فضائل و سيره چهارده معصوم در آثار استاد علامه حسن زاده آملى

فضائل و سيره چهارده معصوم در آثار استاد علامه حسن زاده آملى0%

فضائل و سيره چهارده معصوم در آثار استاد علامه حسن زاده آملى نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: سایر کتابها

فضائل و سيره چهارده معصوم در آثار استاد علامه حسن زاده آملى

نویسنده: عباس عزيزى
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 21963
دانلود: 4459

توضیحات:

فضائل و سيره چهارده معصوم در آثار استاد علامه حسن زاده آملى
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 30 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 21963 / دانلود: 4459
اندازه اندازه اندازه
فضائل و سيره چهارده معصوم در آثار استاد علامه حسن زاده آملى

فضائل و سيره چهارده معصوم در آثار استاد علامه حسن زاده آملى

نویسنده:
فارسی

۸۱- پيرى زودرس پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله

به پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله عرض شد: پيرى زودرس اثرش را در شما نمايان كرده است فرمود: سوره هود و هم مانند آن پيرم كردند.

و در حديث ديگر از انس گويد كه: در پاسخ ابوبكر پس از اين جمله فرمود: سوره الحلقه و سوره واقعه و سوره النباء و سوره غاشيه.

۸۲- توصيه هاى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله

پيغمبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله نا زنده بود كمال مراقبت در حفظ و پاسدارى از دستاوردهاى قرآن را داشت و به مسلمين توصيه مى فرمود: به اين ريسمان محكم الهى چنگ بزنيد و خود را از چاه ضلالت برهانيد.(۸۳)

۸۳- نزول آيه تطهير در شأن اله بيتعليه‌السلام

آيه كريمه انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا بر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله در خانه ام سلمه، نازل شده و سپس پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله و فاطمهعليها‌السلام و حسن و حسينعليه‌السلام و فرا خواند و عبا را بر روى خود و آنان انداخته و فرموده است: هؤ لاء اهل بيتى، فاذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا.

در اين هنگام ام سلمه مى گويد: آيا من نيز با ايشان هستم، اى رسول خدا؟!

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله مى فرمايد: تو بر مكان خودى و به سوى خير.

ابن اثير، از ريد بن ازقم نقل مى كند كه: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرموده است: من دو چيز را در ميان شما باقى مى گذارم كه اگر بدانها تمسك جوييد، هيچ گاه گمراه نشويد، يكى از آن دو، عظيم تر از ديگرى است؛ كتاب خدا كه ريسمانى است از آسمان به زمين؛ و ديگرى، اهل بيت من است، و (اين دو) از يكديگر جدا نشوند تا آن كه در حوض بر من وارد شوند، پس بنگريد كه پس از من با آنها چه مى كنيد!

و همچنين در همان كتاب است كه البراء گفته است: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله را ديدم كه حسن بن على را بر شانه خويش نهاده، مى گفت: خداوندا! من او را دوست دارم؛ تو نيز او را دوست بدار!

و نيز رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: حسين از من است و من از حسين ام؛ خداوندا! مسى را كه حسين را دوست بدارد، دوستدار، حسين، سبطى از اسباط است.

همچنين آمده است، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله ، حسن و حسين و محسن را به اسامى پسران هارون، يعنى شبر و شبير و مبشر، نامگذارى فرمود.

گويم: اين حديث، اشاره اى است به فرمايش ديگر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله كه به امير مؤمنانعليه‌السلام فرمود: تو نسبت به من چون هارونى براى موسى.

و شيعيان به تواتر، از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله نقل كرده اند: اين پسرم (حسينعليه‌السلام )

امام است و پسر امام، و او برادر امام و پدر هفت امام است، كه نهميهن آنها قائم شان است.(۸۴)

۸۴- شأن نزول بسم الله الرحمن الرحيم

يك وقت پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود:

هم اكنون سوره اى بر من نازل گرديد و (هنگامى كه شروع به خواند كرد ابتدا فرمود) : بسم الله الرحمن الرحيم

ابو داود به اسناد صحيح از اين عباس روايت كرده كه، پيامبر خدا، جدا شدن سوده اس از سوره ديگر را نمى شناخت - و در روايتى پايان يافتن سوره اى را نمى دانست - تا اينكه بسم الله الرحمن الرحيم بر او نازل گشت.(۸۵)

۸۵- ضرورت تلاوت بسم الله

پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود:

هرگاه خواستيد (سوره الحمد لله) را بخوانيد بسم الله الرحمن الرحيم را هم بخوانيد؛ زيرا سوره حمد ام القرآن و سبع المثانى و بسم الله الرحمن الرحيم يكى از آيات آن مى باشد.(۸۶)

۸۶- آخرين آيه

مرحوم طبرسى در مجمع و ديگر مفسران، ماخذ و مصادر بسيارى آورده اند

كه وقتى آيه كريمه ۲۸۰ سوره بقره نازل شد: و اتقوا يوما ترجعون فيه الى الله ثم توفى كل نفس ما كسبت و هم لا يظلمون (يعنى آخرين آيه اى كه بر پيغمبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله نازل شد) حضرت جبرئيل به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله و جناب رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله به مردم فرمود كه: اين آيه را پس از آيه ۲۸۰ سوره بقره قرار بدهيد. اين مطلب را مجمع و تفاسير ديگر از حضرت عامه و خاصه نقل كرده اند.

وقتى اين حديث را از مجمع البيان محضر مبارك جناب استاد شعرانى مى خوانديم، فرمود: رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله به فرمان جبرئيل فرمود كه اين آيه را، آيه ۲۸۱ سوره بقره قرار بدهيد و حال آنكه اين آخرين آيه است كه بر پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله نازل شد و در اين آيه، چند روز جناب رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله حيات داشتند.

بعضى ها گفته اند: چند روزى، بعضى ها گفته اند چند ساعت. اختلافى كه دارند فقط در بيان مدت حيات رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله است، بعد از نزول اين آيه. اين تنزيلى را بر وفق انزالى قرار دادن است.(۸۷)

۸۷- قبول يا رد روايات

شيخ ابو الفتوح رازى در تفسير خود از حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله نقل مى كند كه: هر گاه روايتى از من به دستتان رسيد، آن را با كتاب خدا و ادله عقلى خود مقايسه كنيد؛ اگر با آنها موافق بود، آن را بپذيريد و گرنه آن را به ديوار بزنيد.(۸۸)

۸۸- ماءدبه الله

جناب رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله فرموده است: ان هذا القرآن ماءدبه الله فتعلموا ماءدبته ما استطعتم، و ان اصفر البيوت لبيت اصفر من كتاب الله(۸۹)

ماءدبه به فتح دال و ضم آن اطعام مهمانى است. يعنى قرآن سفره الهى است، هيچ كس از كنار اين سفره، بى بهره بر نمى خيزد.

و نيز ماءدبه به فتح دال ادبستان است، قرآن براى ادب و تقويم خلق است. ادب نگاهداشت حد هر چيز است، قرآن ادب و دستور الهى است، از اين ماءدبه الله ادب فرابگيريد و حد انسانى خودتان را حفظ كنيد و نگاه بداريد، و بدين دستور خودتان را راست و درست باز بياوريد و به فعليت برسانيد، رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله فرموده است: ادبى ربى فاحسن باءديبى. و نيز فرمود: ادبنى ربى بمكارم الاخلاق. حديث اول را سيوطى در جامع صغير روايت كرده است، و دوم را ديلمى در باب چهل و نه ارشاد القلوب.(۹۰)

۸۹- مراد از اولى الامر در قرآن

از جابر بن عبدالله روايت است كه مى گويد: چون اين آيه نازل شد: يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم، به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله عرض كردم: اى رسول خدا! براى ما خدا و رسول را شناساندى؛ ولى اولوالامر كه خداوند اطاعت شان را قرين اطاعت تو كرده است، كيانند؟

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: اى جابر! آنان جانشينان من و امام مسلمين، پس از من مى باشند كه اولشان على بن ابى طالبعليه‌السلام است و سپس حسنعليه‌السلام و سپس نه نفر از فرزندان حسينعليه‌السلام .(۹۱)

۹۰- تقرب به حقيقت خاتمصلى‌الله‌عليه‌وآله

قرآن كه به صورى كتيبه انسان كامل - اءعنى حقيقت محمديه - است، به اندازه اى كه از آن بهره بردارى به حقيقت خاتمصلى‌الله‌عليه‌وآله تقرب يافته اى، اقرا وارقه - رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: ان هذا القرآن ماءدبه فتعلموا ماءدبه ما استطعتم و ان اصفر البيوت لجوف اصفر من كتاب الله تعالى پس اى اخوان صفا و خلان وفا! به ماءدبه اى آييد كه: فيها ما تشتهى الانفس و تلذ الاعين.(۹۲)

۹۱- اهل بيت طهارت

مفسران در تفسير آيه مباهله از عايشه روايت كرده اند: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله در خالى كه بر دوش مباركش عبايى موئين مشكين قرار داشت خارج شد، پس حسنعليه‌السلام آمد آن حضرت وى را به داخل كساء كرد، آنگاه فاطمه و سپس على آمد، آن حضرت فرمود: خداوند اراده كرده، ناپليدى را از اهل بيت پاك نمايد...(۹۳)

۹۲- معجزات واضح

پوشيده نيست كه اين گونه معجزات قولى را بعد از قرآن و پيغمبر خاتمصلى‌الله‌عليه‌وآله از هيچ صحابه و تابعين و بعد از آن، به جز از ائمه اثنى عشر ماعليه‌السلام نمى توان بيابى، و تنها همين معجزات قولى در حقانيت امامت آنان كافى است.(۹۴)

۹۳- تقدم حافظ قرآن بر ديگران

در جنگ احد، بر اثر بى احتياطى و گوش به فرمان نبردن چند نفر، تعدادى از سلحشوران اسلام به درجه رفيعه شهادت رسيدند، مدينه، منطقه كوهستانى است، مردم در زمان جنگ خسته و جراحت ديده اند، علاوه بر اين كه عدد مسلمانها هم كم بود قبر كندن در زمين كوهستانى دشوار است، رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: هر چند شهيد را در يك قبر بسپارند.

و فرمود: هر يك از آنها علم و آگاهى اش به قرآن بيشتر است و بيشتر آن را حافظ است، بدن او را جلوى ديگرى قرار دهند.

آرى! هر كه عالم تر و آگاه تر و قرآنى تر است، حتى بدنش هم بايد قبله آن ديگرى باشد فخيرها اءوعاها.(۹۵)

۹۴- فضيلت سوره واقعه

عبدالله بن مسعود؛ از اصحاب بزرگ پيغمبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله بود، وقتى مريض ‍ شد كه در همان مريضى رحلت كرد، عثمان بن عفان بر او وارد شد كه از او عيادت كند.

عثمان از او پرسيد: شكايت تو چيست؟

گفت: گناهان من.

گفت: رحمت رب خودم را.

گفت: آيا طبيب را دعوت نمى كنى؟

گفت: طبيب مريضم كرد.

گفت: آيا امر ندهيم كه تو را عطايى كنند؟

گفت: آن وقت كه بدان محتاج بودم، مرا از آهن بازداشتى و الان به من عطا مى كنى كه از آن مستغنى ام؟

گفت: عطا براى دخترانت باشد.

گفت: آنان را حاجت به عطا نيست؛ چه اين كه من آنان را امر كرده ام كه سوره واقعه بخوانند؛ فانى سمعت رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله يقول: من قراء سوره الواقعه، كل ليله، لم تصبه فاقه ابدا.

رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: هر كس سوره واقعه را هر شب بخواند، هيچ گاه تنگدستى به او روى نمى آورد.(۹۶)

۹۵- نقش بستن وحى بر قلب پيامبر

پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله سوره انعام و امثال آن را در حال وحى مى شنيد و پس از صحو بر مردم مى خواند، چون نفس آن الفاظ در قلب مباركش نقش مى بست و نوشته مى شد نه صورت كتابت، بلكه الفاظ آن، و اين خود معجزه است و هميشه در خاطر مباركش بود، هيچ گاه در هيچ موضع قرآن كمك از كاتبان وحى نخواست، و هيچ كس نديد او نشسته و سوره هاى قرآن را حفظ مى كند.

فرمود آيه واتقوا يوما ترجعون فيه الى الله را پس از دويست و هشتاد از سوره بقره قرار دهيد. و لا تعجل بالقرآن من قبل اءن يقضى اليك وحيه.

۹۶- آرى نور نبوه

جبرئيلعليه‌السلام چون قرآن بر قلب پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله نازل مى شد، بى تجافى از مقامش، كه اگر كسى ديگر با پيغمبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله بود جبرئيل را نمى ديد؛ چون نزول جسمانى نبود تا با ديدگان ديدار شود، و اگر كسى ديگر احيانا جبرئيل را مشاهده مى كرد يا به تصرف رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله بر جان وى بود، يا قدرت روحى رائى. چنانكه در خطبه قاصعه نهج البلاغه كه خطبه يكصد و نود آن است مى خوانى كه:

امامعليه‌السلام فرمود: اءرى نور الوحى و الرساله و اشم ريح النبوه، و لقد سمعت رنه الشيطان حين نزل الوحى عليهصلى‌الله‌عليه‌وآله فقلت: يا رسول الله! ما هذه الرنه؟

فقال: هذا الشيطان قد ايس من عبادته، انك تسمع ما اسمع وترى ما ارى، الا انك لست بنبى؛ و لكنك وزير و انك لعلى خير.

اين جان علوى بود كه مى شنيد. حال در كريمه فتمثل لها بشرا سويا(۹۷)

و در كريمه قل من كان عدوا لجبريل، فانه نزله على قلبك(۹۸) و در كريمه و انه لتنزيل رب العالمين نزل به الروح الامين على قلبك لتكون من المنذرين.(۹۹) به دقت تدبر بسزا و شايسته بفرما.(۱۰۰)

۹۷- درجات بهشت

قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله لعلى بن ابى طالب: يا على! انا مدينه الحكمه و هى الجنه و انت يا على! بابها.

و امامعليه‌السلام فرمود: درجات بهشت بر عدد آيات قرآن؛ و بر قدر آيات قرآن است. و فرمود: هر مقامى از مقامات قرآن را قرائت كرده اى توقف نكن و بالا برو كه آن را مقامات ديگر است و خبر هايى است.(۱۰۱)

۹۸- قرآن نا متناهى است!

جناب طريحى، در كتاب مجمع البحرين، در ماده جمع (ج - م - ع) از جناب رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله اين حديث را نقل كرده است: مامن حرف من حروف القرآن الا و له سبعون الف معنى؛ هر حرف و كلمه قرآن داراى هفتاد هزار معنى مى باشد.

كه اين هفتاد هزار هم، بيان حد و تحديد نيست. پس همان طور كه در طليعه گفتار به عرض رساندم: اثر هر كس نمودار دارايى اوست. همانطور كه خداوند سبحان، غير متناهى است، قرآن هم غير متناهى است.(۱۰۲)

۹۹- هدف از درس و بحث

جوامع روايى ما مرتبه نازله قرآن هستند و به حكم محكم خود قرآن حكيم كه، قل كل يعمل على شاكلته(۱۰۳)

هر كس مطابق آن چه را كه دارد، آن قدر كه هست عمل مى كند، اثر او، نمودار دارايى اوست. قرآن نمودار دارايى خاتم الانبياءصلى‌الله‌عليه‌وآله و نمودار دارايى حقيقت عالم حق سبحان مى باشد. يعنى همان طورى كه خداوند غير متناهى است، صمد است الصمد ما لا جوف له(۱۰۴) كتابش هم صمد است لا جوف له. و خاتم انبياء، در نبوت صمد است، يعنى ديگر جاى خالى ندارد كه كسى بيايد نبوتش را پر كند. انبياى قبلى نبوت صمدانى نداشتند، كتاب ايشان كتاب صمدانى نبود كه پر باشد.

در نبوت، حضرت خاتم انبياء صمد است. جاى خالى ندارد كه كسى نبوتش را پر كند، قرآن صمد است و نبوت خاتم انبياء، صمد است و همان طور كه حق (سبحان) صمد است، قرآن هم صمد است. قل كل يعمل على شاكلته و قرآن، نمودار دارايى گوينده اش است. لذا آن را نهايتى نيست. و ما اين همه را مى خوانيم تا به مطالب شامخه معارف انسانى، يعنى كتاب و سنت آگاه شويم، اگر عارفى، حكيمى، عالمى، اهل قلمى، فرمايشاتى دارد، حقيقتش اين است كه:

هر بوى از مشك و قرنفل شنوى

از دولت آن زلف چو سنبل شنوى

گر نغمه بلبل از پى گل شنوى

گل گفته بود، گر چه ز بلبل شنوى

اگر ديگران حرفى - به نظم و نثر - دارند، از اين منطق وحى منشعب شده است و اگر طلبه بخواهد درسش طورى باشد كه عوامل لفظى و معنوى را ياد بگيرد و از قرآن و رواياب بى خبر باشد، پس براى چه دارد درس ‍ مى خواند؟ در راه تكامل خودش به كجا مى خواهد برسد؟ و هدف چيست.(۱۰۵)

۱۰۰- خوراك جان و روان

در عرفان نظرى و عرفان عملى گفتارى بالاتر و ارزشمندتر از گفتار پيغمبر خاتمصلى‌الله‌عليه‌وآله پيدا نمى كنيم، آنچه را كه يك فرد انسان در خوراك جان و روان خود و روان خود براى قرب الى الله نياز دارد، در قرآن و كلام معصومينعليه‌السلام نهفته است.(۱۰۶)

۱۰۱- اهميت علم

مختصرى راجع به روايت ذيل، توضيح بفرماييد: امام كاظمعليه‌السلام فى حديث طويل قال: لا نجاه الا بالطاعه و... (الحياه، ج ۱ ص ۳۸) و بفرماييد اين كه بعضى مى گويند، اين درس و بحث و تحصيل علم، انسان را به جايى نمى رساند و فايده اى ندارد، علم نورى است كه خداوند آن را در دل افرادى مى اندازد، العلم نور يقذفه الله فى قلب من يشاءتا چه حد صحيح است؟

استاد: نه آقا، هرگز چنين نيست! انسان تا علم به حق پيدا نكند، نمى تواند بندگى كند، العلم امام العمل آقا بايد درس خواند، ره چنان رو كه رهروان رفتند. جوامع روايى ما مانند بحار الانوار و كافى و ديگر كتب و همچنين آيات قرآن كريم، اينها همه روزنه هايى هستند به سوى نور و اينها رانهاى الم ما براى آشنايى با حق هستند. اگر چنين است كه اينها مى گويند، اين همه ارزش و منزلت حتى براى مجالست با علما براى چيست؟ اصلا سنت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله را نگاه كنيد، پيغمبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله در آغاز دعوت، نمايندگانى به بلاد مختلف گسيل داشت كه براى مردم، معارف قرآنى بگويد و تفسير آيات كنند و خود آن حضرت نيز جلسه درس و بحث داشت.(۱۰۷)

۱۰۲- حكايت ابى بن خلف

ابى بن حلف به خدمت پيامبر آمد، و استخوان پوسيده اى را از باغى برداشت، پس آن را نرم كرد، آنگاه گفت: اى محمد! وقتى ما استخوان و خاك شده ايم، آيا ما به خلق تازه اى بر انگيخته مى شويم. پس اين آيه نازل شد:(۱۰۸) قل يحييها الذى انشاءها اول مره.(۱۰۹)

۱۰۳- آغازگر وحى

از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله روايت شده كه آن حضرت فرمود: لم يبق من النبوه الا المبشرات يعنى از پيامبرى جز خواب ها (مبشرات) نمانده است. و حديث اول از جامع بخارى اين است: او لما بدى به رسول الله، فكان لا يرى الا جاءت به مثل فلق الصبح يعنى اولين چيزى از وحى كه براى رسول خدا شروع شد، روياى صالحه در خواب بود، به طورى كه خواب نميديد مگر اين كه همانند فلق صبح متحقق مى شد.(۱۱۰)

۱۰۴- توصيه هاى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله

پيغمبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله تا زنده بود كمال مراقبت در حفظ و پاسدارى از دستاوردهاى قرآن را داشت و به مسلمين توصيه مى فرمود: به اين ديسمان محكم الهى چنگ بزنيد و خود را از چاه ضلالت برهانيد.

بخش پنجم: عشق به عبادت 

۱۰۵- برترين بخش عبادت

امام باقرعليه‌السلام فرمود كه: رسوب اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: العباده سبعون جزءاء اءفضلها طلب الحلال؛ يعنى عبادت هفتاد بخش ‍ است، برترين بخش آن طلب حلال است.(۱۱۱)

۱۰۶- قلب المؤمن عرش الله الاعظم

حضرت خاتمصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: لى مع الله وقت لا يسعنى فيه ملك مقرب و لانبى مرسل. يعنى مرا با خداوند وقتى است كه در آن وقت هيچ ملك مقرب و هيچ پيغمبر مرسل نمى گنجد. و از اين پيغمبران مرسل يكى خود آن حضرت است، سبحان الله از حلاوت گفتار. به حكم حديث شريف قدسى: لا يسعنى ارضى و سمائى، و لكن يسعنى قلب عبدى المومن دل محل ظهور تجليات انوار الهى است.

آرى! در حديث ديگر است كه: قلب المؤمن عرش الله الاعظم يعنى دل مؤمن عرش اعظم خداوند است.

۱۰۷- عشق ورزى به عبادت

در كافى از امام صادقعليه‌السلام نقل است كه: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: برترين مردم كسى است كه به عبادت عشق ورزد و آن را در آغوش گيرد و در قلبش دوست بدارد و براى آن فراغت و وقت آماده كند و با جسم خود بدان مباشرت ورزد. چنين شخصى باكى از دنيا، كه بر او سخت شود و يا آسان و فراخ ندارد.(۱۱۲)

۱۰۸- همراهان لبيك مؤمن

از سهل بن سعد رض روايت شده كه گفت: پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: مسلمانى لبيك نمى گويد، مگر آنكه تمام آنچه در چپ و راست از سنگ گرفته تا درخت و شن ها همگى لبيك مى گويند تا آن كه زمين از اينجا و اينجا منقطع گردد. و به همين دليل بدن هايى را كه نبى اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله به عنوان قربانى قرار داد، هر كدام به سمت او سبقت مى گرفتند تا اولين كسى باشند كه در پيشگاه او تقرب مى يابند.(۱۱۳)

۱۰۹- معدن تقوى

ارشاد القلوب ديلمى از جناب رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله نقل كرده است كه:

حضرت فرمود: قالصلى‌الله‌عليه‌وآله : لكل شى ء معدن و معدن التقوى قلوب العارفين؛ براى هر چيز معدنى است، و معدن تقوى دل عارفان است.

بخش ششم: حديث معراج نبوى

۱۱۰- فرمايش الهى در شب معراج به پيامبر

در شب معراج خداوند متعال به پيامبر فرمود: اى احمد! صورت زاهدان از خستگى شب و روزه روز زرد است و زبانشان از ذكر خدا ناتوان، و قلبشان از كثرت خاموشى، مطعون است. در عبادت بسيار كوشش كنند؛ ولى نه از ترس آتش و نه از شوق بهشت؛ بلكه ملكوت آسمانها و زمين را نظاره گرند، و خدا را اهل عبادت يافته اند. اى احمد! اين، درجه انبيا و صديقان امت تو و غير تو و اقوامى از شهداست.(۱۱۴)

۱۱۱- پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله در شب معراج

از پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله نقل است كه فرمود: همان طور كه زندگى مى كنيد مى ميريد و همان گونه كه مى خوابيد محشور مى شويد. و نيز مى فرمود: شب معراج مردمى را ديدم كه لبانشان بريده شد و دوباره به شكل اول باز مى گشت و دوباره بريده مى شد. جبرييل مرا گفت: اينان خطيبان امت تو هستند كه لبان شان بريده مى شود؛ چون به آنچه كه مى گويند عمل نمى كنند.(۱۱۵)

۱۱۲- حلاوت ذكر الهى

چون حلاوت ذكر خداى تعالى را چشيدى و بدان انس گرفتى و به بهشت لقا رسيدى، از خداوند جز خودش را مخواه و جز او را به فراموشى سپار! چنانكه امام صادقعليه‌السلام فرمود: خدا را يك مرتبه خواندم؛ اجابت فرمود و حاجتم را فراموش كردم؛ چه اجابتش به اقبال، بر بنده اش، چون او را مى خواند، اعظم و اجل از حاجتى است كه بنده از او خواسته است؛ گر چه حاجت، بهشت و نعمت هاى ابدى آن باشد؛ و اين را كس، جز عاملان محب و عارفان صفه الله و خواص درگاهش نداند.(۱۱۶)

۱۱۳- با خدا باش و پادشاهى كن!

از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله روايت است كه: خداى تعالى مى فرمايد: قسم به عزت و جلال و عظمت و كبريا و نور و علو و رفعت مكانم، چون بنده اى هواى خود را بر خواست من ترجيح دهد. لباس دنيا بر تنش كنم و قلبش را بدان مشغول سازم و جز، به قدرى كه برايش مقدور نموده ام، به او ندهم. ولى آن كس كه، خواست مرا بر هواى خود ترجيح دهد، با ملايكه ام حفظش كنم. و زمين و آسمان، روزى او را كفالت كنند و خود برايش تجارت نمايم و دنيا به سويش آيد در حالى كه او، از آن روى گردان است.(۱۱۷)

۱۱۴- اين است صفات محبين

در خاتمه ارشاد القلوب در زمره پرسشهاى خداوند، در معراج از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله آمده است: اى احمد! آيا مى دانى كدام عيش ‍ گواراتر، و كدام حيات باقى تر است؟

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله گفت: نمى دانم، اى پروردگار من!

خداى تعالى فرمود: امام زندگى گوارا، عيشى است كه صاحبش را از ياد من باز ندارد و آن شخص، نعمت هايم را از ياد نبرد و حقم را انكار ننمايد، شب و روز در طلب رضاى من باشد

اما حيات جاودان، آن است كه شخص، با خود چنان كند كه دنيا در نظرش، خوار و حقير شود و آخرت بزرگ و عظيم جلوه نمايد. خواست مرا بر خواست خود ترجيح دهد. در طلب رضاى من باشد و به حق، مرا تعظيم نمايد به ياد داشته باشد كه من به او عالمم و شب روز، مراقب هر گناه و معصيتى باشد و قلب خود را از هر چيزى كه من خوش ندارم، پاك گرداند.

شيطان و وسوسه هاى او را دشمن بدارد و سلطه اى براى ابليس، در قلب و فراغت و اشتغال و هم و حديث او را براى خود قرار دهم، و اين نعمتى است كه به اهل محبت و عشقم ارزانى كنم. چشم و گوش قلبش را باز نمايم، تا با آن، جلال و عظمت مرا بنگرد و بشنود و دنيا را تنگ و آنچه از لذايذ، كه در آن است، بر او مغضوب نمايم و او را از دنيا چنان بر حذر دارم كه چوپان، گوسفندانش را از مراتع مهلك (و مسموم) بر حذر مى دارد.

پس چون چنين گشت، از مردم فرار كند از دار فنا به دار بقا، و از دار شيطان، به دار رحمن ره جويد.

اى احمد! همانا او را به هيبت و عظمت زينب دهم. اين عيش گوارا و حيات جاودان است و مقام اهل رضا.

پس هر كس طبق رضاى من عمل كند، سه خصلت بدو دهم: شكرى كه آلوده به جهل نباشد، و ذكرى كه با نسيان همراه نباشد، و محبتى كه محبت خلق را بر آن رجهان ندهد. وقتى كه مرا دوست بدارد، من نيز او را دوست خواهم داشت و ديده قلبش را بگشايم، تا جلالم را نظاره كند. هيچ چيز را بر او مخفى نگذارم و در ظلمت شب و روشنايى روز با او نجوا كنم، تا اين كه از سخن با خلق و همنشينى با آنها منقطع شود. كلام خود و ملايكه ام را به گوشش رسانم تا خلق از او حيا كند و بر روى زمين گام بردارد، در حالى كه مغفور درگاه من است، قلبش را آگاه و بينا قرار دهم كه هيچ چيز از بهشت و جهنم بر او مخفى نماند و آنچه كه در روز قيامت او هول و وحشت بر مردم مى گذرد و نيز، آنچه كه با آن، اغنيا و فقرا و علما و جهلا، محاسبه شوند، بدو نشان دهم. قبرش را روشن كنم و نكير و منكر را به سوى او فرستم تا از او سؤال كنند و غم مرگ و تاريكى قبر و وحشتش را نبيند و ميزان را نصب كنم و ديوان را نگشايم. نامه اعمالش را به دست راستش دهم كه آن را باز كند و بخواند، و ميان او و خودم ترجمانى قرار ندهم. پس اين است صفات محبين...

۱۱۵- رسد آدمى به جايى كه به جز خدا نبيند

ابن ابى نصراز ابوالحسن الرضاعليه‌السلام نقل مى كند: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: وقتى كه به معراج رفتم، جبرئيل مرا به جايى بود كه قبلا به آنجا پا ننهاده بود. پس براى او كشف شد و خداى تعالى او نور عظمتش ‍ آنچه را كه دوشت داشت، به او داد.(۱۱۸)

۱۱۶- مال قرض

اين را از سفرنامه رسول الله كه روايت معراجيه آن حضرت است به اختصار و اجمال نقل مى كنيم.

شخصى را ديدم كه پشته اى را مى خواهد به دوش بگيرد، نمى تواند. باز به اين سو و آن سو مى رود و چيزهايى فراهم مى كند، و بر روى پشته مى نهد، و باز مى خواهد آن را حمل كند قادر نيست، و هكذا.

گفتم: اين چه كسى است؟

گفت: كسى كه مال از مردم قرض گرفته، هنوز آن را تاءديه نكرده از ديگرى باز مالى قرض مى كند.(۱۱۹)

۱۱۷- پيامبر درمعراج

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: شبى كه مرا به آسمان بردند، زنانى از امتم را در عذاب شديد ديدم. و زنى را ديدم كه سرش سر خوك و بدنش ‍ بدن الاغ بود و بر آن هزار هزار رنگ عذاب بود و زنى را به صورت سگ ديدم و آنش از دبر وى داخل شده و از دهان خارج مى گرديد. و فرشتگان با پتك هاى آتشين بر سد و بدنش مى كوبيدند، تا اين كه فرمود: و اما آن زنى كه سرش سر خوك بود و بدنش بدن الاغ، زنى سخن چين و دروغگو بود، و اما آن زنى كه بر صورت سگ بود و آنش داخل دبر وى مى شد و از دهانش ‍ بيرون مى رفت خواننده اى نوحه گر و حسود بود.(۱۲۰)

۱۱۸- وصيت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله

شيخ رئيس ابن سينا متوفى ۴۲۸ هجرى قمرى در رساله معراجيه (ص ۱۵) گويد: عزيزترين انبياء و خاتم رسولانصلى‌الله‌عليه‌وآله چنين گفت با مركز حكمت و فلك حقيقت و خزينه عقل امير المؤمنينعليه‌السلام كه: يا على! اذا راءيت الناس يتقربون الى خالقهم بانواع البر تقرب اليه بانواع العقل تسبقهم، يعنى يا على! هر گاه ديدى كه مردم با انواع كار نيك به آفريدگارشان تقرب مى جويند، تو با انواع معقولات به خداوند تقرب جوى تا از آنان سبقت گرفته باشى.(۱۲۱)

۱۱۹- چه كنم با مشتى خال

زبان فارسى؛ زبان درى فصيح، زبان اصيل و زنده است. در بعضى از روايات هم آمده است كه: زبان اهل بهشت زبان عربى مبين يا زبان فارسى درس است.

و در شب معراج خداى سبحان به پيامبر گفت: چه كنم با مشتى خاك مگر بيامرزم.

و حافظ بدان نظر دارد كه گفت: بعضى از روايات البته نقل شده است كه:

گر مطرب حريفان آن پارسى بخواند

در وجد و حالت آرد پيران پارسا را

اشاره دارد به حديثى كه اهل معنا مى دانند، كه اشاره به چه حديثى دارد در هر صورت فارسى تا زبانى است، كامل، رسا و مفيد.(۱۲۲)

۱۲۰- عظمت عبوديت

منظور از حديث لا يعبد الله الا بالعقل چيست؟

استاد: معلوم است آقا، آدم جاهل كه عابد نمى شود، البته گاو هم در عالم خود تسبيحى دارد، ولى عابر حقيقى آن عقل كل و عقل محض است، هر كه عاقل است عبد است.

پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله چون عاقل است عبد است و داراى آن مقامات مى باشد. اسراء و بالا رفتن رسول خدا در شب معراج، به اعتبار عبد بودن اوست و لذا آيه مى فرمايد: سبحان الذى اسرى بعبده... نمى گويد: اسرى بنبيه، و يا بمحمديعنى اين مقامات و بالا رفتن ها، بخاطر اين است كه او عبد حقيقى است؛ چون عقل محض است.

بخش هفتم: يقين در كلام رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله

۱۲۱- مرتبه شامخ يقين

كلينى به اسنادش از اسحاق بن عمار نقل مى كند:(۱۲۳) از امام صادقعليه‌السلام شنيدم كه فرمود: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله در مسجد، نماز صبح را با مردم خواند. جوانى را ديد كه كم خوابى از چهره و حركاتش پديدار بود. رنگش ‍ به زردى گراييده و چشمش نحيف گشته و چشمانش در گودى فرو رفته بود. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله بدو فرمود: اى فلان! شست را چگونه سپرى كرده اى؟ جوان گفت: در حال يقين.

رسول خدا از سخن او به شگفت آمد و فرمود: هر يقينى را، حقيقتى و نشانى است. حقيقت و نشانه يقين تو چيست؟

گفت: اى رسول خدا! حقيقت يقين من آن است كه مرا به حزن آورده و خوابم را ربوده و روزم را تشنه نموده است. پس از دنيا و مافيها دورى جسته ام؛ گويى به عرش خدايم مى نگرم، و مى بينم كه حساب و حشر خلايق بر پاست و من در آنانم. اهل بهشت در بهشتند و به تعارف و معارفه مشغولند و بر بالش و تخت خود، تكيه داده اند. و گويى اهل دوزخ را مى بينم كه در حال شكنجه و عذابند و كمك مى طلبند و زفير آنش را مى شنوم و در گوش خود، حس مى نمايم.

 (چون سخن بدين جا رسيد) پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله روى به اصحابش ‍ نمود و فرمود: اين بنده اى است كه خداوند رلش را به ايمان نورانى فرمود. سپس رو به آن جوان كرد و برو فرمود: خود را بر همين حال حفظ كن!

جوان عرض كرد: اى رسول خدا! من استدعا دارم كه از خداوند طلب نماييد، تا در ركاب شما به شهادت رسم. پس رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله خواسته او را اجابت نمود و از خداوند، شهادت او را طلبيد. بدين ترتيب، آن جوان مدتى بعد در يكى از غزوات رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله پس از نه نفر شهيد به شهادت رسيد، كه او شهيد دهمين بود.(۱۲۴)

۱۲۲- حقيقت مؤمن واقعى

مرحوم كلينى روايتى را از ابو بصير نقل كرده است كه امام صادقعليه‌السلام فرمود: روزى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله از حارثه بن مالك بن نعمان انصارى پرسيد: چگونه اى، اى حارثه بن مالك؟

حارث عرض كرد: مؤمنى واقعى، اى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله !

حضرتصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: هر چيزى را حقيقت و نشانه اى است؛ حال، حقيقت و نشانه قول تو چيست؟

گفت: اى رسول خدا! نفس خويش را از دنيا دور ساخته ام، و شبم را به بيدارى مى گذرانم، و روزم را به تشنگى سپرى مى نمايم. گويى عرش خداى را مى بينم كه محاسبه و حساب مردم بر پا شده است. بهشتيان را مى نگرم كه به زيارت يكديگر مى روند، و فرياد و ناله دوزخيان را مى شنوم كه در آتشند.

 (چون سخن او بدين جا رسيد) پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: تو، بنده اى هستى كه خداوند قلبش را نورانى گردانيده؛ پس حال كه بصير و بينا گشته اى، بر آن ثابت و استوار باش! حارثه گفت: اى رسول خدا! براى من دعا نماييد تا در ركاب شما به شهادت رسم!

پس حضرت نيز چنين كرد و فرمود: خداوندا! شهادت را روزى اش گردان!

چند روز بعد، حارثه، به فرمان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله در چنگى شركت جست. جنگ شروع شد و او نفر هشتم و يا نهمى بود كه به فيض شهادت نايل آمد.

در روايتى ديگر كه كلينى از ابو بصير نقل مى كند، حارثه دهمين نفرى است كه بعد از جعفر بن ابى طالب (رضى الله عنه) به شهادت مى رسد.(۱۲۵)

۱۲۳- رسد آدم به جايى كه...

روايتى از امام باقرعليه‌السلام نقل شده است، كه آن حضرت فرمود: اصحاب پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله گفتند: اى رسول خدا! از نفاق مى ترسيم.

فرمود، چرا از آن مى ترسيد؟

گفتند: چون نزد تو آييم آخرت را به يادمان آورى و در نتيجه، ميل و رغبتمان بدان برانگيخته مى شود و دنيا را فراموش مى كنيم و از آن دورى مى جوييم؛ به طورى كه در حالى نزد تو هستيم، آخرت و بهشت و جهنم را مى بينيم، ولى چون از نزد تو مى رويم و به خانه هاى خود وارد مى شويم و فرزندان خود را مى بوسيم، و عيال خود را مى بينيم، آن حالت از بين مى رود؛ مثل اين كه اصلا چنان حالتى نداشته ايم آيا خوف آن ندارى كه اين حالت، نفاق باشد؟

حضرت فرمود: هرگز اين نفاق نيست! بلكه، خطوات شيطان است كه شما را به دنيا راغب و مايل مى كند. به خدا سوگند، اگر بر آن حالى كه گفتيد باقى بمانيد (به مقامى مى رسيد كه) ، با ملائكه مصافحه كرده، روى آب راه مى رويد...(۱۲۶)

۱۲۴- حقيقت ايمان

در روايت ابو نعيم آمده است: روزى معذبن جبل خدمت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله رسيد. حضرت پرسيد: چگونه صبح كردى، اى معاذ؟!

گفت: در حالى كه به خدا ايمان دارم.

فرمود: هر سخنى را، مصداقى و هر حقى را، حقيقتى است؛ مصداق سخن تو چيست؟ گفت: اى پيامبر خدا! صبحى نيست، جز آن كه گمان مى برم، شبش را نبينم و شبى نيست، جز آن كه اميدى به صبح آن ندارم. گامى بر ندارم، جز آن كه گمان مى برم كه فرصت برداشتن گام بعدى را نخواهم يافت. گويى تمام امتها را مى بينم، كه با نبى خود و ميز با بتانى كه بدل از خداى مى پرستيده اند، به حساب نشسته اند. گويى عقوبت و عذاب دوزخيان، و ثواب و پاداش بهشتيان را مى نگرم.

 (چون سخنش بدين جا رسيد، رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: حالى كه دانستى، پس بدان ملزوم باش و از دستش مده!(۱۲۷)

بخش هشتم: توبه آغوش رحمت الهى 

۱۲۵- رسول الله، توبه مى دهد!

انس بن مالك گويد: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله ، روز يك شنبه ماه ذى القعده، خطاب به مردم فرمود: اى مردم! كدام يك از شما خواهد كه توبه كند؟ مردم گفتند: همه مى خواهيم توبه كنيم اى رسول خدا!

فرمود: غسل كنيد و وضو بگيريد و چهار ركعت نماز به جاى آريد و در هر ركعت، سوره حمد را يك مرتبه و قل هو الله را سه مرتبه و معوذتين را يك مرتبه، تلاوت كنيد! سپس حمد را يك مرتبه، استغفر الله بگوييد و با لا حول و لا قوه الا بالله العلى العظيم آن را به پايان بريد. آن گاه بگوييد: يا عزيز يا غفار اغفرلى ذنوبى و ذنوب جميع المومنين و المومنات؛ فانه لا بغفر الذنوب الا انت.

سپس فرمود: هر كس از امت من چنين كند، از آسمان ندا آيد كه: عملت را دوباره از سر گير! كه خدا توبه ات را پذيرفته و گناهانت را بخشيده است. و ملكى زير عرش ندا سر دهد كه: اى بنده! دشمنانت را روز قيامت راضى خواهى كرد!

منادى ديگر گويد: اى بنده مؤمن! خواهى مرد و دينت از تو سلب نخواهد شد و قبرت وسيع شود و منور گردد.

ملكى ديگر ندا سر دهد كه: پدر و مادرت از تو راضى شوند؛ گر چه از تو در غضب باشند. آنان و ذريه ات بخشيده شوند و تو و آخرت در فراخى و گشايش روزى خواهى بود.

جبرييل ندا كند: (من همراه ملك الموت شوم، تا با تو مدارا كند و مرگ، تو را آزار ندهد و روح از بدنت به سلامت بيرون آيد.)

مردم گفتند: اى رسول خدا! اگر كسى غير اه ذى القعده اين عبادت را انجام دهد، چگونه است؟

فرمود: تفاوتى نكند و همان طور خواهد شد كه بيان نمودم. اين كلمات را جبرييل در معراج به من آموخته است.(۱۲۸)

۱۲۶- هفتاد بار طلب آمرزش

توبه اخص من الخاص توبه است از التفات به غير خدا و اين توبه، مخصوص اهل ولايت باشد كه غالبا در مرتبه پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله و اولياى خدا از اين قبيل بوده است كه اوصلى‌الله‌عليه‌وآله خود فرمود: گاه دلم را كدورتى عارض مى شود؛ و من به راستى كه از خداى، هر روز هفتاد بار آموزش مى طلبم.(۱۲۹)

۱۲۷- طلب غفران، كفاره غيبت

در كافى و نيز من لايحضره الفقه، از ابو عبدالله، امام صادقعليه‌السلام نقل است، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله را پرسيدند كه: كفاره غيبت چيست؟

فرمود: هر گاه به ياد شخصى كه غيبتش نموده، افتد، براى او از خداوند طلب غفران كند.(۱۳۰)

۱۲۸- غيبت كننده را توبه نيست مگر...

از جابر نقل است كه پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: از غيبت بر حذر باشيد؛ چه غيبت بدتر از زناست.

سپس فرمود: (مردى كه زنا كند و پس از آن توبه نمايد، خدايش آمرزد، ليك غيبت كننده را تا غيبت شده نبخشايد، نيامرزد.(۱۳۱)

۱۲۹- شرط قبولى توبه

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله مى فرمايد: خداوند توبه بنده را مادام كه غرغره نكرده است مى پذيرد.(۱۳۲)

۱۳۰- گستردگى بحر توبه

پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله در انتهاى خطبه اى - چنانكه در كتاب من لايحضره الفقيه صدوق آمده - مى فرمايد: كسى كه پيش از يك سال به مرگش، توبه كند، خداى توبه اش پذيرد.

سپس فرمود: يك سال، بسيار است؛ پس چنانچه پيش از يك ماه به مرگش ‍ توبه كند، خداى توبه اش پذيرد.

سپس فرمود: يك ساعت نيز بسيار است؛ پس اگر پيش از آن كه نفسش ‍ بدين جا رسد و به گلوى مباركش اشارت فرمود، توبه كند، خداى توبه اش ‍ پذيرد.(۱۳۳)

در كتاب مجمع البيان، پس از نقل روايت فوق از كتاب من لايحضره الفقيه، آمده است: اين روايت را عينا ثغلبى نيز به استادش از عباده بن صامت، از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله روايت كرده است، جز آن كه در آخر روايت چنين آمده است:

و يك ساعت بسيار باشد؛ پس اگر پيش از آن كه مرگ را در گلوى خويش ‍ غرغره كند، توبه نمايد، خداى توبه اش پذيرد.(۱۳۴)

۱۳۱- مهلت ثبت گناهان

ابو امامه، از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله نقل كرده است كه فرمود: فرشته جانب چپ، شش ساعت، قلم از نوشتن عمل بنده خطا كار يا زشتكار باز نگاه دارد. پس چنانچه پشيمان شود و از خداى بخشش طلبد، آن را ننويسد، وگرنه يك گناه بر او نخواهد نوشت. در روايت ديگر است: فرشته جانب راست، بر فرشته جانب چپ، امير است. پس چون بنده اى عملى نيك انجام دهد، هشت برابرش برايش بنويسد، و چون عملى زشت به انجام رساند و فرشته جانب چپ اراده كند كه آن را بنويسد، فرشته جانب راست او را گويد، باز ايست! و او هفت ساعت باز ايستد. اگر از خداوند طلب بخشش كند، بر او چيزى ننويسد، و چنانچه چنين نكند تنها يك عمل زشت بر او نوشته شود.(۱۳۵)

۱۳۲- بنويس گناه را بر اين نگونبخت!

فضيل بن عثمان مرادى گويد: از ابو عبدالله، امام صادقعليه‌السلام شنيده است:

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: چهار خصلت است كه در هر كه باشد در وقت ورود به بارگاه خداوند، پس از آن ديگر او را هلاكتى نيست، جز آن كه شايسته هلاكت باشد و آن عبارت است از اين كه بنده همت به كارى نيك بندد كه آن را به انجام رساند، خداى برايش (به سبب نيت نيكش) حسنه اى بنويسد، و چنانچه آن را انجام دهد، خداى برايش ده حسنه بنويسد، و چنانچه همت به كارى زشت بندد كه آن را به انجام رساند، پس چنانچه آن را به انجام برساند، چيزى بر او نوشته نشود، و اگر آن را انجام دهد، هفت ساعت بدو مهلت داده شده، فرشته كاتب حسنات، كاتب سيئات را كه بر جانب چپ است گويد: شتاب مكن كه شايد عمل زشتش را به عملى نيك دنبال كند كه آن را پاك سازد؛ چه خداى عزوجل فرمايد:

ان الحسنات يذهب السئات و يا بخشش طلبد، پس اگر گويد: استغفر الله الذى لا اله الا هو، عالم الغيب و الشهاده العزيز الحكيم الغفور الرحيم ذالجلال و الاكرام و اتوب اليه، چيزى بر او نوشته نشود، چنانچه هفت ساعت بگذرد و نه حسنه اى انجام دهد و نه آمرزش طلبد، كاتب حسنات، كاتب سيئات را گويد: بنويس گناه را بر اين نگونبخت محروم!(۱۳۶)

بخش نهم: فضايل اخلاقى 

۱۳۳- مجالس نيك

قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله قالت: الحواريون لعيسى: يا روح الله! من مجالس؟

قال: من يذكر كم الله رؤيته، و يزيد فى علمكم منطقه و يرغبكم فى الاخره عمله

حواريون عيسىعليه‌السلام فرمود: كسى كه ديدار او شما را به يار خود بيندازد و وقتى به سخن مى آيد، حرف او موجب فزونى دانش شما بشود، چيزى به شما ياد بدهد، رفتار و كردار او، شما را در كار آخرت ترغيب و تحريض(۱۳۷) كند

۱۳۴- هنگام تقسيم روزى ها

صاحب شريعتصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: الصبحه تمنع الرزق.

صبحه به ضم صاد، خواب بامداد است. معنى ظاهر آن ظاهر است، و باطن آن است كه بامداد هنگام شكار مردم كار است.

در ترك الاطناب فى شرح الشهات آورده كه: پيغامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله ، عايشه را خفته ديد، پس از نهار بامداد او را برانگيخت و پاى خود بدو باز كوفت و گفت: برخيز! كه روزى ها بديد هنگام قسمت مى كنند و خواب بامداد، روزى باز دارد.

لفظ خبر چنين است: قومى! ؛ فان الارزاق تقسم فى هذا الوقت و ان الصبحه تمنع الرزق.(۱۳۸)

۱۳۵- ادب از قرآن

قرآن ادب و دستور الهى است، پس از آن ادب فرا بگيريد و حد انسانى خود را حفظ كنيد و نگاه بداريد، و به اين دستور، خود را راست و درست به بار آوريد و به فعليت برسانيد، چنان كه هم آن حضرتصلى‌الله‌عليه‌وآله فرموده است: ادبنى ربى فاحسن تأدیبى(۱۳۹) و نيز فرموده است: ادبنى ربى بمكارم الاخلاق.(۱۴۰)

۱۳۶- پيشتر از مرگ خود اى خواجه مير!

پيش از آن كه دست مرگ به گريبانت رسد و نفخه صور آواز دهد، خويش را فانى در باقى كن.

حديث رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله است كه: موتوا، قبل ان تموتوا.

پيشتر از مرگ خود اى خواجه مير!

تا شوى از مرگ خود اى خواجه مير(۱۴۱)

۱۳۷- مواسات در غنيمت

ابو الفتح رازى در تفسير سوره حديد (ج ۱۱، ص ۵۸ به تصحيح و تعليق حضرت استاد علامه شعرانى) در ضمن آيه كريمه يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و آمنوا برسوله يؤ تكم كفلين من رحمته گويد:

سعيد جبير گفت: سبب نزول آيه آن بود كه چون رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله ، جعفر بن ابى طالب را به حبشه فرستاد، با هفتاد سوار، به نزديك نجاشى برفتند و دعوت كردن و ايشان اجابت كردند و ايمان آوردند، چون بازگشتند، چهل مرد از مردمان حبشه دستور خواستند از نجاشى تا پيش رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله آيند، نجاشى دستورى داد ايشان را، چون بيامدند، رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله را، غزات احد در پيش بود و مسلمانان ضعيف حال تودند و محتاج، چون آن بديدند از رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله دستورى خواستند، گفتند: يا رسول الله! ما را مال بسيار است، دستورى ده تا برويم ومالى بياوريم تا اين غازيان بر خود و احوال خود صرف كنند.

رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله گفت: روا باشد، رفتند و مال بياوردند و با مسلمانان به آن مواسات كردند.(۱۴۲)

۱۳۸- آيه در هم صحبتى درويشان

جمعى از مؤلفه القلوب چون عيينه بن حصين و اقرع بن حابس و امثال ايشان گفتند: يا رسول الله! ما اشراف عربيم، با سامان و ابوذر و ساير فقراى مسلمانان همنشينى نتوانيم كرد، اگر تو ايشان را دور سازى، ما نزديك تو آمده، به تعلم احكام شرع قيام نماييم.

آيه آمد كه:

صبر كن بر صحبت درويشان كه در اوقات صبح و شام براى رضاى خداى به پرستش او مى گذرانند، بايد كه در نگذرد چشم هاى تو از ايشان - يعنى بايد كه نظر از ايشان بر ندارد و به غير ايشان التفات نكنى - در حالتى كه به آن نگريستن تو به غير، خواهى آرايش زندگانى دنيا را، و فرمان مبر آن را كه غافل گردانيده ايم دل او را از ياد كردن خود، و او پيروى كرده است آرزوهاى خود را و هست كار آن پيش افتاده بر حق و در گذشته از صواب.(۱۴۳)

۱۳۹- پاداش صدقه در راه خدا

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: كسى كه صدقه اى بدهد، براى او در بهشت دو برابر آن خواهد بود.

ابو دحداح گفت: اى پيامبر خدا! من دو باغ دارد، اگر يكى از آن دو را صدقه بدهم، براى من در بهشت دو برابر آن است؟

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله گفت: آرى؛ گفت: مادر دحداح و دخترم در بهشت با من اند؟

گفت: آرى! ۰

پس بهترين يكى از آن دو باغ را به رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله داده است، پس آيه ياد شده نازل گشت و خداوند پاداش صدقه او را به دو هزار هزار مضاعف گردانيد.(۱۴۴)

۱۴۰- انفاق اصحاب پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله

نقل است: حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله اصحاب را بر اتفاق و اعانت بر تجهيز لشكر تبوك تحريص فرمود و هر كدام از اصحاب به قدر توانايى خود انفاق نمود و اين همه نزد آن حضرت جمع شد، در آخر عاصم بن عدى العجلانى دو هزار و چهار صد من خرما در تجهيز لشكر بداد.(۱۴۵)

۱۴۱- اهميت و صله رحم

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله از خداى تعالى حكايت كرد كه فرمود: من الله هستم و من رحمانم، رحم را خلق كردم و براى رحم، اسمى از اسماء خويش را مشتق كردم. هر كس كه صله رحم نمايد، من نيز با او بپيوندم و هر كس قطع رحم كند، من نيز از او ببرم.

بدان كه وصل رحم با شناخت مكانت و تفخيم قدر رحم است؛ زيرا اگر رحم نباشد، تعين روح انسان از حقيقت كليه ظهور نمى يابد و قطع رحم ره پست شمردن آن و كم گذاشتن حق زن است و رحم اسم حقيقت طبيعت است، پس رحم از رحمان مشتق شده و بدون شك حديث ياد شده و معناى وصل و فصل بر آن صادق است.(۱۴۶)

۱۴۲- نزاع در برابر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله

محمد بن اسماعيل بخارى به اسنادش از عبد الله بن عباس روايت كرده است كه، عبدالله بن عباس گفت: هنگامى كه بيمارى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله (همان بيمارى كه منجر به رحلت آن حضرت شد) شدت گرفت، حضرت فرمود: كاغذ و دوات بياوريد تا براى شما چيزى بنويسم كه بعد از من گمراه نشويد.

عمر گفت: تب بر پيامبر غلبه كرده؛ ما را كتاب خدا بس است!

پس پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: بر خيزيد كه تنازع و اختلاف نزد من شايسته نباشد.

ابن عباس مى گويد: تمام بلايا و مصايب، از همان بود كه بين ما و نوشته پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله حايل و مانع شد.

تا جايى كه شهرستانى مى گويد: بزرگ ترين اختلاف امت، اختلاف در امامت بود؛ چون آنمقدار كه در اسلام براى امامت شمشير كشيده شد، براى هيچ مسئله اى كشيده نشد.(۱۴۷)

۱۴۳- دهان را بيند تا عجايب بينى!

كام حيوانى را به بى زيانها گذار، تو كه مشمول الرحمن، علم القرآن، خلق الانسان، علمه البيان هستى، اهل بيان باش. خاموش باش تا گويا شوى، چشم ببند تا بينا شوى! رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: غضو ابصاركم ترون العجائب؛(۱۴۸) چشمان خود را بپوشانيد تا عجايب در يابيد.

۱۴۴- بدترين كورى

رسول خاتمصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: شر العمى عمى القلب؛ يعنى بدترين كورى، كورى دل است. چه مور چشم، از مشاهده خلق محروم است و كور چشم دل، از مشاهده حق.(۱۴۹)

۱۴۵- صبر پيامبر در برابر قريش

روزى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله در پيش كعبه نشسته بود كه جماعتى از سران قريس، من جمله وليد بن مغيره مخزومى، ابو البخترى بن هشام و ابو جهل بن هشام، عاص بن وائل سهمى، عبدالله بن ابى اميه مخزومى و ديگران به گرد هم آمده بودند. رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله نيز مشغول قرائت قرآن بر چند نفر از اصحابش بود. مشركين با خود گفتند: مشكل محمد جدى شده و امر او بالا گرفته است؛ بياييد او را سؤ ال پيچ كرده، بر او احتجاج آوريم و سخنانش را باطل كنيم و او را نزد اصحابش خوار و بى ارزش نماييم. شايد از گمراهى و تمرد و طغيانش دست بردارد و اگر كار تمام شد كه هيچ و گرنه با شمشير برنده بر او بتازيم.

ابو جهل گفت: چه كسى مى تواند با او مجادله كند؟

عبدالله بن ابى اميه مخزونى گفت: من، آيا مرا همتايى نيك و مجادله كننده اى كافى براى او نمى دانى؟

ابو جهل گفت: آرى!

پس، همگى نزد پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله آمدند و عبدالله بن ابى اميه مخزومى شروع به سخن كرده، گفت: اى محمد! تو ادعاى بزرگى اظهار مى كنى و سزاوار آن رب العالمين و خالق مخلوقات نيست كه چون تويى را كه بشرى چون مايى و از آنچه ما مى خوريم مى خورى و در بازار راه مى روى! به رسالت بر گزيند... اگر تو پيامبر مى بودى همراه تو ملكى مى بود كه تو را تصديق مى كرد و ما او را مى ديديم؛ بلكه اگر خدا مى خواست پيامبرى براى ما بفرستد، فرشته اى را مبعوث مى كرد: نه تشرى چون خودمان را. اى محمد! تو سحر شده اى بيش نبوده، پيامبر نيستى!.. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله در جواب فرمود: اما اين كه گفتى: بايد گفت كه: فرشته را نمى توان به ادراك آورد، چون او از جنسى است كه چيزى از آن آشكار نيست و اگر آن را مشاهده مى كرديد به اين وسيله كه بر قواى ديد شما افزوده مى گشت، باز مى گفتيد:اين ملك نيست بلكه بشر است؛ زيرا ملك فقط به صورت انسان كه بدان انس داريد بر شما ظاهر مى شود، تا سخن و خطاب و مرادش را دريابيد. در اين صورت، چگونه صدق گفتار و حقانيت سخن او را نخواهيد فهميد؟ بلكه خداوند بشرى را به رسالت برانگيخت و در دستش معجزاتى ظاهر كرد كه طبايع بشر كه شما بر ضماير قلوب شان آگاهيد از آوردن آن معجزات ناتوانند.

پس به واسطه ناتوانى از آوردن آنچه كه او آورده، در مى يابيد كه آن، معجزه است و اين گواهى الهى بر صدق اوست. اگر ملكى شما را ظاهر و بر دست او معجزه اى آشكار مى گشت كه بشر از آوردنش عاجز مى بود، هيچ گاه آن معجزه، نشانى از آن نبود كه همجنسانش از آوردن چنين عملى ناتوانند، با بتوان آن را معجزه دانست. آيا نمى بينيد كه پرواز پرندگان معجزه محسوب نمى شود؛ زيرا همه پرندگان پرواز مى كنند؟ ولى اگر انسانى چون پرنده پرواز كند معجزه خواهد بود. پس، خداوند عز و جل از آن جهت پيامبرش ‍ را به گونه اى مبعوث فرمود تا حجت بر شما تمام شود؛ امر را بر شما آسان كرده است. ولى شما امر دشوارى را مى طلبيد كه حجتى در آن نيست.

سپس فرمود: اما آن كه گفتى: تو سحر شده اى بيش نيستى، آيا من مسحورم و حال آن كه مى دانيد در صحت تميز و عقل بوده، برتر از شمايم؟!

آيا از بدو تولدم تا سن چهل سالگى، خويى پست و عملى كه حاكى از ذلت باشد، يا دروغ و خيانت و خطايى در گفتار و سفاهتى در راءى من ديده ايد؟

آيا به گمان شما كسى مى تواند چنين مدتى، با نيرو و قوت خود معصوم باشد؟ و يا اين كه تكيه او بر حول و قوت خداوند بوده است....(۱۵۰)

۱۴۶- راهرو گر صد هنر دارد توكل بايدش!

مرحوم استادم، علامه حاج ميرزا احمد آشتيانى، قدس سره العزيز، فرموده است: مقصود از توكل اين نيست كه سعى و كوشش در امور و تحصيل اسباب و شرايط عادى آنها ننمايد و تدبير و فكر درباره آنها را يكسره به كنار بگذارد: بلكه امور نامبرده و هر چه را كه حوائج بر آن توقفى دارد، بايد انجام دهد و اعتماد و اطمينان شخص در رسيدن به مقصود و حاجت خود، تنها به خدا و فضل او باشد.

و حكايت شكايت صاحب مزرعه از شتردارى به پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله و پرسش حضرت كه: به چه جهت شتر خود را عقال ننمودى و پايبند نزدم؟

و جواب آن مرد كه عرض كرد: توكل من باعث شد كه پايبند نزدم.

و فرمايش حضرت به آن مرد كه: عقال نما و پايبند بزن شتر خود را پس از آن توكل نما (اعقلها ثم توكل) و با توكل زانوى اشتر ببند.)(۱۵۱)

۱۴۷- برترين جهاد

در كتاب اربعين علامه بهاءالدين عاملى (قدس سره) از حضرت امير مؤمنانعليه‌السلام روايت است كه فرمود: پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله گروهى از سپاهيان خيش را (به جهاد) اعزام داشت. چون بازگشتند، فرمود: مرحبا به قومى كه جهاد اصغر را به انجام رسانيدند و جهاد اكبر بر عهده شان باقى است.

پرسيدند: اى رسول خدا! جهاد اكبر چيست؟

فرمود: جهاد با نفس.

سپس فرمود: برترين جهاد، آن است كه شخص با نفس خويش كه ميان دو پهلوى اوست، به جهاد برخيزد.(۱۵۲)

۱۴۸- رذايل اخلاقى و صورتهاى برزخى

در حديثى از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله نقل است كه: بعصى از مردم با چهره هايى محشور مى شوند كه صورت ميمون و خوك در مقايسه با آن، زيبا مى نمايد. و در جايى فرموده است: در قيامت مردم به دو گروه محشور مى شوند. گروهى بر مركب سوارند، و گروهى پياده و با پاى خود و گروهى بر وجه و صورت شان.

سر اين مطلب آن است كه هر يك از خلق و وى رذيله و هر هياءت زشت و ناپسندى كه در نفس تمكن يافته است، صورت نوعى است از انواع حيوانات، و بدنى بدان اختصاص يافته است؛ چون بدن شير و مانند آن، براى خلق و تكبر و تهور، و روباه براى حيله و نيرنگ، و ميمون براى استهزاء و سخريه، و خوك براى آز و شوت رانى.

گاهى شخصى واحد، متخلق به اخلاق رذيله كثيرى است كه مراتب متفاوتى دادند؛ پس به حسب آن، در آخرت صورتهاى حيوانى متفاوت و متعدد مى شوند.

خداوند متعال فرموده است: يوم تشهد عليهم سمعهم و ابصارهم و جلودهم بما كانوا يعملون.(۱۵۳)

۱۴۹- وصيت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله به ابوذر

در فصل پنجم از باب دوم كتاب مكارم اخلاق در وصيت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله به ابوذر، آمده است: اى ابوذر! انسان از متقيان و پرهيزگاران نمى شود، جز آن كه چون شريكى با نفس خود محاسبه كند. پس دريابد كه از كجا آشاميده و از كجا پوشيده است؛ از حرام بوده است و يا از حلال؟(۱۵۴)

۱۵۰- صبر بر مصيبت

معاذ پسرى داشت كه پيش از وى از اين سرا سفرى شد، رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله اين نامه را در تعزيت معاذ بدو نوشت: از محمد رسول الله به معاذبن جبل، سلام بر تو؛ حمد مى كنم خدايى را كه جز او خدايى نيست. اما بعد خبر بى تابى تو در مصيبت فرزندت كه قضاى الهى بر وى جارى شد به من رسيد. همانا كه فرزند تو از موهبتهاى گواراى الهى توده و به عاريت در دست تو سپرده، خداوند تو را تا زمانى به او لذت بخشوده و به وقت معلوم او را از تو بگرفت پس انا لله و انا اليه راجعون.

مبادا بى تابى تو پاداشت را تباه كند. اگر بر ثواب مصيبت خود برسى، هر آينه خواهى دانست كه آن در برابر عظمت ثوابى كه خداوند براى اهل تسليم و صبر آماده كرده است، اندك است. بدان كه بى تابى، مرده را بر نمى گرداند و قدر را دفع نمى كند. شكيبايى نيكو پيشه كن. و به موعود، وفا كردن جوى. و اندوه تو بر چيزى كه لازم تو است و بر جميع خلق به وقتش ‍ نازل خواند شد، نگذرد. والسلام عليك و رحمه الله و بركاته.(۱۵۵)

۱۵۱- سر مشق از ميزان قسط

در سوره والنجم از اوصاف رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله است كه: و ما ينطق عن الهوى، ان هو الا وحى يوحى؛ پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله هرگز از روى هواى نفس سخن نمى گويد، بلكه همه گفته هاى آن حضرت بيان وحى الهى است.

از آن بزرگوار بايد سر مشق گرفت كه ميزان قسط(۱۵۶) است: لقد كان لكم فى رسول الله اسوه حسنا؛ هر آينه رسول گرامىصلى‌الله‌عليه‌وآله اسوه نيكويى است براى شما.(۱۵۷)

۱۵۲- الدنيا مزرعه الاخره

هر كسى زارع و مزرعه خود است و نيات و اعمالش، بذرهايش.

بنگر تا در مزرعه خويش چه كاشتى و در قول رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله : الدنيا مزرعه الاخره دقت كن. و به عبارت ديگر هر كس سفره خود و مهمان سفره خود است.(۱۵۸)

۱۵۳- طوبى چيست؟

بدانكه شجره طوبى صورت تمثل ايمان است و اصل و ريشه آن در قلب حضرت خاتمصلى‌الله‌عليه‌وآله ثابت است و فرع و شاخه آن در آسمان است و پيوسته ميوه هاى خود را به اذن ربش مى دهد، و هر مؤمنى شاخه اى عظيم از آن مى باشد. پس بفهم!

و در مقابل آن زقوم قرار داد: اذلك خير نزلا ام شجره الزقوم انا جعلناها فتنه للظالمين انها شجره نخرج فى اصل الجحيم طلعها كانه رؤوس ‍ الشياطين.

و در كافى از امير المؤمنينعليه‌السلام آمده: طوبى شجره اصلها فى دار النبىصلى‌الله‌عليه‌وآله و ليس من مؤمن الا و فى داره غصن منها الحديث. يعنى طوبى درختى است كه ريشه آن در خانه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله است و هيچ مؤ منى بيست، مگر اين كه در خانه اش ‍ شاخه اى از آن است.

و در وافى آمده است، تاءويل طوبى علم است، زيرا هر نعيمى در بهشت مثالى در دنيا دارد، ومثال شجره طوبى شجره علوم دينى است كه ريشه آن در خانه پيامبر است كه مدينه العلوم است و در خانه هر مؤمنى شاخه اى از آن است الخ.(۱۵۹)

۱۵۴- طعام كشنده قلب

همانطور كه فضول طعام مميت است، فضول كلام نيز از قلب قاسى برخيزد از رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله روايت است كه: لا تكثروا الكلام تغير ذكر الله؛ فان كثره الكلام بغير ذكر الله قسو القلب ان ابعد الناس من الله القلب القاسى؛

سخن زياده مگوييد مگر آن كه ذكر خدا باشد؛ زيرا كلام بسيار كه در آن ذكر خدا نباشد قساوت قلب مى آورد و دورترين مردم از خداوند، صاحب قلب قسى مى باشد.

۱۵۵- بازى پيامبر با خردسالان

حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله بعضى خوردسالان را به مطايبه خطاب مى فرمودند: يا ذالاذنين؛ اى صاحب دو گوش. و بسيار با اصحاب به پاى مسابقت مى كردند؛ يعنى با هم در دويدن پيشى مى گرفتند و كشتى مى گرفتند.(۱۶۰)

۱۵۶- خورنده تر خرما

روزى حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله با حضرت اميرعليه‌السلام خرما مى خوردند، خر خرما كه حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله مى خورد، پنهان دانه اش را نزد اميرعليه‌السلام مى نهاد تا تمام شد پيش حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله هيچ دانه خرما نبود و همه نزد حضرت امير بود، حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمودند: من كثر نواه فهو اكول؛ هر كه دانه او بيشتر بود، بسيار خورنده است.

حضرت امير چون اين كلام را فرمود، حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله تبسم نموده فرمان داد تا هزار درهم به آن حضرت انعام دادند.

۱۵۷- خوردن از سمت سالم

وقتى مهيب يك چشم او درد مى كرد و خرما مى خورد، حضرت فرمود: اى صهيب! چشم تو درد مى كند خرما مى خورد!

گفت: از آن طرف مى خورم كه درد نمى كند.(۱۶۱)

۱۵۸- مطايبت نبوى

عوف بن مالك كه از بزرگان صحابه و مردى عظيم الجثه بود، روزى به خدمت حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله رفته، وقتى كه حضرت در خيمه نشسته بود سلام كرد حضرت فرمود: در آى!

گفت: به همه اعضاى خود در آيم، يا چيزى را بيرون بگذارم! حضرت بخنديد.(۱۶۲)

۱۵۹- پيره زن به بهشت نمى رود!

صفيه بنت عبدالمطلب كه عمه آن حضرت است (يعنى حضرت رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله ) روزى نزد حضرت آمد در حالى كه پير شده بود، گفت: يا رسول الله! دعا كن تا من به بهشت روم.

حضرت بر سبيل طيبت فرمود كه: زنان پير به بهشت نخواهند رفت!

صفيه از مجلس حضرت برگشت. حضرت و مى گريست. حضرت تبسم فرمود و گفت: او را خبر دهيد كه اول پير زنان جوان شوند، آنگاه به بهشت روند.

و اين آيت بخواند: انا انشأناهن انشاء فجعلناهن ابكارا(۱۶۳) يعنى به درستى كه ما بيافريدم زنان را در دنيا آفريدند، پس خواهيم گردانيد ايشان را دختران بكر و دوشيزه در آخرت كه ايشان را به بهشت در آريم.(۱۶۴)

بخش دهم: فضيلت علم و عالم 

۱۶۰- شرف آدمى

رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله گفت: (قليل العلم، خير من كثير الععمل؛ اندكى علم، بهتر از عمل زياد است.)

و نيز فرمود: نيه المؤمن، خير من عمله؛ نيت مؤمن، برتر از عمل اوست.

و امير جهان بان على گفت كه: قدر آدمى و شرف مردمى جز در دانش ‍ نيست.(۱۶۵)

۱۶۱- مگر نمى گوييد طبيب بود؟

در زمان پيامبر خاتمصلى‌الله‌عليه‌وآله طبيبى يهودى درگذشت، آن حضرتصلى‌الله‌عليه‌وآله را از وفات وى خبر دادند، رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله از شنيدن آن اظهار تاءسف كرد، عرض نمودند: با رسول الله! اين متوفى يهودى بوده است!

فرمود: مگر نمى گوييد طبيب بوده است.(۱۶۶)

۱۶۲- فضيلت مجلس عالم

مردى از انصار نزد پيامبر آمد و گفت: اى فرستاده خدا! هرگاه جنازه اى و مجلس عالمى پيش آمده اند، كدام يك در نزد شما محبوب تر است تا آن را اختيار كنم و حاضر گردم؟

رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: اگر براى تجهيز و دفن جنازه كسى هست، همانا كه حضور مجلس عالم، افضل از حضور هزار جنازه است.(۱۶۷)

۱۶۳- جارى شدن چشمهاى حكمت

از سير كائناتصلى‌الله‌عليه‌وآله روايت شده است كه: من اخاص لله اربعين يوما فجر الله ينابيع الحكمه من قلبه على لسانه يعنى: هر كس روز به اخلاص براى خدا باشد؛ خداوند چشمه هاى حكمت را از دلش بر زبانش جارى گرداند.(۱۶۸)

۱۶۴- امانت داران امت

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: علما امانت داران پيامبران بر بندگان خدايند، البته تا وقتى كه با سلاطين در نياميزند، پس هرگاه با آنان در آميختند و در امور دنيا مداخله كردند، به تحقيق به پيامبران خيانت كرده اند، پس از آنان حذر كنيد.

و نيز آن جناب به ياران خويش فرمود: علم را و به خاطر علم آرامش و بردبارى را فرا گيريد و دانشمندانى سركش مباشيد كه دانايى شما در اثر نادانيتان قامت راست نمى كند.

و از حضرت عيسىعليه‌السلام روايت است كه: مثل دانشمند بد (بى خبر) مثل سنگ سخنى است كه در دهانه جوى واقع گشته باشد كه نه خود آب مى آشامد و نه آب را رها مى كند تا به كشت و زرع پيوندد.(۱۶۹)

۱۶۵- زمان آشكار شدن دانش

رسول خدا لى الله عليه وآله فرمود: هرگاه در امت من بدعتى پديدار گردد، بايد دانشمند، دانش خويش را آشكار سازد، پس هر كس چنين نكند، لعنت خداوند بر او باد، از شهريار چيره (خداوند) و اينكه آنان را در خانه آخرت برند ترسناك بودند.(۱۷۰)

۱۶۶- اى هوشمندان پند بگيريد!

اين وهب مى گويد: شنيدم كه امام صادقعليه‌السلام فرمود: رسول خدا لى الله عليه وآله فرمود: براى هر بدعتى كه پس از من براى نيرنگ زدم به ايمان پديدار گردد، وليى باشد كه از ايمان دفاع كند و به الهام خدا سخن گويد و حق را آشكار كند و نيرنگ نيرنگبازان را باز دارد و زبان ضعفا باشد. اى هوشمندان! پند گيريد و به خداى توكل كنيد.(۱۷۱)

۱۶۷- غبطه پيامبران

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: دانشمندان امت من، همانند انبياء بنى اسرائيلند. و آن حضرتصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: برخى از بندگان خدا ابنياء نيستند و شهدا نمى باشند، ولى پيامبران و شهدا، در روز قيامت به خاطر مكانت و منزلت آنها در نزد خداى، غبطه مى خورند.

۱۶۸- پيشواى عمل

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله كه درود و سلام خداى بر وى و آل او باد فرمود: علم پيشواى عمل است و عمل، تابع آن. و از زمره ازواج آسمان و زمين اند. و نيز از ازواج وجود و ماهيت مى باشند و از جمله آنها، نر و ماده از هر حيوان است.(۱۷۲)

۱۶۹- فضل عالم بر عابد

ترمذى از ابى امامه نقل كند كه: رسول اكرم لى الله عليه وآله فرمود: فضل عالم بر عابد، مثل فضل من بر پايين ترين فرد شماست. و سپس فرمود: خدا و ملائكه و اهل آسمانها و زمين، حتى مورچه در خانه خود و ماهى در آب، بر معلمان مردم درود مى فرستد...(۱۷۳)

۱۷۰- كه من شهر علمم، عليم در است!

رسول خاتمصلى‌الله‌عليه‌وآله حكمت را بهشت دانسته است، و فرموده است: انا مدينه الحكمه و هى الجنه و انت يا على! بابها...؛ يعنى اى على! من شهر حكمتم و حكمت بهشت است و تو باب آنى.(۱۷۴)