۳۴ - حق شريك
و اءَمَّا حقُّ الشَّريكِ فان غابَ كَفَيتَهُ و ان حَضَرَ ساوَيتَهُ و لا تَعزِم على حُكمِكَ دونَ حكمِهِ و لا تَعمَل بِرَاءيِكَ دونَ مُناظَرَتِهِ و تحفَظُ عليه مالَهُ و تنفِى عنهُ خيانَتَهُ فيَما عزَّ اءَو هانَ فانَّهُ اءَنَّ يَدَ الله على الشَّريكينِ ما لم يَتَخاوَنا و لا قوَّةَ الا باللهِ.
«و اما حق شريك اين است كه اگر غايب است، او را كفايت كنى و اگر حاضر است رعايتش نمايى و مخالف حكم و راى او حكم نكنى و بدون مشورت با او كارى انجام ندهى؛ مال او را نگهبان باشى و در كم و بسيار او خيانت نورزى؛ مادامى كه دو شريك به يكديگر خيانت ننمايند، دست خدا با ايشان است».
يكى از حقوق بيست گانه طبقات مختلف اجتماعى كه با يكديگر رابطه دارند، حق شريك است. شركت، يكى از عقود جايز در معاملات عرفى و بازار است كه از مجموع اقسام متصور آن، فقط شركت در مال، مورد تاييد شرع قرار گرفته است. كه حداقل با حضور دو نفر محقق مى شود.
صحت و تماميت عقد و نفوذ تصرفات شركا و آثار وضعى معاملات آن منوط به رعايت قواعد و موازينى است كه در باب معاملات فقه مورد بحث واقع مى شود و از حوصله مبحث ما كه رويكردى اخلاقى و انسانى دارد، خارج است.
ولى به عنوان مقدمه، يادآورى اين نكته ضرورى است كه روش شرع در وضع قوانين معاملات، با احكام عبادات متفاوت است؛ زيرا در عبادات، شرع در مقام تاسيس و بنيان گذارى و جعل است، ولى در معاملات و داد و ستدها در مقام نفى و تاييد است. بدون شك، شركت و عقد مشاركت يكى از شيوه هاى پسنديده و مورد عمل در جوامع مختلف انسانى است كه از ديرزمان، انسان براساس دريافت هاى فطرى، براى حل مشكلات به اين روش روى آورده است.
هدف از مشاركت
آن جا كه فرد احساس كند به تنهايى قادر به تامين منافع و يا دفع مضار خود نيست، از فرد يا از جماعتى ديگر استمداد مى جويد، شرع مقدس هم يه اين ادراك فطرى صحه مى گذارد؛ به خصوص در امور مادى و دنيوى كه حيات بشر به آن بستگى دارد. به اين بيان كه هيچ گاه از ديدگاه شارع، صعوبت و سختى و مشكلات كسب حلال و درآمد مال، براى معيشت و زندگى، نمى تواند بهانه بيكارى و تن پرورى باشد و شارع با شيوه هاى مختلف به نفى تن پرورى مى پردازد تا انسان خود را سربار جامعه قرار ندهد. در روايتى از رسول اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
آمده است كه:
ملعون مَن اءَلقى كَلَّه على النَّاس
.
«ملعون است كسى كه سنگينى زندگى خود را بر ديگران تحميل كند».
در روايتى نقل شده است كه در حضور رسول اللهصلىاللهعليهوآلهوسلم
از كسى تعريف مى كردند كه: كسى هست كه روزها را روزه مى گيرد و شب ها، شب زنده دارى مى كند و نماز مى خواند و مرتب مشغول ذكر است. حضرت فرمودند: كدام يك از شما امر معاش او را عهده دار هستيد؟ آنها گفتند كه همه ما متكفل معيشت او هستيم. حضرت فرمودند: شما كه نه روزهايتان را روزه مى گيريد و نه شب هايتان را بيدارى مى كشيد از او بهتريد
.
معلوم مى شود كه مسئله تحصيل مال براى معيشت و زندگى يك امر ضرورى است، يعنى حيات بشرى اقتضا مى كند كه انسان در تلاش و تكاپوى تامين معيشت باشد و عدم توانايى فردى براى تحصيل درآمد مانع از اين وجوب و ضرورت نخواهد بود، اين وجوب و ضرورت، انسان را به طور فطرى به سمت همكارى و مشاركت با ديگران هدايت مى كند. همان طور كه فطرت سليم بشرى، ضرورت و ارزش همكارى و مشاركت با ديگران را درك مى كند، همان فطرت مى تواند بسيارى از قواعد و آداب اين روابط را دريابد.
كلمات امام سجادعليهالسلام
در اين حق، ناظر به تبيين همان مركوزات فطرى است كه به زيور بيان اين امام معصومعليهالسلام
آراسته شده است، كلام كسى كه در واقع مى توان گفت داراى منزه ترين و سالم ترين فطرت انسانى و دور از هرگونه آلودگى نفسانى و لغزش و تاثرات درونى و بيرونى است و مى تواند آن قواعد فطرى را دريابد و بيان كند. به همين دليل است كه ما نيز در اين امور، سيره و گفتار معصومينعليهمالسلام
را دليل راه و تنها راه رسيدن به تكامل مى دانيم.
حقوق شركا بر يكديگر
امامعليهالسلام
در مورد حق شريك و حقوق شركا مى فرمايند: شما دو نفر و يا چند نفر كه با يكديگر پيمان مشاركت و همكارى مالى منعقد كرده ايد بر يكديگر حقوقى داريد كه صحت و كمال پيمانتان در گرو رعايت اين حقوق است. اين حقوق شرط صحت و كمال است كه در صورت رعايت نكردن اين آداب و حقوق، اين پيمان شكسته مى شود. هر چند به ظاهر يكى از افراد هم بى خبر باشد. اما اين حقوق چيست؟
اول اين كه اگر يكى از شركا غايب بود، او را كفايت كنى؛ به صورتى كه به دليل غيبت او منافعش از بين نرود. در بعضى از نسخه هاى اين رساله به جاى ان حضرَ ساوَيتهُ جمله ان حضرَ رَعيتَهُ آمده است؛ يعنى در حضورش، مساوات را رعايت كنى؛ و يا در حضورش او را مراعات كنى. به اين بيان كه بار سنگين امور را به عهده او نگذارى و از حضور او سوءاستفاده نكنى؛ همان طور كه نبايد غيبت او را بهانه سودجويى شخصى قرار دهى.
دوم اين كه چون شما پيمان بسته ايد در سود و زيان شريك باشيد، نبايد كارى را بدون مشورت با يكديگر انجام دهيد و اگر مشورت كرديد، حق نداريد مخالفت كنيد.
و لا تَعزِم على حُكمِك دونَ حكمِهِ و لا تعمَل براءيِكَ دونَ مُناظَرَتِهِ.
درباره ضرورت مشورت و فوايد و آثارى كه از آن عايد مى شود بايد بگوييم كه در روايات داريم:
مَن شاورَ الرِّجالَ شارَكها فى عُقولها
.
«اگر كسى با ديگران مشورت كند، با عقل آنها شريك مى شود».
و نقطه مقابلش آن است كه مى فرمايند:
مَن استبَدَّ بِرَاءيِهِ هَلَكَ
.
«كسى كه استبداد راءى به خرج دهد، موجبات هلاك خود را فراهم كرده است».
سوم اين كه مال او را حفظ كرده و در حق او خيانت نكند.
و تحفَظُ عليه مالَهُ و تنفِى عنهُ خيانَتَهُ فيَما عزَّ اءَو هانَ
مراد امامعليهالسلام
از اين دو عبارت اين است كه شركا به گردن يكديگر حق دارند كه نسبت به اصل سرمايه و منافع يكديگر امين باشند و در حق ديگر خيانت نكنند؛ اعم از اين كه آن مال زياد باشد يا كم. خيانت، خيانت است. وقتى انسانى دستش به گناه آلوده شد، كوچك و بزرگ ندارد. در بعضى از تعبيرات داريم:
اتَّقوا الكَذِبَ الصَّغيرَ منه و الكبيرَ فى كُلِّ جِدّ و هَزل
.
«از دروغ پروا كنيد؛ چه اين دروغ در امور كوچك و غيرمهم باشد، چه در امور بزرگ و مهم، چه به صورت جد باشد و چه به صورت شوخى».
علت آن هم اين است كه وقتى انسان به گناه كوچك عادت كرد، كم كم به گناه بزرگ آلوده مى شود. امامعليهالسلام
به اين نكته توجه مى دهند كه خيانت، در اصل خطا، گناه و انحراف از مسير صحيح و اعتدال انسانى است، فرق نمى كند كه در مال كم، رخ دهد يا در مال زياد. علاوه بر اين ماموريم طبق آيه شريفه قرآن امانات را به اهلش بازگردانيم:
انَّ الله ياءمرُكم اءَن تُؤَدُّوا الاماناتِ الى اءَهلها
.
«خداوند به شما فرمان مى دهد كه امانت ها را به صاحبانش بازگردانيد».
و در آيه ديگرى صريحا از خيانت نهى شده ايم:
يا اءَيُّها الَّذينَ آمنوا لا تَخونوا الله والرَّسولَ و تَخُونوا اءَماناتكم و اءَنتم تعلمون
.
«اى كسانى كه ايمان آورده ايد! به خدا و پيامبر خيانت نكنيد؛ و نيز در امانت هاى خود خيانت روا مداريد، در حالى كه مى دانيد اين كار، گناه بزرگى است».
آثار خيانت در امانت
رذيله زشت و ناپسند خيانت، عوامل مختلفى دارد ولى علت قريب و نزديك آن، منفعت طلبى و زياده خواهى است، آنچه كه انسان را وادار به خيانت مى كند، تحصيل منفعت است كه معمولا بذر فكرى و ذهنى آن به هنگام فقر و نادارى، يا به هنگام احساس كاذب كمبود، كاشته مى شود و چون دسترسى به امانتى دارد در ذهن و انديشه خود امكان برآورده كردن كمبود و يا احساس كاذب آن را بررسى مى كند و بدان اقدام مى كند؛ به خصوص اگر وديعه و سپرده طورى باشد كه امانت گذار، متوجه تصرف او نشود كه در اين صورت بيشتر وسوسه شده، ذهن او سريع تر به سمت خيانت و تصرف در امانت تمايل پيدا مى كند. اگر تربيت و تاديب شرع مقدس نباشد و نيازمندى ها و فشارها نيز خيانت و خلاف را توجيه كند، خود را به خيانت آلوده مى كند.
به همين دليل است كه معارف ما قبل از هر چيز و قبل از اهتمام به اصلاح رفتارى و عملى انسان ها، در مقام اصلاح انديشه و فكر برمى آيد و تصور و خيال گناه و خيانت را مذموم مى شمارد. در روايتى به مناسبتى كه در مباحث گذشته هم بيان شد، عيسى بن مريمعليهالسلام
به حواريون فرمود:
انَّ موسىعليهالسلام
اءَمرَكم اءَن لا تَزِنوا و اءَنا آمُرُكم اءَن لا تُحدِّثوا اءَنفسكم بالزِّنا
«موسىعليهالسلام
به شما فرمان داد: گرد گناه زنا نگرديد، اما من به شما امر مى كنم كه حتى در فكر و انديشه خود خيال زنا كردن و تخلف نداشته باشيد».
چون اين ذهن با تصوير و ترسيم و بررسى امكان گناه، آلوده مى شود. در ادامه مطلب، مثالى دارد كه مى گويد: ذهن مانند اتاق سفيدى است كه در ميان آن آتشى با انديشه گناه برافروخته مى شود، هرچند اين آتش زود خاموش شود و اتاق را ويران نكند، اما سپيدى اتاق به سياهى تبديل مى شود؛ يعنى ذهن تيره و تار مى شود. در كلمات اميرالمؤمنينعليهالسلام
آمده است كه:
صيامُ القلب عن الفكر فى الآثام اءَفضلُ من صيام البطن عن الطّعام
.
«فضيلت پاك نگه داشتن دل از گناه و روزه دادن فكر و ذهن نسبت به آن، برتر از گرسنه نگه داشتن شكم است».
براى همين است كه بسيارى از روايت ها در مقام اصلاح انديشه فكرى و خيال بافى است؛ زيرا اين امور، خيانت را تقويت و توجيه مى كند.
مى توان منفعت طلبى، زياده خواهى و رسيدن به پول و ثروت را منشا خيانت دانست. بنابراين بسيارى از روايت ها اين علت را هدف گرفته، تخطئه مى كند. امام صادقعليهالسلام
از پدرشان و ايشان از رسول اللهصلىاللهعليهوآلهوسلم
نقل مى كنند كه فرمودند:
اءَربع لا تَدخلُ بيتا واحدة منهنَّ الا خَرِبَ و لم يُعمَر بالبَرَكَةِ الخيانَةُ و السِّرقَةُ و شُربُ الخمرِ والزِّنا
.
«چهار چيز است كه اگر يكى از آنها وارد خانه اى شود آن را ويران مى كند و ديگر هيچ بركتى موجب عمران آن خانه ويران نمى شود: خيانت، دزدى، شراب خوارى و زنا».
پس اگر كسى با نيت به دست آوردن ثروت، به مال ديگرى خيانت كند، نه تنها آن را به دست نمى آورد، بلكه ثروت موجود را هم از دست مى دهد. از رسول اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
نقل شده است كه مى فرمايند:
ليس منَّا مَن يُحقِّرُ الامانَةَ
.
«از ما نيست كسى كه امانت را كوچك بشمارد».
در روايت ديگرى وارد شده است كه حضرت مى فرمايند:
ليس منَّا مَن خانَ مسلما فى اءَهلهِ و مالهِ
.
«كسى كه به مال و ناموس مسلمان هاى ديگر خيانت كند از ما نيست».
در سخن ديگرى از رسول اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
صريح تر بيان شده كه مى فرمايند:
ليس منَّا مَن خانَ بالامانَة
.
«كسى كه در امانت خيانت كند از ما نيست».
آنچه گفته شد جنبه هاى شخصى و فردى خيانت است، اما از نظر عمومى هم عوارضى در بردارد.
از منظر عمومى، وجود اعتماد و اطمينان ميان افراد و اصناف و طبقات است كه به روابط اجتماعى استحكام مى بخشد كه اگر به هر دليلى اين اعتماد عمومى متزلزل شود، روابط اجتماعى آسيب ديده، مختل مى گردد. امام صادقعليهالسلام
به نقل از پدرشانعليهمالسلام
از رسول اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
نقل مى كنند كه مى فرمايند:
لا تزَالُ اءُمَّتى بخير ما لم يَتَخاونوا و اءَدُّوا الامانةَ و آتوا الزَّكاةَ و اذا لم يفعلوا ذلك ابتُلوا بالقحط و السِّنينَ
.
«خير و سعادت امت من تا زمانى كه خيانت نكنند، امانت را ادا كنند و زكات را بپردازند تضمين شده است و اگر اين كارها را انجام ندهند و قحطى و پريشانى مبتلا مى شوند».
خداوند متعال مى فرمايد:
و فى اءَموالهم حقّ للسَّائلِ وسايل الشيعه، المحرومِ
.
«در اموال آنها حقى براى سائل و محروم است».
اين قانون الهى است و قانون شكنى خود نوعى خيانت است. حالا وعده رسول اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
چيست كه اين سعادت و خير دنيوى در معرض تهديد قرار مى گيرد و تبديل به قحطى و گرسنگى مى شود؟ سالم بودن اجتماع انسانى بستگى به رعايت اين اصول انسانى دارد. اگر كسى با رعايت نكردن اين اصول در گردش امور اجتماعى، خللى ايجاد كند، عوامل حركت از تحرك باز مى ايستد و آن كسى كه در ايستايى و ركود تاثير دارد خائن است و عوارضى كه اين ركود به بار مى آورد؛ قحطى و گرسنگى و فقر است كه همه آثار خير را از بين مى برد. در كلام حضرت اميرالمؤمنينعليهالسلام
بدترين مردم، چنين معرفى شده اند:
شرُّ النَّاس مَن لا يعتقدُ الامانةَ و لا يجتنب الخيانةَ
.
«بدترين مردم كسى است كه به امانت اعتقاد ندارد و از خيانت اجتناب و پروا نمى كند».
در تعبير ديگرى از حضرت اميرالمؤمنينعليهالسلام
آمده است:
الخيانةُ دليل على قِلَّةِ الورَعِ و عدَمِ الدِّيانَةِ
.
«خيانت شخص، نشانه بى پروايى و بى دينى او است».
اين انسان، علاوه بر اين كه بدترين مردم است، انسانى بى دين و بدون ورع و پرهيز است و بر اين اساس بدترين مجازات براى مصاديق خيانت تعيين شده است، مثلا در سرقت، قطع انگشتان معين شده است و اگر اين مجازات براى او موجب تنبه او نشود، بعد از چند مرحله، دستور قتل او صادر مى شود. يعنى عضو و عنصر فاسدى كه آلودگى فكرى ايجاد مى كند و حضور او موجب سلب اعتماد عمومى جامعه، اصناف و طبقات اجتماعى نسبت به يكديگر مى شود مانند عضو فاسد بدن، بايد قطع شود.
ثمرات امانتدارى
روايتى را امام محمد باقرعليهالسلام
از جد بزرگوارشان رسول اللهصلىاللهعليهوآلهوسلم
نقل مى كنند كه حضرت فرمودند:
الامانَةُ تَجلبُ الرِّزقَ و الخيانَةُ تَجلبُ الفقرِ
.
«امانتدارى فراهم كننده رزق و روزى است و خيانت، جلب كننده فقر».
از حضرت اميرالمؤمنينعليهالسلام
وارد شده است كه فرمودند:
استعمالُ الامانةِ يَزيدُ فى الرِّزقِ
.
«اگر كسى اهل امانتدارى باشد، رزق و روزيش زياد مى شود».
اين آثار وضعى است كه وعده اهل بيت عصمتعليهمالسلام
است و آنها صرف نظر از مقام عصمت، داراى يك فطرت سليم انسانى هستند كه راه و روش درست و تحصيل منافع به آنها الهام مى شود. چند حديث است كه مى گويد اگر كسى اهل خيانت شود، از حيطه اسلام خارج شده، يا از حيطه تشيع خارج مى شود.
حضرت در عبارت بعد علاوه بر حفظ مال مى فرمايند:
و تنفى عنهُ خيانَتَهُ فيما عزَّ اءَو هانَ.
در اين عبارت حضرت به يكى از قبيح ترين و زشت ترين رذايل اشاره مى فرمايند و آن خيانت به شريكى است كه به وى اعتماد كرده است. در واقع كسانى كه با هم شريك مى شوند مشاركتشان مسبوق به يك سابقه دوستى و رفاقت است، يك صداقت ريشه دار كه به اين مشاركت مى انجامد؛ حال اگر كسى در اين مشاركت، دست به خيانت آلوده كند، به پست ترين مراحل خيانت رسيده است.
در روايتى از اميرالمؤمنينعليهالسلام
وارد شده است كه مى فرمايند:
غايَةُ الخيانةِ خيانةُ الخلِّ الودود و نقضُ العهودِ
.
«اوج خيانت اين است كه انسان به شريكش كه از سر مهربانى با وى شريك شده و با او پيمان بسته؛ خيانت كند و پيمان را بشكند».
ما از نظر فقهى تصرف بدون اذن شريك را هم جايز نمى دانيم چنان كه از منظر اخلاقى نيز امر قبيحى شمرده شده است. روايتى است كه بسيار قابل توجه و آموزنده است و از آن جهت كه امامعليهالسلام
در ضمن آن، فطرت سليم انسانى و مسائل نهفته در اين فطرت را مى شكافد، هر انسان مومنى را مشعوف و مسرور مى كند كه بزرگان ما چقدر به هدايت انسان ها اهتمام داشته اند! حسين بن مختار مى گويد:
قُلتُ لابى عبداللهعليهالسلام
الرَّجلُ يكونُ له الشَّريكُ فَيَظهَرُ عليه قد اختانَ شيئا اءَ له اءَن ياءخُذ منه مثلَ الَّذى اءَخذَ مِن غير اءَن يُبيِّن له فقال شَوه انَّما اشترَكا باءمانَةِ الله تعالى و انِّى لاُحبُّ له ان رَاءَى شيئا مِن ذلك اءَن يَستُرَ عليه و ما اءُحبُّ اءَن ياءخُذَ منه شيئا بغير علمِهِ
.
«به امام صادقعليهالسلام
عرض كردم: انسان شريكى دارد و بعد مى فهمد كه او در مال مشاركتى خيانت كرده است. آيا شريك ديگر هم مى تواند بدون اطلاع او به همان اندازه در مال تصرف كند؟ حضرت با يك تعبير ابتدايى كه حاكى از نهايت انزجار است به دو نكته اشاره مى فرمايند: اول آن كه من دوست ندارم كسى چنين كند يعنى دستش را به خيانت آلوده كند؛ ديگر اين كه اصلا اين عمل به معناى افشاى سر است. او خطايى كرده است و تو موظف به پوشاندن عيب او هستى. عيب پوشى و چشم پوشى از عيوب ديگران يك كرامت اخلاقى و انسانى است كه بايد انسان متخلق به اين اخلاق كريمه شود».
بنابراين، موضوع امانتدارى يكى از موضوعات مورد اهتمام شرع مقدس است و از منظر معارف اخلاقى ما مامور به اداى امانتيم:
اءَداءَ الامانَةُ الى البَرِّ و الفاجرِ
.
«ما موظف به اداى امانت نسبت به نيكوكار و بدكار هستيم».
يعنى چنانچه انسان فاجر و تبهكارى، مالى را نزد انسان به امانت بگذارد، نمى توان به صرف اين كه او انسان تبهكارى است، در مالش تصرف كرد.
در مباحث گذشته، در حق رفيق و مصاحب گفتيم كه امام سجادعليهالسلام
قسم ياد كرده اند كه اگر آن شمشيرى كه پدرم را با آن به شهادت رسانده اند نزد من به امانت بگذارند، من آن امانت را بازمى گردانم
.
مسئله اداى امانت يكى از وظايف دينى، شرعى و اختلافى و اصلا شرط مسلمانى است. در بسيارى از روايت ها صريحا گفته شده است كه مسلمان بودن نه به نماز است، نه به روزه؛ اينها امورى است كه مسلمان ها به آن عادت كرده اند.
آنچه مهم است دو محور اساسى است كه مسلمانى را اثبات مى كند:
صدقِ الحديثِ و اءَداءَ الامانَةِ
.
«راستگويى در گفتار و اداى امانت در رفتار».