سيرى در رساله حقوق امام سجاد جلد ۳

سيرى در رساله حقوق امام سجاد0%

سيرى در رساله حقوق امام سجاد نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: امام سجاد علیه السلام

سيرى در رساله حقوق امام سجاد

نویسنده: آيت الله ميرسيد محمد يثربى
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 21966
دانلود: 3882


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 23 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 21966 / دانلود: 3882
اندازه اندازه اندازه
سيرى در رساله حقوق امام سجاد

سيرى در رساله حقوق امام سجاد جلد 3

نویسنده:
فارسی

۴۱ - حق مشاور

و امَّا حقّ المشيرِ اليكَ فلا تَتَّهمهُ بما يوقِفكَ عليه مِن رَاءيه اذا اءَشارَ عليكَ فانَّما هىَ الآراءُ و تَصَرُّفُ النَّاس فيها واختِلافُهم فكُن عليه فى رَاءيه بالخِيارِ اذا اتَّهَمتَ رَاءيه فاءَمَّا تُهَمَتُه فلا تَجورُ لكَ اذا كان عندك ممَّن يَستَحقُّ المُشاورَةَ و لا تَدَع شُكرَه على ما بَدا لكَ مِن اءِشخاصِ رَاءيه و حُسنِ مشُورتِهِ فاذا وافقَكَ حَمِدتَ اللهَ و قَبِلتَ ذلكَ مِن اءَخيكَ بالشُّكرِ و الاءِرصادِ بالمُكافَاءَةِ فى مثلها فَزَعَ اليكَ و لا قوَّةَ الا باللهِ

«اما حق كسى كه از او مشورت مى خواهى (مشاور) اين است كه اگر برخلاف ميل و نظر داد، او را متهم نكنى؛ زيرا مردم در آرا و نظرهايشان يكسان نيستند. ولى اگر به راى او بدبينى؛ مختارى كه گفته او را عمل نكنى. اما متهم نمودن او به اين كه صلاحيت مشاوره نداشته است، صحيح نيست. تو وظيفه دارى در قبال مشورت، وى را سپاس گويى و اگر نظرش مطابق ميل تو بود خداى را شكر نموده، از او بپذيرى و همواره منتظر باشى تا او را به هنگام نياز پاداش دهى»

اين سخنان امام سجادعليه‌السلام كتيبه بزرگ تربيتى است و شايسته انديشه هايى است كه به دور از غوغاى سياست و فريب دنيا به همه ظرافت هاى خلقت انسان و لغزش گاه هاى او احاطه دارند.

حضرت در اين حق مى فرمايند: اگر انسان كسى را براى مشاوره صالح دانست و با او مشورت كرد، اما برخلاف ميل او نظر داد، نبايد در فكر و ذهن خود، او را از اعتبار ساقط كند، كه خطا كرده است.

پرهيز از سوءظن در مشاوره

اساس سوءظن و ديگران را در معرض اتهام قرار دادن، از گناهان غيرقابل بخشش و از لغزش هاى بسيار زشت اخلاقى است. در سوره مباركه حجرات كه مسائل دقيق اخلاقى در آن مطرح شده است، مى فرمايند:

يا اءَيُّها الَّذينَ آمنوا اجتَنِبوا كثيرا منَ الظَّنِّ انَّ بعضَ الظَّن اثم (۵۶۷) .

«اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از بسيارى از گمان ها بپرهيزيد؛ چرا كه بعضى از گمان ها گناه است».

اين آيه با انسان ها به ويژه مؤمنان تنبه مى دهد، كه شرط ايمان آن است كه از گمان بد بپرهيزيد.

تعريف ظن و گمان

در لغت به چيزى ظن مى گويند كه بر طرف ديگر رجحان و برترى داشته باشد(۵۶۸) . در اصطلاح، يعنى انسان با حدس و گمان، مسائلى را به فرد ديگ

رى منتسب بداند. همچنين ظن در آيات قرآن كريم نيز مورد نهى قرار گرفته است.

البته گمان و ظن دو نوع است: يكى، حسن ظن است، ديگرى سوءظن. آنچه مورد نهى واقع شده، سوءظن و بدگمانى نسبت به ديگران است. بدبينى به همه چيز و همه كس يك بيمارى روانى است كه در آيه شريفه كه ذكر شد، انسان را از ابتلا به آن برحذر مى دارد. در روايتى كه از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل شده است، حضرت مى فرمايند:

مَن اءَساءَ باءَخيه الظنَّ فقد اءَساءَ بربِّه(۵۶۹) .

«كسى كه به برادر مومنش سوءظن داشته باشد، به خدايش بدگمان شده است».

حرمت و جايگاه مومن آنقدر مهم است كه سوءظن به او سوءظن به خدا است و واضح است كه ضرر و خسران بدگمانى به خدا، بسيار زياد است.

چون درباره اين بيمارى روحى در مباحث قبل به قدر كافى تامل نكرديم سعى مى كنيم در اين حق، كمى بيشتر به تحقيق بپردازيم. امام صادقعليه‌السلام از جدشان اميرالمؤمنينعليه‌السلام نقل مى كنند كه حضرت فرمودند:

ضَع اءَمرَ اءَخيكَ على اءَحسنِه حتَّى ياءتيَكَ ما يَغلِبكَ منهُ و لا تَظُنَّنَّ بِكَلمة خَرَجَت مِن اءَخيكَ سوءا و اءَنتَ تَجدُ لها فى الخَيرِ مَحملا(۵۷۰) .

«هرچه در برادر مسلمانت ديدى آن را به خوبى و نيكى تعبير كن تا جايى كه اين گمان غلبه كند و به يقين تبديل شود و نياز به توجيه و تاويل نداشته باشد. حتى اگر در كلام، كلمه زشتى از دهان او خارج شد، مادامى كه قابل توجيه و تاويل به خير و خوبى است، بدان گمان بد مبر».

در فقه قاعده اى داريم به نام «اصالة الصحة» يا حمل بر صحت؛ يعنى تا آنجا كه امكان دارد، هيچ چيزى را نبايد حمل بر بدى و سوء كرد. سوءظن و بدگمانى بيمارى است؛ مانند ساير بيمارى هاى روحى كه قبل از آن كه ديگران را آزاد بدهد، بيمار را مى آزارد. كسى كه به اين بيمارى دچار است، خود بيشتر از ديگران در رنج و عذاب است. طبيعتا اين افراد مى توانند جامعه را هم آلوده كنند.

جالب اين است اگر در آيه كريمه سوره حجرات دقت كنيم، مى بينيم منشا همه بيمارى هايى كه در اين آيه ذكر شده، سوءظن است.

يا اءَيُّها الَّذينَ آمنوا اجتَنِبوا كثيرا منَ الظَّنِّ انَّ بعضَ الظَّن اثم و لا تَجَسَّسوا و لا يَغتَب بعضكم بعضا (۵۷۱) .

«اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از بسيارى از گمان ها بپرهيزيد؛ چرا كه بعضى از گمان ها گناه است. هرگز در كار ديگران تجسس نكنيد و هيچ يك از شما از ديگرى غيبت نكند».

در اين آيه، اول از سوءظن و گمان زدن نهى شده؛ سپس از تجسس و جاسوسى، و در آخر از غيبت. به نظر مى رسد اين دو بيمارى اخير؛ يعنى تجسس در كار ديگران و يا بيمارى بدگويى از ديگران، معلول همان سوءظن است. دليل آن مى تواند تقديم اجتناب از ظن بر آن دو بيمارى در جمله ان بعض الظَّن اثم(۵۷۲) . باشد.

انسان هايى كه به بيمارى سوءظن مبتلا هستند، گرفتار بيمارى تجسس نيز مى شوند؛ چرا كه اگر انسان به ديگران سوءظن نداشته باشد، دليلى ندارد كه در كار آنها دخالت و جاسوسى يا پشت سر آنها بدگويى كند در روايات تصريح شده است كه:

مَن كثُرَت رَيبَتُه كَثُرَت غيبتُه(۵۷۳) .

«هر كه ترديد او زياد شد، غيبت كردنش زياد مى شود».

كسى كه گمان و ترديد او زياد باشد آدم بدگمانى مى شود، چنين انسانى مى خواهد با غيبت اين بيمارى را علاج كند و اين حالت روحى را التيام بخشد.

سوءظن و پيامدهاى آن

بسيارى از اين بيماريهاى اخلاقى كه مولود سوءظن است، با مردانگى و جوانمردى سازگار نيست.

مُجانبَةُ الرَّيبِ مِن اءَحسَنِ الفُتُوَّةِ(۵۷۴) .

«پرهيز از بدگمانى، از بهترين مصاديق مردانگى است».

سخن گفتن در غياب انسانى كه حضور ندارد، مثل اين است كه انسان قدرتمندى، طفل صغير و ناتوانى را مورد ضرب و جرح قرار دهد. چطور مى توانيم اين كار را خلاف فتوت و مردانگى ندانيم؟ غيبت نيز چنين حالتى دارد. مثال مذكور چون امرى ملموس و مصداق عينى است، آن را نوعى ظلم و ناجوانمردى مى دانيم؛ اما غيبت چون ملموس و عينى نيست، زشتى آن را درنمى يابيم. بدتر از آن تهمت زدن است، كه اين بيمارى نيز مولود سوءظن است. به راستى چه ناجوانمردى و ظلمى بالاتر و بدتر از تهمت زدن؟ در روايتى از اميرالمؤمنينعليه‌السلام وارد شده است كه مى فرمايند:

الرَّيبةُ توجِبُ الظِنَّةَ(۵۷۵) .

«بدگمانى موجب تهمت زدن به افراد مى شود».

۱ - بدبينى و سوءنيت

يكى ديگر از بيمارى هايى كه علت آن سوءظن است، بدبينى و سوءنيت درباره ديگران است؛ يعنى كسى نسبت به ديگران انديشه و نيت بد داشته باشد. اين رذيله اخلاقى معارض با تعاليم ناب اسلام است؛ زيرا دين همواره سفارش مى كند كه نسبت به ديگران حتى انديشه و نيت بد نيز نداشته باشيد.

انَّ الله سُبحانهُ يُحبُّ اءن تكونَ نيَّةُ الانسانِ للناس جَميلة(۵۷۶) .

«خداى سبحان دوست دارد كه نيت افراد نسبت به ديگران زيبا باشد».

انسان بايد براى ديگران هميشه خير و خوبى بخواهد و در فكر، انديشه و درونش براى ديگران آرامش، آسايش و خوشى آرزو كند. از اين رو همواره به مومن سفارش شده است كه در حق ديگر مؤمنان دعا كند.

كسانى كه به بيمارى سوءظن مبتلا مى شوند، در دل خود براى ديگران نيت سوء مى پرورند. حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام مى فرمايند:

مَن حَسُنَت ظنُّه حَسُنَت نيَّتُه(۵۷۷) .

«كسى كه گمانش را در مورد افراد، نيكو كند نيتش هم در مورد ديگران خير خواهد بود».

وقتى انسان نسبت به كسى سوءظن نداشته باشد و ديگران را خوب ببيند؛ طبيعتا براى او دعا و آرزوى خير مى كند، اما اگر به آنها بدگمان باشد، از آنها متنفر مى شود. وقتى بذر نفرت و عداوت در دلش كاشته شد، طبعا براى آنها آرزوهاى نامطلوب خواهد كرد.

۲ - اضطراب روانى

بيمارى ديگرى كه منشا آن سوءظن و واقعا آزاردهند است، اضطراب روحى و عدم آرامش است.

امروز در جوامع اسلامى و حتى كشور ما، يكى از مشكلات حاد اجتماعى، بيمارى روحى است كه از آن به استرس و فشارهاى روانى تعبير مى كنند. گاهى اين فشارهاى روحى و اضطراب ها فراگير شده و علاوه بر محيط خارج از خانه به محيط خانه نيز سرايت مى كند. مرد كه به خانه مى آيد، چنان از اضطراب و عدم اعتدال رنج مى برد كه همه اهل خانه را آزار مى دهد.

بسيارى از افراد اجتماع، گرفتار اين ناراحتى هاى روانى هستند و بيمارى هايى مانند پريشانى و اضطراب دارند كه موجب و موجد بسيارى از بيمارى ها و عوارض ديگر است.

بيمارى هاى روانى مى توان دمعلول بسيارى از علل، مثل مسائل اقتصادى، مشكلات زندگى و يا معضلات فرهنگى باشد. ولى يكى از عوامل مهم آن سوءظن و بدگمانى است كه باعث اضطراب و پريشانى است. اميرالمؤمنينعليه‌السلام مى فرمايند:

مَن لَم يُحسِن ظَنَّه استَوحَشَ مِن كلِّ اءحَد(۵۷۸) .

«كسى كه گمانش را اصلاح نكند، از هر كسى وحشت خواهد داشت».

حضرت در جاى ديگرى مى فرمايند:

حُسنُ الظّنِّ راحةُ القلبِ و سلامةُ الدّينِ(۵۷۹) .

«حسن ظن، موجب راحتى فكر و سلامت دين است».

اين كه انسان بدگمان نباشد، موجب آرامش دل مى شود؛ در نتيجه روح او، آرامش پيدا مى كندو طبعا اضطرابى بر روح و روان او حاكم نخواهد شد.

روح پاكيزه و حساس انسان، درست مثل آيينه روشنى است كه با غبارى اندك تيره مى شود. اين روح، بسيار حساس است و اگر بيمارى سوءظن متوجه آن شود، به يقين اضطراب نيز بر او حاكم مى شود و اعتدال، آرامش ‍ و طمانينه او را بر هم مى زند. امامعليه‌السلام در بيان روح افزاى خويش ‍ حسن ظن را باعث سلامت دين مى دانند؛ يعنى سلامت دين در گرو حسن ظن است.

دل آيينه صورت غيب است و ليكن

شرط است كه بر آيينه زنگار نباشد

۳ - ترس و ناتوانى

يكى ديگر از بيماريهايى كه از سوءظن نشات مى گيرد، ترس، جبن و احساس ناتوانى در امور است.

ترس و جبن، انسان را از پرداختن به امور مهم فردى و اجتماعى بازمى دارد. ترس كودك از تاريكى، حاصل القاى سوئى است كه از تاريكى در ذهن او ايجاد شده است. به تاريكى سوءظن پيدا كرده و مى ترسد.

جوان جرات و جسارت درس خواندن دارد، چون به توان خود سوءظن پيدا كرده است كه آيا قادر به درس خواندن هست يا نه.

امروزه وقتى بسيارى از جوان ها را به تشكيل توصيه مى كنند، معمولا ترس ‍ از ناتوانى در اداره زندگى را دليل خود در عدم تشكيل خانواده مى دانند اين ترس ناشى از سوءظن است. سوءظن به آينده، به توانايى ها و به قدرت هاى بالقوه اى كه در وجود او قرار دارد و سوءظن به انديشه و فكر خود.

سوءظن باعث مى شود انسان، جبون، ترسو و غيرمطمئن به خود تربيت شود. گاهى مطلبى به ذن محصل يا دانشجويى خطور مى كند و چون به دريافت و برداشت خود اطمينان ندارد، از اظهار آن مى ترسد. اين هراس از اظهارنظر در مجامع علمى، برخاسته از سوءظن به دريافت و انديشه خود است. حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام مى فرمايند:

لا اءَجبَنَ مِن مُريب(۵۸۰) .

«هيچ كس از انسان بدگمان، ترسوتر نيست».

انسان بدگمان، ترسو است. بنابراين ى درمان اين بيمارى ها بسته به درمان ريشه اصلى آن يعنى سوءظن و بدگمانى است.

اگر بخواهيم فرزندى شجاع و بى باك تربيت كنيم كه داراى سلامت روحى و خيرخواه ديگران باشد؛ و دچار اضطراب و بى قرارى روانى نباشد، بايد سعى كنيم گرفتار بيمارى سوءظن نشود.

۴ - حرص و آز

يكى ديگر از بيمارى هايى كه سوءظن به وجود مى آورد، حرص و آز است كه سخت ترين بيمارى روحى است. اين بيمارى از انسان سالم، موجودى سيرى ناپذير مى سازد كه هيچ گنجينه اى او را اشباع نمى كند. اصلاح چنين انسانى يا با موازين اخلاقى و از همه مهمتر، قناعت است و يا مرگ.

گفت چشم تنگ دنيادوست را

يا قناعت پر كند يا خاك را

حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام مى فرمايند:

الحريصُ تَعِب(۵۸۱) .

«حريص، همشه دچار بيمارى است».

اگر انسان به درمان برخى بيمارى ها از جمله حرص اهتمام نكند، زمانى از اين بيمارى رهايى مى يابد ه از اين دنيا رخت بربسته است. برخلاف بعضى از بيمارى هاى روحى كه در ديگران اثر دارد، اين بيمارى اول خود انسان را مى آزارد.

حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام مى فرمايند:

الحريصُ عبدُ المَطامِع(۵۸۲) .

«حريص، بنده طمع هاى خود است».

حضرت در جاى ديگرى مى فرمايند:

الحريصُ اءسيرُ مَهانة لا يَفُكُّ اءسرُهُ(۵۸۳) .

«حريص، بنده خوارى است كه اسارتش پايان ناپذير است».

و در جاى ديگر مى فرمايند:

الطَّمع رِقّ مُؤَبَّد(۵۸۴) .

«حرص و طمع، بردگى هميشگى است».

شايد انسان در زندگى، افرادى را ديده باشد كه حرص و ولع زيادى براى جمع آورى مال دارند؛ با اين كه ثروتمندند و اندوخته آنها تا پايان عمرشان كفايت مى كند، گويى انسان فقيرى است كه بايد براى نان شبش تلاش كند. اين فقر پايان ناپذير است؛ چون، فقر مادى نيست، فقر روحى است كه با جمع آورى مال، اقناع نمى شود. حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام مى فرمايند:

الحريصُ فقير ولو ملِك الدنيا بِحَذافيرِها(۵۸۵) .

«حريص، اگر مالك همه دنيا هم باشد، احساس فقر مى كند».

اين بيمارى كه مولود همان سوءظن و بدگمانى است، براى انسان شقاوت و ذلت و در اجتماع براى او خوارى فراهم مى كند. اميرالمؤمنينعليه‌السلام مى فرمايند:

المَذَلَّةُ والمَهانَةُ والشَّقاءُ فى الطَّمع والحرص(۵۸۶) .

«انسان در اثر طمع و حرص ذليل مى شود. در اجتماع خوار مى شود و شقاوت و بدبختى پيدا مى كند».

اما چرا انسان ها به اين درد مبتلا مى شوند؟ با توجه به روايات مى توان گفت در آنها روح حسن ظن به ذات ذوالجلال الهى وجود ندارد.

خداوند متعال وعده كرده است كه آنچه را آفريده، روزى مى دهد و جاى ترديد نيست كه همه، روزى و رزق مقدر دارند.

در مباحث گذشته و در مسائل مال و ثروت، به اين نكات دقيقا توجه كرديم كه انسان نبايد در خانه بنشيند و در را بر روى خود ببندد و به انتظار روزى بماند. اگر انسان تلاش و فعاليت نكند، امكان ندارد خداوند براى او روزى برساند. كسانى كه حريص و سيرى ناپذيرند، روح حرص آنها را آرام نمى گذارد. طورى كه به هيچ مسئله اى از مسائل زندگى توجه نمى كنند. اين نيست جز سوءظن به ذات ذوالجلال الهى؛ چون خداوند متعال مى فرمايند:

نحنُ نرزُقُكم و ايّاهُم(۵۸۷) .

«ما شما و آنها را روزى مى دهيم».

حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام مى فرمايند:

انَّ الرِّزقَ مَقسوم مَضمون لكُم، قَسَمَهُ عادِل بينكُم و سَيَفى لكُم(۵۸۸) .

«همانا روزى تقسيم شده براى شما تضمين شده است. عادلى آن را براى شما تقسيم كرده و به زودى به آن وفا مى نمايد».

۵ - بخل

يكى ديگر از بيمارى هاى ناشى از سوءظن، بخل است كه دارنده آن بيش از ديگران آزار مى بيند. درست مانند حرص؛ چون انسان بخيل در عين نيازمندى از خود هم دريغ مى كند.

بخل؛ ترك ايثار در هنگام حاجت و نياز است و موجب اثبات عادات حيوانى بر صفات انسانى مى شود.

در معارف ما، براى بخل، تعبيرات عجيبى ديده مى شود كه به چند نمونه از آنها اشاره مى كنيم:

البخلُ فقر(۵۸۹) .

«انسان بخيل، فقير است».

نفس بخل فقر است؛ يعنى كسى كه داراى صفات بخل است؛ دارد و نمى خورد، نمى پوشد و وسيله رفاهى براى خود و خانواده اش فراهم نمى كند. اين فقر است، وقتى چنين شد، همه او را مذمت مى كنند:

البخلُ يَكسبُ الذمُّ(۵۹۰) .

«خصيصه بخل، موجب مذمت و نكوهش ديگران مى شود».

يا در روايت ديگرى از حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام آمده است كه:

البخلُ يوجِبُ البَغضاءَ(۵۹۱) .

«خصيصه بخل، موجب عداوت و دشمنى مى شود».

وقتى حقوقى را انسان به ذمه دارد ادا نمى كند، دشمنى و عداوت به وجود مى آورد. انسان بخيل حتى وقتى در بازار خريد مى كند، حاضر نيست حق صاحب مال را بپردازد؛ همين موجب عداوت و دشمنى در اجتماع مى شود. در ميان خانواده خود نيز غريب و ذليل مى شود. حضرت مى فرمايند:

ليس لِبخيل حبيب(۵۹۲) .

«بخيل نمى تواند دوست و رفيق داشته باشد».

وقتى انسان دوستى نداشته باشد، طبعا همه جا احساس غربت مى كند.

حضرت در تعبير ديگرى مى فرمايند:

البخيل ذليل بينُ اءعزَّتِه(۵۹۳) .

«بخيل در بين عزيزان خود هم ذليل است».

زن، فرزند و بستگان نزديك او، وقتى روح بخل و امساك را در او مى بينند، از او نفرت پيدا مى كنند، او را تحقير مى كنند و او ديگر نمى تواند منزلت و جايگاهى در خانواده داشته باشد. بدبختى او تا آن جا است كه:

البخيل يبخَلُ على نفسه باليسيرِ من دُنياه و يَمسحُ لِوُرّاثه بكلِّها(۵۹۴) .

«بخيل از مصرف چيز بى ارزش دنيا براى خود، دريغ مى كند و همه را به وارثانش مى بخشد».

گاهى افراد ثروتمند بيمار مى شوند، ولى به پزشك مراجعه نمى كنند؛ حاضرند بيمارى را تحمل كنند، اما براى اين كه پول خرج نكنند، درصدد معالجه خود برنمى آيند. و توجه ندارند كه با سماحت و بخشندگى كامل، آنچه را كه دارند، به وراثشان مى بخشند. در روايتى از حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام آمده است كه:

البخيلُ خازن لوَرَثَتِهِ(۵۹۵) .

«بخيل در واقع انباردار وارثه اش است».

سرانجام عمر او به پايان مى رسد و آنچه كه جمع آورى كرده و در عين نياز مصرف نكرده، به دست وراث او مى رسد. چرا انسان به اين مرحله مى رسد؟ بايد گفت به خاطر سوءظن به خدا است. حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام مى فرمايند:

الجبنُ والحرصُ والبخلُ غرائزُ سوء يَجمَعها سوءُالظَّنِّ باللهِ سُبحانهُ(۵۹۶) .

«ترس، حرص و بخل بيمارى ها و غرائز سوئى هستند كه جامع آنها سوءظن به ذات ذوالجلال الهى است».

وقتى انسان نسبت به خدا سوءظن داشته باشد، در جمع آورى مال افراط مى كند؛ در خرج كردن مال امساك مى كند؛ از ترس اين كه مبادا فقير شود يا بدون روزى بماند، در مورد ذات اقدس پروردگار انديشه هاى سوء به او راه مى يابد و او را به رذايل اخلاقى مبتلا مى كند.

از سوءظن به ذات ذوالجلال الهى و همچنين به ديگران نهى شده است، در قرآن مى خوانيم:

انَّ بعضَ الظنِّ اثم(۵۹۷) .

«همانا بسيارى از گمان ها گناه است».

هنگامى كه انسان سوءظن پيدا كرد، روح او ناتوان و فرسوده مى شود؛ درست مثل جسم. وقتى بيمارى به جسم انسان راه پيدا مى كند، جسم ضعيف شده، پذيراى بيمارى هاى ديگر نيز مى شود. سوءظن زمينه ساز بيمارى هاى روحى ديگر نيز هست. حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام مى فرمايند:

سوءُالظَّنِّ يُفسدُ الامورَ، و يَبعَثُ على الشُّرورِ(۵۹۸) .

«اگر سوءظن و بدگمانى بر كسى غلبه كند، هرگز صميميت و صلحى بين او و دوستانش نخواهد بود».

وقتى صلحى بين انسان و دوستانش باقى نماند، رفيقى هم برايش باقى نمى ماند. در تعبير ديگرى، حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام مى فرمايند:

مَن حَسُنَ ظنُّه بالنّاس حازَ منهم المَحَبَّةَ(۵۹۹) .

«كسى كه نسبت به مردم خوش گمان باشد، مى تواند دوستى آنها را به دست آورد».

طبيعتا اگر كسى به مردم سوءظن داشته باشد، نه تنها نمى تواند محبت آنها را به دست آورد، بلكه دشمنى آنها را تحصيل خواهد كرد.

از برخى فرمايش هاى اهل بيتعليهم‌السلام به خصوص از كلمات اميرالمؤمنينعليه‌السلام استفاده مى شود كه حسن ظن، علاوه بر تامين سلامت دنيوى، آرامش روانى و نجات از بيمارى هاى روحى، سلامت اخروى نيز براى انسان فراهم مى كند.

مَن اءَحسَنَ ظَنَّه باللهِ فاز بالجَنَّةِ(۶۰۰) .

«كسى كه داراى حسن ظن به خداوند باشد، به فوز بهشت نايل مى شود».

انسان در سايه سلامت نفس به مقام فوز بهشت مى رسد. به خصوص اگر اين حسن ظن نسبت به خداوند متعال باشد. در مقابل، اگر كسى دچار سوءظن شود، عبادات، اعمال و امور عبادى و معنوى خود را از بين برده است.

ايّاكَ اءن تُسى ءَ الظنَّ سوءَالظَّنِّ يُفسدُ العبادةَ و يُعظِّمُ الوِزرَ(۶۰۱) .

«بر شما باد كه از سوءظن پروا كنيد. سوءظن عبادات شما را فاسد مى كند و گناهان بزرگ را بزرگ تر مى كند».

در كلامى از حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام نقل شده است كه مى فرمايند:

لا يُلفَى المُريبُ صَحيحا(۶۰۲) .

«انسان گرفتار سوءظن را در حال سلامتى نمى يابى».

يا در كلام ديگرى از آن حضرت نقل شده است كه فرمودند:

المُريبُ اءبدا عليل(۶۰۳) .

«انسانى كه دچار بيمارى سوءظن است، هميشه عليل و بيمار است».

منظور از اين بيمارى، بيمارى جسمانى است؛ ولى سوءظن يك بيمارى روحى است كه در روايات زيادى به آن تصريح شده است. روشن است كه وقتى روح كسى افسرده و بيمار شود، بالطبع جسم او هم عليل و ناتوان مى شود. در تعبير جامع ديگرى از حضرت نقل شده است كه مى فرمايند:

ايَّاكَ والتَّغايُرَ فى غَيرِ موضِع غيرَة فانَّ ذلكَ يدعو الصَّحيحةَ الى السَّقَمِ والبَريئَةَ الى الرِّيَبِ(۶۰۴) .

«از غيرت مندى نابجا بپرهيزيد كه غيرت نابجا و سوءظن، انسان سالم را بيمار و دل هاى آرام را مضطرب مى كند».

معارف ما براى اين كه انسان ها را از مبتلا شدن به بيمارى هاى اخلاقى نجات دهند و پيشگيرى كنند، قبل از اين كه عوارض مختلف اين بيمارى ها را متذكر شوند، بيمارى هايى را كه متوجه روح انسان مى شود و خسارت هاى اجتماعى آن را متعرض مى شوند. در نهايت براى كسانى كه مسائل معنوى و پاداش هاى اخروى براى آنها اهميت دارد، آثار معنوى و ثواب اخروى آن را برمى شمارند. حضرت مى فرمايند:

حسنُالظَّنِّ راحةُ القلبِ و سلامةُ الدينِ(۶۰۵) .

«حسن ظن، راحتى قلب و سلامتى دين را تضمين مى كند».

بالطبع سوءظن، سلامت دين انسان را تهديد مى كند. به تعبيرى دين دارى با انديشه سوء درباره ديگران، قابل جمع نيست. نمى شود انسانى مدعى تدين باشد و خود را ملتزم به دين اسلام و آيين الهى پيغمبر خاتمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بداند، اما در دل و فكر، به ديگران سوءظن داشته باشد. حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام مى فرمايند:

نظامُ الدينِ خَصلتانِ: انصافُكَ مِن نفسكَ، و مُواساةُ اخوانكَ(۶۰۶) .

«نظام دين بر دو پايه استوار است: رعايت انصاف نسبت به خود و خيرخواهى نسبت به ديگران».

كسى كه نسبت به برادرش مواسات نداشته باشد و براى او خيرخواهى نكند، چگونه مى تواند انسان متدينى باشد؟ پس نگرش سوء به هر چيز و هر كس، انسان را به اعمالى وادار مى كند كه از منظر شرع، منهى و ممنوع است. انسان را مجبور به غيبت، جاسوسى و تجسس در امور مردم مى كند و به تهمت زدن وامى دارد. به حرص و بخل و... دچار مى كند و بسيارى از اين خلقيات و اعمال و رفتار انسان باعث تجاوز به حقوق عمومى و خروج از موازين شرع و دين است.

لا ايمانَ معَ سوءِظنّ(۶۰۷) .

«اگر كسى به سوءظن مبتلا باشد فاقد ايمان است».

آفةُ الدين سوءِالظّن(۶۰۸) .

«آفت دين، سوءظن است».

آفت به مرضى گويند كه انسان، حيوان و يا گياه را به تدريج از پا درآورد. اگر انسان دچار آفت سوءظن شود، به تدريج بنيان دين او منهدم مى شود.

سوءالظنِّ بالمحسنِ شرُّ الاثمِ و اءقبحُ الظُّلم(۶۰۹) .

«سوءظن به انسان نيكوكار، از بدترين گناهان و زشت ترين ظلم ها است».

سوء الظنِّ بِمَن لا يَخونُ مِن اللُّؤ مِ(۶۱۰) .

«بدگمانى درباره كسى كه خيانت نمى كند، از گناهان بزرگ است».

مبتلا به سوءظن، گنهكار و لئيم است و روح ظلم در او حلول مى يابد. اين روح لئيم و گنهكار چگونه مى تواند انتظار بهشت و نعمت هاى الهى را داشته باشد؟

حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام مى فرمايند:

والله لا يُعذّبُ الله سبحانهُ مؤمنا بعدَ الايمانِ الا بسوءِ ظنِّه و سوءِ خُلقِه(۶۱۱) .

«به خدا قسم، خداوند مومن را بعد از ايمان عذاب نمى كند؛ مگر به خاطر سوءظن و سوءخلق».

بدگمانى نسبت به ديگران، عامل عذاب الهى مى شود. از سوى ديگر، سوءظن به معناى عام آن، يعنى بدگمانى به همه حقايق عالم. چه بسا اين بدگمانى موجب ويرانى و انهدام اركان يقين و اعتماد انسان به اصول اعتقادى مى شود و با قوت گرفتن آن، ظن جاى خود را به شك و ترديد در اعتقادات مى دهد و انسان را از منزل يقين به جايگاه شك سقوط داده، به وادى بى دينى مى كشاند. يقينا انسانى كه مبانى اعتقادى استوارى نداشته باشد و اصول هيچ مكتبى را نپذيرد و به آن معتقد نشود، التزام به احكام اخلاقى و عملى هم نخواهد داشت.

در معارف ما، انسان از گرفتار شدن در تزلزل و ترديد عقيده نهى شده است.

ترديد در باورها نه تنها عذاب اخروى دارد، خير دنيا و سعادت دنيوى را هم از انسان سلب مى كند. در روايتى به نقل از امام صادقعليه‌السلام آمده است:

والله ما اءُعطىَ مومن خيرَ الدُّنيا والآخرةِ الا بِحُسنِ الظَّنِّ بالله عزّوجلّ و رجائِهِ لَهُ(۶۱۲) .

«به خدا قسم هيچ مومنى از خير دنيا و آخرت بهره مند نمى شود، مگر اين كه به خداى خود حسن ظن داشته و اميدوار باشد».

اميدوارى، سرمايه بسيار ارزشمندى است كه سوءظن مى تواند آن را از بين ببرد؛ مخصوصا اميد به خدا و رحمت او. حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام حسن ظن را چنين تعريف مى فرمايند:

حُسنُ الظَّنِّ اءَن تُخلِصَ العَملَ و ترجو مِن اللهِ اءَن يَعفو عنِ الزَّللِ(۶۱۳) .

«حسن ظن آن است كه عمل خود را براى خدا خالص كنى و اميدوار باشى كه با اين عمل خالص، خدا از لغزش ها و گناهان تو درگذرد».

وقتى انسان حسن ظن ندارد، طبعا عمل خالص هم نداشته؛ در نتيجه، اميدوارى به عفو و بخشش الهى را از دست مى دهد و در اين مرحله است كه دست به هر گناهى مى آلايد.

در اين مباحث، از نقل داستانهاى تاريخى پروا كرده ايم، اما گاهى بعضى از اين داستانها، براى تبيين مطلب مفيدند. شخصى درباره حميدبن قحطبه كه يكى از ظالمان تاريخ و مامور برجسته نظامى حكومت هارون است، نقل مى كند كه هنگام ظهر يكى از روزهاى ماه مبارك رمضان به ملاقات او رفتم و او را در حالى ديدم كه بر سفره طعام نشسته است. از او سئوال كردم: آيا بيمارى؟ گفت: كار من از بيمارى، روزه مدارى و افطار گذشته است؛ آنقدر گناه كرده ام كه ديگر اميدى به بخشش و غفران الهى ندارم(۶۱۴) .

گاه انسان به اين جا مى رسد كه به رحمت و غفران الهى نيز بدگمان مى شود و به غلط يقين مى كند كه ديگر خدا او را نمى بخشد. اين نمونه اى از بيمارى سوءظن است كه در نهايت به جايى مى رسد كه به هر گناهى آلوده مى شود، نافرمانى حق مى كند؛ واجبات را ترك مى كند و محرمات را انجام مى دهد. قرآن درباره اين عده مى گويد:

ثمَّ كان عاقبَةَ الَّذينَ اءَساؤُوا السُّواءَى اءَن كذَّبوا بآيات الله و كانوا بها يَستهزِؤون (۶۱۵) .

«سرانجام كسانى كه مرتكب اعمال بد شدند، به جايى رسيدند كه آيات خدا را تكذيب كردند و آن را به مسخره گرفتند».

عوامل پيدايش سوءظن

بايد ديد منشا پيدايش اين بيمارى چيست؟ به چه صورت و چرا دامنگير آدمى مى شود؟ ابتدا بايد بگوييم مشكل بتوان علت قطعى و روشنى براى اين گونه بيماريها پيدا و بيان كرد. حتى بعضى از علماى علم اخلاق گفته اند كه پيدايش سوءظن اختيارى نيست و از قدرت انسان خارج است. ولى آن طور كه از معارف ما و سخنان اهل بيتعليهم‌السلام استفاده مى شود، خلاف اين است. سوءظن مانند ويروس مسرى است كه از جاى ديگر به انسان سرايت مى كند. بهترين راه درمان بيماريهاى مسرى و واگيردار، پيشگيرى است. اولا انسان بايد در محيط آلوده به اين بيمارى قرار نگيرد. ثانيا آن طور كه امروزه متداول است، خود را در مقابل ابتلا به اين بيمارى مصونيت ببخشد و به اصطلاح واكسينه كند.

بسيارى از بيماريهاى واگيردار به صورت اجتناب ناپذيرى در جامعه وجود دارند. براى اين كه افراد به اين بيمارى هاى جسمى مبتلا نشوند، دستوراتى براى ايجاد مصونيت وجود دارد كه بايد از دوران كودكى رعايت شوند. حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام در سخنى به ريشه بيمارى سوءظن و چگونگى انعقاد اين ويروس در وجود انسان ها اشاره كرده و مى فرمايند:

مُجالسَةُ الاءَشرارِ تورثُ سوءَ الظَّنِّ بالاءَخيارِ(۶۱۶) .

«همنشينى با انسان هاى شرور باعث مى شود دچار بدگمانى به خوبان شود».

طبيعى است وقتى نيكان و خوبان عالم در چشم انسان بد جلوه كنند، ديگر نزد او صفات خوب هم جلوه و جايگاه نخواهد داشت و تدريجا بدبينى او به انسان هاى خوب و ساير مخلوقات هم سرايت مى كند. اين بيمار ديگر در دنيا هيچ چيز را زيبا و خوب نمى بيند. هرچه مى بيند زشت و بدمنظر است؛ زيرا طينت و سرشت او منقلب شده است و به حكم اثرپذيرى از اشرار، خود او نيز در زمره آنان قرار گرفته است. چنين آدمى مصداق اين مثال شده است كه: «كافر همه را به كيش خود پندارد».

حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام مى فرمايند:

الشَّرِّيرُ لا يَظُّنُ باءحد خيرا لانَّه لا يَراهُ الا بطبعِ نفسِهِ(۶۱۷) .

«انسان شرير به هيچ كس گمان خوب نخواهد داشت؛ چون همه را با طبع خود قياس مى كند».

اگر معاشرت و روابط انسان براى وى محيطى آلوده فراهم كرد؛ طورى كه هر چه مى بيند زشتى و ناروايى و هرچه مى شنود بدگويى و هرچه استشمام مى كند عفونت و بدبويى باشد، در صورتى كه از آن محيط هم خارج شود باور نخواهد كرد مناظرى را كه مى بيند زيبا است، اصواتى را كه مى شنود دلنشين است؛ عطرهايى را كه مى بويد، جان افزا و روح نواز است؛ چرا كه محيط آلوده تاثيرات ژرفى در باطنش گذاشته است. امامعليه‌السلام مى فرمايند: بهترين راه آلوده نشدن به سوءظن، پروا و پرهيز از همنشينى با اشرار است.

بعضى از روايات علت ابتلا به بيمارى سوءظن را سوءتدبير فرد دانسته و سئوال اصلى را اين مى دانند كه چرا فرد به محيط آلوده رفت؟ چرا با كسانى نشست و برخاست كه به اين بيمارى دچار بودند؟

اين كه گفته مى شود پيدايش سوءظن اختيارى نيست، غلط است. پيدايش ‍ اين بيمارى، مقدماتى دارد كه فراهم كردن مقدمات آن، اختيارى است. بر اين اساس، بهترين روش درمان، پيشگيرى است. اگر كسى به هر دليلى به اين بيمارى آلوده شد، راه درمان آن، بى اعتنايى به گمانهاى سوء و زشت است.

تفاوتى كه بيمارى هاى روحى با جسمى دارند اين است كه بى اعتنايى و تربيت اثر ندادن به بيمارى هاى روحى، موجب ضعف و كاستى آنها مى شود و تدريجا زائل مى شوند و اگر به آنها ترتيب اثر داده شود و طبق آنها عمل شود، كم كم قوت پيدا مى كنند و ريشه دار مى شوند؛ تا جايى كه بيمارى ضعيف و قابل علاج، به يك بيمارى مزمن تبديل مى شود كه گاه به جنون و ديوانگى هم كشيده مى شود.

در تكميل اين بحث، تذكر اين نكته ضرورى است همان طور كه از نظر اخلاقى، انسانى و شرعى كه همه انسان ها مامورند از بدگمانى و سوءظن پرهيز كنند، موظفند باعث تقويت بدگمانى در ديگران نيز نشوند. يعنى انسان نبايد در زندگى طورى عمل كند كه خود را در معرض گمان هاى بد و سوءظن قرار دهد. قرار گرفتن در موضع ظن دو اثر دارد: يكى اين كه موجب احيا يا تقويت اين بيمارى در اجتماع مى شود؛ ديگر اين كه عِرض و آبروى فرد را در معرض خطر قرار مى دهد.

اين تعبير در معارف ما زياد آمده كه انسان بايد خودش را از موضع تهمت دور نگه دارد. رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمايند:

اتَّق مواضِعَ التُّهَمِ(۶۱۸) .

«از جايگاه هايى كه مورد تهمت است پروا كن».

حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام مى فرمايند:

مَن عَرَضَ نَفسهُ للتُّهمَةِ فلا يَلومَنَّ مَن اءَساءَ الظَّنِّ بهِ(۶۱۹) .

«كسى كه خود را در معرض تهمت قرار مى دهد، افرادى را كه به او بدگمان مى شوند ملامت نكند، خود را سرزنش كند».

از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روايت شده است كه فرمودند:

اءَولَى النَّاسِ بالتُّهمَةِ مَن جالَسَ اءَهلَ التُّهمَةِ(۶۲۰) .

«سزاوارترين شخص براى تهمت، كسى است كه در مجالس اهل تهمت مى نشيند».

حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام در سخن ديگرى مى فرمايند:

مَن دَخَلَ مَداخِلَ السوءِ اءُتُّهِم(۶۲۱) .

«كسى كه به جاهاى ناپسند وارد مى شود، در معرض تهمت قرار مى گيرد».

در شرح و بيان اين مطلب روايتى را كه در مورد رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل شده است بيان مى كنيم:

در يك بعد از ظهر رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در مسيرى با همسرشان صفيه صحبت مى كردند دو نفر از انصار از كنار ايشان عبور كردند. رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ايشان را صدا كرده و فرمودند:

انَّها صفيّةُ بنتُ حيىّ، قالا: يا رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ! اءفَنَظُنُّ بك الا خيرا؟! قال: انَّ الشَّيطان لَيجرى مِن بنى آدمَ مَجرى الدّمِ و انّى خَشيتُ اءن يَدخُلَ عليكما(۶۲۲) .

«اين زن، همسرم صفيه است. آنها گفتند: آيا ما جز خير به شما گمان ديگرى داريم؟ حضرت فرمودند: شيطان در دل انسان وارد مى شود؛ همانند خون كه در رگ هاى انسان جارى است. ترسيدم كه شيطان بر شما وارد شود و به من بدگمان شويد».

اين روايت، حاوى نكات ظريف و دقيق اخلاقى است. مخصوصا براى كسانى كه از جايگاه هاى رفيع اجتماعى برخوردارند يا در تشكيلات حكومت، داراى مقام و منزلت اجتماعى يا سياسى هستند، بايد از اين مسائل بيشتر بپرهيزند؛ چرا كه بيشتر در منظرند. ديگر اين كه واقعا مردم را دوست داشته باشند، صرف نظر از اين كه براى كسى مهم نباشد كه ديگران درباره او چه مى گويند. ممكن است انسان كريم النفسى از اين كه ديگران درباره او چه بگويند، نگران نشود. اما اين باعث مى شود كه ديگران به بيمارى آلوده شوند. اگر او مردم و جامعه را دوست داشته باشد، بايد طورى عمل كند كه در ذهن و انديشه ديگران گمان سوء تقويت نشود.

از طرف ديگر انسان عاقل كسى است كه خود را در معرض تهمت قرار ندهد و به اين وسيله از خود صيانت كند.

نكته ديگر اين كه گاهى اجتماع چنان آلوده مى شود كه فساد و زشتى در همه زوايا خودنمايى مى كند و همه افراد به مفاسد و زشتى هاى اخلاقى و اعتقادى دچار مى شوند. در اين اجتماع چه بايد كرد؟

جامعه اى را ترسيم كنيم كه زشتى بر او حاكم شده و مردم معمولا دچار بيمارى نفاق شده اند و اگر حقايقى از دين و اخلاق مى دانند، كتمان مى كنند. اين اجتماع، جامعه اى است كه فساد بر آن حاكم شده و همه افراد به آن مبتلا شده اند.

در تاريخ مى نويسند كه معاويه در مسير صفين، نماز جمعه را روز چهارشنبه اقامه كرد. اگر نگوييم همه مردم، بعضى از آنها مى دانستند كه روز جمعه نيست و چهارشنبه است. حكم نماز جمعه هم مربوط به روز جمعه است. ولى با اين حال نماز جمعه را با او اقامه كردند و هيچ كس هم اعتراض ‍ نكرد(۶۲۳) .

درچنين جامعه اى چنان رعب، وحشت و هراس حاكم شده، دين و اعتقادات تحت الشعاع قدرت و حكومت قرار گرفته بود كه نه تنها به معاويه اعتراض نمى كنند، بلكه در راه او از جانشان هم مى گذرند. «مروج الذهب» مى نويسد:

اءعاروه رُؤ وسَهم عندَ القِتالِ(۶۲۴) .

«سر خود را در معركه جنگ به او عاريه دادند».

اين جامعه اى است كه فساد و انحراف بر آن حاكم شده است. حالا در چنين جامعه اى آيا ميتوان به افراد، حسن ظن داشت و خوش گمان بود؟ يقينا نمى توان.

ضرورت هم ندارد كه انسان به اين افراد حسن ظن داشته باشد و از سوءظن بپرهيزد. اميرالمؤمنينعليه‌السلام مى فرمايند:

اذَا استَولَى الفَسادُ على الزَّمانِ و اءَهله فاءَحسَنَ الرجل الظَّنَّ برَجل فَقد غُرِرَ(۶۲۵) .

«هنگامى كه در جامعه اى فساد استيلا پيدا كرده و زمان و اهل آن فاسد شده اند، اگر انسان به افراد آن جامعه حسن ظن داشته باشد زيان مى بيند».

در چنين جامعه اى ى انسان بايد از نزديك شدن به اين افراد و حسن ظن و خوش گمانى بپرهيزد. مالش را در اختيار آنها قرار ندهد، نسبت به ناموسش ‍ به آنها اطمينان نكند و بر سلامت دين و اعتقاداتش از آنها بترسد.

براى اين كه بيمارى سوءظن انسان را از پاى درنياورد، بهترين راه درمان، تقويت نيروى ايمان و باورهاى دينى است تا به بيمارى بدبينى كه نتيجه آن اضطراب و ناراحتى هاى روح و روان از جمله جبن، ترس، بخل و عوارض ‍ جسمانى است گرفتار نشود. يعنى ضمن اين كه ساده انديشى نمى كنند و به افرادى كه در يك زمان فاسد زندگى مى كنند اعتماد بى جا نمى كند، خود را نيز از آثار منفى سوءظن دور نگه مى دارد.

مرحوم مجلسى در «بحارالانوار» از امام صادقعليه‌السلام نقل كرده اند كه حضرت مى فرمايند:

انَّ المَشورَةَ لا تكونُ الا بِحدودِها فَمَن عَرَفَها بِحُدودها و الا كانَت مَضَرَّتها على المُستَشير اءَكثَرَ مِن مَنفَعتِها له فَاءَوَّلها اءَن يكونَ الَّذى تُشاورُه عاقلا و الثَّانيةُ اءَن يكونَ حُرّا مُتَدَيِّنا والثَّالثةُ اءَن يكونَ صَديقا و الرَّابعةُ اءَن تُطلِعَه على سِرِّكَ فيكونَ عِلمُه به كَعِلمِكَ بِنَفسكَ ثمَّ يُسِرَّ ذلكَ و يَكتُمَهُ فانَّه اذا كانَ عاقلا انتَفَعتَ بِمَشورَته و اذا كانَ حرّا مُتَديِّنا اءَجهدِ نفسَه فى النَّصيحَةِ لكَ واذا كانَ صديقا مُؤَاخيا كَتَمَ سِرِّكَ اذا اءَطلَعتَهُ عليهِ و اذا اءَطلَعتَهُ على سِرِّكَ فكانَ علمُهُ بهِ كَعِلمِكَ تَمَّتِ المَشورَةُ و كَمَلَتِ النَّصيحَةُ(۶۲۶) .

مشورت، حدود و تعريفى دارد. اگر كسى توانست آن تعريف را كاملا بشناسد، نتيجه مى گيرد وگرنه ضررش برا، مستشير - كسى كه به دنبال نظرخواهى از ديگران است - بيشتر خواهد بود. امامعليه‌السلام حدود و قواعد را اين گونه بيان مى فرمايند:

اول اين كه مشاور او، داراى عقل و تدبير كافى باشد؛

دوم اين كه آزاده، منتقد و متدين باشد؛

سوم اين كه دوستى باشد در حد برادر؛

چهارم اين كه درباره موضوعى كه مى خواهد مشورت كند، همه اطلاعات و آگاهى هاى لازم را به مشاور بدهد، تا او همانند خود انسان، به همه جوانب موضوع آگاهى پيدا كند و چون داراى اوصاف گذشته است - يعنى عاقل، آزاده، متدين و دوست در حد برادر است - در پنهان كردن اسرار او كوتاهى نخواهد كرد.

اگر مشاور عاقل باشد، عاقلانه اظهارنظر مى كند؛ در نتيجه تو از مشاوره او بهره مند مى شوى. اگر چيزى را هم نداند براى جستجوى خير تو دريغ نمى كند.

وقتى دوست و برادر باشد، سر تو را فاش نمى كند. در صورتى كه اسرار خود را به او گفتى، از دو جهت آگاهى و عمل او مثل تو است: يكى از اين جهت كه وقتى تو همه جزئيات را بدانى، به نفع خود بهتر تصميم مى گيرى؛ ديگر اين كه اسرار خود را افشا نمى كنى. او هم مثل تو عمل مى كند. در چنين حالتى است كه مشورت مفيد و خيرخواهى كامل مى شود.

از اين بيان جامع امام صادقعليه‌السلام معلوم مى شود كه در هر حال مستشير بايد از آغاز، سلسله قواعدى را براى انتخاب مشاور خود در نظر بگيرد از جمله دارا بودن شايستگى هايى مثل عقل و تدبير. از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل شده است كه فرمودند:

استَرشِدوا العاقِلَ و لا تَعصوهُ فَتَندَموا(۶۲۷) .

«از عاقل راهنمايى بخواهيد و بعد از اين كه نظر او را گرفتيد، تخلف نكنيد كه موجب پشيمانى مى شود».

روايتى را امام صادقعليه‌السلام از پدر بزرگوارشان نقل فرمودند كه:

قيلَ يا رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ماالحَزمُ قالَصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مُشاورَةُ ذَوى الرَّاءى واتِّباعُهُم(۶۲۸) .

«از حضرت رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سئوال كردند احتياط در امور يعنى چه؟ حضرت فرمودند: احتياط در امور يعنى مشاوره با صاحبان نظر و انديشه و پيروى كردن از آنها».

در فرمايش هاى حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام نيز شبيه به اين مضامين فراوان مى يابيم كه روى عقل و تدبير تأکید شده است. حضرت مى فرمايند:

استَشِر عدُوِّكَ العاقلَ واحذَر راءىَ صديقِكَ الجاهِلِ(۶۲۹) .

«اگر دشمنى دارى كه عاقل است، با او مشورت كن؛ اما دوست جاهل را مشاور خود قرار نده و از مشاوره با او بپرهيز».

با اين بيان معلوم مى شود كه در مشاوره، عقل و تدبير بر دوستى و صميميت ترجيح دارد. دوستى و صميميت شرط لازم است، ولى شرط كافى نيست و اين عقل و تدبير است كه رجحان دارد. به همين دليل در روايات متعددى، آثار مشورت با انسان هاى عاقل و خردمند بيان شده است. حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام به نتيجه مشاوره با عاقل تصريح كرده، مى فرمايند:

مَن شاوَرَ ذَوى العقولِ استَضاءَ باءَنوارِ العقوُلِ(۶۳۰) .

«اگر كسى با صاحبان خرد و انديشه مشورت كند به رستگارى و نتيجه مى رسد».

از نتايج عقل و تدبير اين است كه انسان را در هر كارى به نتيجه و هدف مى رساند. حضرت در تعبير ديگرى مى فرمايند:

مَن استَشارَ ذَوى النُّهى والاءَلبابِ فازَ بالحَزمِ والسَّدادِ(۶۳۱) .

«كسى كه با صاحبان خرد و انديشه مشورت كند، به احتياط و استوارى دست مى يابد».

نتيجه احتياط و استوارى، مصونيت از لغزش، ترديد و اضطراب است. در تعبير ديگرى مى فرمايند:

شاور ذَوى العقولِ تَاءمَن اللَّومَ والنَّدَمَ(۶۳۲) .

«كسى كه با عقلا مشورت كند، از ملامت و پشيمانى ايمن مى ماند».

در كلام ديگرى مى فرمايند:

مَن استَشارَ العاقِلَ مَلَكَ(۶۳۳) .

«كسى كه عاقل را مشاور خود قرار دهد - به هدفى كه دارد نايل شده و - مالك مقصد و مقصود خود مى شود».

عاقل، داراى تدبير و همه جانبه نگر است. اين همه جانبه نگرى و نيروى تدبير و صلاح انديشى، يا يك توان غريزى و ذاتى است، يا تدريجا در سايه علم و تجربه حاصل شده كه اتفاقا در معارف ما به هر دو صورت آن توصيه و تأکید شده است. حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام مى فرمايند:

اءَفضلُ مَن شاوَرتَ ذوالتَّجارِبِ(۶۳۴) .

«برترين مشاوران، صاحبان تجربه اند».

اگر مى خواهى مشورت كنى به سراغ كسانى برو كه صاحب تجربه و اندوخته هايى از گذشته هستند.

خيرُ مَن شاوَرتَ ذَوُوا النُّهى والعِلمِ و اءُولوالتَّجاربِ والحَزمِ(۶۳۵) .

در اين روايت، هم به تجربه اشاره شده، هم به عقل. حاصل عقل و تدبير كه در سايه تجربه و احتياط در امور پيدا مى شود، غير از غريزه ذاتى و نيروى خدادادى است.

در مقابل، آنچه شديدا از آن نهى شده، مشاوره با افراد جاهل است. حضرت در تعبير ديگرى مى فرمايند:

جَهلُ المُشيرِ هلاكُ المُستشير(۶۳۶) .

«مشاور جاهل، باعث هلاكت مى شود».

تجربه چيزى نيست كه با يك روز و يك عمل براى انسان حاصل شود؛ تجربه، امرى تدريجى است كه در طول زندگانى براى انسان حاصل مى شود؛ حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام در اين باره مى فرمايند:

راءىُ الشيخُ اءَحَبُّ الىَّ مِن حيلةِ الشّبابِ(۶۳۷) .

«انديشه و نظر كسى كه به مرحله پيرى رسيده، نزد من محبوب تر از انديشه جوان است ».

معنى اين روايت، نفى قدرت تدبير جوان نيست، يقينا پختگى تفكر پيران در شرايط مساوى، بيشتر از جوانان است. از حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام نقل شده است كه فرمودند:

راءىُ الشيخُ اءَحَبُّ الىَّ مِن جَلدِ الغلامِ(۶۳۸) .

«نزد من، نظر پير از صلامت و قوت جوان برتر است».

در روايتى از امام سجادعليه‌السلام آمده است:

هَلَك مَن ليس له حكيم يُرشِدُه و ذَلَّ مَن ليس به سفيه يَعضُدُهُ(۶۳۹) .

«كسى كه صاحب انديشه اى براى ارشاد؛ قوه و قدرتى براى يارى نداشته باشد، هلاك مى شود».

امامعليه‌السلام مى فرمايند كه قدرت جسمانى - يعنى لشكر و ارتش - يك ارزش خاص دارد، اما ارزش مشاوران عاقل و باتجربه بيشتر از يك گروه نظامى است؛ چرا كه مى توانند انسان را از افتادن در مخاطره حفظ كنند. وقتى مخاطره اى پيش مى آيد، ياور قدرتمند ممكن است كمك كند و انسان را از مخاطره نجات دهد، اما صاحب خرد و انديشه از غرق شدن انسان در مخاطرات جلوگيرى مى كند.

حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام در شرايط مشاور فرمودند كه بايد صاحب انديشه، آزاده و متدين باشد. در جاى ديگرى مى فرمايند:

شاوِر فى اُمورِكَ الَّذينَ يَخشونَ اللهَ تَرشُد(۶۴۰) .

«در امور خود با كسانى مشورت كن كه از خدا مى ترسند تا به راه رشد و سداد قدم گذارى».

متدين و خداترس كسى است كه در زندگى داراى مبنا و اصل است. در اصطلاح ادبيات امروز، اصول گرا است. اين افراد معمولا به خود اجازه تخطى از چهارچوبه مقررات شرع را نمى دهند و كسى كه با آنها مشورت مى كند، مى تواند به ايشان اعتماد كند؛ چرا كه در واقع نظرات او برخاسته از مبانى استورا است؛ نه برگرفته از اميال و هواهاى نفسانى. بنابراين، در اوصاف مشاور خوب كلمه «حرّ» در كنار «متدين» آمده است؛ يعنى انسانى آزاده باشد. نه اين كه اسير و برده ديگران باشد. كسى كه در اسارت ديگرى يا در اسارت هوا و هوس و اميال نفسانى خود است، نمى تواند آزاد بينديشد. و شرط ديگر تدين است. تدين باعث مى شود تا انسان آزاده و رها شده از قيود ديگر، غير از بندگى باشد.

نكته ديگرى كه در كلام امام صادقعليه‌السلام آمده است: صديقا مؤَاخيا(۶۴۱) . يعنى دوست صميمى در حد اخوت و برادرى باشد منافع و مضار مشورت گيرنده را منافع و مضار خود بداند. تعبير حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام اين است:

مُشاورَةُ الحَازِمِ المُشفِقِ ظَفَر(۶۴۲) .

«مشورت با انسان اهل احتياط و دلسوز، موجب ظفر و پيروزى است».

اگر مشاور، مشفق و اهل احتياط نباشد، موجب خسارت و شكست است. پس وجود مهربانى و علقه در مشاور، يك ضرورت است. همان طور كه در ذيل كلام امام صادقعليه‌السلام آمده است: مشاور بايد از اسرار موضوع آگاه باشد، اگر انسان فرد عاقلى را مشاور قرار بدهد كه دشمن او است، يقينا از اطلاعات به دست آمده، عليه وى استفاده مى كند.

بنابراين، چون مشاوره نيازمند اطلاعات مفيد، لازم و كافى است و مشاور بايد مثل خو؛ انسان بر همه جزئيات موضوع آگاه؛ و از طرفى داراى رحيه مهربانى و اخوت باشد، اگر نتواند با مستشير رابطه عاطفى داشته باشد، يقينا مشاوره با او زيان آور خواهد بود.

افرادى كه از مشاوره با آنها نهى شده است

از مشورت با برخى افراد نهى شده است كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم:

۱ - دروغگو

حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام در سخنى مى فرمايند:

لا تَستَشرِ الكَذّابَ، فانَّه كالسَّرابِ يُقَرِّبُ عليكَ البعيدَ و يُبعِّدُ عليكَ القَريبَ(۶۴۳) .

اولين كسى كه انسان بايد از مشاوره با او پرهيز كند، دروغگو است. در علت آن، حضرت مى فرمايند: دروغگو مثل سراب است كه وقتى از دوردست به آن نگاه شود، آب ديده مى شود، اما همين كه نزديك آن مى شوى، هيچ نمى يابى. دروغگو چنين است كه مسائل دور از دسترس را نزديك جلوه مى دهد و فرد را تشجيع و تحريك مى كند و امور در دسترس را دور جلوه مى دهد و انسان را از تعقيب اهداف خود منصرف مى كند.

۲ - جبون و ترسو

صفت ديگرى كه نبايد در مشاور باشد، جبن و ترس است حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام د رنامه خود به مالك اشتر مى فرمايند:

لا تُشرِكَنَّ فى رَاءيِكَ جَبانا يُضَعِّفُكَ عن الاَمرِ و يُعَظِّم عليكَ ما ليسَ بعَظيم(۶۴۴) .

«انسان ترسو را مشاور قرار نده؛ زيرا تو را در پرداختن به امور تضعيف مى كند و امور كوچك را براى تو بزرگ جلوه مى دهد».

اين گونه افراد، به خاطر خصيصه جبن و ترس هميشه از قافله زندگى عقب هستند. مرحوم مجلسى تعبير ديگرى از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بيان مى كند كه حضرت به اميرالمؤمنينعليه‌السلام فرمودند:

يا علىُّ! لا تُشاوِر جَبانا فانَّه يُضَيِّقُ عليك المخرَجَ(۶۴۵) .

«يا على! با ترسو مشورت مكن؛ چرا كه راه ورود و خروج را بر انسان تنگ مى كند».

انسان ترسو هرگز نمى تواند وارد كارى شود و در صورت شروع به كارى در همان آغاز بازمى ماند.

۳ - حريص

وصف ديگرى كه در كلام امامعليه‌السلام آمده، حرص است. حضرت مى فرمايند:

لا تُشرِكَنَّ فى مشوَرَتِكَ حريصا يُهوِّن عليكَ الشَّرِّ، و يُزَيِّن لكَ الشَّرَهَ(۶۴۶) .

«با انسان هاى حريص كه هيچ چيز آنها را قانع نمى كند مشورت مكن! چرا كه شر را براى تو آسان و حريص را زيبا جلوه مى دهد».

گروهى از راه خير و صواب به اهداف خود مى رسند، اما اقناع نمى شوند، ناچار براى اقناع نفس، به راه هاى شر و غيرصحيح روى مى آورند.

وقتى انسان با اين افراد مشورت كند، طبيعتا كارهاى شر و ناپسند را براى وى آسان جلوه مى دهند. معمولا انسان در آغاز، گناه كوچك را هم بزرگ مى داند و جرات نمى كند مرتكب آن گناه مى شود، اما وقتى تدريجا بر گناه اصرار ورزيد و گناهان كوچك در وجود او قوت گرفت، بر گناه بزرگ متجرى مى شود. امور شر، بر انسان حريص سهل و آسان است و زشتى ها را زيبا جلوه مى دهد. بنابراين با افراد حريص هم نبايد مشاوره كرد.

۴ - بخيل

شرط ديگرى كه در انتخاب مشاور بايد رعايت شود اين است كه مشاور نبايد بخيل باشد. حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام در نامه معروف خود به مالك اشتر مى فرمايند:

لا تُدخِلَنَّ فى مَشُورَتِكَ بَخيلا يَعدلُ بكَ عنِ الفَضلِ و يَعِدُكَ الفقرَ(۶۴۷) .

«بخيل را در مشورت خود راه مده؛ زيرا تو را از احسان منصرف و از تهى دستى و فقر مى ترساند».

بخيل به كسى مى گويند كه حاضر نيست چيزى از منافع و امتيازاتى را كه در اختيار دارد، به ديگران ببخشد يا در اختيار ديگران قرار دهد. بخيل كسى است كه حتى در خرج كردن براى خود هم بخل مى ورزد. حضرت مى فرمايند: با بخيل مشورت نكن؛ چون اعتدال و ميانه روى ندارد و تو را هم از مسير اعتدال خارج مى كند. بخيل، مال دوست است و تو را وعده فقر مى دهد و از فقر و نادارى مى ترساند.

۵ - دشمن

گروه پنجمى كه نبايد مورد مشاوره قرار بگيرد، دشمن انسان است. حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام مى فرمايند:

لا تُشاور عدُوَّكَ واستُرهُ خَبَرَكَ(۶۴۸) .

«با دشمن خود مشاوره نكن و احوال خود را از او مخفى بدار».

بديهى است كه مشاوره براى يافتن راه صحيح است. دشمنى كه با انسان سر عناد و دشمنى دارد و مصلحت وى را در نظر نمى گيرد و راه صلاح را به انسان نشان نمى دهد، نبايد مشاور انسان باشد. و علاوه بر اين شايد براى مشورت گرفتن برخى از اسرار انسان هويدا شده و او از آنها مطلع شود و بعد از آن سوءاستفاده كند. پس بهتر است انسان از مشورت با دشمن خود نيز بپرهيزد.

۶ - بندگان و بردگان

در روايتى از امام صادقعليه‌السلام نقل شده است كه مى فرمايند:

فلا تَستَشِرِ العَبيدَ والسَّفِلَةَ فى اءَمرِكَ(۶۴۹) .

«با افرادى كه روح دنائت و بردگى در وجود آنها است و آزادگى و حريت نزد ايشان يافت نمى شود، مشورت مكن».

كسى كه به خصيصه زشت اخلاقى مبتلا مى شود، خود را اسير و برده سيئه اخلاقى كرده است و كسى كه مبتلا به بردگى نفسانى شده، نمى تواند خارج از اين چهارچوب نظر راه گشايى ارائه كند؛ يعنى نظر و راى او متاثر از اخلاقيات حاكم بر انديشه و منش او است. از حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام روايتى نقل شده است كه شايد بتواند آنچه را كه گفتيم در برگيرد. حضرت مى فرمايند:

اءَفضَلُ مَن شاوَرتَ ذوالتَّجارِبِ و شرُّ مَن قارَنتَ ذوالمعايِبِ(۶۵۰) .

«بافضيلت ترين مشاور كسى است كه صاحب تجربه است و بدترين مشاور كسى است كه داراى عيب است».

انسانى كه داراى عيب است - عيب در عقيده، عيب در اخلاق، عيب در رفتار و... - عيوبش در مشاوره تاثير مى گذارد و به انسان مستشير منتقل مى شود.

بنابراين، انسان بايد سعى كند در مشورت به خصوصياتى كه قبلا ذكر شد - قبلا ذكر شد - كه فرد عاقل، متدين، آزاده، دوست و مهربان باشد - توجه كند.

حقوق مشاور از ديدگاه اسلام

مشاور بر انسان حقوقى پيدا مى كند؛ از جمله اين است كه: وقتى مشاور نظر داد و راى او را نپسنديدى، نبايد از موضع سوءظن به وى بنگرى و او را متهم كنى.

حق دوم اين كه همين مقدار كه او نظرش را از تو دريغ نمى كند، بايد سپاس گزار باشى. چون شكر نعمت، آثار وضعى زيادى دارد. مضافا اين كه انسان ها اگر خدمتى انجام مى دهند، به زحمت و رنج مى افتند و سپاس از اين زحمت واجب است.

المُشاورَةُ راحَة لكَ و تَعَب لغَيرِكَ(۶۵۱) .

«مشاوره موجب آرامش و راحتى براى انسان مى شود و براى مشاور موجب زحمت و رنج».

كسى كه مى خواهد نظر صحيحى بدهد، به رنج و زحمت مى افتد. اگر زحمات او ناديده گرفته شده و از وى سپاس گزارى نشود، باعث مى شود از مشورت دادن به ديگران امتناع كند.

مشاور هم بايد به هنگام نظر دادن نكاتى را رعايت كند. چون اين نكات زياد است، بدون توضيح و تفسير، فقط به آنها اشاره مى كنيم.

مرحوم مجلسى روايتى را از امام صادقعليه‌السلام نقل مى كند كه فرموده اند:

لا تكونَنَّ اءوّلَ مُشير، و ايّاكَ والراءى الفَطيرِ، و تَجَنَّب ارتِجالَ الكلامِ، و لا تُشر على مُستبدّ بِراءيه، و لا على وُغد، و لا على مُتَلَوِّن، و لا على لَجوج، و خِفِ اللهَ فى مُوافَقةِ هَوى المُستَشيرِ فانَّ التِماسَ مُوافَقَتِهِ لُؤ م، و سوءَ الاستماعِ منه خيانَة(۶۵۲) .

نكته اول اين كه مواظب باش اولين نفرى نباشى كه مورد مشورت قرار مى گيرى! بگذار آن كه با تو مشورت مى كند، از ديگران هم نظرخواهى كند؛ چرا كه همه وزر و وبال و يا خطا و ثواب آن به گردن تو مى افتد.

نكته دوم اين كه مواظب باش نظر خام و نپخته اى ندهى. سعى كن نظر و راى تو از عمق و پشتوانه فكرى بالا و انديشه صحيحى برخوردار باشد.

نكته سوم اين كه اگر از تو مطلبى را پرسيدند؛ بى درنگ نظر مده؛ بلكه قبل از سخن گفتن فكر و محاسبه كن.

نكته چهارم اين كه به افراد خودراى نظر نده؛ چون انسان مستبد، به نظر تو عمل نمى كند و زحمات تو را هدر مى دهد. به آنان كه داراى عقل و انديشه ضعيف هستند نيز نظر نده؛ چون به خاطر ضعف و ناتوانى در انديشه، به راى تو ترتيب اثر نخواهند داد و رنج تو بى حاصل خواهد ماند.

نكته پنجم اين كه به افراد متلون هم مشورت مده؛ چرا كه ممكن است در شرايط روحى خاصى از تو مشورت بخواهد، اما چون هر حادثه اى او را به رنگى مى آورد، دگرگون شده، به نظر و راى تو عمل نكند.

نكته ششم اين كه مواظب باش به خاطر همراهى و هم فكرى با او، حقيقت را زير پاى نگذارى، بلكه مطابق حق نظر بده. سعى نكن كه رضايت او را به دست آورى. حقيقت را بگوى، كه نظر دادن برخلاف واقعيت و مطابق با ميل مشورت گيرنده، پستى و دنائت است. به حرف هاى مستشير توجه كن. بى اعتنايى و گوش ندادن و بعد هم اظهار نظر كردن خيانت است و خيانت در مشاوره يكى از بزرگ ترين گناهان. علاوه بر اين، مشاور موظف است كه براى به دست آوردن نظر درست اجتهاد كند؛ يعنى كوشش كند و زحمت بكشد، بعد نظر دهد.

على المُشيرِ الاجتِهادُ فى الرَّاى، و ليسَ عليه ضَمَانُ النُجح(۶۵۳) .

«بر طرف مشورت است تا در راى و نظر خود كوشش و دقت كند، ولى بر او ضمانت پيروزى نيست».

يعنى تنها وظيفه مشاور اجتهاد است نه پيروزى. در حديث ديگرى آمده است:

ظُلمُ المُستشيرِ ظُلم و خيَانَة(۶۵۴) .

«ستم بر مشورت كننده ظلم و خيانت است».

مَن ضَلَّ مُشيرُهُ بَطَلَ تدبيرُهُ(۶۵۵) .

«هر كه طرف مشورتش گمراه باشد، تدبيرش باطل مى شود».

در عبارت ديگرى چنين آمده است:

مَن غَشَّ مُستَشيرَهُ سُلِبَ تدبيرُهُ(۶۵۶) .

«اگر كسى در مشاوره ظلم كند يا عمدا موجب گمراهى مستشير شود، خداوند نيروى خرد و انديشه را از او مى گيرد».

تعبير ديگرى از حضرت رضاعليه‌السلام نقل شده است كه فرموده اند:

مَن غَشَّ المسلمين فى مَشورة فقد بَرِئتُ منه(۶۵۷) .

«از كسى كه در مقام مشاوره با ديگران غش و پنهان كارى مى كند و معايب را به آنها گوشزد نمى كند بيزارم».

در تعبير ديگرى آمده است كه علاوه بر اثر وضعى خيانت در مشاوره و گمراه كردن مستشير، كه خدا عقل و تدبير را از او مى گيرد، عقاب شديد اخروى هم در انتظار او است.

خيانَةُ المُستَسلِمِ والمُستشيرِ مِن اءَفظَعِ الاُمورِ، و اءَعظمِ الشُّرورِ و موجِبُ عذابِ السَّعيرِ(۶۵۸) .

«خيانت كردن به مطيع و منقاد و كسى كه با وى مشورت مى كند، از وى شنيع ترين امور و بزرگ ترين بدى ها و موجب عذاب سعير - آتش افروخته شده - است».

به هر حال، از مجموعه اين مطالب استفاده مى شود كه رمز موفقيت انسان در امور جارى زندگى مشورت است. با مشورت، چه جان هايى كه حفظ شده، از بروز چه جنگ ها و خونريزى هاى زيايد كه جلوگيرى شده است؛ چه اموال و نواميسى در امان مانده و چه علومى در سايه مشورت، نصيب ديگران شده است.

آثار و فوايد مشاوره آنقدر زياد است كه نمى توان برشمرد؛ البته با رعايت شرايط آن كه در كلمات اهل بيتعليهم‌السلام به آنها اشاره شده است و پاره اى از آنها را در اين مختصر بيان كرديم.