الهام از گفتار على علیه السلام

الهام از گفتار على علیه السلام0%

الهام از گفتار على علیه السلام نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: امام علی علیه السلام

الهام از گفتار على علیه السلام

نویسنده: سيد محمد تقى حكيم
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 6449
دانلود: 3634

توضیحات:

الهام از گفتار على علیه السلام
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 7 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 6449 / دانلود: 3634
اندازه اندازه اندازه
الهام از گفتار على علیه السلام

الهام از گفتار على علیه السلام

نویسنده:
فارسی

شادى دل

علىعليه‌السلام فرمود:

ان هذه القلوب تمل كما تمل الاءبدان، فابتغوا لها طرائف الحكيم.

ترجمه روايت شريفه :

اين دلها خسته ميشوند همچنانكه بدنها خسته ميگردند. پس ‍ براى رفع خستگى دلها، نكات نغز و تازه بجوئيد.

شرح :

انسان در اين جهان گاهى دلتنگ و باصطلاح گرفته است. البته براى رفع دلتنگى و بنشاط آمدن، عواملى وجود دارد كه هر كس مطابق ذوق و سليقه خاص خود از آنها استفاده مى كند. ولى بطور كلى بايد گفت كه يكدسته از اين عوامل، مادى هستند از قبيل تماشاى گلهاى رنگارنگ، چمن هاى سر سبز و خرم، آبهاى جارى، كوههاى برافراشته، هواى آزاد دشت و بيابان، اندام موزون و زيبا و بالاخره مناظر شگفت انگيز طبيعى، كه آدمى را لذت مى بخشد و از پرتو لذت بدن، دل نيز نشاط مييابد.

دسته ديگر عوامل معنوى هستند كه مستقيما روى قلب آدمى اثر گذارده و آن را شاداب مينمايد و آنها عبارتند از سخنان حكمت آميز و نكات و اشارات جذاب. اينها هستند كه دل را منقلب كرده و بآدمى روح تازه اى مى دهند. چه بسيار اشخاصى كه براى پيش گيرى از ناراحتى هاى روحى و يا هنگام بروز آنها باين عوامل پناه برده و آلام درونى خويش را بآنها تسكين مى دهند.

شاهد و قاضى

علىعليه‌السلام فرمود:

اتقوا معاصى الله فى الخلوات، فان الشاهد هو الحاكم.

ترجمه روايت شريفه :

از معاصى خدا در پنهانيها پرهيز كنيد زيرا همان خدائيكه شاهد است در روز رستاخيز حكم خواهد بود.

شرح :

ارتكاب گناه بضرر خود شخص گناهكار تمام مى شود و بخدا زيانى نمى رساند، گناه اگر در خلوت انجام گيرد مسئوليت آن از لحاظ رعايت اجتماع كمتر ولى از نظر جسارت بمقام قدس ربوبى تفاوتى با گناه آشكارا ندارد زيرا خدا همه چيز را مى داند و بهمه چيز و همه كس احاطه دارد. كارى نيست كه از نظر او رد شود و كسى نيست كه بتواند از قلمرو حكومت او بيرون رود. بنابراين دور از عقل است كه آدمى در محيطى خارج از انظار مردم نافرمانى خدا كند بخيال اينكه خدا از او اطلاعى ندارد و از كرده او بيخبر است. خداوند قهار آن شاهدى است كه خود همه چيز را مى نگرد و بدون ترديد و ابهام بمقتضاى مشاهده و علم خود درباره ما قضاوت مى كند و اين خود ما هستيم كه بايد در هر آن بخدا توجه داشته باشيم و او را در خلوت و جلوت ناظر اعمال خودمان بدانيم.

شتاب و سهل انگارى

علىعليه‌السلام فرمود:

من الخرق المعاجلة قبل الامكان، و الاءناة بعد الفرصة.

ترجمه روايت شريفه :

عجله در كار پيش از امكان عمل، و مسامحه در آن هنگام فرصت، از حماقت است.

شرح :

آدم دانا و زيرك وقت شناس است، باين معنى كه وقت هر كارى را مى شناسد و هر عملى را بموقع انجام مى دهد تا نتيجه كاملى كه از آن عمل در نظر دارد بگيرد. اگر هنوز وقت كارى نرسيده عجله نميكند و صبر مى نمايد تا وقتش برسد و در آن كار اقدام كند و اگر مى نمايد. ولى آدم سست راى و احمق هميشه در كارها بخود ضرر مى زند بواسطه آنكه، يا هنوز اوضاع و اءحوال مساعد كارى كه منظور او است نمى باشد و او بدون توجه به آن نكات، شروع در آن كار مى كند و يا شرائط آن كار از هر جهت فراهم شده و او بجاى اينكه رشته كار را محكم در دست گرفته و آنرا بآخر برساند نسبت بآن كار سستى و بى اعتنائى مى نمايد.

شديدترين گناهان

علىعليه‌السلام فرمود:

اءشد الذنوب ما استهان به صاحبه.

ترجمه روايت شريفه :

سخت ترين گناهان گناهى است كه گناهكار، آنرا ناچيز و آسان شمرد.

شرح :

گناه عبارتست از مخالفت با خدا، بى اعتنا بودن بقوانين مذهب و وجدان، بى پروائى و بى بندوبارى و ابراز جرئت در مقابل خداوند جبار. ولى گاهى گناهكار مى داند تخلف مى كند و متوجه است كه معصيت و نافرمانى خداوند متعال مى نمايد و اقرار دارد كه بوسيله گناه خود را از حريم تقوى و فضيلت دور مى گرداند و خلاصه اعتراف بخطاى خود مى كند و وجدانا هم ناراحت است و همين خود توبه و پاك كننده آثار گناه است. ولى گاهى گناه در نظر بجا آورنده آن ناچيز مى نمايد و آن را سبك مى شمرد، اصلا بفكر اينكه مرتكب جرم شده نيست، گوئى تصور نمى كند كه بواسطه گناه، خود را از پناهگاهى دور و به پرتگاهى نزديك مى كند، مثل اينكه دارد يك عمل عادى انجام مى دهد. اين هر دو قسم گناه است، ولى بدون شك، گناه اولى و مجازات آن سبك تر است هر چند بظاهر از گناهان بزرگ باشد و گناه دومى و كيفر آن سنگين تر است اگر چه در رديف گناهان كوچك بشمار آيد.

شرائط دوستى

علىعليه‌السلام فرمود:

لا يكون الصديق صديقا حتى يحفظ اءخاه فى ثلاث : فى نكبته، و غيبته، و وفاته.

ترجمه روايت شريفه :

دوست، دوست نيست مگر آنكه دوست خود را در سه موقع نگهدارى كند: ۱- در گرفتارى و پريشانى باو كمك نمايد ۲- او را غيبت نكند. و از غيبت و بدگوئى ديگران هم جلوگيرى كند ۳- بعد از مرگ او، از خدا براى او طلب آمرزش نمايد، و بازماندگان او را تسلى دهد و در صورت احتياج بآنها كمك نمايد.

شرح :

انسان در هر محيطى كه زندگى مى كند خواه ناخواه بواسطه احتياجى كه بطبقات مختلف مردم پيدا مى كند، با مردم تماس مى گيرد، و معاشرت مى كند. و گاهى در اثر آشنائى بيشترى، رفت و آمد با آنها دارد. اين ارتباط سبب مى شود كه عده اى با او دوست شوند، باو اظهار علاقه و محبت كنند و دم از اتحاد و صميميت بزنند. اما كسانى كه اين ادعا را مى كنند واقعا همه آنها دوست نيستند. بلكه مانند بسيارى از الفاظ و عناوين، فقط صورت ظاهرى به خود گرفته اند. زيرا دوستى، رشته اى معنوى است كه ميان دو يا چند نفر ايجاد مى شود و قلوب آنها را با يكديگر نزديك مى كند. اين رشته هنگامى محكم و ناگسستنى است كه از مرحله لفظ و تظاهر گذشته و حقيقت داشته باشد و موقعى داراى حقيقت است كه در موارد بخصوصى آثار آن هويدا و جلوه گر شود. اجازه بدهيد در اين باره نيز از بيان علىعليه‌السلام استفاده شود، تا مظاهر دوستى حقيقى آشكار گردد.

شرط پيشوائى

علىعليه‌السلام فرمود:

من نصب نفسه للناس اماما فليبدا بتعليم نفسه قبل تعليم غيره، و ليكن تاءديبه بسيرته قبل تاءديبه بلسانه، و معلم نفسه و مؤ دبها اءحق بالاجلال من معلم الناس و مؤ دبهم.

ترجمه روايت شريفه :

كسيكه خود را پيشواى مردم مى شمارد بايد پيش از آموزش ‍ ديگران، نخست بتعليم خود پردارد و پيش از تربيت كردن بزبان، بوسيله رفتار خود، بآنان ادب آموزد، و كسيكه خود را تعليم كند و ادب آموزد، تعظيم و احترامش از كسيكه فقط تعليم و تاءديب مردم را بعهده گرفته (و خود عمل نمى كند) شايسته تر است.

شرح :

پند و اندرز بر سه قسم است :

۱- عملى ۲- زبانى ۳- عملى و زبانى.

پند و اندرز عملى آنستكه انسان فقط با عمل نيك خويش و خود دارى از كارهاى زشت، مردم را بكارهاى خوب تشويق كرده و از كارهاى ناپسند بر حذر دارد، اما بزبان خود امر بمعروف و نهى از منكر نكند.

پند واندرز زبانى آنستكه فقط بزبان خود امر بمعروف و نهى از منكر كند. اما عملش مطابق گفتارش نباشد.

پند و اندرز عملى و زبانى آنستكه هم با عمل و هم بازبان، مردم را بسوى خير و صلاح رهبرى كند.

بدون شك نوع سوم از نوع اول و دوم مؤثرتر است. و البته كسانى صلاحيت مقام مقدس پيشوائى را دارند كه اين نوع نصيحت كنند. زيرا مردم، رفتار اشخاصى را سرمشق خود قرار داده و موعظه كسانى را از جان و دل مى پذيرند كه خود داراى حقيقتى بوده و از آلودگيها پاك باشند.

شريك جرم

علىعليه‌السلام فرمود:

اءلراضى بفعل قوم كالداخل فيه معهم، و على كل داخل فى باطل اثمان : اثم العمل به، و اثم الرضا به.

ترجمه روايت شريفه :

كسى كه بعمل گروهى راضى باشد مانند آنست كه با ايشان در آن عمل دخالت داشته. با اين تفاوت كه كننده كار باطل، دو گناه دارد: يكى گناه عمل بآن، و ديگرى گناه راضى بودن بآن. و كسيكه بآن عمل راضى باشد تنها يك گناه مرتكب شده است.

شرح :

كسانيكه از جريان امور بر كنار مى باشند و مستقيم يا غيرمستقيم در كارها دخالتى ندارند، ولى اوضاع موجود را كه مى بينند راضى هستند، و قلبا از رفتار مجريان امور شادند و بآنان حق مى دهند، نسبت بآن امور مسئوليت دارند و در خوب و بد آن كارها شريك هستند. اگر كارها بروفق حق و عدالت انجام گيرد، ايشان از اين حيث سهمى دارند و اگر برپايه بيدادگرى استوار باشد، از عقاب و كيفر آنها نيز بهره اى خواهند داشت. از اين جهت در باب امر بمعروف و نهى از منكر دستور داريم كه اگر نتوانستيد نهى از منكر كنيد و مردم را از كار زشت باز داريد لااقل قلبا آن كار زشت را ناروا بدانيد و از كننده آن متنفر باشيد. بنابراين آنانكه خيانت خائنين را مى پسندند و آنانكه اگر مقام و رتبه اى را كه ظالمان دارا هستند، داشتند رفتار آنان مانند رفتار ناستوده ستمگران بود، همه شريك جرم ستمكاران محسوب مى شوند اگرچه فعلا مصدر و عامل ظلمى نيستند.

شگفتيها

علىعليه‌السلام فرمود:

عجبت للمتكبر الذى كان بالاءمس نطفة، و يكون غدا جيفة، و عجبت لمن شك فى الله و هو يرى خلق الله، و عجبت لمن نسى الموت و هو يرى الموتى، و عجبت لمن اءنكر النشاءة الاخرى و هو يرى النشاءة الاولى.

ترجمه روايت شريفه :

تعجب ميكنم از آدم متكبرى كه ديروز نطفه بوده و فردا مردار خواهد شد، و تعجب مى كنم از كسيكه در وجود خدا شك دارد، در صورتيكه مخلوقات او را مى بيند و تعجب مى كنم از كسيكه مرگ را فراموش كرده و حال آنكه مردگان را مى بيند. و تعجب مى كنم از كسيكه جهان آخرت را انكار مى كند و حال آنكه اين جهان را مى بيند.

شرح :

اگر انسان، مبداء و منتهاى خود را ملاحظه كند و بيچارگى، حقارت و ناتوانى خويش را در نظر بگيرد يقينا از اسب سركش تكبر، پياده شده و اخلاق زشت خود را باخلاق پسنده اى عوض مى كند.

اگر كسى به آثار صنع و ايجاد پروردگار باديده بصيرت بنگرد ناچار بذات اقدسش پى برده و ايمان ميآورد.

آنكه كاروان مردگان را مى بيند بايد بداند كه اين كاروان در انتظار او هم هست و نبايستى عفريت آدم خوار مرگ را از ياد برد.

آنكه جهان آفرينش را مى نگرد و قدرت و ابداع الهى را متوجه مى شود و مى بيند كه خداوند همه موجودات را از كتم عدم به عالم وجود آورده و بدون سابقه آنها را آفريده است، بايستى به روز قيامت و زندگى پس از مرگ، اقرار كرده و زنده كردن مردم را براى خداوند قادر مطلق آسان بداند.

و چنانچه كسى از روى اين دلائل محكم و كافى چيزى نفهميد و بحقايق نامبرده اذعان نكرد، غفلت او را فراگرفته و واقعا آدم عجيبى است.

صبر

علىعليه‌السلام فرمود:

اءلصبر صبران : صبر على ماتكره، وصبر عما تحب.

ترجمه روايت شريفه :

صبر دو صبر است : صبر (تحمل) بر چيزيكه خوش ندارى و صبر (خود دارى) از چيزيكه دوست دارى.

شرح :

كلمه صبر را كه مى شنويم فورا ذهن ما متوجه صبر بر ناملايمات مى شود، در صورتى كه معنى اين كلمه بزرگ وسيع و دامنه دار است و شامل هر نوع خوددارى مى شود:

انسانى كه گرفتار شده و پيش آمد ناگوارى براى او رخ داده اگر در آن قضيه استقامت ورزد و خود را نبازد و بى تابى ننمايد صبر كرده است.

كسيكه بايد طاعت و عبادتى انجام دهد و آن عبادت بر او دشوار و سنگين باشد و طبعا رغبتى بآن نداشته باشد اگر در برابر آن تكليف تسليم شود و بانجام آن تن در دهد صبر كرده است.

شخصى كه چيزى را بخواهد و مايل بعملى باشد كه از لحاظ مذهب و وجدان، آن عمل ناپسند باشد اگر باصطلاح مشت بدل بكوبد و از آن عمل صرفنظر كند باز هم صبر كرده است.

صبر و ظفر

علىعليه‌السلام فرمود:

لا يعدم الصبور الظفر و ان طال به الزمان.

ترجمه روايت شريفه :

آدم شكيبا هر چند سختى و گرفتاريش بطول انجامد سرانجام پيروز خواهد شد.

شرح :

اگر مى خواهيد از خطر طوفانهاى سهمگين حوادث سالم و در امان باشيد، اگر مى خواهيد پنجه بيرحم ناملايمات شما را پاره نكند. اگر مى خواهيد آرامش هميشگى در تمام شئون زندگى شما حكمفرما باشد. اگر ميخواهيد در مسير زندگى مواجه با شكست نشويد و خلاصه اگر مى خواهيد پس از گذشت مدتى كوتاه و يا طولانى، از همه جريانها و پيش آمدها پيروزمندانه بدر آئيد، بايد دست بدامان استقامت زده و از حدود و حريم صبر خارج نشويد. زيرا صبر قلب شما را قوى و خونسردى شما را حفظ مى كند و بشما دلاورى و نويد ظفر مى دهد، و در همه جا بشما كمك مى كند، روحيه فوق العاده اى بشما مى بخشد، و نمى گذارد كه ترس و اضطراب بر شما چيره شود و نوميدى شما را از پا در آورد.

اين شما هستيد كه بايد قدر اين اكسير را بدانيد و آنرا از دست ندهيد!

صفات برجسته

علىعليه‌السلام فرمود:

بكثرة الصمت تكون الهيبة، و بالنصفة يكثر المواصلون، و بالافضال تعظم الاءقدار، و بالتواضع تتم النعمة، و باحتمال المؤ ن يجب السؤ دد، و بالسيرة العادلة يقهرالمناوى ء، و بالحلم عن السفيه تكثر الاءنصار عليه.

ترجمه روايت شريفه :

بواسطه خاموشى بسيار، هيبت و وقار فراهم مى شود و بوسيله انصاف، دوستداران بسيار مى شوند، و با نيكى كردن، مقامها و مرتبه ها بلند مى گردد، و بتواضع نعمتها تكميل مى شوند، و با تحمل سختيها و بارهاى سنگين سيادت و بزرگى فراهم مى آيد، و با روش عادلانه، دشمن ناسازگار مغلوب مى شود. و با بردبارى در برابر نادان و كم عقل، ياوران و جانبداران زياد مى شوند.

شرح :

آدم ميل دارد در جامعه و انظار مردم، محترم و معزز باشد، اشخاصى دوست و طرفدار او گردند، بر دشمنان خود غالب آيد و نعمت و وسائل زندگى او كامل باشد. ولى اين خواسته ها باصطلاح مفت و مجانى براى كسى فراهم نمى شود رنج بردن، سختى كشيدن و گاهى خون دل خوردن لازم است تا بهدفهاى نامبرده رسيد. همه كسانى كه اين مزايا را دارند اشخاصى هستند كه ناملايماتى تحمل كرده و گذشتى از خود نشان داده اند تا بمقام و مرتبه اى نائل شده اند.

اكنون اگر شرح بيشترى درباره مطالب نامبرده خواسته باشيد و بخواهيد بدانيد كه چه بايد بكنيد تا بآن آرزوها دست يابيد، به بيان واضح و رساى علىعليه‌السلام در اين مورد توجه كنيد چه آن بزرگ وار؛ قولا و عملا راهنمائى ميكند و تا دنيا دنيا است گفتار او مانند فورمولهاى لايتغير رياضى ثابت هستند البته اگر كس قدر آنها را نداند و بآنها عمل نكند از عظمت آن گفته ها كاسته نمى شود.

طبقات مردم

علىعليه‌السلام فرمود:

اءلناس ثلاثة : فعالم ربانى و متعلم على سبيل نجاة، و همج رعاع اءتباع كل ناعق، يميلون مع كل ريح، لم يستضيئوا بنور العلم و لم يلجاءوا الى ركن و ثيق.

ترجمه روايت شريفه :

مردم سه دسته اند:

۱- دانشمند خداشناسى كه بعلم خود عمل مى كند.

۲- دانش آموزى كه بوسيله كسب دانش در راه نجات قدم گذاشته است.

۳- اشخاص احمق و پستى كه دنبال هر سر و صدائى مى روند و با هر بادى كه بوزد متمايل و منحرف مى شوند. از نور دانش پرتوى نگرفته و بر پايه محكمى تكيه نكرده اند.

شرح :

اگر همه مردم در راه خير قدم بردارند نزاع و اختلافى بعمل نمى آيد. امنيت سرتاسر جهان را فرا مى گيرد و آنوقت است كه بايد جهان را گلستان ناميد. ولى متاءسفانه اينطور نيست، هر كس فكر و انديشه خاصى دارد و منطقى براى خود درست كرده كوشش مى كند بهدف معلوم و يا نامعلوم خويش ‍ نزديك شود.

البته بعضى فكر و منطقشان صحيح و مقصدشان مشخص و مقدس است. اينها مردم دانا و رستگارى هستند كه چشم و چراغ جامعه مى باشند. ولى عده اى از مردم مرامشان مبهم است و حتى خودشان نمى فهمند چه مى كنند و براى چه اقدام در بعضى كارها مى نمايند. اينها مردم بى فكر و نادانى هستند كه تنها دنبال رو افكار شيطانى ديگران مى باشند. خودشان را هلاك كرده و حيثيت جامعه را از بين مى برند. خلاصه هدفهاى مردم متفاوت و بفاصله زيادى از هم دور مى باشند. بگذاريد از نظر علىعليه‌السلام صاحبان آن هدفها معرفى و بچند دسته تقسيم گردند.

طمع

علىعليه‌السلام فرمود:

اءكثر مصارع العقول تحت بروق المطامع.

ترجمه روايت شريفه :

بيشتر پرتگاههاى خرد، در زير زرق و برق طمعها است.

شرح :

عقل عاملى نيرومند است كه آدمى را از لغزشها نگاه مى دارد. و در موارد ترديد و تحير، او را راهنمائى و وظيفه او را مشخص مى كند. ولى هميشه عقل براى پيمودن راه راست خويش، بلامانع نيست. گاهى موانعى با او برخورد كرده و چه بسا كه او را از مسير صحيح خود منحرف مى سازند اين موانع باندازه قوى هستند كه با عقل مى جنگند و آن را كوبيده و شكست مى دهند. مهمترين اين موانع طمع است طمع از دور سرابى خوش منظر بآدم نشان مى دهد و آن را در نظرش زينت مى دهد. آدم تشنه و طمع كار، آن را مى نگرد، چشمان او خيره مى شود و عقل او فريفته آن آب و رنگ مى گردد. و هنگامى چشم باز مى كند كه خود را در منجلابى از هلاكت و بدبختى مشاهده كرده، و در دره سقوط و نيستى مى بيند. آنوقت مى فهمد كه طمع اين بلا را بسر او آورده است : بنابراين انسان بايد طمع را در نهاد خود سركوب كند تا از مبارزه با عقل بازماند و نتواند بر عقل غالب گردد.

ظالم و مظلوم

علىعليه‌السلام فرمود:

يوم المظلوم على الظالم اءشد من يوم الظالم على المظلوم.

ترجمه روايت شريفه :

روز انتقام مظلوم، براى ظالم سخت تر از روزى است كه ظالم بر مظلوم ستم كرده.

شرح :

ما معتقديم كه روز قيامتى هست و همه مردم در آن روز برانگيخته مى شوند. در آن روز از يك يك مردم راجع بكارهائى كه در دنيا كرده اند پرسش ‍ مى شود. معنى مسؤ وليت شرعى همين است. اعمال و اسرار همه افراد، در آن روز برملا شده، طبق نامه اعمال بحساب همه خلايق رسيدگى مى شود و اعمال آنان بدقت بررسى مى گردد. در آن روز هيچكس هم نمى تواند كرده خود را انكار كند و با دروغ و تزوير، خود را بى گناه قلمداد نمايد. حاكم و محكوم در پيشگاه عدل الهى حاضر مى شوند. حكومت حكومت حق و عادلانه پروردگار است، راءى صادر مى گردد كه از آدم ظالم و جفاكار قصاص ‍ بعمل بياوريد و او را بجرم ظلم و جفائى كه كرده مجازات كنيد محكمه عدل الهى است، چه مى توان كرد؟ چه ميتوان گفت و كجا مى توان رفت؟ اگر در اين جهان مظلوم تحت فشار قرار گرفته ظالم در آنروز در شكنجه بيشترى است و چنانچه در اين دنيا آدم جفا ديده سختى كشيده بيداد گر در آن موقع سختى زيادترى خواهد كشيد.

عبادت آزادگان

علىعليه‌السلام فرمود:

ان قوما عبدوا الله رغبة فتلك عبادة التجار و ان قوما عبدوا الله رهبة فتلك عبادة العبيد و ان قوما عبدوا الله شكرا فتلك عبادة الاءحرار.

ترجمه روايت شريفه :

گروهى باميد پاداش الهى او را عبادت مى كنند و اين عبادت عبادت بازرگانان است (همچنانكه بازرگانان باميد سود معامله مى كنند) و گروهى از ترس عذاب، عبادت مى كنند و اين عبادت، عبادت بندگان است (همانطورى كه بردگان از ترس اربابان خود، خدمت مى كنند آنان هم از بيم دوزخ عبادت خدا مى نمايند) و گروهى براى اداى شكر و سپاسگزارى، بندگى خدا مى كنند. و اين عبادت، عبادت آزاد مردان است (كه از هر علاقه و قيدى جز خدا رها و آزادند).

شرح :

حريت يعنى آزادى، حر يعنى آزاد. آدم آزاد روحش بزرگ، روحيه اش قوى، افكارش بلند، كردارش ستوده و همتش عالى است. آزادگى از حركات و سكنات او كاملا نمايان است، در همه جا همت عالى خود را بكار مى برد و استفاده مشروعى كه بايد بكند مى كند، مانند ساير مردم، با اشخاص ‍ دوست مى شود اما نه براى مال و جاه و مقام، بلكه بخاطر دوستى باهم نوع، مانند ديگران عبادت خدا مى كند: نماز مى خواند روزه مى گيرد و ساير آداب و دستورات مذهبى را بجا مى آورد اما با اين تفاوت كه بعضى از مردم براى خود نمائى و تظاهر عبادتى بجا مى آورند و اصلا پاداشى ندارند و عده اى از مردم به طمع بهشت و بواسطه ترس از دوزخ، عبادت خدا مى كنند و از اين جهت پاداش خود را كم مى نمايند ولى شخص آزاده بدون تظاهر و براى آنكه خدا را شايسته عبادت مى داند، عبادتش مى كند و بدين وسيله اجر خود را در درگاه خداوند متعال زيادتر و بهتر مى گرداند.

عبادت بى روح

علىعليه‌السلام فرمود:

كم من صائم ليس له من صيامه الا الجوع و الظما، و كم من قائم ليس له من قيامه الا السهر و العناء، حبذا نوم الاءكياس و افطارهم.

ترجمه روايت شريفه :

چه بسيار روزه دارى كه از روزه، جز گرسنگى و تشنگى براى او (بهره اى) نباشد. و چه بسيار شب زنده دارى كه از نمازش جز بيدارى و خستگى (چيزى) براى او نيست. چه خوش است خواب و روزه نداشتن زيركان (دانايان و اشخاص يا معرفت كه عباداتشان بر اساس عقائد صحيح استوار و براى خداست).

شرح :

عبادت يعنى پرستش و بندگى خداوند. شكى نيست كه خداوند احتياج بعبادات ما ندارد و اين ما هستيم كه براى تزكيه نفس، نيازمند بعبادت مى باشيم. هر كاريكه بعنوان عبادت انجام دهيم، خضوع و تعظيمى است كه نسبت به پروردگار ابراز داشته ايم. اگر آن عمل طبق دستور مقرر انجام گيرد خداوند آنرا مى پذيرد و در باطن آدمى اثر معنوى مى گذارد انسان اگر توفيق يافت و باين طرز، بندگى خدا كرد قلبش روشن مى شود و مايل است كه در اين راه بيشتر كوشش كند و عبادت هر چند سخت باشد براى او آسان مى شود و تعجب مى كند كه چگونه ديگران از عبادت خدا رو گردان هستند و بواسطه عبادت وضع او تغيير مى كند و در كارهاى او اثر عبادت ظاهر مى شود. اصل هدف هم همين است كه آدمى بوسيله عبادات واقعى، آراسته گردد وگرنه عبادت ظاهرى ارجى ندارند و مانند كالبدى بيجان و پوستى بى مغز بدون فائده خواهند بود.

عذر خواهى

علىعليه‌السلام فرمود:

الاستغناء عن العذر اءعز من الصدق به.

ترجمه روايت شريفه :

بى نياز بودن از عذر، هر چند آن عذر راست باشد بهتر عزت شما را حفظ مى كند.

شرح :

اگر شخصى مثلا بكسى وعده اى داد و بآن وعده وفا ننمود يا نسبت باو توهين نمود و يا ضررى باو متوجه ساخت و بعد برخلاف واقع براى او بهانه آورد و باصطلاح عذرى تراشيد و باستناد آن عذر، خود را تبرئه كرد مسلما دروغ گفته و گناه كرده است. ولى اگر واقعا بواسطه پيش آمد غير منتظره و يا جريان غيرعادى خلف وعده نموده و يا عمل خلافى مرتكب شده و براى طرف عذرى آورد، عذر او موجه بوده و معصيتى نكرده است اما چنانچه آن جريان و يا آن اشتباه روى نمى داد و آن شخص اصلا احتياج بعذر خواهى نداشت بهتر بود، زيرا خود عذر خواهى شخص را تا اندازه اى كوچك مى كند و در نظر طرف پائين ميآورد پس آدم بايد مواظب باشد تا ممكن است كارى نكند كه احتياج به پوزش طلبيدن داشته باشد. اين مطلب محكم و متين را نيز از علىعليه‌السلام بدانيد.

عزت نفس

علىعليه‌السلام فرمود:

اءلمنية و لا الدنية، و التقلل و لا التوسل.

ترجمه روايت شريفه :

مرگ آرى، اما پستى نه. قناعت آرى، اما گدائى نه.

شرح :

انسان طورى آفريده شده كه داراى طبعى بلند است. هنگامى كه وارد ميدان زندگى شد، و فراز و نشيب زندگى او را در زير لطمات امواج خود پائين و بالا برد، يا عظمت روح او بحال خود باقى مى ماند و يا با موجباتى مانند تربيت محيط و تاءثير معاشرت رو بنقصان مى گذارد. اگر بلندى طبع در باطن آدمى راسخ و محكم گرديد با تمام قوا با عواملى كه او را از آن مقام ساقط مى كنند مى جنگد و بالاخره پيروز مى شود، حاضر است دست از زندگى بردارد ولى زير بار ذلت نرود، با كم و كاست بسازد ولى باين و آن رو نزند، آنوقت است كه با زبان حال و مقال مى گويد: «آوردن سنگ از قله كوهها در نظر من از زير بار منت ديگران رفتن آسانتر و بهتر است».

آرى ايست فلسفه مجاهدت در راه عقيده، اينست معنى آزادگى، اينست معنى زندگى شرافتمندانه و اينست معنى عزت نفس!.

عقل

علىعليه‌السلام فرمود:

ما استودع الله اءمرءا عقلا الا ليستنقذه به يوما ما.

ترجمه روايت شريفه :

خداوند در انسان عقل را بوديعت ننهاده مگر براى آنكه روزى (روز گرفتارى)، او را بوسيله آن عقل نجات بخشد.

شرح :

عقل يكى از مواهب بزرگ پروردگار جهان است كه بانسان عطا شده. عقل راه خير و صلاح را بآدمى نشان داده و او را وادار مى كند كه در آن راه وارد شود.

عقل دل آدمى را روشن مى كند، عقل ترديد و تحير را از بين برده و بانسان تصميم قطعى مى دهد. عقل در برابر هوى و هوس مقاومت مى كند و سرانجام آنها را در هم مى شكند عقل آدمى را از خطا و لغزش حفظ كرده و در صورت ارتكاب گناه او را موفق بتوبه مى نمايد. عقل دارنده خويش را در دنيا و آخرت خوشبخت و سربلند مى گرداند. عقل تا حدى براى انسان مهم است كه اگر آن را داشته باشد همه چيز دارد و اگر آنرا نداشته باشد هيچ چيز ندارد عقل برخلاف ساير چيزها هر چه بيشتر گردد قيمت آن زيادتر مى شود. عقل بهترين آينه اى است كه خوبى و بدى در آن منعكس ‍ مى گردد.

علامت ايمان

علىعليه‌السلام فرمود:

علامة الايمان اءن توثر الصدق حيث يضرك على الكذب حيث ينفعك، و اءن لا يكون فى حديثك فضل عن علمك، اءن تتقى الله فى حديث غيرك.

ترجمه روايت شريفه :

نشانه ايمان آنست كه : راستى را آنجا كه بضررتست بر دروغى كه بنفع تواست ترجيح دهى، و گفتار تو از حدود علم و دانشت بيش ‍ نباشد، و در بازگوئى گفتار ديگران از خدا بترسى و از افتراء دورى كنى.

شرح :

ايمان حقيقى با ايمان ادعائى تفاوت دارد چه ممكن است ادعاى ايمان باشد و خود ايمان نباشد. و بر عكس ممكن است ادعا نباشد ولى ايمان باشد. پس بايد علائم ايمان را در نظر گرفت و بوسيله آنها به وجود ايمان پى برد. آنچه مسلم است آنست كه ايمان در اعضاء و جوراح آدمى اثر مى گذارد و آنها را در عملى كه مورد پسند خداوند است بكار مى اندازد. يكى از اعضاء شريف آدمى زبان است زبان آدم بى بندوبار، آزاد و رها است. هر چه مى خواهد مى گويد و بهر نحوى كه تطبيق با مصلحت آنى و ظاهرى او دارد بجريان مى افتد. ولى زبان آدم با ايمان محدود است در موقع سخن گفتن خدا را در نظر دارد، آخر كار را ملاحظه مى كند، حيثيت و آبروى خود و ديگران را محترم مى شمارد، بنابراين، مؤ من راست مى گويد و لو بضررش تمام شود، در حدود اطلاعاتش سخن مى گويد و سخن ديگران را كه نقل مى كند چيزى از خودش اضافه نمى نمايد.

علم و عمل

علىعليه‌السلام فرمود:

العلم مقرون بالعمل. فمن علم عمل، والعلم يهتف بالعمل. فان اءجابه و الا ارتحل عنه.

ترجمه روايت شريفه :

علم با عمل تواءم است، پس كسيكه علم آموخت عمل هم خواهد كرد، زيرا علم عمل را صدا مى زند اگر عمل جواب داد، علم ثابت و پابرجا مى ماند وگرنه مى رود.

شرح :

آدمى براى كسب دانش همت مى گمارد تا بوسيله دانش قلب خود را روشن كند و معرفت و بينشى نسبت به امور پيدا نمايد و راه و رسم زندگى را بياموزد و هم ديگران را از فضيلت خويش بهره مند سازد. و اگر كسى زحماتى در راه تحصيل علم كشيد ولى آن علم را بكار نبرد و خودش و ديگران از آن استفاده اى نكردند، نتيجه اى از زحمات خود نبرده و آن علم را از دست خواهد داد. از اين جهت بزرگان گفته اند: هر چه علم بيشتر بخوانى، چون عمل در تو نيست نادانى. و باز مثل زده اند: عالم بى عمل مانند درخت بى ثمر است. و نيز آورده اند: بعمل كار بر آيد به سخندانى نيست. ولى بالاتر از همه اين مضامين، در اينمورد مضمون عالى سخن علىعليه‌السلام است.

علم يا مال؟

علىعليه‌السلام فرمود:

اءلعلم خير من الهال، اءلعلم يحرسك و اءنت تحرس الهال. والهال تنقصه النفقة، والعلم يزكو على الانفاق، و العلم حاكم، و الهال محكوم عليه هلك خزان الاءموال و هم اءحياء، و العلماء باقون ما بقى الدهر، اءعيانهم مفقودة، و اءمثالهم فى القلوب موجودة.

ترجمه روايت شريفه :

علم از مال بهتر است. چه علم، ترا از لغزش و انحراف نگاه مى دارد و تو مال را (از خطر) حفظ مى كنى، مال بواسطه خرج كردن كم مى شود و علم بواسطه خرج كردن (آموختن به ديگران) زياد مى شود علم حاكم و مال محكوم است آنانكه مالرا جمع و نگاهدارى كردند اگر چه زنده اند ولى نابود و بى اثرند اما دانشمندان تا جهان باقى است باقى هستند كالبد آنان در اثر مرگ از بين مى رود، ولى صورتهاى ايشان در دل مردم موجود است.

شرح :

آنانكه درصدد تحقيق مطالب بوده و ميل داشته اند تاسرحد امكان، حقايق را درك كنند، گاهى موضوع قدرتها را پيش كشيده و درباره آنها قلمفرسائى كرده اند. از جمله قدرتها قدرت قلم و شمشير است كه بعضى آنها را سبك و سنگين كرده و نتيجتا يكى را در ميدان سنجش برنده دانسته اند. حتى اين مطلب را در ادبيات عرب فصلى را بنام : مناظرة السيف والقلم - گفتگوى شمشير و قلم» اشغال كرده است. يكى ديگر از قدرتها قدرت علم و مال است. مسلما علم و مال براى آدمى سرمايه و پشتيبان است. دانش، سرمايه اى معنوى و دائمى، و دارائى سرمايه اى مادى، ولى در معرض نيستى است. هميشه اين بحث بميان ميآيد، كه آيا دانش بهتر است يا مال؟ هر كدام از طرفداران علم و مال، براى اثبات نظريه خودشان دليل و برهانى اقامه كرده و تا حدودى وضع را روشن كرده اند. ولى البته اگر ميان اين دو موضوع، مقايسه دقيقى بعمل آيد، مزايا و برتريهاى هر يك از آنها واضح تر و آشكارتر مى گردد.

عيد واقعى

علىعليه‌السلام فرمود:

انما هو عيد لمن قبل الله صيامه، و شكر قيامه، و كل يوم لا يعصى الله فيه فهو يوم عيد.

ترجمه روايت شريفه :

آن عيد (فطر) براى كسى عيد است كه خداوند روزه او را پذيرفته و نمازش را پاداش داده است. و هر روزى كه در آن روز معصيت خدا نشود، آنروز روز عيد است.

شرح :

اى انسان دين خود را نسبت بخالق ادا كن، و بار تكليفى كه بر دوش تو نهاده شده است بمنزل برسان. وظائف مذهبى خويش را آن چنان كه خدا خواسته است انجام ده، باشد كه پروردگار آنها را از تو ببپذيرد و جزاى خير بتو عنايت فرمايد. زنهار كه از اوامر خدا سرپيچى و يا بمحرمات و معاصى دامن خويش را آلوده سازى. ميدانى اگر اين اندرزها را بكار بندى چه مى شود؟ نزد پروردگار سرفراز خواهى بود. شب با آرامش روح و آسايش و وجدان سر بر بالش مينهى و روز با مسرتى همانند شادى روزهاى عيد و شادمانى كامل بكار و فعاليت خويش ميرسى. پس تو اى بنده خدا و اى آدم آزاد، حساب آخر كار خود را بكش و تا مى توانى كوشش نما سرتاسر زندگى و هر روز عمر را براى خويش روز عيد بگردانى.

غضب

علىعليه‌السلام فرمود:

اءلحجر الغصب فى الدار رهن على خرابها.

ترجمه روايت شريفه :

سنگ غصبى در خانه، گرو ويرانى آن خانه خواهد بود.

شرح :

مردم بيدار مى دانند، مى بينند، مى فهمند، تجربه مى كنند، عبرت مى گيرند. اين مطلب كاملا براى آنها محسوس است كه عدالت. آثار نيك و فرخنده، و ظلم آثارى شوم و زشت، در بر دارد. ساختمانى كه بر اساس حق و عدالت، بنانهاده شده استحكام معنوى دارد و همان استحكام، آن را استوار نگاهدارى مى كند و همچنان پابرجا و بادوام است، و از دستبرد حوادث محفوظ مى ماند اما ساختمانى كه بظلم و ستم و از مال غير مشروع ساخته شده بدون گذراندن دوران عمر طبيعى خود محكوم بويرانى است و سستى و ناپايدارى معنوى آن، خواه ناخواه آن را سرنگون مى سازد.

آرى اين اثر، اثر ختمى و اجتناب ناپذيرى است كه از ناحيه حق و باطل، عدالت و ظلم سرچشمه گرفته و بطور طبيعى هميشه جارى و سارى است و در قانونش استثنائى وجود ندارد.

غيبت

علىعليه‌السلام فرمود:

الغيبة جهد العاجز.

ترجمه روايت شريفه :

غيبت (و بدگوئى) منتهاى قدرت و كوشش آدم ناتوان است.

شرح :

غيبت يعنى انسان پشت سر كسى سخنى بگويد كه او از آن سخن خوشش ‍ نيايد.

غيبت در هر كيش و آئين ناپسند و اخلاقا امرى مذموم است، دين اسلام كه هميشه براى بر حذر داشتن مردم از صفات و كارهاى ناروا تذكراتى داده است، غيبت را نيز از كارهاى حرام و ممنوع بشمار آورده است. قرآن مجيد در باب غيبت تشبيهى بكار برده است تا مردم را از اين عمل زشت منزجر و متنفر نمايد، اين كتاب آسمانى، غيبت شخص را مانند خوردن گوشت مرده آن شخص دانسته است غيبت اسلحه مردم ناتوان است كه هميشه عليه دشمن خود بكار مى برند زيرا كار ديگرى از آنها ساخته نيست، مثلا كسى دشمن و رقيبى سرسخت و مقتدر دارد، بغض و كينه او در دلش جوش ‍ مى زند و نمى گذارد كه راحت باشد و طبعا مايل است دشمن خود را از بين ببرد ولى چون دشمن قدرت دارد نمى تواند بر او چيره شود و از او انتقام بگيرد، اينست كه براى تشفى قلب خود متوسل به غيبت شده و تا مى تواند پشت سر او بد گوئى مى كند.

فرصتها

علىعليه‌السلام فرمود:

اءلفرصة تمر مر السحاب، فانتهزوا فرص ‍ الخير.

ترجمه روايت شريفه :

فرصت مانند ابر در گذر است پس فرصتهاى نيك را غنيمت شمريد.

شرح :

پيشرفت انسان بسته بفعاليتى است كه در راه رسيدن بمقصود مى كند. اين فعاليتها اگر بموقع انجام گيرد صد در صد نتيجه مثبت خواهد داشت. زيرا گاهى در زندگى انسان مواردى پيش ميآيد كه اگر در آن موارد سخنى بگويد و يا به عملى اقدام كند، آن سخن و يا آن عمل براى او ثمربخش بوده و ممكن است مسير زندگى او بلكه اولاد و اعقابش را عوض كند. بنابراين انسان بايد وقت شناس باشد و لحظات حساس را تشخيص دهد و سپس ‍ بدون مسامحه و اهمال، از آنها بهره بردارى كند. چه اگر فرصتها را برايگان از دست بدهد در فعاليت خود دچار شكست شده و پشيمان خواهد گرديد.

فلسفه فروع دين

علىعليه‌السلام فرمود:

فرض الله الايمان تطهيرا من الشرك، والصلاة تنزيها عن الكبر، و الزكاة تسبيبا للرزق، و الصيام ابتلاء لاخلاص الخلق، و الحج تقوية للدين، و الجهاد عزا للاسلام، والاءمر بالمعروف مصلحة للعوام، والنهى عن المنكر ردعا للسفهاء.

ترجمه روايت شريفه :

خداوند ايمان را واجب گردانيد تا مردم را از آلودگى شرك (توجه بغير خدا) پاك كند. نماز را واجب نمود تا از تكبر منزه شوند.

زكاة را واجب كرد تا روزى فقرا تاءمين شود. روزه را واجب نمود تا اخلاص مردم امتحان شود. حج را براى تقويت دين و جهاد را براى عزت و شوكت اسلام، امر بعمروف را بمنظور اصلاح توده مردم و نهى از منكر را براى بازداشتن اشخاص نادان و سبك مغز از خطا، واجب كرده است.

شرح :

از احكام و دستورات الهى چه مى خواهيد و جوياى چه هستيد؟ البته مى خواهيد منافعى معنوى در بر داشته باشند مى خواهيد حكمت در آنها باشد، مى خواهيد اسرار و عللى موجب مقرر داشتن آنها شده باشد، مى خواهيد با دقت كردن در آنها بفهميد كه با دانش و منطق، مطابقت كامل دارند و بالاخره مى خواهيد خاطرتان آسوده باشد كه دستورات مذهبى همه عقلائى هستند! اينرا مسلما بدانيد هر يك از دستورات دين مقدس ‍ اسلامى اعم از كلى و جزئى داراى منافعى بيشمار است، منتها ما حكمت بعضى از آنها را كم و بيش فهميده و حكمت بعضى را نفهميده ايم. آنهائى كه هنوز حكمتشان معلوم نشده و بصورت مبهم در مقابل ما قرار دارند يقينا فلسفه اى دارند اما بايد تحقيق نمود و يا صبر كرد تا با پيشرفت علوم و پيدايش نظريات صائب رفع ابهام شود، و واضح و آشكار گردند، و هيچ دليلى ندارند كه ما منكر آنها بشويم و بگوئيم فائده اى در آنها نيست.

قانون تجارت

علىعليه‌السلام فرمود:

من اتجر بغير فقه فقد ارتطم فى الربا.

ترجمه روايت شريفه :

كسيكه بدون ياد گرفتن احكام تجارت، داد و ستد كند در ورطه ربا (نزول و سود پول) مى افتد.

شرح :

در فقه اسلامى مباحثى مستدل و منطقى راجع به آداب و شرائط خريد و فروش، انواع بيع، موارد فسخ معامله و مسائلى مربوط به معاملات نقد و نسيه وجود دارد كه در همه آنها حقوق طرفين معامله در نظر گرفته شده است، هر تاجر مسلمان پيش از شروع به تجارت بايد آنها را ياد بگيرد تا در معاملات خود از آن دستورات پيروى و بر طبق آنها داد و ستد خود را تنظيم نموده و از حدود شرع تجاوز نكند و اگر بدون بصيرت و آگاهى از نكات دقيق شرعى معاملات، بكسب و تجارت مشغول شود، چه بسا نادانسته معامله اى انجام دهد و منافع غير مشروعى بدست آورد و همان سود نامشروع سبب هلاكت او گردد. حضرت اءميرالمؤ منينعليه‌السلام هر وقت به بازار تشريف مى برد با آواز بلند اين مطلب را به بازرگانان تذكر مى داد و سفارش مى كرد كه پيش از كسب، معلومات نامبرده را كسب نمايند.

قدر خود را بدانيد

علىعليه‌السلام فرمود:

هلك امرؤ لم يعرف قدره.

ترجمه روايت شريفه :

كسيكه قدر خود را نشناخت هلاك گرديد.

شرح :

آدمى اگر خود را بشناسد مى تواند خداى خود را بشناسد كه گفته اند: من عرف نفسه فقد عرف ربه - كسيكه خود را شناخت خداى خود را شناخته است». چنانچه انسان با فكر و حساب منظمى، بماهيت خويش پى برد، و بسجايا و خصال خود واقف گرديد و خلاصه فهميد كه واقعا چه هست و چه نيست، پايه و منزلت خويش را در يافته است. و كسيكه رتبه خود را تشخيص داد بايد بهمان مقياس، وظيفه خود را بشناسد و بداند كه كجا برود، چه بكند و چه بگويد؟ و البته در اين صورت نزد همه افراد محترم است و خوشبختى را براى خود بدست آورده است. و اگر اصلا در صدد نبود كه بمقام خود آشنا شود و يا انديشه و محاسبه اش در اين راه غلط باشد و خلاصه بدون در نظر گرفتن موقعيت خود، وظيفه اش را ندانست و هر چه خواست كرد و گفت، و هر جا ميلش كشيد رفت، بگمراهى مى افتد و احترامى ندارد.

قضاوت از راه گمان

علىعليه‌السلام فرمود:

ليس من العدل القضاء على الثقة بالظن.

ترجمه روايت شريفه :

از عدالت نيست كه شخص مورد اعتماد را با گمان بد محكوم كنند.

شرح :

مردم همه يك طور نيستند، بعضى شرور و بدطينت و بعضى نيك نفس و خوش طينت مى باشند. مردم پاك دامن بدون اينكه اراده تظاهر داشته باشند، بوظيفه خويش عمل مى كنند، و بى آنكه نزد اين و آن تعريف و تمجيدى از خود نمايند، عملا صداقت و امانت خود را در جامعه ثابت كرده و نام نيكى براى خود كسب نموده اند. اين اشخاص مورد اطمينان مردم مى شوند و چون آبرومند هستند كارهاى مفيدى بوسيله آنها انجام مى گيرد، و در رفع مشكلات مردم موفق مى شوند. حال اگر درباره اين قبيل اشخاص، حرفهاى ناروائى شنيده شد و يا شبهه و گمان بدى حاصل گرديد آيا بايد نسبت بآنها سوءظن پيدا كرد؟ و باحدس و گمان و احتمال، سوابق نيك و قطعى آنها را ناديده گرفت و يا اينكه بآن حرفها ترتيب اثر نبايد داد، مگر اينكه بمرحله يقين برسند؟ در اين مورد نيز عجله نكنيد، صبر كنيد علىعليه‌السلام داد سخن دهد و تكليف شما را روشن نمايد.

قناعت

علىعليه‌السلام فرمود:

اءلقناعة مال لا ينفد.

ترجمه روايت شريفه :

قناعت ثروتى است كه تمام نمى شود.

شرح :

حرص يكى از صفات ناپسند و عبارت از آنست كه انسان براى بدست آوردن مال، بيمورد و زائد از متعارف تلاش نمايد. و قناعت يكى از صفات پسنديده و عبارت از آنست كه آدمى بآنچه در اختيار دارد و بدست آوردن آن براى او ممكن است راضى باشد.

كسى كه اسير حرص شد هر چه دارد به نظرش كم و هر چه بدست آورد در مقابل درياى بيكران آز او ناچيز است. اما آنكه قناعت پيشه كند دائره آمال او محدود است بهريك از خواسته هاى خود دست يابد، گوئى بر نعمتى بزرگ دست يافته است. خدا را بر آن نعمت سپاس مى گويد و با شادى خاصى سفره زندگى خويش را با آن رنگين مى كند و بهمان خوشنود است. آدم قانع با نادارى مى سازد و با درآمد جزئى خود را خوشبخت و دارا مى داند، خلاصه عالمى دارد كه بيشتر مردم از آن خبرى ندارند.

كار خوب و كار بد

علىعليه‌السلام فرمود:

شتان ما بين عملين : عمل تذهب لذته و تبقى تبعته، و عمل تذهب مؤ ونته و يبقى اءجره.

ترجمه روايت شريفه :

چقدر تفاوت است ميان دو عمل : عملى كه لذت آن از بين مى رود و عذاب آن باقى مى ماند و عملى كه رنج آن از بين مى رود و پاداش آن باقى مى ماند.

شرح :

كار خوب همان كارى است كه عقل و شرع آنرا تجويز كرده و صلاح فرد و اجتماع در آن باشد ولى ممكن است انسان ميل و رغبتى بآن نداشته باشد و مستلزم رنج و زحمتى هم باشد. كار بد، كارى است كه عقل و شرع آنرا نكوهش كرده و از نظر فرد و اجتماع اقدام بآن صلاح نباشد ولى ممكن است انسان مايل بآن باشد.

انسان كارى خوبى كه انجام داد خدا را خشنود كرده وجدان خويش را هم راضى نموده است. و رنج و زحمت آن كار هم فراموش مى شود. ولى وقتيكه انسان كار بدى انجام داد خدا را از خود خشمناك كرده، وجدان خويش را نيز ناراحت نموده و پشيمانى هم بايد بكشد. و اگر آن كار بد، لذتى هم داشته باشد لذتش آنى و زود گذراست.

چنانچه انسان در موقع ارتكاب هر عملى يك چنين حساب و بررسى بكند و عقل خويش را قاضى قرار دهد دامن پاك خويش را آلوده به زشتيها نمى كند و در آتش ندامت هم نميسوزد.

كار نيك

علىعليه‌السلام فرمود:

افعلوا الخير، و لا تحقروا منه شيئا، فان صغيره كبير، و قليله كثير، و لا يقولن اءحدكم : ان اءحدا اءولى بفعل الخير منى، فيكون و الله كذلك.

ترجمه روايت شريفه :

كار نيك كنيد، و هيچ كار نيكى را كوچك مشمريد زيرا كوچك آن بزرگ و كم آن هم بسيار است. و هيچ كس از شما نگويد كه ديگرى بانجام دادن كار نيك از من سزاوارتر است، چه بخدا سوگند آن ديگرى سزاوارتر مى شود.

شرح :

اشخاص نيك كار نيك را دوست مى دارند و هر وقت كار نيكى براى آنها پيش آمد خوشحال مى شوند و آن را غنيمت مى دانند و بفال نيك مى گيرند و بيدرنگ آنرا انجام مى دهند. ولى بعضى از مردم در مورد كار نيك همت ندارند و براى آنكه شانه از زير بار آن خالى كنند پاى ديگران را بميان كشيده و مى گويند: چرا فلانى اين كار خير را انجام انجام ندهد او كه سزاوارتر است؟ اثر اين دون همتى آنستكه آن ديگرى كه انتظار مى رود كار نيك را انجام دهد اين فرصت با ارزش براى او دست مى دهد و موفق بآن كار نيك مى شود و از اين شخص بى همت توفيق آن كار سلب مى شود.

كشتى گرفتن باحق

علىعليه‌السلام فرمود:

من صارع الحق صرعه.

ترجمه روايت شريفه :

كسيكه با حق كشتى گيرد، حق او را بر زمين مى كوبد.

شرح :

مبناى آفرينش موجودات برپايه حق است باين معنى كه همه آنها را خداوند بمقتضاى حكمت ايجاد فرموده است. حق مانند روز روشن واضح و چون كوه پابرجا و ثابت است. مردم بينا چون حق را بنگرند بدنبال آن روند و با ايمان به موفقيت، درباره آن فداكارى كنند ولى اشخاص كوتاه فكر و كسانيكه در امور تعمق كامل نمينمايند و تنها ظاهر فريبنده را مى بينند، از حق روى مى گردانند و طرفدارى از باطل مى كنند، بعضى هم لجاجت را بيشتر كرده باحق بمبارزه برخيزند. مثل چنين اشخاصى كه باحق جنگ مى كنند درست مثل كسى است كه با مشت گره كرده بكوه حمله كند، بخيال اينكه كوه را درهم شكند، اما كوه همچنان استوار و او خود از پاى در آمده است، مخالفين حق نيز خود را خسته مى كنند. پس از خاتمه كار زار آن هنگام كه در مقابل جلوه حق قرار گرفتند متوجه مى شوند كه حق باحق است و حق مخالفين خود را شكست داده است.

كم گوئى

علىعليه‌السلام فرمود:

اذا تم العقل نقص الكلام.

ترجمه روايت شريفه :

هرگاه عقل كامل شد، گفتار كم مى شود.

شرح :

آدم عاقل : وقتيكه صلاح باشد سخن مى گويد، درباره خود آن سخن فكر مى كند، مناسبت مقام را در نظر مى گيرد، وضع و موقعيت شنونده يا شنوندگان را ملاحظه مى كند و آنچه مى گويد مختصر و مفيد خواهد بود.

سخنى كه اين نكات الهام بخش آن باشند براى هميشه و همه كس جالب است. هيچ كس از شنيدن آن خسته نمى شود و حداكثر استفاده را از آن ميبرد.

البته رعايت شرائط نامبرده كار آسانى نيست و با پرگوئى فراهم نمى شود، از اين جهت كسيكه مقيد باشد جهات فوق الذكر را منظور بدارد، قهرا كمتر حرف ميزند. اما آدمى كه از عقل بهره كافى ندارد در موقع حرف زدن هيچيك از اين نكات را ملاحظه نمى كند و هر چه بر زبانش آمد مى گويد. طبعا گفتار چنين كسى بسيار است.

محبوبيت

علىعليه‌السلام فرمود:

خالطوا الناس مخالطة ان متم معها بكوا عليكم، و ان عشتم حذوا اليكم.

ترجمه روايت شريفه :

با مردم چنان رفتار كنيد كه اگر با آن رفتار بميريد بر شما بگريند و اگر زنده باشيد مشتاق شما باشند.

شرح :

اشخاصى مى بينيم كه تازنده اند مردم با عشق و علاقه آنها را دوست دارند و در مرگ آنان متاءثر و سوگوار مى شوند، ميدانيد اينها چه كرده اند كه محبوب شده اند؟ اينها روش صحيحى براى معاشرت انتخاب كرده اند يعنى بيخود و بى جهت كسى را از خود نيازرده اند و كوشش نموده اند آنچنانكه شايسته است حقوق ديگران را رعايت كنند و دلها را از خود شاد نمايند. شما هم اگر مى خواهيد محبوب شويد و مردم نسبت بشما علاقمند گردند بايد براى نيل باين مقصود هنگام تماس با مردم رويه خردمندانه اى در پيش ‍ گيريد.

محل اقامت

علىعليه‌السلام فرمود:

ليس بلد باءحق لك من بلد، خير البلاد ما حملك.

ترجمه روايت شريفه :

هيچ شهرى براى تو شايسته تر از شهر ديگر نيست بهترين شهرها شهرى است كه وجود ترا تحمل كند.

شرح :

انسان به اين جهان آمده است تا خود را بكمال برساند و از وجود خويش ‍ بهره مند گشته و هنگامى كه شايستگى پيدا كرد، ديگران را نيز از پرتو خود سودى بخشد. البته محيط و فضائى لازم است تا آدمى در آن محيط و فضا براى رسيدن بآرمانهاى فوق پروبالى بزند و موقعيتى بايست تا در سايه آن. وسائل زندگى و آسايش او تاءمين شود، و موانعى براى پيشرفت او وجود نداشته باشد در هر جا چنين موقعيتى فراهم شد، آدمى بايد آنجا را مركز زندگى و جنبش خويش قرار دهد. پيشوايان ماهم بهمين لحاظ گاهى از موطن خود كوچ كرده و در شهرهاى ديگر اقامت گزيده اند. پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله از مكه به مدينه و علىعليه‌السلام از مدينه بكوفه هجرت فرموده اند.

مراتب علم

علىعليه‌السلام فرمود:

اءوضع العلم ما وقف على اللسان، و اءرفعه ما ظهر فى الجوارح و الاءركان.

ترجمه روايت شريفه :

پائين ترين مرتبه علم آنستكه بر زبان متوقف گردد و بالاترين مرتبه علم آنستكه اثر آن در اعضا و جوارح آشكار شود.

شرح :

علم يكى از مواهب عاليه پروردگار جهان است. بشر باين موهبت مفتخر شده است تا در تاريكيهاى زندگى مشعلى فروزان، فرا راه خويش و ديگران داشته باشد. آيا سزاوار است آدمى با داشتن چنين راهنمائى، خود را اصلاح نكرده و بفضائل اخلاقى آراسته نسازد؟ و فقط اندوخته هاى علمى خويش را بر زبان جارى ساخته و در هر مجلس و محفل كه قدم نهد، با بيان و گفتار خويش اين گوهر گرانبها را بديگران ارزانى دارد؟

خير! بلكه سزاوار است كه دانش و بينش، اعمال و رفتار آدمى را در جهت صحيحى رهبرى كند و مفاسد و معايب او را مرتفع سازد و خلاصه از حركات و سكنات آدمى آثار دانش و بينش مشهود باشد. كسانيكه اين استفاده را از علم خود نكنند، بخودشان و علم ستم كرده و قدر و مرتبه علم را آنطورى كه شايد و بايد نشناخته اند.

ميدان امتحان

علىعليه‌السلام فرمود:

الولايات مضامير الرجال.

ترجمه روايت شريفه :

حكومت و فرمانروائى ها ميدان آزمايش مردان است.

شرح :

از قديم گفته اند: «هنگامى كه آدمى امتحان شد ارزش او معلوم مى شود. » يكى از موارد امتحان حكومت بر مردم است. بعضى اشخاص موقعى كه منصبى بآنان واگذار شد و قدم در ميدان فرمانروائى نهادند و حوزه اى در اختيار داشتند، با تدبير و كاردانى، گوى سبقت را از همكاران خود مى ربايند و ارزش اجتماعى خويش را بالا برده و لياقت و شايستگى را در اداره كردن امور مربوطه ثابت مى كنند و چنان مردم را شيفته اخلاق و سياست و پشت كار خود مى نمايند كه هيچوقت مردم راضى نيستند محل ماءموريت خود را ترك گويند. ولى بعضى بواسطه ناپختگى، از گردانيدن چرخ رياست عاجز و بعلت نداشتن سياست لازم اوضاع و احوال آن منطقه را دستخوش اغتشاش نموده و نميتوانند افراد را قانع و راضى نگهدارند، اينست كه با خشم و نارضايتى مردم روبرو شده و در نتيجه شكست خورده بايستى از ميدان حكومت و فرمانروائى بدر روند.

ميزان ستايش

علىعليه‌السلام فرمود:

الثناء باءكثر من الاستحقاق ملق، والتقصير عن الاستحقاق عى اءو حسد.

ترجمه روايت شريفه :

ستودن بيش از آنچه سزاوار است چاپلوسى، و كمتر از آنچه شايسته است، نشانه درماندگى در سخن و يا رشك بردن است.

شرح :

آدم بايد حساب هر كارى را بكشد، و در هر مورد اندازه نگهدار باشد. اندازه اى كه با عقل و منطق مطابق باشد و از حدود خود تجاوز نكند، مثلا اگر مى خواهد از كسى تمجيد كند و زبان بستايش او بگشايد و كمالات او را بشمرد بايد مقام و فضيلت او را كاملا در نظر بگيرد و مزايا و خصوصيات واقعى او را ياد آور شود و آنطورى كه شايسته است او را مدح گويد. اگر رعايت اين جهت را ننمايد و بدون توجه بآن موضوع، شخص مورد نظر را معرفى كند خواه ناخواه از جاده مستقيم خارج شده و افراط يا تفريط نموده است. اگر بطرف افراط منحرف گرديد يعنى بيشتر از حد لازم و مناسب او را ثنا گفت، تملق كرده و خود را آدم پست و متملقى شناسانده است و چنانچه بطرف تفريط متمايل شد يعنى كمتر از ميزان لياقتش او را ستود باز عيب خود را ثابت كرده است. زيرا معرفى ناقص مى رساند كه يا گوينده قدرت بيان ندارد و نمى تواند درباره شخص ممدوح داد سخن دهد، و يا درباره او حسادت مى ورزد و نمى خواهد او را بتمام معنى معرفى كند.

ناتوان ترين مردم

علىعليه‌السلام فرمود:

اءعجز الناس من عجز عن اكتساب الاخوان و اءعجز منه من ضيع من ظفر به منهم.

ترجمه روايت شريفه :

ناتوان ترين مردم كسى است كه نتواند دوستانى بدست آورد، و ناتوان تر از او كسى است كه دوستانى را كه بدست آورده از دست بدهد.

شرح :

مردم بانشاط كه ميل دارند از همه مزاياى زندگى بهره مند شوند، با بكاربردن صفات انسانى، دوستانى براى خود فراهم مى كنند، و بمنظور حفظ و نگهدارى آنها آنچه لازمه صداقت و صميميت است انجام داده و باصطلاح با آنها يكرنگ مى شوند. اما مردم سست و بيحال كه عمر خود را بدون برنامه مى گذرانند و خودشان هم نمى دانند براى چه زنده اند، چندان مقيد نيستند كه دوستانى بدست آورند و اگر تصادفا كسانى با آنها دوست شدند وجود دوستان براى آنها چنان بى تفاوتست كه در رعايت حقوق دوستى كوتاهى كرده و نسبت بآنها بى اعتنا مى شوند و سرانجام آنها را از دور خود پراكنده مى سازند.

نشانه هاى ستمكار

علىعليه‌السلام فرمود:

للظالم من الرجال ثلاث علامات : يظلم من فوقه بالمعصية، و من دونه بالغلبة، و يظاهر القوم الظلمة.

ترجمه روايت شريفه :

ستمكار سه علامت دارد: با سركشى بما فوق خود ستم مى كند و اطاعت او نمى نمايد، بزير دست خود ظلم مى كند و او را شكست مى دهد و از ستمكاران پشتيبانى و جانبدارى مى كند.

شرح :

كسيكه از جاده حق و عدالت منحرف شد و رعايت نظم زندگى فردى و اجتماعى نكرد ظالم محسوب مى شود آدم ستم پيشه تا هر جا كه دستش ‍ رسيد ظلم مى كند و بهر كس كه توانست ستم روا مى دارد، بى پروا حق ديگران را ضايع مى كند و وظيفه اى كه نسبت به سايرين دارد انجام نمى دهد. شخصى كه در اين مسير خطرناك و انحرافى قرار گرفته نشانه هائى دارد كه شما مى توانيد از روى آن نشانه ها او را بشناسيد. اينك علائم وى : ۱- مطابق مقررات بايد از اشخاصى كه بر او تفوق و برترى و حق فرمان دارند فرمانبردارى كند ولى زيربار نمى رود و از فرمان آنها سرپيچى مى نمايد و باين وسيله بر آنها ظلم مى كند ۲- اشخاصيكه زير دست او هستند و او بر آنها تسلط و اقتدارى دارد و بايد حق آنها را رعايت كند حاضر نيست و از مقام و مرتبه خود سوء استفاده كرده و بر آنها ستم مى كند ۳- علاوه بر اينها چنانچه توانست غير مستقيم هم ظلم مى كند، باين معنى كه ستمكاران را در مورد ظلم كمك مى دهد و با آينده نافرجام آنها شريك مى گردد.

نيل بمقصود

علىعليه‌السلام فرمود:

من طلب شيئا ناله اءو بعضه.

ترجمه روايت شريفه :

كسيكه چيزى را بجويد (و براى دست يافتن بآن كوشش كند) بهمه يا بعضى از آن نائل مى شود.

شرح :

كسى كه عزم سفر دارد پس از تصميم بايستى اسباب سفر بربندد و حركت كند و مسافتى را به پيمايد تا بمقصد خويش برسد، و الا بدون اين مقدمات، محال است بمحل مقصود وارد گردد. كسيكه منظورى دارد نيز بايد تصميم بگيرد و كمر همت بربندد و بسوى خواسته خويش گام بردارد تا بهدف برسد. كسانيكه در راه رسيدن بمقصود فعاليت كرده و موانع را از پيش پاى خود بر داشته اند فاصله اى كه تا مقصود دارند طى كرده و سرانجام موفق گشته اند و اگر بهمه خواسته خويش دست نيافته اند بقسمتى از آن نائل شده اند. پس كوشش آدمى در هر كار بى نتيجه نبوده و مسلما ثمر بخش ‍ خواهد بود. در قرآن مجيد است : وان ليس للانسان الا ماسعى - براى آدمى جز آنچه سعى و كوشش ميكند نخواهد بود» و گفته اند:

«عاقبت جوينده يابنده بود».

وصى خودت باش

علىعليه‌السلام فرمود:

ياابن آدم، كن وصى نفسك، و اعمل فى مالك ما تؤ ثر اءن يعمل فيه من بعدك.

ترجمه روايت شريفه :

اى فرزند آدم! خودت وصى خودت باش، و آن انفاقى كه ميل دارى بعد از تو از مال تو انجام شود (تا زنده هستى) خودت بجاى آر.

شرح :

بعضى از مردم مطيع اوامر و نواهى الهى هستند، و عبادات بدنى و مالى را كه خداوند فرموده است بجا ميآورند ولى بعضى از مردم چنان غرق در ماديات هستند كه سر از پاى خويش نميشناسند. گفتار و رفتار آنها از حريم و حدود دنيا نمى گذرد. اصلا مثل اينكه يادشان نيست كه بايد خدا را عبادت كنند و وظائف مذهبى را انجام دهند، گوئى خودشان را از اين مراسم معاف مى شمرند. گروهى هم از مردم، كم و بيش عبادت بدنى را مانند نماز بجا ميآورند اما بعبادات مالى (خمس، زكاة، صدقات و خيرات مستحب) كه رسيدند بخل مى ورزند و حاضر نيستند به مستحقين كمك كنند و بعضى هم وصيت مى نمايند كه پس از مرگشان حقوق شرعيه مالشان را بدهند و براى آنها كار خير كنند ولى اين اشخاص بايد تا زنده هستند گذشت داشته و بدست خودشان كارهائى كه در نظر دارند انجام دهند و منتظر اقدامات ديگران بعد از خودشان نباشند. كسيكه دلسوز خودش ‍ نباشد ديگرى دلسوز او نخواهد بود.

وظيفه قاضى

علىعليه‌السلام فرمود:

لا يقيم اءمر الله سبحانه الا من لا يصانع، و لا يضارع، و لا يتبع المطامع.

ترجمه روايت شريفه :

حكم و فرمان خدا را كسى بر پا مى دارد كه عليه مظلوم راه مدارا و سازش را در پيش نگيرد و مانند تبه كاران رفتار نكند و مطيع خواهشهاى نفسانى نباشد.

شرح :

قضاوت و حكميت منصبى شريف و كار پيغمبران و اولياء خداست. راى قاضى و حكم در صورتى عادلانه و خدا پسند است كه هنگام راءى دادن، خدا را در نظر داشته باشند به مسؤ وليتى كه بر عهده دارند توجه نمايند، روز قيامت را فراموش نكنند، خودشان را بجاى آن كسى كه مى خواهند درباره او حكم صادر كنند فرض نمايند، از راهنمائى و اطاعت وجدان سرپيچى نكنند، باطل را بصورت حق و حق را بصورت باطل جلوه ندهند، با ظالم توافق نكنند تا بدينوسيله حق مظلوم را پايمال نمايند، دام طمع، آنان را از پرواز نمودن در فضاى عدالت و حق گوئى باز ندارد حاضر باشند دست از مقام و رتبه خود بردارند اما برخلاف شرع و وجدان حكمى نكنند.

حكم خدا هميشه بوسيله قاضيان و داوران پاكدامنى كه با اين وضع بكار خود مشغولند زنده و پاينده است.

همت عالى

علىعليه‌السلام فرمود:

الحلم و الاءناة تواءمان ينتجهما علو الهمة.

ترجمه روايت شريفه :

بردبارى و تامل قرين و تواءمند كه از همت عالى سرچشمه مى گيرند.

شرح :

بعضى از حالات و صفات انسان، صفات ديگرى را به دنبال دارند. مثلا همت يكى از صفات و حالات بشر است كه ميتوان آن را به «عزم راسخ و قوى» تفسير كرد. همت موقعى كه در انسان محكم شد و بالا گرفت بكلى آدم را دگرگون مى سازد و صفات جالبى براى او بوجود ميآورد و او را زنده و پايدار نگه مى دارد، همه اشخاصى كه عظمت يافته و بجائى رسيده و نام و نشانى در اين جهان پهناور از خود بيادگار گذاشته اند بواسطه همت والاى آنها بوده است، زيرا آدمى كه همتش عالى شد، در برخورد با مردم متانت دارد از خطاكاريكه باو توهين كرده صرف نظر مى كند، چه خود را بالاتر از افق او مى داند و اگر صلاح ديد او را تنبيه كند بدون عجله با فكر و نقشه صحيح او را خاموش مى كند. و معلوم است كه اين همه صفات خوب دست بدست هم داده و انسانى درست مى كنند كه آنچه لازمه انسانيت است در او موجود باشد و او را براى دست يافتن بمقاصد و خواسته هايش ‍ جلو برده و كمك مؤثر و شايانى باو مى نمايند.

همه كاره

علىعليه‌السلام فرمود:

من اءوماء الى متفاوت خذلته الحيل.

ترجمه روايت شريفه :

كسيكه بخواهد چند كار مختلف و دور از هم را اداره كند از چاره كار درمانده مى گردد.

شرح :

انسان، باهوش و استعداد و قدرتى كه در نهاد خويش دارد مى تواند در كارهائى اقدام و براى خود و جامعه خود بلكه نوع بشر خدمات ذى قيمتى انجام دهد كه تا خورشيد و ماه بوضع فعلى ببشر نور مى دهند همچنان خدمات او مورد نظر و باارزش باشند. ولى بايد در نظر گرفتن توانائى و ورزيدگى خود، كارهائى انتخاب كند كه تا حدودى با هم متناسب باشند و اطلاعات كافى درباره آنها داشته باشد و بتواند بهمه آنها رسيدگى كند و هر كدام را آنطورى كه ميبايست بجا آورد، در غير اين صورت اگر چند كار مختلف و نامربوط بدست گرفت و خواست در همه آنها دخالت تام داشته باشد و دقت لازم در هر يك از آنها بكند از عهده آنها بر نميآيد و نمى تواند براى هر يك از آنها چاره اى بيانديشد و آنها را بآخر برساند، چنين آدمى وقت عزيز و نيروى خود را كه مى بايست در كارهاى مقدور صرف كند تا نتيجه بگيرد، بيهوده تلف كرده است.

ياد مرگ

علىعليه‌السلام فرمود:

نفس المرء خطاه الى اءجله.

ترجمه روايت شريفه :

هر نفس آدمى گامى است كه بسوى مرگ بر مى دارد.

شرح :

اول نيستى! آخر هم نيستى. سرنوشت همه موجودات و فرجام همه هستيها. مرگ آرى مرگ! مسيرى است كه همه بايد به پيمايند و استثنائى براى احدى (جز خدا) نيست. چه خوب بود اگر آدمى گاهى بآن توجه داشت تا از آن سركشى و قلدرى باز ايستد و از آنهمه پايكوبى و بى بند و بارى دست بردارد! و چه خوب بود بداند آنهمه تلاشهاى بيمورد به بن بست منفى مى رسد و آنهمه حسابهاى روا و ناروا بصفر منتهى مى گردد.

ولى افسوس! مگر حرص و ولع مى گذارد كه آدم جز به زر و زيور دنيا نظرى افكند و جز به محدوده مادى خويش كارى داشته باشد؟ هيچ وقت بفكر مرگ نمى افتد و هيچگاه از اين سفر اجبارى يادى نمى كند و اگر هم در مواقعى و بمناسباتى نامى از مرگ بميان آمد خيلى زود، از خاطر او گذر كرده و هنوز اثرى در او نگذاشته جاى خود را بافكار متشتت ديگرى مى بخشد.