فضائل و سيره چهارده معصوم در آثار استاد علامه حسن زاده آملى

فضائل و سيره چهارده معصوم در آثار استاد علامه حسن زاده آملى0%

فضائل و سيره چهارده معصوم در آثار استاد علامه حسن زاده آملى نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: سایر کتابها

فضائل و سيره چهارده معصوم در آثار استاد علامه حسن زاده آملى

نویسنده: عباس عزيزى
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 21953
دانلود: 4459

توضیحات:

فضائل و سيره چهارده معصوم در آثار استاد علامه حسن زاده آملى
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 30 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 21953 / دانلود: 4459
اندازه اندازه اندازه
فضائل و سيره چهارده معصوم در آثار استاد علامه حسن زاده آملى

فضائل و سيره چهارده معصوم در آثار استاد علامه حسن زاده آملى

نویسنده:
فارسی

فصل چهارم: امام دوم، سيماى امام حسن مجتبىعليه‌السلام

۵۸۰- وسعت قلب نبوىصلى‌الله‌عليه‌وآله

امام حسن مجتبىعليه‌السلام فرمود، چون خداوند قلب پيغمبر را از قلابهاى ديگر بزرگ تر ديد، او را به مرتبت رسالت ختمى بر انگيخت.

اين قلب قابل مستفيض است كه خداوند در باره آن فرمود: نزل به الروح الامين على قلبك.(۶۷۰)

۵۸۱- وسعت قلب خاتمصلى‌الله‌عليه‌وآله

از سبط اكبر پيغمبر، حضرت امام حسن مجتبىعليه‌السلام عليه‌السلام در بيان وسعت قلب خاتمصلى‌الله‌عليه‌وآله ، حديثى به اين مضمون مروى است كه: چون خداوند متعال، قلب پيغمبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله را وسيع ترين قلب يافت، قرآن كريم را بر او نازل فرمود،

 (و انه لتنزيل رب العالمين، نزل به الروح الامين على قلبك، لتكون من المنذرين) ، (الم نشرح لك صدرك)(۶۷۱)

۵۸۲- تعليم و تأدیب

يعقوبى متوفاى در سنه سوم هجرى، در كتاب تاريخى اش وصيتى از سبط اكبر پيغمبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله ، امام حسن مجتبىعليه‌السلام روايت كرده است كه اختصاص به خردسالان دارد و عبارت آن حصرت به نقل يعقوبى چنين است:

و دعا الحسن بن علىعليه‌السلام بنيه و بنى اخيه فقال: يا بنى و يا نبى اخى! انكم صغار قوم و توشكون ان تكونوا كبار قوم، آخرين فتعلموا العلم، فمن لم يستطع منكم يرويه (ان يرويه ظ) او يحفظه فليكتبه و ليجعله فى بيته.(۶۷۲)

امام مجتبىعليه‌السلام در اين وصيت اعتنايى خاص به خردسالان دارد كه هم در تعليم و تأدیب بزرگسالان به اكرام و احترام زير دستان و كودكان حائز اهميت بسزا است، و هم از جهت دستور العملى كه به خرد سالان فرموده است.

يعنى امام حسنعليه‌السلام فرزندان خود و فرزندان برادرش را خواند و گفت: اى فرزندان من! و اى فرزندان برادر من! امروز شما خردسالان گروهى هستيد و در آينده نزديكى بزرگان گروهى ديگر خواهيد بود، پس ‍ دانش نياموزيد و هر كه از شما توانايى روايت و نگهدارى دانش را ندارد آن را بنويسيد و در خانه خود بنهد.

امامعليه‌السلام بديشان فرمود: شما كه خرد ساليد، هم، اكنون نوشتن بياموزيد و خط تعليم بگيريد و دانش را كه آموخته ايد به قلم در آوريد. كه به قول بيهقى: مرد آنگه دانا شود كه نبشتن گيرد.

شيرين تر آن كه امام در پايان فرمود: آن را بنويسد و در خانه خود بنهيد.

آرى! زينت خانه، كتاب علمى در طاقچه آن است نه مجسمه سگ و گربه. كان امام فرموده است: خانه شما بايد كتابخانه باشد.(۶۷۳)

۵۸۳- اين حرفها نور است!

شخصى به خدمت امام حسن مجتبىعليه‌السلام رسيد، آقا فرمايشاتى به ايشان فرمودند، آن شخص بنا كرد به تمجيد، گفت: به به، آقا جان! اين فرمايشات در است، جواهر است!

آقا فرمودند: در و جواهر همه يك نوع جماد است. اين حرفها نورند، جان شما را اشتداد وجودى مى دهند، روح مى دهند، غذا و طعام روحند، جواهر و طلاجات كه جماد است و خارج از انسان، و هيچ وقت غذاى جان نمى شوند؛ چون بايد بين غذا و مغتذى (غذا گيرنده) سنخيت باشد، آن جماد است و ماده؛ نفس ناطقه از وراى عالم طبيعت است، با يكديگر سنخيت ندارند.

پس جواهر و در در مقابل قرآن چيست، حرف فوق اينهاست. در اين خزانه وارد شويد و در قرآن تدبر كنيد: افلا بتدبرون ان ام على قلوب اقفالها.(۶۷۴)

۵۸۴- بهترين برادر

كلينى در باب مؤمن و علامات و صفات او در كتاب ايمان و كفر كافى نقل كند:

امام حسنعليه‌السلام مردم را مورد خطاب قرار داده، فرمود: اى مردم! درباره برادرى با شما سخن مى گويم كه بهترين مردم در نظر من است و آن چيزى كه او را در نظر من بزرگ نموده، اين است كه در نظر او دنيا حقير و كوچك است. از سلطه شكمش خارج است، پس به چيزى كه ندارد اشتها ندارد و چون بيابد زياده روى نكند. از سلطه شهوتش خارج است؛ پس ‍ عقل و راى را سبك نشمارد. از تسلط جهالت خارج است؛ پس آن كند كه بر نفع آن يقين دارد، اشتهاى مفرط ندارد و غضبناك و ملول نگردد بيشتر اوقاتش در خاموشى است و چون سخن گويد، غالب شود در جدال وارد نشود و در دعوايى شركت نكند و تا قاضى نبيند، حجت نياورد. از برادرانش غافل نباشد و چيزى را، جداى از آنان، به خود اختصاص ندهد. ضعيف و مستضعف است؛ ولى وقت جنگ، مانند شير، جسور است. كسى را به كارى كه برايش بتوان عذر آورد، ملامت نكند، تا مرتكب آن عذر آورد. آنچه بگويد عمل كند، و چون نگويد عمل نكند. چون دو امر برايش ‍ پيش آيد كه نداند كدام يك برتر است، به آن كه نزديك به هوا و هوس نباشد نظر افكند. از بيمارى شكايت نكند، جز نزد آن كه اميد بهبودى از جانبش ‍ برود. فقط با كسى كه اميد نصيحت از او دارد مشورت كند. غضب نكند. شكايت ننمايد و اشتهايش زياد نباشد. انتقام نگيرد و از دشمن غافل نباشد.

پس بر شما باد، تخلق به چنين اخلاق كريمه اى! و اگر توان تخلق به تمام آنان را نداريد، پس هر اندازه كه توانيد، كسب نماييد! چه اءخذ قليل، بهتر از ترك كثير است و لا حول و لاحول قوه الا بالله.(۶۷۵)

۵۸۵- ظرفيت قلب پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله

امام مجتبىعليه‌السلام فرمود: چون خداوند متعال قلب پيغمبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله را بزرگ تر از قلب هاى ديگر ديد، او را به پيغمبرى برگزيد.

سبحان الله! عظمت وجودى قلب خاتمصلى‌الله‌عليه‌وآله چه اندازه بايد باشد تا ظرف حقائق كتاب الله قرآن فرقان بوده باشد؟!(۶۷۶)

۵۸۶- استاد لغت

ابو القاسم كوفى در كتاب تبديل گفته است: اسحاق كندى در زمان خود فيلسوف عراق بود در خانه خود نشست و عزلت اختيار كرد و شروع كرد به نوشتن تناقضات قرآن. روزى يكى از شاگردان او خدمت امام ابو محمدعليه‌السلام رسيد. حضرت به او فرمود:

آيا در ميان شما مرد رشيدى نيست كه استادتات كندى را از اشتعالى كه درباره قرآن شروع كرده، باز دارد؟

شاگرد گفت: ما شاگرد او هستيم؛چگونه مى توانيم در اين مسئله و يا غير آن به او اعتراض كنيم؟

حضرت فرمود: مى توانى آنچه را مى گويم به او برسانى؟

گفت: آرى.

آنگاه حضرت فرمود: نزد او برو و با او نرمى كن و انس بگير و در هدفش ‍ يارى اش كن. وقتى ميانتان انس برقرار شد، بگو: مسئله اى براى من پيش ‍ آمده كه مى خواهم از تو بپرسم. او از تو خواهد خواست كه بپرسى در اين هنگام بگو: اگر گوينده قرآن نزد تو آيد، آيا جايز است كه مرادش از آن غير اين معانى باشد كه تو اراده كرده اى؟

او خواهد گفت: آرى، شخص مى تواند وقتى چيزى را شنيد، از آن معنايى را بفهمد. وقتى كه به تو جواب مثبت داد، بگو: از كجا معلوم؟ شايد (از قرآن) جز آن چيزى كه تو اراده كرده اى قصد كند و به غير معانى خود وضع نمايد.

آن شخص نزد كندى رفت و با او الفت گرفت تا اين كه اينكه مسئله را به او القا كرد. كندى گفت: اين مطلب را دوباره تكرار كن! و او تكرار كرد پس كندى فكر نمود و ديد آرى، اين مسئله در لغت احتمال دارد و ممكن است.(۶۷۷)

۵۸۷- مرثيه بر امام حسنعليه‌السلام

در مروج الذهب مسعودى چنين آمده است: هنگامى كه امام حسنعليه‌السلام دفن گرديد، برادرش محمد بن حنفيه بر قبرش ايستاد و گفت: اگر زندگى تو با عزت بود، مرگ تو باعث شكست و خلل در اركان شده است. چه خوش روحى كه كفن تو او را در برگرفته و چه خوب كفنى كه بدن تو را حاوى است! چگونه چنين نباشى در حالى كه تو گردونه هدايت و جانشين اهل تقوى و خامس اصحاب كسائى،(۶۷۸)

۵۸۸- آخرين وصيت

حديثى از امام حسن مجتبىعليه‌السلام هست كه آن حضرت براى چهارمين بار مسموم شدند و آثار زهر در جانشان رخنه كرد و كارگر شد و ديدند كه از اين نشاه ارتحال مى كنند.

امامعليه‌السلام چه كرد؟ يكى از كارهاى آموزنده امامعليه‌السلام كه حجه الله است، البته همه كارهايشان آموزنده براى تعليم بشر است - آن حضرت دستور دادند كه: برادرزاده ها، فرزندان خود و خردسالان دودمانش در منزل جمع گردند (اين مطلب را يعقوبى در تاريخش ذكر كرده است.) و با اينها به گفت و شنود نشست و به آنها فرمود:

شما امروز خرد سالان اجتماع هستيد و در آينده پدر و مادر و رجال و نساء اجتماعيد، از الان به فكر آينده خودتان باشيد كه اجتماع بعدى را شما بايد اداره كنيد.

در ابتداى اين فرمايشها به آنان فرمود: با خودتان دفتر و قلم همراه داشته باشيد و پيش دانشمندان كه مى رويد، حرفهايشان را هدر ندهيد، حرفهايى را كه مى شنويد در دفترتان يادداشت نماييد كه يك روز به كارتان خواهد آمد.(۶۷۹)

۵۸۹- علت سكوت و قيام امامان

امام حسن و امام حسينعليه‌السلام هر دو از محسن و مجمل مشتق اند؛ يعنى هم امام حسنعليه‌السلام در سيرتش محسن و مجمل است و هم امام حسينعليه‌السلام ، هم صبر و تحمل امام حسنعليه‌السلام در مقابل بنى اميه به مصلحت دين و امت بود و هم قيام امام حسنعليه‌السلام ، قالصلى‌الله‌عليه‌وآله : الحسن و الحسين امامان قاما او قعدا(۶۸۰) و قال ابو جعفرعليه‌السلام :: انه - يعنى الامام الحسن المجتبىعليه‌السلام - اعلم بما صنع لو لا ما صنع لكان امر عظيم.

و خود امام مجتبىعليه‌السلام فرمود:

ما تدرون ما فعلت والله للذى خير لشيعتى مما طلعت عليه الشمس.(۶۸۱)

چنانكه اميرعليه‌السلام از حق خود سكوت كرد براى حفظ اسلام و مسلمين، خطبه شقشقيه يكى از مدارك بسيار مهم اماميه در اين موضوع است.

فصل پنجم: امام سوم، سيماى حضرت سيد الشهداء حسين بن علىعليه‌السلام

بخش اول: دعا، قرآن و عبادت حضرت سيد الشهداءعليه‌السلام  

۵۹۰- ماذا وجد من فقدك؟

گويم: آن كه خدا دارد چرا بى نور است؟ تعبير امام سيد الشهداء حسين بن امام علىعليه‌السلام در دعاى عرفه چه قدر شيرين و دلنشين و شيوا است كه: ماذا وجد من فقدك و ماالذى فقد من وجدك؟

آن كس كه تو را دارد جانا ز چه محروم است؟

من كه نشدم محروم تا با تو بپيوستم(۶۸۲)

۵۹۱- كى رفته اى ز دل كه تمنا كنم تو را؟!

به كلام كامل عرشى حضرت سيد الشهداء امام ابو عبدالله در دعاى شريف عرفه در بيان توحيد صمدى توجه بفرماييد كه كل الصيد فى جوف الفرا:

كيف يستدل عليك بما هو فى وجوده مفتقر اليك؟ ايكون لغيرك من الظهور ما ليس لك حتى يكون هو المظهر نك؟ متى غبت حتى تحتاج الى دليل يدل عليك، و متى بعدت حتى تكون الاثار هى التى توصل اليك؟ عميت عين لا تراك عليها رقيبا، و خسرت صفقه عبدلك تجعل له من حبك نصيبا...؛

آيا غير تو را نصيبى از ظهور است كه تو از آن بى بهره باشى و آنگاه او تو را ظاهر سازد؟ كى غايب بوده اى كه محتاج به دليلى باشى تا بر تو دلالت كند، كى دور بوده اى كه آثار، ما را به وصلت برساند؟ كور است چشمى كه تو را مراقب خويش نبيند. زيانكار است بنده اى كه از عشقت بهره اى ندارد.(۶۸۳)

۵۹۲- دعاى امام حسينعليه‌السلام

در آخر دعايى از امام حسينعليه‌السلام ، اين گونه آمده است: اساءلك بكل اسم سمين به نفسك، او انزلته فى شى ء من كتبك، او استاءثرت به فى علم الغيت عندك؛(۶۸۴) تو را با هر اسمى كه خود را به آن ناميده اى، يا در يكى از كتابهايت آورده اى و يا در علم غيبت نگهداشته اى، مى خوانيم.(۶۸۵)

۵۹۳- عظمت خداى تعالى

كلام مبارك مولايمان، سيدالشهداء، ابو عبدالله، حسين بن علىعليه‌السلام است كه در دعاى عرفه فرمود: چگونه با آنچه كه در وجودش محتاج توست، بر (وجود) تو استدلال آوريم؟! آيا جز تو را ظهورى است كه تو را نيست، تا آن، مظهر تو باشد؟!

پس، خداى تعالى بالاتر و والاتر از آن است كه ذاتش به واسطه خلقش ‍ شناخته شود، بلكه بايد گفت كه حقيقت غير او شناخته نشود جز به او.(۶۸۶)

۵۹۴- تفسير توحيد

صمد يعنى چه؟ جناب ابن بابويه در توحيد از حضرت سيد الشهداءعليه‌السلام امام ابى عبدالله الحسينعليه‌السلام ، كه: انما يعرف القرآن من خوطب به، در باب تفسير قل هو الله احد روايت كرده است كه:

الصود الذى لا جوف له؛ صمد آن كسى است كه براى او جوف نيست. اجوف نيست، جاى خالى ندارد، پر است. اگر يك خردل را، يك ذره را از حيطه وجودى او به در ببرى، او را اجوف دانسته اى نه صمد.(۶۸۷)

۵۹۵- ولايت امر بديهى است!

اسلام يعنى شيعه، شيعه يعنى اسلام، قرآن يعنى علىعليه‌السلام ، قرآن يعنى حسينعليه‌السلام ، قرآن يعنى بقيه اللهعليه‌السلام ، قرآن ولايت، ولايت يعنى قرآن و قرآن ناطق و قرآن كه كتاب الله است، اينها هيچ گاه از هم جدا نمى شوند و هيچ عارفى، هيچ حكيم الهى و هيچ فرد مسلم و اهل قرآن نمى تواند به برهان دو دو تا، چهار تا از ولايت روگردان باشد، به خصوص كه علماى اماميه اثنى عشريه در كنار سفره ولايت به مقامات رسيده و صاحب تصنيفات و تاءليفاتى مى باشند، ركن اعظم آنها ولايت است و بدون ولايت محال است كه انسان به جايى برسد.(۶۸۸)

۵۹۶- بهترين عبادات

در تحف العقول از امام حسينعليه‌السلام نقل است كه فرمود: گروهى خداى را براى شكر، عبادت كنند؛ اين عبادت آزادگان است و بهترين عبادتها.(۶۸۹)

بخش دوم: شهادت 

۵۹۷- مرثيه جابر بر ابى عبداللهعليه‌السلام

عماد الدين طبرى در بشارت المصطفى روايت كرده است كه: جابر بن عبدالله انصارى در زيارت امام ابى عبدالله الحسينعليه‌السلام در روز اربعين چنين گفت:

شهادت مى دهم كه تو فرزند بهترين پيامبران و پسر سيد مؤمنان، و فرزند هم سوگند تقوى و سلاله هدايت و خامس اهل كسائى.(۶۹۰)

۵۹۸- كوفيان بى وفى

فرزدق گاهى كه حضرت امام حسينعليه‌السلام قصد عراق را داشت و فرزدق اراده حجاز را، حضرت او را ديد و از او پرسيد: ماوراءك؟

قال: على الخبير سقطت، قلوب الناس معك و سيوفهم مع بنى اميه، والامر ينزل من السماء.

فقال الحسينعليه‌السلام : صدقتنى. يعنى امام حسينعليه‌السلام از فرزدق پرسيد: چه خبر دارى (از پس تو چه خبر است؟ )

گفت: بر آگاه برخورد كرده اى، دلهاى مردم با تو است و شمشيرهاى شان با بنى اميه، و امر از آسمان فرود مى آيد.

امامعليه‌السلام فرمود: با من به راستى سخن گفتى.(۶۹۱)

۵۹۹- شعر در مدح و رثاى اهل البيتعليه‌السلام

امام صادقعليه‌السلام فرموده است:

من قال فينا بيت شعر، بنى الله له بيتا فى الجنه؛(۶۹۲) كسى يك بيت شعر درباره ما بگويد، خداوند براى او بيتى در بهشت بنا مى كند.

و نيز آن امام به حق ناطق فرموده است: من انشد فى الحسينعليه‌السلام بيتا من شعر فبكى او تباكى فله الجنه؛(۶۹۳) كسى كه در ماتم سالار شهيدان امام حسينعليه‌السلام بيتى سرود، پس گريست (اگر فعل بكى از تبكيه باشد، بدين معنى است كه ديگران را به گريستن برانگيخت) ، و يا خود را به گريه زد، مر او را بهشت است.(۶۹۴)

۶۰۰- حسن حال حر

مناسبت نقل در اين مقام كلام سيد نعمت الله جزائرى شوشترى در كتاب انوار نعمانيه است:

عده اى از موثقين حكايت كرده اند كه: شاه اسماعيل وقتى بر بغداد دست يافت به مشهد حضرت امام حسين آمد و از برخى مردم شنيد كه به حر بن يزيد رياحى طعن مى زدند، وى به نزد قبر وى آمد و دستور داد كه نبش قبر وى نمايند، او را خوابيده به همان وضعى يافتند كه شهيد شده و ديدند بر سر وى دستمال بسته شده، شاه اسماعيل - نور الله ضريحه - خواست آن دستمال را بردارد؛ زيرا در كتب سير و تواريخ نقل شده بود كه آن دستمال حسينعليه‌السلام است، كه سر حر را در آن واقعه اى كه مجروح شد بست و بر همان هياءت دفن گرديده است؛ وقتى آن دستمال را از سرش باز كردند، خون حر راه افتاد به طورى كه قبر از آن پر شد، وقتى آن دستمال را بر سر بستند، خون باز ايستاد وقتى دوباره آن را باز كردند خون راه افتاد، و هر چه خواستند به غير آن دستمال جلوى خون را بگيرند ممكن نشد. پس بر آنها حسن حال حر روشن شد، شاه فرمان داد كه بر قبر وى ساختمانى بسازند، و خادمى براى قبر وى برگمارند تا در آن خدمت كند.(۶۹۵)

۶۰۱- مرض خوره اندرونى در يزيد

آورده اند به نقل صحيح كه يزد را در آخر عمر مرضى پيش آمد كه آنرا خواره اندرونى گويند، كه روزى هزار بار آرزوى مرگ در دلش مى گذشت امام از كمان قهر قضا و قدر تير مرگش ميسر نمى گشت. ع: به مرگ خويش راضى گشتم و آن هم نمى بينم مى گفت.

روزى يكى از حكما يزيد را گفت كه هيچ مى دانى كه تو را مرض چيست و نيش و ريش درون را باعث كيست؟ يزيد گفت: از كثرت نيش و در خبر دارم، امام از حقيقت آن حال غافل و ناهوشيارم. فى الحال حكيم مقدار نخود موم انگبين را به رشته باريك بسته بدو داد، گفت: سر ريسمان را گرفته اين موم را فرو بر تا بر تا بر تو راز درونت از بيرون آشكار گردد و يزيد به قول حكيم موم را فرو برد و سر رشته را به دست نگاه داشت، بعد از زمانى سر رشته را كشيده موم را بيرون آوردند دو عقرب سياه بر آن موم چسبيده بود از خلق او بيرون آمد. حكيم گفت: يا ابا الحكم دانستى كه ريش درونت به كدام نيش آراسته است و حجره تاريك ضميرات به زخم كدام جانور پيراسته؟ گفت: آرى والله كه بدين ريش و بدين نيش گرفتارم. مدت مديد فريادها مى كرد تا بمرد. ع: اين است سزاى آن كه آتش عمل است. و هرگاه خواهند عقرب را از سوراخش بيرون آرند به همين دستور عمل بايد نمود كه در محبت موم آن شوم بى اختيار است، و به دام چشم هايشان شهد مايل و گرفتار در صحراى دستپول و ششدر كودكان عرب جهت بازى طرب على الدوام با عقرب اين عمل مى نمايند كه بسيار مشاهده رفته.(۶۹۶)