضمين گردد. اين جهاد برعكس جهاد اول بر زنان واجب است و در پرتو آن، پايه هاى محيط خانوادگى محكم و مستقر مى شود. احتياج بتوضيح ندارد كه در قبال جهاد زنان مردان نيز از جنبه زناشوئى، موظف بوظائفى هستند.
چهره گويا
علىعليهالسلام
فرمود:
ما اءضمر اءحد شيئا الا ظهر فى فلتات لسانه و صفحات وجهه.
ترجمه روايت شريفه :
هر كس چيزى را در دل پنهان كرد ناخودآگاه در طى سخنانش و يا در آثار چهره اش آشكار مى شود.
شرح :
انسان در اين جهان ممكن است معرض حوادث ناگوار و يا پيش آمدهاى مسرت بخش قرار گيرد. و باين مناسبت گاهى ملول و زمانى بشاش است. اين ملالت و بشاشت مربوط به قلب هستند. و هر چند انسان كوشش و دقت كند تا پرده بر روى غمها و يا شاديهاى درون خويش بيفكند و علاقه يا نفرت خود را مخفى سازد مگر ممكن است؟! مگر مى تواند آنچه در خزانه دل دارد نگهدارى نموده و از ظهور آنها جلوگيرى كند؟ خير! انسان چنين قدرتى ندارد. زيرا هر چه زبان خود را كنترل كند باز غفلتا در ضمن سخن، آنچه نبايد بگويد مى گويد و هر چند قيافه گرفته، و باطن خود را عوضى نشان دهد باز از آثار چهره او مردم تيزبين آنچه نبايد بفهمند مى فهمند.
حسد
علىعليهالسلام
فرمود:
صحة الجسد، من قلة الحسد.
ترجمه روايت شريفه :
صحت بدن از كمى حسد است.
شرح :
حسد آنست كه كسى ميل نداشته باشد ديگرى داراى مزيت و نعمتى باشد و بخواهد كه آن نعمت و مزيت از او سلب گردد. بكسيكه اين صفت در او بسيار باشد «حسود» مى گويند. آدم حسود جز اينكه بروح خود رنج و عذاب دهد و در نتيجه پيكر خود را بيمار كند كارى از او ساخته نيست. آدم حسود خواه ناخواه شناخته ميشود و در انظار خوار و بيمقدار مى گردد. كسيكه اين خصلت ناپسند در او پديد آمد، بايد بفكر چاره افتد و تا خود را بيچاره و دستگير اينمرض نكرده بحال سلامت بر گردد. آدم حسود اگر قدرى فكر كند مى فهمد كه راه غلطى در پيش گرفته و با سلامتى خويش بازى مى نمايد. بر فرض كه مقام و مزيت طرف او كه «محسود» ناميده مى شود گرفته شود بحسود چه خيرى مى رسد و چه نتيجه اى بحال او دارد. آدم عاقل و نظر بلند بدون اينكه باطراف و مردم ديگر با نظر حسادت بنگرد، درصدد ترقى و پيشبرد مقاصد خويش مى باشد و كارى بكار ديگران ندارد و از اينجهت هدف خود را دنبال مى كند و غالبا توفيق حاصل مى نمايد.
حق و باطل
علىعليهالسلام
فرمود:
ان الحق ثقيل مرى ء، و ان الباطل خفيف و بى ء.
ترجمه روايت شريفه :
حق سنگين ولى خوش عاقبت است، و باطل سبك ليكن بدفرجام است.
شرح :
شما هر كه باشيد تنها وضع حاضر و فعلى كار را در نظر مگيريد بلكه فكر آخر كار هم باشيد. بنابراين، از حق پيروى كنيد و از تلخى آن هراس نداشته باشيد، زيرا عاقبت آن نيكو است و درست مانند دواى تلخى است كه موقتا كام انسان را تلخ مى كند و نتيجتا لذت و شيرينى و تندرستى را باو مى چشاند، و از باطل اجتناب كنيد و از ظاهر آراسته آن گول مخوريد، زيرا فرجام آن بداست و آدم عاقل بدنبال لذتى كه زيانهاى بسيار در پيش دارد نمى رود. گواه اين مطلب اقدام مردان مجاهدى است كه در راه حق پافشارى و با باطل مبارزه كرده اند. آنان پس از تحمل ناملايمات بيشمار و مصائب سنگين پيروز شده و نامشان جاويدان مانده است، ولى مردم فاسدى كه به باطل گرائيده اند چند صباحى بيش بر اسب مراد خويش سوار نبوده و سپس سرنگون شده اند.
حكومت بر دلها
علىعليهالسلام
فرمود:
قلوب الرجال و حشية، فمن تاءلفها اءقبلت عليه.
ترجمه روايت شريفه :
دلهاى مردم، وحشى هستند. كسى كه آنها را با مهربانى بدست آورد باو رو مى آورند.
شرح :
جامعه اى سعادتمند است كه محبت در آن وجود داشته باشد و افراد آن، نسبت بيكديگر متمايل باشند. اما اين تمايل و دوستى بايد از طريق نوازش و دلجوئى بعمل بيايد و بصرف نزديك بودن و تماس داشتن افراد با يكديگر فراهم نمى شود. بدليل اينكه هميشه افراد بسيارى همديگر را در كوچه و خيابان و ساير جاها مى بينند و تا دلهاى آنها بهم نزديك نباشد الفتى ميان آنها بعمل نمى آيد. زيرا دلهاى آدميان مانند حيوانات وحشى است كه در كوه و بيابان بسر مى برند و از آدميزاد ترسان و گريزانند و با كسى انس نمى گيرند. براى رام كردن و اهلى نمودن آنها مدارا و راءفت لازم است. دلهاى آدميان هم همينطورند طبعا مايل بكسى نمى شوند مگر آنكه احساس محبت نمايند.
بنابراين، آنانكه مى خواهند با خشونت و تندى، دلها را بسوى خود متوجه كنند سخت در اشتباهند.
خطر آبرو
علىعليهالسلام
فرمود:
من ضن بعرضه فليدع المراء.
ترجمه روايت شريفه :
كسيكه بآبرو حيثيت خود بخل ميورزد (و نخواهد كه آنرا از دست دهد) بايد ستيزه را ترك نمايد.
شرح :
انسان عاقل و با ايمان، هنگاميكه سخنى از كسى شنيد، اگر آن سخن حق است آنرا تصديق ميكند و مى پذيرد، و اگر باطل است گوينده را با ملايمت و نرمى متوجه بطلان آن نموده و بامدارا او را مجاب و قانع ميكند البته اين در صورتى است كه گوينده در مقام لجاجت نباشد و اما اگر گوينده سخن نادرستى گفت و اصرار داشت كه گفتار بى اصل خودش را بكرسى بنشاند و شنونده هر چه او را راهنمائى كرده و خواست از سخنش منصرف نمايد ديد فائده ندارد و گوينده بهيچ وجه حاضر نيست اعتراف بخطاى خود كند. در اينصورت گوينده از حد معمول مباحثه خارج شده و روشى در پيش گرفته است كه ستيزه نام دارد. اين روش ناپسند غالبا بنزاع و كشمكش ميان افراد شده و در خلال آن بحيثيت طرفين توهين و لطمه وارد ميگردد.
خود پسندى
علىعليهالسلام
فرمود:
من رضى عن نفسه كثر الساخط عليه.
ترجمه روايت شريفه :
كسيكه از خود، راضى شد؛ بسيارى از او خشمناك گردند.
شرح :
چه بسيارند مردم از خود راضى، كه هميشه بخود حق ميدهند و كردار خويش را عاقلانه مى پندارند. اينان فكر مى كنند كه افرادى منزه و از هر عيب و نقصى مبرا هستند تصور مى كنند كه هيچ نقطه ضعفى در آنان نيست ولى ساير مردم عيب و نقص دارند و در كارها اشتباه مى كنند. در صورتى كه اين طور نيست! خود اينها با اين پندار در اشتباهند و طرز فكر آنها صحيح نيست، و به مرض روانى «خود پسندى» دچارند.
اگر اين اشخاص بخود آيند و از غرور خود دست بردارند امكان دارد از فرجام بد اين صفت ناپسند محفوظ بمانند و چنانچه به اين روش خود ادامه دهند و در افكار خود تجديد نظر ننمايند و گاهى در انديشه و رفتار خود احتمال خطا ندهند طولى نميكشد كه مردم از آنها متنفر شده و ممكن است در جامعه تك و تنها بمانند.
خود رايى
علىعليهالسلام
فرمود:
من استبد برايه هلك، و من شاور الرجال شاركها فى عقولها.
ترجمه روايت شريفه :
كسيكه خود راى شد، نابود ميشود و كسيكه با مردان مشورت نمود، در عقلهاى ايشان شريك شده است.
شرح :
همانطورى كه يكنفر از عهده بلند كردن وزنه سنگين عاجز است، و نميتواند بتنهائى كار چند نفر را انجام دهد، همينطور براى حل مشكلات و معضلات، فكر و انديشه يكنفر كافى نيست، و بايد از آراء و انديشه هاى ديگران بهره بردارى و استمداد نمود. فلسفه تشكيل مجلس شورى و انجمن ها و كميسيونها نيز همين است، عده اى دور هم جمع شوند و در باره موضوعى با يكديگر مذاكره كنند و هر كدام براى رسيدن بهدف راهى پيشنهاد كنند، آنوقت با نظر اكثريت، از ميان آن راههاى مختلف، آسانترين و صحيحترين راه انتخاب گردد و طبق آن عمل شود، تا نتيجه اى كه منظور است بدست آيد.
چنانكه كسى لجاجت كرد و زير بار نرفت كه از آراء اهل راى استفاده كند، و اتكاء نابجا براءى خود داشت معلوم است كه در كارهاى خويش موفق نميشود و در راه انجام مقصود، سرگشته و حيران ميگردد.
خود ساخته
علىعليهالسلام
فرمود:
من اءبطاءبه عمله لم يسرع به نسبه.
ترجمه روايت شريفه :
كسى كه عملش او را از ترقى باز دارد نسبش او را پيش نميبرد.
شرح :
شكى نيست كه نسب عالى و شخصيت خانوادگى اثرى عميق در افراد انسانى بجاى گذارده و خواه ناخواه فضائلى بوجود ميآورد. ولى آيا نسب به تنهائى ضامن ارتقا و نيل آدمى بمدارج عاليه و كمالات انسانى هست يا نه؟ گذشته از آنكه نميشود باين پرسش جواب مثبت داد بايد گفت كه نسب تنها ممكن است استعداد و زمينه اى براى عروج و پيشرفت باشد و بثمر رسيدن آن استعداد احتياج به حركتى و جنبشى از خود طرف دارد، و چنانچه حركت و جهشى در او نباشد، آن ترقى و سير صعودى كه انتظار ميرود فراهم نخواهد شد.
در راه حق
علىعليهالسلام
فرمود:
من احد سنان الغضب لله قوى على قتل اشداء الباطل.
ترجمه روايت شريفه :
كسيكه براى فرمانبردارى خدا، سر نيزه خشم را تيز كند، براى كشتن و مغلوب كردن طرفداران سر سخت باطل، نيرومند خواهد بود.
شرح :
هميشه حق پيروز و باطل مغلوب است، آنانكه بسوى خدا روند رستگارند، و كسانيكه از خدا دورى جويند گرفتارند. مردم با خدا هر چه ميكنند براى خدا ميكنند، و مردم بى ايمان هر چه ميكنند براى هوا و هوس. خداوند مردان حق را يارى ميكند و مردم باطل را رسوا ميگرداند. كارى كه براى خدا شروع شود بدون شك با موفقيت انجام ميپذيرد. كارى كه بر ضد خدا آغاز شود، مسلما ناتمام و بى اثر ميماند. اين وعده ايست كه خدا داده و وعده خدا راست است.
بنابراين آنانكه براى امتثال امر خداوند دست باصلاحيت زنند، و بمنظور ريشه كن نمودن فساد بپاخيزند و از فحشا و منكرات و تبه كاريها جلوگيرى نمايند، بدانند كه خدا با آنها است، و بتجربه ثابت شده كه نيروى الهى، اين قبيل افراد را تقويت ميكند، و آنها شكست ناپذيرند. ميگوئيد نه؟ برداريد تاريخ را ورق بزنيد تا بفهميد چه خبر است!.
در معرض تهمت
علىعليهالسلام
فرمود:
من وضع نفسه مواضع التهمة فلا يلو من من اءساء به الظن.
ترجمه روايت شريفه :
كسى كه خود را در معرض تهمت قرار دهد. البته نبايد كسى را كه گمان بد باو ميبرد سرزنش كند.
شرح :
هميشه چشمان دريده مردم بى ادب كنجكاوانه بفرد - فرد آدميان مى نگرد. و اعمال و رفتار آنها را زير نظر دارد البته اين نوع كنجكاويها اساس درستى ندارد بلكه غرض ورزى آنها را بوجود آورده است. از اين جهت مى بينيد بدون اينكه درباره موضوعى عميقانه بررسى شود روى همان موضوع تكيه كرده و سطحى درباره مردم قضاوت ميكنند گاهى هم كار بجائى ميرسد كه بمحض مشاهده كوچك ترين عملى كه احتمال انحراف در آن داده ميشود سر و صدا بلند كرده و شروع به تهمت زدن مى نمايند. با اين حال تكليف چيست؟ آيا انسان بى باكانه خود را دستخوش اين تهمت ها قرار دهد؟ يا اينكه از هر جهت مواظب خود باشد و تا جائيكه شايسته و عاقلانه است خود را محدود نمايد و كارى نكند كه او را متهم ساخته و دامن پاك او را آلوده و لكه دار كنند؟ اين مطلب را از مولاى متقيان علىعليهالسلام
سئوال ميكنيم و جواب آنرا از حضرتش ميخواهيم.
دلسرد مشويد
علىعليهالسلام
فرمود:
لا يزهدنك فى المعروف من لا يشكره لك، فقد يشكرك عليه من لا يستمتع بشى ء منه، و قد تدرك من شكر الشاكر اءكثر مما اءضاع الكافر، و الله يحب المحسنين.
ترجمه روايت شريفه :
كسيكه از كار نيك تو سپاسگزارى نكرد، تو را از نيكوئى رو گردان نكند. زيرا خدائى كه از آن نيكى بهره مند نشده، بواسطه آن نيكى، از تو متشكر ميشود و تشكر خداوند بيش از ميزان تشكرى است كه آن آدم ناسپاس تباه كرده، و خداوند نيكوكاران را دوست ميدارد.
شرح :
چقدر خوب است آدم در هر كار نيكى، نظرش بلند و فكرش روشن باشد. كار خيرى كه انجام ميدهد. و يا محبتى كه بكسى ميكند، فقط محض انجام وظيقه و راضى نمودن خداوند و وجدان خودش باشد. و اگر آن شخصى كه درباره او محبت كرده اظهار تشكر زبانى هم از او ننمود ناراحت نشود و پاداش خود را از خدا بخواهد اشخاصى كه با اين نيت در امور خير اقدام مى كنند و از ديگران رفع نگرانى و پريشانى مى نمايند، هيچگاه خسته نميشوند، با بى اعتنائى كسانى كه در حق آنها خوبى كرده اند دست از كار خود نميكشند، هميشه با دلگرمى بكارهاى سودمند و عام المنقعه رو آورده و موفق ميشوند خدمات ديگرى كه بهتر و بالاتر باشد، انجام دهند.
اينها همه را بايد از بركت نيت خير و نظر بلند و همت عالى آنان دانست. شما هم اين چنين باشيد تا صادقانه فردى خدمتگزار محسوب شويد.
دنيا چه بدى دارد؟
علىعليهالسلام
فرمود:
ان الدنيا دار صدق لمن صدقها، و دار عافية لمن فهم عنها، و دار غنى لمن تزود منها، و دار موعظة لمن اتعظ بها. مسجد اءحباء الله و مصلى ملائكة الله و مهبط وحى الله، و متجر اءولياء الله. اكتسبوا فيها الرحمة و ربحوا فيها الجنة.
ترجمه روايت شريفه :
دنيا براى كسيكه براستى آنرا بشناسد سراى راستى و درستى است، و براى كسيكه حقيقت و ماهيت دنيا را بفهمد، خانه سلامتى است. و براى كسيكه توشه جهان آينده را از آن بردارد، سراى بى نيازى است، و براى كسيكه از آن پند گيرد، محل موعظه است. دنيا جاى عبادت دوستان خدا، دعا كردن ملائكه و فرود آمدن وحى است. دنيا محل تجارت كردن دوستان خداست كه در دنيا (بوسيله كارهاى نيك و پرستش حق) رحمت خدا را بدست آورده و بهشت را سود مى برند.
شرح :
پيشوايان مذهبى ما هميشه خير و صلاح جامعه را در نظر گرفته و براى راهنمائى افراد مطالبى فرموده اند، اين ما هستيم كه بايد در اطراف گفته هاى آنان تأمل و منظور اصلى آنان را درك كنيم و هيچوقت سطحى و بدون مطالعه عميق، چيزى از زبان آنها نسازيم و راه راستى كه بما نشان داده و ما را در آن وارد كرده اند گم نكنيم.
در كلمات علىعليهالسلام
و ساير رهبران دينى از بدى و نكوهش دنيا مطالبى ديده ميشود. بعضى از مردم كه پى به حقيقت نبرده اند از آن مطالب سوء استفاده كرده و از مسيرى كه خواست پيشوايان بوده است منحرف ميشوند. بعضى ديگر ميان نفى و اثبات متحير مانده و نميدانند در مقام عمل چه راهى را بايد در پيش گيرند. و بعضى جدا با مطالب نامبرده مخالفت كرده و آنها را انكار ميكنند.
علىعليهالسلام
در اين سخن موضوع را روشن كرده و حقيقت مطلب را براى همه فاش ميكند.
دو پر اشتها
علىعليهالسلام
فرمود:
منهو مان لا يشبعان : طالب علم و طالب دنيا.
ترجمه روايت شريفه :
دو نفر پر اشتها هستند كه سير نميشوند طالب علم و طالب دنيا.
شرح :
انسان از يك سو بماديات و از سوى ديگر بمعنويات احتياج دارد.
از جنبه معنوى تا آنجا كه طاقت دارد طالب حقيقت و خواهان كشف مجهولات است. هنگامى كه بحقيقتى پى برد و مجهولى براى او كشف شد خوشحال ميشود و لذت ميبرد حال بايد ديد انسان بچه وسيله ميتواند باين خواسته رسيده و باين مطلوب دست يابد، واضح و روشن است كه بواسطه علم ميشود باين آرزو نائل گردد. زيرا علم است كه پرده هاى ظلمانى و ضخيم جهل را پاره كرده و آدمى را در وادى نورانى دانش وارد مينمايد. بعضى از مردم تشنه كمال معنوى هستند و ميخواهند بكمك علم جلو بروند، ولى هر چه پيش تر بروند بنظرشان كم است و گوئى نميتوانند خود را به اندازه محدودى قانع كنند. بعضى هم از جنبه هاى ميل دارند خود را بكمال برسانند و مال و ثروت بدست آورند، اما باز حد و انتهائى براى آن نيست و مثل آنكه خواهان آن، قدرت ندارد كه خود را در مرتبه اى از مراتب آن متوقف سازد.
دوست داشتن مردم
علىعليهالسلام
فرمود:
اءلتودد نصف العقل.
ترجمه روايت شريفه :
دوست داشتن مردم و مهربانى با آنها نيمى از عقل است.
شرح :
آدمى مى بيند كه غير از خودش اشخاص ديگرى در روى اين زمين هستند كه زندگى ميكنند. بايد فكر كند كه آنها هم مانند خودش خواسته ها و آرزوها دارند، مايلند از نعمت هائى كه براى انسان مقرر شده بهره مند شوند مورد علاقه و عطوفت قرار گيرند و از مزاحمت ديگران در امان باشند. اگر انسان بكمك عقل خود توانست اين حقيقت را نصب العين خود قرار دهد، ميتواند همنوعان خود را دوست بدارد، با آنها از روى مهر و محبت برخورد نمايد و با روئى گشاده با آنها معاشرت كند. از ملاقات آنها شاد و از همنشينى با آنها احساس لذت و آرامش نمايد. ولى اگر از عقل خويش كمك نگرفت و انديشه انسانى نكرد وضع آشفته اى پيدا ميكند، كسى از غير از خودش دوست ندارد، لطف و مودت از قاموس معاشرت او حذف ميشود. روى گشاده به روى گرفته تبديل ميشود، لذت جاى خود را به انزجار ميدهد، آنوقت است كه آدمى از مراحل آدميت و خويهاى او دور و بعالميكه نبايد گرد آن بگردد، نزديك ميشود.
دوست و دشمن پيغمبر
علىعليهالسلام
فرمود:
ان ولى محمد من اءطاع الله و ان بعدت لحمته، و ان عدو محمد من عصى الله و ان قربت قرابته.
ترجمه روايت شريفه :
همانا دوست محمد كسى است كه فرمانبردارى خدا كند اگر چه نسبت او از پيغمبر دور باشد. و دشمن محمد كسى است كه نافرمانى خدا كند، اگر چه خويشاوند پيغمبر باشد.
شرح :
سلمان يكى از پيروان مشهور و عاليقدر پيغمبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) بود. سلمان خويشى و قرابتى با پيغمبر نداشت. اما مورد علاقه شديد پيغمبر بود تا آنجا كه آنحضرت درباره او فرمود: سلمان منا اهل البيت - سلمان فردى از خانواده ماست».
مى دانيد علت اين محبت و علاقه چه بوده؟ علتش اين بود كه سلمان پيغمبر اكرم را تصديق كرد و باو ايمان آورد و خداوند را بيگانگى شناخت و دستورات الهى را كه بوسيله پيغمبر ابلاغ مى شد از جان و دل پذيرفت و طبق آنها عمل كرد.
اما ابولهب كه يكى از عموهاى پيغمبر بود يكى از دشمنان سرسخت پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) گرديد تا آنجا كه سوره اى از قرآن در مذمت او نازل گرديد! براى اينكه پيغمبر را تكذيب كرد و درباره آنحضرت سخنان ناروا گفت و تا مى توانست او را اءذيت و آزار رسانيد و خداى يكتا را نشناخت و باحكام خدا توهين كرد. باين واسطه رابطه او با پيغمبر اءكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) قطع گرديد.
ديگران بجاى خويشان
علىعليهالسلام
فرمود:
من ضيعه الاءقرب اءتيح له الاءبعد.
ترجمه روايت شريفه :
كسى كه خويشاوند نزديك تر باو توجه نكند بيگانه دورتر براى يارى او برانگيخته مى شود.
شرح :
پيوند خويشاوندى انگيزه اى اصيل و طبيعى است كه بدون اختيار دلها را بهم نزديك مى كند. بواسطه همين پيوند است كه جذبه و كششى ايجاد مى شود گرچه طرفين (جاذب و مجذوب) از اين پيوستگى اطلاعى نداشته باشند اما گاهى بواسطه عواملى چند، در مواقع لزوم كه انتظار كمك از خويشان مى رود، بوظيفه قرابت «صله رحم» عمل نمى شود و از نزديكان تفقدى مشاهده نمى گردد. شخص گرفتار در اين صورت بايد بنفس خود و پشتيبانى خداوند رؤ ف اعتماد كند و بداند كه براى او از غيب مدد مى رسد و آنانكه اصلا مورد نظر نبوده و اميدى بمساعدت آنها نداشته از جاى مى جنبند و از او حمايت مى كنند. مانند حضرت پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) كه از قبيله خود «قريش» مخالفت ها ديد ولى طايفه «اوس» و «خزرج» بيارى او شتافتند.
راه آشتى
علىعليهالسلام
فرمود:
اتق الله بعض التقى و ان قل، و اجعل بينك و بين الله سترا و ان رق.
ترجمه روايت شريفه :
پرهيزگار و خدا ترس باش، اگر چه پرهيزكاريت كم باشد. و ميان خود و خدا پرده حيائى قرار ده ولو نازك باشد (و بكلى آن پرده را پاره مكن ).
شرح :
شكى نيست كه رحمت خدا بى منتها و كرمش بى پايان است. اما خوبست آدمى هم كمى شرم كند و اندكى بخود آيد. اشتباه است كه بلطف و كرم خدا اعتماد كند و سر را پائين انداخته و بيراهه رود. غلط است كه سر تا پا غرق در شهوات باشد و احيانا اگر صحبتى شد بگويد خدا كريم است. خداوند در قرآن مجيد مى فرمايد: نبى ء عبادى اءنى اءنا الغفور الرحيم، و اءن عذابى هو العذاب الاءليم : اى پيغمبر مردمرا آگاه كن كه منم بسيار آمرزنده و مهربان، و اينكه عذاب من عذاب دردناكى است» پس تو هم رابطه ات را با خدا قطع مكن و از همه جهت با او مخالفت منما. اينقدر غافل مباش. روزنه اى براى توبه روز پشيمانى خويش بگذار، تا چنانچه روزى متنبه شوى روى آشتى بدرگاه خداى كريم قهار داشته باشى.
راهنمائى
علىعليهالسلام
فرمود:
من حذرك، كمن بشرك.
ترجمه روايت شريفه :
كسيكه تو را (از بدى و نادرستى) بر حذر داشت مانند كسى است كه (خير و خوشى را) بتو بشارت داده است.
شرح :
چقدر خوب بود اگر از حرف حق خوشمان ميآمد و هر سخنى را كه بوى نصيحت و خير خواهى مى داد با كمال ميل مى پذيرفتيم و گذشته از آنكه از گوينده آن بدمان نميآيد اظهار تشكر كرده و ممنون مى شديم، براى چه؟
براى اينكه گاهى انسان مصلحت خود را تشخيص نمى دهد و ممكن است در ارتكاب بعضى كارها اشتباه كند. اگر كسى متوجه خطاى او شد و فهميد كه بيراهه مى رود و او را از آن كار نهى كرد و يا اينكه پيش از شروع در عمل خلافى از عواقب وخيم آن كار، او را ترسانيد، خير او را خواسته است و راضى نشده كه در مهلكه افتد، و واقعا بر او منتى نهاده است پس بايد بهمان اندازه كه اگر خبر خوشى باو مى داد خشنود مى شد، از آن ترسانيدن نيز خوشوقت شود.
راءى پير
علىعليهالسلام
فرمود:
راءى الشيخ اءحب الى من جلد الغلام.
ترجمه روايت شريفه :
بنظر من، راءى پير از صبر و پافشارى جوان در جنگ بهتر است.
شرح :
مسلم است كه پيروزى در هر كار، منوط به راه صحيحى است كه براى آن كار انتخاب مى شود. و راه صحيح هم بافكر و بررسى درست، مشخص مى گردد. و فكر و بررسى بدون خطا، نزد كسانى است كه ساليان دراز با حوادث و پيش آمدها دست و پنجه نرم كرده و تجربيات مفيدى اندوخته اند. كسانى كه سرد و گرم روزگار را ديده و هنگام روبرو شدن با ناملايمات و چاره جوئى آنها، راههاى مختلفى پيش پاى خود نگريسته اما با ورزيدگى خاصى حساب دقيقى را شروع و از لابلاى افكار متشتت، فكر صحيح را بيرون كشيده اند، و بالاخره كسانى كه با انديشه هاى نادرست مبارزه كرده و انگشت روى انديشه موفقيت آميز گذارده اند.
مى دانيد اينها چه اشخاصى هستند؟ اينها پيرمردان روشن ضمير هستند. بنابراين حيف است كه آدمى بسراغ چنين افراد با تجربه اى نرفته و از افكار پخته آنان استفاده نكند! و يا چست و چالاكى و فعاليت و نيروى بدنى جوانان را بر راءى صائب اين سالخوردگان ترجيح دهد!.
رمز بقاء نعمت
علىعليهالسلام
فرمود:
ان لله عبادا يختصهم الله بالنعم لمنافع العباد، فيقرها فى اءيديهم مابذلوها، فاذا منعوها نزعها منهم، ثم حولها الى غيرهم.
ترجمه روايت شريفه :
خداوند را بندگانى است كه بمنظور فائده رساندن بمردم، نعمتهاى مخصوص آنان گردانيده است. تا مادامى كه از آن نعمتها مى بخشند و كارگشائى ميكنند، خداوند آن نعمتها را در دست آنان باقى مى گذارد، و اگر از بخشش دريغ نمايند، خداوند آن نعمتها را از ايشان گرفته و بديگران كه بخشنده اند انتقال مى دهد.
شرح :
خداوند متعال توجهات و عنايات خاصه خويش را شامل حال بعضى از مردم مى كند، و درهاى نعمت خود را بروى آنان چون باران بهارى مى گشايد، براى چه؟ براى اينكه از رزق حلال و خدا دادى كه در اختيار آنان قرار داده به نيازمندان كمك كنند. و بوسيله جاه و مقامى كه بايشان مرحمت فرموده، گره از كار بسته مردم گرفتار بگشايند.
براى پايدار ماندن مراحم الهى، حتما دستگيريهاى نامبرده لازم است زيرا آن وظائف بمنزله شكر آن نعمتها است، و ما همه مى دانيم كه اگر شكر نعمت بجا آورده شود نعمت افزون مى شود و اگر شكر آن بجا آورده نشود آن نعمت از كف بيرون مى رود.
رمز موفقيت
علىعليهالسلام
فرمود:
الظفر بالحزم، والحزم باجالة الراءى، و الراءى بتحصين الاءسرار.
ترجمه روايت شريفه :
پيروزى در دور انديشى و احتياط، و دور انديشى در تفكر صحيح، و تفكر صحيح در نگهدارى رازها است.
شرح :
هيچ عيبى ندارد كه گاهى انسان بمنظور شكرگزارى نعمتهائى را كه خداوند باو مرحمت فرموده براى ديگران بازگو نمايد، اما هميشه همه چيز را براى ديگران نميشود گفت. زيرا همانطورى كه در ميان مردم، آدم خيرخواه و دوستدار مى باشد، رقيب، مخالف و حسود نيز يافت مى شود و اين عده ناباب اگر از اقدامات و فعاليتهاى شخص آگاه شوند مزاحمت او را فراهم كرده و در برنامه او كار شكنى مى كنند.
بنابراين، آنانكه ظرفيتشان كم است و نمى توانند اسرار خود را نگهدارى كنند با خرابكارى بدخواهان مواجه مى شوند و كوشش آنها هر چند دامنه اش وسيع باشد بجائى نرسيده و شاهد پيروزى را در آغوش نمى گيرند.
روزى
علىعليهالسلام
فرمود:
تنزل المعونة على قدر المؤ ونة.
ترجمه روايت شريفه :
كمك و اعانت خداوند، باندازه احتياج و مخارج مى رسد.
شرح :
اداره و تدبير جهان آفرينش از جمله مطالب بسيار بسيار قابل ملاحظه است، هر چه آدم درباره آن فكر كند كم فكر كرده و هر چه در درون آن تعمق نمايد، بعمق آن نميرسيد. آنوقت كه خيلى همت كند و با طائر تيزپر فكر و خيال، اسرار خلقت را وارسى نمايد، تازه مى فهمد كه چيزى سر در نميآورد، و يقين مى كند كه نظامى برتر و مافوق حساب نارساى ما، در طبيعت وجود دارد كه توجه و عدم توجه ما در آن مؤثر نيست، و بدون اينكه لحظه اى وقفه داشته باشد بسير خود ادامه مى دهد. اين نظام اعلى كه نمودارى از تدبير بى نظير آفريدگار جهان است دقيقا احتياج موجودات را بررسى كرده و براى ادامه حيات آنها نيازمنديهاى آنان را بنحوى كه صلاح و شايسته باشد در دسترس قرار مى دهد. البته در مورد آدميان ايمانى لازم است تا در جنب فعاليت و تلاش معاش، آدمى را از هر غم و تشويشى نجات بخشد.
زبان عاقل و احمق
علىعليهالسلام
فرمود:
لسان العاقل وراء قلبه، و قلب الاءحمق وراء لسانه.
ترجمه روايت شريفه :
زبان خردمند، پشت دل (عقل) او و دل احمق، پشت زبان او است.
شرح :
آدمى كه از نعمت بزرگ عقل و پرتو بيمانند آن برخوردار است در همه كارهاى خويش از اين نعمت استمداد مى كند و راهى را كه عقل باو نشان داده انتخاب مى نمايد هنگامى كه مى خواهد سخن بگويد بعقل خود مراجعه و از آن كسب تكليف مى كند. عقل هم شروع ببررسى كرده و اثر آن سخن را در آغاز و فرجام كار ملاحظه مى نمايد اگر صلاح بود دستور گفتار آن را مى دهد وگرنه آدمى را از بيان آن سخن بر حذر مى دارد. اما آدم احمق كه در هيچ كارى از كارهايش باين فرمانده خوش نظر اعتنا نكرده و حاضر نيست با آن مشورت نمايد، هنگام تكلم پيش از آنكه عكس العمل سخنان خويش را در نظر بگيرد حرف مى زند و بعد مى فهمد كه با كمال بى باكى، خود را در مهلكه سخنان نسجيده خويش افكنده است.
سخاوت
علىعليهالسلام
فرمود:
اءلخساء ما كان ابتداء، فاءما ما كان عن مساءلة فحياء و تذمم.
ترجمه روايت شريفه :
سخاوت آن بخششى است كه پيش از درخواست صورت گيرد و اما آن بخششى كه بعد از تقاضا و درخواست انجام پذيرد براى شرم از متقاضى و فرار از ملامت و سرزنش است (و سخاوت نيست).
شرح :
علماء اخلاق و پيشوايان مذهبى ما براى هر يك از صفات پسنديده و ناپسند نام بخصوصى ذكر و مورد ويژه اى تعيين نموده اند و باندازه اى در اين باره موشكافى و دقت كرده اند كه با اندك تغييرى نام آن صفت عوض شده و نام ديگرى بخود ميگيرد.
ما همه اسم سخاوت را شنيده، و ميدانيم كه يكى از صفات پسنديده و معنى آن بذل و بخشش است. اشخاص با سخاوت كه بمنظور محبت و دستگيرى از هم نوع خود مساعدت ميكنند عزيز و محترم بوده و نيكوكار محسوب ميشوند. وجود اين اشخاص براى جامعه مفيد و در پرتو كمك آنها پيشرفتهاى مادى و معنوى بعمل ميآيد.
اما كمكها در چه موقع و با چه شرايطى سخاوت نام دارند بايد اين را از بيان رساى علىعليهالسلام
فهميد.
سخن گفتن
علىعليهالسلام
فرمود:
تكلموا تعرفوا، فان المرء مخبوء تحت لسانه.
ترجمه روايت شريفه :
سخن گوئيد تا شناخته شويد، همانا مرد در زير زبان خويش پنهان است.
شرح :
يكى از نعمتهاى بزرگ پروردگار و مزاياى قابل اهميت انسانى قوه نطق و بيانى است كه بآدمى مرحمت شده است. خداوند كريم اين نيرو را بآدم عطا فرموده تا بتواند آنچه در دل دارد بزبان آورده و مقاصد خود را به ديگران بفهماند. انسان مادامى كه سخن نگفته ارزش و اثر وجود او معلوم نميشود ولى وقتى كه لب بسخن گشود افكار، روحيه، حدود معلومات و عقائد او آشكار شده و ميزان احترام و شخصيت وى نيز مشخص ميگردد. چه بسيار مردان با فضيلتى كه مهر خاموشى بر لب زده و از اين جهت قدرشان مجهول مانده و از آنها استفاده اى نميشود و چه بسيار كسانى كه بواسطه شكست سكوت، جامعه و يا جامعه هائى را به خوشبختى سوق داده و خود را براى هميشه سرافراز و زنده و خوشنام نگه داشته اند.
سعادتمند
علىعليهالسلام
فرمود:
طوبى لمن ذل فى نفسه، و طاب كسبه، و صلحت سريرته، و حسنت خليقته، و اءنفق الفضل من ماله و اءمسك الفضل من لسانه، و عزل عن الناس شره، و وسعته السنة، و لم ينسب الى بدعة.
ترجمه روايت شريفه :
خوشال بحال كسيكه : فروتن باشد، در آمد او از راه حلال، نيتش صاف و خلق و خويش نيكو باشد، زيادى مال خود را در راه خدا ببخشد و زبان خويش را از پرگوئى نگاه دارد، بدى خود را از مردم دور كند، مشغول عمل به روش پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) باشد، و از اهل بدعت نباشد.
شرح :
اشخاص بزرگ گفتارشان نيز بزرگ و با اهميت است. زيرا بدون تأمل و انديشه سخنى نميگويند، و بر خلاف عقل و منطق چيزى ادعا نميكنند. اگر از كسى تمجيد كنند، واقعا آن كس سزاوار تمجيد است و اگر از شخصى تنقيد نمايند آنهم شايسته انتقاد و نكوهش است خلاصه ما بايد بمدح و مذمت اشخاص پاك اطمينان داشته باشيم و گفته آنها را حمل بر غرض ورزى و خلاف گوئى نكنيم. علىعليهالسلام
كه جز حقيقت چيزى نميگويد، در اينجا از سعادت و خوشبختى كسى با شما صحبت ميكند كه چند صفت داشته باشد:
۱ - از راه و روش صحيح و متناسب منحرف نشود.
۲ - امور زندگى خويش را از طريق مشروع اداره كند.
۳ - معتقدات مذهبى او كامل باشد.
۴ - حس تعاون، مساعدت و نوع دوستى در او موجود باشد.
۵ - از مردم آزارى پرهيز كند.
سوء استفاده
علىعليهالسلام
فرمود:
اءقل ما يلزمكم لله اءن لا تستعينوا بنعمه على معاصيه.
ترجمه روايت شريفه :
كمترين حقى كه لازم است براى خدا رعايت كنيد آنستكه از نعمتهاى او براى انجام معاصى او كمك نخواهيد.
شرح :
ابر و باد مه و خورشيد و فلك در كارند، تا آدمى نانى بكف آرد و به غفلت نخورد، زمين و آسمان بجريان طبيعى و تكوينى خود ادامه ميدهند تا به انسان نيروى حيات و زندگى بخشند. اعضا و جوارح بشر باو ميگويند: اى بشر و اى برتر از همه موجودات! ما مسخر تو و در اختيار توئيم تا چگونه با ما رفتار كنى و در چه راهى ما را بكار برى؟.
خلاصه انسان هر جا و هر طرف كه بنگرد همه بزيان بيزبانى با او دم از اطاعت و انقياد ميزنند و باو تذكر ميدهند اى انسان هر چه مى بينى بخاطر تو و بنفع تو در گردش است تو مانند ديو و ددان نيستى، تو وظيفه ديگرى دارى، تو انسانى! بايد انسانيت داشته باشى، تو آدمى بايد وظيفه آدميت خويش عمل كنى. حيف نيست كه از آنهمه نعمتهاى بى پايان سوء استفاده نمائى و حق آنها را پايمال هوا و هوس خويش كنى؟! ظلم نيست از آنهمه مزايا چشم پوشى نمائى و خود را اسير شهوت گردانى؟!
سوء ظن
علىعليهالسلام
فرمود:
لا تظنن بكلمة خرجت من اءحد سوءا و اءنت تجد لها فى الخير محتملا.
ترجمه روايت شريفه :
بسخنى كه از دهن كسى خارج شده تا احتمال خوبى در آن مى دهى گمان بد مبر.
شرح :
دين اسلام دين اخلاق و پيغمبر اسلام راهنماى اخلاق است. اصول اخلاقى مبتنى برسرشت باصفاى آدمى است كه در مورد خوبيها و بديها حساسيت كامل دارد. يكى از نادرستيها بدگمانى نسبت بمردم است كه فطرت انسانى از آن بيزار ميباشد و بهيچوجه آنرا نمى پسندد. از اين جهت انسان اگر پاك و خوش نيت باشد و كارهايش معقولانه و درست باشند، حتى الامكان رفتار و گفتار ديگران را تخطئه نميكند و فكر مى كند كه مانند رفتار و گفتار خودش صحيح مى باشند. و اگر گاهى احتمال خطا در سخن كسى بدهد باز اعتنا باحتمال خود نمى كند و طورى آن سخن را توجيه و تفسير مى نمايد كه بد و زننده نباشد. اما در صورتيكه بهيچ وجه احتمال خوبى درباره. گفتارى ندهد و صد در صد بداند كه گوينده دروغ گفته و يا هدفى ناپاك دارد بناچار آن سخن را زشت و نادرست مى شمارد.