سيرى در رساله حقوق امام سجاد جلد ۱

سيرى در رساله حقوق امام سجاد0%

سيرى در رساله حقوق امام سجاد نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: امام سجاد علیه السلام

سيرى در رساله حقوق امام سجاد

نویسنده: آيت الله ميرسيد محمد يثربى
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 21591
دانلود: 4479


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 20 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 21591 / دانلود: 4479
اندازه اندازه اندازه
سيرى در رساله حقوق امام سجاد

سيرى در رساله حقوق امام سجاد جلد 1

نویسنده:
فارسی

۱۳ - حقّ حجّ

و حقُّ الحجِّ اءَن تَعلَم اءنّه وفادة الى ربك و فِرار اليه مِن ذنوبك و بهِ قَبُول تَوبَتِكَ و قَضَاءَ الفَرضِ الَّذى اءوجبَهُ اللّه عليك.

«و اَما حَق حجّ اين است كه بدانى حجّ، زيارت و مهمانى خدا و فرار از گناهان به سوى اوست، توبه تو با حج پذيرفته مى شود و به وسيله آن، عملى كه خدا بر تو واجب كرده است، ادا مى شود».

مناسك حجّ يكى از عباداتى است كه براى خيمه دين به منزله ركن و ستون است. امام صادقعليه‌السلام مى فرمايند:

بُنِىَ الاِسلام عَلَى خَمس على الصَّلاة و الزَّكاة و الحجّ و الصّوم و الوِلايَةِ(۸۸۶) .

«اسلام بر پنج چيز بنيان نهاده شده است: نماز، زكات، حج، روزه و ولايت اهل بيتعليهم‌السلام ».

در سخنى ديگر از امام صادقعليه‌السلام وارد شده است كه فرمودند:

مَن مَاتَ و لَم يَحُجَّ حَجَّةَ الاِسلام فَليَمُت اِن شَاءَ يَهودِيّا و اِن شَاءَ نَصرانِيّا(۸۸۷) .

«كسى كه فريضه حج به ذمّه اش باشد و انجام ندهد، هنگام وفات به او مى گويند: تو مسلمان نيستى؛ مخيّر هستى كه در زمره يهوديان از دنيا بروى يا در زمره نصارى».

علت اين مطلب هم روشن است؛ چرا كه بى اعتنايى به يكى از اركان دين است و در حقيقت بى اعتنايى به مهمانى و دعوت ميزبانى مثل خداوند متعال است. بنابراين تعجب برانگيز نيست كه نتيجه بى اعتنايى و پشت كردن به دعوت ميزبانى مثل ذات ذوالجلال الهى، خارج شدن از زمره مسلمانان باشد. دعوت حضرت حق در قرآن به صراحت اينگونه بيان شده است:

و للّه على الناس حجّ البيت مَن استطاع اليه سبيلا و مَن كفر فان اللّه غنى عن العالمين (۸۸۸) .

«خداوند حج بيت اللّه را بر كسانى كه توانايى دارند واجب فرموده و اگر كسى تمرد كند (و به حج نرود به خود زيان رسانده است)، خدا از همه مخلوقاتش بى نياز است».

به يقين است اين دعوت الهى، فوايدى براى مدعو و مهمان دربر دارد، كه اگر مهمان دعوت شده كفر ورزيد و بى اعتنايى كرد، نقصى در ذات ذوالجلال الهى وارد نمى شود؛ چرا كه او بى نياز از مهمان دارى است، بنابراين ميزبانى او براى نفع رساندن به مهمان است؛ نه بهره مندى خود، خداوند خطاب به حضرت ابراهيمعليه‌السلام مى فرمايد:

و اَذِّن فى الناس بالحجّ ياءتوك رجالا و على كلّ ضامِر ياءتين من كلِ فَجّ عميق (۸۸۹) .

«همگان را به حج بيت اللّه دعوت كن كه در آينده سواره و پياده از راههاى دور به نزد تو (خانه خدا) خواهند آمد».

ابراهيمعليه‌السلام وقتى خانه خدا را تجديد بنا كرد، مامور شد از همان زمان تا روز قيامت مردم را به حج دعوت كند و اين يك مهمانى خاص ‍ است كه سابقه اى چنين طولانى دارد و جالب است به اين نكته هم اشاره كنيم كه امام سجادعليه‌السلام در بيان حقوق حج، تعبيرى دارند كه مى فرمايند: فرار اليه من ذنوبك بدان كه عمل حج، فرار از گناهان است به سوى خدا؛ يعنى گريختن از خود و اتصال به مبداء آفرينش. نظير اين تعبير در سوره مباركه ذاريات آمده است:

ففرّوا الى اللّه انّى لكم منه نذير مبين (۸۹۰) .

«به سوى خدا بگريزيد و من بيم دهنده آشكارم».

مرحوم صدوق در كتاب «من لا يحضره الفقيه» در تفسير اين آيه آورده اند كه:

ففرّوا الى اللّه يعنى حجّوا الى اللّه و من اتخذ مَحمِلا للحجِّ كان كَمَن ارتَبِطَ فَرَسا فى سبيل اللّه (۸۹۱) .

«به سوى خدا بگريزيد يعنى حج خانه خدا را به جاى آوريد و اگر كسى مركبى براى سفر حج تهيه كند، مانند كسى است كه براى جهاد فى سبيل اللّه مركبى فراهم كرده است».

حج برترين عبادات

حج يكى از برترين عبادات است؛ در روايتى چنين تعبير شده است:

اَن الحج اءَفضل من الصلاة و الصيام لانَّ المصلِّى انَّما يشتَغِل عن اءهله ساعة و اَنَّ الصائم يشتغل عن اءهله بَياض يوم و اَنَّ الحاجَّ يُشخِصُ بدنه و يُضحِى نفسه و يُنفِقُ مالَهُ و يُطيلُ الغَيبة عن اءَهله لا فى مال يرجوهُ و لا الى تجارة(۸۹۲) .

«حج از نماز و روزه با فضيلت تر است؛ چرا كه انسان نمازگزار، در نماز براى دقايقى از خانواده، فرزند، زندگى و كارش جدا مى شود و محروميت انسان روزه دار از لذايذ زندگى در حدى سپيدى روز است، اما انسانى كه به حج مى رود، در حقيقت بدنش را به زحمت انداخته و از جان خود مايه مى گذارد، مال خود را صرف مى كند، زمان بسيار زيادى را از زن و فرزند و خانواده دور مى شود و بر اين كار او، هيچ منفعت مالى و تجارى نيز مترتب نيست».

پس معلوم شد كه حج علاوه بر همه تكلفات و سختى هاى ظاهرى، مشقت هاى ساير عبادات را نيز همراه دارد. رها كردن زن و فرزند، صرف مال در زكات، صرف وقت بدون فايده مادى و دنيوى و مهمتر از همه، تحمل غربت، مشكلات سفر و تعطيل نمودن روال عادى زندگى، از جمله دلايل سخن امامعليه‌السلام است كه مى فرمايند: حج، افضل از نماز و روزه است.

به نظر ما، حج از احكام اسرارآميز دين است؛ واقعا اين چه فريضه اى است كه امام مجتبىعليه‌السلام راه آن را بيست بار پياده طى مى كند و به اين سفر مى رود(۸۹۳) ؛ يا امام سجاد و امام صادقعليهما‌السلام به هنگام احرام بستن و لبيك گفتن مى لرزند و گريان مى شوند(۸۹۴) .

اميرالمومنينعليه‌السلام در خطبه اول نهج البلاغه مى فرمايند:

جعله سبحانه و تعالى للاسلام علما(۸۹۵) .

«خداوند متعال اين خانه خود (كعبه) را پرچم اسلام قرار داد».

يا در خطبه معروف حضرت زهرا سلام اللّه عليها آمده است كه فرمودند:

والحج تَسنِيَةُ لِلدِّينِ(۸۹۶) .

«حج، علو و رفعت اسلام است».

در فرمايش حضرت على و فاطمهعليهما‌السلام منزلت و جايگاه حج، به بالا رفتن پرچم دين تعبير شده است؛ پس بايد ديد چه اسرارى در آن نهفته است كه جز با بقاى اين عمل، دين قوام نمى يابد و جز در سايه بزرگداشت آن، دين رفعت و تعالى نخواهد داشت و چه سرى است كه حتى از نظر فقهى، فقهاى ما مى گويند: اگر در يك سال، حاكم اسلامى بفهمد كه بيت اللّه خالى از حاج و زائر خواهد بود موظف است به هزينه بيت المال، عده اى را روانه حج كند كه بيت اللّه خالى نماند، بنابراين عبادت حج، وجوه تمايز و تفاوت بسيارى با ساير اعمال و عبادات دارد كه براى ما، بسيارى از نكات و دقايق آن مكشوف نيست و كسى كه به اين سفر معنوى اقدام مى كند علاوه بر دريافت ها و فوايد معنوى بسيارى كه در آيات و روايات آمده است، از فوايد و بركات ديگرى هم برخوردار مى شود.

اسرار و خصوصيات حج

گمان مى رود، بعد از تامل در همه آيات قرآن كريم و رواياتى كه درباره حج وارد شده است، مطلبى كه امام سجادعليه‌السلام بيان فرموده اند، جامع ترين سخن است كه مى توان پيدا كرد؛ چرا كه سخنان اهل بيتعليهم‌السلام درباره حج و فضايل و اسرار آن فراوان است، اما به صورت پراكنده و متفرق ذكر شده است؛ و چون ما در مقام شرح و تفسير كلام امام سجادعليه‌السلام در رساله مباركه حقوق هستيم، به نظر مى آيد بهترين مفسر و مبين كلام حضرتشان، خود ايشان باشند؛ چرا كه همه اسرار، احكام و واجبات الهى و اسرار همه آفرينش نزد اين خانواده است؛ به خصوص كه اين كلام متعلق به خود امام سجادعليه‌السلام است. مرحوم حاجى نورى رحمة اللّه عليه در كتاب «مستدرك الوسايل» در ابواب حج روايتى را درباره امام سجادعليه‌السلام نقل مى كند كه:

لمّا رجع مولانا زين العابدينعليه‌السلام من الحج استقبله الشّبلىّ فقالعليه‌السلام له حججت يا شبلىّ؟ قال: نعم يا ابن رسول اللّه! فقالعليه‌السلام : اَ نَزَلت الميقات و تجرّدت عن مخيط الثّياب و اغتسلت؟ قال: نعم، قال فحين نزلت الميقات نويت انَّك خلعت ثوب المعصية و لبست ثوب الطاعة؟ قال: لا، قال: فحين تجرت عن مخيط ثيابت نويت انك من الرياء و النفاق و الدخول فى الشبهات؟ قال: لا، قالعليه‌السلام : فحين اغتسلت نويت انك اغتسلت من الخطايا و الذنوب؟ قال: لا، قال فما نزلت الميقات و لا تجرّدت عن مخيط الثّياب و لا اغتسلت(۸۹۷) .

«هنگامى كه امام سجادعليه‌السلام از سفر حج باز مى گشتند، يكى از مسلمانان به نام شبلى به استقبال امامعليه‌السلام رفت. حضرت در اولين برخورد با او فرمودند: آيا تو به سفر حج رفته اى؟ عرض كرد: بله من توفيق انجام اين سفر را داشته ام. امامعليه‌السلام فرمودند: آيا براى حج به ميقات رفتى؟ لباس هاى دوخته را از تن بيرون آوردى و غسل كردى؟ گفت: بله. امامعليه‌السلام فرمودند: آيا وقتى وارد ميقات شدى، نيت كردى كه بعد از اين لباس گناه از تن بيرون آورى و لباس اطاعت و فرمانبردارى خدا را به تن كنى؟ گفت: نه، يابن رسول اللّه! چنين نيتى در نظرم نبود. فرمودند: وقتى كه لباس دوخته را از تن بيرون مى آوردى، آيا واقعا بنا داشتى كه ديگر لباس ريا و نفاق به تن نداشته باشى و علاوه بر اين كه از محرمات پرهيز مى كنى در امور شبهه ناك هم وارد نشوى؟ گفت: نه، يابن رسول اللّه! امامعليه‌السلام فرمودند: وقتى كه غسل مى كردى، آيا واقعا چنين نيتى داشتى كه براى هميشه از هر گناه و خطايى خود را تطهير كنى و گرد گناه نگردى گفت: نه، يابن رسول اللّه! امامعليه‌السلام گفت: تو كه هنگام ورود به ميقات نيت نكردى كه ترك گناه كنى و به هنگام درآوردن لباس دوخته و پوشيدن لباس ‍ احرام نيت نكردى كه به كلى از لباس معصيت و گناه و ريا و نفاق و امور شبهه ناك دورى كنى و گرد گناه نگردى، نه ميقات رفته اى و نه لباس دوخته از تن بيرون كرده اى و نه غسل كرده اى».

ثم قالعليه‌السلام : تنظَّفتَ وَ اَحرَمتَ و عَقَدتَ بالحّجّ؟ قال: نعم، قال: فحين تنظَّفتَ و اَحرَمت و عَقَدتَ الحجّ نَوَيتَ اءَنَّك تَنَظَّفت بنورةِ التَّوبة الخالصةِ للّه تعالى قال لا قال فحينَ اَحرَمتَ نَوَيتَ اءَنَّكَ حَرَّمتَ على نفسك كلَّ مَحَرَّم حَرَّمَهُ اللّه عز و جل؟ قال: لا، قال: فحين عَقَدتَ الحَجّ نَوَيتَ اءَنَّك قد حَلَلتَ كلّ عَقد لغيرِ اللّه؟ قال: لا، قالعليه‌السلام : له ما تَنَظَّفت و لا اَحرَمت و لا عَقزدت الحجّ(۸۹۸) .

سپس حضرت فرمودند: «آيا در ميقات كه خود را تنظيف و تطهير مى كردى و لباس احرام مى پوشيدى، نيت محرم شدن براى عمل عبادى حج داشتى؟ گفت: بله، يابن رسول اللّه! امامعليه‌السلام پرسيدند: آيا آن وقت كه خود را تنظيف مى كردى و احرام و عقد حج مى بستى، آيا واقعا نيت تو اين بود كه از همه گناهان توبه كنى؟ گفت: نه، حضرت فرمودند: وقتى نيت محرم شدن كردى آيا نيت داشتى كه همه آنچه را كه خدا بر تو ممنوع كرده است، بر خود حرام كنى؟ گفت: نه، حضرت فرمودند: وقتى تصميم مى گرفتى براى عمل حج آماده شوى آيا در ذهن تو اين بود كه خودت را از بند همه بندگى ها و عبوديت قدرت و زور و پول آزاد كنى و خود را بنده خالص خدا قرار دهى؟ گفت: نه، حضرت فرمودند: پس در اين صورت نه نظافت كرده اى، نه محرم شده اى و نه نيتت براى حج تمام است».

قال له اَ دَخَلتَ الميقات و صَلَّيتَ رَكعَتىِ الاحرامِ و لَبَّيتَ؟ قال: نعم، قال: فحين دَخَلتَ الميقاتَ نَوَيتَ اءَنَّكَ بِنِيَّةِ الزّيارةِ؟ قال: لا، قال: فحين صلّيت الرّكعتينِ نَوَيت اءَنَّك تَقَرَّبت الى اللّه بخَيرِ الاعمالِ من الصَّلاة و اكبرِ حسناتِ العباد؟ قال: لا، قال: فحين لَبَّيتَ نَوَيتَ اءَنَّك نَطَقتَ للّه سبحانه بكلِّ طاعَة و صُمتَ عن كلِّ معصية؟ قال: لا، قال لهعليه‌السلام : ما دَخَلتَ الميقاتَ و لا صلَّيتَ و لا لَبَّيتَ(۸۹۹) .

بعد فرمودند: «وقتى داخل ميقات شدى، آيا نماز مقدمات احرام را به جاى آوردى و لبيك گفتى؟ عرض كرد: بله. حضرت فرمودند: وقتى وارد ميقات شدى آيا نيت كردى كه واقعا براى ديدار و لقاى الهى مى روى؟ و آيا وقتى دو ركعت نماز احرام را به جاى آوردى، واقعا نيت تو اين بود كه با بهترين اعمال مثل نماز و خدمت گزارى به بندگان خدا به او نزديك شوى؟ و آيا وقتى لبيك اللّهم لبيك مى گفتى واقعا نيتت اين بود كه زبانت جز در مسير اطاعت الهى حركت نكند و به هنگام معصيت زبانت بسته باشد؟ عرض كرد: نه. سپس حضرت فرمودند: نه دخول در ميقات تو درست است و نه نمازت تمام است و نه تلبيه ات مقبول».

ثم قال له: اَ دَخَلتَ الحَرَم و راءَيتَ الكَعبةَ و صَلَّيتَ؟ قال: نعم، قال فحين دَخَلتَ الحَرَم نَوَيتَ اءَنَّك حَرَمتَ على نفسك كلَّ غيبة تَستَغيبُهَا المسلمين من اءَهل ملّةِ الاسلام؟ قال: لا، قال: فحين وَصَلتَ مكَّةَ نَوَيتَ بَقلبِك اءَنَّك قَصَدتَ اللّه؟ قال: لا، قالعليه‌السلام : فما دَخَلتَ الحَرَم و لا راءَيتَ الكعبة و لا صلّيت(۹۰۰) .

امامعليه‌السلام فرمودند: «آيا بعد از احرام و ميقات، قدم به حرم گذاشتى؟ كعبه را ديدى و نماز خواندى؟ گفت: آرى. حضرت فرمودند: آيا به هنگام دخول در حرم، نيت تو اين بود كه هر نوع بدگويى از مسلمان ها و نقل مطالب درباره ديگران را بر خود حرام كنى؟ گفت: خير. حضرت فرمودند: آيا وقتى كه به مكه رسيدى در دلت گذشت كه به سمت خدا مى روى گفت: نه، يابن رسول اللّه! حضرت فرمودند: پس تو نه به حرم قدم گذاشته اى، نه كعبه را ديده اى و نه نماز خوانده اى».

ثم قال: طُفتَ بِالبَيتِ و مَسِستَ الاركان و سَعَيت؟ قال: نعم، قالعليه‌السلام : فحين سَعَيت نَوَيت اءَنّك هَرَبتَ الى اللّه و عَرَفَ منك ذلك عَلا م الغُيوب؟ قال: لا، قال: فما طُفتَ بالبيت و لا مَسَستَ الاركان و لا سَعَيت، ثم قال له: صافَحتَ الحَجَرَ و وَقَفتَ بِمَقام ابراهيمعليه‌السلام و صلَّيتَ به ركعتين؟ قال: نعم، فصاحعليه‌السلام صيحة كادَ يُفارِقُ الدُّنيا ثم قال: آه آه(۹۰۱) .

سپس حضرت فرمودند: «آيا طواف بيت اللّه را به جا آوردى و اركان را لمس كردى؟ گفت: آرى. حضرت فرمودند: وقتى طواف بيت اللّه را انجام دادى و اركان اربعه كعبه را مس كردى نيتت اين بود كه از هر نوع آلودگى بگريزى؟ و اين فرار و گريز تو مشهود ذات ذوالجلال الهى بود؟ او عرض ‍ كرد: نه. حضرت فرمودند: در اين صورت، طواف و لمس اركان از تو پذيرفته نيست. بعد حضرت فرمودند: آيا حجرالاسود را مصافحه كردى و پشت مقام ايستادى و نماز طواف به جاى آوردى؟ گفت: بلى در اين جا عبارت روايت عجيب است سپس امامعليه‌السلام فريادى از ژرفاى دل بركشيدند به گونه اى كه نزديك باشد از دنيا مفارقت كند. سپس فرمودند: واى! واى!».

ثم قالعليه‌السلام : مَن صافَحَ الحَجَر الاسوَدَ فقد صافَحَ اللّه تعالى، فانظُر يا مِسكين لا تُضَيِّع اءَجرَ ما عَظُمَ حُرمَتِهِ و تَنقِضُ المصافحةَ بالمُخالَفةِ و قبض ‍ الحرام نظيرَ اءَهل الاثَام(۹۰۲) .

سپس فرمودند: «كسى كه دست به حجرالاسود دراز كند، گويى با خدا مصافحه كرده است. اى انسان بى چاره اى كه براى اعمال حج رفته اى، مراقب باش بعد از دست كشيدن بر حجرالاسود، كه مصافحه با خداست، اجر اين كارهاى بزرگ را ضايع نكرده باشى، دست دادن با خدا، به معناى پيمان بستن با اوست، مراقب باش كه نقض پيمان نكنى و مثل ساير اهل گناه، بعد از آن، دست به حرام نيالايى».

ثم قال: نوَيتَ حين وَقَفتَ عند مقام ابراهيمعليه‌السلام اَنَّك وَقَفتَ على كل طاعة و تَخَلَّفتَ عن كلّ معصية؟ قال: لا، قال: فحين صَلَّيتَ فيه ركعتين نَوَيت اَنَّك صلَّيتَ بصَلاة ابراهيمعليه‌السلام و اَرغَمتَ بصلاتِكَ اَنفَ الشَّيطان؟ قال: لا، قال له: فما صافَحتَ الحَجَرَ الاسود و لا وَقَفتَ عند المقام و لا صلَّيتَ فيه ركعتين(۹۰۳) .

بعد حضرت فرمودند: «به هنگامى كه پشت مقام ايستادى آيا واقعا نيتت اين بود كه بعد از اين، جز در مقام طاعت خدا نايستى و از هر نوع معصيتى ببرى؟ عرض كرد: چنين نيتى نداشتم. حضرت فرمودند: هنگامى كه نماز طواف خواندى آيا واقعا نيتت اين بود كه مانند ابراهيم خليل الرحمنعليه‌السلام نماز بخوانى و بينى شيطان را به خاك بمالى و ديگر تسليم شيطان نباشى؟ گفت: نه. حضرت فرمودند: اگر در نيت تو، چنين امورى نبوده است، نه حجرالاسود را لمس كرده اى و نه نزد مقام ايستاده اى و نه نماز طواف از تو پذيرفته است».

ثم قالعليه‌السلام له: اَشرَفتَ على بئرِ زمزم و شَربتَ مِن مائِها؟ قال: نعم، قالعليه‌السلام : نوَيتَ اَنَّك اءَشرَفتَ على الطَّاعة، و غَضَضتَ طَرفَكَ عن المعصيةِ؟ قال: لا، قالعليه‌السلام : فما اءَشرَفتَ عليها، و لا شَرِبتَ من مائِها، ثم قال لهعليه‌السلام : اَسَعَيتَ بين الصَّفا و المَروَةِ، و مَشَيتَ و تَرَدَّدتَ بينهما؟ قال: نعم، قال له: نوَيتَ اَنَّكَ بين الرَّجاء و الخوف قال: لا، قال: فما سعيتَ، و لا مَشيتَ، و لا تردَّدتَ بين الصَّفا و المروة(۹۰۴) .

بعد فرمودند: «بعد از انجام نماز طواف كه مستحب است حاجى به چاه زمزم داخل شود و از آب آن بنوشد آيا داخل زمزم شدى و از آب آن نوشيدى؟ جواب داد: آرى. حضرت فرمودند: آيا به هنگام نوشيدن آب زمزم، چنين نيتى داشتى كه جز در مسير اطاعت الهى حركت نكنى و چشم از هر معصيتى ببندى؟ گفت: نه. حضرت فرمودند: بنابراين نه به چاه زمزم داخل شده اى و نه از آن آب نوشيده اى. بعد حضرت فرمودند: آيا سعى بين صفا و مروه كرده اى و بين اين دو كوه حركت نمودى؟ عرض كرد: آرى. فرمودند: آيا به هنگام اين عمل، نيتت اين بود كه ميان خوف و رجاى الهى حركت كنى؟ يعنى اين دو خصيصه در تو احيا شد كه از اعمال زشت و كرده هاى ناپسند خود ترسان باشى و از طرفى به رحمت واسعه الهى اميدوار عرض كرد: نه. حضرت فرمودند: سعى، يعنى حركت و تردد تو بين صفا و مروه پذيرفته نيست».

ثم قالعليه‌السلام : اَخَرَجتَ الى مِنَى؟ قال: نعم، قالعليه‌السلام : نَوَيتَ اَنَّك آمَنتَ النَّاس من لسانِكَ و قلبِكَ و يَدِك؟ قال: لا، قالعليه‌السلام : فما خرجتَ الى مِنى، ثم قالعليه‌السلام له: اَوَقَفتَ الوَقفَةَ بَعَرَفَةَ و طَلَعتَ جَبَل الرَّحمةِ و عَرَفتَ وادِى نَمِرَةَ و دَعَوتَ اللّه سبحانه عند المِيلِ و الجَمَرات؟ قال: لا، قالعليه‌السلام : هل عَرِفتَ موقِفُكَ بِعَرَفَةِ مَعرِفَةِ اللّه سبحانه امر المعارف و العلوم و عَرَفتَ قَبضَ اللّه على صَحيفَتُك و اطِّلاعَهُ على سَريرَتك و قلبك؟ قال: لا، قالعليه‌السلام : نَوَيتَ بِطُلوعِك جَبَلِ الرَّحمة انَّ اللّه يَرحَمُ كلّ مؤمن و مومِنَة و يَتَولَّى كلَّ مُسلم و مسلمة؟ قال: لا، قالعليه‌السلام : فنويت عند نَمِرَةَ اَنَّكَ لا تاءُمر حتى تاءتَمِرَ و لا تَزجُرُ حتى تنزَجِرَ؟ قال: لا، قالعليه‌السلام : فعند ما وَقَفتَ عند العلم و النَّمَرات نَوَيت انّها شاهدة لك على الطَّاعات حافظة لك مع الحَفَظَةِ باَمرِ ربّ السموات؟ قال: لا، قالعليه‌السلام : فما وَقَفتَ بِعَرَفَةَ و لا طَلَعتَ جَبَل الرَّحمَة و لا عَرَفتَ نَمِرَةَ و لا دَعَوتَ و لا وَقَفتَ عند النَّمَراتِ(۹۰۵) .

سپس حضرت فرمودند: «بعد از اعمال عمره آيا به منا رفتى؟ عرض كرد: آرى. حضرت فرمودند: آيا هنگامى كه مى خواستى به سوى منا حركت كنى ب در مسير عرفات و مشعر آيا در نيت تو بود كه بعد از حركت به سمت منا، نه تنها مسلمانها، بلكه همه مردم، از زبان، دست و مهمتر از همه، از قلب و نيت تو در امان باشند؟ يعنى حتى در ذهن خود، فكر گناه و اقدام عليه هيچ انسانى را نپرورانى؟ عرض كرد: نه. چنين نيتى نداشتم. حضرت فرمودند: تو به منا نرفته اى. سپس حضرت فرمودند: آيا در عرفه وقوف و به «جبل الرحمة» صعود كردى؟ و آيا در مشعر «وادى نمره» را شناختى؟ آيا در آن جا و در جمرات منا، خدا را خواندى؟ عرض كرد: آرى. حضرت فرمودند: آيا در عرفه درك كردى كه خدا بر صحيفه اعمال تو، مشرف است و اسرار درونى و راز و رمز تو را مى داند؟ گفت: نه. فرمودند: وقتى به بالاى «جبل الرحمة» رفتى، آيا نيت و توجهت به اين بود كه خدا هر انسان مومن و مسلمانى را دوست دارد و بر او تفضل و ترحم مى كند؟ گفت: نه. حضرت فرمودند: هنگامى كه به «وادى نمره» در مشعر قدم گذاشتى، آيا واقعا نيتت اين بود كه هيچ كارى، بدون فرمان الهى انجام ندهى و جز به امر او به هيچ كارى مبادرت نكنى؟ گفت: نه. حضرت فرمودند: هنگام وقوف در اعلام منصوبه در مشعر و مسجد نمره، آيا توجه داشتى كه هرچه از تو صادر مى شود خداوند خبر دارد به وسيله دو ملكى كه بر تو مامورند، بر همه امور اشراف دارد؟ گفت: نه. فرمودند: بنابراين نه وقوف به عرفه كرده اى و نه از جبل الرحمه صعود كرده اى و نه در مسجد نمره نماز گذاشته اى و نه دعاهاى تو مقبول و پذيرفته است».

ثم قالعليه‌السلام : مَرَرتَ بَينَ العَلَمَينِ و صَلَّيتَ قَبل مُرورِكَ رَكعَتَين و مَشَيتَ بِمُزدَلِفَةَ و لَقَطتَ فيها الحَصَى و مَرَرتَ بالمَشعر الحرام؟ قال: نعم، قالعليه‌السلام : فحينَ صَلَّيتَ رَكعَتَين نَوَيتَ اَنَّها صلاةُ شُكر فى لَيلَةِ عَشر تَنفِى كلَّ عُسر و تُيَسِّرُ كلَّ يُسر؟ قال: لا، قالعليه‌السلام : فعندَ ما مَشَيتَ بَين العَلَمَينِ و لم تَعدِل عنهُما يَمينا و شِمَالا نَوَيتَ اَن لا تَعدِلَ عَن دِينِ الحَقِّ يَمينا و شِمَالا لا بِقَلبِك و لا بِلِسانِك و لا بِجَوارِحك؟ قال: لا، قالعليه‌السلام : فعند ما مَشَيتَ بِمُزدَلِفَةَ و لَقَطتَ منهَا الحَصَى نَوَيتَ اَنَّك رَفَعتَ عنك كلَّ مَعصية و جَهل و ثبَّتَّ كلَّ عِلم و عَمَل؟ قال: لا، قالعليه‌السلام : فعند ما مَرَرتَ بِالمَشعَرِ و الحَرامِ نَوَيتَ انَّكَ اَشعَرتَ قَلبَكَ اِشعَاَر اَهلِ التَّقوَى و الخَوفَ للّه عز و جل؟ قال: لا، قالعليه‌السلام : فما مَرَرتَ بالعَلَمَينِ و لا صلَّيتَ رَكعَتَين و لا مَشَيتَ بالمُزدَلِفَةِ و لا رَفَعتَ منها الحَصَى و لا مَرَرتَ بالمَشعَرِ الحَرَامِ(۹۰۶) .

سپس امامعليه‌السلام فرمودند: «آيا قبل از حركت از عرفه در «ماذنين» - دره خاص در انتهاى عرفات - نماز گذاشتى؟ و بعد از اين كه به «مزدلفه» - نام ديگر مشعر - رسيدى، سنگ هاى مخصوص را براى رمى جمرات جمع آورى كردى و از مشعر گذر كردى؟ گفت: آرى، يابن رسول اللّه! حضرت فرمودند: آيا در آن وقت نيت كردى كه نمازى كه در شب دهم - شب عيد قربان - مى خوانى، هر مشكل و سختى را از تو برداشته و آسان كند و هر سهلى را بر تو آسان تر كند؟ گفت: نه. حضرت فرمودند: آن گاه كه از آن دره انتهاى عرفه، به سمت مشعر حركت مى كردى، آيا نيتت اين بود كه به هيچ وجه نه به قلب و نه به جوارح و اعضا از دين حنيف الهى روى نگردانى؟ گفت: نه. حضرت فرمودند: آنگاه كه به «مزدلفه» رسيدى و آن سنگ ريزه ها را جمع كردى، آيا در ذهن و نيت تو اين بود كه دست از هر معصيت و نادانى بردارى و همه اعمالت بر اساس علم و عمل صحيح، انجام شود؟ گفت: نه. حضرت فرمودند: آن گاه كه در مشعر گام مى زدى، آيا نيت تو اين بود كه همه دل و قلبت، مالامال از شعار اهل تقوى و خوف خداوند تبارك و تعالى باشد؟ گفت: نه. حضرت فرمودند: در اين صورت، نه نمازى در ماذنين گزارده اى و نه عبورى به مزدلفه كرده اى و نه سنگ ريزه اى جمع كرده اى و نه در مشعر گام زده اى».

ثم قالعليه‌السلام له: وَصَلتَ مِنَى و رَمَيتَ الجَمَرَةَ و حَلَقتَ راءسَكَ و ذَبَحتَ هَدَيكَ و صلَّيتَ فى مسجدِ الخَيفِ و رَجَعتَ الى مكّةَ و طُفتَ طوافَ الافاضةِ؟ قال: نعم، قالعليه‌السلام : فنَوَيتَ عندَ ما وَصَلتَ مِنَى و رَمَيتَ الجِمَار اَنَّكَ بَلَغتَ الى مَطلَبِكِ و قد قَضَى ربُّكَ لكَ كلَّ حاجتِكَ؟ قال: لا، قالعليه‌السلام : فعندَ ما رَميتَ الجِمَار نَوَيتَ اَنَّكَ رَمَيتَ عدوِّكَ اِبليسَ و غَضِبتَهُ بِتَمَام حجِّكَ النَّفيس؟ قال: لا، قالعليه‌السلام : فعند ما حَلَقتَ راءسَكَ نَوَيتَ اَنَّكَ تَطَهَّرتَ منَ الاَدنَاس و مَن تَبَعَهُ بَنِى آدمَ و خَرَجتَ من الذُّنوبَ كمَا وَلَدتُكَ اُمُّكَ؟ قال: لا، قالعليه‌السلام : فعند ما صلَّيتَ فى مسجدِ الخيفِ نَوَيتَ اَنَّكَ لا تَخافُ الا اللّه عزَّ وَ جَلّ و ذَنبُكَ و لا تَرجُو الا رحمةَ اللّه تعالى؟ قال: لا(۹۰۷) .

سپس حضرت به او فرمودند: «به منا كه رسيدى، آيا رمى جمرات كردى و سرت را تراشيدى و قربانى كردى و در مسجد خيف نماز خواندى؟ و بعد به مكه بازگشتى و طواف حج را به جاى آوردى؟ عرض كرد: آرى. حضرت فرمودند: آيا توجه داشتى انسانى كه به منا قدم مى گذارد، در حقيقت همه آمال و آرزوهايش را در آغوش گرفته است؟ آيا مى دانى كه خدا همه حوايج انسانى را كه به منا مى رسد، برآورده مى فرمايد؟ گفت: نه! به اين نكته هم توجه نداشتم. حضرت فرمودند: هنگامى كه سنگ به جمرات مى زدى و رمى جمار مى كردى، آيا نيتت اين بود كه دشمن را از خود برانى و در حقيقت، فايده حج تو اين باشد كه بعد از اين عاصى و نافرمان ابليس ‍ باشى؟ گفت: نه. حضرت فرمودند: آن گاه كه سر خود را مى تراشيدى، آيا در نيت داشتى كه از همه ناپاكى ها خود را دور كنى و از همه پيروان شيطان كه در صورت بنى آدم اند دورى جويى و از گناه خارج شوى و مانند روزى باشى كه از مادر متولد شده اى؟ گفت: نه. حضرت فرمودند: آن گاه كه در مسجد خيف نماز مى خواندى، آيا واقعا بنا گذاشتى كه جز از خدا نترسى و جز از گناهان و اعمال خودت نترسى و جز به رحمت الهى، به هيچ بنده و موجود ديگرى دل نبندى؟ گفت: نه».

قالعليه‌السلام : فعند ما ذَبَحتَ هَدَيكَ نَوَيتَ اَنَّكَ ذَبَحتَ حَنجَرَةَ الطَّمَعِ بما تَمَسَّكتَ به من حَقيقَةِ الوَرَعِ و اَنَّكَ اتَّبَعتَ سُنَّةَ اِبراهيمعليه‌السلام بِذَِبحِ وَلَدَهُ و ثمرَةِ فُؤَادِ و رَيحَانِ قلبِهِ و حاجَّهُ سُنَّتُهُ لمَن بَعدَهُ و قَرَّبَهُ الى اللّه تعالى لمَن خَلفَهُ؟ قال: لا، قالعليه‌السلام : فعند ما رَجَعتَ الى مكّة و طُفتَ الافاضةِ نَوَيتَ اَنَّكَ اَفَضتَ من رحمةِ اللّه تعالى و رَجَعتَ الى طاعَتِهِ و تَمَسَّكتَ بِوُدِّهِ و اَدَّيتَ فرائِضَه و تَقَرَّبتَ الى اللّه تعالى؟ قال: لا، قال: له زَينُالعابدينعليه‌السلام : فما وَصَلتَ مِنَى و لا رَمَيتَ الجِمَار و لا حَلَقتَ راءسَكَ و لا اَدَّيتَ نُسُكَكَ و لا صلَّيتَ فى مسجد الخَيفِ و لا طُفتَ طوافَ الافاضةِ و لا تَقَرَّبتَ ارجِع فاِنَّكَ لم تَحُجَّ(۹۰۸) .

حضرت فرمودند: «هنگامى كه گوسفند را قربانى مى كردى، آيا چنين نيتى داشتى كه حلقوم طمع، افراط و زياده طلبى را ببرّى؟ و آيا توجه داشتى كه اين سنت ابراهيمعليه‌السلام است كه خدا او را مامور كرد كه فرزند، ثمره قلب و نور چشم خود را ذبح كند؟ عرض كرد: نه. حضرت فرمودند: هنگامى كه به مكه آمدى و طواف حج را به جاى آوردى، آيا واقعا توجه داشتى كه از رحمت و عظمت الهى، به اطاعت او قدم گذاشته اى و به حبل ودّ و دوستى او متمسك شده اى و با انجام فرايض الهى، يك گام به خدا نزديك شده اى؟ گفت: نه. امامعليه‌السلام فرمودند: نه منا رفته اى، نه رمى جمره كرده اى، نه سر تراشيده اى، نه مناسك حج را به جاى آورده اى، نه قربانى كرده اى، نه در مسجد خيف نماز گزارده اى، نه طواف حج به جاى آورده اى و نه با اين اعمال به خدا نزديك شده اى. بار ديگر بازگرد و با عنايت به اين اسرار و خصوصيات، حج را به جاى آور كه اعمال گذشته تو، نامش حج نيست».

فطَفِقَ الشِّبلىُّ يَبكِى على ما فَرَّطَهُ فى حَجِّهِ و ما زَالَ يَتَعَلَّمُ حتّى حجَّ من قَابل بِمعرفَة و يَقين(۹۰۹) .

«در اين جا شبلى گريست و بر اين كه اعمال گذشته را از دست داده بود متاثر شد و تلاشش اين بود كه اين اسرار را به خوبى از امامعليه‌السلام بياموزد، تا در سال بعد، با معرفت و يقين اعمال حج را به جاى آورد».

اين اسرارى بود كه در تك تك اعمال عبادى حج موردنظر است، واقعا چرا نمى توان بدون رعايت ادب و آداب اجرام داخل اين محدوده مشخص كه حرم ناميده شده است، شد؟ و بايد حتما با رعايت آن آداب و به صورت محرِم وارد آن محدوده شد؟ چرا در آن حال و در آن محدوده حتى حيوانات مصونيت دارند؟

و مَن دَخَلَهُ كان آمنَّا(۹۱۰) .

«هركس كه در اين محدوده گام مى گذارد، از هر گزندى ايمن است».

ويژگيهاى حرم امن الهى

در روايتى از امام صادقعليه‌السلام نقل شده است كه حضرت مى فرمايند:

مَن دَخَلَ الحَرَمِ منَ النَّاس مُستَجِيرا بهِ فهو آمِن مِن سَخَط اللّه و مَن دَخَلَهُ من الوَحشِ و الطَّيرِ كان آمِنا مِن اَن يُهَاجَ اَو يُؤ ذَى حتَّى يَخرُجَ منَ الحرَمِ(۹۱۱) .

«اگر كسى از انسان ها داخل حرم شود، در پناه خداست و از سخط الهى ايمن است و هر حيوان و پرنده اى كه در اين محدوده وارد شود از هرگونه تهاجم و آزار و اذيتى، ايمن است تا از اين محدوده خارج شود».

قرآن در سوره مباركه مائده تصريح مى فرمايد:

يا ايها الَّذين آمنوا لا تقتلوا الصِّيد و اَنتم حُرُم (۹۱۲) .

«اى كسانى كه ايمان آورده ايد! در حال احرام هر چند به محدوده حرم گام نگذاشته باشيد شكار نكنيد».

و در آيه قبل از آن مى فرمايد:

يا ايُّها الَّذين آمنوا لِيَبلُوَنَّكُم اللّه بشى ء منَ الصَّيد تَنالُهُ اَيدِيكُم و رِمَاحُكُم لِيَعلَمَ اللّه مَن يَخافُهُ بالغَيبِ فمَنِ اعتَدى بَعدَ ذلك فلهُ عذاب اليم (۹۱۳) .

«اى كسانى كه ايمان آورده ايد! خداوند شما را به چيزى از شكار كه (به نزديك شما مى آيد، به طورى كه) دست ها و نيزه هايتان به آن مى رسد، مى آزمايد؛ تا معلوم شود چه كسى در نهان از خدا مى ترسد؛ و هر كسى بعد از آن تجاوز كند، مجازات دردناكى خواهد داشت».

بنابر تصريح قرآن، اين يك امتحان الهى است كه خداوند حيوانات را در دسترس محرم قرار مى دهد تا مشخص شود چه كسى از عهده اين امتحان برمى آيد. در حال احرام و در محدوده حرم، بيست و چهار چيز بر انسان حرام است.

غير از صيد، هر نوع لذت بردن از محرم اعم از نگاه كردن نگاه با شهوت، عقد ازدواج حتى براى غير، استعمال بوى خوش، پوشيدن لباس دوخته، زينت كردن، نظر كردن به آيينه، پوشاندن همه روى پا، بيان كلمات نامربوط و فسوق و جدال، حتى قتل حيوانات موذى كه بر بدن انسان مى نشينند، استفاده از انگشتر به عنوان زينت براى مرد و زن، روغن مالى و كندن موى از بدن، پوشاندن سر براى مرد، پوشاندن چهره براى زن، قرار گرفتن زير سايه، بيرون آوردن خون از بدن، چيدن ناخن، كندن دندان، كندن هر نوع روييدنى در حرم، حمل و همراه داشتن هر نوع سلاح. اينها همه ممنوع است(۹۱۴) .

از سوى ديگر هر چيزى كه روح و دل را به تيرگى و اشتغال به خود سوق مى دهد، ممنوع است؛ مثلا نظر به آيينه و به خود مشغول شدن، فرار از سرما و گرما و به زينت و تدهين(۹۱۵) خود مشغول شدن و يا زبان به هرزگى گشودن، همه اينها غيرمجاز است؛ چرا كه مشقات حج را بر خود خريده اى كه از خود سقر كنى و ترك حيوانيت خود كنى؛ نه بدين جهت كه سوءاستفاده كنى. بلكه بدين معنا كه از جنبه هاى حيوانى نفس اعراض ‍ كنى.

بنابراين حج افضل عبادات است؛ چرا كه علاوه بر همه اين اسرار، هم نماز و ذكر است، هم روزه و ترك است و هم زكات و ايثار. در روايتى كه از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در باب نماز به آن اشاره كرديم حضرت فرموده اند:

انَّما فُرِضَتِ الصَّلاةُ و اُمِرَ بالحجِّ والطَّوافِ و اُشعِرَتِ المَنَاسِكُ لاقامَةِ ذكر اللّه، فاذا لم يكن فى قَلبك للمَذكُور الَّذى هو المقصود و المُبتَغِى عَظَمَتُهُ هيبة فما قيمةُ ذكركَ(۹۱۶) .

«خداوند، نماز را واجب و امر به حج و طواف كرد و آن مناسك را معين فرمود، تا نام و ياد خدا باقى بماند. وقتى كه در قلب تو نشانه اى از عظمت و هيبت خدا نيست، چه تاثيرى در ذكر گفتن ها و اعمال خشك و بى روح خواهد بود؟».

استعدادهاى روح انسانى در سايه اين عبادات، به خصوص عبادت حج كه يك عبادت جامع و مشتمل بر بسيارى از عبادات ديگر است، به فعليت در مى آيد. در روايت ديگرى از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل شده كه فرموده اند:

الناس معادن كمعادن الذَّهَبِ و الفضَّة(۹۱۷) .

«انسان مانند معادن طلا و نقره است».

تا اين معادن در معرض تابش نور خورشيد قرار نگيرند و تا در اندرون، متحمل انواع زلزله ها و تحركات زيروروكننده نشوند و در معرض توفان هاى سهمگين طبيعى و سرما و گرما قرار نگيرند، همان سنگ هاى بى ارزش و بى مقدار باقى مى مانند، اما اگر سالها بگذرد يك سنگ زير آفتاب و ساير عوارض طبيعى كه در تكوين آن دخيل است، لعل مى گردد و دُرّ درخشان يا عقيق يمن مى شود. روح انسانى نيز در معرض تابش نور عبادات، تفضلات، عنايات و رحمت الهى بارور مى شود و استعدادها و قواى نهفته او با پذيرش تعبدات، تربيت شده و به فعليت مى رسد و در يك كلام بايد از خود هجرت كرد.

و مَن يخرُج من بَيتِه مُهاجِرا الى اللّه و رسوله ثم يُدرِكهُ المَوتُ فقد وَقَعَ اءَجرُهُ على اللّه(۹۱۸) .

«هركس به قصد خدا و رسولش از خانه بيرون رود و در آن هنگام مرگ او فرارسد پاداش او با خداست».

اگر انسان توانست از خود مهاجرت كند و نفس حيوانى، خواهش ها و شهوات نفسانى را زير پا گذارد به الى ربّك المنتهى(۹۱۹) رسيده است؛ يعنى به مقصد نهايى و به آن مراد نظرى خويش واصل شده است و اين وصول جز با تعبد و تسليم محض در مقابل خالق آفرينش امكان پذير نيست؛ به عنوان نمونه، در امر حج، اسرار بسيارى بر همه ما پوشيده است. چرا در داخل حرم صيد نكنيم؟ چرا بايد سعى ميان صفا و مروه را به جاى آوريم آن هم با آن كيفيت و شيوه مخصوص؟ چرا بايد گوسفند، شتر و يا گاو بكشيم؟ جواب هيچ يك را نمى دانيم. همه اين امور اعمال تعبدى و اسرارآميزى است كه به تعبير آيه كريمه قرآن براى آزمايش است، آن جا كه درباره مساله صيد فرموده است:

يا ايها الَّذين آمنوا ليبلونّكم اللّه بشى ء من الصيد تناله ايديكم و رماحكم ليعلم اللّه من يخافه بالغيب (۹۲۰) .

«خدا شما را به وسيله صيدى كه در دسترس و تيررس شماست، امتحان مى كند تا اين كه معلوم شود چه كسى از عهده اين امتحان برمى آيد».

خلاصه، اعمال عبادى حج، يك سلسله از تعبديات محض است كه در سايه آن، استعدادها و نيروهاى بالقوه نهفته در ذات انسان رشد مى كند و تربيت مى شود و گوهر ارزشمند انسانى از ميان همه پليدى ها و ناپاكى ها جلوه و بروز پيدا مى كند.

روايتى از اباالحسن الرضاعليه‌السلام را كه مرحوم صدوق رحمة اللّه در «علل الشرايع» نقل كرده است بيان مى كنيم؛ حضرت در روايت مفصلى، اسرار اعمال و واجبات را ذكر مى فرمايند و از جمله درباره عمل حج مى فرمايند:

انّما اُمِروا بالحجّ لعِلَّةِ الوِفادَةِ الى اللّه عزو جل و طَلَبِ الزِّيادةِ و الخُروجِمن كلِّ ما اقتَرَفَ العَبد تائِبا ممَّا مَضَى مُستَاءنِفا لِمَا يَستَقبِلُ مع ما فيه من اخراجِ الاَموال و تَعَبِ الابدان و الاشتِغَالِ عن الاهلِ و الوَلَدِ و حَظرِ النَّفسِ عن اللَّذَّاتِ شاخصا فى الحَرِّ و البَردِ ثابتا على ذلك دائِما مع الخضوع و الاستكانَةِ والتَّذَلُّلِ(۹۲۱) .

اگر كسى سوال كند كه علت وجوب حج چيست؟ گفته خواهد شد كه با اين شكل، به پيشگاه خداوند عزوجل وارد مى شويم و اين عمل افزون خواهى از الطاف و نعمت هاى بى منتهاى او است؛ نعمت هاى بى انتهايى كه به تعبير قرآن و ان تعدوا نمعت اللّه لا تحصوها(۹۲۲) اگر انسان با دقت به نعمت ها و تفضلات الهى، نسبت به خود و اطرافيانش بنگرد، قادر به شمارش نعمت هاى بى پايان خداوند نخواهد بود. حج مهاجرت و خارج شدن از محيطى است كه با دست خود آلوده كرده است؛ رهايى از قيدوبندهايى است كه خود به دست و پاى خويش پيچيده است و حج آغاز مسير جديد، درست و صحيحى است كه ديگر در آن غفلت و طغيانى نباشد؛ چون در اين عمل، بايد مال خود را مصرف كند و نفس را به انفاق و ايثار و گذشت تربيت كند. از خسّت، بخل و خصيصه زراندوزى پرواكند و از آنچه كه تاكنون بدان عادت كرده است؛ يعنى از جمع آورى مال و ثروت، اعراض كند و در راه وصال محبوب و خانه او از مال اندوخته بگذرد و رنج سفر و دورى عزيزان را به شوق لقاى محبوب به جان بخرد و آن چنان اين شيرينى وصال او را مشتاق كند كه دورى از اهل و هزينه كردن مال و سختى راه و سرما و گرما براى او هيچ مهم نباشد و از آن ها پروايى نداشته باشد و چون محبوب و ذات ذوالجلال الهى خريدار خضوع و تذلل است، او با عمل حج، ريشه غرور و كبر را از بن بركند:

دركوى دوست شوكت وشاهى نمیخرند

اقرار بندگى كن و دعوى چاكرى

اخلاص در عمل حج

مرحوم مجلسى از امام صادقعليه‌السلام نقل مى كند كه حضرت در يك روايت نسبتا طولانى مى فرمايند:

اذا اَرَدتَ الحجَّ فجرِّد قلبَكَ للّه مِن قَبلِ عزمِكَ مِن كلِّ شاغِل و حِجاب كلِّ حاجِب و فوِّض اُمورَك كلَّها الى خالِقِك، و توكَّل عليه فى جميع ما يَظهَرُ مِن حركاتِك و سكناتك، و سلِّم لقَضائِه و حُكمِه و قدرهِ، و ودِّع الدّنيا و الرّاحةَ و الخَلقَ، و اءخرِج من حقوق تَلزِمُك من جهةِ المخلوقين و لا تعتمد على زادِك و راحلتِكَ و اءصحابِك و قوَّتِكَ و شبابِكَ و مالِكَ، مخافةَ اءن يصير ذلك عدوّا و وَبالا(۹۲۳) .

هنگامى كه اراده كردى حج به جاى آورى، بايد قلبت را از هر آنچه كه دل و انديشه را به خود مشغول مى كند، تطهير كنى و همه حجب و موانع را كنار زنى؛ مبادا زن و فرزند، كسب و تجارت و اشتغالات جارى زندگى براى تو مشغوليت فكرى درست كند. همه اين امور را به خدا واگذار كن و در همه اعمال و رفتارت به او توكل كن؛ يعنى هر حركتى كه از تو صادر مى شود، بايد آثار و نشانه هاى توكل و تفويض امور به مبداء همه قدرت ها پيدا باشد. خود را تسليم مقدرات و سرنوشتى كن كه خدا براى تو رقم زده است و دنيا و آسايش آن و انديشه ديگران را از سر به دور كن كه:

در شطّ حادثات برون آى از لباس

كاوّل برهنگى است كه شرط شناور است

تا مجرد از همه تعلقات و وابستگى ها نشوى، راهى به كوى دوست نمى برى ديون مالى و اخلاقى و تعهدات ديگران را بپرداز كه شايد منتهاى اين راه، خانه وصل باشد و حضرت دوست بخواهد كه تو آن جا بمانى و بيارامى؛ طورى عمل كن كه اميد به بازگشت نداشته باشى؛ يعنى خود را از همه تعلقات، ابتلائات و دل مشغولى ها جدا كن. تعبير قابل توجهى است؛ امامعليه‌السلام مى فرمايند: در اين مسير به هيچ چيز جز ذات ذوالجلال الهى فكر نكن و نينديش و تكيه گاهى جز خدا براى خود تصور مكن. زاد و راحله، دوست، رفيق، همراه، قدرت، جوانى، مال و ثروتى كه همراه مى برى، هيچ كدام براى تو پشتوانه مطمئنى نيست. حضرت در ادامه مى فرمايند:

قال: من ادّعى رضى اللّه و اءعتمد على شى ء سواهُ صيَّرَهُ عليه عدوّا و وَبالا، ليَعلَم اَنَّهُ ليس له قوَّة و لا حيلة و لا لاحد الا بعصمَةِ اللّه و توفيقهِ و استعِدَّ استعداد مَن لا يرجو الرّجوع و اءحسِن الصحبَةَ، و راعِ اءوقات فرائض ‍ اللّه و سنن نبيّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، و ما يجب عليك من الادب و الاحتمال و الصّبر و الشّكر و الشّفقة و السخاء و ايثار الزّاد على دوام الاوقات(۹۲۴) .

مراقب باش كه اگر كسى مدعى طلب رضاى خدا باشد، اما بر غيرخدا تكيه كند، چه بسا همه آنچه گفته شد - زاد، راحله، دوست، توانايى، جوانى و مال - وبال گردن او شود تا خدا به او بفهماند كه هيچ قوه و قدرتى جز اراده خدا كارساز نيست. فقط خدا بايد توفيق دهد و او بايد مصون و محفوظ بدارد و چون در اين راه، همراه با ديگرانى، بايد با آنان حسن معاشرت و همراهى صحيح داشته باشى و ديگر اين كه مراعات اوقات نماز و ساير فرايض را بكن كه از دست ندهى.

در اين مسير بايد سنت هايى را كه رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بنيان نهاده است، كاملا مراعات كنى؛ يعنى وقتى قرار شد خود را از هر نوع تعلقى آزاد كنى، براى خود تعلق جديدى نسازى. فكر خريد، معامله، بازار، منزل و...بايد به كلى از ذهن كسى كه در مسير حج و در طلب زيارت و لقاى محبوب و معشوق است، زدوده شود. در همه مسير بايد مراقب باشد تا حسن معاشرت و سلوك با ديگران، صبر و بردبارى، تحمل ناملايمات در مسافرت دسته جمعى، شكرگزارى نعمت هاى جديد الهى، شفقت، سخاوتمندى و بذل مال و ثروت را كه بر عهده اوست، همه را به جاى آورده و رعايت كند. حضرت در ادامه مى فرمايند:

ثم اغسِل بماء التِّوبةِ الخالصةِ ذنوبك، والبِس كِسوةَ الصِّدقِ و الصَّفاء و الخضوع و الخشوع، و اءحرِم عن كل شى ء يَمنعُك من ذكر اللّه و يَحجُبُك عن طاعته، و لَبِّ بمعنى اجابة صافية خالصة زاكية للّه عزَّ وَ جَلّ فى دعوتِك متمسّكا بالعروة الوثقى، و طُف بقلبك مع الملائكةِ حول العرش كطوافِكَ مع المسلمين بنفسك حول البيت، و هروِل هَرَبا مِن هواكَ و تبرِّيا مِن جميع حولك و قوَّتك، و اءخرج عن غفلتك و زلّاتك بخروجك الى منى و لا تتمنّ ما لا يحلّ لك و لا تستحقّه، واعترف بالخطايا بعرفات(۹۲۵) .

سپس با آب توبه خالص، گناهانت را تطهير كن؛ توبه اى كه هيچ شايبه اى در آن نباشد. اوّلها النّدم على ما مضى؛ و الثّانى العزم على ترك العود ابدا(۹۲۶) توبه اى كه اول آن ندامت بر گذشته و بعد عزم بر ترك گناه در آينده است. لباس احرام كه مى پوشى، گويى لباس ريا، نيرنگ و دروغ را از تن درآورده اى و لباس راستى، صفا و خشوع به تن نموده اى. آنچه كه مانع ياد خدا مى شود بر خود حرام كن و آنچه را كه مانع و حجاب اطاعت پروردگار است از خود دور كن. هنگامى كه تلبيه لبيك اللّهم لبيك مى گويى مراقب باش كه در حقيقت، صادقانه از صميم دل و عمق جان دعوت خدا را پاسخ گويى.

از مالك بن انس كه يكى از روساى فرق چهارگانه اهل تسنن است نقل كرده اند:

و لقد حججتَ معَه اى الصَّادقعليه‌السلام سَنَة فلمَّا استَوَت به راحلتُهُ عند الاحرام كان كلَّما همّ بالتَّلبِيَة انقَطَعَ الصَّوتُ فى حَلقه و كاد اَن يَخِرَّ مِن راحِلَتِهِ فقلت: قل يا ابن رسول اللّه و لابدَّ لك مِن اَن تقول، فقال: يا ابن ابى عامر كيف اَجسُرُ اَن اَقولَ لَبَّيك اللّهم لبّيك و اَخشَى اَن يقول عزَّ وَ جَلّ لى لا لبّيك و لا سعديك(۹۲۷) .

«سالى به همراه امام صادقعليه‌السلام به حج مشرف شدم. وقتى كه سواره به ميقات رسيديم و قرار شد آنجا محرم شويم، هرگاه امام تصميم مى گرفت كه تلبيه كند، صدا در گلويش مى شكست و نزديك بود كه از بالاى مركب به زمين سقوط كند. عرض كردم: يابن رسول اللّه! بالاخره بايد تلبيه را جارى كنى تا حركت كنيم. حضرت فرمودند: اى فرزند ابى عامر! چگونه من جسارت كنم و به خودم جرات بدهم و در پاسخ دعوت الهى لبيك بگويم؟ حال آن كه مى ترسم خداوند متعال در جواب من بگويد: نه پاسخ تو را مى پذيرم و نه تو را به خانه ام راه مى دهم ».

واقعا اگر كسى از صميم دل و ژرفاى جان، نداى الهى را پاسخ گويد، در حقيقت دعوت الهى را اجابت كرده است و خدا نيز ميزبان او خواهد بود. كسى كه گام در مسجدالحرام مى نهد و طواف بيت اللّه انجام مى دهد بايد اين چنين طواف كند كه خود را حول عرش كبريايى خدا و همراه با ملائكه الهى در طواف ببيند و بداند كه عمل طواف براى تقرب الى اللّه است.

كعبه يك سنگ نشانى است كه ره گم نكنى

حاجى احرام دگر بند ببين يار كجاست

فرياد بزن و خود را از هواى نفس، نفس اماره، تمنيات و شهوات رها كن و با قدرتى كه براى خود قائل هستى، خود را نجات بده و هرگاه تصميم گرفتى بعد از پايان اعمال عمره تمتع به منا حركت كنى، مراقب باش كه اگر تاكنون عمر به غفلت و گمراهى گذرانده اى، اينك كه به سرزمين آمال قدم مى گذارى، آرزوهاى صحيحت را بشناسى و خواسته هايت از خدا خواسته هاى معقول باشد؛ چيزى را كه براى تو مفيد نيست و يا استحقاق آن را ندارى، از خدا مطالبه نكن! وقتى در مسير منا گام به صحراى عرفات نهادى، واقعا به خطاها و اشتباهات اعتراف كن كه حسن الاعتراف يهدم الاقتراف اگر انسان گناهكار، به صورت زيبا به گناهانش اعتراف كند و به راحتى و سهولت خطاهايش را به زبان آورد و توبه كند، خدا قيدوبندهايى را كه به وسيله گناه به دست و پاى او نهاده شده است مى گشايد.

و جدِّد عِهدك عند اللّه بوحدانيّة و تقرّب الى اللّه و اتَّقِه بمزدلفةَ، واصعَد بروحك الى الملاءِ الاعلى بصعودك الى الجبل، واذبَح حنجرةَ الهواء و الطّمع عند الذبيحة، وارمِ الشَّهوات و الخَسَاسَةَ و الدَّنَاءَةَ والافعالَ الذَّميمَةَ عند رمى الجمرات، واحلِقِ العيوب الظَّاهرَةَ و الباطِنَةَ بحَلق شَعرِكَ، وادخُل فى امان اللّه و كنَفِهِ و سِترِهِ و كِلاءَتِهِ مِن مُتَابَعَةِ مُرادِكَ بدُخُولِكَ الحرم(۹۲۸) .

«وقتى قدم به مشعر گذاشتى، وحدانيت و يگانگى خدا را به ياد آور. تقواى الهى پيشه كن. هنگامى كه به «جبل الرحمة» گام مى نهى، در حقيقت روح و جنبه معنوى الهى ات را در ملاء اعلى صعود بده و در آن عوالم قدس به حركت درآور. بعد كه به منا و قربانگاه رفتى، هنگام ذبح وقتى كارد بر حلقوم گوسفند مى گذارى، در حقيقت هواى و هوس و نيروى طمع را ذبح كن؛ طمعى كه هميشه قيد عبوديت و بندگى به گردن انسان ها مى افكند. آن وقتى كه سنگ به دست مى گيرى و رمى جمرات مى كنى، شهوت ها، تمنيات درونى، پست فطرتى و زشتى ها را از خود دور كن و با سنگ باران كردن نماد بيرونى آن، اين رذايل را از خود فرارى بده. هنگامى كه سر مى تراشى، همه عيوب ظاهرى و باطنى خود را از بين ببر كه بعد از اين اعمال است كه تو استعداد پيدا مى كنى و آماده مى شوى كه داخل حرم امن الهى شوى، و در حمايت خدا قرار گرفته، در پس پرده الطاف الهى بمانى و از آن جا كه براى تحصيل مراد خود، لياقت و شايستگى پيدا كرده اى، قدم به داخل حرم بگذارى».

اظهار محبت نسبت به خداوند

خوب است در اين جا سخنان زيباى سيدالشهدا، اباعبداللّهعليه‌السلام را كه نمونه عرفان، شناسايى و عشق به ذات ذوالجلال الهى است به زبان جارى كنيم كه مى فرمايند:

الهى تردُّدنى فى الاثار يوجب بُعد المزار فاجمعنى عليك بخدمة توصلنى اليك، كيف يستدلّ بما هو فى وجوده مُفتقر اليك اَيَكون لغيرك من الظُّّهور ما ليس لك حتى يكون هو المُظهر لك(۹۲۹) .

«خدايا! از بس به آثار نعمت هاى تو فكر كرده و انديشيده ام، از تو دور شده ام. خدايا! چگونه چيزهايى را دليل بر تو قرار دهم كه براى وجود و بقايشان به تو نيازمندند؟ آيا بقيه موجودات و مخلوقات بروز و ظهورشان از تو بيشتر است، تا ما در سايه روشنايى آنها به تو دلالت شويم».

متى غِبتَ حتى تحتاج الى دليل يَدُلُّ عليك و متى بعدت حتى تكون الاثار هى التى توصل اليك عَمِيَت عين لا تراك عليها رقيبا و خَسِرَت صفقةُ عبد لم تجعل له من حبّك نصيبا(۹۳۰) .

«خدايا تو كى غيبت كرده و پنهان شده اى تا براى يافتن تو محتاج دليلى باشيم و كى دور شده اى تا به وسيله آثار و علايم به سوى تو راهنمايى شويم. چشم دلى كه تو را نمى بيند كور باد. خدايا! انسانى كه از محبت، دوستى و عشق تو هيچ بهره اى نداشته باشد، جز زيان و خسران حاصلى نخواهد برد».

كى رفته اى ز دل كه تمنا كنم ترا

كى بوده اى نهفته كه پيدا كنم تو را

غيبت نكرده اى كه شوم طالب حضور

پنهان نگشته اى كه هويدا كنم تو را

انت الَّذى اءشرقتَ الانوار فى قلوب اءوليائك حتى عرفوك و وحَّدوك و انت الَّذى اءزلت الاغيار عن قلوب اءحبّائك حتى لم يُحِبّوا سواك و لم يلجئُوا الى غيرك(۹۳۱) .

«خدايا! اگر اراده و دوستى تو نسبت به اوليائت نبود، نور محبتت را به قلب آنها نمى تابانيدى؛ با تابيدن نور محبت و عشق و صفايت به قلوب اولياى خود باعث شدى كه آنها تو را بشناسند. خدايا! تو از دل و قلب دوستانت، محبت غير را زائل كردى كه جز تو را دوست نداشته باشند و به پشتوانه اى جز تو نينديشند».

اين سخنانى است كه انسان را در ملا اعلى پرواز مى دهد و در آن مكان قدس و طيب و طاهر به سير در مى آورد.

امام صادقعليه‌السلام در ادامه روايتى كه نقل نموديم، مى فرمايند:

وزُر البيت مُتحقِّقا لتعظيم صاحبه و معرفة جلاله و سلطانه، واستلم الجر رضاء بقسمته و خضوعا لعزّته، و ودِّع ما سواه بطواف الوداع، و اصف روحك و سرِّك للقاء اللّه يوم تلقاهُ بوقوفك على الصفا، و كن ذا مروّة من اللّه نقيّا اوصافك عند المروة، واستقم على شرط حجتك، و وفاء عهدك الَّذى عاهدت به مع ربك و اوجبت له الى يوم القيامة.(۹۳۲)

در اين حال، خانه خدا را براى تعظيم و تكريم صاحبش زيارت مى كنى و حول بيت اللّه طواف مى كنى، حال آن كه صاحب خانه را مى شناسى؛ يعنى به گرد خانه اى مى چرخى كه صاحب آن را با معرفت، جلالت، سلطنت و قدرتش به همه موجودات و مخلوقات شناخته اى و درك كرده اى و بعد شايسته آن مى شوى كه دست در دست خدا بگذارى و با خدايت پيمان ببندى و اعلام كنى كه در مقابل تقدير و سرنوشتى كه تو براى من رقم زده اى راضى و تسليم هستم. آنگاه كه تصميم مى گيرى با خانه خدا وداع كنى در حقيقت بدان كه بايد با آنچه كه غير خداست، وداع كنى؛ نه با صاحب خانه. در حقيقت طواف وداع، قرب نهايى تو است و آن گاه كه براى آخرين بار سعى بين صفا و مروه مى كنى، وقتى به صفا رسيدى و ايستادى؛ روح و ضمير و باطنت را در سايه لقايى كه براى تو حاصل شده است صفا ده تا با همين حالت روز لقاى الهى در قيامت، با خداى خود ملاقات كنى و هنگامى كه در مروه مى ايستى، در حقيقت بدان كه در مرئى و منظر خدا ايستاده اى و همه اوصاف پاكيزه و طاهر را در خود جمع كرده اى و رذايل و خبايث را از خود دور كرده اى؛ و اى حاجى! مراقب باش! اين اعمال و اين سير را تو انجام دادى؛ با خدايت پيمانى بستى، دست پيمان و عهد با يداللّه كه حجرالاسود است داده اى و در حقيقت تو با خدا معاهده بسته اى كه بايد تا روز قيامت محفوظ بماند.

حضرت در پايان سخن مى فرمايند:

واعلَم بانّ اللّه تعالى لم يفتَرِضَ الحجّ و لم يخصّه مِن جميع الطاعات بالاضافه الى نفسه بقوله عزَّ وَ جَلّ «و للّه على الناس حِج البيت من استطاع اليه سبيلا» و لا شرع نبيهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سنّة فى خلال المناسك على ترتيب ما شرعه الا للاستعداد و الاشارة الى الموت و القبر و البعث و القيامة، و فصّل بيان السّابقة من الدّخول فى الجنّة اهلها و دخول النار اهلها بشاهدة مناسك الحج من اولها الى آخرها لاولى الالباب و اولى النُّهى(۹۳۳) .

و بدان كه خداوند از ميان همه عبادات، از نماز، روزه و زكات گرفته تا ساير واجبات، فقط حج را تشريفا به خود اختصاص داده است؛ و اين ويژگى براى حج، بى حساب نيست؛ به دليل آن كه حج انسان را به ياد مرگ، قبر، بعث از قبر و قيامت مى اندازد؛ خصوصيات كسانى كه در روز قيامت خود اولين انسانهايى هستند كه وارد بهشت مى شوند و آنهايى كه وارد جهنم مى شوند.

در حقيقت عمل عبادى حج، صحنه اى كوچك و نمونه عينى مشهود از سير انسان، از آغاز ورود ملك الموت به خانه او، تا پايان صحنه قيامت و دخول در بهشت و جهنم است.

همه اين نكات، هم در فرمايش امام صادقعليه‌السلام و هم در بيان امام سجادعليه‌السلام و هم در رواياتى كه در اين بين خوانده شد، به وضوح ديده مى شود و همه براى توجه و تنبه دادن به يك جهت بسيار مهم است و آن، اين كه انسان به وسيله حج در معرض ابتلا و امتحان بسيار عميقى قرار گيرد.

حج امتحان الهى

در تكميل اين سخن، فرمايش اميرالمومنينعليه‌السلام در خطبه مباركه قاصعه را نقل مى كنيم؛ حضرت مى فرمايند:

لكنَّ اللّه سبحانه اءراد اءن يكون الاتِّباع لرسله و التصديق بكتبه والخشوع لوجهه و الاستكانة لامره و الاستسلام لطاعته اءمورا له خاصَّة لا تشوبها من غيرها شائبة و كلما كانت البلوى و الاختبار اعظم كانت المثوبة والجزاء اءجزل(۹۳۴) .

«اراده خدا اين است كه پيروى از انبيا و تصديق كتابهاى الهى، خشوع، خضوع، ذلت و در حقيقت تسليم و مطيع امر بودن، فقط و فقط در انحصار ذات ذوالجلال ربوبى باشد و در اين جهت هيچ كس با خدا شريك نباشد. هرچه مسير امتحان سخت تر و مشكل تر و بزرگتر باشد، اجر و ثواب و لطف الهى نيز بيشتر خواهد بود».

سپس حضرت به حج مثال مى زنند و مى فرمايند:

اَلا تَرَون ان اللّه سبحانه اختبر الاولين من لدن آدمعليه‌السلام الى الاخرين من هذاالعالم باءحجار لا تضر و لا تنفع و لا تبصر و لا تسمع فجعلها بيته الحرام الَّذى جعله للناس قياما ثم باءَوَعر بقاع الارض حجرا و اقلّ نتائق الدنيا مَدَرا و اَضيَقِ بطون الاودية قُطرا بين جبال خَشِنَة و رِمَال دَمِثَة و عيون وَشِلَة(۹۳۵) .

«آيا نمى بينى همه بندگان خداوند از آدم ابوالبشر تا آخرين انسان ها مامور به خضوع و خشوع در مقابل سنگ هايى شده اند كه هيچ ضرر و نفعى براى كسى ندارند؛ نه مى شنوند و نه مى بينند، اما خداوند، همين سنگ ها را بيت با حرمت خود قرار داده است براى عبادت مردم، و آن را در صعب العبورترين سنگلاخ ‌ها و بى آب و علف ترين و كم حاصل ترين سرزمين ها در تنگ ترين دره ها، ميان كوه هايى سخت و ريگ هاى نرمى كه عبور از آنها دشوار است و چشمه هايى كم آب و جدا از هم قرار داده است».

خوب است به اجمال به اين نكته اشاره كنيم كه بيت اللّه الحرام فقط به دست ابراهيمعليه‌السلام ساخته نشده است. هم در اين روايت و هم در آيات كريمه قرآن، تصريح شده است كه خانه خدا، بيت اللّه الحرام و كعبه به دست آدم ابوالبشر ساخته شد و در توفان نوح، خراب شد كه ابراهيم خليل الرحمنعليه‌السلام ماءمور تجديد بناى آن شد. خداوند وقتى ابراهيمعليه‌السلام را مامور كرد، او آمد و زن و فرزندش را در آن جا گذاشت و گفت:

ربَّنا انِّى اَسكَنتُ من ذُرّيّتى بوَاد غيرَ ذِى زَرع عند بيتك الحرام(۹۳۶) .

«خدايا! خانواده ام را در بيابان خشكى نزد خانه تو سكونت دادم».

هنوز مامور به ساختن خانه نشده است، اما مى گويد: زن و فرزندم را نزد «بيتك الحرام » گذاشتم و رفتم. سپس امام اميرالمومنينعليه‌السلام درباره موقعيت بد اين سرزمين به تفصيل سخن گفته و بعد در آخر مى فرمايند:

يهلِّلون للّه حوله و يَرمُلون على اَقدامهم شُعثا غُبرا له قد نبذوا السَّرابيل وراء ظهورهم و شوَّهوا باعفاء الشعور محاسن خَلقِهِم(۹۳۷) .

«انسانها مامور شده اند گرداگرد خانه كلمه تهليل لا اله الا اللّه بر زبان رانند و در حالى كه جامه ها را از تن بيرون آورده اند، خاك آلوده و موپريشان دوان دوان راه روند و با واگذاشتن موها خلقت نيكوى خود را زشت كنند».

حضرت در ادامه مى فرمايند:

و لكن اللّه يختبر عباده بانواع الشّدائد و يتعبّدهم بانواع المجاهد و يبتليهم بضروب المكاره اخراجا للتّكبّر من قلوبهم و اسكانا للتَّذلُّل فى نفوسهم و ليجعل ذلك ابوابا فُتُحا الى فضله و اسبابا ذُلُلا لعفوه(۹۳۸) .

«لكن خداوند بندگانش را به انواع شدايد و سختى ها مى آزمايد، و با مجاهدت ها به بندگى وادارشان مى كند و به ناخوشايندها آزمايششان مى كند تا خودپسندى را از دل هايشان بزدايد، و خوارى و فروتنى را در جان هايشان جايگزين فرمايد، و آن را درهايى قرار دهد كه به سوى بخشش ‍ او گشوده گشته و وسيله هايى سازد براى آمرزش او».

آنچه بيان شد برخى از اسرار حج بود و اميدواريم خداوند متعال به همه انسان هاى مومن، اين روحيه را كرامت فرمايد كه زمينه ساز رشد و كمال انسان است.

روايتى را كه از امام هشتم اباالحسن الرضاعليه‌السلام به نقل مرحوم صدوق ذكر كرديم، ذيلى دارد كه مى تواند بحث بسيار جالب و جذابى در تتمه مباحث حج باشد. اصل روايت اين بود كه حضرت به عنوان سوال فرمودند كه:

فاءن قال: فَلِم اُمر بالحج؟ قيل لعلّة الوفادة الى اللّه عزَّ وَ جَلّ و طلب الزياده...مع ما فيه من التّفقه و نقل اءخبار الائمةعليهم‌السلام الى كل صقع و ناحية كما قال اللّه عزوجل: «فلو لا نفر من كلّ فرقة منهم طائفة ليتفقّهوا فى الدين و لينذروا قومهم اذا رجعوا اليهم لعلهم يحذرون(۹۳۹) »(۹۴۰) .

علاوه بر اسرار معنوى و عرفانى كه در احكام عبادى حج نهفته است، اين سفر مايه يادگيرى و آگاه شدن از مسائل فقهى است و پس از آن نشر آموخته ها و معلومات در همه نواحى عالم، به حكم وجوب شرعى كه از آيه نفر استفاده مى شود و مورد استدلال امامعليه‌السلام نيز قرار گرفته است.

حضرت مى فرمايند: مردمى كه به حج مى روند، به حضور امامعليه‌السلام مشرف مى شوند؛ مسائل و احكام شرعى خود را از محضر او فرامى گيرند و به هر ناحيه و منطقه اى كه رفتند، آموخته هاى خود را به ديگران مى آموزند؛ چون خداوند فرموده است: به يقين همه نمى توانند زندگى عادى خود را رها نموده و كوچ كنند؛ بنابراين عده خاصى بايد مهاجرت كنند، تا به محضر امامعليه‌السلام شرفياب شوند و دين را از روى فهم، فرا بگيرند و به هنگامى كه به نزد قوم خود باز ميگردند، ايشان را انذار و تحذير كنند و ديگران هم بايد از بيان افرادى كه محضر امامعليه‌السلام را درك كرده اند، تحذير شوند و بياموزند.

نكته مهم اين است كه وقتى انسان اعمال عبادى حج را انجام داد، و ضمير و باطن خود را تطهير كرد و از همه آلودگى ها و پليدى ها منزه ساخت، استعداد پذيرش احكام و علوم الهى را پيدا مى كند و مى تواند آنها را از سرچشمه هاى اصلى فرا گيرد و به حكم وظيفه مقرر كه در آيه نَفر(۹۴۱) بدان اشاره شده است، آموخته را با خود به ارمغان مى برد و در انتشار آنها مى كوشد. اين نكته بسيار مهم است كه امامعليه‌السلام در آثار و فوايد عمل عبادى حج ذكر مى فرمايند.

اهميت زيارت رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

شبهه اى وجود دارد و آن اين كه تفقّه در محضر امام معصومعليه‌السلام و يادگيرى علوم از منبع ناب آن در دوران غيبت، براى مسلمانان و شيعيان مقدور نيست، پس ثمره تنقه و يادگيرى از حضور امام معصومعليه‌السلام منتفى است. اما فايده ديگرى مى تواند در آن مترتب باشد و پاسخ اين شبهه باشد و آن اين كه رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند:

مَن زارَ قبرى بعد مَوتى كان كمن هاجر الىَّ فى حياتى(۹۴۲) .

«كسى كه بعد از وفات من، به زيارت قبر من بيايد، مانند كسى است كه در زمان حيات، حضور مرا درك كرده است».

و بالاتر از اين روايت، فرمايش آن حضرت است كه مى فرمايند:

مَن اَتى مكّة حاجّا و لم يزرنى الى المدينة جفانى(۹۴۳) .

«كسى كه به مكه بيايد و براى زيارت من به مدينه مشرف نشود، به من ستم و جفا كرده است».

پرواضح است كه اين روايت مربوط به زمان بعد از وفات و ارتحال رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى باشد.

در سخنى از اميرالمومنينعليه‌السلام نقل شده است كه فرمودند:

اَلِمُّوا برسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اذا خرجتم الى بيت اللّه الحرام فان تركه جفاء و بذلك اُمرتم(۹۴۴) .

«عمل عبادى حج را با زيارت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كامل كنيد؛ چون اگر كسى زيارت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را ترك كند، نسبت به آن حضرت ستم كرده است و شما به زيارت ايشان مامور شده ايد».

در روايتى كه با اسناد صحيح به امام باقرعليه‌السلام مى رسد حضرت مى فرمايند:

انّما اُمِر النِّاس اَن يَاتُوا هذهِ الاحجار فيَطُوفُوا بها ثم ياءتونا فيُخبِرونا بولايتهم و يَعرِضوا علينا نَصرَهُم(۹۴۵) .

«مردم مامور شده اند كه به مكه بيايند و به گرد اين سنگ ها طواف كنند تا به بهانه آنها به سراغ ما بيايند و محبت و يارى خود را ابراز دارند».

طبق اين فرمايش، گويا عمل عبادى حج با آن همه زحمات، مقدمه اى است تا مومن به محضر امام معصومعليه‌السلام شرفياب شود و اعتقادات خود را به محضر او عرضه كند. عرضه اعتقادات بر امام عصر، در ميان اصحاب و ياران، امرى سابقه دار است.

در روايت ديگرى از امام باقرعليه‌السلام روايت شده است كه فرمودند:

ابدَءُوا بمكّة واختموا بنا(۹۴۶) .

«عمل عبادى حج را از مكه آغاز كنيد و اعمال را با زيارت ما به پايان ببريد».

گويا اگر زيارت ائمهعليهم‌السلام و ديدار و لقاى معصومعليه‌السلام حاصل نشود، يك عمل عبادى ناقص، صورت پذيرفته و اين عمل، ابتر و بدون پشتوانه است.

تعبير ديگرى از حضرت وارد شده كه مكمل هم سخنان گذشته است كه مى فرمايند:

تمامَ الحجِّ لقاءُ الامام(۹۴۷) .

«زيارت و ملاقات امامعليه‌السلام ، موجب اتمام عمل عبادى حج است».

درست مثل اين كه اگر كسى اعمال عبادى حج را از شروع در ميقات براى عمره تمتع تا پايان حج تمتع انجام دهد، اما زيارت و ديدار امام معصومعليه‌السلام را نتواند تحصيل كند، يك سلسله اعمال خشك و بى روح و ناقص انجام داده است.

در ادامه بحث توجه به چند مطلب ضرورى است: يكى بحث حيات و زندگانى حجج الهى بعد از وفات و ارتحالشان؛ مطلب دوم مساله زيارت قبور ائمهعليهم‌السلام و شخص رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و فوايد و آثار آن؛ و مطلب سوم اشكالى كه مخالفان اين عمل بسيار ارزشمند و سازنده مطرح مى كنند و چند نكته ديگر.

حيات پس از مرگ

از منظر معارف دينى در اين كه همه انسان ها بعد از مرگ نابود نمى شوند، بلكه به عالم ديگرى منتقل مى شوند، هيچ بحثى وجود ندارد. اين مطلب كه بعد از زندگى در دنيا، زندگى جديدى را در عالم ديگر آغاز مى كنند، مورد اتفاق همه اديان الهى است. علاوه بر اين كه اصلا مرگ و ممات، نيستى و فنا نيست، بلكه مخلوقى از مخلوقات به سوى او مى رود. خداوند متعال در سوره مباركه ملك مى فرمايد:

الَّذى خلق الموت و الحياة ليبلوكم اءيّكم اءحسن عملا (۹۴۸) .

«خداوند مرگ و حيات را آفريد تا شما را بيازمايد كه كدام يك از شما بهتر عمل مى كنيد».

همانگونه كه خداوند حيات را آفريده، مرگ هم از آفريده هاى اوست. در سوره مباركه واقعه مى خوانيم:

نحن قدَّرنا بينكم الموت و ما نحن بمسبوقين # على اَن نُبَّدِّل اَمثالكم و نُنشِئَكم فى ما لا تعلمون (۹۴۹) .

«ما در ميان شما مرگ را مقدر ساختيم؛ و هرگز كسى بر ما پيشى نمى گيرد، تا گروهى را به جاى گروه ديگرى بياوريم و شما را در جهانى كه نمى دانيد آفرينش تازه اى ببخشيم».

مرگ، تقدير الهى است كه غير از ذات لايزال الهى كسى چنين تقديرى نكرده است و معناى مرگ اين است كه ما اين اجسام شما را تبديل مى كنيم. در حقيقت، هويت اصلى انسان كه روح اوست در اين عالم يك قالب دارد و در دنياى ديگر كه عالم برزخ است، قالبى ديگر. پس واضح است كه مرگ نابودى، عدم و فنا نيست؛ بلكه انتقال از عالمى به عالم ديگر است. حال آيا كسانى كه به آن عالم منتقل مى شوند، به اين عالم هم اشرافى دارند يا نه؟ از آيات الهى استفاده مى شود كه همه افرادى كه از اين دنيا مى روند به اين دنيا اشراف ندارند تا بتوانند اقداماتى انجام دهند كه در وضعيت و سرنوشت آنها در عالم ديگر تاثير داشته باشد.

رب ارجعون # لعلّى اءعمل صالحا فيما تركت كَلّا انَّها كلمة هو قائلها و من ورائهم برزخ الى يوم يبعثون (۹۵۰) .

«وقتى مرگ فرا رسيد مى گويد: پروردگار من! مرا بازگردانيد؛ شايد در آنچه ترك كردم و كوتاهى نمودم عمل صالحى انجام دهم، ولى به او مى گويند: چنين نيست! اين سخنى است كه او به زبان مى گويد و اگر بازگردد، كارش ‍ همچون گذشته است؛ و پشت سر آنان برزخى است تا روزى كه برانگيخته شوند».

وقتى پيك مرگ به سراغ آنها مى آيد، مى فهمند كه خطاهاى دوران حيات و زندگى شان بايد جبران شود؛ از خدا استمداد مى كنند و فرصتى مى خواهند كه دوباره به اين دنيا برگردند؛ خداوند مى فرمايد: ديگر امكان بازگشت به دنيا و حركت و فعاليت در آن وجود ندارد و دست شما از دنيا كوتاه است. آنچه بنابر نص آيات كريمه قرآن متيقن است، براى بعضى از انسان ها اين ويژگى بعد از انتقال به عالم ديگر محفوظ است و آن گروه، شهدا هستند. در سوره مباركه آل عمران آمده است:

و لا تحسبنّ الَّذين قتلوا فى سبيل اللّه امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون (۹۵۱) .

«اى پيامبر! هرگز گمان مبر كسانى كه در راه خدا كشته شدند، مردگانند! بلكه آنان زنده اند، و نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند».

و يا در جاى ديگر مى فرمايد:

و لا تقولوا لمن يُقتل فى سبيل اللّه اموات بل احياء و لكن لا تشعرون (۹۵۲) .

«و به آنها كه در راه خدا كشته مى شوند، مرده نگوييد؛ بلكه آنان زنده اند، ولى شما نمى فهميد».

كسانى كه در راه خدا كشته مى شوند از مرگان نيستند كه دستشان از اين دنيا كوتاه باشد؛ يعنى نشاه ديگر تا قيامت براى همگان برزخى است كه منزل ركود و ثمره چينى از افعال و رفتار است؛ اما براى منزل حيات، رشد و علو درجه است و بدون شك همه شهدا در درجه و رتبه موخر از امام و پيشوايان معصومعليه‌السلام خود هستند و براى امام و حجت الهى كه مقدم بر همه شهداست، يقينا اين امتياز محفوظ خواهد بود.

زنده و شاهد بودن پيامبر و ائمهعليهم‌السلام

مرحوم كلينى در كافى روايتى را به سند صحيح از امام صادقعليه‌السلام نقل مى كند كه:

اتى العبّاس اميرالمومنينعليه‌السلام فقال: يا علىّ انَّ الناس قد اجتمعوا اَن يدفنوا رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فى بقيع المصلّى و اَن يؤُمّهم رجل منهم فخرج اميرالمومنينعليه‌السلام الى الناس فقال: يا ايها الناس انّ رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم امام حيّا و ميّتا و قال: انّى اُدفن فى البقعة التى اُقبَضُ فيها، ثم قام على الباب فصلى عليه ثم امر الناس ‍ عَشَرَة عَشَرَة يصلون عليه ثم يخرجون(۹۵۳) .

«در روز رحلت رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عباس بن عبدالمطلب به حضور اميرالمومنينعليه‌السلام آمد و گفت: مردم و مسلمان ها تصميم گرفته اند كه جنازه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را در بقيع دفن كنند. يكى از خودشان هم به امامت بايستد و بر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نماز بخواند. اميرالمومنينعليه‌السلام از خانه بيرون آمد و مقابل مردم ايستاد و فرمود: مردم! پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم زنده و مرده اش امام است و نماز غير امام بر امام معنا ندارد و بعد فرمودند كه رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند: من در همان جايى كه قبض ‍ روح مى شوم و از دنيا مى روم، بايد دفن شوم، سپس حضرت اميرالمومنينعليه‌السلام به تنهايى مقابل در حجره اى كه جنازه رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در آن جا بود ايستاد و نماز خواند. دستور داد مردم ده نفر ده نفر آمدند نماز خواندند و از حجره خارج شدند».

از اين روايت استفاده مى شود كه به هر حال، پيامبر، در حيات و ممات، امام است و امامت و پيشوايى او با مرگ و انتقال او به نشاه ديگر از بين نمى رود.

امام صادقعليه‌السلام روايتى از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل مى كنند كه فرمودند:

حياتى خير لكم و مماتى خير لكم، فامّا حَياتى فانَّ اللّه هَداكُم بِى مِنَ الضَّلالَة، و اَنقَذَكم من شَفاحُفرَة من النّار، و امَّا مَمَاتى فانَّ اعمالكم تعرض ‍ علىّ، فما كان مِن حُسنِ استَزدَدتَ اللّه لكم و ما كان من قبيح استغفرت اللّه لكم(۹۵۴) .

«زندگى من و مردنم براى شما خير است. خداوند با زندگى من شما را هدايت كرد و شما را از آتش نجات داد؛ و با مرگ من، اعمال شما به من عرضه مى شود؛ اگر شما كار خوب كرده باشيد، من براى شما از خدا پاداش ‍ مضاعف مى طلبم و اگر كار قبيح و زشتى از شما صادر شده باشد، من از خداوند متعال طلب مغفرت مى كنم».

خداوند در قرآن مى فرمايد:

و ما كان اللّه ليعذّبهم و انت فيهم (۹۵۵) .

«مادامى كه تو در ميان اين مردم هستى، خدا آنها را عذاب نخواهد كرد».

معناى اين عبارت روشن است؛ بعد از وفات رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عذابى از نوع آنچه امم سابق به آن گرفتار شدند، بر امت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نازل نشد. اين وعده الهى است. امروز هم گويى در ميان ماست. بنابراين به دليل حياتى كه رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در ميان دارد، از عذاب مصون و محفوظيم. در ادامه روايت قبل، آمده است:

فقال له رجل من المنافقين: و كيف ذاك يا رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و قد رَمَمتَ؟ يعنى صرت رميما فقال رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : كلّا ان اللّه حرّم لُحومنا على الارض فلا تطعم منها شيئا(۹۵۶) .

«مرد منافقى به حضرت عرض كرد: اى پيامبر! چگونه مى شود كه تو مرده باشى و استخوانهاى تو پوسيده شود، اما اعمال، به تو عرضه شود؟ پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند: خداوند گوشت ما را بر زمين حرام كرده است و زمين، هرگز گوشت انبيا و اولياى خدا را نمى بلعد».

روايت ديگرى از امام صادقعليه‌السلام در تاييد اين مطلب آمده است:

ما من نبىّ و لا وصىّ يبقى فى الارض من ثلاثة ايّام حتى يُرفع بروحه و عظمه و لحمه الى السماء و انما يؤ تى مواضع آثارهم و يبلّغونهم من بعيد السّلام و يسمعونهم على آثارهم من قريب(۹۵۷) .

«هر ولى و پيامبرى از دنيا برود، خداوند بعد از سه روز روح و گوشت و استخوان و جسد او را به آسمان مى برد. آنها زنده اند، مردم به زيارت محل دفن آنها مى آيند و يا از راه دور بر ايشان سلام مى فرستند. آنها انبيا و اولياعليهم‌السلام - سلام را مى شنوند - و مشرف بر زندگى مردمند».

و بر اين اساس در قرآن هم آمده است:

انَّ اللّه و ملائكته يُصَلُّون على النبى يا ايها الَّذين آمنوا صلوا عليه و سلموا تسليما (۹۵۸) .

«خدا و ملائكه الهى بر پيامبر درود و سلام مى فرستند، شما مومنان هم بر او سلام و درود بفرستيد و كاملا تسليم فرمان او باشيد».

اين ناظر به حيات پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ست كه در آن خداوند مومنان را موظف كرده است تا بر پيامبر سلام كنند و حيات و ممات هم شرط نشده است. بر اين اساس در نماز موظفيم كه بگوييم السلام عليك ايها النبى و رحمه اللّه و بركاته يعنى هم بر پيامبر و هم بر آله پيامبر درود بفرستيم. و حتى طبق مبانى فقهى بعضى از اهل سنت، اگر بر آل رسول اللّه درود فرستاده نشود، نماز درست نيست(۹۵۹) . در اذن دخول زيارات رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و ائمه طاهرينعليهم‌السلام هم اين عبارت را مى خوانيم:

اللّهم انى وقفت على باب من ابواب بيوت نبيك صلواتك عليه و آله فقد منعت الناس اءن يدخلوا الا باذنه فقلت «يا ايها الَّذين آمنوا لا تدخلوا بيوت النّبى الا اءن يؤ ذن لكم»(۹۶۰) اللّهم انى اءعتقد ان رسولك و خلفائكعليهم‌السلام احياء عندك يرزقون يَرَونَ مَقَامى و يَسمَعون كَلامى و يَردّون سَلامى و اءَنَّك حجبت عن سمعى كلامهم(۹۶۱) .

«خدايا! بر درى از درهاى خانه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ايستاده ام و تو منع كرده اى كه مردم، بدون اجازه او وارد شوند و فرموده اى: اى كسانى كه ايمان آورده ايد، داخل خانه پيامبر نشويد مگر آن كه به شما اجازه دهد. خدايا! ما معتقديم پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و همه خلفاى او زنده اند و نزد تو روزى مى خورند. ما را مى بينند و سخن ما را مى شنوند و سلام ما را پاسخ مى دهند؛ اما تو بر گوش هاى ما پرده كشيده اى و ما نمى شنويم».

اينها، دلايل اشتياق شيعيان به زيارت مرقد مطهر رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و ائمه اطهارعليهم‌السلام مى باشد. علاوه بر اين، قرآن كريم در سوره مباركه صافات يك جا به همه انبيا درود مى فرستد و مى فرمايد:

سلام على المرسلين(۹۶۲) .

و بعد به بعضى از انبيا تك تك سلام مى كند:

سلام على نوح فى العالمين(۹۶۳) سلام على ابراهيم(۹۶۴) سلام على موسى و هارون(۹۶۵) سلام على آل ياسين(۹۶۶) .

يا در آيه اى كه اخيرا به آن اشاره كرديم مى فرمايد:

ان اللّه و ملائكته يصلون على النبى يا ايها الَّذين آمنوا صلوا عليه و سلموا تسليما(۹۶۷) .

«خدا و ملائكه الهى بر پيامبر درود و سلام مى فرستند، شما مومنان هم بر او سلام و درود بفرستيد و كاملا تسليم فرمان او باشيد».

علاوه بر اين آيات، مساله وجوب يا استحباب سلام بر پيامبر، در نماز است كه باعث اختلاف فقهاى عامه و شيعه نيز شده است كه موافقان وجوب آن گفته اند كه اگر ارتباط انبيا و اولياى الهىعليهم‌السلام به طور كامل با عالم دنيا، قطع شده بود، ما اينگونه مامور به سلام بر آنها نبوديم.

اعتقاد اهل سنت به زنده بودن پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

بنابر آنچه گفته شد، نزد اهل سنت اعتقاد به حيات انبيا و اولياى الهى يك امر قطعى است؛ بر خلاف آنچه كه ابن تيميه و پيروان او و بالتبع محمد بن عبدالوهاب مى گويند. سمهودى در «وفاءالوفاء» نقل مى كند كه:

اءصاب الناس قحط فى زمان عمر بن الخطاب، فجاء رجل الى قبر النبىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، فقال: يا رسول اللّه! اسَتسقِ اللّه لاُمَّتك فانَّهم هلكوا. فاءتاهُ رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فى المنام...و محل الاستشهاد طلب الاستسقاء منهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و هو فى البرزخ و دعاؤ ه لربّه فى هذه الحالة غير ممتنع، و علمه بسؤ ال من يساله قد ورد، فلا مانع من سوال الاستسقاء و غيره منه كما كان فى الدنيا(۹۶۸) .

«در زمان حكومت عمر خشك سالى شد. كسى بر مزار رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمد و خيلى صريح و بى پرده عرض كرد: يا رسول اللّه! چرا از خدا براى امت طلب باران نمى كنى؟ امت در حال هلاكت هستند. از خداوند بخواه كه باران رحمتش را نازل كند. شب پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را در خواب ديد كه حضرت به او دستور دادند: به عمر بگو كه خدا بر آنها رحمت را نازل خواهد كرد. محل استشهاد ما همين جاست، كه هيچ اشكالى ندارد كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از اين دنيا رفته و در عالم برزخ باشد، ما از او تقاضايى داشته باشيم و او عالم به تقاضاى ما بشود و مانند زمان حياتش براى خواهش و تمناى مردم دعا كند و دعاى آن حضرت اجابت شود».

پس آن مساله نزد اهل سنت قطعى بوده و بر كسى كه به تربيت رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مشرف شده و خواهشى داشته باشد، نزد آنها امرى بسيار متعارف، عادى و قابل قبولى است.

زنده بودن پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از نظر آيات

دليل ديگر بر زنده بودن پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بعد از مرگ، آيه شريفه سوره مباركه نساء است كه مى فرمايد:

و لو اءنهم اذ ظلموا اءنفسهم جاءوك فاستغفروا اللّه و استغفر لهم الرسول لوجدوا اللّه توابا رحيما (۹۶۹) .

اين آيه به خوبى دلالت مى كند بر اين كه اگر گناهكارانى بودند و نزد پيامبر آمدند و استغفار كردند و پيغمبر هم براى آنها طلب غفران كرد، خداوند آنها را مى آمرزد. در همان زمان نزول وحى، براى اصحاب و حاضران در زمان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اين مطلب چنين مفهوم شده بود كه اگر بعد از وفات آن حضرت هم بر تربت رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مشرف شوند، مطمئن به آمرزش خود برمى گردند. سمهودى در جلد چهارم «وفاء الوفاء» موارد متعددى از آن را نقل مى كند.

شاهد ديگر آيه شريفه سوره حجرات است كه مى فرمايد:

يا ايها الَّذين آمنوا لا ترفعوا اءصواتكم فوق صوت النبى (۹۷۰) .

«اى كسانى كه ايمان آورده ايد! صداى خود را فراتر از صداى پيامبر نكنيد».

در حال حاضر كسانى كه به حرم مطهر نبوىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مشرف مى شوند، مى بينند كه وهابيون اين آيه را در بالاى روضه نبويه نصب كرده اند و به استناد اين آيه، مردم را از اين كه صدايشان را بلند كنند، منع مى كنند. و اين دليل آن است كه آنان كه الان توهم مى كنند كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مرده و ارتباطش با اين عالم قطع شده است، چندان بدان معتقد نيستند و به اين آيه كريمه استدلال مى كنند.

علاوه بر اين، استناد به اين آيه، سابقه دار و در سيره و سنت مسلمانان موجود بوده است. در تواريخ نوشته اند در هياهوى دفن امام مجتبىعليه‌السلام كه بنى اميه جمع شدند و مانع از دفن پيكر مطهر حضرت در كنار مرقد مطهر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شدند، غوغايى به پا شد و سيدالشهداعليه‌السلام با استناد به همين آيه كريمه، مردم را امر به سكوت كردند و فرمودند: مگر فراموش كرده ايد كه خداوند فرمود: لا ترفعوا اءصواتكم فوق صوت النبى و بعد از استشهاد حضرت به اين آيه كريمه، همه، حتى دشمنان و بنى اميه هم كه در آنجا حضور داشتند، استدلال حضرت را پذيرفته، سكوت كردند(۹۷۱) .

در نهايت از اين آيه كريمه و روايات چند نكته استفاده مى شود: اول اين كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، اوليا، انبيا و شهدا داراى حياتى هستند كه كاملا اشراف بر حيات دنيوى دارند؛ نكته دوم اينكه توسل به قبور پيامبر، ائمه اطهارعليهم‌السلام و قبور انبيا و اولياى الهى و شفيع قرار دادن آنها در درگاه الهى امرى بسيار واضح و مورد قبول عامه مسلمانان بوده است؛ نكته سوم اين كه زيارت قبور انبياى الهى و به خصوص رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و ائمه طاهرينعليهم‌السلام نه تنها جايز است، بلكه در بسيارى از موارد، مستحب مؤ كد است؛ و گاه نيز اگر احيانا معناى زيارت نكردن و به يكى از اين قبور، بى اعتنايى نمودن، و پشت كردن به حرمت اهل بيتعليهم‌السلام باشد و جنبه جفا و ستم پيدا كند، شايد حرام باشد.

زيارت و توسل به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

نكته ديگر اين كه صرف نظر از اشكالات واهى و بى اساسى كه ابن تيميه و به تبع او محمد بن عبدالوهاب دارند، و مساله زيارت و توسل به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اهل بيتعليهم‌السلام پس از مرگ آنها نزد ائمه اربعه اهل سنت پذيرفته شده است؛ به عنوان نمونه، يك مورد آن را مالك بن انس امام مالكيه نقل مى كنيم كه به منصور خليفه عباسى مى گويد:

يا اميرالمومنين! لا ترفع صوتك فى هذا المسجد فان اللّه تعالى ادّب قوما فقال: «لا ترفعوا اصواتكم فوق صوت النبى»(۹۷۲) و مدح قوما فقال: «ان الَّذين يغضّون اصواتهم عند رسول اللّه»(۹۷۳) و ذمّ قوما: فقال: «ان الَّذين ينادونك من وراء الحجرات»(۹۷۴) و اءن حرمته ميّتا كحرمته ميّتا حيّا، فاستكان لها ابوجعفر، فقال: يا اباعبداللّه استقبل القبلة وادعو اءم استقبل رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فقال: لم تصرف وجهك عنه و هو وسيلتك و وسيلة اءبيك آدمعليه‌السلام الى اللّه يوم القيامة بل استقبله و استشفع به، فيشفعك اللّه تعالى، قال اللّه تعالى: «و لو اءنهم اذ ظّلموا انفسهم جآؤ وك فاستغفروا اللّه و استغفر لهم الرسول لوجدوا اللّه توّابا رّحيما(۹۷۵) »(۹۷۶) .

وقتى منصور براى زيارت، به حرم نبوى مشرف شده بود، مالك به او مى گويد: خليفه! تو حق ندارى در اين مسجد صدايت را بلند كنى. خداوند اين ادب را به مردم آموخت كه در حضور رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم صداى خود را بلند نكنند. و آن عده اى را كه در محضر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم جسارت و بى ادبى مى كردند مذمت فرمود كه مثل افراد عادى از پشت ديوار همديگر را صدا مى زدند. سپس گفت: در اين مسجد، صداى خود را بلند نكن كه حرمت مرده او همانند حرمت زنده اوست. زنده و مرده اش تفاوتى ندارد. منصور اين مطلب را خيلى راحت از مالك پذيرفت و بعد سوال كرد: حالا كه چنين است در اين مسجد رو به قبله بايستم و دعا بخوانم و از خدا چيزى بخواهم، يا رو به روضه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بايستم و طلب حاجت كنم؟ امام مالكيه در جواب مى گويد: چرا رويت را از روضه پيامبر برگردانى در حالى كه او وسيله تو در پيشگاه الهى است و نه تنها وسيله تو، بلكه وسيله پدرت آدم در آمرزش گناهان او بود. رويت را به سوى او كن و به وسيله او طلب شفاعت كن. سپس به اين آيه استشهاد كرد و گفت: اگر مردم هنگامى كه بر نفس خود ظلم كردند، پيش پيامبر آمده و از او بخواهند كه براى آنها از خدا طلب مغفرت كند، خدا آنها را مى آمرزد. پس رويت را به سمت روضه كن و از پيامبر حاجت بخواه و از طريق او به خدا توسل پيدا كن».

در اين روايت و امثال آن كه در منابع عامه، فراوان يافت مى شود، زيارت پيغمبر، يك امر متعارف و مستحبى بوده است. بلكه در آن جا به جاى اين كه رو به قبله بايستند، رو به قبر رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى كردند و او را وسيله شفاعت و استغفار خود قرار مى دادند.

نكته ديگر اين كه در سيره فاطمه اطهر سلام اللّه عليها مى بينيم كه در همان مدت كوتاهى كه بعد از وفات رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در قيد حيات بودند، مكرر به زيارت قبر پدر مى آمدند و با پدر گفتگو مى كردند. در روايت دارد كه:

و اءخذت قبضة من تراب قبرهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فوضعتها على عينيها و انشدَّت

ماذا على من شمّ تربة احمد

ان لا يشمّ مدى الزّمان غواليا(۹۷۷)

«مشتى از خاك تربت مطهر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را برمى داشت و آن را بر چشمانش مى گذاشت و گريه مى كرد و با پدر سخن مى گفت. چه سرزنشى است بر آن كه تربت مطهر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را بوييده؛ اگر تا آخر عمر هيچ عطرى را نبويد».

پس زيارت و تبرك جستن به تربت و خاك پيامبر صلى اللّه عليه وآله و سلم امر متعارفى بوده است. با وجود آن همه محذورات و محدوديت ها و آزارهايى كه فاطمه اطهرعليها‌السلام با آن مواجه بودند، زيارت قبر حضرت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم براى او امرى ضرورى بود.

يكى از صحابى جليل القدرى كه فعل آنها مورد استناد فقهاى اهل سنت است، ابوايوب انصارى است. نوشته اند:

اءقبل مروان يوما، فوجد رجلا واضعا وجهه على القبر، فقال اتدرى ما تصنع؟ فاقبل عليه، فاذا هو ابوايوب، فقال: نعم، جئت رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و لم آت الحجر(۹۷۸) .

«روزى مروان وارد روضه رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شد و ديد مردى صورتش را روى قبر مطهر گزارد؛ صدايش بلند شد كه مى فهمى چه مى كنى؟ آن مرد كه ابوايوب انصارى بود گفت: آرى به زيارت رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمده ام نه به زيارت يك سنگ».

معلوم مى شود كه در اين ميان، رفتن به مرقد رسول اللّه و زيارت آن براى آنها از ويژگى خاصى برخوردار بوده است.

درباره بلال نوشته اند:

اتى قبر النبىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فجعل يبكى عنده و يمرّغ وجهه عليه(۹۷۹) .

«مى آمد و بر تربت رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حاضر مى شد و گريه مى كرد و صورتش را به خاك قبر رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تبرك مى كرد».

بنابراين روايت و رواياتى كه در آغاز بحث، در باب زيارات خوانديم كه مَن حَجَّ بَيت ربِّى و لَم يَزرنى فَقَد جَفَانِى(۹۸۰) كسى كه به حج خانه خدا مشرّف شود و به زيارت من نيايد، به من ستم كرده است و يا مَن زارَنِى حَيّا اَو مَيِّتا كُنت له شَفيعا يَومَ القيامة(۹۸۱) كسى كه قبر مرا زيارت كند، من در قيامت شفيع او خواهم بود. و يا من زار قبرى بعد موتى كان كمن هاجر الىَّ فى حياتى(۹۸۲) كسى كه بعد از وفات من، به زيارت قبر من بيايد، مانند كسى است كه در زمان حيات من، مرا زيارت كرده است. نه تنها بر زيارت قبور، مخصوصا قبر مطهر رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هيچ اشكالى مترتب نيست، بلكه همانگونه كه گفته شد، زيارت مرقد مطهر رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و ائمه طاهرينعليهم‌السلام مورد تاكيد بوده و سنت و سيره صحابه و تابعين از صحابه و همين گونه متشرّعين تا زمان سلطه وهابى ها بوده است. دليل روشن آن هم، ساختمان هاى با عظمتى است كه بر بقاع متبركه و قبور اوليا و صالحين ساخته شد. حتى ساختمان هايى كه هم اكنون نيز در كشورهاى سنى نشين غير از عربستان، بر قبور علماى خود ساخته اند، همه حكايت از سنتى دارد كه متعارف بودن زيارت قبور بزرگان را مى رساند و بر آن تاكيد مى كند.

زيارت اين مرقدهاى مطهر علاوه بر آثار و فوايدى كه به نقل منابع عامه دارد، داراى آثار بسيار ارزشمندى است كه در ك. تب روايى شيعه به بعضى از آنها اشاره شده است كه اينك به برخى از آنها اشاره مى كنيم:

مرحوم ابن قولويه در كتاب ارزشمند «كامل الزّيارات» كه يكى از منابع معتبر و مورد استناد شيعه است، روايتى را نقل مى كند كه امام حسينعليه‌السلام روزى به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عرض مى كند:

ما جزاء من زارك فقال رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : يا بُنَىّ مَن زارَنِى حَيّا اَو مَيِّتا اَو زَارَ اَبَاكَ اَو زَارَ اَخَاكَ اَو زَارَكَ كَانَ حَقَّا عَلَىَّ اَن اَزورَهُ يَومَالقِيَامَةِ و اُخَلِّصه من ذنوبه(۹۸۳) .

«پاداش كسى كه توفيق زيارت شما را پيدا كند چيست؟ پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند: فرزندم! هر كسى در زمان حيات و يا بعد از مرگم، من يا پدر يا برادرت يا تو را زيارت كند، بر من است كه روز قيامت، به زيارت او بروم، تا او را از گرفتارى گناهانش نجات دهم».

فضيلت زيارت امامان معصومعليهم‌السلام

اما درباره زيارت هاى ديگر، مثل زيارت اميرالمومنينعليه‌السلام شخصى به نام يونس بن ابى وهب قصرى مى گويد: من وارد مدينه شدم و خدمت امام صادقعليه‌السلام شرفياب شدم و عرض كردم:

جُعلت فداك اتيتك و لم ازر اميرالمومنينعليه‌السلام ، قال: بئس ما صنعت لو لا انك من شيعتنا ما نظرت اليك الا تزور من يزوره اللّه مع الملائكة و يزوره الانبياء و يزوره المؤمنون، قلت: جعلت فداك ما علمت ذلك، قال: اءعلم انّ اميرالمومنينعليه‌السلام اءفضل عند اللّه من الائمه كلهم و له ثواب اعمالهم و على قدر اعمالهم فُضِّلوا(۹۸۴) .

«من از مسير كوفه براى ديدار شما آمدم، ولى موفق نشدم مرقد اميرالمومنينعليه‌السلام را زيارت كنم. راوى مى گويد: امام صادقعليه‌السلام فرمودند: خيلى كار بدى كردى! اگر تو از شيعيان ما نبودى، من به تو نگاه نمى كردم. چگونه است كه تو به زيارت نرفتى؟ در حالى كه خدا، ملائكه و انبياى الهى و مومنين همه به زيارت پدرم اميرالمومنينعليه‌السلام مى روند! گفتم: من اين مقدار فضيلت را نمى دانستم. بعد امامعليه‌السلام فرمودند: نزد خداوند جايگاه و منزلت پدرم اميرالمومنينعليه‌السلام از همه ائمهعليهم‌السلام بالاتر است و اجر و پاداش همه ائمهعليهم‌السلام در نامه عمل ايشان ضبط است».

براى زيارت حضرت سيدالشهداعليه‌السلام روايات و تاكيدات بسيار زيادى داريم كه به يك نمونه از آن اشاره مى كنيم كه روايت از نظر سند بسيار قوى است؛ محمد بن اسماعيل بن بزيع از قول امام صادقعليه‌السلام ميگويد كه حضرت فرمودند:

من اءتى قبر الحسينعليه‌السلام عارفا بحقه كتبه اللّه فى اءعلى عليين(۹۸۵) .

«كسى كه قبر ابى عبداللّه الحسينعليه‌السلام را با معرفت و شناخت كامل زيارت كند خداوند جايگاه او را در اعلا عليين قرار مى دهد».

نبايد به سادگى از كنار اين روايات گذشت. با توجه به كتاب وحى بايد ببينيم عليين چه جايگاهى است؟ در سوره مباركه مطففين آيه شريفه هجدهم به بعد مى فرمايد:

كلّا كتاب الابرار لفى عليين # و ما ادراك ما عليين # كتاب مرقوم # يشهده المقربون # ان الابرار لفى نعيم # على الارائك ينظرون (۹۸۶) .

«چنان نيست (كه آنها درباره معاد مى پندارند)، بلكه نامه اعمال نيكان در «عليين» است؛ و تو چه مى دانى «عليين» چيست؟؛ نامه اى رقم خورده و سرنوشتى است قطعى؛ كه مقربان شاهد آنند؛ مسلما نيكان در انواع نعمتند؛ بر تخت هاى زيباى بهشتى تكيه كرده و (به زيبايى هاى بهشت) مى نگرند».

تعبير عجيبى است؛ در قرآن، عليين بالاترين منزلت و جايگاه ابرار و خوبان در پيشگاه الهى است كه در حقيقت مقربين و ابرار درگاه الهى در آن جا شاهد لقاى پروردگارند. ولى در اين روايت مى فرمايد: زائر قبر ابى عبداللّهعليه‌السلام نه در عليين، بلكه در اعلى عليين است و در مقابلش ‍ مى فرمايد:

كَلا انَّ كتاب الفُجَّار لَفِى سِجِّين # و مَا اَدرَاكَ مَا سِجِّين # كلا انَّهم عن ربَّهم يومئذ لَمَحجوبون(۹۸۷) .

«چنين نيست كه آنها درباره قيامت مى پندارند به يقين نامه اعمال بدكاران در «سجين» است؛ و تو چه مى دانى «سجين» چيست؟؛ چنين نيست (كه مى پندارند) بلكه آنها در آن روز از پروردگارشان محجوبند».

سجّين جايى است كه از ساكنانش توفيق لقاى الهى سلب مى شود. پس ‍ نكته مهم اين است كه موقع شنيدن و خواندن روايات بايد با توجه به آيات كريمه قرآن آنها را بفهميم. يعنى كسى كه در عليين است، پيوند و ارتباط مستقيم با ذات ذوالجلال الهى دارد و با چشم دل او را مى بيند و كسى كه در سجين است، رابطه او با خدا بريده مى شود.

طبق اين آيات و روايت، روايات ديگر هم معنى مى يابد:

مَن زَارَ قَبر اَبى عبداللّه الحسين عليه‌السلام بِشَطِّ الفُرات كان كَمَن زَارَ اللّه فَوقَ عَرشِهِ (۹۸۸) .

«كسى كه اباعبداللّهعليه‌السلام را در كربلا زيارت كند، مانند كسى است كه خدا را در عرش اعلا زيارت كرده است».

اين همان يشهده المقرَّبون(۹۸۹) است كه در عليين است.

درباره زيارت ابالحسن الرضاعليه‌السلام ، محمد بن ابى نصر بزنطى مى گويد: در كتاب امام رضاعليه‌السلام خواندم كه فرمودند:

اَبلِغ شيعَتِى اَنَّ زيارتى تبلغ عنداللّه عزَّ وَ جَلّ اَلفَ حَجَّة، قال: فقلت لابى جعفرعليه‌السلام : اَلف حَجَّه؟ قال: اِى واللّه و اَلفَاَلفَ حَجَّة لِمَن زَارَهُ عارِفا بِحَقِّهِ(۹۹۰) .

«به شيعيان من بگو كه زيارت قبر من معادل هزار حج است. من اين مطلب را براى امام جوادعليه‌السلام عرض كردم و گفتم كه آيا واقعا ثواب زيارت قبر پدرتان، معادل هزار حج است؟ فرمود: نه هزار حج، بلكه هزارهزار حج. بلكه به شرط اينكه عارف به حق او باشد».

نكته اى كه در همه اين روايات بايد به آن توجه كرد اين است كه ارزش و ثمره زيارت آن جاست كه زيارت قبور اين بزرگان، از شخص رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تا ساير ائمه طاهرينعليهم‌السلام همراه با شناخت باشد. در زيارت وارث مى خوانيم:

السلام عليك يا وارث آدم صفوة اللّه، يا وارث نوح نبى اللّه، يا وارث ابراهيم خليل اللّه، يا وارث موسى كليم اللّه، و يا وارث عيسى روح اللّه(۹۹۱) .

يعنى به زيارت ابى عبداللّهعليه‌السلام كه مى رويم، در حقيقت به زيارت كسى رفته ايم كه آنچه انبياى سلف داشته اند، همه نزد او است؛ آدم، نوح، ابراهيم، موساى كليم و هم سخن خدا، عيساى روح اللّه، كه خدا آن همه اقتدار به او عنايت كرده، همه ريزه خوار خوان ابى عبداللّهعليه‌السلام هستند، چرا كه:

و بِنا عُرِفَ اللّه و بنا وحَّدَ اللّه و لولانا ما عُرف اللّه(۹۹۲) .

«به وسيله ما خداوند شناخته شد و به وسيله ما به يكتايى معروف گشت و اگر ما نبوديم خداوند شناخته نمى شد».

امامت محور و اساس اصول دين است. اگر كسى امام را بشناسد، خدا را شناخته است؛ نبوت و معاد را شناخته است. اگر امام را بشناسد، همه فضايل و مكارم اخلاقى و انسانى را درك كرده است. شناخت امام، همراه با تعبد يك ارزش است. اگر براى ما شيعيان سناختى كافى و كامل از امام حاصل بشود، به عالى ترين مراتب انسانى صعود خواهيم كرد؛ و اگر اين توفيق حاصل نشود، به وادى ضلالت سقوط خواهيم كرد؛ چرا كه:

من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية(۹۹۳) .

«هركس بميرد و امام زمانش را نشناسد، مانند كسى است كه در كفر جاهليت از دنيا رفته است ».

پس آنچه مهم است ضرورت معرفت امام است. چه بسيار كسانى بودند كه قرآن را از حفظ مى خواندند، به بسيارى از فروع و احكام احاطه داشتند و حتى عمل مى كردند، اما به شناخت كافى از امام زمان خود نرسيدند. درباره خوارج، يا درباره كسانى كه روز عاشورا رو در روى اباعبداللّهعليه‌السلام قرار گرفتند، بسيار گفته اند.

درباره مرّة بن منقذ قاتل على اكبرعليه‌السلام مى گويند: در شب عاشورا، يك ختم قرآن مى كند. اما اين قرآن خواندن و اينگونه دين دارى منهاى شناخت امام، اعتقادات خشك و بى روحى است كه چنين انسانهاى جانى و به دور از آداب و تربيت اسلامى حاصل آن است. اما اگر همراه با شناخت امامعليه‌السلام و آگاهى و تحقيق و عاطفه صحيح و مهر و محبت به ظاهر كمال انسانى كه مقام عصمت است، بود، آن وقت ارزش پيدا مى كند.

بنابر آنچه ذكر شد حيات و ممات امامعليه‌السلام مساوى است و هركس ‍ به هنگام حيات و بعد از مرگ توفيق زيارت امامعليه‌السلام را پيدا كند، اين زيارت براى او تحول و دگرگونى روحى ايجاد مى كند.

بنابراين، مطلب مهم در زيارت قبور ائمهعليهم‌السلام و شخص رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اين است كه با عرفان و شناخت كامل به اين زيارت توفيق پيدا كند و اين زيارت بتواند يك توفان روحى و دگرگونى اساسى در اندرون آلوده انسان به وجود بياورد؛ و يا انسانهاى پاك و منزهى كه اين توفيق را پيدا مى كنند، موجب تعالى بيشتر روحى آنها و علو درجه معنويشان شود. اميدواريم كه خداوند اين وسايل و ابزار را براى ما شيعيان حفظ بفرمايد.