سيرى در رساله حقوق امام سجاد جلد ۱

سيرى در رساله حقوق امام سجاد0%

سيرى در رساله حقوق امام سجاد نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: امام سجاد علیه السلام

سيرى در رساله حقوق امام سجاد

نویسنده: آيت الله ميرسيد محمد يثربى
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 21595
دانلود: 4479


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 20 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 21595 / دانلود: 4479
اندازه اندازه اندازه
سيرى در رساله حقوق امام سجاد

سيرى در رساله حقوق امام سجاد جلد 1

نویسنده:
فارسی

۱۰ - حق نماز

فاما حَقُّ الصلاة فاءَن تعلم اءَنَّها وفادة الى اللّه و انَّك قائم بها بين يدى اللّه فاذا علِمتَ ذلك كُنتَ خليقا اءَن تقومَ فيها مقام العبد الذَّليل الرَّاغبِ الرَّاهبِ الخائفِ الرَّاجىِ المِسكينِ المتضرِّعِ المعظِّمِ مَن قام بين يديه بالسُّكون و الاطراق و خشوع الاطراف وَلِينِ الجناح و حُسنِ المناجاة له فى نفسى والطَّلَب اليه فى فكاك رقبتك الَّتى اءَحاطَت بها خطيئتك واستَهلَكتَها ذنوبك و لا قوةَ الا باللّه.

«حق نماز بر تو اين است كه بدانى با آن به مهمانى خدا مى روى و در پيشگاه و منظر او مى ايستى و چون اين را دانستى، سزاوار است كه مانند بنده اى خوار، حقير، خواستار، ترسان، اميدوار، بى مقدار، زارى كننده و بزرگ دارنده كردگار، با آرامش و وقار و زيبايى در گفتار و تقاضاى آزادى از آتش و نار نسبت به گناهان، نمازت را با جان و دل بپادارى و حدود و حقوق آن را رعايت نمايى».

امامعليه‌السلام در اين قسمت از رساله، بعد از بيان حق اعضا و جوارح به بيان حقوق افعال عبادى انسان و قبل از همه بيان حق نماز مى پردازند.

جايگاه و اهميت نماز

اما قبل از آغاز تبيين كلمات امامعليه‌السلام توجه داريم كه نماز اولين فريضه و واجب از فروع دين است و جايگاه و اهميت آن به گونه اى است كه رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمايند:

الصلاة عمود الدِّين...فَان قُبِلَت قُبِلَ ما سواها و ان رُدَّت رُدَّ ما سواها(۵۶۳) .

«نماز پايه دين است كه اگر مقبول درگاه الهى قرار گيرد، ساير حسنات و اعمال انسان نيز پذيرفته است؛ و اگر مقبول واقع نشود همه حسنات و اعمال ديگر مردود است».

در سخنى از امام صادقعليه‌السلام نقل شده كه فرمودند:

اءَوَّلُ ما يُحاسِبُ به العبدُ الصَّلاةُ فان قُبِلَت قُبِلَ سائِرُ عَمَلِهِ و اذا رُدَّت رُدَّ عليه سائر عَمَلِهِ(۵۶۴) .

«اولين چيزى كه در صحنه قيامت مورد سوال و محاسبه قرار مى گيرد، نماز است. اگر اين عمل مقبول واقع شد، بقيه اعمال پذيرفته است؛ در غير اينصورت ساير اعمال هم قابل پذيرش نيست».

در تعبير لطيف ديگرى از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل شده است كه فرمودند:

مثل الصلاة مثل عمود الفُسطاط اذا ثَبَتَ العمود ثَبَتَتِ الاطناب و الاوتاد و الغِشَاءُ و اذا انكَسَر العموُدُ لم يَنفَعُ وَتِد و لا طُنُب و لا غشاء(۵۶۵) .

«مثل نماز مثل استوانه و ستون خيمه است؛ كه اگر آن ستون استوار بماند، طناب ها و ميخ ‌ها و سايبان استوار خواهد بود و اگر اين ستون منهدم شود ديگر نه ميخى به كار مى آيد، نه ريسمان و نه سايبانى».

بنابراين، اهميت و ارزش نماز تا اين درجه است كه پذيرفته شدنش، باعث پذيرفته شدن همه اعمال است و پذيرفته نشدنش، هدم و نابودى همه اعمال. امام هشتم اباالحسن الرضاعليه‌السلام فرمودند:

الصلاة قربان كلِّ تقىّ(۵۶۶) .

«نماز، وسيله ارتقا و بالا رفتن انسان هاى مومن است».

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در مورد كسى كه ترك نماز مى كند فرمودند:

من ترك الصلاة متعمِّدا فقد كفر(۵۶۷) .

«ترك عمدى نماز، موجب كفر است».

در روايت ديگرى در تعيين مرز بين اسلام و كفر آمده است:

ان يترك الصلاة الفريضة متعمِّدا اءَو يَتَهاوَن بها فلا يصلِّيها(۵۶۸) .

«اگر نماز واجب را عمدا ترك كند يا در انجام آن سستى ورزد مانند آن است كه اصلا نماز را به جا نياورده باشد».

مرز اسلام و كفر، اداى فريضه نماز و انجام اين عمل عبادى است. پس آنچه كه در باب اهميت نماز و وجوب آن آمده است كه:

انَّ الصلاة كانت على المومنين كتابا موقوتا(۵۶۹) .

«نماز، وظيفه ثابت و معينى براى مومنان است».

آداب و شرايط نماز

نماز يك فرمان موكد و الزامى است. در باب نمازهاى واجب جاى بحث و گفتگو نيست و جايگاه و اهميت آن روشن است؛ اما نماز آداب و شرايطى دارد كه با رعايت آن، تكليف واجب انسان ساقط مى شود. حال به چه صورت مقبول درگاه الهى واقع مى شود؟ به چه شيوه اى انجام بگيرد تا موجب ارتفاع مقام و عروج مومن شده و انسان را به مراتب بالا صعود دهد، و از اين عالم خاكى بيرون برد؟ به چه كيفيتى انجام بگيرد كه تنهى عن الفحشاء و المنكر باشد؟

جواب اين سوال ها، همان اسرار باطنى نماز است كه دسترسى به آن نياز به تنبه و توجه دارد. يقينا صرف قيام، قعود، سجده و ركوع، بدون ذكر و توجه و همراه با غفلت و بى اعتنايى به اين كه چه مى كند، در كجا ايستاده، با كه سخن مى گويد و چه مى گويد، حاصلى نخواهد داشت. لذا امام سجادعليه‌السلام در همين حق مى فرمايند:

انَّها وفادة الى اللّه و انَّك قائم بها بين يدى اللّه.

بدان كه تو به مهمانى خدا مى روى و در پيشگاه خدا مى ايستى، اگر از حال غفلت درآمدى و فهميدى چه مى گويى، آن گاه مانند بنده اى حقير و ذليل و ترسان و اميدوار و...نمازت را به پاى مى دارى نه مانند مستى كه زبانش ‍ حركت مى كند و الفاظى بر آن جارى مى شود، اما نمى فهمد چه مى گويد.

در آيه كريمه قرآن آمده است:

لا تقربوا الصلاة و انتم سُكارى حتى تعلَموا ما تقولون (۵۷۰) .

«در حال مستى نماز نخوانيد تا بفهميد چه مى گوييد».

البته به حسب ظاهر شايد مراد از مسكر، مستى از شراب و خمر باشد، اما تنها اشاره به آن نيست، بلكه هر تعلقى كه مستى بياورد، مى تواند مورد اشاره قرآن باشد. امام صادقعليه‌السلام به نقل از اميرالمومنينعليه‌السلام مى فرمايند:

السُّكر اءَربَعُ سَكَرات: سُكرُ الشراب، سُكرُ المال، سُكرُ النوم، سكر المُلك(۵۷۱) .

«آنچه كه انسان را از اعتدال خارج كرده و به مستى و غفلت مى كشاند چهارچيز است: اول، مستى در اثر شرب خمر؛ دوم، مستى مال و ثروت؛ سوم، مستى خواب كه انسان اگر در حال خواب آلودگى به نماز بايستد، قطعا نمى فهمد چه مى گويد و چهارم، مستى قدرت است».

انسانى كه دست به قدرتى پيدا كرده، مست و مقهور قدرت مى شود و خود را در پيشگاه الهى خاضع و ذليل نمى بيند. براى اين كه انسان بداند در نماز ذاكر است و نه غافل، فرموده اند:

مَن لَم تَنهَهُ الصَّلاةُ عن الفحشاءِ و المُنكر لم يَزدِد من اللّه الا بُعدا(۵۷۲) .

«كسى كه نمازش او را از فحشا و منكر باز نمى دارد، بايد بداند كه اين نماز جز دور كردن او از خدا حاصلى ندارد».

كَم مِن قائم حظَّه من صلاته التَّعَب و النَّصَبُ(۵۷۳) .

«چه بسيار انسان هايى كه شب به پا خواسته و نماز مى خوانند، اما جز خستگى و رنج حاصلى براى آنها ندارد».

پس نماز غافل و ساهى، جز رنج و سختى نتيجه اى براى او نخواهد داشت. كسى كه نماز مى خواند، در اولين قدم بايد توجه داشته باشد كه آن را با همه شرايط به جا آورد، تا مقبول درگاه الهى قرار گيرد.

عبادت واقعى

تعبير امام سجادعليه‌السلام اين بود: اولين حق از حقوق نماز، آن است كه بدانى تو در حقيقت با اين عمل به پيشگاه خدا، وارد مى شوى و در محضر او قيام مى كنى و خلاصه همه اش ذكر و تقرب است و اين عمل با غفلت و آلودگى ها سازگار نيست و همه توجه بايد به سمت او باشد؛ زيرا نماز، گفتگو با خدا و استمداد طلبيدن از او است: ايَّاك نعبد و ايَّاك نستعين(۵۷۴) . ذكرى است كه مكرر در هر نماز بر زبان جارى است و به وسيله آن از خدا استمداد طلبيده مى شود؛ چگونه مى شود اين كلمه را بر زبان آورد حال آن كه قلب و دل جاى ديگرى است. اميرالمومنينعليه‌السلام مى فرمايند:

طوبى لِمَن اءَخلَصَ للّه العبادةَ و الدُّعاءَ و لم يَشغَل قلبهُ بما ترى عيناهُ و لم يَنسَ ذكر اللّه بما تسمع اءُذُناُه(۵۷۵) .

«خوشا به حال كسانى كه در عبادت و مناجات خود با خدا، دلشان مشغول به آنچه چشم مى بيند، نمى شود و با آنچه كه گوش مى شنود، از ياد خدا غافل نمى شوند».

در حديث قدسى كه درباره حضرت موسى بن عمرانعليه‌السلام نقل شده، به ايشان چنين خطاب شده است:

يا موسى...اذا ذكرتَنى فاجعل لسانَك من وراءِ قلبِك و اذا قُمتَ بين يدى فقُم قيام العبدِ الذليلِ و ناجِنى بقلب وَجِل و لسان صادق(۵۷۶) .

«اى موسى! آن گاه كه به نماز مى ايستى، زبانت از دلت سخن بگويد و آن گاه كه با من گفتگو مى كنى مانند يك بنده ذليل باش كه با قلبى لرزان و زبانى راستگو با من سخن مى گويد».

با زبان دل سخن بگو؛ چرا كه سخن چون از دل برآيد لاجرم بر دل نشيند. رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند:

مَن صلَّى ركعتين لم يُحدِّث فيهما نفسه بشى ء من الدنيا، غُفِرله ما تقدَّم من ذنبه(۵۷۷) .

«اگر دو ركعت نماز خوانده شود، كه در آن شايبه اى از شوائب دنيا به دل انسان خطور نكند و منزه از همه آلودگى ها باشد، خداوند همه گذشته انسان را مى بخشد».

اصلا نماز همان ذكر است كه براى توجه دادن و از غفلت بيرون آمدن است. در سخن ديگرى از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمده است كه فرمودند:

انَّما فَرَضت الصلاة و اءَمَرَ بالحجِّ و الطَّواف و اءُشعِرَتِ المناسك لاقامةِ ذكر اللّه فاذا لم يكن فى قلبك للمذكور الَّذى هو المقصودُ و المبتغى عظمتُه و لا هيبتهُ فما قيمةُ ذكرك(۵۷۸) .

«خدا نماز، حج، طواف و مناسك حج را قرار داد تا ياد او احيا شود. حال اگر كسى نماز بخواند، اعمال حج، طواف و سعى و...را به جاى آورد، اما از ياد خدا غافل باشد اين ذكر چه ارزشى خواهد داشت؟».

دل و زبان بايد يكى باشد تا نفاق از ميان برود. نفاق كه نباشد، معصيت نخواهد بود؛ چراكه اگر بنده با زبان دل حرف بزند و بداند چه مى گويد و با كه مى گويد؟ نمى تواند دروغ بگويد. همين انديشه، او را از گناه و معصيت بازمى دارد. دل خائف و لرزان و قلب اميدوار، پشتوانه زبان صادق و راستگوى انسان است. لقمان در نصايح و توصيه هايى كه به فرزندش دارد مى گويد:

خفِ اللّه خيفة لو جئته ببرِّ الثَّقلين لَعَذَّبَك وَارجُ اللّه رَجاء لو جئتَهُ بذُنُوب الثَّقلين لَرَحِمَك(۵۷۹) .

«فرزندم! آن چنان از خدا خائف و ترسان باش، كه اگر خيرات و نيكى هاى همه جن و انس در پرونده تو است، باز هم مورد عذاب و عتاب الهى خواهى بود؛ و اگر همه گناهان مخلوقات در پرونده تو بود، آن چنان به خدا اميدوار باش كه خدا تو را خواهد بخشيد».

به همين دليل است كه امام سجادعليه‌السلام در ذكر حقوق نماز مى فرمايند:

اءَن تقوم فيها مقام الذَّليل الراغبِ الراهبِ الخائفِ الراجىِ المسكينِ المتضرِّع.

«مانند يك بنده خوار، حقير، اميدوار، ترسان و بى مقدار در پيشگاه خدا بايستد».

وقتى كه اين موقعيت خود را درك كرد و فهميد كه كجا ايستاده و با كه سخن مى گويد، نماز او معاشقه با معبود است؛ آن هم عشق يك برده و بنده سراسر نياز و احتياج. در روايتى از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل شده است كه فرمودند:

اءَفضل الناس مَن عَشقَ العبادة فعانَقَها و اءَحبَّها بقلبه و باشَرَها بجسده و تفرَّغَ لها(۵۸۰) .

«برترين مردم كسى است كه عاشق و شيفته بى قرار عبادت است، عبادت را در آغوش مى گيرد و با همه وجود عبادت مى كند و از صميم دل، عبادت و راز و نياز با خدا را دوست دارد».

لذا درباره ابراهيم خليل الرحمانعليه‌السلام گفته اند:

انَّ ابراهيم كان يسمع تاءوُّهُه على حدِّ ميل(۵۸۱) .

«صداى ناله و راز و نياز او از فاصله يك ميلى شنيده مى شد».

عبادت پيامبر و ائمهعليهم‌السلام

درباره رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمده است كه:

و كذلك كان يسمع من صدر سيدنا رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مثل ذلك(۵۸۲) .

«از سينه پيغمبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هم به هنگام مناجات و گفتگو با خدا اين صدا بر مى خاست».

و بعضى از زن هاى حضرت نقل كرده اند:

و كان النبى يحدِّثُنا و نحدِّثُه فاذا حَضرتِ الصلاةُ فكانَّه لم يعرفنا و لم نعرفه اشتغالا بعظمة اللّه(۵۸۳) .

«پيامبر، ميان ما نشسته بود و با ما گفتگو مى كرد وقتى موقع نماز مى شد، چنان اشتغال به عظمت خدا پيدا مى كرد، مثل اين كه با ما بيگانه است و ما را نمى شناسد».

درباره حضرت اميرالمومنينعليه‌السلام آمده است:

و كان اميرالمومنينعليه‌السلام اذا اءخذ فى الوضوء يتغيَّرُ وجهَهُ من خيفةِ اللّه(۵۸۴) .

«وقتى اميرالمومنينعليه‌السلام وضو مى گرفتند رنگ چهره شان از خوف خدا عوض مى شد».

و نيز در مورد حضرتعليه‌السلام آمده است:

كان على بن ابى طالبعليه‌السلام اذا حضر وقت الصلاة يتزلزل و يَتَلَوَّنُ فَيُقال له ما لك يا اميرالمومنين فيقول جاء وقت امانةِ اللّه الَّتى عَرَضها على السموات و الارض فاءَبين اءَن يَحمِلنها و اءشفَقن منها و حَمَلَها الانسان(۵۸۵) .

«هرگاه وقت نماز مى شد حضرت به خود مى لرزيدند و دگرگون مى شدند، وقتى به ايشان گفته مى شد: شما را چه مى شود؟ مى فرمودند: موقع اداى امانتى رسيد كه خدا به همه مخلوقات عرض فرمود؛ به آسمان، زمين و كوهها اين امانت عرضه شد و آنها از پذيرش آن امانت اظهار عجز و ناتوانى كردند و انسان ناتوان آن را پذيرفت».

در فرمايش امامعليه‌السلام اين امانت و بار سنگين الهى، همان ارتباط و پيوند از روى اختيار با خالق است كه راه آن نماز است.

يُنسبُ الى مولانا اميرالمومنينعليه‌السلام انَّه وقع فى رِجله نَصل فلم يُمكن من اخراجه، فقالت فاطمةُ عليها السلام: اخرجوه فى حال صلاته فانّه لا يحسُّ بما يجرى عليه حينئذ. فاخرج و هوعليه‌السلام فى صلاته(۵۸۶) .

«تيرى به پاى اميرالمومنينعليه‌السلام اصابت كرده بود كه توانايى بيرون آوردن آن را نداشت. حضرت فاطمه عليها السلام فرمودند: اين تير را در حال نماز بيرون بياوريد. كه ايشان در حال نماز متوجه آنچه برايشان اتفاق مى افتد نيستند. پس تير را در حال نماز بيرون آوردند».

گويا به هنگام گفتگو با خدا روح از بدن مفارقت مى كرد. پس نه تنها در نهايت خشوع قلب و حضور دل است، بلكه چنان غرق در عظمت ذات اقدس ربوبى است كه از خودبى خود مى شود و در حقيقت اين جسم و قالب از روح تهى مى شود.

اين نماز و توجه به ذات ذوالجلال الهى و فارغ شدن از همه تعلقات، و اين حال و خصوصيت درباره ساير اولياى الهى و اهل بيت پيغمبرعليهم‌السلام نقل شده است كه به بعضى از آنها در بحث بعد اشاره خواهيم كرد.

در حالات فاطمه اطهر عليها السلام نوشته اند:

و كانت فاطمة عليها السلام تنهج فى الصلاة من خيفة اللّه(۵۸۷) .

«فاطمه زهراعليها‌السلام به هنگام نماز نفس مباركش به شماره مى افتاد».

درباره امام سجادعليه‌السلام ، صاحب اين سخنان و كلمات شريفه اى كه به شرح و تفسير آن پرداخته ايم، نوشته اند كه:

اذا توضَّاء اصفرَّ لونه فيقول له اهله: ما هذا الَّذى يَعتارُك عند الوضوء؟ فيقول: اءتدرون بين يدى من اءُريد اءن اءقوم؟(۵۸۸) .

«به هنگام وضو گرفتن، رنگ چهره مبارك آن حضرت به زردى مى گراييد. سوال شد اين چه حالى است كه به هنگام وضو برايتان حاصل مى شود؟ حضرت فرمودند: مگر نمى دانيد كه ما به هنگام وضو بنا داريم در پيشگاه سلطانى با جلال و جبروت بايستيم و با او سخن بگوييم؟ سلطان همه مخلوقات و مالك همه موجودات».

ابوحمزه ثمالى رحمه اللّه مى گويد:

راءَيتُ على بن الحسين عليهما السلام يصلِّى فَسَقط رَداؤُهُ عن مَنكَبِه فلم يُسَوِّه حتى فرغ من صلاته قال: فساءَلته عن ذلك، فقال: ويحك اءَتدرى بين يدى مَن كنت(۵۸۹) .

«ديدم امام سجادعليه‌السلام را كه نماز مى خواند و عباى مبارك از دوشش ‍ افتاده بود و اصلا توجهى به اين حال نداشت تا نمازش تمام شد در اين باره از حضرت سوال كردم. حضرت فرمودند: ابوحمزه! مى دانى در پيشگاه چه كسى ايستاده بودم؟ - همين كه توجه داشتم در پيشگاه ذات مقدس ‍ پروردگارم، مرا از ساير چيزها غافل كرد -».

باز روايت شده آن حضرت وقتى به نماز مى ايستاد:

كاءَنَّه ساق شجرة لا يَتَحرَّك منه شى ء الا ما حرَّكه الرِّيح منه(۵۹۰) .

«مانند ساقه درختى حركت اختيارى از آن حضرت صادر نمى شد جز آن كه باد لباس او را حركت دهد».

پس نماز مقبول نمازى است كه با ذكر و توجه كامل و با دلى فارغ از هر آلودگى به جاى آورده شود.

در سوره مباركه مومنون آمده است:

قد افلح المومنون # الَّذين هم فى صلاتهم خاشعون (۵۹۱) .

«همانا اهل ايمان به پيروزى و رستگارى رسيدند؛ آنان كه در نماز خاضع و خاشع هستند».

مؤمنينى كه هنگام نماز، لرزان و قلب خاشع دارند، رستگارند؛ چون كه نه تنها نماز مى خوانند، در نماز خشوع قلب نيز دارند؛ و اين نماز را با توجه و بريدن از همه تعلقات، براى همگان قابل دسترسى نيست؛ جز اين كه پيوند و دلبستگى از ماديات و از غير ذات اقدس ربوبى قطع شود.

امام صادقعليه‌السلام مى فرمايند:

قلوب خلت عن ذكر اللّه فاءذقها اللّه حبّ غيره(۵۹۲) .

«دلى كه خالى از ياد خدا باشد، محبت ديگران در آن جا مى گيرد».

نماز و محبت خدا

اگر دل، جايگاه محبت و ياد خدا و مسرور از خاطره انس با او بود، دل خاشعى است كه در آيات كريمه وعده داده شده كه به فلاح و رستگارى مى رسد. اما اگر آن دل از ياد خدا غفلت كرد، آن وقت به ماديات، دنيا و متعلقات آن پيوند خواهد خورد. چه خوب سروده اند:

رسم عاشق نيست با يك دل دو دلبر داشتن

يا ز جانان يا ز جان بايست دل برداشتن

ما جعل اللّه لرجل من قلبين فى جوفه (۵۹۳) .

«خداوند در درون يك نفر دو قلب قرار نداده است».

خدا دو دل براى انسان قرار نداده است و آن يك دل هم فقط جاى محبت و عشق به ذات ذوالجلال الهى است. امام سجادعليه‌السلام در مناجات پانزده گانه اى كه در مفاتيح الجنان ذكر شده (مناجات خمس عشر) در مناجات المحبين، تعبير بسيار لطيفى دارد.

الهى من ذالَّذى ذاق حلاوة محبَّتك فَرام منك بدلا و مَن ذالَّذى انس ‍ بقربك فابتغى عنك حولا(۵۹۴) .

«خدايا! كيست كه مزه دوستى تو را چشيده باشد و ديگرى را طلب كند؟ كيست كه به قرب تو آرميده باشد و از درگاه تو انتقال جويد».

آن كس كه تورا شناخت جان راچه كند؟

فرزند و عيال و خانما را چه كند؟

ديوانه كنى هر دو جهانش بخشى

ديوانه تو هر دو جهان را چه كند؟

همه سخن در شعله ور كردن آتش اين محبت است. اين محبت فطرى نسبت به ذات اقدس پروردگار كه در دل و قلب همه موجودات، به ويژه در انسان وجود دارد پيوند عاطفى مخلوق با خالق، و يك پيوند ناگسستنى است. خدا به حكم كمالش همه بندگان را دوست دارد و به همه، حتى دشمن روزى مى دهد:

اديم زمين، سفره عام اوست

براين خوان يغما چه دشمن چه دوست!

علاوه بر اين كه او كمال و جمال مطلق است، انسان هم بالفطره كمال جو آفريده شده است؛ اگر اين غريزه كمال جويى درست هدايت شود به همان مرتبه اى مى رسد كه جز او نمى بيند. در كلمات اميرالمومنينعليه‌السلام آمده كه فرمودند:

ما راءيت شيئا الا و راءيت اللّه قبله و بعده و معه(۵۹۵) .

«به هرچه نظر افكندم قبل از آن، همراه با آن و بعد از آن چيز، جلوه عظمت الهى را ديدم ».

مولا اميرالمومنينعليه‌السلام در وصف اوليا و متقين مى فرمايند:

عظُم الخالق فى اءَنفسهم فصغُر ما دونه فى اءَعينهم...قلوبهم محزونة و شرورهم ماءمونة و اءَجسادهم نحيفة و حاجاتهم خفيفة و اءَنفسهم عفيفة صبروا اياما قصيرة اءَعقبتهم راحة طويلا تجارة مربحة يسَّرها لهم اءَرادتهم الدُّنيا فلم يريدوها(۵۹۶) .

«انسان ها به مرتبه اى مى رسند كه در پيش چشم آنها فقط ذات ذوالجلال الهى بزرگ و عظيم است و جز او همه چيز بى ارزش و ناچيز. مومنان كسانى اند كه دل محزون و غمگين دارند. از سوى آنها به ديگر مخلوقات آفت و شرى نمى رسد. داراى اجساد ضعيف و حاجت هاى بسيار كم و ناچيزند. دل ها و نفس هاى عفيف و پاكيزه دارند. ايام كوتاهى در برابر معاصى صبر مى كنند و در مقابل از راحتى طولانى مدت برخوردار مى شوند و اين تجارت پرسودى است كه پروردگارشان براى آنها آسان فرموده، در اين دنيا مالك نفس خود و خواهش ها و اميال شخصى اند؛ دنيا خواستار آنان است ولى آنها دنيا را نمى طلبند».

تقواپيشه گان كسانى هستند كه سعادت ابدى و خلود در نعيم الهى را با اين صبر چندروزه معامله مى كنند؛ كه اين تجارت بسيار پرسودى است كه خدا سرمايه اش را به آنها داده و امكان اين تجارت را براى ايشان فراهم كرده است به هرحال فهم اين مطلب خيلى مهم است.

هر كسى را نتوان گفت كه صاحب نظر است

عشق بازى دگر و نفس پرستى دگرست

مومنان واقعى، بهشت را از آن جهت كه خانه قرب خداست، دوست دارند، از جهنم گريزانند؛ از آن رو كه به معناى بعد و دورى از اوست، و اين زبان دل همه اولياى الهى است كه:

فهَبنى يا الهى و سيدى و مولاى و ربّى صبرت على ذلك فكيف اءصبر على فراقك، و هبنى صبرت على حر نارك فكيف اصبر عن النظر الى كرامتك، اءم كيف اءسكن فى النار و رجايى عفوك(۵۹۷) .

«خدايا! من بر عذاب تو صبر مى كنم، اما چگونه فراقت را تحمل كنم؟! اگر بر سوز آتشت صبر كنم، چگونه بر چشم پوشى از كرامتت صبر كنم؟ چگونه در دوزخ جاى گيرم و حال آن كه اميد گذشت از تو دارم؟».

خدايا! تو كريمى. من چگونه بپذيرم كه محبوب كريم من و همه اميد من، دست از كرامت كشيده باشد؟ معناى به جهنم فرستادن من اين است كه تو از كرامت دست شسته اى!.

خلاصه اين بندگان خدا در نماز و راز و نيازشان در پيوند و ارتباطشان به دنبال كمال مطلقند و در نماز او را مى بينند. نه با چشم سر، كه از اعماق دل و ضمير او را مى جويند و مى يابند. در جنگ جمل كسى به حضور اميرالمومنينعليه‌السلام رسيد؛ مهار مركب حضرت را گرفت و گفت:

هل راءَيت ربك يا اميرالمومنين؟ فقالعليه‌السلام : اءَفاءَعبدُ ما لا اءَرى فقال و كيف تراه؟ قال: لا تدركه العيون بمشاهدة العيان و لكن تدركه القلوب بحقائق الايمان(۵۹۸) .

«آيا خداى خودت را مى بينى؟ اميرالمومنينعليه‌السلام فرمودند: آيا مى شود كسى چون من كسى را كه نمى بيند، عبادت كند؟ بعد فرمودند: نه آن گونه است كه تو مى پندارى كه خدا با چشم سر ديدنى است؛ آنچه كه من مى گويم اين است كه با حقيقت ايمان و با چشم دل خدا را مى بينم».

قلب انسان خانه خداست

يكى از پيامبران با خدا مناجات مى كرد و مى گفت: يا رب كيف الطرائق اليك؟ چگونه مى شود به تو رسيد؟ چگونه به سوى تو مى توان آمد؟ جواب آمد: اءَتُراك نفسك و تعال الى، خود را واگذار و نزد من آى(۵۹۹) .

حجاب چهره جان مى شود غبار تنم

خوشا دمى كه از اين چهره پرده برفكنم

چنين قفس نه سزاى چومن خوش الحانى است

روم به گلشن رضوان كه مرغ آن چمنم

خداوند در قرآن مى فرمايد:

فسوف ياءتى اللّه بقوم يحبُّهم و يحبّونه (۶۰۰) .

«خداوند جمعيتى را مى آورد كه آنها را دوست دارد و آنان نيز او را دوست دارند».

در جاى ديگرى مى فرمايد:

والَّذين آمنوا اءَشدُّ حبّا للّه (۶۰۱) .

«آنان كه اهل ايمانند كمال محبت و دوستى را فقط مخصوص به خدا مى دانند».

جز محبت هرچه بودم سود در محشر نداشت

دين ودانش عرضه كردم كس به چيزى برنداشت

خشوع، تواضع و احساس بى چيزى، حقارت و ذلت نسبت به ذات اقدس ‍ حضرت حق، براى انسان حاصل نمى شود، مگر با معرفت و شناخت او؛ كه اصل دين، معرفت خداست، و اگر انسان خدا را شناخت، بالطبع او را دوست خواهد داشت.

من عرف اللّه اءحبه(۶۰۲) .

«كسى كه خدا را بشناسد، او را دوست مى دارد».

دلى كه خدا را بشناسد از خدا جدا نخواهد بود. دل و قلب به او داده و از همه جا و همه كس منقطع و جدا خواهد شد؛ زيرا دل جايگاه محبوب و معشوق حقيقى مى شود و ديگر براى چيز ديگرى جايى نمى ماند؛ اما دلى كه خالى از ذكر خدا شود ديگرى در آن دل مسكن مى گزيند:

قلوب خلت عن ذكر اللّه فاذاقها اللّه حب غيره(۶۰۳) .

«دلى كه خالى از ياد خدا باشد، محبت ديگران در آن جا مى گيرد».

وقتى دل جاى خدا شد زبان و چشم و گوش هم از آن خدا مى شود، و ديگران نه زبان جز به رضاى او گشوده مى شود، نه چشم جز او را مى بيند و نه گوش جز نواى دلنشين او را مى شنود. حديثى را مرحوم مجلسى و مرحوم شيخ حر عاملى از امام باقرعليه‌السلام نقل فرموده اند كه:

و انَّه ليتقرَّبُ الىَّ بالنَّافلة حتى اءَحبَّه فاذا اءَحببتَه كنت سمعه الَّذى يسمع به و بصره الَّذى يبصر به و لسانه الَّذى ينطق به(۶۰۴) .

«بنده تابع و خاشع من با اتيان نوافل و مستحبات طورى عمل مى كند كه مورد محبت من واقع مى شود. وقتى من او را دوست داشتم، گوش و چشم و زبان او خواهم بود».

اين نه بدان معناست كه بعضى منحرفان در توحيد و قائلين به حلول و اتحاد گفته اند؛ بلكه اين اهمان بيانى است كه راز و ما رميت اذ رميت و لكن اللّه رمى(۶۰۵) را مى گشايد كه چشم، دست، دل، گوش و زبان انسان جز به رضاى او كارى نمى كنند، آدم خود هيچ است و همه چيز خداست؛ و اگر در اين محبت و عشق صادق بود، خود را نمى بيند و به تعبير امام سجادعليه‌السلام در اين رساله حقوق:

اءَن تَقوم فيها مَقام الذَّليل الرَّاغب الرَّاهب الخائِف الرَّاجى المِسكين.

انسان بايد حجاب نفس را با عبادت زائل كند؛ كه اولين قدم در اين راه، نماز است و هنگامى كه بدين مرحله رسيد، فقط خدا را مى بيند. در حقيقت چشم، گوش، زبان و دست او آن گونه كه خدا مى خواهد و مى پسندد، عمل مى كند. امام سجادعليه‌السلام در مناجات هشتم از مناجات خمس عشر مى فرمايند:

و اءَلحقنا بعبادك الَّذين هم بالبدار اليك يسارعون و بابك على الدوام يطرقون، و اياك فى الليل و النهار يعبدون(۶۰۶) .

«خدايا! مرا به آن بندگانى ملحق كن كه براى وصال تو بر يكديگر پيشى مى گيرند و هميشه پشت در خانه تواند و در خانه تو را مى كوبند و در دل شب و همه روز تو را عبادت مى كنند».

امام سجادعليه‌السلام در ادامه سخن آنها را چنين توصيف مى فرمايند:

ملاءت لهم ضمائرهم من حبك و روَّيتهم من صافى شريك، فبك الى لذيذ مناجاتك وصَلوا، و منك اءقصى مقاصدهم حصَّلوا(۶۰۷) .

«خدايا! تو دلها و قلب هاى آنها را از محبت خود سرشار و مالامال كرده اى؛ و از شراب عشق خود آنها را سيراب كرده اى، درباره تو به لذت رازگويى با تو رسيده اند؛ و از طرف تو بالاترين مقاصد خود را به دست آورده اند».

اى دل بشارتى كه زمان وصال شد

فصل فراق رفت و گه اتصال شد

نوشيدن شراب محبت به صد شعف

دركيش شيخ وعارف وعامى حلال شد

حضرت در ادامه مى فرمايند:

فقد انقطعت اليك همتى و انصرفت نحوك رغبتى، فانت لا غيرك مرادى، و لك لا لسواك سهرى و سهادى(۶۰۸) .

«خدايا! همه همت من تويى. خدايا! همه رغبت و اشتياق من به سوى توست و فقط تو مراد و مقصود منى و خواب و بيدارى من براى تو است».

و لقاؤ ك قرةَ عينى و وصلك منى نفسى...و رَوَيتُك حاجتى و جوارك طلبى، و قربك غاية سُؤ لى و فى مناجاتك روحى و راحتى و عندك دواء علتى و شفاء غُلَّتى و برد لوعتى و كشف كربتى(۶۰۹) .

«خدايا! با آنچه كه چشم مرا روشن مى كند، فقط ديدار توست، آنچه آرزوى قلبى من است وصل و لقاى تو است. خدايا! آنچه كه مسالت دارم و نهايت آرزوى من است، قرار گرفتن در جوار قرب تو است؛ و فقط گفتگو با تو به من آرامش مى دهد. دواى همه دردهاى من نزد تو است. شفا و آرامش ‍ طغيان عطش من نزد تو است؛ و آنچه كه سوز دل مرا آرام مى كند، نزد تو است؛ آنچه كه مى تواند مصائب مرا درمان كند نزد تو است».

خاك درت بهشت من

عشق تو سرنوشت من

مهر رخت سرشت من

رضاى تو راحت من

حضرت در ادامه مى فرمايند:

و لا تقطعنى عنك و لا تبعدنى منك يا نعيمى و جنتى(۶۱۰) .

«خدايا! پيوند ميان من و خود را قطع كن. خدايا! تو مرا از خود مران كه همه فردوس و رضوان من، و همه دنيا و آخرت من فقط تويى».

به تعبير سيدالشهداءعليه‌السلام ، گاه بنده به مرتبه اى مى رسد كه مى گويد:

انت الَّذى اءَشرقت الانوار فى قلوب اوليائك حتى عرفوك و وحَّدوك و انت الَّذى اءزلت الاغيار عن قلوب اءحبائك حتى لم يحبّوا سواك و لم يلجئوا الى غيرك(۶۱۱) .

«خدايا! تو دل هاى دوستان خود را به نور محبتت منور كردى تا تو را شناختند. خدايا! اين تو بودى كه اغيار را از دلها بردى تا جز تو كسى را دوست نداشته باشند و به غير تو پناه نبرند».

حضرتعليه‌السلام ادامه مى دهند:

انت المونس لهم حيث اوحشتهم العوالم و انت الَّذى هديتهم حيث استبانت لهم المعالم، ماذا وجد من فقدك، و ما الَّذى فقد من وجدك، لقد خاب من رضى دونك بدلا و لقد خسر من بغى عنك متحولا(۶۱۲) .

«تويى مونس آنان، آن جا كه از عوالم هستى هراسناكند و تويى راهنماى آنان، آنجا كه نشانه هاى تو در برابرشان پيدا شود آن كسى كه تو را نيافت چه به دست آورده؟ و آن كه تو را يافت چه از دست داده است؟ آن كه تو را رها كرد و به غير تو دست يازيد، تهى دست است، و آن كه از درگاه تو كوچ كرد، در زيان است».

و خلاصه:

غوغاى عارفان و تمناى عاشقان

حرص بهشت نيست كه شوق لقاى توست

گفته شد كه از شرايط اساسى قبول نماز و عبادت، حضور و خشوع قلب است؛ و راه هاى تحصيل خشوع قلب و توجه دل را در حد اين گفتار بيان كرديم. از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل شده كه فرمودند:

لا ينظر اللّه الى صلاة، لا يحضر الرجل فيها قلبه مع بدنه(۶۱۳) .

«خداوند متعال به بنده اى كه نماز مى خواند، اما قلبش بدن او را همراهى نمى كند نظر نمى كند».

جسم در حال نماز است، اما قلب جاى ديگرى است؛ مقابل قبله ايستاده حمد و سوره مى خواند، اما دل در عوالمى ديگر سير مى كند و به قول صائب:

غير از خدا كه هرگز در فكر آن نبودى

هر چيز تو كه گم شد وقت نماز پيداست

اين نماز، نماز با خشوع دل و حضور نيست و در نتيجه اين نماز مقبول نيست. نمازگزار بايد آنچه را كه براى حضور قلب و خشوع دل لازم است، فراهم كند و از هر چيز كه موجب اشتغال فكرى او به سمت و سوى ديگرى جز خدا است، دورى كند. اين كار براى مومنان سهل است؛ چرا كه در رساله هاى عمليه از چيزى كه انسان را از فكر خدا و ياد خدا غافل مى كند، به عنوان مكروه ياد شده است. نماز در حال خواب آلودگى كراهت دارد.

و اذا قاموا الى الصلاة قاموا كسالى يراؤ ن الناس و لا يذكرون اللّه الا قليلا(۶۱۴) .

«منافقان چون به نماز ايستند با حال بى ميلى (و كسالت و براى رياكارى) نماز خوانند و جز اندكى ذكر خدا را (آن هم به قصد ريا) نكنند».

اين از اوصاف منافقان است كه به زحمت خواب را رها مى كردند و با خواب آلودگى براى رياكارى، تظاهر و نفاق در صف نماز مى ايستادند.

در مكروهات نماز مى خوانيم كه به هنگام نماز به آسمان نگاه نكنيد يا در موقع حصر و فشار بول و غايط به نماز نايستيد. لباس و يا حتى جوراب تنگ نپوشيد. مقابل انسان ديگرى نايستيد، مقابل درى كه باز است و يا معابرى كه رفت و آمد مى شود و يا مقابل عكس، مجسمه و مشابه آنها، به نماز نايستيد. اينها همه از موارد مكروه در نماز است كه ذهن و فكر انسان را از ياد خدا غافل مى كند؛ و يا به هنگام نماز با ريش، مو و دست خود بازى نكنيد. خلاصه هر چيزى كه منافى توجه و حضور قلب و خشوع دل در نماز است، مكروه شمرده شده است؛ چون در ادامه روايتى كه اين موارد را برمى شمرد و بر اساس آن فتواى داده مى شود آمده است كه:

فان ذلك كلّه نقصان من الصلاة(۶۱۵) .

«با هر يك از اين موارد يك نقصى در نماز ايجاد مى شود - و آنچه كه موجب نقصان در نماز است مكروه است -».

مقدمات نماز

بعد از اين مقدمات نسبتا طولانى به ذكر اسرار و دقايقى مى پردازيم كه در هر يك از مقدمات، مقارنات و افعال نماز آمده است.

۱ - طهارت

مقدمه ديگر، طهارت؛ شستن دست، مضمضمه و استنشاق است كه براى هر يك ادعيه منصوص وجود دارد؛ مثلا به هنگام شستن دست ها بگويد:

بسم اللّه و باللّه و الحمدللّه الَّذى جعل الماء طهورا و لم يجعله نجسا(۶۱۶) .

«به نام خدا و به خاطر خدا و سپاس از آن خدايى است كه آب را پاك كننده قرار داد نه ناپاك».

و به هنگام مضمضه بگويد:

اللّهم لقِّنى حجَّتى يوم اءَلقاك و اءَطلق لسانى بذكرك

«خدايا! در روزى كه با تو ملاقات مى كنم، دليلم را در دهانم نه؛ و زبانم را به ذكر خودت گويا كن».

به هنگام استنشاق بگويد:

اللّهم لا تَحرم علىَّ ريح الجنّة و اجعلنى ممن يشمّ ريحها و روحها و طيبها.

«خدايا! بوى بهشت را بر من حرام مكن؛ و مرا از آنها قرار ده كه بو و نسيم و عطر بهشت را مى بويند».

استنشاق و استشمام روايح، نسيم حديقه اوست.

بينى آن باشد كه او بويى برد

بوى او را جانب كويى برد

بعد نوبت شستن صورت و دو دست است كه هنگام شستن صورت بگويد:

اللّهم بيِّض وجهى يوم تسودُّ فيه الوجوه و لا تسودُّ وجهى يوم تبيض فيه الوجوه.

«روزى كه بندگانت به سياه رويان و سپيدرويان تقسيم مى شوند، خدايا! مرا از روسياهان قرار مده».

هنگام شستن دست راست بگويد:

اللّهم اءَعطنى كتابى بيمينى و الخلد فى الجنان بيسارى و حاسبنى حسابا يسيرا.

«خدايا! نامه مرا به دست راستم ده؛ و بهشت جاودان را نصيبم گردان، و محاسبه مرا آسان فرما».

هنگام شستن دست چپ بگويد:

اللّهم لا تعطنى كتابى بشمالى و لا تجعلها مغلوله الى عنقى و اءَعوذ بك من مقطعات النيران.

«خدايا! نامه ام را به دست چپم مده؛ و آن را نه از پشت سر و نه به گردنم مبند؛ و از تكه هاى آتش به تو پناه مى برم».

و بعد هنگام مسح سر بگويد:

اللّهم غشِّنى برحمتك و بركاتك و عفوك.

«خدايا! در آن روز، ما را غرق نعمت هاى خود قرار بده».

و هنگام مسح پا بگويد:

اللّهم ثبِّتنى على الصراط يوم تزلُّ فيه الاقدام واجعل سعيى فيه يرضيك عنى(۶۱۷) .

«خدايا! در آن روز كه قدم ها بر صراط مى لغزند، گامهاى مرا استوار گردان و مرا در مسيرى قرار ده كه منتهاى آن قرب، لقا و رضاى تو است».

به اين دليل است كه گفتيم ائمه طاهرينعليهم‌السلام يا اولياى الهى وقتى وقتى وضو مى گرفتند، رنگ چهره مباركشان دگرگون مى شد و در حقيقت چون اين امور از مقدمات ورود به محضر محبوب است، هر كسى كه اين احساس را داشته باشد بايد رنگش دگرگون شود:

از پريدن هاى رنگ و از تپيدنهاى دل

عاشق بیچاره هرجا هست رسوا میشود

تعبير رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم درباره وضو اين است كه (خرج من ذنوبه كيوم ولدته اءُمِّه(۶۱۸) كسى كه با اين خصوصيات و با توجه به آنچه براى مقدمه اين مهمانى گفته شد، وضو بگيرد و نماز بخواند و در آن نماز هم خشوع داشته باشد، بعد از نماز، مانند كسى است كه تازه از مادر متولد شده است و هيچ گناهى در پرونده او نيست.

در حديثى از امام صادقعليه‌السلام آمده است:

ان الوضوء على الوضوء نور على نور و مَن جدَّد وضوءه من غير حدث آخر جدَّد اللّه عزَّ وَ جَلّ توبته من غير استغفار(۶۱۹) .

«وضو نور است و وضوى بعد از وضو نور على نور است، اگر كسى وضو را تجديد كند، مثل اين است كه خداوند بدون استغفار، گناه او را بخشيده باشد».

از امام صادقعليه‌السلام روايت شده است كه فرمودند:

الطُّهر على الطّهر عشر حسنات(۶۲۰) .

«طهارت در پى طهارت، موجب ثبت حسنات دهگانه در پرونده اعمال انسان مى شود».

بنابراين، يكى ديگر از افعال مقدماتى نماز، طهارت است كه آن هم بايد با اين خصوصيات و با اين قيود و توجهات انجام گيرد؛ كه خودش در حقيقت طى مسيرى است كه به سمت محبوب واقعى كه اگر اين طى طريق را با عشق تمام و با توجه و علاقه انجام دهد، به هنگام لقا، توفيق بيشترى خواهد داشت.

۲ - اوقات نماز

يكى ديگر از مسائلى كه در نماز مورد توجه است مساله وقت است. مواقيت، از مباحث نماز است. كسى كه نماز را درك لقا و حضور در محضر حضرت حق تعالى مى داند، لحظه شمارى مى كند كه در اولين دقايق و لحظات، اين لقا حاصل شود و اين زمان را ميقات مواعده مى داند كه اگر تاخير كند، محبوب و معشوق از را ناراضى ساخته است. و به همين دليل است كه نقل كرديم يكى از زوجات رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى گويد:

كان رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم يحدِّثنا و نحدِّثه فاذا حضرت الصلاة فكاءَنَّه لم يعرفنا(۶۲۱) .

«ما در محضر رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نشسته بوديم، او با ما سخن مى گفت و ما هم با او سخن مى گفتيم، اما وقتى موقع نماز شد، گويى رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اصلا ما را نمى شناسد».

روايتى از امام هشتم حضرت اباالحسن الرضاعليه‌السلام نقل شده است كه فرمودند:

اذا دخل الوقت عليك فصلِّها فانك لا تدرى ما يكون(۶۲۲) .

«وقتى موقع نماز شد، اول وقت، نمازت را به جاى آور؛ زيرا نمى دانى كه چه اتفاقى خواهد افتاد».

اگر عاشقى و مشتاق، در اولين لحظه باب گفتگو با خدايت را باز كن؛ چون نمى دانى تا ساعتى ديگر چه خواهد شد. آيا واقعا زنده خواهى بود يا نه! اين است كه توصيه شده: اذا دخل الوقت عليك فصلّها البته درست است كه از نظر فقهى اگر كسى در داخل وقت از دنيا برود و اول وقت نماز نخوانده باشد، قضاى آن نماز بر ذمه او نيست، اما اين مصيبت را چه كند كه فيض لقا و ديدار الهى را در آخرين ساعات و لحظه هاى عمرش از دست داده است.

در روايت ديگرى از امام صادقعليه‌السلام نقل شده است كه فرمودند:

اءوّله رضوان اللّه و آخره عفو اللّه و العفو لا يكون الا عن ذنب(۶۲۳) .

«اول وقت، رضوان الهى است، و از اول وقت كه گذشت ديگر عفو خدا است. طبيعى است كه اين عفو، عفو از گناه است».

اگر كسى در اول وقت نمازش را به جاى آورد، وارد رضوان خدا شده، اما اگر از اول وقت تاخير كرد، مشمول عفو خدا مى شود؛ يعنى نمازى كه از اول وقت تاءخير بيفتد، گناهى است كه خدا او را مى بخشد؛ پس چه بهتر كه انسان با نماز وارد رضوان الهى شود، نه مشمول عفو و غفران؛ چون در رضوان عفو غفران هم هست، اما در عفو و غفران، رضوان نيست.

در تعبير ديگرى امام صادقعليه‌السلام مى فرمايند:

اذا دخل وقت الصلاة فُتِّحت اءَبواب السَّماء لصعود الاعمال فما اءَحبّ اءَن يصعدَ عمل اءَوَّل مِن عملى و لا يُكتبَ فى الصحيفة اءَحد اءَوَّلُ منِّى(۶۲۴) .

«وقتى اول وقت نماز شد، خداوند ابواب آسمان ها را براى صعود اعمال به نزد خود مى گشايد اين عمل صالح است كه در اول وقت به سمت خدا صعود مى كند من دوست ندارم كه هيچ عملى زودتر از عمل من صعود كند، و نام هيچ كسى قبل از من در صحيفه انجام دهندگان وظيفه ثبت و ضبط شود».

و به تعبير روان تر حضرت مى خواهند بفرمايند: من دوست ندارم كه هيچ عملى قبل از عمل من به خدا عرضه شود؛ و در ديوان الهى هيچ نامى به عنوان نمازگزار بر نام من مقدم شود.

بنابراين، اگر كسى واقعا نماز را لقاءاللّه مى داند و خود را در پيشگاه و محضر خدا مى بيند، بايد اولين دقايق ممكن را براى انجام نماز انتخاب كند، بايد اولين دقايق ممكن را براى انجام نماز انتخاب كند، و هيچ فعل و عملى را بر نماز و لقاى خود مقدم نكند.

۳ - لباس نمازگزار

يكى ديگر از مقارنات نماز ساتر است. پوشيدن لباس و مستور داشتن قبايح و عورات جسم به هنگام نماز از واجبات است و همچنين مستحب است كه انسان براى نماز زيباترين و پاكيزه ترين لباس را با همان هيات و شكلى كه به رسمى ترين مجالس دعوت مى شود، بپوشد. در سخنى از اميرالمومنينعليه‌السلام آمده است كه:

ان اللّه جميل يحب الجمال و يحبُّ اءَن يرى اءَثر نِعَمِهِ على عبدهِ(۶۲۵) .

«خدا زيباست و منشاء هر جمال و زيبايى است و زيبايى را نيز دوست دارد و همچنين دوست دارد كه وقتى به بنده اش تفضلى كرده و نعمتى اعطا كرده است، آثار آن را بر آن بنده ببيند».

چه بهتر كه اين نعمت الهى را انسان هنگام ورود به محضر او و در ميهمانى او به همراه داشته باشد. پوشش كنيه از اين است كه خداوند همانگونه كه با نعمت پوشش و لباس انسان را برترى داد، خطاهاى باطنى او را نيز پنهان دارد؛ چون در تعبيرى از امام صادقعليه‌السلام وارد شده كه:

اما اللِّباس الظَّاهر فنعمة من اللّه تعالى تستر بها عورات بنى آدم و هى كرامة اءكرم اللّه به ذرِّية آدم لم يُكرم بها غيرهم و هى للمومنين آلة لاداء ما افترض اللّه عليهم و خير لباسك ما لا يشغلك عن اللّه عزَّ وَ جَلّ بل يقربك من ذكره و شكره و طاعته و لا يحملك على العجب و الرياء و التزين و التفاخر و الخيلاء فانها من آفات الدين و مورثة القسوة فى القلب فاذا لبست ثوبك فاذكر ستر اللّه عليك ذنوبك برحمته و البس باطنك كما البست ظاهرك بثوبك وليكن باطنك من الصدق فى ستر الهيبة و ظاهرك فى ستر الطاعة واعتبر بفضل اللّه عز و جل(۶۲۶) .

«لباس ظاهر، نعمتى است كه خدا به وسيله آن قبايح بنى آدم را مى پوشاند و اين اكرامى است از زمره كرامت هاى خاص پروردگار نسبت به بنى آدم، كه اين كرامت را به انسان اختصاص داد و هيچ يك از مخلوقات الهى ساتر و پوشش ندارند؛ منتهى بهترين لباس اين است كه ضمن اين كه ساتر انسان است و عيوب انسان و بدى هاى او را مى پوشاند، باعث طغيان بدى هاى ديگر در انسان نشود. لباس زيبا و خوب، انسان را از ياد خدا غافل نكند، بلكه انسان ره به ياد خدا و شكر و اطاعت او رهنمون شود و از ريا و مفاخره و خودبزرگ بينى حفظ كند؛ كه هر يك از اينها آفت دين است و در انسان قساوت قلب ايجاد مى كند. وقتى لباس پوشيدى، بياد آور كه خداوند به واسطه رحمتش، گناهان تو را پوشاند؛ و همان طور كه ظاهر خود را مى پوشانى، باطن خود را نيز بپوشان؛ و باطن را از روى صدق به لباس ‍ هيبت بپوشان و ظاهر را به لباس اطاعت».

اين بنده با يك دنيا خضوع، احتياج و عشق به درگاه تو آمده، همه عيوب او را مستور بدار كه اين راه و رسم دوستى و محبت است.

پوشيده داشتن عيب دوست و برملا نكردن آن، راه و رسم محبت و دوستى است.

لا تفضحنى على رؤ وس الاشهاد من العالمين(۶۲۷) .

«مرا در مقابل ديدگان بندگانت رسوا مساز».

۴ - مكان نمازگزار

يكى ديگر از امورى كه در نماز مورد توجه است، مساله مكان نمازگزار است. آن گونه كه گفتيم، نماز لقا و حضور در پيشگاه حضرت رب الارباب است و وقت ميقات و ميعاد ملاقات؛ پس مكان نماز هم خانه اوست؛ بنابراين، توصيه اكيد شده است كه نماز را در مسجد به جاى آوريد و هيچ عاشق بى قرارى در رفتن به خانه محبوب تامل و ترديد نمى كند، در روايتى از امام صادقعليه‌السلام نقل شده كه فرمودند:

مكتوب فى التوراة اءَنَّ بيوتى فى الارض المساجد فطوبى لعبد تَطهَّرَ فى بيته ثم زارَنى فى بيتى الا انَّ على المَزُور كرامَةَ الزائر(۶۲۸) .

«در تورات آمده است كه خانه هاى من در روى زمين، مساجدند. خوشا به حال كسانى كه در خانه خود پاك و طاهر شده؛ بعد براى زيارت و ملاقات به خانه من مى آيند. پس به درستى كه بر ميزبان است كه زائر و مهمان را اكرام كند».

وقتى به خانه ميزبان قدم مى گذارى؛ آن هم با دعوت او، به يقين مورد اكرام وى واقع خواهى شد؛ به ويژه كريمى كه اكرام از همه كريمان است. محضر، محضر او؛ خانه، خانه او و وقت مواعده و ملاقات اوست.

در بعضى از روايات نسبت به همه مومنان به ويژه كسانى كه مسجد در نزديكى آنها است سفارش شده است كه نماز را در مسجد به جاى آورند. از حضرت رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل شده است كه فرموده اند:

لا صلاة لجار المسجد الا فى مسجده(۶۲۹) .

«همسايه مسجد اگر در خانه نماز بخواند، آن نماز، كامل نخواهد بود».

در بعضى از دستورات ديگر هم آمده كه اگر كسى توانايى رفتن به مسجد ندارد، در خانه اش مصلايى را مخصوص نماز خود قرار دهد.

۵ - قبله

از ديگر مقدمات نماز، استقبال قبله و يا ضرورت ايستادن در مقابل بيت الله الحرام است. وجوب اين امر كنايه از روى گرداندن از هر چيزى و توجه به يك جهت و آن هم بيت اللّه الحرام است كه: «قبله عاشق يكى آمد و بس» و قرآن نيز مى فرمايد:

فاينما تولوا فثم وجه اللّه(۶۳۰) .

«به هر طرف كه روى كنيد به خدا روى آورده ايد».

هرجا روى كنى و هرجا بنگرى همان جا خدا است. ولى فرمان خداوند متعال اين است:

فول وجهك شطر المسجد الحرام(۶۳۱) .

«اى پيامبر! روى به طرف مسجدالحرام كن».

شما مسلمين نيز هركجا باشيد در نماز روى بدان جانب كنيد. از آن جا كه اراده نمازگزار بايد اراده مراد و محبوبش باشد و نبايد از اين اراده تخلف كند، همين كه او مى خواهد، بايد رو به خانه او بايستد و با او سخن بگويد.

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند:

ان اللّه مقبل على المصلى ما لم يلتفت(۶۳۲) .

«مادامى كه نمازگزار از قبله روى نگردانده، خداوند با او سخن مى گويد».

شايد اين سخن كنايه از اين است كه چون خدا فرمان داده كه اعضا و جوارح و مقاديم بايد به سمت قبله باشد، توجه قلب او هم بايد به سوى خدا باشد.

بنابر اين از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روايت شده است كه حضرت نمازگزارى را ديدند كه با محاسن و ريش خود بازى مى كند، فرمودند:

اما هذا لو خشع قلبه، لخشعت جوارحه(۶۳۳) .

«اگر قلب و دل اين مرد خاشع بود، هر آينه اعضا و جوارحش نيز خاضع بود».

اى آن كه به قبله وفا روست تو را دل را پى اين وآن، نه نيكوست تو را                بر مغز چرا حجاب شد پوست تو را يك دل دارى، بس است يك دوست تو را

در سخنى از امام صادقعليه‌السلام وارد شده است كه فرمودند:

اذا استقبلت القبلةَ فَانس الدُّنيا و ما فيها و الخلق و ما هم فيه (واستفرغ قلبك من كل شاغل يشغلك عن اللّه) و عاين بسرِّك عظمة اللّه و اذكر وُقوفك بين يديه يوم تَبلُو كل نفس ما اءَسفلت و رُدُّوا الى اللّه مولاهم الحق(۶۳۴) .

«وقتى مقابل قبله مى ايستى، در حقيقت بايد از دنيا و آنچه كه در آن است دل بكنى و از آنها مايوس باشى؛ از همه خلق و مخلوقات منقطع شوى و دل خود را از هر چيزى كه تو را از ذات ذوالجلال اليه غافل مى كند، خالى كنى و با چشم باطن، عظمت و جلال پروردگار را ببينى و به يادآورى كه همچنان كه الان به نماز ايستاده اى، روزى هم بايد در صحنه قيامت و در پيشگاه ربوبى براى پاسخ ‌گويى اعمالت بايستى، روزى كه براى هر كس آنچه فرستاده است آشكار مى شود و همه به سوى پروردگار بازگردانده مى شوند».

در سخن ديگرى از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وارد شده است كه فرمودند:

امّا يَخاف الَّذى يُحَوِّل وجههُ فى الصلاةِ اءَن يُحَوِّلَ اللّه وجهه حِمَارا(۶۳۵) .

«آن كه در نماز از توجه به خداوند روى مى گرداند آيا نمى ترسد از اين كه خداوند روى او را به صورت چهارپايى تغيير دهد».

غفلت و بازى گوشى اعضا و جواح در نماز حكايت از بى توجهى دل مى كند؛ و اين نشانه اين است كه اساسا او نمازى كه بنيادش بر ذكر و توجه است به جاى نياورده است. بنابراين، به چهارپايى تشبيه مى شود كه ضرب المثل بلاهت و نادانى است. نتيجه اين كه، اگر دل و قلب نمازگزارى توجه نداشته باشد، اعضا و جوارحش نيز خضوع و خشوع نخواهند داشت.

شايد رمز ديگر وحدت جهت در قبله و كعبه معظمه، نمايش همدلى و همراهى همه مسلمانان عالم باشد.

۶ - اذان

يكى از مقدمات نماز، اذان است كه با كلمه «اللّه» آغاز مى شود و با همان كلمه نيز خاتمه مى يابد اللّه اكبر در آغاز و لا اله الا اللّه در پايان به تعبير غزالى و به نقل مرحوم فيض: اين نماز يادآور منادى قيامت و نفخ صور است؛ و اگر انسان شيفته ملاقات با محبوب و يار باشد، گويى كه ندا و صوت موذن، مژده ديدار و زمان وصال را بشارت مى دهد. براى همين است كه پيامبر در نزديكى مواقيت نماز به بلال مى فرمودند: ارحنا يا بلال(۶۳۶) دل و جان مار با نواى دلنشين اذان و ياد خدا نوازش كن؛ زيرا تعبير رسول اكرم صلى اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اين بود كه و قرة عينى فى الصلاة(۶۳۷) نماز موجب روشنايى چشم من است.

اركان و واجبات نماز

بعد از پايان گفتگو در مقدمات نماز سخن را با مقارنات و افعال ادامه مى دهيم.

۱ - نيت

يكى از اركان نماز، نيت است، درباره نيت و اصل عبادت بحث جامعى در حق اللّه داشتيم و گفتيم كه نيت روح عمل است و عمل بدون نيت مانند جسد بدون روح است كه ارزش ندارد. آن روح، اخلاص در نيت است و اصلا امرى كه از جانب خداوند به عبادت تعلق گرفته، و به خصوص در نماز مطلوب است، عبادت با نيت و خالص است.

اخلاص در عمل

و ما اُمروا الا ليعبدوا اللّه مخلصين (۶۳۸) .

«و به آنها دستورى داده نشده بود؛ جز اين كه خدا را بپرستند، عبادتى خالص و منزه از همه شوائب».

و يا در آيه ديگر:

فمن كان يرجوا لقاء ربه فليعمل عملا صالحا و لا يشرك بعبادة ربه اءحدا (۶۳۹) .

«پس هركه به لقاى پروردگارش اميد دارد، بايد كارى شايسته انجام دهد، و هيچ كس را در عبادت پروردگارش شريك نكند».

كسى كه اميد دارد به وسيله عمل عبادى خود به ديدار با خدا نايل آيد، بر او لازم است عمل صالح را با نيت خالص به پيشگاه خدا عرضه كند. حديثى از امام صادقعليه‌السلام نقل مى كنند كه حضرت فرمودند:

صاحب النية الصادقة، صاحب القلب السليم لانَّ سلامة القلب من هواجس المحذورات بتخليص النيّة للّه فى الامور كلِّها قال اللّه عزَّ وَ جَلّ« يوم لا ينفع مال و لا بنون # الا من اءَتى اللّه بقلب سليم»(۶۴۰) .

«كسى نيت صادق و خالص خواهد داشت كه دلى خالص و قلبى سليم داشته باشد؛ قلبى كه از همه خاطرات و خطورات زشت و ناپسند منزه باشد آن گاه او مى تواند نيت خود را خالص كند؛ آن هم براى روزى كه مال و فرزندان سودى نمى بخشد مگر كسى كه با قلب سليم به پيشگاه خدا آيد».

سلامت و پاكيس دل در اين دنيا با عبادتى مثل نماز، تقويت مى شود؛ و اگر انسان موفق نشود كه در عبادتى، مانند نماز، نيت خالص و به دور از همه شوائب داشته باشد، در هيچ عملى اين توفيق را پيدا نخواهد كرد. اساسا نماز و هر عبادت ديگر، با ريا، عجب و يا هر چه كه با عبادت در تضاد است، تفاوت ماهوى و ريشه اى دارد؛ به اين معنى كه اگر در نيت عبادت، غير خدا لحاظ شد، ديگر عبادت نخواهد بود. نماز ريايى؛ كه نيت غير خدا در آن است نمازى است كه معبود در آن فراموش شده و مورد غفلت واقع شده است. قرآن نيز اينگونه نماز را نشات گرفته از نفاق مى داند:

ان المنافقين يخادعون اللّه و هو خادعهم و اذا قاموا الى الصلاة قاموا كُسالى يُراؤ ن الناس و لا يذكرون اللّه الا قليلا (۶۴۱) .

«منافقان مى خواهند خدا را فريب دهند؛ در حالى كه او آنها را فريب مى دهد؛ و هنگامى كه به نماز بر مى خيزند، با كسالت بر مى خيزند؛ و در برابر مردم ريا مى كنند؛ و خدا را جز اندكى ياد نمى نمايند».

منافقين در نمازشان با خدا خدعه مى كنند. از راه مكر و حيله گرى وارد شده اند و در حقيقت تظاهر به عبادت و پرستش مى كنند و خدا را از ياد برده اند.

آفات اخلاص در عمل

در بعضى از تعبيرات، به كسانى كه در عمل خود، غير خدا را شريك مى كنند بدتر از نفاق، كفر محض و مطلق را به آنها نسبت داده است؛ مثلا رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند:

ان اءَخوف ما اءَخاف عليكم الشرك الاصغر، قيل: و ما الشرك الاصغر يا رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ؟ قال: الرياء(۶۴۲) .

«خطرناك ترين چيزى كه من بر شما مى ترسم، شرك اصغر است، گفتند: يا رسول اللّه! شرك اصغر چيست؟ در جواب فرمودند: ريا در عمل و عبادت».

از آسيب هايى كه خلوص را در معرض خطر قرار مى دهد و آفت بسيار خطرناكى است، تظاهر و رياكارى است. امام سجادعليه‌السلام در دعاى مكارم الاخلاق مى فرمايند:

و عبِّدنى لك و لا تُفسد عبادتى بالعجب(۶۴۳) .

«خدايا! مرا بنده خود قرار ده تا عبادت كنم، اما نگذار اين عبادتم با عجب و خودپسندى باطل شود».

روايت ديگرى از اميرالمومنينعليه‌السلام نقل شده است كه مى فرمايند:

سيئة تسوؤُك خير من حسنة تعجبك(۶۴۴) .

«گناهى كه تو را آزار دهد و متاثر كند، بهتر از عبادت و حسنه اى است كه تو را گمراه كند و موجب عجب و خوپسندى تو شود».

سرّ اين مطلب نيز روشن است: حسنه مومن بى ظرفيت ممكن است او را به وادى تباهى و سقوط ببرد، ولى يك گناه هشداردهنده موجب نجات او مى شود، چنان كه نمونه از آن را در سخن امام سجادعليه‌السلام مى بينيم كه فرمودند:

دخل رجلان المسجد اءَحدهما عابد و الاخر فاسق فخرجا من المسجد و الفاسق صديق و العابد فاسق و ذلك انَّه يدخل العابد المسجد مدلا بعبادته يدلُّ بها فتكون فكرته فى ذلك و تكون فِكره الفاسق فى التِّنِدُّم على فسقه و يستغفر اللّه عزَّ وَ جَلّ ممَّا صنع من الذنوب(۶۴۵) .

«دو فرد وارد مسجد شدند؛ يكى عابد و زاهد، ديگرى فاسق و گناهكار. به هنگام خروج از مسجد آن عابد، فاسق شد و آن فاسق به يك صديق پاكيزه تبديل شد؛ زيرا عابد، مغرور به عبادت خود شد و عجب او را گرفت و فاسق به هنگام خروج از مسجد، در خاطرش پشيمان و نادم از گناهان بود و از خدا استغفار مى كرد».

بنابراين، گناهى كه انسان را تكان دهد و تنبيه كند، از نظر روحى و روانى براى او بهتر از حسنات و عباداتى است كه موجب غرور و خودپسندى او شود. بر اين اساس در باب نيت، اين نكته خيلى دقيق است كه اميرالمومنينعليه‌السلام فرمودند:

من حسنت نيته، اءمده التوفيق(۶۴۶) .

«اگر كسى نيت خود را پاكيزه كرد و نيت سالم پيدا كرد، توفيق الهى او را يارى مى كند».

عطايا و تفضلات الهى و اجر و ثواب پروردگار در دنيا و آخرت براساس ‍ نيت انسان است.

على قدر النيه تكون من اللّه العطيه(۶۴۷) .

«به همان مقدارى كه انسان نيت كار خير مى كند، حتى اگر به مرحله عمل هم نرسد، خدا تفضل مى كند».

در روايتى از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وارد شده است كه فرمودند:

مَن اءَتى فراشه و هو يَنوِى اءن يقوم يصلى من الليل فغلبته عيناه حتى اءصبح كُتب له ما نَوى و كان نومه صدقه عليه من ربه عز و جل(۶۴۸) .

«كسى كه به بستر برود و نيتش اين باشد كه قبل از اذان صبح برخيزد و نماز بخواند، چنانچه خواب او را بگيرد و تا صبح بيدرا نشود، خداوند همين نيت او را كه قصد انجام نماز شب داشته براى او ثبت مى كند و اين خواب هم به عنوان صدقه و عنايتى از جانب خدا براى او نوشته مى شود».

وقتى در زيارت سيد الشهداعليه‌السلام مى گوييم:

يا ليتنى كنت معكم فافوز فوزا عظيما(۶۴۹) .

«اى كاش با شما بودم تا به رستگارى بزرگ مى رسيدم».

اگر واقعا در اين گفته صادق باشيم، بنا به تصريح روايات و كلمات اهل بيتعليهم‌السلام ثواب شهداى كربلا و حضور در ركاب حضرت اباعبداللّهعليه‌السلام نصيب ما مى شود. در خطبه دوازدهم نهج البلاغه مى خوانيم:

لَما اءَظفَرَه اللّه باءَصحابَ الجملَ و قد قال له بعض اءَصحابه: وَدِدتُ اءنَّ اءَخى فلانا كان شاهدَنَا ليَرى ما نَصَرَك اللّه به على اءَعدائِكَ فقال لهعليه‌السلام اءَهوى اءَخيكَ مَعَنا؟ فقال: نعم، قال فقد شهدنا و لقد شهدنا! فى عسكَرِنَا هذا اءَقوَام فى اءَصحاب الرِّجال و اءَرحامِ النِّساء، سَيَرعُفُ بهم الزَّمان و يَقوَى بهمُ الايمان(۶۵۰) .

«وقتى اميرالمومنينعليه‌السلام پيروزمندانه از واقعه جنگ جمل باز مى گشتند، يكى از اصحاب نزد حضرت رفت عرض كرد: اى كاش فلان دوست من هم اين جا بود و از اين پيروزى شما بر دشمنانت لذت مى برد! حضرت به او فرمودند: آيا دل و فكرش با من و تو است؟ عرض كرد: آرى يا اميرالمومنين! حضرت فرمودند: با اين نيت كه او دارد، مانند ديگر اصحاب جمل كه حضور دارند، او هم حاضر و شاهد است؛ نه تنها دوست تو، بلكه بسيارى از انسانهايى كه در طول زمانهاى دور خواهند آمد و اينك بر پشت پدران و يا در رحم مادرانند و هنوز قدم به اين دنيا نگذاشته اند، ثواب حضور در اين جنگ و پيروزى را دارند».

اين نيست جز اين كه كسانى در طول تاريخ بعد از اميرالمومنينعليه‌السلام آمدند و بر مظلوميت حضرتعليه‌السلام گريستند، آرزو مى كردند كه اى كاش آنها هم در جمل، صفين و نهروان بودند و مولايشان را يارى مى كردند. اينها با اين نيت و صفاى درون يقينا از ياران اميرالمومنينعليه‌السلام هستند.

در سخن ديگرى از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روايت شده كه در يكى از جنگ ها ظاهرا جنگ تبوك فرمودند:

تركنا فى المدينة اءَقواما لا نقطع واَديا و لا نَصعد صُعودا و لا نَهبِط هبوطا الا كانوا معنا. قالوا: كيف يكونون معنا و لم يشهدوا، يُحشر النّاس على نيّاتهم(۶۵۱) .

«ما افرادى را در مدينه گذاشتيم و آمديم، كه نه با ما راهى را آمده اند و به پستى و بلندى ها را با ما طى كرده اند؛ اما آنها در پيمودن همه اين بيابان ها و كوه ها و دامنه ها با ما همراه بودند. سوال كردند: يا رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ! چگونه آنها با ما بودند و ما آنها را نمى ديديم؟ حضرت فرمودند: اصلا حشر در قيامت بر اساس نيت است».

و در غير اينصورت اصلا خلود در نعيم و عذاب و جهنم وبهشت الهى معنا ندارد، كسى پنجاه سال گناه مى كند و مشرك است، يك عمر كه هيچ، بلكه خالدين فيها ما دامت السماوات و الارض(۶۵۲) براى هميشه در عذاب الهى مخلد است. كسى سى سال، چهل سال كمتر يا بيشتر عمل خير انجام داده و مومن بوده است، براى هميشه مخلد در نعيم الهى است؛ و اين نيست جز به خاطر نيت.

پس اخلاص در نيت، سنگين ترين وزنه در ميزان اعمال است. از طرفى در عين اين كه گران قيمت و ارزشمند است؛ در دنيا و آخرت كاربرد و كارايى دارد و سهل و آسان است؛ از سويى ديگر بسيار مشكل و سخت است؛ چرا كه يك جدال واقعى و منازعه اى سنگين با تمايلات نفسانى است كه اگر انسان بتواند بر آن غلبه كند، حاصلش خيلى زيبا و شيرين است. امام سجادعليه‌السلام در دعاى نهم صحيفه مباركه سجاديه، مى فرمايند:

اللّهم فصل على محمد و آله، واجعل همسات قلوبنا، و حركات اعضائنا، و لمحات اءَعيُننا و لهَجاتِ اءَلسِنَتِنا فى موجبات ثوابك(۶۵۳) .

«خدايا! بر محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و خاندانش درود فرست و آنچه را كه در دل هاى ما مى گذرد و حركاتى كه اعضا و جوارح ما مرتكب مى شوند و چشم برهم زدن ها و سخنان ما را مشمول ثواب خود قرار ده».

آنچه به قلب انسان خطور مى كند، در پرونده عمل انسان ثبت مى شود. سوال اين است كه نيت خير عمل نيست، پس چگونه در پرونده اعمال به عنوان حسنه ثبت و ضبط مى شود. بايد گفت منشا اعمال، نيت است و اگر نيت، فكر و انديشه انسان، در مسير خير و صلاح باشد، همان خلوص در نيت است كه براى انسان ارزش دارد و فقط نيت پاكيزه و منزه برخاسته از قلب سليم مى تواند چنان روح مقدسى در اعمال ناچيز و بى مقدار انسان بدمد، تا آنها را به اعمالى موثر در دنيا و آخرت، و سنگين در ميزان اعمال تبديل كند.

۲ - تكبيرة الاحرام

يكى از اركان نماز تكبيرة الاحرام است. قبل از تكبير، ادعيه منصوصه اى وارد شده كه توجه انسان را به سمت معبود بيشتر مى كند. يكى از اين دعاها اين عبارت است:

وجَّهتُ وجهِىَ لِلَّذى فَطَرَ السماوات والارض عالمُ الغيب و الشهادة حنيفا مسلما و ما اءَنا مِنَ المشركين(۶۵۴) .

«رو به سوى كسى آورده ام كه خالق آسمان ها و زمين است؛ داناى نهان و آشكار است و من تسليم او شده ام و از مشركان نيستم».

نه اين كه صرفا رو به قبله ايستاده ام، بلكه دل به او داده ام؛ پس بايد نمازگزار مراقب باشد كه واقعا دل را متوجه او كند. در اين عبارت مى گويد: كه رو به سوى تو آورده ام و مشرك هم نيستم.

البته معلوم است كسى كه به نماز مى ايستد، براى خدا شريك قائل نيست، ولى بايد مراقب ابتلا به شرك خفى كه ريا و تظاهر است باشد تا آلوده نشود. حضرت رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرموده اند:

انَّ اءَخوف ما اءَخافُ عليكم الشِّرك الاصغر، قيل: و ماالشرك الاصغر يا رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ؟ قال: الرياء(۶۵۵) .

«خطرناك ترين چيزى كه من بر شما مى ترسم، شرك اصغر است، گفتند يا رسول اللّه! شرك اصغر چيست؟ در جواب فرمودند: رياى در عمل و عبادت».

شرك اصغر كه تظاهر و آلودگى به ريا است، يكى از خطرات و آفات بسيار مهم است و درباره شرك در عبادت فرموده اند:

انَّ الشِّرك اءَخفى من دَبيبِ النَّمل على صفاةِ سَوداء فى ليلة ظَلماء(۶۵۶) .

«شرك در عبادت از حركت مورچه اى بر روى سنگ خاراى سياه در دل شبى تاريك پنهان تر است».

پس اين مطلب انسان را تنبه مى دهد كه غير از خدا هر نيت ديگرى را بايد از خويش دور كند. ديگر اين كه مى گويد: حنيفا مسلما«من مسلمان هستم». طبيعى است كه مسلمان به حكم مسلمان بودنش رو به قبله ايستاده و نماز مى خواند؛ اما در اين جا به يك نكته اى توجه مى دهد و آن اين كه:

المسلم مَن سَلِمَ المسلمون من يده و لسانه(۶۵۷) .

«مسلمان كسى است كه ديگران از آزار دست و زبان او ايمن باشند».

اگر واقعا چنين نبود، بايد از همان وقت كه اين كلمات را بر زبان مى آورد و اعتراف مى كند كه من مسلمانم، نسبت به گذشته نادم پشيمان باشد.

عبارت ديگرى كه در مقدمه نماز مستحب است:

انَّ صَلاتى و نُسُكى و مَحيَاىَ و مَمَاتِى لِلَّهِ ربّ العالمين(۶۵۸) .

«نماز من، راه و روش من، زندگى من، مرگ من، همه براى خداست».

يعنى همه حركات و سكنات من براى خداست و براى خود هيچ قائل نيستم. و به درستى كه بايد اين چنين باشد كه انسان همه زندگى خود را بر اساس فرمان هاى الهى تنظيم كند. خشم و سخط و همه افعال و كارهاى او بايد بر اساس رضاى الهى تنظيم شده باشد. آنچه خدا مى پسندد فعل و كار او باشد و آنچه مبغوض ذات حق تعالى است مطلقا انجام ندهد. در حقيقت در مقدمه ورود به محضر دوست با بيان اين عبارات و با القاى اين مفاهيم خود را تربيت مى كند و بايد خيلى مراقب باشد كه در بيان اين كلمات دروغ نگفته باشد.

در دعاى منصوص ديگر اين عبارت است:

يا محسن قد اءَتاك المسى ء و قد اءَمَرت المحسن اءَن يَتَجاوزُ عن المُسى ء و اءَنت المحسن و اءَنا المسى ء فبحقِّ محمد و آل محمد صلِّ على محمد و آل محمد...، و تجاوز عن قبيح ما تعلم منّى(۶۵۹) .

«اى خداى محسن و نيكوكار! اين بنده گناهكار بدكردار به پيشگاه تو آمده است. خدايا! تو امر كرده اى كه نيكوكاران از گناه بدكاران بگذرند. خدايا! تو نيكوكارى و من هم گناهكار و بدكردار؛ پس تو را قسم مى دهم به حق محمد و آل محمد از سيئات اعمال و از كارهاى قبيح و زشت من به زيبايى ها و كمال و جمال خود بگذر».

اين همان تعبيرى است كه امام سجادعليه‌السلام در وصف نماز و در بيان حقوق نماز فرمودند:

الطلب اليه فى فكاك رقبتك التى احاطت بها خطيئتك و استهلكتها ذنوبك

به گونه اى سخن بگويد و از خدا طلب كند كه بدكارى ها و زشت كاريهاى خود را به ياد آورد؛ قصور و ناتوانى خود را در مقابل نعمت هاى غيرقابل شمارش خدا به ياد آورد. به قول سعدى:

بنده همان به، كه ز تقصير خويش

عذر به درگاه خداى آورد

ورنه سزاوار خداونديش

كس نتواند كه به جاى آورد

معانى تكبير

حالا، بعد از توجه تام و كامل، تكبير مى گويد، معناى تكبير به نقل از روايت اين است كه:

اللّه اكبر مِن اءَن يوصف(۶۶۰) .

«او بزرگتر از آن است كه به وصف درآيد».

به تعبير ديگرى:

اللّه اكبر من كل شى ء(۶۶۱) .

«او از هر چيز و از هركس بزرگتر است».

و يا اين كه:

اللّه لا يدرك بالحواس، و لا يقاس بالناس(۶۶۲) .

«خدا بالاتر و بزرگتر از اين است كه با حواس ما قابل ادراك و با ساير مخلوقاتش قابل قياس باشد».

به تعبير امام حسينعليه‌السلام :

اءَيكون لغيرك من الظُّهور ما ليس لك حتَّى يكون هو المظهر لك(۶۶۳) .

«آيا مخلوقات خدا ظهور و تجليشان از او بيشتر است تا آنها برهان و دليل بر او قرار بگيرند».

در روايتى از امام صادقعليه‌السلام نقل شده كه فرمودند:

فاذا كبرت فاستصغر ما بين السموات العلى و الثرى، دون كبريائه(۶۶۴) .

«وقتى تكبير گفتى، همه چيز، هر چه بين آسمان و زمين است نزد تو كوچكتر از كبريايى و عظمت ذات ذوالجلال الهى است».

بنده واقعى كه خدا را ياد مى كند اين چنين است كه:

عظم الخالق فى اءنفسهم فصغر ما دونه فى اءعينهم(۶۶۵) .

«خالق در نزد او از هر چيز بالاتر و والاتر است و در چشم او همه مخلوقات كوچك، حقير و ناچيزند».

وقتى خداوند، بنده نمازگزار را مى بيند كه تكبير مى گويد؛ و او را به بزرگى ياد مى كند، اما در دلش شايبه و عارضه اى نسبت به حقيقت تكبير وجود دارد، او را خطاب مى كند كه آيا تو با من خدعه مى كنى و دروغ مى گويى؟ به زبان، تكبير مى گويى، اما در دلت نسبت به كبريايى و عزت و جلال من شايبه وجود دارد؟

يا كاذب اءَتَخدَعُنى و عزتى و جلالى لاحرمنَّك حلاوة ذكرى و لاحجبنَّك عن قربى و المسارَّةَ بمناجاتى(۶۶۶) .

«بدان كه با اين خدعه، تو را از شيرينى ياد خود محروم مى كنم و مقام قرب خودم را بر تو محجوب مى دارم و تو را از لذت گفتگوى با خود محروم مى نمايم».

خلاصه اين كه بايد ذات اقدس الهى نزد نمازگزار از همه چيز بزرگتر و مهمتر باشد، و دنيا و متعلقاتش بايد در قبال فرمان ها و خواسته هاى او ناچيز باشد؛ وگرنه نتيجه اش محروميت از درك شيرينى و لذت عبادت است. عيسى بن مريمعليه‌السلام در سخنى خطاب به حواريين مى گويد:

بحقِّ اءقولُ لكم: كما نظَر المريضُ الى الطعامِ فلا يَلتَذُّ به مِن شدّةِ الوَجَعِ كذلك صاحب الدنيا لا يلتذُّ بالعبادة و لا يجدُ حلاوتَها مع ما يجدُه من حلاوةِ الدنيا(۶۶۷) .

«همان گونه كه انسان مريض، خوش خوراك ترين و لطيف ترين طعام را در مقابل چشمش مى بيند و از اين طعام لذيذ به خاطر درد و كسالتى كه دارد لذت نمى برد، انسانهايى هم كه دل به دنيا بسته اند مانند بيمارى كه از طعام لذيذ، لذت نمى برد، از عبادت و مناجات با خدا احساس لذت و شيرينى نمى كنند».

وقتى به عيسىعليه‌السلام گفتند:

علِّمنا عملا واحدا يُحبُّنا اللّه عليه، قال: اءبغِضوا الدنيا يُحببكم اللّه(۶۶۸) .

«به ما كارى ياد بده كه خدا ما را دوست داشته باشد. فرمود: اگر شما دنيا را مغضوب بداريد، خدا شما را دوست خواهد داشت».

باز در سخن ديگرى عيسى بن مريمعليه‌السلام فرمود:

لا يستقيم حبُّ الدنيا و الاخرة فى قلب مؤمن كما لا يستقيمُ الماء و النار فى اناء واحد(۶۶۹) .

«دوستى دنيا و آخرت در يك دل قابل جمع شدن نيست؛ همان گونه كه آب و آتش در يك كاسه نمى گنجد».

بنابراين، كسى كه تكبير مى گويد، با گفتن تكبير، به حريم قدس الهى وارد مى شود و آنجا، جاى نامحرم نيست و نامحرم كسى است كه آنچه زبانش ‍ مى گويد با آنچه در دل دارد، يكى نباشد. پس بايد او و فرمان و اراده او محبوب بنده نمازگزار باشد و بس.

احرام در نماز با تكبير حاصل مى شود و مى گويى تكبيرة الاحرام؛ چرا كه مثل احرام در حج است. همان گونه كه در احرام حج بايد از بسيارى امور بپرهيزد، در حال نماز هم علاوه بر آن كه به حسب ظاهر نبايد به چپ و راست بنگرد و غير از نماز و سخن هايى مقرر، سخن ديگرى بگويد و فعل كثيرى انجام دهد، در باطن نيز بايد دل از يمين و يسار بردارد و فقط به او بينديشد و به سخن و فعلى ديگر فكر نكند وگرنه نماز او، كامل نخواهد بود. اين معانى كنايى تكبيرة الاحرام است.

۳ - قيام

يكى از اركان نماز قيام است، قيام يعنى ايستادن از روى ادب و احترام در پيشگاه قدرت مدارى كه اقتدارش دايمى و هميشگى است. تعبير امام سجادعليه‌السلام در حقوق نماز برگرفته از همين واجب ركنى در نماز است. اخلال عمدى در اين ركن موجب بطلان و عدم مقبوليت نماز است بنابراين حكم است كه حضرت فرمودند:

انَّك قائم بها بين يدى اللّه فاذا علِمتَ ذلك كنتَ خَليقا اءَن تقُوم فيها مقام العبد الذَّليلِ الرَّاغبِ الرَّاهبِ الخائف الرَّاجى المسكينِ المتضرِّع المعظِّم مَن قام بين يديه.

در پيشگاه پروردگار جهانيان، قيام بايد از روى خضوع، خشوع، احساس ‍ حقارت و تعظيم و تكريم ذات ذوالجلال ربوبى باشد. همه نمازهاى روزمره، يادآور قيام قيامت در محضر عدل مطلق و قيام عنداللّه قيوم است؛ چنانچه در مقدمات، مقارنات و افعال نماز، خوب دقت شود، تذكار دو خصيصه روحى خوف و رجا لحاظ شده است.

و اما مَن خاف مقام ربه و نهَى النَّفس عن الهوى # فانَّ الجنَّة هى الماءوى(۶۷۰) .

«هركس از مقام عزّ ربوبى ترسيد و خداپرست شد؛ و از هواى نفس دورى جست، بهشت منزلگاه اوست».

ترس ذكر شده در آيه، نه خوف از خداست، كه او ارحم الراحمين است. او لطيف، رئوف، غفور و شكور است، بلكه خوف از مقام اوست؛ مقام و جايگاهى كه اميرالمومنينعليه‌السلام در دعاى افتتاح از آن به اشد المعاقبين، تعبير مى فرمايند.

عقاب، در حقيقت عكس العمل اعمال ناروا و ناپسند است و مجرم از مقام قاضى خائف است نه از خود او. لذا اگر امروز مقام اين قاضى به ديگرى تفويض شود، ديگر مجرم از قاضى ديروز نمى ترسد. اگر اين خوف در انسان قوت گيرد، مانع تمكين و پيروى از هوى و اميال نفس مى شود، و هنگامى كه به نفسانيات وقعى نگذاشت، جايگاه او بهشت است.

ان الَّذين آمنوا و الَّذين هاجروا و جاهدوا فى سبيل اللّه اولئك يرجون رحمت اللّه و اللّه غفور رحيم(۶۷۱) .

«آنان كه به اسلام گرويدند و از وطن خود هجرت نموده، در راه خدا جهاد كردند، منتظر رحمت خدا باشند؛كه خدا بر آنها بخشاينده و مهربان است».

در برابر خوف، رجا و اميدوارى به ذات ذوالجلال ربوبى مطرح است؛ در قرآن آمده، حضرت شعيبعليه‌السلام خطاب به قومش مى گويد:

يا قَوم اعبدواللّه وَارجوااليوم الآخر(۶۷۲) .

«اى قوم! خدا را عبادت كنيد و به روز قيامت در سايه عبادت و اطاعت خدا و سعادت اخروى اميدوار باشيد».

نكته مهم اين است كه اين دو خصيصه (خوف و رجا) بايد در انسان قوت بگيرد و به تعبير اميرالمومنينعليه‌السلام :

لا يَرجون اءحدكم الا ربَّه و لا يخافنَّ الا ذنبه(۶۷۳) .

«هم بايد اميدوار بود و هم خائف و ترسان؛ اميدوار به رافت و مغفرت الهى و ترسان از گناه و ناروايى هاى اعمال».

لقمان به فرزندش خطاب كرد:

خَفِ اللّه خيفة لَو جئتَهُ بِبِرِّ الثَّقَلَين لعذَّبَكَ وَارجُ اللّه رجاء لو جئته بذنوب الثَّقَلَين لرَحِمَك(۶۷۴) .

«اگر با همه خيرات و خوبى ها و مكارم خلايق به ملاقات خدا بروى، آنقدر اميد نداشته باش كه در آتش قهر الهى نسوزى؛ و باز آنقدر به خداى خودت اميدوار باش، كه اگر با پرونده سياهى از اعمال تباه و ناپسند به ملاقات خدا رفتى، خدا تو را بيامرزد».

اين هر دو بايد به گونه اى مساوى در روح انسان وجود داشته باشد و اگر خوف غلبه كند منتهى به ياس از روح اللّه است كه:

لا يياءس من رَوح اللّه(۶۷۵) .

«هرگز از رحمت بى منتهاى خدا نااميد نباشيد».

يعقوب به فرزندانش مى گويد: فقط كفار از رحمت و مغفرت الهى مايوس و نااميدند و اگر اميد و رجا غالب شود، به غرور و خودبينى منتهى مى شود و باز موجب تباهى اعمال است.

سعد بن معاذ از دنيا رفت و رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در تشييع جنازه او شركت كرده، بر جنازه او نماز خواندند، حتى داخل قبر او نيز قدم نهادند. مادرش كه اين مناظر را مى ديد، در موقع دفن بالاى سر جنازه فرزندش آمد و گفت:

يا سعد! هنيئا لك الجنّة، فقال رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : يا اءُمّ سعد مَه، لا تَجزِمى على ربّك فانَّ سعدا قد اءصابته ضمَّة...فقالصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : نعم انَّه كان فى خُلقِه مع اءهلِه سوء(۶۷۶) .

«اى سعد! بهشت بر تو گوارا باد، رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند: اينگونه با قاطعيت و جزم سخن نگو! الان قبر چنان فشارى بر سعد داد كه شير دوران كودكى كه تو به او داده بودى از سر انگشتانش بيرون آمد. سوال كردند: يا رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چرا؟ فرمودند: زيرا همه خوبى ها در وجود سعد بود، اما در خانه بداخلاق بود».

حساب دقيق است و اگر انسان حتى از امور كوچك و ناچيز غفلت كند و اميدوارى و رجا بر او غلبه كند، همين غفلت از گناهان صغيره انسان را به ورطه هلاكت مى برد. اگر به سيره اولياى الهى نگاه كنيم، اين دو حال در آنها مشهود است؛ يعنى ترس از عذاب و عقاب الهى بر آن ها حاكم بوده است، اگر چه آنها از لغزش و گناه، مصون بوده اند.

ام سلمه مى گويد: شبى صداى گريه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را شنيدم كه در تاريكى با خداى خود راز و نياز مى كرد، برخاستم و عرض ‍ كردم: يا رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ! مگر خداوند به شما وعده نفرموده اند كه:

ليغفر لَكَ اللّه ما تقدَّم مِن ذنبِك و ما تاءَخَّرَ و يُتِمَّ نعمته عليك و يهديَك صراطا مستقيما(۶۷۷) .

«خداوند گناهان گذشته و آينده اى را كه به تو نسبت مى دادند ببخشد (و حقانيت تو را ثابت نموده) و نعمتش را بر تو تمام كند و به راه راست هدايتت فرمايد».

فرمودند: امّسلمه! آيا من شاكر اين نعمت هاى الهى نباشم و عبادت و نماز خدا را تعطيل كنم؟!

روايات ديگرى در حالات و سيره اهل بيتعليهم‌السلام وجود دارد؛ يكى از تابعين به نام طاووس يمانى درباره امام سجادعليه‌السلام نقل مى كند: شبى به هنگام طواف بيت اللّه، صداى ناله اى را مى شنيدم كه در حين طواف با خدا چنين سخن مى گويد:

عُبَيدُك بِبابِك، اءسيرك بفناءك، مسكينك بفناءِك، سائِلُك بفناءك، يَشكو اليك ما لا يَخفى عليك(۶۷۸) .

«بنده ناچيزت به درگاه تو آمده است؛ آنكه اسير تو است، آن كه نيازمند تو است، آن كه حوايجش در دست تو است؛ به درگاه تو روى آورده و از آنچه بر تو مخفى نيست، شكايت مى كند».

پيش رفتم و ديدم على بن الحسينعليه‌السلام است. وقتى دعا و عبادتش ‍ تمام شد، گفتم: شما فرزند رسول خداييد و اين چنين ناله و گريه مى كنيد؟! فرمودند:

يا طاوسُ! دَع عنّى حديث اءَبى و اُمّى و جَدِّى خلَقَ اللّه الجنّةَ لمَن اءَطَاعَهُ و اءَحسَنَ، و لو كان عَبدا حبشيّا، و خَلَقَ النَّار لِمَن عَصَاهُ و لو كان وَلَدا قُرَشيّا(۶۷۹) .

«اى طاووس! سخن گفتن درباره پدر و مادر و جدم را واگذار كه خداوند بهشت را خلق فرموده است براى بندگان عابد و خالصش؛ گرچه آن بنده، غلام حبشى باشد و جهنم را آفريده است براى بندگان متمرد و نافرمان؛ اگرچه او از بزرگان قريش باشد».

هرچه انسان بزرگ، مطيع و فرمانبردار باشد، يقينا قادر به شكر نعمت هاى الهى نخواهد بود و بايد از خدا بخواهد و اميدوار باشد كه اين كوتاهى را بر او ببخشد.

۴ - قرائت

بعد از بيان اسرار تكبيرة الاحرام سخن در نكته هاى ظريفى است كه در قرائت نهفته است. بعد از تكبيرة الاحرام بايد سوره حمد را بخواند و مستحب است كه در مقدمه سوره حمد استعاذه كند؛ يعنى جمله اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم(۶۸۰) را به زبان جارى كند، و به وسيله آن شيطان را كه دشمن ديرين انسان است، از خود دور كند. دام هاى او، همان تمايلات شهوانى است و استعاذه در حقيقت پناه بردن به خدا از ابتلا و افتادن به دام تمنيات نفسانى است و خود را در حصن توحيد قرار دادن است كه: لا اله الا اللّه حصنى فمن دخل حصنى اءمِن من عذابى(۶۸۱) نه اين كه در حصار هوى و هوس باشد و فقط لفظ استعاذه را بر زبان جارى كند؛ چرا كه خداوند به پيامبرش مى فرمايد:

اءَراءيت من اتَّخذ الهه هواه اءفَاءنت تكون عليه وكيلا(۶۸۲) .

«كسى كه هواى نفسش معبود اوست، تو هم نمى توانى او را كفايت كنى معبود، معشوق و محبوب او هوى و هوس است».

در تعبيرى از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وارد شده كه فرمودند:

اءَبغض اِله عُبِدَ فى الارض عند اللّه هو الهوى(۶۸۳) .

«نزد خداوند مبغوض ترين خدايى كه به عنوان شريك قرار داده شده است هواى نفس است ».

چون اين بتى است كه درون انسان و خطرناكت تر است؛ پس انسان بايد از آفات و خطرات اين دشمن درونى، خود را در حصار توحيد قرار دهد و بعد از استعاذه گفتگوى خود را با خدا آغاز كند. در اين گفتگو به تعبير امام سجادعليه‌السلام و حسن المناجاة له زيبا سخن بگويد؛ زيرا بهترين شيوه گفتگو همان است كه محبوب مى پسندد و آنچه را كه او مى پسندد خود او تعليم داده است؛ كه با من اينگونه سخن بگوييد؛ اول او را به اسمى بخواند كه يادآور جامعيتش نسبت به همه اوصاف جمال و كمال است: يعنى كلمه «اللّه». بنابراين بگويد: بسم اللّه الرحمن الرحيم و در ضمن آن دو وصفى كه بيشتر از همه نزد او محبوب است را ذكر كند؛ يعنى الرحمن الرحيم به حكم اين كه رحمان است، خالق است؛ چرا كه الرحمن # علَّمَ القرآن # خَلَقَ الانسان # علَّمَهُ البيان(۶۸۴) به حكم رحمانيتش، انسان و همه موجودات را خلق كرده است و قوه بيان و قدرت نطق به انسان ها كرامت داده است. به حكم رحمانيت خود مَا ترى فى الخلق الرحمن من تفاوت(۶۸۵) هيچ فرقى ميان بندگانش قائل نشده است كه اين رحمانيت صفات فعل خداست: و قل ربِّ اغفِر وَارحَم و انت خير الرَّاحمين(۶۸۶) او در مقام فعل رحمان و رحيم است: و كان بالمؤمنين رحيما(۶۸۷) انَّ اللّه بالنّاس لرؤ ف رحيم(۶۸۸) نبّى ء عبادى اءنى اءَنا الغفور الرحيم(۶۸۹) .

نه تنها نسبت به مومنان رئوف و رحيم است، بلكه اين وصف معمولا از لوازم غير منفكه و جدانشدنى ذات او است. بنابراين نسبت به همه مردم رئوف و رحيم است؛ چرا كه او جامع همه كمالات است؛ هم در ذاتش رحم و عطوفت نهفته است و هم در فعل و عملش؛ و اين چنين ذاتى شايسته حمد و ستايش و شكر است. الحمدللّه رب العالمين(۶۹۰) حمد در قبال افعال اختيارى است. مدح در مقابل ذم است و حمد در مقابل ملامت و سرزنش. و خلاصه در سوره حمد، مدح و شكر از آن كسى است كه رب، مالك و مربى همه مخلوقات و موجودات است.

قال ربنا الَّذى اءَعطى كل شى ء خلقه ثم هدى (۶۹۱) .

«پروردگار ما همان كسى است كه به هر موجودى، آنچه را لازمه آفرينش او بوده داده؛ سپس او را هدايت كرده است».

مالك حقيقى نه مالك اعتبارى. مالك حقيقى نسبت به روز جزا كه انتهاى سير و حركت همگان است و بعد مى خوانيم: اياك نعبد و اياك نستعين(۶۹۲) اين جا به تعبير اهل ادب «تقديم ما حقُّه التّاخير يُفيد الحصر» اياك نعبد، مفعول مقدم است كه افاده انحصار مى كند؛ يعنى اين تويى كه فقط شايسته عبادتى و نه ديگرى.

نكته ديگرى كه در اين آيه كريمه نهفته است، التفات از غايب به خطاب است. تا اين جا خدا را به صورت غايب وصف مى كند، نام مى برد و حمد و ستايش مى كند و بعد يكباره توجه مى دهد و مى گويد: اياك نعبد؛ زيرا موجودى كه مالك و مربى همه مخلوقات است، همه چيز نزد او حاضر است؛ از جمله همين بنده حقير نمازگزار؛ بنابراين او را به صورت مخاطب (حاضر) مى خواند و مى گويد: اياك نعبد در قبال آن ثنا و تمجيد، اعتراف و انحصار عبادت نسبت به او، بايد فقط از او استعانت بجويد. پس ‍ در حقيقت در رهروى راه راست از او يارى مى طلبد و مى گويد: اياك نستعين.

تفسير و بيان سوره حمد

در سخنى از امام هشتم حضرت اباالحسن الرضاعليه‌السلام وارد شده است كه فرمودند:

قال اللّه عزَّ وَ جَلّ قَسَمت الحمد بينى و بين عَبدِى فنِصفُها لى و نصفُها لِعَبدى و لعبدى ما ساءَلَ اذا قال العبدُ «بسم اللّه الرحمن الرحيم» قال اللّه عزَّ وَ جَلّ بداء عَبدى باسمِى حقّ علىَّ اءَن اءُتَمِّم له اءُموره و اءُبارِك له فى اءَحواله.

«خداوند متعال مى فرمايند كه سوره مباركه حمد را ميان خود و بنده ام به دو نصف تقسيم كردم، آنچه را كه او بخواهد به او مى دهم، وقتى مى گويد: بسم اللّه الرحمن الرحيم خداوند مى فرمايد: بنده ام به نام من آغاز كرد، بر من واجب است كه امور او را به پايان رسانيده و همه احوال او را مبارك گردانم».

فاذا قال «الحمدللّه رب العالمين» قال اللّه عزَّ وَ جَلّ حَمِدَنى عبدى و علم اءَنَّ النِّعم التى له من عندى و البَلايا الَّتى اندَفَعَت عنه بتطوُّلى اءُشهدُكُم انِّى اءُضيف له نعم الدُّنيا الى نعيم الاخرةِ و اءَدفَعُ عنه بلايا الاخرة كما دفعت عنه بلايا الدنيا فاذا قال «الرحمن الرحيم» قال اللّه عزَّ وَ جَلّ شهد لى باءَنِّى الرحمن الرحيم اءُشهِدُكُم لاُوَفِّرَنَّ من رحمتى حظَّهُ و لاُجزِلَنَّ من عطائى نصيبه فاذا قال «مالك يوم الدين» قال اللّه عزَّ وَ جَلّ اءُشهدُكُم كما اعترفَ باءَنِّى اءَنا المالك ليوم الدين لاُسَهِّلَنَّ يوم الحساب حسابه و لاَتَقَبَّلَنَّ حسناته و لاَتَجاوَزَنَّ عن سيِّئاته.

«هنگامى كه مى گويد: الحمدللّه رب العالمين خداوند مى فرمايد: بنده ام مرا سپاس مى گويد و مى داند كه نعمت هاى او از من است و دفع بليات با تفضلات من است، و شما را شاهد مى گيرم كه به نعمت هاى دنيوى او، نعم اخروى را نيز بيفزايم و همان گونه كه بلاياى دنيوى را از او دفع نمودم، او را از بليات اخروى نيز مصون دارم. آن گاه كه مى گويد: الرحمن الرحيم خداوند مى فرمايد: بنده ام مرا به رحمانيت و بخشندگى ياد كرد و من نيز شما را به شهادت مى طلبم كه او را سرشار از رحمت خود نموده و از عطاى بى حساب خود او را بهره مند سازم. چون مى گويد: مالك يوم الدين خداوند مى فرمايد: شاهد باشيد كه به سپاس اعتراف او كه ملك و سلطنت قيامت از آن من است، در آن روز كه يوم الحساب است، حساب را بر او آسان كنم و از گناهانش بگذرم».

فاذا قال العبد «اياك النعبد» قال اللّه عزَّ وَ جَلّ صدَق عبدى ايَّاى يَعبُد لاُثيبَنَّه على عبادته ثوابا يَغبِطُه كلُّ مَن خالَفَهُ فى عبادته لى فاذا قال «و اياك نستعين» قال اللّه عزَّ وَ جَلّ فى استعان و الىّ التجاء اءُشهدُكم لاعينَنَّهُ عى اءَمره و لاُغيثَنَّه فى شدائده و لآخُذنَّ بيده يوم (القيامة عند) نوائبه و اذا قال «اهدنا الصراط المستقيم» الى آخرها قال اللّه هذا لعبدى و لعبدى ما ساءل قد استجبت لعبدى و اءَعطَيتُهُ ما اءَمَّلَ و آمَنتُهُ ممَّا منه وَجِلَ(۶۹۳) .

«وقتى مى گويد: اياك نعبد خداوند مى فرمايد: آرى راست مى گويد كه مرا مى پرستد، پس شما شاهد باشيد كه من بر اين پرستش و عبادت، چنان ثوابى به او اعطا كنم كه همه مخالفان در عبوديت بر او غبطه و رشك برند. و هنگامى كه مى گويد: و اياك نستعين خداوند مى فرمايد: بنده من، از من استعانت جسته و به من پناه آورده است، گواه باشيد كه در امورش او را يارى مى كنم، در شدايد و گرفتارى ها به فريادش مى رسم و در مشكلات دست او را مى گيرم. آن گاه كه مى گويد: اهدنا الصراط المستقيم خداوند مى فرمايد: او را هدايت مى كنم و هر خواسته ديگرش ‍ را نيز اجابت مى نمايم، همه آرزوهايش را برآورده مى كنم و از آنچه هراس ‍ دارد، او را ايمنى مى بخشم».

نكته اى كه در فهم اين آيات بايد بدان توجه شود اين است كه تكرار اهدنا الصراط المستقيم در شبانه روز و در همه نمازها، باعث هدايت نمى شود و نبايد شخص تصور كند كه او هدايت شده است و ديگر تقاضا معنى ندارد؛ چون امكان لغزش و احتمال خطا براى همگان بسيار است پس اين كه مرتب بر تكرار اين تقاضا و خواهش توصيه شده است اين ثبات بر هدايت و استوارى آن است.

ربنا لا تزغ قلوبنا اذ هديتنا و هب لنا من لدنك رحمه انك اءنت الوهاب (۶۹۴) .

«بار پروردگارا! دلهاى ما را ميل به باطل مده پس از آنكه به حق هدايت فرمودى و به ما از لطف رحمتى عطا فرما؛ كه تويى بخشنده بى منت».

بعد از تقاضاى هدايت در راه راست، صراط مستقيم را تعليم مى دهد كه كدام صراط است؛ صراط الَّذين انعمت عليهم غيرالمغضوب عليهم و لا الضّالين راه بندگانى كه به آنها نعمت هدايت داده اى؛ و از مجموعه نعمت ها چه نعمتى بالاتر و والاتر از نعمت هدايت است؟! البته آن هم نه هدايت تكوينى، بلكه هدايت تشريعى؛ هدايتى كه خداوند راه هاى صحيح رسيدن به مقصد را با ارسال رسل و با عنايت قوه عاقله به انسان عنايت كرده است و اين هدايت و نعمت همان هدايت و نعمتى است كه در اين آيه موردنظر است. انعمت عليهم نه آنهايى كه مورد غضب تو قرار گرفته اند؛ نه گمراهانى كه بالاصاله گمراهند و نه كسانى كه بعد از هدايت دوباره مبتلا به گمراهى شده اند.

اينها نكات ظريف و دقيقى است كه اين كلمات در بَردارد و گوينده به وسيله آن با خداى خود سخن مى گويد و البته مخفى نماند كه نكات و اسرار و دقايق نهفته در سوره مباركه حمد كه از واجبات نماز است و در همه نمازها بايد حداقل دو مرتبه تكرار شود بسيار زياد است و چون بحث ما در باره حقوق نماز زياد شد، به همين مقدار اكتفا مى كنيم.

۵ - ركوع

يكى ديگر از اركان نماز ركوع است كه پس از آن گفتگوى پرمحتوا، پر مغز و به تعبير امام سجادعليه‌السلام «حسن مناجات» و قرائت حمد و سوره، به قصد تعظيم و تكريم، سر فرود مى آورد و پشت خود را در پيشگاه باعظمت او خم مى كند و عزت او و ذلت خود را ياد مى كند كه:

مولاى يا مولاى اءنت العزيز و اءنا الذليل، و هل يرحم الذليل الا العزيز...، مولاى يا مولاى اءنت القوى و اءنا الضعيف و هل يرحم الضعيف الا القوى...مولاى يا مولاى اءنت الغالب و اءنا المغلوب و اءنا المغلوب و هل يرحم المغلوب الا الغالب(۶۹۵) .

«مولاى من! تو عزيزى و من خوار، و آيا جز عزيز بر خوار رحم مى آورد؟ مولاى من! تو توانايى و من ناتوان، و آيا جز توانا بر ناتوان رحم مى آورد؟ مولاى من! تو بالادستى و من زيردست و آيا جز بالادست بر زيردست رحم مى آرود؟»

و در آن حال به تسبيح و تقديس ذات پروردگار مى پردازد. امام صادقعليه‌السلام فرمودند:

لا يركع عبد للّه رُكوعا على الحقيقة الا زينة اللّه بنور بهائه و اظله فى ظلال كبريائه و كساهُ كسوةِ اءَصفيائه(۶۹۶) .

«اگر واقعا با درك معنا و مفهوم ركوع، آن را به جاى آورد، خداوند به نور خود او را مزين مى كند و در سايه كبريائى اش جاى مى دهد و لباس ‍ برگزيدگان و اصفياى خود را به او مى پوشاند».

ركوع همان خشوع الاطراف است كه در بيان امام سجادعليه‌السلام براى اداى حق نماز ذكر شد كه خشوع اطرف، حكايت از لين الجناح و خشوع دل دارد.

حديثى از حضرت اميرالمومنينعليه‌السلام نقل شده است:

ساءَل رجل اميرالمومنينعليه‌السلام فقال: يا ابن عمِّ خيرِ خَلقِ اللّه عزَّ وَ جَلّ ما معنى مَدِّ عُنُقِك فى الركوع؟ فقال: تاءويله آمنت باللّه و لو ضُرِبَت عنقى(۶۹۷) .

«مردى از حضرت اميرالمومنينعليه‌السلام سوال كرد: اين كه انسان در حال ركوع مستحب است گردنش به سمت جلو كشيده باشد، نه سر به زيرافتاده باشد معنايش چيست؟ حضرت فرمودند: تاويل اين عمل اين است كه: ايمان آوردم به خداوند، اگر چه گردنم را با شمشير جدا نمايند».

گر تيغ بارد در كوى آن ماه

گردن نهاديم الحكم للّه

و اين نهايت تذلل و خشوع و تسليم است كه مطلوب و مراد او همان مطلوب و مراد ماست و آنچه خدا مى پسندد، براى ما نيكوست. آنگاه از ركوع سر برمى دارد و مى گويد: سمع اللّه لمن حمده گويى اين سخن خالق است از زبان مخلوق؛ يعنى بنده من حمد و ثناى تو را شنيدم و پاسخ مى گويم و بعد به سجده مى رود.

۶ - سجود

سجده يكى از اركان نماز است كه نمازگزار باز در دلش همان تذلل، خشوع، خاكسارى و ناتوانى را تجديد مى كند، جبهه و پيشانى بر آستان دوست مى سايد؛ يعنى شريف ترين عضو را بر خاك درگاه او مى نهد كه:

دركوى دوست شوكت شاهى نمیخرند

اقرار بندگى كن و دعوى چاكرى

از اميرالمومنينعليه‌السلام درباره سجده سوال كردند، حضرت فرمودند:

تاءويلُها اللّهم انَّكَ منها خَلَقتَنا يعنى مِنَ الارض و تاءويلُ رَفعِ راءسك و منها اءَخرَجتَنا و تاءويلُ السُّجدة الثّانية و اليه تُعيدُنا و رفع راسك و منها تُخرجنا تارَة اءُخرى(۶۹۸) .

«وقتى سر به سجده مى گذارى، مى گويى: خدايا! تو ما را از اين خاك آفريدى. سر، كه برمى دارى معنايش اين است كه: ما را از اين خاك بيرون آوردى و در سجده دوم وقتى سر به خاك مى نهى به اين معناست كه باز ما را به همين خاك برمى گردانى و هنگامى كه سر برمى دارى يعنى اين كه در قيامت دوباره سر از خاك بيرون خواهيم آورد».

در تعبير ديگرى از امام صادقعليه‌السلام وارد شده است كه فرمودند:

ما خسِرَ واللّه مَن اءَتى بحقيقةِ السجود ولو كان فى العمر مرَّة واحدة(۶۹۹) .

«اگر كسى در همه عمر يكبار حقيقتا با ادراك معنا و مفهوم سجود، به پيشگاه بارى تعالى سر به خاك بسايد خسران و زيانى نخواهد ديد».

حال حقيقت سجود چيست؟ در همين روايت امامعليه‌السلام بيان مى كنند:

فاسجد سجود متواضع ذليل عَلِمَ اءَنَّهُ خُلِقَ من تراب يَطَؤُهُ الخلق و اءَنَّه رُكِّب مِن نُطفة يستقذِرُها كل اءَحد و كُوِّن و لم يكن و قد جعل اللّه معنى السجود سبب التقرُّبِ اليه بالقلب و السرِّ و الرُّوح فمَن قَرُب منه بَعُدَ عن غيره.

«مانند انسان متواضعى سجده كند كه در پيشگاه خدا ذليل است و مى داند كه خدا او را از همان خاكى كه زير پاى بندگان او است خلق كرده است. و تركيبش از نطفه اى است كه مورد نفرت همگان است و خداوند او را بعد از نبودن به وجود آورد. خداوند سجود را وسيله نزديكى دل، ضمير و روح انسان به خدا قرار داد. آن كسى كه به خدا نزديك شود، از همه چيز ديگر دور خواهد شد».

و نتيجه اش اين است كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در يك حديث قدسى فرمودند كه:

لا اءطَّلع على قلب عبد فاعلم منه حبّ الاخلاص لطاعتى لوجهى وابتغاء مرضاتى الا تولَّيت تقويمه و سياسته و مَنِ اشتغلَ فى صلاته بغيرى فهو من المُستَهزِءينَ بنفسه و مكتوب اسمُه فى ديوان الخاسرين(۷۰۰) .

«خدا وقتى بر قلب انسان در حال سجده و خضوع اشراف پيدا كرد و او را ديد كه عاشقانه و مخلصانه اطاعت مى كند، و در مسير طلب رضاى پروردگار است، متولى همه امور او مى شود و آن كسى كه در نماز به غير خدا مشغول است، و فكرش به ديگرى معطوف است، در حقيقت خود را مسخره مى كند، و نام او در ديوان زيانكاران ثبت مى شود».

به دلالت آن روايتى كه در اوايل بحث نماز ذكر كرديم، براى كسى كه در سجده جز به خداى متعال توجه كند جز رنج و زحمت چيزى باقى نمى ماند.

۷ - تشهد و سلام

نمازگزار پس از سجده دوم به تشهد مى نشيند بعد از به جاى آوردن همه اين مقدمات، مقارنات و افعال دقيق كه هر يك مشتمل بر اسرار و نكته هاى لطيفى است، موظف به تشهد است آن چنان كه گويى اين انسان نمازگزار، از آغاز تاكنون، هيچ حاصلى نيندوخته و الآن است كه گفتگو، استدعا و گدايى او پايان پذيرد و او با دست خالى از اين ميزبانى بازگردد؛ اين جا است كه باز خود را مكلف مى داند يك بار ديگر با اظهار بندگى و اعتراف به وحدانيت ذات ذوالجلال الهى، خود را در حصار توحيد قرار دهد. گويا مى گويد:

يا الهى و سيّدى و ربّى! اءَتراك معذِّبى بنارك بعد توحيدك و بعد ما انطَوى عليه قلبى من معرفتك و لهج به لسانى من ذكرك و اعتقده ضميرى من حبك...و ليت شعرى يا سيدى و الهى و مولاى! اَتُسَلِّطُ النَّار على وجوه خَرَّت لعظمتك ساجدة و على اءلسُن نَطَقَت بِتَوحيدك صادقَة و بذكرك مادحه و على قلوب اعترفت بالهيتك محققة و على ضمائر حوت من العلم بك حتى صارت خاشعة و على جوارح سعت الى اوطان تعبُّدِكِ طائعة و اشارت باستغفارك مُذعِنَة، ما هكذا الظَّنُّ بك و لا اءُخبرنا بفضلك عنك يا كريم و يا ربّ(۷۰۱) .

«اى خداى من! خود را در حصن توحيد تو قرار مى دهم، آيا تو مرا با آتش ‍ خود مى سوزانى؟! آيا پس از دل سپردن به معرفت تو و زبان گشودن به ذكر تو و اعتقاد قلبى ام به دوستى تو، مرا با آتش خود مى سوزانى؟ خدايا! آيا من كه سر و پيشانى بر خاك تو نهاده ام، باز استحقاق آتش و عذات تو را دارم؟ آيا زبان هايى كه به راستى گوياى توحيد تواند و مداح شكر تو و دل هايى كه با تحقيق، اعتراف به معبوديت تو مى كنند و ضمائرى كه پر از معرفت تو شدند تا ترسان گرديدند و دست و پاهايى كه به پرستشگاه تو شتافتند تا اطاعت تو كنند و از تو آمرزش خواهند، استحقاق عذاب تو را دارند؟ چنين گمانى به تو نيست و فضل تو چنين خبرى به ما نداده است. اى كريم و اى پروردگار!».

نمازگزار اين معنا را در تشهد تكرار مى كند و به تعبير امام صادقعليه‌السلام :

التَّشهد ثَناء على اللّه فكن عبدا له بالسِّرِّ خاضعا له بالفعل كما انَّك عَبد له بالقول والدَّعوى(۷۰۲) .

«تشهد، حمد و ثناى خداست پس همانگونه كه به زبان، ادعاى بندگى خدا مى كنى، در دل هم خاضع باش و ثناگوى او باش».

شهادت به وحدانيت و يگانگى خدا، در حقيقت تكرار آن چيزى است كه از آغاز نماز تا پايان بر آن تاكيد شده است. و بعد به رسالت و عبوديت بنده برگزيده او محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شهادت مى دهد و امام صادقعليه‌السلام در اين باره مى فرمايند:

و قد امرك بالصلاة على حبيبهِ محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فاءَوصل صلاتَهُ بصلاته و طاعتَهُ بطاعته و شهادَتَهُ بشهادته وانظر الى اءَن لا تفوتك بركاتك معرفة حرمته فتُحرِمَ عن فائدة صلاته وَ اءَمرِه بالاستغفار لك و الشَّفاعةِ فيك ان اءَتيت بالواجب فى الامر و النَّهى السُّنَن والاداب و تَعلَم جليل مرتبته عند اللّه عز و جل(۷۰۳) .

«خداوند تو را مامور كرد كه در نمازش بعد از شهادت به يگانگى او، شهادت به رسالت و عبوديت بنده خاص او رسول خاتمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بدهى. پس نماز براى خدا را به دورد بر پيامبرش، اطاعت خدا را به اطاعت او و شهادت به يگانگى خدا را به شهادت به نبوت او متصل ساز و توجه داشته باش كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را بشناسى و منزلت و قرب او را در درگاه ربوبى بدانى و مقام شفاعت او را نزد خالق دريابى، مراقب باش كه پيامبرت را بشناسى و معرفت او را از دست ندهى كه فايده نماز را از دست خواهى داد. او پيامبرى است كه در حقيقت، خدا او را شفيع امت قرار داده است و تو مورد شفاعت او قرار خواهى گرفت.

فضيلت و برترى پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

پس كسى كه تشهد مى خواند، در حقيقت در اين مقام است كه آنچه را به جاى آورده مقبول نمى يابد و در مقام فراهم آوردن واسطه و شفيعى در پيشگاه خداست؛ و چه شفيعى ارزنده تر از پيامبر خاتمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه همه دنيا و آفرينش، طفيل وجود او است:

لولاك لما خلقت الافلاك(۷۰۴) .

«اى رسول اگر تو نبودى من آسمانها و زمين را نمى آفريدم».

در شاءن او وراد شده است: همه انبيا و اوليا مقدمه وجود اويند؛ خود حضرت فرمودند:

اوّل ما خلق اللّه نورى(۷۰۵) .

«اولين مخلوق آفرينش، نور من بوده است».

و به تعبير ديگرى حضرت فرمودند:

كُنت نبيا و آدمعليه‌السلام منخول فى طينته(۷۰۶) .

«من پيامبر بودم و آدم هنوز در غربال بود كه آيا شايستگى آفرينش دارد يا ندارد».

و در فرمايش ديگرى فرمودند:

آدم و من دونه تحت لوائى يوم القيامة(۷۰۷) .

«در روز قيامت، آدم و همه فرزندان او زير پرچم من هستند».

نام احمد نام جمله انبياست            چون كه صد آمد نود هم پيش ‍ ماست

به طوركلى رسول مكرم اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با ساير انبياى پيشين تفاوت هاى بيّن و بارزى دارد كه درآيات كريمه قرآن به بسيارى از اين تفاوت ها تصريح شده است. به عنوان نمونه: ابراهيم خليل الرحمانعليه‌السلام ملقب به شيخ ‌الانبيا است؛ يعنى بعد از رسول مكرم اسلام، در بين ساير انبيا شرافت و برترى از آن ابراهيمعليه‌السلام است؛ برخى از روايات نيز در مقام مقايسه ابراهيمعليه‌السلام و پيامبر خاتمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تفاوت هاى بسيار قابل توجهى از آنچه در قرآن براى منزلت و مقام اين دو پيامبر الهى نازل شده است بيان مى كنند.

در سوره مباركه انعام وقتى مقدمات توحيدى را از زبان ابراهيمعليه‌السلام بيان مى كند، مى فرمايد: ابراهيم در حقيقت از ملك به ملكوت راهنمايى شد.

و كذلك نُرى ابراهيم ملكوت السماوات و الارض(۷۰۸) .

«و اين چنين ملكوت آسمان ها و زمين را به ابراهيم نشان داديم».

اما پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از خدا به مخلوقات راهنمايى شد.

اءَلم تر الى ربك كيف مدّ الظل(۷۰۹) .

«آيا نديدى چگونه پروردگارت سايه را گسترده است».

ابراهيمعليه‌السلام به دنبال يافتن خداست.

انّى ذاهب الى ربى سيهدين(۷۱۰) .

«ابراهيمعليه‌السلام گفت: من به سوى پروردگارم مى روم، او مرا هدايت خواهد كرد».

سبحان الَّذى اءَسرى بعبده ليلا من المسجد الحرام الى المسجد الاقصى(۷۱۱) .

«پاك و منزه است خدايى كه بنده اش را در يك شب از مسجدالحرام به مسجدالاقصى برد».

يعنى برخلاف ابراهيمعليه‌السلام پيامبر خاتمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را سير داد و به مقام قرب برد. ابراهيمعليه‌السلام مى گويد: من طمع دارم كه خدا مرا بيامرزد و اميدوارم كه مورد رحمت و مغفرت الهى قرار گيرم.

والَّذى اءَطمع اءن يغفرلى(۷۱۲) .

«و كسى كه اميد دارم گناهم را ببخشد».

اما درباره پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى گويد:

ليغفر لك اللّه ما تقدم من ذنبك و ما تاءخر(۷۱۳) .

«تا خداوند گناهان گذشته و آينده اى را كه به تو نسبت مى دادند ببخشد».

وقتى ابراهيمعليه‌السلام به دستور نمرود و نمروديان در ميان آتش قرار گرفت و مخلوقات ديگر براى كمك به او اعلام حمايت كردند، گفت: حسبى اللّه اما رسول خاتمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از آغاز مورد خطاب قرار گرفت كه:

يا ايّها النّبى حسبك اللّه(۷۱۴) .

«اى پيامبر! خداوند براى حمايت تو كافى است».

ابراهيمعليه‌السلام از خدا مى خواهد:

واجعل لى لسان صدق(۷۱۵) .

«و براى من در ميان امت هاى آينده زبان صدق (و ذكر خيرى) قرار بده».

اما خداوند درباره پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى گويد:

و رفعنا لك ذكرك(۷۱۶) .

«و آوازه تو را بلند ساختيم»

ابراهيمعليه‌السلام وقتى خانه خدا را ساخت، دست به دعا برداشت كه خدايا:

و اءَرِنَا مناسكنا(۷۱۷) .

«و روش عبادتمان را به ما نشان ده».

اما رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قبل از اين كه درخواست كند، آيه لنريه من آياتنا(۷۱۸) . درباره او نازل شد و همه چيز از خدا مى خواهد كه:

واجعلنى من ورثة جنّة النعيم(۷۱۹) .

«مرا از وارثان بهشت پرنعمت قرار ده».

اما به پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وعده داده شده است كه:

و للاخرة خير لك(۷۲۰) .

«و مسلما آخرت براى تو از دنيا بهتر است».

ابراهيمعليه‌السلام در مقام دعا درباره فرزندان و بستگانش مى گويد:

وارزق اءهله من الثمرات(۷۲۱) .

«و اهل آن را از ثمرات گوناگون روزى ده».

اما پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم درباره روزى خداوند متعال براى همه بندگان، طورى عمل كرد كه مورد خطاب قرار گرفت:

و لا تبسطها كل البسط(۷۲۲) .

«و بيش از حد نيز دست خود را مگشاى».

تو نبايد اينگونه دست ودلبازى كنى، نه در عمل و نه در دعا و خدا باز در قرآن نقل مى كند كه ابراهيمعليه‌السلام به خدا قسم مى خورد كه:

و تاللّه لاكيدنّ اءصنامكم(۷۲۳) .

«و به خدا سوگند نقشه اى براى نابودى بت هايتان مى كنم».

اما در قرآن به جان پيامبرشصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قسم مى خورد:

لعمرك انّهم(۷۲۴) .

«به جان تو سوگند».

يا درباره مقام ابراهيمعليه‌السلام كه به عنوان قبله قرار گرفت؛ قرآن مى فرمايد:

واتخذوا من مقام ابراهيم(۷۲۵) .

«و از مقام ابراهيم عبادتگاهى براى خود انتخاب كنيد».

اما همه احوال و افعال و اهل بيت پيامبرعليهما‌السلام ، قبله انسان ها هستند:

لقد كان لكم بى رسول اللّه اسوة حسنة(۷۲۶) .

«مسلما براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نيكويى است».

ابراهيم وقتى كه به جنگ دشمنان خدا و بت ها مى رود، در خفا و پنهان بت ها را مى شكند و بعد هم بت بزرگ را مقصر قلمداد مى كند، اما پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در روز روشن و در پيش چشم و منظر همه، سيصدوشصت بت را درون كعبه مى شكند و به زمين مى ريزد.

خداوند در جاهاى مختلف مقام و منزلت پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را به عنوان حبيب و دوست و يار خود تلقى مى كند و مقام ابراهيمعليه‌السلام را مقام خلت قرار مى دهد. ابراهيم منادى حج است:

و اءَذِّن فى الناس بالحج(۷۲۷) .

«و مردم را دعوت عمومى به حج كن».

اما پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم منادى اسلام و ايمان است:

مناديا ينادى للايمان و اءَن آمنوا بربكم فآمنا(۷۲۸) .

«پروردگارا! ما صداى منادى (تو) را شنيديم كه به ايمان دعوت مى كرد كه به پروردگار خود ايمان بياوريد، و ما ايمان آورديم».

ابراهيمعليه‌السلام از خدا تقاضا مى كند كه:

رب اءَرِنى كيف تحى الموتى(۷۲۹) .

«خدايا! به من نشان بده چگونه مردگان را زنده مى كنى».

من مى خواهم ببينم كه تو چگونه مرده ها را زنده مى كنى؛ راهنمايى مى شود كه چند پرنده را بگيرد و سر ببرد و بعد گوشت و پوست آنها را مخلوط كند و هريك را بر سر كوهى بگذارد و آن پرندگان را به نام صدا كند و آنها را مجددا ببيند.

بعد از اين ابراهيمعليه‌السلام خطاب مى شود:

اءَوَ لَم تؤ من(۷۳۰) .

«مگر ايمان نياورده اى؟!»

كه او مى گويد: ايمان دارم وليكن:

ليطمئن قلبى(۷۳۱) .

«ولى مى خواهم قلبم آرامش يابد».

اما نسبت به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، پيشاپيش مى گويد:

آمَنَ الرَّسولُ بِمَا اُنزلَ اِلَيهِ مِن ربِّه(۷۳۲) .

«پيامبر بر آنچه كه از سوى پروردگارش بر او نازل شده، ايمان آورده است».

درباره فرزند ابراهيمعليه‌السلام آمده است كه:

و فديناه بذبح عظيم(۷۳۳) .

«و ما ذبح عظيمى را فداى او كرديم».

درباره اسماعيلعليه‌السلام گوسفندى آمد كه فديه اسماعيلعليه‌السلام شد، اما درباره پدر پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عبداللّه صد شتر رسيد.

از جمله تفاوت هايى كه بين كلمه حبيب و خليل است:

الخليل: من يَخالُك، و الحبيب: من تخاله(۷۳۴) .

«خليل آن است كه تو را دوست مى دارد، و حبيب آن است كه تو او را دوست مى دارى».

و لذا نسبت به پيامبر مى گويد:

و لسوف يُعطيك ربُّك فَتَرضى(۷۳۵) .

«آنقدر به تو عطا خواهم كرد، تا دل تو را به دست آورم».

خليل، مريد است و حبيب مراد. خليل، عطشان است و حبيب، ريّان(۷۳۶) .

ميان مقام و منزلت ابراهيم خليل الرحمن و رسول بزرگوار آخرالزمان تفاوتهاى فراوانى وجود دارد كه از حوصله اين گفتار بيرون است؛ و خلاصه:

ارادةُ الرَّبّ فى مقادِيرِ اءُموره تهبط اليكم و تصدر من بيوتكم(۷۳۷) .

«خواست خداوند در تقدير كارها، به سوى شما نازل شود و از خانه هاى شما صدور يابد».

از اين روست كه بايد در انتهاى نماز بر او و آلش صلوات و سلام فرستاده شود؛ و بعد از آن سلام بر بندگان خدا و در آخر نيز نمازگزار به خود سلام كند؛ و بعد به علامت تسليم و نياز و احتياج، دست ها را سه مرتبه تا محاذى گوش بالا آورد؛ كنايه از اين كه خدايا من محتاج دستگيرى توام و اگر تو دستم را نگيرى هيچ راه نجاتى نيست. و بدين ترتيب نماز را به پايان ببرد.

اميدواريم خداوند متعال همه ما را از نمازگزاران واقعى قرار دهد كه مقام، منزلت و جايگاه نماز واقعى از همه عبادات و اطاعات الهى بالاتر است. چنان كه در آن مهلكه روز عاشورا، وقتى آن شخص به محضر اباعبداللّهعليه‌السلام آمد و نماز را يادآورى كرد، حضرت درباره اين مجاهد فى سبيل اللّه دعا كردند: «جعلك اللّه من المصلين(۷۳۸) » خدا تو را از نمازگزاران قرار دهد.