سيرى در رساله حقوق امام سجاد جلد ۳

سيرى در رساله حقوق امام سجاد0%

سيرى در رساله حقوق امام سجاد نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: امام سجاد علیه السلام

سيرى در رساله حقوق امام سجاد

نویسنده: آيت الله ميرسيد محمد يثربى
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 21963
دانلود: 3882


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 23 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 21963 / دانلود: 3882
اندازه اندازه اندازه
سيرى در رساله حقوق امام سجاد

سيرى در رساله حقوق امام سجاد جلد 3

نویسنده:
فارسی

۴۲ - حق نصيحت خواه

و امَّا حقُّ المُستَنصِحِ فانَّ حقَّهُ اءَن تُؤ دِّى اليه النَّصيحَةَ على الحَقِّ الَّذى تَرى له اءَنَّه يَحمِلُ و يخرُجُ المَخرَجَ الَّذى يَلينُ على مَسَامعِهِ و تُكَلِّمَه مِن الكلامِ بما يُطيقُهُ عقلُهُ فانَّ لكلِّ عقل طَبَقَة مِن الكلامِ يَعرِفُهُ و يَجتَنِبُهُ وَليَكُن مَذهَبُكَ الرَّحمَةَ و لا قوَّةَ الا باللهِ

«و اما حق كسى كه از تو نصيحت مى خواهد اين است كه به اندازه توانش ‍ او را پند دهى؛ و سخن آن چنان گويى كه هم به گوش او خوش آيد و هم توان فهم آن را داشته باشد؛ زيرا هر عقلى را سخنى شايسته است. در هر حال، روش تو مشفقانه باشد».

طرح حق انسانى كه طالب نصيحت است، در كلام امام سجادعليه‌السلام بيانگر اين است كه انسان در قبال نياز معنوى ديگران نمى تواند بى تفاوت باشد؛ چنان كه در قبال فقر مالى يا تامين حوايج آنها نمى تواند بى اعتنا باشد.

اهتمام به راهنمايى و ارشاد

در روايتى از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل شده است كه مى فرمايند:

ليس بمؤمن مَن باتَ شَبعانا و جارُه طاويا(۶۵۹) .

«مومن نيست؛ كسى كه شب سير بخوابد و همسايه اش گرسنه باشد».

جايز نيست همسايه اى گرسنه و انسان سير باشد؛ همسايه اش برهنه و او پوشيده باشد؛ همسايه اش در نهايت تنگدستى و سختى و او در رفاه باشد. انسان متمكن بايد قبل از اين كه همسايه نيازمند او، نيازش را اظهار كرده و كمك و استمداد بطلبد، براى تامين نياز او اقدام كند؛ چرا كه طبق قوانين شرع مقدس انسان نمى تواند نسبت به اين موارد بى تفاوت باشد، بلكه حمايت از آنها ضرورى و واجب است.

از طرفى فسلفه وضع حقوق مالى مثل زكات، خمس، صدقات و... اين است كه انسن نسبت به آنها رسيدگى كند؛ به خصوص زمانى كه نيازمند، نياز خود را اظهار و از ديگران استمداد مى كند.

همچنين اگر انسانى احساس نياز روحى و معنوى كند و از ديگران بخواهد تا او را راهنمايى فكرى و عملى كنند. در شرع مقدس راهنمايى، نصيحت و تعليم مسائل مورد نياز زندگى و امر به معروف و نهى از منكر چنين انسانى از واجبات است؛ به ويژه كه از طرف فرد، تقاضا شده باشد.

همان طور كه انسان نبايد نسبت به نيازهاى مالى ديگران بى تفاوت باشد، نبايد نياز معنوى و فقر علمى افراد و جامعه را نيز بودن پاسخ بگذارد. به خصوص زمانى كه فرد يا جامعه خواهان هدايت، راهنمايى و يا نصيحت باشد كه اين خواستن حقوقى را ايجاد مى كند.

اولين حق اين است كه در ارشاد و راهنمايى كوتاهى نكند و به هدايت و ارشاد كسى كه نصيحت خواسته، همت گمارد.

براى كلمه نصح و نصيحت معانى مختلفى ذكر كرده اند: «مجمع البحرين» درباره كلمه نصيحت مى گويد: لفظ حامل لِمعان شَتّى(۶۶۰) . لفظى است كه معانى متعددى دارد. يكى از معانى نصيحت، خيرخواهى و خيرجويى است. «اقرب الموارد» علاوه بر اين، نصيحت را به اخلاص در محبت و دوستى معنى كرده است. ارشاد و راهنمايى به خير هم يكى ديگر از معانى نصيحت است(۶۶۱) . كلام رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه فرمودند: الدِّينُ النَّصيحةُ(۶۶۲) . مى تواند داراى چند معنا باشد.

يكى اين كه بگوييم دين همان خيرخواهى براى افراد است. ديگر اين كه دين، ارشاد و هدايت افراد است.

بنابراين، كلمه نصيحت داراى معانى متعدد است. تفاوت اين معانى، بستگى به موارد استعمال و متعلقات آن دارد؛ مثلا اگر اين كلمه را در جايى به كار بريم كه نصيحت به ديگرى باشد و آن فرد نيز حضور داشته باشد و مخاطب كلام باشد، آن جا مصداق همان هدايت و ارشاد است. رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمايند:

انَّ اءَعظَمَ النَّاسِ مَنزِلَة عندَ اللهِ يومَ القيامَةِ اءَمشاهُم فى اءَرضِه بالنَّصيحةِ لِخَلقِهِ(۶۶۳) .

«در قيامت، عظيم ترين مرتبه را نزد خدا كسانى دارند كه در دنيا تلاش و سعى آنها، براى ارشاد ديگران، بيشتر است».

اين جا كلمه نصيحت به «النصيحة لخلقه» يعنى ارشاد و هدايت ديگران اطلاق شده است. در برخى موارد از نصيحت، خيرخواهى اراده شده است؛ مثلا تعبير امام باقرعليه‌السلام است كه مى فرمايند:

يَجبُ للمؤمن على المؤمن النَّصيحَةُ(۶۶۴) .

«واجب است مومن نسبت به برادر مومنش خيرخواه باشد».

قرآن نيز در نقل داستان انبياى سلف از اين تعبير استفاده كرده است؛ مثلا وقتى حضرت صالحعليه‌السلام از قوم خود روى برتافت، نسبت به آنها گفت:

يا قومِ لَقَد اءَبلَغتُكُم رسَالَةَ ربِّى و نَصَحتُ لكُم (۶۶۵) .

«اى قوم! من رسالت پروردگارم را به شما ابلاغ كردم و شرط خيرخواهى را انجام دادم ».

يا در آيه ديگرى حضرت نوحعليه‌السلام خطاب به قومش مى گويد:

اءُبَلِّغُكم رسالاتِ ربِّى و اءَنصَحُ لكُم (۶۶۶) .

«رسالت هاى پروردگارم را به شما ابلاغ مى كنم و خيرخواه شما هستم».

و يا در همين سوره، هود نسبت به قومش مى فرمايد:

اءَنا لكم ناصِح اءَمين (۶۶۷) .

«من براى شما خيرخواه امين و مطمئنى هستم».

اما به طور مسلم مى توان گفت در غياب شخص، معناى كلمه نصيحت درباره و همان خيرخواهى است. امام صادقعليه‌السلام مى فرمايند:

يَجبُ للمؤمن على المؤمن النَّصيحةُ له فى المشهدِ و المَغيبِ(۶۶۸) .

«واجب است مومن نسبت به برادر مومنش ناصح باشد؛ هم در حضور و هم در غياب او».

شايد تصور شود كه ارشاد در غياب معنا ندارد. انسان نبايد از ديگرى بخواهد او را در غياب ارشاد كند و يا ارشاد مستلزم حضور فرد است. در اين موارد، نصيحت به معناى خيرخواهى است؛ يعنى چه او باشد و چه نباشد، بايد خيرخواه او باشد. خيرخواهى در غيبت، مى تواند مصاديق مختلفى داشته باشد؛ مثلا مومنى حضور ندارد و ديگران او را متهم مى كنند، يا از او بدگويى مى كنند؛ معناى خيرخواهى اين است كه از او دفاع كنند و اجازه ندهند كه در غاياب مومن، از او بدگويى شود. امام صادقعليه‌السلام مى فرمايند:

للمُسلمِ على اءَخيهِ المسلمِ مِن الحقِّ اءَن يُسَلِّمَ عليه اذا لَقيهُ و يَعودَهُ اذا مَرِضَ و يَنصَحَ له اذا غابَ(۶۶۹) .

«مسلمان نسبت به مسلمانان ديگر حقوقى دارد: وقتى او را مى بيند، سلام كند. وقتى او مريض مى شود، به عيادتش برود و اگر غايب است ناصح و خيرخواه او باشد».

در تعبير ديگرى از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمده است:

لِيَنصحِ الرَّجُلُ منكُم اءَخاهُ كَنَصيحتِهِ لِنَفسهِ(۶۷۰) .

«همان طور كه براى خود، خوبى مى خواهى، براى برادرت هم بخواه - و او را همان طور نصيحت كن -».

شايد بتوان گفت يكى از معانى نصيحت، دوستى و اخلاص در آن است.

حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام مى فرمايند:

النُّصحُ يُثمِرُ المَحَبَّةَ(۶۷۱) .

«ثمره خيرخواهى و خالص بودن، محبت و دوستى است».

اگر نصيحت را به معناى دوست بگيريم معنى حديث اين است كه اگر كسى را خالصانه دوست داشته باشى، ثمره اش اين است كه او هم تو را دوست خواهد داشت.

بنابراين، اگر متعلق كلمه نصيحت خدا باشد؛ يعنى تركيب «نصيحة لله» و يا رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم باشد؛ «نصيحة لرسوله» بايد گفت كه منظور از نصيحت قطعا ارشاد و راهنمايى نيست؛ نصيحت در اين جا به معنا، محبت و مودت خالصانه است؛ يعنى دوست داشتن خالصانه ذات اقدس پروردگار يا دوست داشتن پيام آوران الهى و هدايت كنندگان بشر و همين طور آن جا كه فرموده اند:

الدِّينُ النَّصيحةُ(۶۷۲) .

«ايمان، (مايه) خيرخواهى است».

اين لغت حاوى بسيارى از ارزشهاى دينى، انسانى و اخلاقى است. اگر انسان، خدا را دوست داشته باشد، نافرمانى او نمى كند. اگر پيامبر را دوست داشته باشد، به دستورها و ارشادهاى ايشان ترتيب اثر مى دهد و عصيان نمى كند.

همين طور اگر ائمه و هدايتگران بشر را دوست داشته باشد، از اطاعت آنها سر باز نمى زند. اگر مردم را دوست بدارد، در قبال نيازهايشان بى تفاوت نمى ماند و از آزار و اذيت ديگران پرهيز مى كند. اين است كه حضرت مى فرمايند: دين، يعنى نصيحت، خيرخواهى و خالص بودن.

شايد بتوان گفت منشا خيرخواهى و خيرجويى براى ديگران و هدايت و ارشاد آنها كه خود نوعى خيرخواهى است، همان دوست داشتن خالصانه است؛ چرا كه معنا ندارد كه بدون دوست داشتن ديگرى خود را به زحمت نصيحت دچار كند؟ پس ناصحان و هدايت كنندگان بشر، كسانى اند كه واقعا انسان ها را دوست دارند.

در داستان حضرت يوسفعليه‌السلام ، وقتى برادرانش از پدر خويش ‍ خواستند كه اجازه بدهد يوسفعليه‌السلام را همراه خود به تفريح و گردش ببرند، يعقوبعليه‌السلام استنكاف مى كرد و اجازه نمى داد. آنها گفتند:

قالوا يا اءَبانا ما لكَ لا تَامَنَّا على يوسُفَ و انَّا له لنَاصحونَ(۶۷۳) .

«گفتند: پدر جان! چرا تو درباره برادرمان يوسف، به ما اطمينان نمى كنى؟! در حالى كه ما خيرخواه او هستيم!».

معناى نصح در اين آيه اين نيست كه ما مى خواهيم يوسف را ببريم موعظه، هدايت و ارشاد كنيم؛ يا برايش خيرخواهى كنيم؛ بلكه معناى «انا له لناصحونَ» اين است كه با اين كه ما يوسف را دوست داريم، چطور به ما اطمينان نمى كنى كه با ما بيايد؟ وقتى ما او را دوست داريم، به او آزار نمى رسانيم.

در داستان موسى بن عمرانعليه‌السلام مى بينيم وقتى حضرت موسىعليه‌السلام متولد شد و به فرمان خدا او را در جعبه اى قرار دادند و در رود نيل رها كردند، موسىعليه‌السلام را در كاخ فرعون از آب گرفتند و چون فرعون صاحب فرزند نمى شد، به پيشنهاد آسيه همسر فرعون، موسىعليه‌السلام را به فرزندى قبول كردند، اما در شير دادن و بزرگ كردن او درمانده بودند كه خواهر موسىعليه‌السلام كه در قصر فرعون رفت و آمد داشت گفت:

هَل اءَدُلُّكم على اءَهلِ بيت يَكفُلونَه لكُم و هم له ناصِحونَ (۶۷۴) .

«آيا من شما را به خانواده اى راهنمايى كنم كه كفالت او را بپذيرند و همه كارهايش را انجام دهند و او را دوست داشته باشند؟».

نصح در اين آيه نيز مى تواند به معناى دوستى و مودت باشد.

ويژگى هاى نصيحت كننده

از مجموع اين معانى مختلف برمى آيد كه اگر چه نصيحت در اين حق، به معناى طلب هدايت، راهنمايى و ارشاد است، اما ارشاد و راهنمايى برخاسته از خيرانديشى؛ و خيرخواهى نشات گرفته از محبت و دوستى خالصانه موردنظر است. بنابراين مى گوييم كه مستنصح - كسى كه طلب ارشاد و هدايت مى كند - بايد قواعدى را رعايت كند و توجه داشته باشد كه چه كسى را به عنوان ناصح برمى گزيند. حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام مى فرمايند:

قد جَهِلَ مَنِ استَنصَحَ اءعداءَهُ(۶۷۵) .

«كسى كه دشمن خود را به عنوان ناصح انتخاب مى كند و از او نصيحت و راهنمايى مى خواهد، آدم جاهلى است».

به دليل آن كه نصيحت بايد از سر خيرخواهى باشد، طبعا از دشمن انتظار دوستى نمى رود. اين نكته قابل توجه است كه براى نصيحت خواهى، بايد كسى را انتخاب كند كه در دوستى و محبت خالصانه او ترديد نداشته باشد. نكته ديگر اين است كه انسان بايد كسى را به عنوان ناصح برگزيند كه شايستگى كامل عقلى داشته باشد. اميرالمؤمنينعليه‌السلام مى فرمايند:

لا تنتَصِح بِمَن فاتَهُ العَقلُ، و لا تَثِق بِمَن خانَهُ الاصلُ، فانَّ مَن فاتَهُ العَقلُ يَغُشُّ مِن حيثُ يَنصَحُ، و مَن خانَهُ الاصلُ يُفسدُ مِن حيثُ يُصلحُ(۶۷۶) .

«از كسى كه فاقد گوهر گرانمايه عقل است، نصيحت مخواه؛ زيرا به علت نداشتن توازن و اعتدال اگرچه مى خواهد نصيحت و راهنمايى كند، اما خيانت مى كند. از كسى كه ريشه و اصالت خانوادگى و ايمانى ندارد، نصيحت مخواه؛ چون اگر اصل و ريشه انسان صالح نباشد، نمى تواند ميوه صالح داشته باشد. بنابراين اگر چه مى خواهد به اصلاح امور بپردازد، اما به فساد آن مى انجامد».

علاوه بر اين شرايط سه گانه، شروط ديگرى هم بايد رعايت شود. حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام مى فرمايند:

لا يَنصَحُ اللَّئيمُ اءَحَدا الا عَن رَغبَة اءو رَهبَة، فاذا زَالَتِ الرَّغبَةُ والرَّهبَةُ عادَ الى جوهَرهِ(۶۷۷) .

«انسان فرومايه هرگز در مقام نصيحت - چه هدايت و ارشاد و چه خيرخواهى - برنمى آيد؛ مگر به خاطر رغبت و طمع در خواسته خود و يا خوف و هراس. بنابراين، وقتى شعله طمع او فروكش كرد و يا خوف و هراسش از بين رفت، به همان جوهره اصلى خود بازمى گردد».

چون طبع انسان فرومايه چنين است كه نمى تواند به كسى محبت و علاقه داشته باشد و به يقين نمى توانند، خيرخواه ديگران باشند و مستنصح - كسى كه جوياى نصيحت است - نبايد اين افراد را براى نصيحت انتخاب كند.

در روايت ديگرى وارد شده است كه حضرت فرمودند:

النَّصيحةُ مِن اءخلاقِ الكرامِ(۶۷۸) .

«نصيحت، روش و منش انسان هاى بزرگوار است».

انسان نبايد افراد پست را به عنوان مستنصح برگزيند، بلكه بايد افرادى را انتخاب كند كه داراى كرامت و بزرگوارى و واجد ملكات ارزشمند شخصيتى و نفسانى اند؛ يعنى فقط بزرگوارانند كه نمى توانند نسبت به نيازهاى ديگران بى تفاوت باشند و در قبال درخواست ديگران سكوت كنند. انسان كريم، حتى قبل از اين كه كسى نيازمندى خود را اظهار كند، به كمك او مى شتابد. چنين افرادى براى نصيحت خواهى لياقت دارند، نه افراد پست فطرت؛ چرا كه اگر نصيحت و خيرخواهى هم بكنند، بايد بررسى كرد كه چطور شده است كه خيرخواه شده اند؟

چگونه شده است كه در لباس مرشد و هادى درآمده اند؟ گاهى منشا آن، منفعت مشتركى است كه با انسان پيدا مى كنند. گاهى ضرر مشتركى وجود دارد كه براى دفع آن درصدد نصيحت برمى آيند. بنابراين، در نصيحت و خيرخواهى ايشان، بايد به ديده ترديد نگريست.

نكته ديگر اين كه نه تنها به عنوان ناصح بايد شايستگى هاى لازم را داشته باشد، بلكه بايد خود نيز به آنچه مى گويد عمل كند. اگر انسانى است كه به خلاف آنچه كه مى گويد عمل مى كند، چگونه مى تواند براى ديگران راهنماى خوبى باشد؟ حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام مى فرمايند:

كيفَ يَنصحُ غيرَهُ مَن يَغُشُّ نفسهُ؟(۶۷۹) .

«كسى كه به خود خيانت مى كند، چگونه مى تواند براى ديگران راهنما باشد؟».

مهم اين است كه انسان، در انتخاب ناصح و خيرخواه توجه داشته باشد كه او داراى شايستگى هاى لازم اخلاقى باشد.

همان طور كه در شرايط مشير به تفصيل گفتيم، مستنصح نيز بايد به نصيحت ها ترتيب اثر دهد. اگر انسان به تدبير، انديشه و خيرخواهى كسى اطمينان دادر و از او نصيحت و راهنمايى مى خواهد، نبايد نصحيت و هدايت او را ناديده انگارد و به آن عمل نكند؛ زيرا در اين صورت خود را فريب داده است.

ناصح، چشم مستنصح را به سوى حقايق بازمى كند، اما اگ راو با اين كه چشمش باز است و نسبت به حقايق بينا شده، مسيرى خلاف را طى كند، خطاى او غيرقابل بخشش است، چون انسانى كه آگاهى ندارد اگر مسيرى را به انحراف برود و گمراهى پيشه كند، شايسته ملامت نيست؛ اما كسى كه راهنمايى شده و چشم او باز شده است، اگر مسير خلافى را طى كند و در چاه افتد، هيچ عذرى از او پذيرفته نخواهد بود و حتما شايسته ملامت است.

چندين چراغ دارد و بيراهه مى رود

بگذار تا بيفتد و بيند سزاى خويش

حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام مى فرمايند:

قد نُصِحتُم فانتَصحوا و بُصِّرتُم فاءبصِروا، و اُرشدتُم فاستَرشدوا(۶۸۰) .

«وقتى نصحيت مى شويد، نصيحت پذير باشيد. وقتى چشم شما به روى حقايق گشوده شد، خوب بنگريد و راه را ببينيد و وقتى ارشاد مى شويد، به آن ترتيب اثر دهيد».

ناصح كسى است كه ما به محبت، خيرخواهى، صلاحيت و شايستگى علمى و ايمانى او كاملا معتقديم و از او نصيحت، راهنمايى و ارشاد خواسته ايم؛ بنابراين، خلاف گفته او عمل كردن، يعنى پيمودن مسيرى خلاف حق و واقع. اما در مشاوره احتمال خطا و لغزش وجود دارد.

حقوق مستنصح

از حقوق مستنصح اين است كه بايد از نصيحت او دريغ نشود. مستنصح نيز بايد به نصيحت ناصح عمل كند. اگر ناصح از نصيحت و خيرخواهى خوددارى كند، حق نصيحت خواه و نصيحت جو را رعايت نكرده است.

۱ - قابليت درك گفته ها را داشته باشد

حضرت سجادعليه‌السلام در حق مستنصح مى فرمايند: آن گونه با او سخن بگويد كه توان درك گفته هايش را داشته باشد. برخلاف مشورت، سخنان ناصح بايد با طبع و مزاج مستنصح سازگار باشد در مشورت بايد حق را گفت: گرچه با طبع و نظر فرد مخالف باشد. در نصيحت هم بايد حق را بگويد، اما به زبانى كه براى او خوشايند و آرامش بخش است. از كلماتى استفاده كند كه توان فهم آنها را داشته باشد. نوع گفتار و رفتار، در نصيحت تاثيرى به سزا و مستقيم دارد عمق تاثير نصيحت دايرمدار استفاده از روش هاى نصيحت و كلماتى است كه ناصح به كار مى برد. دقت در سنت ائمه هدىعليهم‌السلام اين نكته را روشن مى كند كه همواره افراد خطاكار را با تعبيرات و روش هاى ظريف و دقيقى هدايت و ارشاد كرده اند. ائمه اطهارعليهم‌السلام به صورت غيرمستقيم، سخنان و كلماتى سنجيده و شيوه هاى دقيقى را به كار مى گرفتند كه تاثيرى بسيار عميق و شايسته در طرف مقابل مى گذاشت.

قبلا نمونه اى از اين روشها را در سيره امام حسن و امام حسين عليهماالسلام ذكر كرديم، اما اشاره اى به يكى از آن موارد، خالى از فايده نيست:

در زمان حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پيرمردى كه سنى از او گذشته بود، در وضو گرفتن دچار خطا و اشتباه بود. امام حسن و امام حسين عليهماالسلام براى اين كه او را راهنمايى كرده و وضوى صحيح را به او ياد بدهند، نزد پيرمرد آمدند و گفتند كه پدر جان تو قضاوت كن، ببين كدام يك از ما دو نفر بهتر وضو مى گيريم. هر دو وضو ساخته و غيرمستقيم وضوى صحيح را به پيرمرد آموختند. او گفت كه شما هر دو صحيح وضو مى گيريد، اين من بودم كه اشتباه مى كردم(۶۸۱) .

يقينا اگر يك كودك يا نوجوان حتى با آگاهى، علم و شايستگى لازم، به پيرمردى بگويد كه شما در نماز خواندن خطا مى كنى، تاثير منفى خواهد گذاشت.

سخن امام سجادعليه‌السلام در اين باره، بسيار گويا و روشن است؛ امامعليه‌السلام مى فرمايند:

تَرى له اءَنَّه يَحمِلُ و يخرُجُ المَخرَجَ الَّذى يَلينُ على مَسَامعِهِ و تُكَلِّمَه مِن الكلامِ بما يُطيقُهُ عقلُهُ.

در اين گفتار، حضرتعليه‌السلام نكاتى را با عبارات مختلف تبيين مى كنند: اول اين كه به طورى با او گفتگو كند و زبان به نصيحت و ارشاد باز كند كه سخن در گوش جان او شيرين آيد و از شنيدن نصيحت احساس لذت كند تا در جان او تاثير بگذارد.

قرآن خيلى زيبا چگونگى گفتگو، نصيحت و موعظه را به نقل از لقمان به مؤمنان مى آموزد:

و اذ قالَ لُقمانُ لابنِهِ و هوَ يَعِظُهُ يا بُنَىَّ لا تُشرِك باللهِ انَّ الشِّركَ لَظُلم عظيم(۶۸۲) .

«به خاطر بياور هنگامى كه لقمان به فرزندش - در حالى كه او را موعظه مى كرد - گفت: پسرم! چيزى را همتاى خدا قرار مده كه شرك، ظلم بزرگى است».

قرآن، زبان لقمان را نرم و لطيف، همراه با محبت و مودت معرفى مى كند و ناصح نيز بايد اين نكته دقيق را همواره در نظر داشته باشد.

تركيب جملات، كلمات و عبارات بايد طورى باشد كه شنونده از آن احساس محبت، مودت و دوستى كند؛ نه اين كه براى او ناخوشايند باشد. امامعليه‌السلام درباره شخصى كه دچار غفلت و لغزش كوچكى شده و يا خطايى انجام داده است كه نياز به نصيحت دارد مى فرمايند:

تَلويحُ زِلَّةِ العاقلِ له مِن اءَمَضِّ عِتابهِ.(۶۸۳) .

«اگر با اشاره و كنايه، لغزش عاقل را به او بگويى، اثرش بيشتر از اين است كه او را سرزنش و ملامت كنى».

سرزنش كردن يكى از انواع نصيحت است و بازداشتن از خطا با كنايه نيز نوع ديگرى كه به تعبير اميرالمؤمنينعليه‌السلام تاثيرش بيشتر است.

در اين باره نكات دقيقى هست كه لازم است به آنها اشاره كنيم. افراد در پذيرش نصيحت متفاوتند: گاهى افراد در ملاءِ عام، خلاف و گناه مى كنند و از فضاحت اجتماعى و لكه دار شدن حيثيت خويش پروا ندارند. به يقين اين گونه افراد را با نصيحت و تحذير از فضاحت اجتماعى، نمى توان از گناه و خطا بازداشت. اميرالمؤمنينعليه‌السلام مى فرمايند:

كيفَ يَنتَفعُ بالنَّصيحَةِ مَن يَلتَذُّ بالفَضيحَةِ؟(۶۸۴) .

«كسى كه از افتضاح و رسوايى لذت مى برد، چگونه مى تواند از نصيحت و ارشاد بهره مند شوداء».

معناى روايت اين نيست كه هيچ راه ديگرى براى نصيحت و هدايت او باقى نمانده است، بلكه بايد زبان و شيوه ديگرى را براى هدايت او به كار گرفت و به نكاتى كه عواطف، عقل و تشخيص او حساسيت دارد، توجه كرد و او را به آن سمت هدايت كرد.

بعضى از انسان ها از فضاحت و لكه دار شدن حيثيت اجتماعى خود، بسيار رنج مى برند؛ هدايت و نصيحت كردن اين افراد در ملا عام اثر معكوس و منفى دارد؛ يعنى چون حيثيت و شخصيت خود را زير سئوال و لكه دار مى بينند، نه تنها به ارشاد و نصيحت توجهى نمى كنند، بلكه عكس العمل منفى نيز نشان مى دهند.

حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام مى فرمايند:

النُصحُ بينَ الملاءَ تَقرِيع(۶۸۵) .

«نصيحت و هدايت كردن در ملاعام يك نوع آزار است».

شيوه رفتار و گفتار و چگونگى استخدام كلمات و عبارات در اثرگذارى مستنصح بسيار موثر است. به عبارت دقيق تر، ناصح بايد روحيات مستنصح و نحوه تاثير در آن را به خوبى شناخته و سپس اقدام كند. اگر او به حيثيت اجتماعى خود حساس است، بايد به آن نكته توجه كند. اگر كسى از لكه دار شدن حيثيت اجتماعى پروا ندارد، بايد به مسائل ديگر، مثل عواطف و علايق او توجه كند.

۲ - قابليت نصيحت و موعظه را داشته باشد

همان طور كه در شيوه و روش اهل بيت عصمتعليهم‌السلام مى بينيم كه در نصيحت، ارشاد و هدايت ديگران از همه ابزارهاى ممكن استفاده مى كردند، ناصح نيز بايد در حالات فرد مطالعه و دقت كند و بهترين روش را براى نصيحت او برگزيند. در زمان ائمهعليهم‌السلام كسانى روى امور دنيوى حساس بودند. ائمهعليهم‌السلام عوارض دنيوى را به آنها تذكر مى دادند. كسانى هم به مسائل اخروى، بهشت و جهنم، ثواب و عقاب حساسيت داشتند؛ ائمهعليهم‌السلام آنها را به آن مسائل توجه مى دادند. كسانى نيز بودند كه به آثار سوء جهانى گناه حساس بودند. ائمهعليهم‌السلام آن نكات را براى آنها تبيين مى كردند. مهم اين است كه ناصح بايد روحيات و توان متسنصح را بشناسد و بر آن اساس عمل كند. رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمايند:

انَّا معاشِرَ الانبياءِ اءُمرنا اءَن نُكَلِّمَ النَّاسَ على قدرِ عقولِهم(۶۸۶) .

«ما انبيا ماموريم به اندازه فهم و توان مردم با آنها سخن بگوييم».

سخن ديگرى از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل شده است كه مى فرمايند:

اءُمرنا معاشرَ الانبياءِ اءن نُكَلِّمَ النَّاسَ على قدرِ عقولِهم(۶۸۷) .

«ما انبيا از ناحيه خدا مامور شده ايم كه به اندازه فهم مردم با آنها سخن بگوييم».

اساسا خداوند متعال ملاك محاسبه دقيق اعمال را در قيامت، بر مبناى ادارك، عقل و شعور افراد قرار داده است. امام باقرعليه‌السلام مى فرمايند:

انَّما يُداقُّ اللهُ العبادَ فى الحسابِ يومَ القيامَةِ على قدرِ آتاهُم مِن العقولِ فى الدُّنيا(۶۸۸) .

«خدا در قيامت در حساب افراد، به همان مقدار ملاحظه مى فرمايد كه در دنيا به آنها عقل و درايت داده است».

كسى كه عقل و ادراكش توان درك استدلال عميق را ندارد، نبايد سخنان استدلالى مطرح كند. همچنين از نصيحت آمرانه نيز بايد پرهيز كند؛ چرا كه بشر معمولا از اوامر و نواهى - كه از موضع اشراف و علوّ است - متنفر است.

۳ - همراه با محبت و ملاطفت باشد

بايد نصيحت و ارشاد همراه با محبت و ملاطفت باشد. ملاحظه مى شود براهين انبيا در امور اعتقادى، بسيار بسيط و ساده است. دليل آن، رعايت مخاطبان پيام است. تفاوت در موعظه و نصحيت را مى توان درباره كسانى كه به حضور رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و يا بعضى ائمهعليهم‌السلام شرفياب مى شدند و تقاضاى نصيحت و سفارش مى كردند، مشاهده كرد. كسانى كه با منابع روايى سر و كار دارند، اين تفاوت ها را در كلمات اهل بيتعليهم‌السلام زياد ملاحظه مى كنند. فردى به حضور رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شرفياب مى شود و عرض مى كند:

اءَوصِنى، فقالصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : اءُوصيكَ اءن لا تَغضَبَ(۶۸۹) .

«مرا وصيت كن. حضرت مى فرمايند: تو را توصيه مى كنم كه خشم نگيرى و عصبانى نشوى».

فرد ديگرى به حضور حضرت شرفياب مى شود و همين تقاضا را مى كند:

يا رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ! اءَوصنى و اءَقلِل لعلّى اءن اءَحفَظ، قال: اءُوصيكَ بِخَمس: بالياءسِ عمّا فى اءيدى النّاس فانَّه الغِنى، و ايَّاكَ و الطَّمَعَ فانَّه الفقرُ الحاضرُ، و صَلِّ صلاةَ مُودِّع، و ايَّاكَ و ما يَعتَذِرُ منهُ، و اءَحِبَّ لاءَخيكَ ما تُحبُّ لِنَفسكَ(۶۹۰) .

«يا رسول الله! مرا نصيحتى كنيد. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند تو را به پنج چيز توصيه مى كنم: يكى اين كه چشم به دست ديگران نداشته باشى؛ زيرا احساس بى نيازى از ديگران ثروتمندى است؛ دوم اين كه از طمع و ولع پرهيز كنى؛ كه طمع، فقر و نادارى است؛ سوم اين كه عبادت و نمازت را طورى به جا آورى كه گويى آخرين نماز تو است؛ چهارم اين كه از كارهايى كه نهايتا بايد از آنها عذرخواهى كنى بپرهيزى؛ پنجم اين كه آنچه را براى خودت دوست دارى، براى برادرت هم دوست داشته باشى».

اين تفاوت هاى فاحش در پاسخ به يك سئوال، گوياى اين است كه حالات سئوال كنندگان متفاوت بوده و توان تحمل آنها نيز با يكديگر فرق داشته است.

نكته ديگر اين كه نيازهاى آنها هم متفاوت است. يعنى رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به عنوان ناصح، معلم و مربى كه به همه نيازهاى افراد و اصحاب خود احاطه دارند، به آن نيازها توجه كرده و بر آن اساس پاسخ مى داده اند.

۴ - قدرت پذيرش نصيحت را داشته باشد

ناصح بايد در جواب كسى كه طلب نصيحت مى كند، قدرت و توان پذيرش ‍ او را در كلمات بسنجد و به تناسب آن سخن بگويد. ديگر اين كه درباره خواسته او بررسى كند و به او پاسخ بگويد؛ اشتباه است اگر او درباره مشكلى مالى مشاوره بخواهد، ناصح به مسائل معنوى بپردازد؛ يا برعكس ‍ درباره مسائل معنوى و اخروى راهنمايى بخواهد، او به مسائل دنيوى و مادى بپردازد. بايد در نصيحت خود نيازها و احتياجات شخص را دقيق درنظر بگيرد.

نكته ديگر اين كه به توان و قدرت تحمل و عقل و انديشه او هم توجه كند.

مثلا شخصى كه به حضور رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رسيد و موعظه و نصيحت خواست و حضرت به او فرمودند: اءُوصيكَ اءن لا تَغضَبَ(۶۹۱) . كسى كه نصيحت خواسته بود، از قبايل بيابان نشين بود. در آن زمان عصبيت هاى قبيله اى آن چنان بر جوامع بدوى حاكم بود، كه اگر يكى از افراد قبيله مورد تعرض قبيله ديگر قرار مى گرفت، چنان روح عصبيت قومى بر آنها غلبه مى كرد؛ كه بدون بررسى و تحقيق، به خونريزى و جنگ مبادرت مى كردند. اين شخص مى گويد: من سه بار از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تقاضاى نصيحت كردم و هر سه بار فرمودند به تو سفارش مى كنم كه خشم نگيرى.

وقتى به قبيله خود برگشتم به حكمت كلام پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پى بردم؛ چرا كه مطلع شدم فردى از افراد قبيله به دست قبيله ديگر كشته شده است و همه اهل قبيله براى انتقام جويى آماده تهاجم مى شوند. من گفته رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را به خاطر آوردم و همين يادآورى باعث شد كه آنها را آرام كنم و به ريشه يابى قضيه بپردازم. بعد از تحقيق معلوم شد كه خطا از ناحيه افراد قبيله ما بوده است. اين جا بود كه از يك جنگ و خونريزى بزرگ جلوگيرى شد.

۵ - در نظر گرفتن موقعيت مكانى و زمانى

نكته مهم اين است كه ناصح بايد هم به توان شنونده توجه داشته باشد و هم نياز او را بررسى كند و با او سخن بگويد. از امام موسى بن جعفرعليه‌السلام مطالبى به عنوان نصيحت نقل شده است؛ صرف نظر از اصل مطلب، از نظر سنجش موقعيت، مكان و زمان و كسانى كه حضور دارند، قابل مطالعه و دقت است. امامعليه‌السلام در حالى كه جنازه اى را در درون قبر مى گذاشتند، فرمودند:

انَّ شيئا هذا آخَرهُ لَحَقيق اءن يُزهَدَ فى اءَوَّلهِ و انَّ شيئا اءوَّله لَحَقيق اءن يُخافُ آخَرُهُ(۶۹۲) .

«در دنيايى كه آخر آن گور تنگ و تاريك است، بهتر است انسان از آغاز با احتياط و زهد عمل كند و آخرتى كه منزل ابتدايى اش چنين پرخطر و دلهره آفرين است، بهتر است از پايان اين منزل بترسد و وحشت داشته باشد».

ممكن است انسان اين كلمات را در مجلس جشن و سرورى كه افراد در حال گناه هستند، مطرح كند. در اين جا طبيعى است كه با يك عكس العمل منفى مواجه خواهد شد كه اين چه سخنى است كه عيش ما را از بين مى برد. اين سخنان در جايى مطرح مى شود كه مردم، عزيزى را از دست داده اند، قبر تاريكى حفر شده و آنها گرد آن جمع شده اند در چنين حالى كه جنازه را به داخل قبر مى گذارند و فضاى حزن و اندوه و تعمق و تفكر بر جمع حاكم است، حضرت اين كلمات را به زبان مى آورند و به يكى از برترين شيوه هاى بلاغت كه از شرايط تاثير كلام بوده و علمى در علوم معانى و بيان است روى مى آورند.

بنابراين، توجه به شرايط زمانى و مكانى مخاطب، از نكات دقيقى است كه بايد در نصيحت و موعظه مورد توجه قرار بگيرد. فردى به نام جابر بن يزيد جعفى مى گويد:

خَدَمتُ سيِّدَ الاءَنامِ اءباجعفر محمَّدَ بنَ علىّ عليهماالسلام ثمانيةَ عشرةَ سنة فلمّا اءرَدتُ الخروجَ ودَّعته فقلت له: اءَفِدنى، فقال: بعد ثمانيةَ عشرَ سنة يا جابرُ؟ قلتُ: نعم، انَّكم بحر لا يُنزَفُ و لا يُبلَغُ قَعرُهُ، قال: يا جابرُ بَلِّغ شيعتى عنّى السلامَ و اءعلِمهم اءَنَّه لا قرابةَ بيننا و بينَ اللهِ عزّوجلّ، و لا يُتَقَرَّبُ اليه الا بالطّاعة له، يا جابرُ مَن اءطاعَ الله و اءحَبَّنا فهو وليُّنا، و مَن عصَى الله لَم يَنفَعهُ حُبُّنا(۶۹۳) .

«من هجده سال در مدينه و محضر امام باقرعليه‌السلام بودم. بعد از اين مدت كه خدمت امامعليه‌السلام بودم، حضور ايشان شرفياب شدم تا خداحافظى كنم و براى ديدار بستگان و ارحام به كوفه بروم. در لحظه آخر از امامعليه‌السلام خواستم كه مرا موعظه كنيد، امام فرمودند: بعد از هجده سال كه اين جا بودى و از محضر ما توشه برگرفتى و اندوختى، حالا باز هم موعظه و نصيحت مى خواهى؟ جابر مى گويد: عرض كردم شما اقيانوسى هستيد كه هرگز نمى توان به عمق آن دسترسى پيدا كرد. حضرت فرمودند: اى جابر! وقتى به كوفه رفتى، به شيعيان ما سلام برسان و به آنها بگو كه بين ما و خدا رابطه رحميت و خويشاوندى نيست. آن كس كه خدا را اطاعت كند و ما را دوست داشته باشد، از اولياى خدا و دوستان ما است و آن كس ‍ كه خدا را عصيان كند، دوستى ما به او فايده اى نمى رساند».

سخنى كه امام باقرعليه‌السلام به جابر بن يزيد جعفى مى گويد، با سخنى كه رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و يا موسى بن جعفرعليه‌السلام يا امام صادقعليه‌السلام و يا ساير ائمه هدىعليهم‌السلام به ديگران مى گويند، تفاوت آشكارى دارد. جابر بن يزيد جعفى، مردى وارسته و از خواص ‍ اصحاب است. هجده سال در محضر امام بوده است. بنابراين، با او بايد با يك زبان سخن گفت؛ و با كسى كه تازه آمده و انس و آشنايى پيدا كرده، با زبانى ديگر.

بنابراين، شناخت مستنصح، حالات و روحيات او، علايق و دلبستگى هاى او كمك مى كند تا ناصح بهترين و موثرترين راه را براى نصيحت او برگزيند.