سيرى در رساله حقوق امام سجاد جلد ۳

سيرى در رساله حقوق امام سجاد0%

سيرى در رساله حقوق امام سجاد نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: امام سجاد علیه السلام

سيرى در رساله حقوق امام سجاد

نویسنده: آيت الله ميرسيد محمد يثربى
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 21961
دانلود: 3882


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 23 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 21961 / دانلود: 3882
اندازه اندازه اندازه
سيرى در رساله حقوق امام سجاد

سيرى در رساله حقوق امام سجاد جلد 3

نویسنده:
فارسی

۴۹ - حق بدى كننده

و اءَمَّا حقُّ مَن ساءَ لكَ القَضاءَ على يديهِ بِقول اءَو فعل فان كانَ تعَمَّدَها كان العفوُ اءَولى بكَ لمَا فيهِ له مِنَ القَمعِ و حُسنِ الاءدبِ مع كثيرِ اءَمثالهِ مِنَ الخُلُقِ فانَّ اللهَ يقولَ و لَمَنِ النتَصَرَ بعدَ ظلمِه فاءُلئكَ ما عليهم مِن سبيل الى قولِهِ لَمِن عَزمِ الاءُمورِ و قال عزّوجلّ و ان عاقَبتُم فعَاقبوا بِمِثلِ ما عُوقِبتم به و لَئن صَبَرتُم لهوَ خير للصَّابرينَ هذا فى العَمدِ فان لم يكُن عمدا لم تَظلِمهُ بِتَعَمُّدَ الانتِصارِ منهُ فتكونَ قد كافَاءتَه فى تَعَمُّد على خَطَا و رَفَقتَ به وَرَدَدتَهُ باءَلطَفِ ما تَقدِرُ عليه و لا قوَّةَ الا باللهِ.

«و اما حق كسى كه به دست يا زبان و از روى عمد به تو بدى كرده اين است كه او را عفو كنى؛ زيرا با اين عمل ريشه بدى كنده مى شود. شايسته است كه با اين ونه افراد، با ادب رفتار شود؛ زيرا خداوند متعال مى فرمايد: كسى كه مورد ستم واقع شود و انتقام جويد، مسووليتى ندارد. بعد مى فرمايد: اگر كيفر مى دهى همانگونه باشد كه بر شما ستم رفته است و اگر صبر كنى و كيفر نكنى بهتر است. اما اگر از روى عمد نبود حق انتقام جويى ندارى؛ زيرا تو به عمد با خطا مقابله مى كنى. با نرمى و ملاطفت عمل كن».

عفو و گذشت يعنى آيينه دل را از هرگونه زنگار و كدورت زدودن و پاك و منزه داشتن. توصيه به اين سجيه اخلاقى، توصيه به كرامتى است كه دربرگيرنده همه محسنات و زيبايى هاى اخلاقى است.

عفو و بخشش از ديدگاه اسلام

خداوند هم در قرآن خود را بر اين خصلت ستوده است:

انَّ اللهَ كانَ عفُوّا غفورا (۸۱۷) .

«خداوند، بخشش و آمرزنده است».

انَّ اللهَ كان عفوّا قديرا (۸۱۸) .

«خداوند، آمرزنده و توانا است».

خداوند در عين قدرت كامل، اهل گذشت و اغماض است. عفو در جايى معنا و مفهوم پيدا مى كند كه فرد قادر بر انتقام باشد، اما اغماض و گذشت كند.

حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام مى فرمايند:

مَن عَفى عَنِ الجَرائمِ فقَد اءَخَذَ بِجوامِعِ الفَضلِ(۸۱۹) .

«كسى كه زشتى هاى ديگران را ببخشد، به همه فضيلت ها دست يافته است».

يعنى خصلت اغماض و گذشت، خصلتى اخلاقى است كه بسيارى از ملكات اخلاقى در آن نهفته است:

العَفوُ اءحسنُ الاحسَانِ(۸۲۰) .

«عفو، زيباترين چهره انسان است».

العفوُ تَاجُ المَكارمِ(۸۲۱) .

«عفو، سرلوحه همه كرامت هاى اخلاقى است».

حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام مى فرمايند:

تَجاوَز معَ القُدرَةِ و اَحسِن معَ الدَّولَةِ تَكمُل لكَ السِّيادَةُ(۸۲۲) .

«در حال برخوردارى از قدرت، عفو و اغماض كن و در حال مكنت، اهل احسان باش كه بزرگوارى با اين دو خصيصه به كمال مى رسد».

حضرت در روايتى ديگر مى فرمايند:

العفوُ زَكوةُ الظَّفَرِ(۸۲۳) .

«عفو، زكات پيروزى است».

اگر افراد جامعه داراى چنين خصلتى شوند، اگر كسى هم در حق آنها بدى كرد - چه در مقام عمل و چه در مقام قول و زبان - اغماض و گذشت مى كنند. در اين صورت نتايج بسيار مطلوبى حاصل خواهد شد؛ در چنين جامعه اى ريشه همه بدى ها كنده مى شود، در عوض صفا، پاكى، مهربانى و مودت حاكم مى شود.

در مباحثى كه در «حق متخاصمين» داشتيم - حق كسى كه عليه انسان اقامه دعوا مى كند يا كسى كه انسان عليه او اقامه دعوا مى كند - اولين توصيه امام سجادعليه‌السلام به دو طرف دعوا اين بود كه راهى بگشايند تا ريشه دعوا و اختلاف خشكانده شود تا اين بيمارى در شكل هاى ديگر بروز و ظهور نداشته باشد. اما اگر علت بيمارى از بين نرود و درمان نشود، بعد از مدتى به صورتى ديگر رخ مى نمايد. نه تنها تلاش امام سجادعليه‌السلام ، بلكه تلاش همه بزرگان دين و توصيه هاى اخلاقى اين است كه ريشه همه زشت كارى ها و افعال و حركات ناپسند در خلق و خوى انسان ها از بين برود. در سوره مباركه حجرات هم مى خوانيم:

و ان طائِفتَانِ مِنَ المؤمنين اقتَتَلوا فاءَصلِحوا بَينَهما فان بَغَت احدَاهما على الاءُخرى فقَاتِلوا الَّتى تَبغِى حتَّى تَفِى ءَ الى اءَمرِ اللهِ فان فاءت فاءَصلحوا بينَهما بالعَدلِ و اءَقسطوا انَّ اللهَ يُحبُّ المُقسطينَ(۸۲۴) .

«هرگاه دو گروه از مؤمنان با هم به نزاع و جنگ پردازند، آنها را آشتى دهيد و اگر يكى از آن دو بر ديگرى تجاوز كند، با گروه متجاوز پيكار كنيد تا به فرمان خدا بازگردد و هرگاه بازگشت و زمينه صلح فراهم شد، ميان آن دو به عدالت، صلح برقرار سازيد و عدالت پيشه كنيد كه خداوند عدالت پيشگان را دوست مى دارد».

براى از بين رفتن زمينه گناه و كج روى، بايد عدالت برقرار كنند؛ چرا كه اگر عدالت حاكم شود، ريشه بيمارى از بين خواهد رفت. اگر چه در مكتب حقوقى اسلام، انتقام و قصاص، حق كسى است كه مورد ستم قرار گرفته، ولى در بسيارى از موارد كدورت و زنگار بر دلها باقى مى ماند و ممكن است روزى آن عقده در نسل هاى بعد طغيان كند و دوباره مفسده به وجود بياورد. اگر عفو و اغماض پيشه كرد، اساس بدى و بدكارى درمان شده است. قرآن مى فرمايد:

خُذِ العفوَ واءمُر بالعُرفِ و اءَعرِض عنِ الجاهلينَ(۸۲۵) .

«به هر حال با آنها مدارا كن و عذرشان را بپذير، و به نيكى ها دعوت نما، و از جاهلان روى برگردان و با آنان ستيزه مكن».

اين آيه به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم توصيه مى كند كه عفو را ملاك عمل قرار دهد و از افراد جاهل اعراض كند؛ چون بسيارى از بدى ها از روى جهالت و نادانى رخ مى دهد. در آيه شريفه ديگر مى فرمايد:

والكاظِمينَ الغَيظَ والعافينَ عنِ النَّاسِ واللهُ يحبُّ المحسنينَ(۸۲۶) .

«آنها خشم خود را فرو مى برند و عفو و اغماض مى كنند و خداوند محسنين را دوست دارد».

اين دو عمل كه بايد بر يكديگر مترتب باشند، يكى نيستند؛ كظم غيظ و فرونشاندن خشم با عفو به دو مفهوم است؛ عفو بر كظم غيظ مترتب است!

اين از شؤ ون انسان هاى محسن و نيكوكار است. هر كسى كه كظم غيظ مى كند و مجرم را عفو مى كند، محسن است. خداوند هم انسان هاى محسن و نيكوكار را دوست دارد.

نكته آخر اين كه دستورات اخلاقى مكتب انسان ساز اسلام، حتى براى كسى كه در حق ديگرى بدى مى كند، حقوقى را به رسميت شناخته است. اين از لطايف موازين اخلاقى اسلام است كه در هيچ مكتب حقوقى ديگر يافت نمى شود كه براى كسى كه جرمى در حق انسان مرتكب مى شود و ستمى بر انسان روامى دارد، حقى قائل شده باشند. امامعليه‌السلام در ادامه به آيه شريفه اى استدلال فرموده اند كه:

و لَمَنِ انتَصَرَ بعدَ ظلمهِ فاءُلئكَ ما عليهم مِن سبيل (۸۲۷) .

«و كسى كه مورد ظلم واقع شده، اگر يارى بطلبد، بر او ايرادى نيست».

و يا در آيه اى ديگر مى فرمايد:

و ان عاقَبتُم فعاقِبوا بِمِثلِ ما عُوقِبتم به و لَئِن صَبَرتُم لهوَ خير للصَّابرينَ (۸۲۸) .

«هرگاه خواستيد مجازات كنيد، تنها به مقدارى كه به شما تعدى شده كيفر دهيد و اگر شكيبايى كنيد، اين كار براى شكيبايان بهتر است».

امامعليه‌السلام در اين بيان خود، به صفت اغماض و گذشت اشاره مى كنند كه خداوند متعال نيز خود را بدان ستوده است.

آثار عفو و اغماض

عفو و اغماض سه اثر به همراه دارد: برخى از اين آثار براى جامعه است؛ برخى ديگر براى فردى است كه عفو مى كند؛ و برخى ديگر متوجه كسى است كه عفو مى شود. اما آثارى كه براى عفوكننده به همراه دارد:

المُبادَرَةَ الى العَفوِ مِن اءَخلاقِ الكِرامِ(۸۲۹) .

«سرعت گرفتن به عفو و اغماض از خصلت افراد كريم و بلندمرتبه است».

در روايت ديگرى از امام صادقعليه‌السلام سئوال مى كنند: مكارم اخلاقى چيست؟ حضرت يكى از مصاديقى كه برمى شمرند عفو و اغماض ‍ است:

العفوُ عمَّن ظَلَمَكَ(۸۳۰) .

«به آن كه به تو بدى مى كند نيكى كن؛ و آن را كه بر تو جنايت مى كند ببخش».

اگر مى خواهى به عالى ترين مراتب كرامت دست يابى؛ به جاى انتقام به او احسان كن. آثار ديگرى كه بر عفو و اغماض مترتب است نكته اى است كه در روايت زير نهفته است:

اغتَفر زَلَّةَ صَديقكَ يُزكّك عدوُّكَ(۸۳۱) .

«اگر از لغزش و خطاى دوست خود درگذرى و او را ببخشايى، دشمن نيز حكم به پاكى تو خواهد داد».

يعنى غير از اين كه انسن از نظر روحى تقويت مى شود، حسن اجتماعى ديگرى نيز براى او دارد و آن اين كه ديگران نيز حكم به پاكى و سلامت نفس او مى كنند.

اقبَل اءَعذَرَ النّاس تَستمتِع باِخائِهم وَالقَهُم بالبِشرِ تُمِت اءضغانَهُم(۸۳۲) .

«عذرخواهى مردم را بپذير تا شاهد برادرى آنها باشى و با روى گشوده با آنان برخورد كن تا كينه آنها را از بين ببرى».

انسان وقتى اهل عفو و گذشت باشد، از منافع برادرى و اخوت كسانى كه به او بدى كرده اند، بهره مند مى شود؛ يعنى وقتى كسى كه به انسان بدى مى كند ببيند بدى او را جبران نكرد، شرمسار مى شود و در مقام جبران اين خوبى برمى آيد.

حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام مى فرمايند:

تَجاوَز عنِ الزَّلَلِ و اءَقلِ العَثَرَاتِ تُرفعُ لكَ الدَّرجاتُ(۸۳۳) .

«از لغزش ها درگذر و اشتباهات را ناديده انگار تا منزلت بلندى بيابى».

اين اثر وضعى گذشت و اغماض است كه فرد در دنيا صاحب رتبه هاى اجتماعى مى شود. حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام مى فرمايند:

اغتَفر ما اءَغضَبَكَ لمَا اءرضَاكَ(۸۳۴) .

«براى چيزى كه تو را - در آينده - خشنود خواهد ساخت، آنچه كه تو را به خشم مى آورد ببخش».

همان طور كه دوست داريم خداوند متعال گناهان و جرايم ما را ببخشايد، شما نيز در برابر خطاهاى يكديگر، بگذريد و صبر پيشه كنيد كه صبر براى صابران بهتر است. امام سجادعليه‌السلام هم به اين آيه استدلال فرموده اند كه مى فرمايد:

و لَئِن صَبَرتُم لهوَ خير للصَّابرينَ (۸۳۵) .

«اگر شكيبايى كنيد، اين كار براى شكيبايان بهتر است».

بنابراين آيه، اگر انسان بر زشتى صبر كند، بهتر است. اين بهتر بودن هم در دنيا است و هم در آخرت؛ يعنى وعده الهى است كه اگر انسان در اين دنيا از كسى كه به او بدى كرده، بگذرد، خدا هم در قيامت گناهان او را مى بخشد. عفو و گذشت براى آن شخصى كه مرتكب گناه شده است آثارى به همراه دارد.

شخصى كه مرتكب خطا و اشتباه مى شود، چه بسا در اثر عفو و بخشش، از بدرفتارى پشيمان و نادم شود. در روايات حوادث فراوانى ذكر شده و كسانى كه بر جسارت به معصومينعليهم‌السلام و بزرگان ما اصرار داشته اند، منش ايشان در اغماض از خطاها، باعث هدايت آنها شده است.

عفو و بخشش در سيره پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اميرالمؤمنينعليه‌السلام

يكى از مصاديق بسيار روشن بخشش، حركتى بود كه رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پس از فتح انجام دادند. مشركان مكه در طول سيزده سال زشت ترين رفتار و بالاترين جنايات را در حق رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و مسلمانان روا داشتند. آنها را سه سال در شعب ابى طالب زندانى كردند. خاى تاريخ نوشته است كه در آن ايام، گاه پوست بعضى از حيوانات را آرد مى كردند و از آن غذا فراهم مى كردند. اما وقتى رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وارد مكه شدند، فرمودند:

ما تَرَونَ اءنّى فاعل فيكم؟ قالوا: خيرا، اءخ كريم و ابنُ اءخ كريم، قال: اذهَبوا فاءنتُم الطُّلَقاءُ(۸۳۶) .

شما گمان مى كنيد من با شما چه خواهم كرد؟ مردم مكه با شناختى كه از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم داشتند، با اين كه مشرك بوده و ستم كرده بودند و بارها به جنگ با رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم برخاسته بودند و واقعه احد و خندق را آفريده بودند، در پاسخ گفتند: آنها در شخصيت حضرت رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اين بزرگوارى را يافته بودند.

بنابراين، پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند: برويد، همه شما آزاديد. سيره اهل بيتعليهم‌السلام چنين بود كه با عفو و بخشش، باعث ندامت و پشيمانى دشمنان مى شدند.

در نمونه ديگر، حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام بعد از جنگ جمل كه آن همه فجايع به وجود آمد و آن همه كشتار بين دو طايفه از مسلمانان رخ داد و جمعيت بسيارى از سپاه اميرالمؤمنينعليه‌السلام و سپاه عياشه كشته شدند، وقتى حضتر وارد بصره شدند، فرمودند:

نَظُنُّ خَيرا و نَراكَ قد ظَهَرتَ و قَدَرتَ فان عاقَبتَ فقد اجتَرَمنا ذلك، و ان عَفَوتَ فالعفوُ اءحَبُّ الى الله تعالى، فقال: قد عَفَوتُ عنكم فايّاكم والفتنَةَ(۸۳۷) .

«ما به تو گمان نيك داريم و حال كه پيروز شدى و قدرت در دست توست اگر ما را عقوبت كنى، ما مستحق كيفريم و اگر بخشش كنى، نزد خداوند متعال پسنديده تر است. حضرت فرمودند: شما را بخشيدم پس ديگر گرد فتنه نگرديد».

اين دو واقعه، نمونه اى است از روش پسنديده بخشش از دو شخصيت عظيم كه به يقين نمى تواند بدون حكمت باشد، شايد حكمت آن آثار و فوايد شخصى است براى خود اين بزرگواران و يا براى افرادى كه مورد عفو واقع شده اند و مى تواند داراى آثار مفيد اجتماعى هم باشد. اولين اثر روشن و آشكار اين عفو و اغماض رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اين نكته است كه در سوره نصر به آن اشاره شده است:

اذَا جاءَ نصرُ اللهِ والفَتحُ # و رَاءَيتَ الناسَ يدخُلونَ فى دينِ اللهِ افواجا (۸۳۸) .

«هنگامى كه يارى خدا و پيروزى فرا رسد، ببينى مردم گروه گروه وارد دين خدا مى شوند».

مردم، فوج فوج و دسته دسته وارد دين شدند و اسلام را پذيرفتند و به توحيد و يگانگى خدا شهادت دادند و رسالت رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را قبول كردند.

شايد در مكه كمتر خانواده اى به دشمنى با پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نپرداخته بود. بر اساس قواعد شرعى جنگ، حضرت مى توانست فرمان قتل عام آنها را صادر كند؛ مخصوصا كه مسبوق به سوابق دشمنى و كينه ديرينه هم بودند، اما حركت بزرگوارانه رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم باعث شد كه همه مردم به دين گرايش پيدا كنند. اساسا، پيغمبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، پيغمبر رحمت است و هرگز براى انتقام جويى و كينه توزى مبعوث نشده، بلكه براى هدايت و ارشاد مردم آمده است. رسالت او نسل كشى و از بين بردن انسان ها به عنوان ضديت با اسلام و دشمنى با رهبر اسلام نبود.

قَل يا اءَيُّها النَّاس انِّى رسولُ اللهِ اليكُم جَميعا (۸۳۹) .

«بگو: اى مردم! من فرستاده خدا به سوى شما هستم».

او وظيفه رسالت و ابلاغ پيام دارد؛ حتى وظيفه دارد كسانى را كه مستعد پذيرش هستند و عداوت به خرج مى دهند، با استفاده از قوه قهريه، مستعد كند و زمينه لازم را براى هدايت آنها فراهم كند. كه در اين صورت آنها اجازه استفاده از شمشير و قوه قهريه را به خود نمى دهند.

اشاره به اين نكته خالى از لطف نيست كه توصيه به عفو كسانى كه بدى مى كنند و مرتكب زشتى در گفتار يا كردار مى شوند، توصيه اى اخلاقى است و موضوع قصاص نيز فرمان ديگر الهى است كه در قرآن نيز به آن اشاره شده است:

و لكُم فى القِصَاصِ حيَاة يا اءُولى الاَلبابِ (۸۴۰) .

«براى شما در قصاص، حيات و زندگى است، اى صاحبان خرد!».

بر اساس اين آيه، قصاص موجب حيات است. با دقت بيشتر در آيات مى توان فهميد اگر كسى مرتكب قتل انسان ديگرى شود، از نظر قانون كيفرى اسلام قصاص او قتل است. حال چگونه مى شود كه از قتل، تعبير به حيات شود؟ در جواب اين سئوال مى گوييم كه به صورت طبيعى جلوگيرى از قانون شكنى، حرمت شكنى، تجاوز از حدود و وظايف و مقررات، براى همه انسان ها و زندگى آنها آرامش و آسايش به ارمغان مى آورد كه اين عين حيات و زندگى است؛ گرچه همين آيات به عفو و اغماض هم سفارش ‍ فرموده است.

بايد به اين نكته توجه كرد كه قصاص، قانون الهى است، اما عفو و گذشت از كرامت ها و سجاياى اخلاقى. در بعضى از مباحث گذشته به اين نكته اشاره كرديم كه گاهى، مسئله قانون است، و گاهى كرامت اخلاقى. هر يك از اين دو بستر خاص خود را دارد. قانون آن است كه همگان از آن نفع ببرند و عمل به آن نيز براى همه مقدور باشد، اما كرامت هاى اخلاقى مثل ايثار يا بخشش، قانون مند نمى شود و تحت ضابطه اى خاص نمى گنجد؛ چرا كه اگر قانون مند شود و فرد بر اساس قانون و ضابطه به آن مبادرت كند، ديگر ايثار و يا بخشش نخواهد بود و تكامل معنوى لازم را به همراه نخواهد داشت.

در مورد عفو و اغماض هم مى توانيم چنين قضاوتى داشته باشيم. چه بسا همه روحيه ها پذيراى روح عفو و اغماض نباشد كه در اين موارد موضوع عدل در جاى خود محفوظ است.

همه سخن اين است كه در مسائل شخصى و اجتماعى، در كنار قانون، سعى بر احياى كرامت هاى اخلاقى شده است؛ كه اگر در جامعه اى كرامت هاى اخلاقى فراگير شود، آثار بسيار ارزشمندى در پى خواهد داشت.

در بحث فعلى، همان گونه كه به انسان خاطى و مجرم توصيه مى شود كه دست از ارتكاب جرم بردارد، به كسى هم كه مورد ستم قرار گرفته، توصيه مى شود عفو و اغماض پيشه كند؛ چرا كه صرف نظر از آثار اجتماعى، آثار شخصى و فردى بسيارى براى عفوكننده در بردارد. در روايتى كه «محجّة البيضاء» از منافع عامه نقل كرده است آمده كه: خداوند متعال به يوسفعليه‌السلام فرمود:

بِعَفوِكَ عن اخوَتكَ رَفَعتُ ذِكرَكَ فى الذَّاكرينَ(۸۴۱) .

«به خاطر اين كه تو از برادرانت گذشت كردى، ما هم ياد تو را در ميان مردم دنيا زنده نگه داشتيم».

مقام و منزلت يوسف كه از قعر چاه و بردگى و كج زندان به قدرت و سلطنت ظاهرى دست پيدا كرد، به صورتى بود كه همان افراد ظالم، نيازمند او شدند. اين به خاطر عفو و بخشش يوسف بود. سپس قرآن به ترسيم لحظه هايى مى پردازد كه برادران يوسف نزد او آمدند و با اقرار به خطا و اشتباه خود از او طلب بخشش كردند.

عفو و بخشش ائمه اطهارعليهم‌السلام

شايد برخى بپندارند ماجراى عفو مردم مكه توسط رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و عفو اهل بصره و اصحاب جمل به وسيله اميرالمؤمنينعليه‌السلام به دليل آثار اجتماعى آن بوده است؛ چرا كه آن حضرات زمامدار حكومت بودند و براى آنها توسعه دايره حكومت و جمعيت مسلمانان و مؤمنان مورد نظر بوده است، اما تحقيق نشان مى دهد كه ساير اولياى دين كه حكومت ظاهرى هم براى آنها حاصل نشد، شيوه و روش ‍ اغماض و گذشت از افراد خاطى و مجرم را پيشه كردند.

بارها در زندگى امام مجتبىعليه‌السلام اين اتفاق ثبت شده است كه با وجود اقتدار حضرت در مدينه اگر كسى جسارتى مى كرد گرچه مى توانستند او را تاديب كنند، اما هرگز چنين اتفاقى نيفتاد.

تاريخ درباره سيدالشهداءعليه‌السلام نقل مى كند كه وقتى به آن حضرت جسارت مى كردند، پاسخ و حتى نگاه آن بزرگوار به اين اشخاص بدزبان، لبريز از عاطفه و رافت بود:

فَنَظرَ الىَّ نظَرَ عاطِف رؤ وف(۸۴۲) .

«به من نگاهى مانند نگاه انسان عطوف و رئوف كردند».

درباره امام سجادعليه‌السلام نقل كرده اند: حضرت به طرف مسجد مى رفت، كسى حضرت را دشنام داد؛ غلامانى كه همراه حضرت بودند، قصد كردند او را تاديب كنند، حضرت فرمودند:

دَعُوهُ فانَّ ما خَفىَ منَّا اءكثَرُ ممَّا قالو ثمَّ قال له: اء لكَ حاجة يا رجل؟ فَخَجِلَ الرَّجلُ فاءعطاهُ ثوبَهُ و اءمَرَ له باءلفِ درهم فانصَرَفَ الرّجل صارخا يقول اءشهدُ انَّكَ ابنُ رسولِ اللهِصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم (۸۴۳) .

«آنچه او از ما نمى داند بيش از آن چيزى است كه گفت. سپس فرمودند: اى مرد آيا نيازى دارى؟ مرد شرمسار شد پس امامعليه‌السلام لباسشان را به او بخشيدند و دستور دادند كه هزار درهم به او داده شود. آن مرد در حالى از امامعليه‌السلام جدا شد كه فرياد مى زد: شهادت مى دهم كه تو فرزند رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هستى».

اين سيره و خصلت همه ائمهعليهم‌السلام بوده و شبيه آنچه ذكر شد در زندگى پربركت اين حضرات به دفعات اتفاق افتاده است.

در اين جا تذكر اين نكته ضرورى است كه در جامعه ما كسانى پيدا مى شوند كه به جاى آرام كردن و تشويق فرد به عفو و اغماض به بهانه تحقير نشدن و تنبيه، وى را وسوسه مى كنند كه مجرم و خطاكار نبخشد. معمولا اين وسوسه ها از ناحيه كسانى است كه از ستم كننده، نفرتى دارند و اكنون زمينه فراهم شده تا از او انتقام بگيرند؛ منتها چون وسيله، شهامت و جرات ندارند، شخص ديگرى را واسطه قرار مى دهند. يا اساس افرادى اند كه ذاتا لئيم و فرومايه اند و دنبال ماجراجويى و حادثه اند.

در روايتى آمده است كه روزى اميرالمؤمنينعليه‌السلام از جايى عبور مى كردند، ديدند مردم جمع شده اند، سئوال كردند كه اين اجتماع براى چيست؟ ظاهرا حادثه اى اتفاق افتاده بود كه به سمع حضرت رساندند. حضرت فرمودند:

لا مَرحَبا بِوُجوه لا تُرى الا عندَ كلِّ سوء(۸۴۴) .

«در آرامش مباد چهره هايى كه فقط هنگام فتنه ها ديده مى شوند».

بنابراين روايت، اگر در اجتماعى حادثه اى اتفاق افتاد، بايد در خاموش ‍ كردن و از ميان بردن ريشه فتنه كوشيد. اما برخى افراد با وسوسه شخصى كه مورد ستم واقع شده، او را به انتقام تشويق و ترغيب مى كنند. نقل شده است، شخصى به حضور امام صادقعليه‌السلام شرفياب شد و عرض ‍ كرد:

انَّه قد وَقَعَ بينى و بينَ قوم مَنازَعَة فى اءمر و انِّى اءُريدُ اءن اءترُكَه فيُقالُ لى: انَّ تَركَكَ لهُ ذُلّ، فقالعليه‌السلام : انَّما الذَّليلُ الظَّالم(۸۴۵) .

«بين من و جماعتى نزاعى رخ داده است و من ميل دارم اين منازعه و اختلاف را رها كنم؛ ولى به من مى گويند كه كنار كشيدن تو از اين دعوا و منازعه براى تو ذلت و خوارى به بار مى آورد. حضرت فرمودند: خوار و ذليل كسى است كه ستم كند».

منظور حضرت اين بوده است كه ظالم ذليل است و اگر تو نيز با تعقيب اين منازعه در زمره ظالمان قرار گيرى، ذليلى، نه آن كه مورد ستم واقع شده است.

اگر اين سخنان ارزشمند، سرلوحه زندگى اجتماعى همه افراد بشر قرار گيرد، بسيارى از منازعات از بين خواهد رفت. اين از واقعيات زندگى است كه در همه منازعات سياسى و اختلافات اجتماعى و حتى شخصى، افراد از بعضى ماجراها خسته شده، احساس تكدر روحى مى كنند؛ اما به آنها القا مى شود كه اگر از اين ماجرا كنار بكشيد، متهم به شكست و حقارت خواهيد شد؛ در حالى كه واقعا چنين نيست.

اگر انسان بداند ترك كردن صحنه يك منازعه و اختلاف، سلامت دنيوى و اخروى او را تضمين مى كند، بايد چنين كند زيرا اين يك الزام اخلاقى است.

امام صادقعليه‌السلام فرمودند:

انّما الذَّليل الظَّالمُ.

ذليل تو نيستى كه مى خواهى ماجرا و دعوا را خاتمه بدهى؛ در صورتى ذليل خواهى بود كه به طرف ديگر، ظلم روا دارى.

اساسا كظم غيظ يك فضيلت اخلاقى است و اغماض و گذشت هم كرامت اخلاقى ديگرى كه هم در آيات كريمه قرآن و هم در روايات به آن توصيه شده است. در سيره اهل بيتعليهم‌السلام كظم غيظ، عفو و گذشت از جايگاه بسيار والايى برخوردار بوده است.

نكته ديگر اين كه اگر قرار است فردى كيفر هم ببيند از روى غيظ، كينه توزى و انتقام جويى نباشد. كيفر بايد بر اساس استحقاق فرد انجام پذيرد؛ نه اين كه شخص بخواهد براى آرام كردن شعله خشم و غضبش ديگرى را كيفر دهد. اگر چنين كند، كيفر او اجر اخروى و نتيجه دنيوى نخواهد داشت؛ چون ممكن است بعد از مدتى آتش غضبش فروكش كند و پشيمان شود؛ اما اگر واقعا هدف و نيت او اين بوده است كه براى اصلاح نظام اجتماعى و تنبه مجرم، او را كيفر دهد، داراى ارزش معنوى بوده، نه تنها در دنيا و آخرت پشيمانى به بار نمى آورد، بلكه موجب اجر اخروى هم مى شود. رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در مورد اهميت واقعه خندق فرمودند:

بَرَزَ الايمانُ كُلُّهُ الى الشِّركِ كلِّهِ(۸۴۶) .

«همه ايمان در مقابل همه شرك صف آرايى كرد».

در اين واقعه، عمرو بن عبدود از پهلوانان عرب بود كه اميرالمؤمنينعليه‌السلام با او رويارو شد و او را به زمين زد. وقتى حضرت آن دشمن قدرتمند را مغلوب كرد، او به اميرالمؤمنينعليه‌السلام اسائه ادب كرد. حضرت غضبناك شد و از روى سيه او برخاست و چند قدمى راه رفت؛ دوباره براى كشتن او بازگشت. از حضرت سئوال شد: چرا در لحظه اول او را نكشتى؟ حضرت فرمودند: آن وقت من غضبناك بودم و ترسيدم مبادا براى تشفى غيظ خود او را بكشم؛ در الى كه هدف من صرفا كيفر الهى بود(۸۴۷) .

گذشت و عفو از سنن اخلاقى و سيره دايمى معصومينعليهم‌السلام بوده كه فقط در يك جا استثنا شده است و آن جايى است كه عفو زيان آور باشد.

رساله مباركه حقوق طبق نسخه «خصال» تفاوت هايى با نسخه «تحف العقول» دارد. در خصال بعد از اين كه امامعليه‌السلام «و حقُّ مَن اءساءَكَ اءن تَعفوَ عنه » را بيان مى كنند، مى فرمايند:

و ان عَلِمتَ اءَنَّ العفوَ عنه يَضُرُّ انتَصَرتَ(۸۴۸) .

«اگر در جايى مى بينيد كه عفو مضر است، بايد كيفر دهيد».

مصاديق عفو و بخشش مضر

از مواردى كه در روايات اشاره شده عفو زيان دارد و نبايد شخص مجرم مورد عفو قرار بگيرد، جايى است كه حريم احكام شرعى مورد تجاوز قرار بگيرد.

مرحوم فيض در « محجة البيضاء» روايتى را از منابع عامه نقل مى كند كه:

ما انتَقَم رسولُ اللهِصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم لنفسِه تطُّ الا اءن يصابَ حرمةُ اللهِ فيَنتقم(۸۴۹) .

«رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هرگز به خاطر خود، از كسى انتقام نگرفت؛ مگر جايى كه به حريم الهى اهانت و به محرمات الهى تجاوز مى شد؛ در اين صورت فقط به خاطر خدا و براى اين كه محدوده و حريم قانون محفوظ بماند، انتقام مى گرفت ».

در روايتى از اميرالمؤمنينعليه‌السلام نقل شده است كه فرمودند:

جازِ بالحَسَنَةِ و تَجاوَز عنِ السَّيِّئَةِ ما لم يكُن ثَلَما فى الدّين اءو وَهنا فى سلطانِ الاسلامِ(۸۵۰) .

«پاداش بده به كسى كه به تو احسان كرده است و بگذر از جرم و گناه؛ تا جايى كه شكافى در دين پديد نيايد يا توهينى به عظمت اسلام نشود».

اگر عفو و اغماض باعث شود كه به محدوده قوانين دين تجاوز شود و اين تجاوز تاييد گردد، بخشش جايز نيست.

در احكام فقهى و در باب حدود، اين مسئله مطرح است كه اگر با شهادت، ثابت شود كه جرم و گناهى صورت گرفته است، بايد در مورد فرد گناهكار، حد جارى شود، اما اگر اين جرم با اعتراف و اقرار خود مجرم ثابت شود، حاكم شرع مخير است كه حد جارى كند، يا جرم را ببخشد(۸۵۱) .

حتى خداوند متعال در قوانين كيفرى، و در «حدود الله» به خلاف «حق الناس» راه عفو و اغماض را بر روى مجرم نبسته و حتى به مجرم توصيه شده است كه هيچ ضرورتى براى اظهار و اقرار و اعتراف نزد حاكم وجود ندارد؛ مجرم مى تواند قبل از اين كه نزد حاكم اعتراف كند، نزد خدا به گناه خود اعتراف كرده و از او طلب عفو كند؛ و خدا غفار و غفور است و او را مى بخشايد(۸۵۲) .

بعد از ذكر اين مسئله فقهى برمى گرديم به اصل مطلب كه در مواردى عفو ممكن است براى جامعه خسارت به بارمى آورد. در اين صورت نبايد عفو و اغماض كرد. مصاديق آن بايد از روايات استخراج شود تا افراد كينه توز بهانه به دست نياورند و از آن استفاده ابزارى نكنند.

يكى از مواردى كه به نظر مى رسد، عفو كار شايسته اى نيست و خسران و زيان به بار مى آورد، موردى است كه در فرمايش اميرالمؤمنينعليه‌السلام آمده است:

العفوُ يُفسدُ مِن اللئيمِ بِقَدرِ ما يُصلحُ مِن الكَريمِ(۸۵۳) .

«عفو انسان لئيم و فرومايه، همان اندازه فساد به بار مى آورد كه عفو انسان كريم و بزرگوار، فايده دارد».

بنابر اين روايت، بايد تشخيص داد كه چه مجرمى شايستگى عفو دارد و خطاكارى مستحق مجازات است.

لئامت، پستى و فرومايگى از صفات رذيله اى است كه در مباحث گذشته به تناسب درباره آن بحث كرده ايم. حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام مى فرمايند:

اللَّئيمَ لا يُرجى خَيرُهُ و لا يُسلَمُ مِن شرِّه و لا يومَنُ مِن غَوائلهِ(۸۵۴) .

«هرگز از انسان فرومايه اميد خيرخواهى نمى رود و از شرش هيچ ايمنى و سلامت نيست و انسان از مصائبى كه او به وجود مى آورد در امان نيست».

حال اگر لئامت و پستى از صفات ذاتى فرد است و همواره مرتكب جنايت مى شود، نبايد او را بخشيد؛ چرا كه اغماض و چشم پوشى، موجب تنبه او نمى شود.

قابليت داشتن خطاكار براى بخشش

در فرمايش امام سجادعليه‌السلام به اين نكته تصريح شده است كه عفو مى تواند ريشه رفتار و گفتار سوء را از بين ببرد؛ اما وقتى شخصيت و تربيت فرد بر اساس لئامت و پستى است عفو اغماض هم نمى تواند او را تربيت كند. بنابراين، اين جا محل عفو نيست. كسى كه زبان ملاطفت نمى شناسد و زبان محبت و اغماض در او تاثيرگذار نيست، تنها چيزى كه مى تواند او را از رفتار و گفتار سوء بازدارد، زبان قدرت، زور و كيفر است. بر اين اساس، بسيارى از مجازات هايى كه در قوانين كيفرى اسلام مى بينيم از اين نوع است.

در احكام اسلام نكته ظريف ديگرى نيز وجود دارد كه اگر كسى جرمى مرتكب شده است، ابتدا حكم به تعزير او مى شود. اگر مجددا آن جرم را تكرار كرد كيفر شديدى براى او در نظر گرفته مى شود تا شايد تنبه پيدا كند، اما اگر براى مرتبه سوم و چهارم تكرار كند، اين جا است كه به عنوان عنصر فاسد و مضر اجتماع، بايد با او مبارزه شود و در برخى موارد به اعدام و قتل او حكم شده است.

اميرالمؤمنينعليه‌السلام عبارتى دارند كه از لطيف ترين كلمات اين معلم بزرگ بشريت است:

رُبَّ ذَنب مِقدارُ العُقوبَةِ عليهِ اعلامُ المُذنبِ به(۸۵۵) .

«چه بسا گناهانى كه كيفر انجام دهنده آن اين است كه به او گفته شود: اين گناه را انجام دادى».

بنابراين، يكى از مواردى كه نبايد مجرم بخشيده شود، جايى است كه وى در خطاكارى و اشتباه باقى بماند. چه بسا به انجام آن ترغيب شود و تجرى بر خطا و گناه پيدا كند.

از موارد ديگرى كه نبايد شخص خطاكار مورد بخشش قرار بگيرد، جايى است كه اگر گناهكار عفو شود، تصور خواهد كرد شخص قدرت كيفر دادن و انتقام ندارد؛ يعنى مومنى را متهم به عجز، ناتوانى و ذلت كند. در چنين شرايطى نيز از نظر عقلانى پسنديده نيست كه انسانى خود را متهم به ذلت كند و ظالمى را مورد عفو و اغماض قرار دهد.

حضرت در پايان اين حق مى فرمايند كه همه آنچه گفته شد درباره كسى است كه از روى عمد به انسان بدى مى كند. بعد حضرت مى فرمايند: اگر تعمدى در كار نبود، مجاز نيستى كه او را كيفر دهى. كيفر و انتقام وقتى است كه شخص در ستمگرى و بدكارى تعمد داشته باشد؛ اگر بخواهى كسى را كه تعمد نداشته كيفر دهى، به عمد مرتكب خطا شده اى. بنابراين شايسته است با كسى كه از روى اشتباه و خطا مرتكب بدى و اسائه ادب شده است، رفق، مدارا و ملاطفت پيشه كنى و حق انتقام جويى ندارى.