سيرى در رساله حقوق امام سجاد جلد ۳

سيرى در رساله حقوق امام سجاد0%

سيرى در رساله حقوق امام سجاد نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: امام سجاد علیه السلام

سيرى در رساله حقوق امام سجاد

نویسنده: آيت الله ميرسيد محمد يثربى
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 21977
دانلود: 3882


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 23 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 21977 / دانلود: 3882
اندازه اندازه اندازه
سيرى در رساله حقوق امام سجاد

سيرى در رساله حقوق امام سجاد جلد 3

نویسنده:
فارسی

۳۳ - حق دوست

وَ اءَمّا حقُّ الصَّاحبِ فاءَن تَصحَبَهُ بالفَضلِ ما وَجَدتَ اليهِ سبيلا وَ اءِلَّا فلا اءَقَلَّ مِنَ الاءِنصافِ و اءَن تُكرِمَ كما يُكرِمُكَ و تَحفَظَهُ كما يَحفَظُكَ و لا يَسبِقَكَ فيما بينَكَ و بينَهُ الى مَكرَمَةُ فاءِن سَبَقَكَ كافَاءتَهُ و لا تَقصِدَ به عمَّا يَستَحِقُّ مِنَ المَوَدَّةِ تُلزِمُ نفسَكَ نصيحتهُ و حياطتَهُ و معاضدَتَهُ على طاعةِ ربِّهِ و معونتَهُ على نفسِهِ فيما لا يَهُمُّ به مِن معصِيَةِ ربِّهِ ثمَّ تكونُ عليهِ رحمَة و لا تكونُ عليهِ عذابا و لا قوَّةَ الَّا بالله.

«اما حق رفيق و دوست تو اين است كه تا مى توانى او را با فضل و بزرگوارى همراهى كنى و گرنه حداقل درباره او جانب انصاف را نگه دارى و آن طور كه او تو را اكرام مى كند، وى را اكرام كنى و همان طور كه او تو را حفظ مى كند، تو هم او را نگهدارى كنى.

مراقب باش كه همواره در مكارم اخلاق از او پيش قدم باشى و اگر او بر تو سبقت گرفت، در دوستى با او آن را عوض دهى. تا آن جا كه شايسته است خود در خير خواهى و نگهدارى و يارى او، كوتاهى مكن و تا آن جا كه به نافرمانى خدا اقدام نكرده، خود را موظف بدان و بر او رحمت باش؛ نه رنج و عذاب».

اين مجموع حقوق هشتگانه اى است كه امام سجادعليه‌السلام براى دوست ذكر كرده اند. بسيارى از اين حقوق را همراه با اضافاتى در حق برادر - به معناى وسيعش - مطرح كرديم در اين جا براى روشن شدن زواياى سخن امامعليه‌السلام به موضوع دوستى و رفاقت و ضرورت هاى آن و ميزان تاثير دوستان از نظر امامعليه‌السلام مى پردازيم تا به تدريج وظايف دوست نسبت به دوست روشن شود و حقوق متقابل آن دو قابل درك و استفاده شود.

ضرورت انتخاب دوست

قبل از هر چيز بايد اين نكته را يادآورى كنيم كه مفهوم دوستى در زبان و ادبيات عرب با تعابير مختلفى ذكر شده است؛ مثل «اخوت»، «رفاقت» و از دوست با عناوينى مثل «خليل»، «صاحب»، «مصاحب»، «صديق»، «حبيب» و «قرين» ياد شده كه البته ممكن است در اين تعبيرها ميزان رابطه و دوستى ها و يا سابقه آن ملاك قرار گرفته باشد، ولى مسلم است كه در بيان امام سجادعليه‌السلام منظور همان دوستى اصطلاحى و روابط عاطفى ميان دو انسان است كه از آن به دوستى، رفاقت و صميميت تعبير مى شود و اين رابطه با توجه به سرشت و فطرت انسان كه اجتماعى آفريده شده است، ضرورى و اجتناب ناپذير است و انسان ناچار و نيازمند به انتخاب دوست و مصاحب است. حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام مى فرمايند:

عليكُم بالاءِخوانِ فاءِنَّهم عُدَّة فى الدُّنيا والآخرةِ اءَ لا تسمعونَ الى قولِهِ تعالى «(فما لَنا من شافعينَ و لا صَديق حَميم(۲۱۰) »)(۲۱۱) .

«حتما براى خود دوستانى بيابيد؛ چرا كه دوستان ذخاير و پشتوانه هاى شما در دنيا و آخرتند. آيا نمى شنويد سخن خداوند را كه مى فرمايد: در اين روز سخت نه شفيعى داريم و نه دوستى كه از ما حمايت كند».

ضرورت داشتن پشتوانه اى همچون دوست در دنيا روشن است. استشهاد به اين آيه براى تبيين ضرورت وجود دوست براى آخرت است. افرادى كه در دنيا دوستان خوبى نداشته اند، روز قيامت حسرت مى خورند كه دوست و همراهى ندارند تا از آنها شفاعت كند. از اميرالمؤمنينعليه‌السلام نقل شده است كه مى فرمايند:

مَن فَقَدَ اءخا فى اللهِ فكاءنّما فَقَدَ اءَشرفَ اءَعضائِهِ(۲۱۲) .

«اگر كسى دوستى را كه در راه خدا با او دوستى مى كرده، از دست بدهد، مثل اين است كه شريفترين اعضاى بدن خود را از دست داده است».

همان طور كه انسان وقتى يكى از اعضاى خود را از دست بدهد، احساس ‍ كمبود و خلاء مى كند، اگر دوستى از دوستان خوب و واقعى خود را نيز از دست بدهد همان احساس به او دست خواهد داد؛ يعنى ضرورت آن براى همه انسان ها قابل درك و لمس است. در روايتى از امام صادقعليه‌السلام نقل شده است كه حضرت مى فرمايند:

المؤمن اءَخو المؤمن كالجَسَدِ الواحِدِ اءِنِ اشتَكَى شيئا مِنهُ وَجَدَ اءَلَمَ ذلكَ فى سائِرِ جسَدِهِ(۲۱۳) .

«مومن برادر مومن است؛ مانند يك بدن كه اگر عضوى از آن به درد آيد، رنج آن را همه اعضاى بدن احساس مى كنند».

شعر سعدى نيز برگرفته از همين روايت است:

بنى آدم اعضاى يكديگرند

كه در آفرينش ز يك گوهرند

چو عضوى به درد آورد روزگار

دگر عضوها را نماند قرار

سخن لطيف ديگرى نيز از امام صادقعليه‌السلام نقل شده است كه حضرت مى فرمايند:

لكلِّ شى ء يَستريح اليه، و اءنَّ المومنَ لَستريحُ الى اءخيه المومنِ كما يَستريحُ الطيرُ الى شكلِهِ(۲۱۴) .

«هركس با چيزى به آرامش مى رسد و موجبات راحتى اش فراهم مى شود؛ مومن با هم سخنى و همنشينى با مومن ديگر، آرامش پيدا مى كند؛ درست مثل پرندگان كه وقتى كنار يكديگرند، احساس آرامش مى كنند».

بنابراين، احساس نياز به دوست، يك احساس طبيعى است كه در همه فطرت هاى سالم نهفته است و معارف ما به اين احساس نهفته اشاره كرده و راه هاى شكوفايى آن را نمايانده است. قرآن به پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خطاب مى فرمايد:

لَو اءَنفَقتَ ما فى الاءَرضِ جميعا مَّا اءَلَّفَت بين قُلُبِهِم و لكِنَّ الله اءَلَّفَ بينهم(۲۱۵) .

«اگر آنچه را كه روى زمين است، مى بخشيدى نمى توانستى بين قلوب ايشان الفت ايجاد كنى، ولى خدا ميان آنها الفت ايجاد كرد».

در جاى ديگر مى فرمايد:

فَاءَلَّفَ بين قُلُبكُم فَاءَصبَحتُم بِنِعمَتِهِ اءِخوانا(۲۱۶) .

«او در ميان دل هاى شما، الفت ايجاد كرد و به بركت نعمت او، برادر شديد».

در روايتى از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمده است كه حضرت مى فرمايند:

المومنُ آلِف ماءلوف، و لا خيرَ فيمَن لا يَاءلفُ و لا يُؤ لَفُ(۲۱۷) .

«مومن هم انس مى گيرد و هم ديگران با او انس مى گيرند و در كسى كه نه خود با ديگران مانوس است و نه ديگران با او مانوسند خيرى نيست».

داشتن تناسب روحى با دوست

شرط الفت انسان ها با يكديگر، تناسب روحى و روانى است؛ يعنى اين ارواح انسانى اند كه ديگران را به سوى خود جلب مى كنند. امام صادقعليه‌السلام فرموده اند:

الاءَرواحُ جنود مَجَنَّدَة فما تَعَارَفَ منها ائتَلَفَ و ما تَنَاكَرَ منها اختَلَفَ(۲۱۸) .

«ارواح با يكديگر تناسب دارند و همديگر را مى شناسند - يعنى به واسطه اين تناسب ها است كه يكديگر را جذب مى كنند - آنها كه نمى توانند با هم مانوس شوند، خود به خود از يكديگر دفع مى شوند».

نكته مهم اين است كه انسان ببيند كه به چه روح هايى جذب مى شود و يا چه افرادى را به خود جذب مى كند؟ به جوانان عزيز توصيه مى شود كه در انتخاب دوست، نهايت دقت را بكنند، رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند:

المَرءُ على دِينِ خَليلِهِ و قَرينِهِ(۲۱۹) .

«انسان به راه و روش دوست و همنشين خود مى رود».

از حضرت سليمانعليه‌السلام نقل شده است كه مى فرمايند:

اءنَّما يُعرَفُ الرجلُ باءشكالِهِ و اءقرانِهِ، و يُنسَبُ الى اءصحابِهِ(۲۲۰) .

«انسان را معمولا با نزديكان و دوستانش مى شناسند و به آنها نسبت مى دهند».

وقتى انسان مى خواهد با فردى ارتباط دوستانه برقرار مى كند و او را نمى شناسد براى قضاوت درباره او، دوستانش را ملاك قرار مى دهد و دليل آن تاثير و تاثر متقابل است كه وجدان عمومى همه انسان ها آن را درك مى كند؛ اگر از كسى بپرسند كه چرا فلانى را به صفت دوستش متصف مى كنى، مى گويد: اگر با هم تناسب نداشته باشند، با هم رفاقت نمى كنند. در سوره مباركه فرقان به نكته قابل توجهى اشاره شده، خداوند مى فرمايد:

و يَومَ يَعَضُّ الظَّالمُ على يَديهِ يَقُولُ يا لَيتَنى اتَّخَذتُ معَ الرَّسولِ سبيلا # يا وَيلَتى لَيتَنِى لم اءَتَّخذ فلانا خليلا # لَقد اءَضَلَّنى عن الذِّكرِ بعدَ اءِذ جاءَنى و كانَ الشَّيطانُ للاءِنسانِ خَذُولا (۲۲۱) .

«و به خاطر آور روزى را كه ستمكار دست خود را از شدت حسرت به دندان مى گزد و مى گويد: اى كاش با رسول خدا راهى بودم! اى واى بر من، كاش فلان شخص گمراه را به دوستى برنگزيده بودم! او مرا از يادآورى حق گمراه ساخت بعد از آن كه ياد حق به سراغ من آمده بود و شيطان هميشه خواركننده انسان بوده است».

بر اساس اين آيات و روايات، انتخاب دوست يك مسئله بسيار مهم و در مبانى معرفتى ما مورد اهتمام است. رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمايند:

مَن اءرادَ اللهُ به خيرا رزَقه خليلا صالحا(۲۲۲) .

«اگر اراده الهى به خير - دنيا و آخرت - كسى تعلق گرفته باشد - و واقعا در سرشت اوليه اش خير و خوبى يافت شود، - خدا دوست خوبى را نصيب او مى كند».

خداوند وعده كرده است كه اگر انسانى مورد عنايت ويژه او قرار گيرد، كارى مى كند كه انسان صالحى در سر راه او قرار گيرد، و براى او دوست خوبى شود، پس دوستان خوب، نعمت هاى الهى اند.

در نامه اميرالمؤمنينعليه‌السلام به حارث همدانى توصيه هاى فراوانى شده است؛ جمله اى از آن مربوط به بحث ما است:

و احذَر صَحابَةَ مَن يَفيلُ رَاءيُهُ و يُنكَرُ عَمَلُهُ فاءِنَّ الصَّاحبَ مُعتَبَر بصاحبِهِ(۲۲۳) .

«اى حارث! از يارانى كه در فكر و نظر ضعيفند و عمل آنها ناشايست است برحذر باش! زيرا مقياس سنجش شخصيت هر كس ياران او هستند».

صرف نظر از ضرورت انتخاب دوست، يكى از نكات بسيار مهم درباره دوستى ها و ارتباطات، توجه به انتخاب دوست است.

دوستانى كه انسان پيدا مى كند، نسبت به انسان حقوقى پيدا مى كنند كه اين حقوق را از كلام امام سجادعليه‌السلام بيان خواهيم كرد، ولى نكته ظريفى را بايد در اين دوستى ها رعايت كرد و آن اين كه ارتباط دو مومن با يكديگر در همان قدم هاى آغازين مهم و مورد توجه است. در روايت معتبرى از امام صادقعليه‌السلام آمده است:

دَخَلتُ على اءَبى عبداللهعليه‌السلام فقالَ لى مَن صَحِبَكَ فقُلتُ له رجل مِن اءِخوانى قال فما فَعَلَ قُلتُ مُنذُ دَخَلتُ لم اءَعرِف مكانَهُ فقالَ لى اءَ ما عَلِمتَ اءَنَّ مَن صَحِبَ مؤمنا اءَربَعينَ خُطوَة سَاءَلَهُ الله عنه يومَ القيامَةِ(۲۲۴) .

«كسى خدمت امامعليه‌السلام رسيده و عرض كرد كه من از راه رسيده ام، حضرت فرمودند: چه كسى با تو بود؟ گفت: يكى از برادران مسلمان و شيعه همراه من بود، حضرت فرمودند: وقتى از سفر آمدى آن دوستت كه همراه تو بود، كجا رفت؟ و چه كرد؟ او گفت: از وقتى كه وارد مدينه شدم، نمى دانم كجا رفته و كجا ساكن شده است، حضرت فرمودند: آيا نمى دانى كه اگر چهل گام با كسى برداشتى - او حق دوستى و رفاقت بر گردن تو دارد - روز قيامت از اين مقدار دوستى سئوال خواهد شد».

منظور حضرت اين است كه چگونه تو چند روز است وارد مدينه شده اى و از مسكن و مأوای او بى خبرى؟

قرآن نيز موازينى را براى انتخاب دوست بيان فرموده و به انسان هاى مومن هشدار مى دهد كه از انتخاب دوستانى كه موجب انحراف در عقيده مى شوند پرهيز كنند.

در سوره مباركه انعام آمده است:

و اءِذا رَاءَيتَ الَّذينَ يَخوضونَ فى آياتِنا فاَعرض عنهم حتَّى يَخُوضونَ حديث غيرِهِ و اءِمَّا يُنسِيَنَّكَ الشَّيطانُ فلا تقعُد بعدَ الذِّكرى مع القوم الظالمين (۲۲۵) .

«هرگاه كسانى را ديدى كه آيات ما را استهزا مى كنند، از آنها روى بگردان تا به سخن ديگرى بپردازند. و اگر شيطان از ياد تو ببرد، هرگز پس از ياد آمدن با اين جمعيت ستمگر منشين».

آنان كه حقايق آفرينش را درك كرده اند و نشانه هاى وجود خداى خالق را به بازى گرفته اند، شايسته معاشرت و دوستى نيستند. بر اساس نص آيه بعد كه مى فرمايد:

و ما على الَّذين يَتَّقونَ مِن حسابِهِم مِّن شى ء و لكن ذكرَى لَعَلَّهم يَتَّقونَ (۲۲۶) .

«و اگر افراد با تقوا براى ارشاد و اندرز با آنها بنشينند، چيزى از حساب و گناه آنها بر ايشان نيست؛ ولى اين كار، بايد تنها براى يادآورى آنها باشد، شايد بشنوند و تقوا پيشه كنند».

اگر كسى قلب و دلش به تقواى الهى استوار گشته و احتمال تاثيرپذيرى او منتفى باشد، مى تواند براى نصيحت و تنبه با چنين افرادى معاشرت كند. همچنين در آيه ديگر مى فرمايند:

و ذَرِ الَّذينَ اتَّخَذوا دِينَهم لَعِبا و لهوا و غَرَّتهُمُ الحياة الدُّنيا (۲۲۷) .

«رها كن كسانى را كه آيين فطرى خود را به بازى و سرگرمى گرفتند، و زندگى دنيا، آنها را مغرور ساخته است».

بر اين اساس، گروهى را كه خلاف دعوت عقل و دين فطرى، فريب دنيا را خورده اند و دين را بازيچه قرار مى دهند و زندگى دنيا، آنها را مغرور ساخته است رها كن چون آنها لياقت و شايستگى دوستى ندارند.

اهميت دقت در انتخاب دوست

آيات كريمه قرآن مؤمنان را از ايجاد ارتباط با گروه هايى كه دچار انحراف عقيدتى و فطرى هستند، بازمى دارد. در سوره مباركه فرقان صريحا اعتراف انسان را در ندامت و پشيمانى از انتخاب دوست بيان مى كند و مى فرمايد:

و يومَ يَعَضُّ الظَّالمُ على يديهِ يقولُ يا لَيتَنى اتَّخَذتُ معَ الرَّسولِ سبيلا # يا وَيلَتى لَيتَنِى لم اءَتَّخذ فلانا خليلا # لَقد اءَضَلَّنى عن الذِّكرِ بعدَ اءِذ جاءَنى (۲۲۸) .

«و به خاطر آور روزى را كه ستمكار دست خود را از شدت حسرت به دندان مى گزد و مى گويد: اى كاش با رسول خدا راهى بودم! اى واى بر من، كاش فلان شخص گمراه را به دوستى برنگزيده بودم! او مرا از يادآورى حق گمراه ساخت بعد از آن كه ياد حق به سراغ من آمده بود و شيطان هميشه خواركننده انسان بوده است».

آيه شريفه، ضمن يادآورى فطرى بودن دين و قوت آيات الهى، ناظر به اين جهت است كه: اولا، دين فطرى است و آيات الهى دلالت بر وحدانيت خدا دارد و همواره خطر تاثيرپذيرى انسان از همنشينى با افراد سست عقيده و فاسد وجود دارد و مؤمنان بايد از اين خطر برحذر باشند؛ ثانيا، اگر انسانها با افراد ديگر همنشينى كنند؛ خواه ناخواه به صفات آنها متصف خواهند شد.

الف - خطر تاثيرپذيرى

سليمان جعفرى مى گويد:

سَمعتُ اءباالحسنعليه‌السلام يقول لاءبى: ما لى راءيتُك عند عبدِالرحمان بن يعقوب؟ قال: انَّهُ يقول فى الله قولا عظيما: يَصِفُ الله تعالى و يَحُدُه، و الله لا يوصَفُ، فاءمّا جَلَستَ معه و تَرَكتَنا و اءما جَلَستَ معنا و تَرَكتَهُ، فقال: اءن هو يقول ما شاء اءىُّ شى ء علىَّ منه اءذا لم اءقل ما يقول؟ فقال له ابوالحسنعليه‌السلام : اءما تخا فُ اءن يَنزِلَ به نقمَة فَتُصيبُكم جميعا؟ اءما علمتَ بالذى كان منه اصحاب موسى و كان اءبوه من اصحاب فرعون فلما لحِقَت خيلُ فرعون موسىعليه‌السلام تَخَلَفَ عنه لِيَعِظَهُ و اءدركهُ موسى و ابوه يُراغِمُه حتى بلغا طرف البحر فغرِقا جميعا فاءتى موسى الخبرُ فساءل جبرئيل عن حالهِ فقال له: غرق رَحِمَهُ الله و لم يكن على راءى اءبيه لكنَ النقمةَ اذا نزلت لم يكن لها عمن قارَبَ المُذنِبَ دفاع(۲۲۹) .

« شنيدم امم هفتم موسى بن جعفرعليه‌السلام به پدرم فرمود: ابوهاشم! چرا تو با اين فرد - عبدالرحمن بن يعقوب - همنشينى مى كنى؟ پدرم گفت: او دايى من است. حضرت فرمودند: در عقيده او خدا طورى است كه اين تلقى انحرافى در عقيده است، قائل به تجسم الهى بوده است - يا بايد دوستى او را انتخاب كنى و يا همنشينى ما را، پدرم گفت: من به گفته او اعتقاد ندارم پس همنشينى با او چه اشكالى دارد؟ حضرت فرمودند: آيا از خدا نمى ترسى كه عذابى نازل شود و همه شما را از بين ببرد؟ داستان كسى را كه از اصحاب حضرت موسىعليه‌السلام بود و پدرش از اصحاب فرعون، نشنيده اى. او براى نحصيحت كردن پدرش و شناساندن حضرت موسىعليه‌السلام از او جدا شد ولى پدرش نمى پذيرفت. او همراه لشكر فرعون بود تا آنها در دريا غرق شدند و او هم همراه آنان غرق شد. جريان را به حضرت موسىعليه‌السلام خبر دادند ايشان در مورد او از جبرئيلعليه‌السلام سئوال كردند. جبرئيلعليه‌السلام گفت: خدايش رحمت كند غرق شد ولى بر اعتقاد پدرش نبود اما وقتى عذاب نازل شود، كسى كه همنشين گناهكار است را هم در خود مى گيرد».

اين نتيجه همراهى با كسانى است كه صلاحيت اعتقادى ندارند و وعده الهى هم تخلف ناپذير است. شعيب عقرقوفى مى گويد:

ساءَلتُ اءَبَاعبداللهعليه‌السلام عن قولِ الله عزّوجلّ و قد نزَل عليكم فى الكتاب اءَن اذا سمعتُم آيات الله يُكفَرُ بهاو يُستهزَاءُ بها...(۲۳۰) فقال انَا عنَى بهذا اذا سمعتم الرجل الذى يجحدُ الحق و يكذب به و يَقَعُ فى الائمّة فَقُم من عندِه و لا تُقاعِدهُ كائِنا مَن كانَ(۲۳۱) .

« از امام صادقعليه‌السلام درباره اين آيه سئوال كردم كه: خداوند اين حكم را در قرآن بر شما نازل كرده كه هرگاه بشنويد افرادى آيات خدا را انكار و استهزا مى كنند، با آنها ننشينيد تا به سخن ديگرى بپردازند. حضرت فرمودند: وقتى مى شنويد كه انسانى حق را مى شنود و نمى پذيرد و يا اعتقاداتش درباره ائمهعليهم‌السلام انحرافى است. هرگز با او همنشينى نكنيد و از نزد او برخيزيد، حتى در نزد او، درنگ كردن هم جايز نيست». در ادامه اين مطلب علاوه بر نهى از معاشرت با منحرفان اعتقادى، همچنين معاشرت با كسانى كه در التزامات عملى به احكام دين و شرع ضعيف هستند و از معصيبت و گناه پروا ندارند نهى شده است. از امام صادقعليه‌السلام روايت شده است كه مى فرمايند:

لا يَنبَغى للمومِنِ اءَن يَجلسَ مجلسا يُعصِى الله فيه و لا يَقدرُ على تغييرِهِ(۲۳۲) .

«سزاوار نيست انسان مومن با كسانى هم مجلس شود كه آنها در آن مجلس ‍ معصيت خدا مى كنند و او قادر بر تغيير و هدايت آن جماعت نيست».

همچنين امام صادقعليه‌السلام در سخن ديگرى مى فرمايند:

لا تَصحَب الفاجرَ فيُعَلِمَكَ مِن فُجوره(۲۳۳) .

«با افراد گناهكار و اهل فجور مصاحبت و همنشينى نكن؛ چرا كه گناه را به تو مى آموزند».

به نظر مى رسد كه در اين ارشادات، هم به خطر تاثيرپذيرى انسان توجه شده است و هم به حفظ حيثيت اجتماعى انسان.

ب - متصف شدن به صفات دوست

از امام باقرعليه‌السلام روايت شده است كه مى فرمايند:

مُجالسَةُ الاءَشرارِ تورِثُ سوءَ الظَّنِّ بالاءَخيارِ و مُجالسَةِ الاءَخيارِ تُلحِقُ الاءَشرارَ بالاءَخيارِ و مُجالسةُ الفُجَّارِ للاءَبرارِ تُلحِقُ الفجَّارَ بالاءَبرارِ فَمَنِ اشتَبَهَ عليكم اءَمرُهُ و لم تعرفوا دِينَهُ فانظُروا الى خُلَطائِهِ فان كانوا اءَهلَ دين الله فهو علَى دِين الله و ان لم يكونوا على دِينِ الله فلا حَظَّ له فى دِينِ الله انَّ رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كان يقولُ مَن كانَ يؤ مِنُ بالله و باليوم الآخرِ فلا يُؤَاخِيَنَّ كافرا و لا يُخالِطَنَّ فاجرا و مَن آخَى كافرا اءَو خالَطَ فاجرا كانَ فاجرا كافرا(۲۳۴) .

نتيجه همنشينى با افراد شرور و منحرف - به دليل شرارت آنها در اعتقاد و عمل - از بين رفتن سلامت بينش است كه موجب سوءظن به نيكان مى شود؛ كه دليل آن، خصيصه تاثيرپذيرى انسان است. همين طور اگر افراد شريرى با خوبان همنشين شوند از خوبان اثر مى پذيرند و باعث مى شود كه آنها نيز به ابرار بپيوندند.

اگر كسى را نمى شناسيد، نمى دانيد از اشرار است يا از ابرار، ببينيد با چه كسانى ارتباط دارد. اگر دوستان و معاشران او كسانى اند كه به دين خدايند، او هم انسان مومنى است و اگر همنشينان او در زمره مؤمنان نيستند، درباره او هم حكم به غير مومن بودن كنيد. بعد حضرت به فرمايش پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم استشهاد مى كنند كه فرمودند:

كسى كه به خدا و معاد اعتقاد دارد، با كافر پيمان اخوت و برادرى نمى بندد و با انسان هاى فاجر و بدعمل معاشرت نمى كند. كسى كه با كافر يا فاجر آميزش كند، مثل او است.

روايتى از حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام نقل شده است كه مى فرمايند:

لا تَصحَب الشِّرِّيرَ فانَّ طَبعكَ يَسرقُ مِن طبعه شرا و انت لا تعلمُ(۲۳۵) .

«با افراد شرور و فاجر همنشينى نكن كه طبع تو بدون آن كه متوجه باشى، از آنها اثر مى پذيرد».

امام صادقعليه‌السلام در سخن ديگرى مى فرمايند:

مَن لم يَجتَنِب مُصاحبَةَ الاءَحمَقِ يوشِك اءَن يَتَخَلَّقَ باءَخلاقهِ(۲۳۶) .

«كسى كه از ارتباط و دوستى با احمق - كسى كه در فهم و ادراك ناتوان است - پروا ندارد، احتمال متخلق شدنش به اخلاق او زياد است».

اين ارشادات و توصيه ها، از يك سو باريك بينى و اهتمام دقيق معارف اسلامى را شنان مى دهد و از سوى ديگر ظرافت و نازك طبعى بشر و سرعت تاثير او را قبل از وصول به مرحله كمال انسانى مى نماياند كه وقتى مبانى ايمانى و اخلاقى او نيرومند نشده و انعطافش نسبت به حوادث بيرون زياد است چقدر تاثيرپذير است. به همين لحاظ امام باقرعليه‌السلام فرمودند:

لا تُجالسِ الاءَغنِياءَ فانَّ العبدَ يُجالسُهُم و هو يرَى اءَنَّ لله عليه نعمة فما يقومُ حتى يرى اءَن ليس لله عليه نعمة(۲۳۷) .

«با انسان هاى ثروتمند نشست و برخاست نكن؛ چون تو طبع ظريفى دارى، و قبل از اين كه با آنها نشست و برخاست كنى تصور مى كنى خدا به تو نعمت فراوان داده است، اما وقتى سراغ آنها رفتى، منكر نعمت هاى الهى مى شوى».

اين تاثيرپذيرى و نازك طبعى بشر است و سرعت تاثر او را نشان مى دهد. در روايت ديگرى امام جوادعليه‌السلام مى فرمايند:

اءَيَّاكَ و مُصاحِبَةَ الشَّريرِ فانَّهُ كالسَّيفِ المسلولِ يَحسُنُ منظَرُهُ و يقبُحُ اءَثرُهُ(۲۳۸) .

«از همنشينى و دوستى با انسان هاى شرور پرهيز كنيد؛ چون مانند شمشير از نيام بركشيده اى هستند كه منظر زيبايى دارند، اما آثار بسيارى خطرناك و ناپسندى از خود برجاى مى گذارند».

شمشيرى كه در غلاف باشد، نمى تواند اثر كند، اما شمشيرى كه از نيام كشيده شده است آثارش بسيار خطرناك است؛ گرچه جلوه خاصى دارد. ارتباط با انسان هاى شرور نيز اين چنين است.

ممكن است انسان درباره خودش بينديشد كه تاثيرپذير نيست و از اين ارتباطها و معاشرتها خسارت و زيانى نخواهد ديد و تصور مى كند كه اگر با افرادى كه عقيده فاسد دارند همنشين شود آنها نمى توانند عقيده او را به انحراف بكشانند يا اگر با افراد فاسد و فاجر نشست و برخاست كرد، آنها نمى توانند در او انحراف رفتارى ايجاد كنند، اما حقيقت امر چيز ديگرى است.

به لحاظ خطر فوق العاده اى كه اين معاشرت و ارتباطها در بردارند، در روايات و معارف ما به زبانهاى گوناگونى آثار منفى و متعدد اين معاشرت ها ترسيم شده است و تنها به تاثير اخلاقى و رفتارى آن بسنده نكرده اند و در بعضى روايات انسان را به آثار اجتماعى اين ارتباطها و پيوندها توجه داده اند و اين نيست مگر به دليل اهميت حيثيت اجتماعى مؤمنان، كه شرع مقدس براى آن ارزش قائل است، و اين هم طبيعى است كه انسان فطرتا، عزت و سربلندى خود را دوست دارد و در راه حفظ آن مى كوشد.

جوانان و نوجوانان عزيز عنايت كنند كه وقتى دوران زودگذر جوانى پايان پذيرفت و انسان قدم به ميان سالى گذاشت، وجدان عمومى جامعه بر اساس فطرت و طبيعت انسانى درباره او قضاوت مى كند. اگر جوان در ايجاد روابط دوستانه و معاشرت ها به اين نكته توجه نكرده و با افراد غيرصالح معاشرت كرد - گرچه تاثير هم نپذيرفته باشد - درباره خود با دارويى مواجه خواهد شد كه برايش غيرقابل باور است؛ يعنى خواهد ديد كه مردم در اجتماع او را مانند دوستان ناصالحش باور كرده اند و به همان صورتى كه درباره آنها قضاوت مى كردند درباره او قضاوت مى كنند.

معارف ما، چه آيات كريمه قرآن و چه روايات وارده از اهل بيتعليهم‌السلام براى عزت نفس مومن، حساب فوق العاده اى باز كرده اند. قرآن مى فرمايد:

لله العزَّةِ و لرسولهِ و للمؤمنين(۲۳۹) .

«عزت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است».

مومن بايد از نظر اجتماعى عزيز باشد و حيثيت و آبروى خود را حفظ كند.

و حق ندارد كارى كند كه عزت نفس خود را در معرض مخاطره قرار دهد. گرچه جوان به خود مطمئن باشد كه از افراد غيرصالح تاثير نخواهد پذيرفت، اما به خاطر حفظ حيثيت اجتماعى خود بايد از ايجاد ارتباط و مراوده و همنشينى با طبقات ناصالح پرهيز كند. اميرالمؤمنينعليه‌السلام مى فرمايند:

اءِيَّاك و مُصاحِبَةَ الفُسَّاقِ فاءِنَّ الشَّرَّ بالشَّرِّ مُلحَق(۲۴۰) .

«با افراد فاسق مصاحبت و دوستى نكن؛ چون به همان طبقه ملحق مى شوى».

در روايتى از امام صادقعليه‌السلام نقل شده است كه فرمودند:

لا تَصحَبوا اءَهلَ البِدَعِ و لا تُجالسوهُم فَتَصيروا عندَ النَّاسِ كواحد منهم(۲۴۱) .

«با كسانى كه اهل بدعت و نوآورى در دين هستند، - و دين خدا را به امور ديگرى كه ربطى به دين و وحى ندارد مى آميزند - همنشينى نكن؛ چون در نزد مردم، يكى از آنها به حساب مى آيى».

اين توصيه اى است به سياسيون، كه توجه كنند، كسانى به اسم تحول و اصلاحات سياسى يا فرهنگى و اجتماعى باعث بدعت نشوند و ديگران نيز با همراهى و يا سكوت در قبال گفتار و كردار بدعت گذاران باعث نشوند كه هم فكر آنان شناخته شوند. به فرمايش امام صادقعليه‌السلام كه به روايت پيغمبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نيز استشهاد كرده اند:

المَرءُ على دينِ مَن يُخَالِلُ فليَتَّقِ الله المَرءُ وليَنظُر مَن يُخالِلُ(۲۴۲) .

«وجدان عمومى، انسان را به راه و روش دوستان و نزديكانش مى شناسد، بايد مراقب باشى كه با جه كسى پيمان دوستى مى بندى».

علاوه بر اين دو زيان آشكار كه بر روابط دوستانه ناسالم مترتب است - انحراف در عقيده و بدنامى و سوء شهرت - معاشرت با طبقات ناصالح و گروه هاى خاص اجتماعى، عوارض ديگرى را نيز در بردارد كه هيچ ربطى به تاثيرپذيرى و اطمينان به سلامت عقيده و سلامت رفتار ندارند؛ نفس اين ارتباط خواه ناخواه خسران و زيانهايى را متوجه انسان مى كند.

پنج گروهى كه از دوستى با آنان نهى شده است

در روايات ما نيز اين طبقات مورد توجه قرار گرفته اند كه آنها را بررسى مى كنيم: محمد بن مسلم از امام صادقعليه‌السلام نقل مى كند كه آن حضرت از پدرش امام محمد باقرعليه‌السلام و ايشان از امام سجادعليه‌السلام نقل كرده اند كه حضرت فرموده اند:

يا بُنىَّ انظُر خَمسَة فلا تُصاحِبهُم و لا تُحادثهُم و لا تُرافقهُم فى طَريق فقلتُ يا اءَبَه مَن هم قال اءِيَّاك و مُصاحبَةَ الكَذَّابِ فاءِنَّه بمنزِلَةِ السَّرابِ يُقرِّبُ لك العَبيدَ و يُباعِدُ لك القريبَ و اءِيَّاكَ مُصاحِبَةَ الفاسِقِ فاءِنَّهُ بائِعُكَ بِاءُكلَة اءَو اءَقَلَّ مِن ذلك و اءِيَّاكَ مُصاحِبَةَ البخيلِ فاءِنَّه يخذُلُكَ فى مالِهِ اءَحوَجَ ما تكونُ اليه و اءِيَّاكَ و مُصاحبَة الاءَحمقِ فاءِنَّه يُريدُ اءَن يَنفعَكَ فَيَضُرُّك و اءِيَّاك و مُصاحبَةَ القاطعِ لِرَحِمِهِ فاءِنِّى وَجَدتُهُ ملعونا فى كتابِ الله عزّوجلّ فى ثلاثَةِ مواضِعَ قال الله عزّوجلّ: «(فهل عَسَيتُم اءِن تَوَلَّيتم اءَن تُفسدوا فى الاءَرض و تُقَطِّعوا اءَرحامكم # اءُولئكَ الَّذين لَعَنَهُمُ الله فاءَصَمَّهُم و اءَعمى اءَبصارهم»)(۲۴۳) و قال: «(والَّذينَ يَنقُضونَ عهدَ الله مِن بعدِ ميثاقِهِ و يقطَعونَ ما اءَمرَ الله به اءَن يوصَلَ و يُفسدون فى الاءَرض اءُلئكَ لهمُ اللَّعنةُ و لهم سوءُ الدَّار»)(۲۴۴) و قال فى سورة البقرة: «(الذينَ ينقُضونَ عهدَ الله مَن بعدِ ميثاقِهِ و يقطَعونَ ما اءَمرَ الله به اءَن يوصَلَ و يُفسدون فى الاءَرض اءُلئكَ همُ الخاسرونَ»)(۲۴۵) (۲۴۶) .

پنج گروه اند كه نبايد با آنها دوستى و گفتگو نمايى و حتى در يك راه و مسير، با آنها همراه شوى! امام باقرعليه‌السلام مى فرمايند: به محضر پدرم عرض كردم: پدر! اين پنج گروه چه كسانى هستند؟ آنها را به من معرفى كنيد. فرمودند: اولين آنها، افرادى اند كه دروغگويى، عادت آنها است، با آنها دوستى و گفتگو مكن و رفيق راه ايشان مشو! براى اين كه كذاب مانند سراب است؛ يعنى وقتى انسان از دور نگاه مى كند، آب مى بيند، ولى وقتى نزديك مى شود، جز سراب نمى بيند. گاهى در دروغگويى چنان مهارت دارند كه راه دور، آرزوى بزرگ و يك راه دراز را طورى نزديك جلوه مى دهند كه انسان باور مى كند كه مقصد در همين نزديكى است.

بنابراين، زاد و توشه اش را مصرف مى كند، اما ناگهان در پيش روى خود راهى دراز و دستى تهى مى بيند. و گاهى نيز كذاب، امر خيلى نزديك را چنان دور و غير قابل دسترس نشان مى دهد كه فرد از انجام آن كار مايوس و نااميد مى شود. اين اثر ارتباط با كذاب است.

حضرت در ادامه مى فرمايند يكى ديگر از آن افراد، فاسق است. فاسق كسى است كه اعتقادش سست و دچار ضعف اعتقادى است. او هم انسان را با اندك چيزى معامله مى كند، انسان هاى ضعيفى اند كه اگر لقمه نانى از كسى بگيرند، دوست خود را مى فروشند؛ يعنى براى دوستى ها ارزش و قيمتى قائل نيستند.

و بعد مى فرمايند: از مصاحبت با بخيل نيز بپرهيز؛ چرا كه در مواقعى كه تو به او احتياج دارى، تو را رها كرده و از كمك به تو مضايقه خواهد كرد.

گروه چهارم، احمقان هستند؛ انسان هايى كه داراى ضعف عقل و تدبيرند. انسان احمق در صدد خير رساندن است، اما به دليل ضعف عقل به انسان ضرر مى رساند.

و گروه پنجم كسانى اند كه پيوند محبت را با پدر، مادر، فرزند و بستگان نزديك قطع كرده اند. خداوند در سه آيه قرآن، آنها را از رحمت خود دور كرده است و صلاحيت و شايستگى ايجاد رابطه و رفاقت و مصاحبت را ندارند. خداوند مى فرمايد: «اگر از اين دستورها روى گردان شويد، جز اين انتظار نمى رود كه در زمين فساد و قطع رحم كنيد؟!» و مى فرمايد: «آنها كه عهد الهى را پس از محكم كردن مى شكنند، و پيوندهايى را كه خدا دستور به برقرارى آن داده قطع و در روى زمين فساد مى كنند، لعنت و بدى و مجازات سراى آخرت، براى آنها است» و در سوره بقره مى فرمايد: «كسانى كه عهد خدا را پس از بستن، مى شكنند و رشته آن را كه امر به پيوند آن كرده، مى گسلند و در زمين و ميان اهل آن، فساد مى كنند، به حقيقت آنان زيانكاران عالم هستند».

امامعليه‌السلام درباره كسانى كه به دروغگويى عادت كرده اند، فرمودند كه ارتباط با آنها موجب مى شود كه حقايق براى انسان وارونه جلوه كند. اگر انسان با اين افراد دوستى و مصاحبت كند، زيان مى بيند؛ چون طبيعى است كه در دوستى اعتماد و اطمينان بين دو طرف شرط است، اگر كسى هميشه حقايق را وارونه جلوه دهد، طبيعى است كه خسران و زيان زيادى از اين ارتباط حاصل مى شود.

اما افرادى كه به موازين شرعى و اخلاق انسانى پايبند نيستند؛ انسان را در قبال يك وعده ناچيز مى فروشند و دوستى، رفاقت و صميميت براى آنها هيچ معنا و مفهومى ندارد. نتيجه ارتباط با آنها اين است كه ممكن است يك دوستى بيست ساله را به لقمه نانى بفروشند كه در صورت اعتماد انسان به اين افراد، زيان هاى جبران ناپذيرى را متحمل مى شود.

گروه ديگر بخيلان هستند؛ كسانى كه حاضر نيستند ثروت خود را حتى براى رفاه خود خرج كنند. اين افراد چگونه حاضر خواهند بود كه در هنگام تنگدستى و مضيقه دوستانشان، از مال و ثروت خود بگذرند.

بنابراين، امامعليه‌السلام فرمودند:

هنگامى كه تو به او نياز فراوان دارى او تو را رها خواهد كرد. در روايت ديگرى از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل شده است كه مى فرمايند:

لا خَير لكَ فى صحبَةِ مَن لا يرى لك مثل الَّذى يرى لنفسِهِ(۲۴۷) .

«دوستى تو با كسى كه به اندازه خودش براى تو اهميت قائل نيست هيچ فايده اى ندارد».

مهم اين است كه بخيل براى خود هم خير ندارد، چگونه خواهد توانست براى دوستش مفيد باشد.

گروه ديگرى كه امامعليه‌السلام ذكر مى فرمايند، كسانى اند كه از ادراك و فهم چندانى برخوردار نيستند و توانايى تشخيص حقايق آفرينش را ندارند كه در اصطلاح به آنها احمق مى گويند. استدلال امامعليه‌السلام براى پرهيز از دوستى با اين افراد قابل توجه است. حضرت مى فرمايند اين افراد مقصر نيستند، مى خواهند نفع برسانند، اما به خاطر كودنى، نقص و ناتوانى در درك مصالح و مفاسد، ضرر مى رسانند.

اميرالمؤمنينعليه‌السلام در تعبير ديگرى مى فرمايند:

قطيعةُ الجاهلِ تَعدلُ صلةَ العاقلِ(۲۴۸) .

«قطع ارتباط با انسان جاهل، به اندازه برقرارى ارتباط با انسان عاقل نافع است».

همان قدر كه ارتباط با عاقل به انسان نفع مى رساند، ارتباط با كودن و جاهل ضرر مى رساند. يعنى همان مقدارى كه كه واجب است انسان با افراد عاقل دوستى و رفاقت كند، واجب است كه از دوستى با افراد كودن بپرهيزد و با آنها پيوند برقرار نكند.

جاهل ار با تو نمايد همدلى

عاقبت زخمت زند از جاهلى

جاهل، بالاخره لطمه اى به انسان وارد مى كند و اين از روى جهل او است و تقصيرى هم ندارد و حتى در ضرب المثل هاى فارسى كه بعضا نشات گرفته از سخنان ائمه معصومينعليهم‌السلام است، مى شنويم كه «دشمن دانا به از دوست نادان».

گفت پيغمبر عداوت از خرد

بهتر از مهرى كه جاهل پرورد

بنابر آنچه بيان شد، صرف نظر از آثار زيان بار ارتباط با افراد غير صالح - اعم از اين كه صلاحيت هاى اعتقادى آنها محرز نيست و يا صلاحيت رفتارى و عملى ندارند - ارتباط با ايشان اثر طبيعى دارد كه موجب انحراف انسان در اعتقاد و رفتار مى شود.

در اين جا به جوانان عزيزى كه در آغاز راه زندگى قرار دارند، توصيه مى شود كه اين راه، بسيار سخت و پرمخاطره است و پيمودن آن بدون همراه و همسفر ممكن نيست، كار سنجيده و معقول آن است كه رفيق راه آنها امين و مفيد باشد تا در برخورد با خطرات اين سفر زندگى انسان را همراهى كند؛ نه اين كه خداى ناخواسته سارقى در لباس مسافر و همراه باشد.

بنابراين، توصيه مى شود در انتخاب همراه و پيمودن راه با كسانى مشورت كنند كه اين راه را با موفقيت طى كرده اند و سختى ها و مشقات فراوان را از سر گذرانيده اند.

اولين نكته اى كه بايد بدان توجه شود آن است كه از نيت و انگيزه دوستى و همراهى اشخاص به خوبى مطلع گردند. مبادا انگيزه دوست و همراه انسان، آلوده به انگيزه هاى كاذب و پرخطر اين دوران باشد! نيت اگر چنين شد، يا به انحرافات اخلاقى انسان مى انجامد و يا به سوء شهرت اجتماعى و يا اين كه در ميانه راه رشته اين دوستى بريده مى شود و عوارض سوء و ضربه هاى عاطفى و روحى فراوانى به بار مى آورد و كسى كه در دوستى دوران نوجوانى و جوانى ضربه عاطفى مى خورد، معمولا به انزوا كشيده مى شود و از ايجاد هر رابطه اى خوددارى مى كند و همه دست هايى كه براى صميميت به سمت او دراز مى شود و همه پيشنهادهايى كه براى رفاقت و دوستى به او مى شود، رد مى كند.

و گاهى منجر به سوءظن نسبت به همه مى شود و سلامت و اعتدال روحى را از جوانى كه در آغاز راه است، مى گيرد و گاهى انسان را به عكس العمل هاى ديگر از قبيل بدگويى، غيبت، افترا، لجاجت و... كه شايسته كرامات انسانى نيست، وامى دارد و اين هم عارضه خطرناك ديگرى است كه بريدن دوستى و ارتباطها را در پى دارد.

چه بسا دوستى بدون مطالعه و بعد قطع آن، منجر به اين مى شود كه اسرار دوستى را در مقام انتقام جويى هويدا و بيان كند و يا از ترس انتقام جويى، رابطه خود را با او حفظ كرده و عوارض آن را تحمل كند. در روايتى از اميرالمؤمنينعليه‌السلام نقل شده است كه مى فرمايند:

مَنِ اتَّخَذَ اءخا مِن غير اختبار اءلجاءه الاضطرار الى مُرافقةِ الاءشرارِ(۲۴۹)

«اگر كسى بدون سنجش و محاسبه دقيق، دوستى را انتخاب كند، اضطرار و بى چارگى او را وادار خواهد كرد كه ارتباطش را با اشرار قطع نكند».

يعنى در تنگنايى قرار مى گيرد كه به خاطر حفظ آبرو، دوستى اش را با افراد شرور ادامه مى دهد و اين استمرار دوستى علاوه بر آثار منفى روحى، سوء شهرت اجتماعى را نيز در پى خواهد داشت.

در نقطه مقابل حديث قبل، حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام مى فرمايند:

مَنِ اتَّخَذَ اءخا بعدَ حُسنِ الاختبارِ دامَت صُحبتُهُ و تَاءَكَّدَت موَدَّتهُ(۲۵۰)

«كسى كه با انديشه، امتحان و دقت كافى دوستى را انتخاب كند، اين دوستى و مودت تداوم خواهد داشت».

حضرت در كلام ديگرى مى فرمايند:

الدُّنيا دارُ مَمرّ لا دارُ مَقَرّ(۲۵۱)

«دنيا گذرگاه و معبر است نه محل اقامت».

انسان در سفرى است كه آغاز آن تولد از رحم مادر است و پايان آن، وقتى است كه انسان را در خانه قبر مى گذارند. طول اين سفر، بستگى به ميزان عمرى دارد كه خداوند براى انسان ها مقدر فرموده است.

بر اساس نياز فطرى بشر كه اجتماعى آفريده شده است، انسان نمى تواند در سفر زندگى به تنهايى زندگى كند، بنابراين افرادى را براى همسفرى انتخاب مى كند اما بايد توجه داشته باشد كه اين انتخاب با مشاوره پدران، مادران و افراد دلسوز و شناخته شده باشد تا دوستى ها بر پايه منافع صحيح دنيوى و اخروى استوار باشد و از ايجاد رابطه با افرادى كه جز ضرر براى او ارمغانى ندارند بپرهيزد و از مواردى كه مورد شك و شبهه نيز هست، پروا داشته باشد. اميرالمؤمنينعليه‌السلام فرموده اند:

مَن كانَ يُؤ مِنُ باللهِ واليومِ الآخِرِ فلا يَقومُ مكانَ ريبَة(۲۵۲)

«كسى كه خدا و قيامت را پذيرفته است، هرگز در جاى شبهه ناك و جايى كه اطمينان از حصول فايده ندارد، قدم نمى گذارد و در آن جا درنگ نمى كند».

حدود و قواعد دوستى

در دوستى بايد اندازه نگه داشت؛ يعنى نه افراط و زياده روى درست است و نه كوتاهى در انجام وظايف. امام صادقعليه‌السلام به بعضى از اصحابشان توصيه فرمودند:

لا تُطلِع صديقَكَ مِن سرِّك الا على ما لو اطَّلَعَ عليه عدوُّك لم يضرَّك، فانَّ الصديقَ قد يكون عدوّا يوما ما(۲۵۳)

«دوستت را به اسرارت آگاه نساز؛ مگر آنچه را كه اگر دشمنت هم از آن آگاه شود، هيچ ضررى متوجه تو نمى شود؛ چون ممكن است روزى همين دوستت، دشمن تو شود».

واقعا حوادث زندگى قابل پيش بينى نيست و بسيارى از افراد در فراز و نشيب هاى زندگى دچار تفاوت ها و تغييراتى در منش و رفتار مى شوند و چه بسيار دوستى هاى عميق و طولانى، دستخوش دگرگونى و تحول شخصيت افراد شود، بر اين اساس، همواره به اندازه نگه داشتن در دوستى سفارش شده است.

سخنى را مرحوم طبرسى در «احتجاج» با اسنادى از امام عسكرىعليه‌السلام نقل مى كند كه ايشان از آبائشان و از امام باقرعليه‌السلام نقل كرده اند كه حضرت فرمودند:

دخل محمّدُ بن مسلمِ بن شهاب الزهرىِّ على علىِّ بن الحسين عليهماالسلام و هو كَئيبُ حزين فقال له زين العابدينعليه‌السلام : ما بالُكَ مغموما؟ قال: ياابن رسول الله غموم و هموم تَتوالى علىَّ لما امتُحِنتُ به مِن جهةِ حُسَّادِ نِعَمى، والطامعينَ فىَّ، و ممَّن اءَرجو و ممَّن احسنتُ اليه فيُخلِفُ ظنّى. فقال له علىُّ بن الحسينعليه‌السلام : احفَظ عليك لسانَك تملك به اخوانَك، قال الزهرىُّ: ياابن رسول الله! انّى اُحسنُ اليهم بما يَبدُرُ من كلامى، قال علىّ بن الحسنعليه‌السلام : هيهات هيهات! ايّاك اءن تُعجبَ مِن نفسك بذلك و ايّاك تتكلَّم بما يسبق الى القلوب انكارُه. و ان كان عندك اعتذاره، فليس كلُّ مَن تُسمعُه شرا يُمكنُك اءن تُوسِّعَه عُذرا... فانَّك اذا فعلتَ ذلك سهَّل الله عليك عيشَك، و كثَّرَ اءصدقاءَكَ و فرحتَ بما يكون من بِرَّهم و لم تَاءسَف على ما يكون مِن جفائهم(۲۵۴)

زُهرى - از علماى زمان امام سجادعليه‌السلام - در حالى كه محزون و غمناك بود، بر پدرم على بن الحسين عليهماالسلام وارد شد. امامعليه‌السلام به او فرمودند: چرا غمناكى؟ گفت: يابن رسول الله! اين غم و نگرانى از سوى افرادى به من تحميل شده است كه اگر نعمتى را براى من مى بينند، نسبت به من حسادت مى كنند و طمع دارند. از كسانى است كه من به آنها اميدوار بودم، از كسانى است كه از من انتظارات عجيبى دارند و از كسانى كه من به آنها خوبى كرده ام و بعد معلوم شد كه من اشتباه كرده ام. امامعليه‌السلام فرمودند: در دوستى ها، زبانت را حفظ كن كه در اين صورت، مى توانى دوستانت را نگه دارى وگرنه، چنانچه زبانت آنچه را كه در ضمير تو است و نعمت هاى پنهانى كه خدا به تو داده افشا كرد، موجب حسادت و انتظارات زياد ديگران مى شود و حتى افرادى عليه تو اقدام مى كنند، بنابراين در دوستى ها اندازه نگه دار؛ يعنى هر چيزى كه مى دانى و از اسرار تو است براى آنها بازگو نكن.

سخن امامعليه‌السلام طولانى است، اما نكته اى كه در بحث ما قابل توجه است، توصيه امامعليه‌السلام است كه فرمودند: زهرى! گمان نكن تو با زبان خوش و خدمت مى توانى همه دوستانت را نگه دارى! مراقب باش كه گاهى مطالبى بر زبان انسان جارى مى شود كه بعضى از دل ها و روحيه ها آن را نمى پسندد؛ گرچه بعد از آن عذرخواهى كنى.

گاهى سخنى را در قالب طنز و شوخى، به دوستت مى گويى كه او مكدر مى شود و بعد هم تو عذرخواهى مى كنى؛ بايد بدانى كه اگر سخن شرى از زبان تو صادر شد، نمى توان با عذرخواهى آثار منفى آن را از بين برد، بنابراين مراقب باش دوستانت را درجه بندى كن، آنها كه از تو بزرگ ترند را به منزله پدر، آنها كه از تو كوچك ترند را به منزله فرزند و آنها كه با تو در يك طبقه سنى قرار دارند را به منزله قرار قرار بده. حال تو حاضرى به كدام يك از اين سه طايفه ظلم كنى؟ حاضرى آبرو و حيثيت كدام يك از آنها را ببرى؟ اين يك توصيه مهم در رعايت حد و حدود دوستى ها است.

توصيه مهم ديگر امامعليه‌السلام اين است كه فرمودند: حالا اگر احساس ‍ كردى كه بر هر يك از اينها برترى دارى، بدان كه آن كسى كه از تو بزرگتر است، او در ايمان و در عمل صالح بر تو مقدم است. درباره آن كسى كه از تو كوچك تر است، خود را چنين حديث نفس كن كه من زودتر از او به معصيت و گناه اقدام كرده ام. با خود درباره آن كسى كه با تو هم سن و هم رديف است بگو من به خطاكارى خودم مطمئنم، اما در خطاكارى او يقين ندارم. اگر با افراد اين طور برخورد كردى و بعدا ديدى كه ديگران تو را احترام و اكرام مى كنند، بگو اين فضلى است از ناحيه آنها و اگر ديدى بر تو ستم مى كنند، بگو شايد من در گذشته گناه و خطايى كرده ام كه استحقاق اين عكس العمل و برخوردها را دارم.

اگر چنين شدى؛ يعنى اولا، هر چيزى را هر جا نگفتى؛ ثانيا، دوستانت را طبقه بندى كردى و ثالثا، حرمت هر طبقه اى را نگه داشتى و اگر ديگران خوبى كردند، نگفتى حق من بوده است و اگر بدى كردند، نگران نشدى و گفتى شايد من شايسته اين عكس العمل هستم، خداوند زندگى را بر تو آسان مى كند و دوستان تو زياد و دشمنان تو كم مى شوند و از محبت و خوبى آنها مسرور مى شوى و از جفا و بدكارى آنها هم غمناك نخواهى شد.

نكته اى كه درباره سفارش امام صادقعليه‌السلام به اصحابشان بايد ذكر كرد اين است كه دوستى ها همواره دستخوش تغييرات است؛ به ويژه درباره جوانان و نوجوانان دگرگونى و تحول شخصيت چندان نياز به محرك هاى عميق ندارد تا در شخصيت و دوستى آنها تحول ايجاد كند؛ چون اساسا خون گرمى و وجود احساسات نيرومند و جاذبه هاى متفاوت براى برقرارى پيوند دوستى از يك سو و از سوى ديگر، نبودن تجربه كافى و لازم در انتخاب و تداوم دوستى از يك سو و از سوى ديگر، نبودن تجربه كافى و لازم در انتخاب و تداوم دوستى ها، باعث مى شود با اندك نارضايتى و رعايت نشدن شرايط، اين پيوندها گسسته شود.

نوجوانان و جوانان در ايجاد رفاقت معيارهايى را كه بزرگسالان براى روابط دوستانه در نظر مى گيرند، مراعات نمى كنند. بنابراين به عموم مؤمنين و به خصوص جوانان عزيز توصيه مى كنيم كه علاوه بر تعمق در مبانى انتخاب دوست در گشودن باب دوستى حدود اخوت و رفاقت و اندازه آن را هنگام دوستى مراعات كنند. در حديثى حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام ضمن توصيه به فرزندشان مى فرمايند:

و لا تُضيعَنَّ حقَّ اءَخيكَ اتِّكالا على ما بينَكَ و بينهُ فانَّه ليسَ لك باءَخ مَن اءَضَعتَ حقَّه(۲۵۵) .

«مراقب باش هرگز به اعتماد اين كه دوستى و مودت بين تو و برادر دينى ات گرم و صميمى است حق او را ضايع نكنى؛ چرا كه در اين صورت ديگر آن برادرى و صميميت باقى نخواهد ماند».

حضرت در اين روايت مى فرمايند كه هميشه سعى كن حدود دوستى را مراعات كنى. كسى كه حقى در دوستى بر تو دارد، آن حق را رعايت كن و اگر چنين نكردى، آن برادرى و صداقت باقى نخواهد ماند.

از جمله حدود و حقوقى كه بسيار مهم است و نقش اساسى در سلامت دوستى ها و تداوم آنها دارد، باور توانايى هاى دوست است؛ يعنى انسان اول بفهمد، كسى كه به عنوان دوست انتخاب كرده است، چقدر توانايى و قدرت دارد و بر اساس توانايى و قدرت او، از او انتظار داشته باشد، انتظار بيش از حد و برخاسته از تمايلات و خواهش هاى نفسانى خلاف حقوق يك دوستى سالم است؛ چرا كه ممكن است دوست او قادر به انجام آنها نبوده و يا بر انجام آن به سختى و مشقتى بيفتد، در هر يك از اين دو صورت، وقتى اين خواهش و ميل انسان عمل نشود موجب رنجش او مى شود و دوست خود را به حق نشناسى و يا بى معرفتى متهم مى كند و عاقبت با خشم و ناراحتى، اين پيوند قطع مى شود. حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام در روايت ديگرى مى فرمايند:

مَن لم يَرضَ مِن صديقِهِ الا باءيثاره على نفسه دامَ سَخَطُه(۲۵۶) .

«كسى كه از دوست خود خشنود نمى شود مگر اين كه هميشه تمنيات و خواهش ها و اميال او را بر منافع خود مقدم بدارد، همواره از دوستانش ‍ خشمگين خواهد بود».

در نهايت، چنين شخصى هميشه از دوستانش رنجيده خواهد بود، علت آن هم روشن است؛ چرا كه دوستانش هميشه حاضر نخواهند بود تمنيات او را برآورده كنند. هر روزى با كسى باب دوستى مى گشايد و روز ديگر آن پيوند را مى گسلد.

گاهى در جوانان طغيان غرائز و احساس خشم و غضب ناشى از گسستن دوستى ها به جايى مى رسد كه كمترين عكس العمل آنها، بدزبانى و زشت گويى است. پشت سر دوست سابق خود، زبان به حرف هاى نامناسب مى گشايد كه معارف ما دستور مى دهد كه انسان بايد در اين شرايط نيز حدود را رعايت كند. در سخنى از امام صادقعليه‌السلام نقل شده است كه فرمودند:

«اگر ارتباط خود را با دوستت بريدى در غياب او به دنبال زشت گويى نباش؛ تا باب برگشت و رجوع او بسته نشود؛ چه بسا ممكن است تجارب روزگار او را وادار كند كه دوباره به سوى تو بيايد. اگر در غياب دوستى كه از تو بريده است بدگويى كنى، او ديگر باز نخواهد گشت».

نتيجه اين كه مراعات حد و حدود در دوستى ها، شرط عقل و تدبير است. به هيچ وجه خود را بر ديگران تحميل نكنيد كه اين نشانه خودپرستى و حب نفس است. كسانى كه چنينند، در همه زمينه ها با شكست مواجه مى شوند؛ نه اين كه فقط در ارتباطها و دوستى ها شكست بخورند.

ديگر اين كه در اثر عدم توانايى و يا اجابت نكردن خواسته و خواهش هايتان دوستى خود را با ديگران قطع نكنيد، و بپذيريد كه زياده خواهى كرده ايد و دوستتان قادر بر اجابت آن نبوده است، و در اين موارد خشم نگيريد و بد نگوييد كه راه بازگشت باز بماند.

گاه پيش مى آيد كه رشته دوستى ها بريده مى شود و به جدايى مى انجامد، اما در همين شرايط هم بايد اندازه نگه داشت، و پا را از محدوده مقرر اخلاق و شرع بيرون نگذاشت. اگر واقعا كسى در رفاقت چنين بود، او شايسته دوستى و رفاقت صميمانه است. امام صادقعليه‌السلام مى فرمايند:

مَن غضِب عليك مِن اخوانك ثلاثَ مرّات؛ فلم يَقُل فيك شرّا فاتَّخذهُ لنفسك صديقا(۲۵۷) .

«اگر كسى سه مرتبه بر تو خشم گرفت - يعنى تو موجبات عصبانيت و ناراحتى او را فراهم كردى و او خشمگين شد - اما سخن زشتى نگفت، او شايسته رفاقت است».

در روايتى از اميرالمؤمنينعليه‌السلام نقل شده است كه حضرت مى فرمايند:

اءَحبُّ حبيبَكَ هَونا ما عَسَى اءَن يكون بِغَيضَكَ يوما ما و اءَبغِض بغيضَكَ هَونا ما عسى اءَن يكون حبيبَكَ يوما ما(۲۵۸) .

«دوستانت را طورى دوست داشته باش كه اگر روزگارى دشمن تو شدند، از آن دوستى گذشته ضرر نبينى و از اين دشمنى نيز خسارتى متوجه تو نشود؛ و با دشمنانت طورى مدارا كن كه اگر روزى خواستند با تو باب دوستى بگشايند، ميسور باشد».

يعنى در دوستى و دشمنى افراط نشود به خصوص، حد و اندازه نگه داشتن در دوستى ها و عداوت ها و دشمنى ها، براى عزيزان جوان ما نقطه قابل تاملى است؛ چرا كه ايجاد ارتباط و يا قطع آن نوعا برخاسته از عواطف و احساسات پاك، اما زودگذر دوران نوجوانى و جوانى است كه بايد به عوارض آينده آن توجه داشته باشند. روايتى را صاحب مستدرك الوسايل از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل كرده اند كه حضرت مى فرمايند:

اءَِبعة مُفسدة للقُلوبِ الى اءَن قال و مُجالسَةُ الموتَى فقيلَ له يا رسول الله و ما مُجالسَةُ المَوتى قال مُجالسَةُ كُلِّ ضالّ عنِ الايمانِ و جائِر فى الاحكامِ(۲۵۹) .

«چهار چيز دل و قلب را فاسد مى كند، يكى همنشينى با مردگان است؛ سئوال شد همنشينى با اموات يعنى چه؟ - آيا به اين معنى است كه به قبرستان ها نرويم! - حضرت فرمودند: مردگان كسانى اند كه اولا دين ندارند. ثانيا، به احكام و قوانين انسانى پايبند نيستند».

از نظر رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم افراد بى دين مثل انسان مرده اند؛ يعنى دين موجب روح و حيات انسانى است.

بنابراين، از نظر موازين دينى و روايات ما التزام به رعايت حقوق ديگران، نشانه حيات انسانى و علامت يك زندگى روح دار و پرطراوت و بانشاط است كه اگر اين الزامات و رعايت حقوق نباشد، انسان از آن زى انسانى و حقيقت خود فاصله مى گيرد و گرچه يك موجود متحرك و داراى حيات است، اما آن حيات، ديگر حيات انسانى نخواهد بود.

حقوق دوست

اما حقوقى كه امام سجادعليه‌السلام براى دوست برشمرده اند عبارتند از:

۱ - احسان و فضل

از جمله حقوقى كه امامعليه‌السلام ذكر مى فرمايند اين است كه:

اءن تَصحَبَهُ بالفضلِ

«با او در مصاحبت و رفاقت فضل پيشه كند».

فضل در حق دوست، اوج تعاليم اخلاقى اسلام و حقوق انسانى است. فضل در لغت به معناى زيادتر از حد اعتدال است و به اصطلاح، تفضل در جايى است كه اين فيض و فعل ابتدائا و بدون اين كه در مقابل اقدام شايسته اى از طرف مقابل واقع شود، از انسان صادر شود. يعنى تو بايد همواره به دوستت احسان كنى و به او خير برسانى، بدون اين كه منتظر پاداش باشى.

۲ - انصاف و اكرام

امامعليه‌السلام در ادامه مى فرمايند:

وَ اءِلَّا فلا اءَقَلَّ مِنَ الاءِنصافِ

«اگر نخواستى و يا نتوانستى كه با دوستت با فضل رفتار كنى، درباره او انصاف داشته باش».

انصاف معادل عدل است؛ يعنى اگر قادر به تفضل نيستى، لااقل با عدل و انصاف رفتار كن. انصاف يعنى اگر او به تو اكرام كرد، تو نيز او را اكرام كن. اگر او از تو حفاظت مى كند، تو نيز از او نگهدارى كن، اگر او به تو خيرى رساند و بزرگوارى كرد، تو نيز در مقابل، در حق او بزرگوارى كن و در يك كلام، خوبى او را جبران كن.

امام سجادعليه‌السلام مى فرمايند: اگر با كسى، باب دوستى گشودى و خواستى حق اين دوستى ادا شود و استحكام و تدوام پيدا كند، بايد در اولين قدم با دوست خود از در فضل وارد شوى و اگر قادر بر آن نيستى، يك درجه پايين تر، با او به عدالت رفتار كن كه در غير اينصورت انصاف نكرده اى و خروج از انصاف مساوى با ظلم است. حدفاصلى بين عدل و ظلم نداريم؛ اگر عدل نبود، ظالم خواهد بود و ظالم شايسته دوستى نيست.

شرط لازم براى دوام دوستى و اساس آن انصاف است؛ يعنى اگر انصاف نباشد، دوستى معنا نخواهد داشت، بنابراين ظلم كردن در دوستى ضايع كردن همه حقوق دوستى، بلكه خروج از منش انسانى است.

۳ - سبقت گرفتن در نيكى

حضرت در ادامه مى فرمايند:

و لا يَسبِقَكَ فيما بينَكَ و بينَهُ الى مَكرَمَةُ

«او در خير رساندن، از تو سبقت نگيرد».

يعنى تو هميشه در خير رساندن پيشى بگيرى و مقدم باشى وگرنه پاداش ‍ دادن و جبران خدمت ديگران، يك وظيفه انسانى است و اين براى تو فضيلتى نخواهد بود كه اگر او به تو خدمتى كرد تو هم در قبال خدمت او، احسان كنى. اين وظيفه است، اما آنچه كه براى تو امتياز است و از تو يك انسان كريم و متعالى سازد اين است كه هميشه تو در خوبى كردن به او مقدم باشى، بدون اين كه او هنوز خدمتى به تو كرده باشد. در اين صورت، مصاحبت تو، با فضل و كرامت خواهد بود. اگر كسى به انسان خوبى كند، آيا جزايش جز اين است كه در مقابل، به او خوبى كند.

هَل جزاءَ الاحسانِ الا الاءِحسانُ(۲۶۰) .

«آيا پاداش خوبى، جز خوبى است؟».

طبيعى است كسى كه داراى روح سليم انسانى است و روحش آلوده نيست، در مقابل احسان ديگران خود را موظف و مديون مى داند و هر لحظه منتظر است تا دينش را ادا كند، ولى اين كرامت انسانى نيست و نمى تواند موجب افتخار و امتياز باشد. آنچه به انسان فضيلت و برترى مى بخشد و انسان را به اوج مراتب انسانى مى رساند، فضل و كرامت است؛ يعنى پيشى گرفتن در خير رساندن به ديگران.

احسان و فضل شايد از جهاتى با هم مشترك باشند، اما فضل بر احسان ترجيح دارد. احسان، پاداش احسان است، اما فضل به معناى اين است كه كسى بدون مقدمه به كسى خير برساند و بدون علت و چشم داشت براى كسى خيرخواهى كند، بنابراين، فضل امتياز و مايه افتخار است.

۴ - ناصح و خيرخواه بودن

حضرت در ادامه مى فرمايند:

تُلزِمُ نفسَكَ نصيحتهُ و حياطتَهُ

«بايد بر خود فرض بدانى كه ناصح و خيرخواه و نگهدار دوست باشى».

اين تعبير، به ظاهر بسيط و ساده است، اما دربردارنده يك مفاهيم عميق و قابل توجهى است. نصح و خيرخواهى يعنى اين كه هم دل براى او آرزوى خير كند و هم در عمل اسباب رسيدن او به سعادت و منافع دنيوى را فراهم كند.

حياطت، يعنى او را نگهدارى كند، او را در امور دنيوى كه به معصيت خدا منتهى نمى شود كمك كند. هر كس در دنيا احتياجات زيادى دارد بايد افراد را برآورده كردن حاجاتشان تا آن جا كه واقعا با فرامين الهى منافات ندارد يارى كرد. اين شرط درستى است.

اكنون بايد ببينيم اين خصلت، از چه دلى نشات مى گيرد كه انسان براى ديگران خير بخواهد و سعى كند كه ديگران را در رسيدن به خير و آرزوهاى خوبى كه دارند، يارى كند؟ اين صفت پسنديده از چه انديشه اى برمى خيزد؟

مسلما قلبى كه منزه و مصفا باشد، آلوده به بغض، خشم، حسد، عداوت، برترى طلبى، كبر و خودپسندى نباشد، مى تواند دوستدار ديگران باشد وگرنه اگر انسانى آلوده به خصيصه زشت حسد باشد، هرگز نخواهد توانست براى ديگران خيرخواه باشد.

كسى كه برترى طلبى را در خود تقويت مى كند، هرگز نخواهد توانست خيرخواه ديگران باشد، پس قلبى كه ديگران را دوست دارد، مى تواند خيرخواه ديگران باشد و دوست داشتن ديگران با اتصاف به اين سيئات اخلاقى ممكن نخواهد بود و بر اين اساس تعبيرى داريم كه مى گويد: نوع دوستى و دگردوستى، مابه الامتياز انسان و ساير موجودات است.

همه آنچه كه در انسان است، در حيوانات هم هست؛ حيوانات حب نفس ‍ دارند، انسان نيز خودش را دوست دارد، انسان به فرزندش علاقه مند است، حيوان هم به فرزندش علاقه مند است، آنچه كه انسان را از حيوانات ممتاز مى كند، اين است كه حيوانات براى بقاى خود، حتى هم نوع خود را مى درند، اما انسان، ممتاز به وصف نوع دوستى و دگردوستى است و اگر انسان اين امتياز را نداشته باشد، با حيوان هيچ تفاوتى نخواهد داشت.

حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام در نامه پرمحتواى خود به مالك اشتر، مى فرمايند:

و لا تكوننَّ عليهم سَبُعا ضارِيا تَغتَنِمُ اءَكلَهم فانَّهم صنفَانِ امَّا اءَخ لك فى الدِّينِ و امَّا نظير لكَ فى الخَلقِ(۲۶۱) .

«مبادا اين حكومت را طعمه، و مردم را لقمه هاى شيرين و گوارايى براى خود بدانى، و مانند حيوان درنده اى به دريدن و خوردن آنها مشغول شوى. مردم دو گونه اند: يا برادران ايمانى تواند يا همنوع تو، و در هر حال تو موظفى آنها را دوست بدارى و به آنها خدمت كنى».

ما بايد از اين منظر و زاويه به دنيا و ديگران بنگريم كه اگر چنين كرديم و همان طور كه خود، فرزندان و والدينمان را دوست داريم و سعى مى كنيم براى آنها خيرخواه باشيم و حتى حاضر نيستيم در ذهن خود، حادثه سوئى را براى آنها تصور كنيم؛ همه انسان ها مخصوصا دوستانمان را نيز دوست بداريم، امتياز ما بر حيوانات حفظ خواهد شد.

در روايتى كه به تناسب، در بعضى از مباحث گذشته هم به آن اشاره كرده ايم، امام موسى بن جعفر عليهماالسلام مى فرمايند:

انَّ اءَهلَ الارضِ لَمَرحومونَ ما تَحابُّوا(۲۶۲) .

«مردم روى زمين، تا زمانى كه يكديگر را دوست بدارند مورد رحمت الهى هستند».

مادامى كه انسان ها همديگر را دوست داشته باشند خدا آنها را عذاب نمى كند و همواره آنها را بر سفره كرامت خود ميهمان مى كند.

گاهى مؤمنان سئوال مى كنند كه چرا با آن كه همه افراد مسلمان و يا مومن نيستند، خدا وسايل رفاه و تنعمات دنيوى همه آنهارا فراهم مى كند.

جواب اين است كه خداوند شرط نكرده كه نعمت هايش را فقط به مسلمانان و يا مؤمنان عطا كند، شرط خدا براى عطاى نعمت ها به ديگران اين است كه همديگر را دوست داشته باشند و سعى نكنند نعمت هاى خدادادى را از چنگ همديگر دربياورند، اگر انسان ها به اين مرحله برسند، خدا هم نعمت هايش را بر آنها تمام مى كند، اما اگر در مقام درنده خويى برآمدند و حيثيت انسانى خود را از دست دادند، رحمت خدا هم از آنها سلب مى شود.

به هر حال انسان بايد براى دوست خود خيرخواه باشد، خيرخواهى هم يك معناى وسيعى دارد، يعنى حتى اگر كسى در غياب او بد مى گويد، بايد از او دفاع كند، اين معناى خيرخواهى است. وقتى به اين مرحله رسيد، براى دوست خود كه مومن است حتى خير ماوراى دنيا و آخرت را نيز مى خواهد.

ما در معارف دينى خود دستور داريم كه وقتى براى برادر مومن خود دعا مى كنيد، براى سعادت و غفران او دعا كنيد. اين كلمه اى كه ورد زبانهاى ما است كه مى گوييم: اللهمَّ اغفِر للمؤمنين و المومنات خدايا همه مؤمنين را بيامرز. اين عبارت ناظر به همين خيرخواهى مؤمنان حتى در آخرت است.

۵ - يارى كردن در عبادت خدا

توصيه ديگر امامعليه‌السلام اين بود كه:

معاضدَتَهُ على طاعةِ ربِّه.

«او را در عبادت خدايش يارى كند».

معاضدت بر طاعت رب يعنى چه؟ يعنى آنطور او را در پرستش و عبادت خدا يارى كند و براى او خيرخواهى كند كه در آخرت هم سعادتمند شود.

نكته اى كه در اين بخش از فرمايش امامعليه‌السلام مورد توجه است اين كه دوست بايد براى دوستش، رحمت باشد و نه عذاب. رحمت آن است كه انسان از نزول و شمول آن احساس شادمانى و شعف كند و موجبات آرامش ‍ و آسايش انسان را فراهم آورد و دوستان بايد چنين باشند كه هر يك از حضور و ديدار ديگرى مسرور و مشعوف شوند. در كتاب «مفردات راغب» رحمت را چنين معنى مى كند كه:

رقَّة تقتضى الاحسانَ الى المرحوم(۲۶۳) .

«حالتى كه جز خير و نيكى از آن متوقع نيست».

رحيم كسى است كه در اثر داشتن اين صفت، انواع خوبى ها از او سر مى زند. در قرآن هم معمولا هر جا اين وصف را ذكر مى كنند، اعم از اين كه براى خدا ذكر كند يا براى رسول خدا، همراه با يكى ديگر از اوصاف كمال آمده است. در قرآن ملاحظه مى شود كه هر جا كلمه رحيم ذكر شده است همراه با رحمان است و يا همراه با اوصافى مانند: تواب، رئوف، غفور، ودود، ربّ، برّ و عزيز آمده است.

معمولا كلمه رحيم جداى از اين اوصاف كمتر ذكر شده است؛ يعنى همه اين اوصاف كمال كه در جوار رحيم قرار گرفته است، نشات گرفته از آن وصف رحيميت است. اگر خدا رحمت واسعه دارد، اگر توبه پذير است، اگر رافت و مهربانى دارد؛ اگر آمرزنده و بخشاينده خطاها است، اگر بندگان را دوست دارد، اگر به تربيت بندگان اهتمام دارد و وصف ربوبيت دارد، اگر خير و نيكى او به بندگانش مى رساند، همه به خاطر اين است كه او رحيم است. يعنى او اهل انعام و تفضل به بندگان خود است و رحمت او همان فضل او است، يعنى خدا چيزهايى را كه به عنوان رحيميت و تحت اين عنوان به بندگان خود داده است، از آنها سئوال نمى كند و پس نمى گيرد؛ وصف رحيميت غير از عنوان منعميت است؛ چرا كه خداوند از نعمت سئوال مى كند، اما از رحمت نمى پرسد و بر همين اساس پيامبرش را نيز به اين صفت مى ستايد:

لقد جاءَكم رسول مِّن اءَنفسكم عزيز عليهِ ما عَنِتُّم حريص علَيكم بالمؤمنين رؤ وف رَّحيم(۲۶۴) .

«همانا رسولى از جنس شما براى هدايت خلق آمد كه از فرط محبت و نوع پرورى، فقر و پريشانى و جهل و فلاكت شما بر او سخت مى آيد، و بر آسايش و نجات شما حريص و به مؤمنان رئوف و مهربان است».

چون رحيم و مهربان است، بر او سخت گران است كه انسان ها در مشقت قرار گيرند. هر چيزى كه موجب تعب و رنج انسان هاى ديگر است، پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را مى آزارد و بر همين اساس است كه «رحمة للعالمين» نام مى گيرد؛ يعنى فقط نسبت به مؤمنان يا اصحاب و يا فقط نسبت به دوستان و نزديكانش رحيم نيست بلكه براى همه عالميان و براى همه موجودات رحمت است، چون او اشرف و اكمل افراد انسان و نمونه كامل انسانيت است.

لكم فى رسول الله اءُسوة حسنَة لِّمَن كانَ يرجو اللهَ واليومَ الاخرَ(۲۶۵) .

«مسلما براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نيكويى است، براى آنها كه اميد به رحمت خدا و روز رستاخيز دارند».

بر همين اساس، خدا بندگان را امر كرده است كه او را اسوه و الگوى عملى خود قرار دهند. به اين ترتيب، اين انسان واجد اين خصوصيت، بايد براى همه رحمت باشد كه هست، وقتى رحمت بود، عطوفت و مهربانى خواهد بود، مهر و عاطفه كه بود، بد و بدخواهى نخواهد بود، حسد و بددلى نخواهد بود، غيبت و بدزبانى نخواهد بود، دشنام و بدگويى نخواهد بودى رنج و آزار ديگرى معنى نخواهد داشت. حتى اگر بى مهرى ببيند و دشنام بشنود و ضرب و جرح را تحمل كند، مهر و عاطفه اش به او فرمان ديگرى مى دهد.

كمال انسانيت و ايثار

در واقعه طائف كه رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم براى هدايت مردم به آن جا رفته بودند، به تحريك بدخواهان، مورد اذيت و آزار قرار گرفتند و آن حضرت را سنگ باران كردند. طورى كه مورخان مى نويسند: وقتى حضرت از دروازه شهر خارج مى شدند، با اين كه خون از پاهاى مباركشان جارى بود، نگفت كه خدايا! آنها را بر خلافكاريشان، بر زشتكاريشان، بر بى ادبيشان عذاب كن، بلكه گفت: خدايا آنها را هدايت كن(۲۶۶) .

در تعبير و تبيين اين كلام، مولوى مى گويد:

ز آتش اين ظالمانت دل كباب

از تو جمله «اهد قومى» بُد خطاب

در سخنى از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل شده است كه فرمودند:

ما اءُوذىَ نبىّ مثل ما اءُذيتُ(۲۶۷) .

«هيچ پيامبرى به اندازه من اذيت نشد».

اما هر چه آنها بيشتر پيامبر را مى آزردند، دل سرشار از رافت، رحمت، مهربانى، عاطفه و نوع دوستى حضرت، حاضر نشد كمترين شكوه اى كند و از خدا تقاضاى تاديب اين امت را بنمايد.

او سرمايه اى دارد به نام رحمت و مهر كه جلوات اين مهر و محبت در دست، زبان و همه اعضاى او آشكار مى شود؛ چون خيرانديش، فاعل خير و خيرخواه است، هيچ چيز ديگرى نزد او ارج و منزلت ندارد و مانع فعل خير او نمى شود، از مال و جان در راه وصول به نيت پاك دريغ نمى كند و اساسا كسى مى تواند به مرتبه ايثار برسد كه در ضمير و نيت خود جز خير براى ديگران نپروراند.

و يؤ ثرونَ على اءَنفسهم و لو كانَ بهم خَصَاصة(۲۶۸) .

«ديگران را بر خود ترجيح مى دهند، اگر چه خود به آن چيزى كه به ديگرى مى دهند نيازمند باشند».

مصداق بارز ايثار و از خودگذشتگى در ماجراى يكى از غزوات و جنگ ها بود كه قبلا هم به مناسبتى ذكر كرديم: آن مرد صحابى گفت به ميدان جنگ رفتم، در ميان كشته ها و مجروحان كسى را ديدم كه لب هايش حركت مى كند، نزديك رفتم و ديدم آب طلب مى كند. ظرف آبى آوردم كه او را سيراب كنم، با دست اشاره به فرد مجاورش كرد، به سوى او رفتم، او نيز سومى را نشان داد، سراغ سومى كه رفتم، ديدم او از دنيا رفته است، برگشتم سراغ دومى و اولى ديدم هر دو به مقام شهادت رسيده اند(۲۶۹) .

اين كمال انسانيت و ايثار است. آن دلى كه جايگاه كينه و عداوت باشد، هرگز به اين مقام وسايل الشيعه، مرتبه دسترسى پيدا نمى كند. امام صادقعليه‌السلام مى فرمايند:

انّى لا تسارَع الى قضاءِ حوائجِ اءعدائى مخافةَ اءن اءردَّهم فيستغنوا عنّى(۲۷۰) .

«اگر دشمنانم از من حاجتى طلب كنند، به سرعت حاجت آنها برآورده مى كنم و آنها را از خود نمى رانم تا از من بى نياز شوند».

اين چه منطق و دلى است كه به دشمن مهر و محبت مى كند. به عقل محاسبه گر ما، اين از محالات است و مى پنداريم كه تمهيد فريب كارى باشد، اما آن دستى كه به قصد نيكى به سمت دشمن دراز مى شود، آن دستى كه كه در دل شب تاريك، مالى را به خانه دشمن مى فرستد آن دل و دست، دل و دست كسى نيست كه در قلب او بذر كينه، حقه و دشمنى كشت شده باشد و بر اين اساس آنها كه دشمنى امام را در سر دارند، امامعليه‌السلام به آنها عنايت مى كند؛ نه اين كه حضرت در دل بغض و عداوتى بپرورد؛ چون اگر او هم كينه و عداوت داشته باشد، همين كينه و عدات مانع از خدمت گزارى او به ديگران خواهد شد.

نتيجه اين كه، كمال انسان در تقويت روح رافت و رحمت است كه دستيابى به اين رافت و رحمت، منشا همه فضايل و كرامات انسانى است و مهم تر اين كه رسيدن به اين مرحله، براى انسان قابل وصول و دسترسى است.

شايد بتوانيم بگوييم كه اين حقوق، علاوه بر جهات اخلاقى گاهى در قالب حقوق شرعيه نيز بيان مى شود؛ يعنى حكم شرعى وجوب يا حرمت هم به خود مى گيرد، شايد يك نوع تمرين و تربيت و رياضت نفس نيز هست كه نفس انسانى بتواند خود را به وصف رحمت متصف كند و واقعا در اين گونه موارد مشكل است كه انسان به اين ظرافت هاى اخلاقى مقيد باشد؛ مثلا كسى از انسان بدگويى كرده و يا به او جسارت كرده، يا غيبت و نمامى كرده است، انسان بخواهد به ديده اغماض به او بنگرد و او را عفو كند، كار بسيار مشكلى است، اما توصيه معارف ما اين است كه بايد از لغزش ها و خطاهاى انسان ها درگذشت. در روايتى از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل شده است كه مى فرمايند:

مَنِ اعتَذَرَ الى اءَخيهِ المسلمِ فلَم يَقبَل منهُ جعلَ الله عليهِ اصرَ صاحبِ مَكس(۲۷۱) .

«اگر برادر ايمانى نزد انسان بيايد و از خطايى كه كرده عذرخواهى كند و انسان نپذيرد، گناه كسى كه پول ناحق مى خورد به عهده او است».

در لغت، «صاحب مكس» به كسانى گفته مى شد كه ماليات هاى غيرمشروع مى گرفتند. حال اگر دلى واجد صفت رحمت نيست، ولى تعبد دارد، و به حكم شرع، خود را به رنج و تعب انداخت و رنج و اغماض از بدى را بر خود هموار كرد، اين روح به تدريج تربيت مى شود.

شيعه واقعى از ديدگاه اسلام

داستان مالك اشتر را مى دانيد كه در بازار كوفه حركت مى كرد. فردى از كوفيان كه مودب به آداب انسانى و ايمانى نبود، جسارتى به مالك كرد و مالك بدون اين كه اظهار اطلاع كند و عكس العملى نشان دهد، به راه خود ادامه داد، همسايگان شخص جسور به او گفتند كه فهميدى او چه كسى بود؟ او مالك اشتر سالار سپاه اميرالمؤمنينعليه‌السلام بود، مرد وحشت زده به دنبال مالك راه افتاد كه از او طلب عفو و بخشش كند، به دنبال مالك رفت، ديد او وارد مسجدى شد و به نماز ايستاد، بعد از نماز آن شخص به حضور مالك رفت و گفت من همان كسى هستم كه به شما اسائه ادب كردم، آمده ام كه مرا ببخشيد. مالك گفت: من به اين مسجد نيامدم مگر اين كه از خدا براى تو طلب عفو و بخشش كنم(۲۷۲) . اين توصيه هاى اخلاقى دين است كه روح را تربيت مى كند. شخصى است به نام ابواسماعيل، مى گويد به امام باقرعليه‌السلام عرض كردم:

جُعلتَ فداكَ انَّ الشِّيعةَ عندنا كثير فقالَ فهل يَعطفُ الغنىُّ على الفقيرِ و هل يَتَجاوزُ المحسنُ عن المُسى ءِ و يَتَتواسونَ فقلتُ لا فقالَ ليسَ هؤُلاءِ شيعة الشِّيعةُ مَن يفعلُ هذا(۲۷۳) .

«فدايت شوم در بلاد ما، شيعيان شما زيادند. حضرت فرمودند كه: آيا انسان هاى ثروتمند نسبت به افراد نيازمند عطوفت و مهربانى دارند؟ آيا انسان هاى نيكوكار از انسان هاى بدكار عفو و اغماض مى كنند؟ آيا اهل نصيحت نسبت به يكديگر هستند؟ عرض كردم: نه، حضرت فرمودند: آنها شيعه نيستند؛ شيعه كسى است كه قلب و دل او سرشار از مهر و عاطفه باشد، اگر محسن و نيكوكار است، بايد از انسان هاى خطاكار بگذرد، اگر ثروتمند و توانمند است، بايد نسبت به افراد ناتوان كمك كند و اگر همه با يكديگر مساوى هستند، بايد اهل كمك و يارى يكديگر باشند».

اگر دلى سرشار از مهر و عاطفه شد، از مال مى گذرد، از خطاهاى ديگران چشم مى پوشد و چنين شخصى شايسته انطباق عنوان شيعه و پيروى از اهل بيتعليهم‌السلام است وگرنه چنين شايستگى ندارد و اگر به اين مرتبه رسيد، اين جا است كه باران رحمت الهى بر او سيل آسا مى بارد. در روايتى از اميرالمؤمنينعليه‌السلام نقل شده است كه حضرت فرمودند:

اءَبلغ ما تُستَدَرُّ به الرَّحمةُ اءن تُضمَرَ لجميعِ النّاس الرّحمةُ(۲۷۴) .

«رساترين و بليغ ‌ترين وسيله اى كه مى شود با آن رحمت الهى را جلب كرد اين است كه دل و قلبت سرشار از رحمت به مردم و مالامال از خيرخواهى براى ديگران باشد».

خدا را بر آن بنده بخشايش است كه نه تنها خلق از وجودش در آسايش ‍ است، بلكه او در مقام نفع رسانى و خيررسانى به ديگران است، رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمايند:

الخَلقُ عيالُ الله فااءحبُّ الخلقِ الى الله مَن نَفعَ عيالَ الله(۲۷۵) .

«بندگان، عائله خدا هستند و محبوب ترين بندگان خدا نزد كسى است كه به عائله خدا خير برساند».

در صدر روايت آمده است كه الخلق عيال الله؛ هرچه خدا خلق كرده عائله اويند. و خدا عائله اش را دوست دارد و كسى كه به عائله او خير برساند، خدا نيز او را دوست دارد و از آن جا كه خيرى كه به وسيله دست، زبان، پا و اعضا و جوارح انسان صادر مى شود ممكن نيست جز به اضمار خير و جز به اين كه از نيت خير و از دل پاكيزه و خيرخواه ريشه بگيرد، لذا دلى ارزش دارد كه سرشار از عاطفه و رحمت باشد. دوست آن است كه به محض استماع خبر آمدن او، به محض احساس ديدار او، به محض اين كه زمان وصال او نزديك مى شود، ابتهاجش براى لقاى دوست بيشتر شود. در روايتى از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل شده است كه حضرت مى فرمايند:

انَّ شرَّ النَّاس عندَ الله الَّذينَ يُكرمونَ اتِّقاءَ شرِّهم(۲۷۶) .

«بدترين مردم نزد خداوند كسانى هستند كه ديگران براى دور ماندن از شرشان به آنها احترام مى گذارند».