س. ش
اول: شادى و خشنودى
۱- شادى فاطمهعليهاالسلام
از خبر شهادت
نزديكان پيامبرصلىاللهعليهوآله
ديده بودند كه در هنگامه وفات رسول خداصلىاللهعليهوآله
صحبتهاى خصوصى و سرى بين آن حضرت و فاطمهعليهالسلام
صورت پذيرفت كه در ابتدا، زهراعليهاالسلام
گريست و در پايان صحبت آن حضرت شاد و خندان، دانه هاى اشك را پاك مى كرد.
جاى سئوال بود كه علت گريه، و سبب خنده و شادى چه بود؟
پس از وفات پيامبرصلىاللهعليهوآله
از حضرت زهراعليهاالسلام
پرسيدند، جواب داد:
علت گريه نخستين اين بود كه
حديث ۹۹:
قالت: اخبرنى ان جبرئيل كان يعارضه القران فى كل سنه مره و انه عارضه الان مرتين و انى لارى الاجل قد اقترب فاتقى الله واصبرى. فبكيت
و: قالصلىاللهعليهوآله
يا بنية انه ليس احد من نساء المسلمين اعظم رزيه منك فلا تكونى من ادنى امراة صبرا فاخبرنى انى اول اهله لحوقا به فضحكت لذلك
(در ابتدا رسول خداصلىاللهعليهوآله
به من اطلاع داد كه جبرئيل هر سال يك بار قرآن را به من عرضه مى فرمود ولى امسال و هم اكنون دوبار عرضه كرد. من مرگ و وفات خود را نزديك مى بينم. دخترم با تقوا باش و صبر پيشه كن. من با شنيدن اين خبر گريستم، سپس در ادامه سخن فرمود: دخترم هيچ زنى در مقام و منزلت مانند تو نيست پس در صبر و بردبارى مانند كمترين زنان نباش و اين را بدان كه تو نخستين كسى هستى كه به من ملحق خواهى شد. با شنيدن اين خبر خوشحال شدم و خنديدم.
)
۲- شادى ملائكه در پيروزى مؤمن
دو نفر از زنان مدينه در يك مساله دينى و عقيدتى اختلاف پيدا كردند، يكى از آنها از دوستان فاطمهعليهاالسلام
و زنى مومن، و ديگرى از دشمنان اهل بيتعليهالسلام
و فاسد بود، نزاع و خصومت را به خدمت حضرت زهراعليهاالسلام
كشاندند. آن حضرت پس از شنيدن ادعا و استدلال هر يك، با دليل و برهان قانع كننده نظر زن مومنه را اثبات كرد و ادعاى ديگرى را باطل دانست، بگونه اى كه هر دو نفر پذيرفتند، پس از پايان يافتن اختلاف و نزاع، زن مومنه اظهار خوشحالى كرد كه حق پيروز شد و باطل محكوم گرديد، حضرت زهراعليهاالسلام
فرمود:
حديث ۱۰۰:
قالت: ان فرح الملائكه باستظهارك عليها اشد من فرحك و ان حزن الشيطان و مردته بحزنها عنك اشد من حزنها:
(همانا شادى فرشتگان در غلبه تو بر آن زن فاسد بيش از شادى توست و اندوه و نگرانى شيطان و دوستان شيطان در اين شكست بيشتر و شديدتر از آن زن شكست خورده است.
)
دوم: شعرهاى فاطمهعليهاالسلام
۱- شب ازدواج و ستودن شوهر
حضرت زهراعليهاالسلام
در لحظه هاى آغازين زندگى، لب به ستايش شوهر نمونه اش گشود و به شناساندن آن بزرگمرد پرداخت و فرمود:
حديث ۱۰۱:
اضحى الفخار لنا و عز شامخ
|
|
و لقد سمونا فى بنى عدنان
|
نلت العلا و علوت فى كل الورى
|
|
و تقاصرت عن مجدك الثقلان
|
اعنى عليا خير من وطاء الثرى
|
|
ذاالمجد و الاءفضال و الاءحسان
|
فله المكارم والمعالى والحبا
|
|
ماناحت الاطيار فى الاغصان
|
(۱- افتخار و عزت والا، از آن ما شد و ما در ميان فرزندان «عدنان» سربلند شديم
۲- تو به بزرگى و برترى رسيدى و از همه آفريده ها والاتر شدى و جن و انس از عظمت تو عقب ماندند
۳- منظورم «على» است، بهترين كسى كه گام بر خاك نهاده است، بزرگوار و داراى احسان و نيكى
۴- والاييهاى اخلاقى و بزرگى ها از آن اوست، تا آنگاه كه مرغان بر شاخه ها به ترنم مشغولند)
۲- استفاده از جاذبه شعر در تربيت كودك
حضرت زهراعليهاالسلام
آنگاه كه كودكان خود را به بازى مى گرفت، و به تربيت روحى و پرورش جسمى عزيزان خود مى پرداخت، در قالب زيباى اشعار اديبانه مى فرمود:
حديث ۱۰۲:
اشبه اباك يا حسن
|
|
واخلع عن الحق الرسن
|
واعبد الها ذاالمنن
|
|
ولا توال ذالاحن
|
(۱- حسن جان! مانند پدرت علىعليهالسلام
باش و ريسمان را از گردن حق بردار
۲- خداى احسان كننده را پرستش كن و با افراد دشمن و كينه توز دوستى مكن)
و آنگاه كه امام حسينعليهالسلام
را بر روى دست نوازش مى كرد، مى فرمود:
انت شبيه بابى
|
|
لست شبيها بعلى
|
(حسين جان تو به پدرم رسول اللهصلىاللهعليهوآله
شباهت دارى و به پدرت علىعليهالسلام
شبيه نيستى.)
امام علىعليهالسلام
سخنان فاطمهعليهاالسلام
را مى شنيد و لبخند مى زد
۳- بيان مشكلات اقتصادى
الف - سخاوت و ايثارگرى
ب - خبر از شهادت حسينعليهالسلام
روزى گرسنه اى درب منزل امام علىعليهالسلام
را كوبيد و تقاضاى كمك كرد. امام علىعليهالسلام
در قالب شعرى زيبا، نيازمندى آن گرسنه بينوا را به حضرت زهراعليهاالسلام
بازگو فرمود و تذكر داد، اگر امكان دارد، كمك مناسبى شود، حضرت زهراعليهاالسلام
با شعر، چنين پاسخ داد:
حديث ۱۰۳:
امرك سمع يابن عم و طاعة
|
|
مابى من لوم و لا وضاعه
|
اطعمه و لا ابالى الساعه
|
|
ارجو اذا اشبعت من مجاعه
|
۱- فرمان تو را اى پسر عمو بيدرنگ اطاعت خواهم كرد، از طرف من تو را در اين پيشنهاد نه سرزنش و نه ملامتى خواهد بود
۲- هم اكنون اين گرسنه را طعام مى دهم و به ياد آينده خويش نخواهم افتاد و آرزو دارم با شكم گرسنه در راه خدا ايثار كنم
پس از آنكه امام بار ديگر تاكيد در اطعام گرسنه فرمود، پاسخ داد:
حديث ۱۰۴:
فسوف اعطيه و لا ابالى
|
|
و اوثر الله على عيالى
|
امسوا جياعا و هم اشبالى
|
|
اصغرهم يقتل فى القتال
|
بكربلا يقتل باغتيال
|
|
لقاتليه الويل مع وبال
|
يهوى به النار الى سفال
|
|
كبوله زادت على الاكبال
|
۱- بزودى به اين گرسنه طعام خواهم بخشيد و از گرسنگى خودم باكى ندارم. براى خدا او را بر فرزندان (گرسنه ام) مقدم مى دارم.
۲- فرزندانم ديشب را گرسنه به روز آوردند، فرزندانى كه كوچكترين آنان «حسين» در ميدان جنگ كشته خواهد شد.
۳- در كربلا فرزندم را با حيله و تزوير شهيد مى كنند واى بر قاتلان او كه عذاب دردناك و پستى و خوارى بر آنان باد.
۴- آنها كه با اين جنايت به درجات پست آتش جهنم راه مى يابند، هر لحظه بر سقوط و خوارى آنها افزوده مى شود.
امام در برابر ايثارگرى حضرت زهراعليهاالسلام
او را ستود و تشكر كرد، پاسخ شنيد:
حديث ۱۰۵:
لم يبق مما كان غير صاع
|
|
قد دبرت كفى مع الذراع
|
شبلاى والله هما جياع
|
|
يا رب لا تتركهما ضياع
|
ابوهما للخير ذواصطناع
|
|
عبل الذراعين طويل الباع
|
و ما على راسى من قناع
|
|
الا عبا نسجتها بصاع
|
۱- از آنچه در خانه ذخيره كرده بودم، جز به مقدار يك پيمانه باقى نمانده است. در حالى كه دست من «با آرد كردن گندم و گرداندن آسياب دستى» مجروح گرديده است
۲- به خدا سوگند، فرزندانم هم اكنون گرسنه اند. خدايا! آنها را به حال خود نگذار، كه از دست بروند.
۳- پدرشان علىعليهالسلام
در سخاوت و خوبيها بى نظير است، و آن چه دارد و به دست مى آورد با دستان بخشنده اش به ديگران مى بخشد.
۴- همه غذاى موجود خانه را در حالى به گرسنه مى دهم كه مقنعه و چادر مناسبى بر سر ندارم مگر عباى (چادر) كهنه اى كه خودم بافته ام و (از فراوانى وصله) اكنون در حال از بين رفتن است
۴. در فراق خويش
آنگاه كه بياد پرواز ملكوتى خويش افتاد، خطاب به علىعليهالسلام
فرمود:
حديث ۱۰۶:
ابكنى ان بكيت يا خير هاد
|
|
واسبل الدمع فهو يوم الفراق
|
يا قرين البتول اوصيك بانسل
|
|
فقد اصبحا حليفا اشتياق
|
ابكنى و ابكى لليتامى و لا تنسى
|
|
قتيل العدابطف العراق
|
فارقوا اصبحوا يتامى حيارى
|
|
احلفوالله فهو يوم الفراق
|
۱- اى همسر وفادارم اگر خواستى گريه كنى بر من گريه كن، اى بهترين راهنما و اشكها را سرازير كن كه امروز روز جدايى است.
۲- اى همدم بتول! وصيت مى كنم تو را به فرزندانم، كه همدم شوق و محبت شده اند.
۳- بر من و بر يتيمان (من) گريه كن فراموش نكن كشته دشمنى ها را در سرزمين عراق.
در حاليكه به خدا سوگند مى خورند آن روز روز جدائى است.
۴- آن جداماندگان در حالى صبح مى كنند كه يتيمان سرگردان (آن بيابانند
)، خداى را بر مى گزينند. آن روز، روز فراق و جدايى است.
۵- اشعار در غم از دست دادن پيامبرصلىاللهعليهوآله
اول: جهان پس از رحلت پيامبرصلىاللهعليهوآله
پس از دفن جنازه پاك پيامبرصلىاللهعليهوآله
، حضرت زهراعليهاالسلام
جهان را پس از غروب آفتاب نبوت اين گونه معرفى مى فرمايد:
حديث ۱۰۷:
اغبر افاق السماء و كورت
|
|
شمس النهار و اظلم العصران
|
والارض من بعد النبى كئيبه
|
|
اسفا عليه كثيره الرجفان
|
فليبكه شرق البلاد و غربها
|
|
وليبكه مضر و كل يمان
|
وليبكه الطور المعظم جوه
|
|
والبيت ذوالاستار و الاركان
|
يا خاتم الرسل المبارك ضووه
|
|
صلى عليك منزل القرآن
|
۱- افق هاى آسمانها غبار آلود شد و خورشيد گرفت و صبح و عصر ما هر دو تاريك گشت.
۲- و زمين پس از رحلت پيامبرصلىاللهعليهوآله
اسفناك و اندوهناك او است و سخت بر خود مى لرزد.
۳- در غم رحلت پيامبر اسلام بايد شرق و غرب عالم بگريند و قبيله مضر و يمان سزاوار است كه اشك ريزند.
۴. و سزاوار است كه آسمان كوه عظيم طور خانه خدا كه داراى پرده كعبه و ركن ها است، (بر رسول خدا)بگريند
۵- اى خاتم پيامبران! كه روشنائى تو مبارك است! درود خداى فرستنده قرآن بر تو باد!
دوم: دردهاى سوزناك
حديث ۱۰۸:
قالت:
قد كان بعدك انباء و هنبثه
|
|
لو كنت شاهدها لم يكبر الخطب
|
انا فقدناك فقد الارض وابلها
|
|
واختل قومك فاشهدهم فقد نكبوا
|
و كل اهل له قربى و منزله
|
|
عند الاله على الادنين مقترب
|
ابدت رجال لنا نجوى صدورهم
|
|
لما مضيت و حالت دونك الترب
|
تجهمتنا رجال واستخف بنا
|
|
لما فقدت و كل الارض مغتصب
|
و كنت بدرا و نورا يستضاء به
|
|
عليك تنزل من ذى العزه الكتب
|
و كان جبريل بالايات يونسنا
|
|
فقد فقدت فكل الخير محتجب
|
فليت قبلك كان الموتت صادفنا
|
|
لما مضيت و حالت دونك الحجب
|
انا رزئنا بما لم يرز ذوشجن
|
|
من البريه لا عجم و لا عرب
|
سيعلم المتولى الظلم حامتنا
|
|
يوم القيمه انى سوف ينقلب
|
فسوف نبكيك ما عشنا و ما بقيت
|
|
منا العيون بتهمال لها سكب
|
و قد زرئنا به محضا خليفته
|
|
صافى الضرائب والاعراق والنسب
|
فانت خير عباد الله كلهم
|
|
و اصدق الناس حين الصدق والكذب
|
و كان جبريل روح القدس زائرنا
|
|
فغاب عنا فكل الخير محتجب
|
ضاقت على بلاد بعد ما رحبت
|
|
و سيم سبطاك خسفا فيه لى نصب
|
۱- بعد از تو خبرها و مسائل مختلف و بلاهاى درهم پيچيده اى پيش آمد كه اگر تو مى بودى آن چنان بزرگ جلوه نمى كرد.
۲- ما تو را از دست داديم، مانند سرزمينى كه از باران محروم شود، و قوم تو مختل ماند بيا ببين آنها را كه (چگونه) از راه منحرف شدند.
۳- هر خاندانى كه براى او نزد خدا قرب و منزلتى بود، نزد بيگانگان هم محترم بود (غير از ما كه حرمت ما را درهم شكستند.)
۴- مردانى چند از امت تو همين كه رفتى و پرده خاك ميان ما و تو فاصله انداخت اسرار سينه ها را آشكار كردند.
۵- همين كه تو رفتى، مردانى ديگر به ما رو ترش كردند و ما را كوچك شمردند و زمينهاى ما غصب شد.
۶- پدر! تو ماه شب چهارده ما و چراغ روشن زندگانى (ما) بودى و از جانب پروردگار بر تو فرامينى نازل مى شد.
۷- جبرئيل با آيات قرآنى، مونس ما بود، ولى وقتى تو رفتى، همه خيرها پوشيده گرديد.
۸- اى كاش كه پيش از تو مرده بوديم. آنگاه كه از ميان ما رفتى و خاك ترا در زير خود پنهان كرد (و پرده و حجابها بين ما فاصله انداخت)
۹- به راستى ما بلاديدگان به مصيبتى گرفتار شديم كه هيچ بلا ديده اى نه در عجم و نه در عرب آن چنان مبتلا نگشته است.
۱۰- آن كس كه به ستم كردن بر قبيله ما دست زده باشد روز قيامت خواهد دانست كه به كجا خواهد رفت!
۱۱- تا زنده ايم و چشم داريم، بر تو اشك مى ريزيم و مثل ابر بهار بر تو مى گرييم.
۱۲- ما به رفتن كسى مصيبت زده ايم كه خلقت او بى آلايش، اخلاق او بى غل و غش، ريشه تبار او، والا و نسب او سرآمد انساب است.
۱۳- پس تو (اى پدر) بهترين همه بندگان و در هنگام سخن گفتن راستگوترين مردم بودى
۱۴- جبرئيل امين، تا زنده بودى زيارت ما را ترك نمى كرد و چون رفتى سايه از ما برگرفت و هر خيرى از ما رو پوشانده است
۱۵- بعد از تو دنيا بر من تنگ شد، پس از آن كه گشاده بود و به دو نوه ات ستمى روا داشته شد كه براى من درد و رنج فراوان دارد.
سوم: در سوگ پدر، در غروب خورشيد نبوت
حديث ۱۰۹:
قالت:
ماذا على من شم تربه احمد
|
|
ان لا يشم مدى الزمان غواليا
|
صبت على مصائب لو انها
|
|
صبت على الايام صرن لياليا
|
نفيسى على زفراتها محبوسه
|
|
يا ليتها خرجت مع الزفرات
|
لا خير بعدك فى الحياه و انما
|
|
ابكى مخافه ان تطول حياتى
|
اذا اشتد شوقى زرت قبرك باكيا
|
|
انوح و اشكو لا اراك مجاوبى
|
فياصاحب الصحراء علمتنى البكاء
|
|
و ذكرك انسانى جميع المصائب
|
فان كنت عنى فى التراب مغيبا
|
|
فما كنت عن قلب الحزين بغائب
|
۱- آن كه بوى خوش تربت (خاك قبر) پيامبرصلىاللهعليهوآله
را بوييده است، چه مى شود، اگر در زمان طولانى بوى خوش ديگرى نبويد.
۲- باران غم و اندوهى بر جانم ريخته كه اگر بر روزهاى روشن مى ريخت، آن روزها مانند (شب تيره و تار) مى گرديد
د بجانم ريخته چندان غم و درد مصيبتها كه گر بر روزها ريزد، گردد تيره چون شبها
۳- (پدر جان!) جانم با آن همه اندوه و غصه در سينه ام حبس شده است، اى كاش با همان اندوهها از بدنم خارج مى شد.
۴- (پدر جان!) بعد از تو هيچ خير و نيكى در زندگى نيست، گريه مى كنم از بيم آن كه مبادا بعد از تو زياد زنده بمانم.
۵- هر وقت اشتياقم به ديدار تو زياد مى شود گريان كنار قبر تو مى آيم، ناله و زارى مى كنم و شكوه مى نمايم، ولى جواب مرا نمى دهى.
۶- اى كسى كه در دامن خاك آرميده اى! گريه را تو به من آموختى و ياد تو همه مصائب را از ياد من مى برد.
۷- گرچه در دل خاك از من پنهان شده اى، ولى از قلب پراندوه (من) پنهان نيستى
چهارم: شكوه ها از غروب آفتاب و غربت اسلام
فاطمهعليهاالسلام
در سوگ آفتاب مى نالد و غربت اسلام را نيز با تلخى نظاره گر است، و خطاب به پدر مى فرمايد:
حديث ۱۱۰:
قالت:
قل صبرى و بان عنى عزائى
|
|
بعد فقدى لخاتم الانبياء
|
عين يا عين اسكبى الدمع سحا
|
|
ويك لا تنجلى بفيض الدماء
|
يا رسول الاله يا خيره الله
|
|
و كهف الايتام والضعفاء
|
قد بكتك الجبال والوحش جمعا
|
|
والطير والارض بعد بكى السماء
|
و بكاك الحجون والركن و
|
|
المشعر يا سيدى مع البطحاء
|
و بكاك المحراب والدرس للقر
|
|
ءآن فى الصبح معلنا والمساء
|
و بكاك الاسلام اذ صار فى
|
|
الناس غريبا من سائر الغرباء
|
لو ترى المنبر الذى كنت تعلوه
|
|
علاه الظلام بعد الضياء
|
- يا الهى عجل وفاتى سريعا
|
|
لقد تنغصت الحياه يا مولائى
|
۱- صبر و تحمل من كوتاه و عزا و مصيبت من آشكار است، چون خاتم پيامبران را از دست داده ام.
۲- ديده! اى ديده اشك ببار، واى بر تو اگر سيل اشك را جارى نسازى!
۳- اى رسول خدا! اى برگزيده حضرت حق! اى پناه يتيمان و مستضعفان!
۴- كوهها و حيوانات و پرندگان بر تو مى گريند. زمين هم پس از گريه آسمان گريست.
۵- آقاى من! شهر مكه و ركن و مشعر و سرزمين بطحاء اشكها مى بارند.
۶- آسمان و محراب و محل درس قرآن بهنگام صبح و (شام) از فراق تو گريه دارند.
۷- و اسلامى كه در ميان امت تو غريب و تنها مانده است، بر تو مى گريد.
۸- (پدر جان) اگر منبرت را بنگرى، خواهى ديد كه پس از نور و روشنائى ظلمت و تاريكى بر آن بالا مى رود.
۹- خدايا! مرگ مرا زود مقرر فرما: زيرا زندگى دنيا بر من تيره و تاريك شده است
پنجم: پيامبر جاودانه است
اذا مات يوما ميت قل ذكره
|
|
و ذكر ابى مذمات والله ازيد
|
تامل اذا الاحزان فيك تكاثرت
|
|
اعاش رسول الله ام ضمه القبر؟
|
۱- هر كس كه بميرد يادش كم مى گردد، بجز پدرم رسول الله كه هر روز ياد او فزونى مى گيرد
۲- بينديش، هنگامى كه غم و اندوه در جانت فراوان مى گردد آيا رسول خدا زنده است يا خاك قبر، او را از يادها برده است.
ششم: شكوه از مصيبت و تنهائى
حديث ۱۱۲:
قل للمغيب تحت اطباق الثرى
|
|
ان كنت تسمع صرختى و ندائيا
|
صبت على مصائب لو آنها
|
|
صبت على الايام صرن لياليا
|
قد كنت ذات حمى بظل محمد
|
|
لا اخشى من ضيم و كان جماليا
|
فاليوم اخشع للذليل واتقى
|
|
ضيمى و ادفع ظالمى بردائيا
|
فاذا بكت قمريه فى ليلها
|
|
شجنا على غصن بكيت صباحيا
|
فلا جعلن الحزن بعدك مونسى
|
|
و لا جعلن الدمع فيك وشاحيا
|
ماذا على من شم تربه احمد
|
|
ان لا يشم مدى الزمان غواليا
|
۱- بگو به آن كه در زير طبقات زمين پنهان است، آيا صداى ناله و فرياد مرا مى شنوى.
۲- مصيبت هايى بر من باريدن گرفته كه اگر بر روزها مى باريد، (روزها) شب مى شد.
۳- من در سايه محمد در حمايت و حفظت بسر مى بردم و از هيچ دشمنى و كينه اى نمى ترسيدم و او جمال (و جلوه) من بود.
۴- امروز در برابر فرومايگان خاضعم و باك دارم به من تعدى شود كه ظالم را با چادرم دفع مى كنم.
۵- اگر قمرى، شب هنگام بر شاخه اى بگيرد، من صبحگاهان مى گريم.
۶- بعد از تو حزن و اندوه را مونس خود خواهم ساخت و اشك را اسلحه خود قرار خواهم داد.
۷- چه باكى است! كسى كه خاك قبر احمد را بوييده و تمام زندگى هيچ عطرى را نبويد
هفتم: اندوه پايدار
حديث ۱۱۳:
فراقك اعظم الاشياء عندى
|
|
و فقدك فاطم ادهى النكول
|
سابكى حسره و انوح شجوا
|
|
على خل مضى اسناسبيلى
|
الا يا عين جودى واسعدينى
|
|
فضزنى دائم ابكى خليلى
|
۱- (جدايى ات پيش من سنگين ترين چيزهاست و از دست دادنت، سنگين ترين بند است
۲- از روى حسرت و اندوه، گريه و نوحه خواهم كرد، بر آن محبوبى كه رفت و راهم را روشن ساخت.
۳- الا! اى ديده! ياريم كن (تا بگريم)، چرا كه اندوهم پيوسته است و بر دوستم مى گريم
)
هشتم: اشك هاى بى قرار
پس از دفن پيامبر گرامى اسلامصلىاللهعليهوآله
يگانه دخت رسول خداصلىاللهعليهوآله
در كنار قبر پدر از اندوه جانكاه پايدار سخن گفت و فرمود:
حديث ۱۱۴:
امسى بخدى للدموع رسوم
|
|
اسفا عليك و فى الفواد كلوم
|
والصبر يحسن فى المواطن كلها
|
|
الا عليك فاءنه معدوم
|
لا عتب فى حزنى عليك لو انه
|
|
كان البكاء لمقلتى يدوم
|
۱- (در اندوه سوگ تو، بخاطر اشك فراوان بر چهره ام نشانه و بر قلبم جراحت است. اى واى از مرگ تو!
۲- شكيبايى در هر جا شايسته است، مگر بر تو كه صبرى نيست
۳- بر اندوه من در سوگ تو ملامتى نيست، اگر گريه بر مردمك چشمم تداوم مى يافت
)
نهم: غم بى پايان!
ورقه بن عبدالله ازدى از حضرت فضه نقل مى كند كه فاطمه زهراعليهاالسلام
روزى بر سر قبر اندوهگين نشست، و اينگونه نوحه سر داد:
حديث ۱۱۵:
ان حزنى عليك حزن جديد
|
|
و فوادى الله صب عتيد
|
كل يوم يزيد فيه شجونى
|
|
واكتئابى عليك ليس يبيد
|
جل خطبى فبان عنى عزائى
|
|
فبكائى فى كل وقت جديد
|
ان قلبا عليك يالف صبرا
|
|
او عزاء فاءنه لجليد
|
۱- اندوه من (پيوسته) بر تو تازه است، و قلب من به خدا سوگند عاشقى سرسخت است
۲- هر روز حزن و اندوه من (بر پدرم) تازه مى شود و نياز من براى تو هرگز از بين نمى رود
۳- فاجعه از دست دادنت بسى بزرگ است و سوگوارى ام آشكار گشته (و تسلى و بردبارى از من دور شده) پس گريه ام هر دو تازه است
۴- دلى كه در عزا و مصيبت تو صبور باشد، يا تسليت پذيرد، همانا بسيار شكيبا و پر طاقت است
سوم: شكوه هاى درد آلود و افشاگرانه
۱- شكوه از غصب امامت
از حضرت امام صادقعليهالسلام
نقل شده است كه فرمود:
حضرت فاطمهعليهالسلام
از امت ساكت و بى تفاوت، و از ابوبكر و عمر، در پيش پروردگار خود، شكوه ها مطرح مى كرد، و در حالى كه اشكهاى او جارى بود، مى فرمود:
حديث ۱۱۶:
قالت: اللهم اليك نشكو فقد نبيك و رسولك و صفيك وارتداد امته علينا، و منعهم ايانا حقنا الذى جعلته لنا فى كتابك المنزل على نبيك المرسل
(پروردگارا! بسوى تو شكايت مى كنم، اندوه از دست دادن پيامبر و فرستاده و برگزيده ات را. و به تو شكايت مى كنم از ارتداد امت پيامبرصلىاللهعليهوآله
و اين كه حق ما را از ما بازداشتند، همان حق «ولايت و رهبرى» را كه در قرآن كريم، خود بر پيامبر اسلام نازل فرمودى
)
۲- شكوه از خيانت منافقان كينه توز
ام سلمه مى گويد: خدمت حضرت زهراعليهاالسلام
رسيدم و پرسيدم:
اى دختر رسول خدا! شب را چگونه صبح كردى؟ حالت چگونه است؟
فرمود:
حديث ۱۱۷:
قالت: اصبحت بين كمد و كرب، فقد النبى و ظلم الوصى، هتك والله حجابه من اصبحت امامته مقتصه على غير ما شرع الله فى التنزيل، و سنها النبى فى التاويل، ولكنها احقاد بدريه و ترات احديه كانت عليها قلوب النفاق محتمله لامكان الوشاة
فلما استهدف الامر ارسلت علينا شابيب الاثار من مخيله الشقاق، فيقطع و ترالايمان من قسى صدورها، و لبئس على ما وعد الله من حفظ الرساله و كفاله المومنين
احرزوا عائدتهم غرور الدنيا بعد انتصار ممن فتك بآبائهم فى مواطن الكروب و منازل الشهادات
(صبح كردم در ميان حزن شديد و اندوه عظيم، در حالى كه پيامبر از دست رفته، و وصى او مظلوم واقع شده است. سوگند بخدا، حشمت و عظمت آن كس دريده و نابود شد كه بر خلاف حكم خدا در قرآن، و سنت و سفارش پيامبر اسلام در تاويل و تفسير قرآن، حق امام او را غصب كردند و به ديگران سپردند. اين گونه برخوردهاى خصمانه، از كينه توزيهاى جنگ بدر و خونخواهى كشتگانشان در جنگ احد است كه در درون قلب نفاق آميز و انديشه فتنه انگيزشان پنهان بوده است و تا كنون جرات اظهار آن را نداشتند تا در آن هنگام كه حكومت الهى بازيچه دست قدرت طلبان گرديد و امام به حق، منزوى شد، آتش كينه هاى ديرينه شان زبانه كشيد و باران مصيبتها و مشكلات را بر ما فرو ريختند، و رشته هاى ايمان را دريدند و نسبت به وعده هاى الهى در حفظ و پاسدارى از رسالت پيامبرصلىاللهعليهوآله
و دفاع از پرهيزكاران و مومنان چه زشت، عمل كردند.
اما افسوس كه در جهت انتقام گرفتن از پدران (مشرك و منافق) خود كه در جنگ هاى اسلامىعليهالسلام
جنگيدند، كشته شدند به دنيا روى آوردند، (و فريب دنيا را خوردند
)
۳- شكوه ها و آرزوى مرگ
درباره شكوه ها و غمهاى جانكاه حضرت زهراعليهاالسلام
پيامبر گرامى اسلامصلىاللهعليهوآله
به اصحاب خويش خبر داد و فرمود:
دختر آنچنان در امواج بلاها و مصيبتها، غمناك و نگران مى شود كه دست به دعا برداشته، از خدا آرزوى مرگ و شهادت مى كند و مى گويد:
حديث ۱۱۸:
يا رب انى قد سئمت الحياه و تبرمت باهل الدنيا فالحقنى بابى الهى عجل وفاتى سريعا
(پرودگارا! از زندگى خسته و روى گردان شده ام و از بندگان دنيا، بلاها و مصيبتهاى ناگوار ديدم، خدايا! مرا به پدرم (رسول خدا) متصل گردان و مرگ مرا زود برسان
۴- شكوه ها
ف - فدك، حديث شماره ۱۵۳ و ۱۵۹ و ۱۶۰
م - مبارزات سياسى
ح - حوريان بهشتى، حديث ۵۴ شكوه از سلمان فارسى
چهارم: شفاعت فاطمهعليهاالسلام
حضرت زهراعليهاالسلام
درباره شفاعت از گنهكاران امت فرمود:
حديث ۱۱۹:
قالت: اذا حشرت يوم القيامه اشفع عصاة امة النبىصلىاللهعليهوآله
(آنگاه كه در روز قيامت برانگيخته شوم، از گنهكاران امت پيامبر اسلامصلىاللهعليهوآله
شفاعت خواهم كرد
ى - يارى و كمك به شيعيان حديث ۲۱۱
پنجم: صفات شيعيان و پيروان اهل بيتعليهالسلام
يكى از پيروان اهل بيتعليهالسلام
در شهر مدينه همسرش را خدمت حضرت زهراعليهاالسلام
فرستاد، تا بپرسد، آيا شوهرم از شيعيان شما مى باشد يا نه؟
حضرت زهراعليهاالسلام
پاسخ كلى داد و فرمود:
حديث ۱۲۰:
قالت: ان كنت تعمل بما امرناك و تنتهى عما زجرناك عنه فانت من شيعتنا و الا فلا
(اگر به آن چه به شما امر مى كنيم، عمل مى كنى و از آن چه شما را برحذر مى داريم، دورى مى كنى از شيعيان مايى والا هرگز! !)
آن شخص پس از شنيدن پاسخى كلى، مضطرب شد و با توجه به ضعفها و سستى هاى خود گفت: واى بر من كه هميشه در آتش جهنم خواهم بود، همسرش نگرانى و زارى او را با سخنان مطرح شده، خدمت حضرت زهراعليهاالسلام
بازگو نمود.
حضرت فاطمهعليهاالسلام
پاسخ داد:
حديث ۱۲۱:
قالت: قولى له: ليس هكذا
شيعتنا من خيار اهل الجنه، و كل محبينا و موالى اوليائنا و معادى اعدائنا، والمسلم بقلبه و لسانه لنا
ليسوا من شيعتنا اذا خالفوا اوامرنا و نواهينا فى سائر الموبقات، و هم مع ذلك فى الجنه
و لكن بعد ما يطهرون من ذنوبهم بالبلايا و الرزايا
اوفى عرصات القيامه بانواع شدائدها
اوفى الطبق الاعلى من جهنم بعذا بها الى ان نستنقذهم بحبنا و ننقلهم اءلى حضرتنا
(از من) به همسرت بگو چنين نيست (كه او قضاوت كرده است) شيعيان ما از بهترين افراد اهل بهشتند و همه دوستان ما و دوستان دوستان ما و دشمنان دشمنان ما همه در بهشت خواهند بود. آرى كسى كه با قلب و زبان تسليم ما اهل بيت شده، اما از اوامر ما سرپيچى كند و نواهى و موارد پرهيز را محترم نشمرد از شيعيان واقعى ما نخواهد بود
گرچه اين گروه نيز پس از پاك شدن از گناهان، و تحمل مشكلات روز قيامت و قرار گرفتن اندك زمانى در طبقات بالاى جهنم و چشيدن عذاب، اهل بهشت خواهند بود و ما به خاطر دوستى شان با ما نجاتشان داده و آنان را به پيشگاه خودمان انتقال خواهيم داد
)
ششم: شهادت و شاهد
۱- اولين شهادت باطل در اسلام
- ف. فدك حديث ۱۵۴
۲- آگاهى از شهادت خويش
- ع. آگاهى از شهادت خويش، حديث ۱۳۵ و ۱۳۶ و ۱۳۷
۳- آگاهى از شهادت حسينعليهالسلام
- ع. آگاهى از شهادت خويش، حديث ۱۳۹
۴- پرسش از پيامبرصلىاللهعليهوآله
پيرامون شهادت حسينعليهالسلام
پيامبر گرامى اسلامصلىاللهعليهوآله
حوادث تلخ آينده را براى حضرت زهراعليهاالسلام
توضيح داد، و در تداوم مباحث آينده نگرى، به شهادت حضرت اباعبداللهعليهالسلام
اشاره كرد، حضرت فاطمهعليهاالسلام
پرسيد:
حديث ۱۲۲:
قالت: يا ابتاه من يقتل ولدى و قره عينى و ثمره فوادى؟
قالصلىاللهعليهوآله
شر امه من امتى
قالت: يا اباه اقرا جبرئيل عنى السلام و قل له فى اى موضع يقتل؟
قالصلىاللهعليهوآله
فى موضع يقال له كربلا! !
(اى پدر! چه كسى فرزندم و نور چشم و ميوه دلم حسينعليهالسلام
را شهيد مى كند؟)
فرمود: بدترين افراد امت من
بار ديگر پرسيد:
(اى پدر! سلام مرا به حضرت جبرئيل برسان و از او بپرس كه در كجا حسينعليهالسلام
مرا شهيد مى كنند؟)
رسول خداصلىاللهعليهوآله
فرمود: در سرزمينى كه به آن «كربلا» مى گويند.
و در روايت ديگرى فرمود:
حديث ۱۲۳:
قالت: يا ابه سلمت و رضيت و توكلت على الله
(اى پدر! در برابر خواسته هاى خدا تسليم و راضى ام و بخدا توكل كرده ام
)
۵- صحبت از شهادت كودكى كه متولد نشده بود
در يكى روزهاى باردارى حضرت زهراعليهاالسلام
پيامبرصلىاللهعليهوآله
به دخترش اطلاع داد كه:
حضرت جبرئيل خبرهائى از فرزند تو بما رسانده است كه در كربلا به شهادت مى رسد.
فاطمهعليهاالسلام
در حالى كه در هاله اى از غم و اندوه قرار گرفته بود، فرمود:
حديث ۱۲۴:
قالت: ليس لى فيه حاجة يا ابة
(اى پدر! به چنين كودكى نيازى ندارم)
رسول خداصلىاللهعليهوآله
ادامه داد كه:
دخترم اين فرزند تو حسينعليهالسلام
است و نه امام معصوم از او پديد مى آيند كه عامل تداوم و بقاء دين خدا مى باشند
حضرت زهرا (عليهاالسلام
) فرمود:
قالت يا رسول الله قد رضيت عن الله عزوجل
(اى رسول خدا! از خداوند عزيز و بزرگ راضى و سپاسگزارم
)
۶- شاهد شهادت فرزند بودن!
هنگام هجوم ناكثان و منافقان به منزل امام علىعليهالسلام
، و دفاع بى نظير و افشاگرانه حضرت زهراعليهاالسلام
، كه با جوابهاى دندان شكن، ادعاهاى آنان را باطل و با بيان حقيقت رسوايشان نمود، و چون شير در برابر صفهاى كينه توزان امروز و فراريان جنگهاى ديروز، ايستاد. و يك تنه از حريم حرمت ولايت دفاع كرد، چاره اى جز خيانت و رسوايى خود نديدند كه در منزل را به آتش كشند و يگانه دخت پيامبرصلىاللهعليهوآله
را بين در و ديوار بكوبند.
تاريخ ورق خورد، و برگ سياه ننگ آورى بر پرونده كودتاگران سقيفه افزوده شد، آرى شهادت كودكى كه متولد نشده بود، و اسم «محسن» را جلوترها پيامبر گرامى اسلام براى او انتخاب كرده بود، و شايد رمز اين انتخاب را در اين واقعيت بتوان يافت كه:
حضرت محسنعليهالسلام
اول شهيد خط مقدم دفاع از ولايت است
و همه شنيدند كه فاطمهعليهاالسلام
خطاب به فضه فرياد زد:
حديث ۱۲۵:
قالت: يا فضه اليك فخذينى فوالله لقد ما فى احشائى من حمل
(آه اى فضه! مرا درياب، سوگند به خدا، فرزندى كه در شكم داشتم به شهادت رسيد
۷- اشتياق شهادت
- ش - شادى فاطمهعليهاالسلام
حديث ۹۹