امام سجاد (ع) جمال نیایشگران

امام سجاد (ع) جمال نیایشگران0%

امام سجاد (ع) جمال نیایشگران نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: امام سجاد علیه السلام

امام سجاد (ع) جمال نیایشگران

نویسنده: احمد ترابی
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 11362
دانلود: 4077

توضیحات:

امام سجاد (ع) جمال نیایشگران
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 12 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 11362 / دانلود: 4077
اندازه اندازه اندازه
امام سجاد (ع) جمال نیایشگران

امام سجاد (ع) جمال نیایشگران

نویسنده:
فارسی

فصل پنجم: جلوه هايى از درسهاى امام سجادعليه‌السلام

جلوه هايى از درسهاى امام سجاد -عليه‌السلام

روشنترين دليل سيماى تابناك خورشيد، پرتو فروزانى است كه از آن جدا شده و روح و تن جويندگان را گرمى و توان مى بخشد. از اين رو درسها و معارفى كه از امام سجادعليه‌السلام در متون اسلامى و منابعى دينى بر جاى مانده و به ثبت رسيده، خود بهترين گواه بر منزلت علمى و نيز جايگاه اخلاقى و فضايل معنوى آن حضرت است.

چه شايسته است كه پس از ملاحظه توصيفها و تمجيدهاى ديگران و مطالعه زندگى اصحاب و شاگردان آن حضرت، خود به كوثر حياتبخش ‍ معارف آن اسوه فضيلت و دانش، دست فرو بريم و جان و انديشه را از آن سيراب سازيم.

در اين رهگذر، نخست به «رساله حقوق» و سپس به «صحيفه سجاديه» نگاهى گذرا خواهيم داشت.

رساله حقوق

در اوج حاكميت استبداد، در روزگارى كه حكام اموى با تمام توان درصدد زدودن نور شرافت و آزادى از سرزمين وحى بودند و در خاموش ساختن مناديان حق و از ميان بردن سيره حياتبخش پيامبر كرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از هيچ تلاشى فروگذار نمى كردند، دوباره از خاندان وحى نداى حق برخاست، در ميان رنجديدگان زمين دوباره قامتى درجاى ايستاد، هر چند آثار زنجيرهاى استبداد اموى هنوز بر اندامش حك بود، اما زبانش ‍ هرگز و هيچ گاه از حق و دفاع از حقوق انسانها باز نايستاد!

رساله حقوق امام سجادعليه‌السلام در عصر حاكميت جهل و جور، پيامى است فراتر از زمان خويش، بلكه فراتر از همه اعصار تمدن بشرى!

امروز كه بشر، مدعى دستيابى به عالى ترين شكل تمدن و فرهنگ ارزشى است و دم از حقوق بشر و حتى حمايت از حيوانات و يا حفظ محيط زيست مى زند، علاوه بر پوشالى بودن بسيارى از شعارهايى كه مطرح مى كند در بعد قانون شناسى و قانونگذارى نيز ضعفهايى دارد كه اگر با رساله حقوق امام سجادعليه‌السلام مقايسه شود و عنصر زمان و ظرفيت و نيازها نيز ملاحظه گردد، اوجهاى آن رساله و كاستيهاى دست نوشته هاى بشر متمدن اين عصر آشكار خواهد شد!

هر چند پذيرش اين نكته - در نگاه نخست - براى دلباختگان فرهنگهاى مادى و دور ماندگان از مكتب وحى و رسالت مشكل خواهد نمود، اما تاءمل و واقع بينى، آنان را به تواضع در برابر حق واخواهد داشت.

قبل از پرداختن به متن اين رساله، تحقيقى درباره اسناد و رجال آن، شايسته مى نمايد.

رساله حقوق در منابع روايى

پيشين ترين منابع حديثى كه رساله حقوق امام سجادعليه‌السلام را به طور كامل ثبت كرده اند عبارتند از:

۱ - تحف العقول، تاءليف حسن بن على بن حسين بن شعبه حرانى، متوفاى ۳۸۱ قمرى. در كتاب پنجاه حق از حقوق ثبت شده اما سند رساله ياد نشده است.

۲ - خصال، تاءليف ابوجعفر محمدبن على بن حسين بابويه قمى، متوفاى ۳۸۲ هجرى.

۳ - من لايحضره الفقيه، تاءليف شيخ صدوق «ابو جعفر محمد بن على... » كه از كتب چهارگانه معتبر شيعه مى باشد.

شيخ صدوق (رحمة الله عليه) در دو اثر اخير «خصال و من لا يحضر الفقيه» علاوه بر حقوق پنجگانه، حقى را تحت عنوان «حق حج» ياد كرده و در مجموع پنجاه و يك حق را متذكر شده است. هر چند در مقدمه خصال، آنجا كه فهرست حقوق ذكر گرديده از «حج» يادى به ميان نيامده است.

در حديث «من لا يحضر» سلسله سند نقل نشده و حديث مرسل است.

ميان حديث «من لا يحضر» با روايت تحف العقول و نيز روايت خصال تفاوتهايى ديده مى شد، در حالى كه ساير نقلها از آغاز به تفصيل يكايك حقوق پرداخته اند.

ثانيا در سند خصال، نامى از اسماعيل بن فضل به ميان نيامده است.

ثالثا در «من لا يحضر» تصريح نشده است كه حقوق مذكور، رساله اى است از امام سجادعليه‌السلام ولى در خصال به اين نكته تصريح شده است و عبارت چنين است:

الحقوق الخمسون التى كتب بها على بن الحسين سيدالعابدينعليه‌السلام الى بعض اصحابه...

متن رساله حقوق

حقوق الهى، پايه همه حقوق فردى و اجتماعى

امام سجادعليه‌السلام در نامه به يكى از اصحاب خويش درباره حقوق چنين نوشت:

خدايت مورد رحم و محبت قرار دهد!

آگاه باش! كه خداوند بر تو حقوقى دارد. درباره هر حركت و سكون و هر جايگاهى كه در آن قدم نهى و براى هر عضوى از اعضاى تحت فرمان تو و هر ابراز و امكاناتى كه آنها را به استخدام در مى آورى.

برخى از اين حقوق، مهمتر و گرانتر از ساير حقوق به شمار مى آيند.

بزرگترين حقوق، حقوق مربوط به خداوند است «حق معرفت و عبادت خدا و اطاعت از او... » اين حقوق «كه ترسيم كننده رابطه خلق با خالق و وظيفه انسان در برابر خداست» زيربنا و پايه ساير حقوق فردى و اجتماعى به حساب حساب مى آيد.(۴۸۵) (زيرا اگر حقوق الهى ناديده گرفته شود و انسان موجودى غير مسوول و بى هدف و فاقد تكليف به شمار آيد، در آن صورت پايبندى وى به ساير حقوق فردى و اجتماعى، لغو و بيهوده مى نمايد و هيچ قانون و تكليفى ضمانت اجرا ندارد).

فراگيرى و گستردگى دامنه حقوق

خداوند در پى حقوق ويژه خود بر خلق، حقوقى را براى تمامى اعضاى بدن از فرق تا قدم قرار داده است. چشم، گوش، زبان، دست، پا، شكم و شرمگاه؛ اينها اعضاى هفتگانه اى هستند كه افعال آدمى به وسيله آنها صورت مى گيرد.

علاوه بر اعضا كه وسيله صدور افعال مى باشند، خود افعال نيز بر انسان حقوقى دارند.

خداوند براى نماز، روزه، انفاق و پرداخت حقوق مالى، هديه و ساير افعال، بر عهده تو حقوق و قوانينى نهاده است.

در مرحله سوم نوبت به حقوق اجتماعى مى رسد؛ حقوقى كه در رابطه انسان با جمع بر او واجب مى گردد. نخست حقوق پيشوايان تو و سپس ‍ حقوق رعايا و كسانى كه تحت سرپرستى تو قرار داند و پس از آن حقوق خويشاوندان، قرار دارد.(۴۸۶)

فهرست حقوق اجتماعى

هر يك از حقوق اجتماعى كه بر شمرديم، خود خاستگاه حقوق متعددى است.

حق پيشوايان در سه بخش بايد ملاحظه شود. ۱ - حق سياستگذاران و سياستمداران و اداره كنندگان نظام اجتماعى. ۲ - حق معلمان و سرپرستان علمى و فرهنگى. ۳ - حق مولا بر بنده. البته هر مربى و اداره كننده اى خود امام و پيشوايى به شمار مى آيد و حقوقى دارد.

حقوق رعايا و نيروهاى تحت سرپرستى انسان نيز سه است. ۱ - حق رعايا و افراد جامعه كه به قانون فرمانروا و حاكم گردن مى نهند. ۲ - حق نيروهاى تحت تعليم و شاگردان، زيرا كسى كه چيزى را نمى داند و در مقام دانشجويى بر آمده، رعيت فرد عالم به حساب مى آيد. ۳ - حق كسانى كه تو اختياردار آنانى مانند زنان و يا كسانى كه مملوك تواند.

و امام حق خويشاوندان بسيار است و هر چه خويشاوندى نزديكتر باشد، حقوق نيز بيشتر و جديتر خواهد بود. ضروريتر از همه حق مادر، سپس حق پدر و پس از آن حق فرزند و در مرحله بعد حق برادر و در مراتب بعد هر كدام كه نزديكتر و نزديكترند.(۴۸۷)

از حقوق خويشاوندان كه بگذريم، حقوق اجتماعى در گستره اى ديگر مطرح است از آن جمله: حقوق مربوط به: مولا و سرپرستى كه تو را از قيد بردگى آزاد ساخته است، مولا و سرپرستى كه اكنون از الطاف او بهره ورى، كسى كه به تو احسان كرده، آن كه با نداى اذانش تو را به سوى نماز فرا خوانده، امام جماعت تو، همنشين، همسايه، رفيق، شريك، اموال، بدهكار، طلبكار، معاشر، كسى كه عليه تو ادعا دارد، كسى كه تو عليه او ادعا دارى، مشورت كننده با تو، كسى كه با او مشورت مى كنى، نصيحت خواه، نصيحت گو، آنان كه از تو بزرگترند، كسانى كه از تو كوچكترند، كسى كه دست نياز به سوى تو دراز كرده، آن كس كه به او اظهار نياز مى كنى، كسى كه با سخن يا رفتار به تو بدى روا داشته و كسى كه دانسته يا ندانسته درباره تو به خشونت رفتار كرده است.

سپس حقوق همه همكيشانت و نيز آنان كه كافرند ولى در ذمه اسلام در آمده اند و حاكميت سياسى اسلام را پذيرفته اند.

و سرانجام حقوقى كه بر اساس حالات مختلف و مناسبتهاى گوناگون، به روابط اجتماعى تعلق مى گيرد.

خوشا به حال كسى كه خدايش يارى دهد و در پايبندى به اين حقوق استوار و موفق باشد.(۴۸۸)

امام سجادعليه‌السلام هر چند در اين فهرست، به حقوق بسيار متنوع و گوناگونى اشاره كرده، اما در پايان اين حقيقت را آشكار ساخته است كه حقوق اجتماعى و فردى به آنچه گفته شد، منحصر نمى باشد، بلكه اصولا برخى از حقوق داراى جنبه متغيرى هستند كه در شرايط و زمان و مكان مختلف و مناسبات گوناگون تغيير مى كنند و يا مطرح مى شوند.

بى شك، گشودن اين زاويه، بر اتقان، اعتبار و واقع بينى اين رساله افزوده است و وسعت بينش و واقعگرايى نويسنده آن را آشكار مى سازد.

امام سجادعليه‌السلام پس از بر شمردن فهرست حقوق الهى، فردى و اجتماعى انسان، به توضيح و تشريح هر يك از آنها پرداخته است.

۱ - حقوق الهى بر انسان

حق برتر خداوند برانسان اين است كه او را عبادت كند كمترين شركى به او نورزد. اگر انسان، خداى خويش را خالصانه پرستش كند، خداوند نيز امور دنيا و آخرت او را كفايت خواهد كرد و آنچه محبوب و مطلوب آدمى است برايش حفظ و تدارك مى كند.(۴۸۹)

۲ - حق انسان بر خويش

حق نفسه آدمى بر او اين است كه آن را در اطاعت خداوند به كار گيرد. «سرمايه وجود را هدر ندهد و صرف بيهوده گيها و گمراهيها نكند. » و حق زبان، گوش، چشم و دست و... را ادا كند «آنها را در مسير باطل و پوچ به كار نيندازند» و در راستاى استفاده صحيح از اين امكانات، خداوند يارى بجويد.(۴۹۰)

۳ - حق زبان و قوانين گفتار

حق زبان اين است كه از گرفتار شدن به گفتار زشت مصون ماند و عادت بر خوبيها و سخنان نيك پيدا كند.

زبان بايد كنترل و محبوس شود، جز آنجا كه نيازى ارزشى باشد و در راستاى منافع دين و دنيا قرار گيرد. آن را از سخنان بيهوده و كم نتيجه و زيان آور، بايد دور داشت. آنچه مشخص مى كند كه كجا بايد سكوت كرد و كجا بايد سخن گفت و زبان را به كار گرفت، عقل است. جمال انسان عاقل در شيوه گفتار او متجلى است - نيرويى نيست مگر متكى به خداوند بزرگ -

جمله اخير امام سجادعليه‌السلام يعنى؛ لا قوة الا بالله العلى العظيم ظاهرا حكايت از دشوارى امر و ناتوانى انسان در مسير حفظ كامل زبان و تنظيم گفتار دارد. و هشدارى است به اين كه براى موفقيت در اين راه بايد از حمايت الهى، بهره گرفت و با استمداد از درگاه او به پيروزى رسيد.(۴۹۱)

۴ - حق قواى شنوايى

حق قواى شنوايى اين است كه آن را از شنيدن سخنان آلوده و شنيدنيهاى مضر دور نگاه دارى. گوش كانالى است به سوى قلب - مركز ادراك، تصميم گيرى و تاءثير پذيرى - انسان، اين كانال را جز بر روى سخنان ارزشى و خيرآفرين مگشاى؛ سخنانى كه يا نتيجه مثبتى براى قلبت به ارمغان آورند و يا اخلاق كريمانه اى را به تو تعليم دهند.

ابزار شنوايى، كانال و در ورودى قلب آدمى است و از اين طريق انواع معانى و مفاهيم به قلب مى رسد، خير باشد يا شر! «و لا قوة الا بالله ».(۴۹۲)

۵ - حق قواى بينايى

حق چشم اين است آن را به حرام ندوزى و جز در مسير عبرت آموزى و بينش يابى و دانش اندوزى به كارش نگيرى. همانا چشم گذرگاه عبرتها و درس آموزيهاست.(۴۹۳)

۶ - حق پا، به كارگيرى آن در مسير عزت و دين

حق پا اين است كه آن را در مسير حرام به كارنگيرى و به راهى نكشانى كه صاحبش را به ذلت افكند. پا چونان استرى است راهوار كه مى بايست تو را در راه دين و پيروزى در ميدان ارزشها پيش برد و لا قوة الا بالله.(۴۹۴)

۷ - حق دست، باز داشتن آن از تجاوز و ناحق

حق دست اين است كه آن را به حرام دراز نكنى تا به كيفر الهى مبتلا نگردى و در دنيا از سوى مردم ملامت نشوى.

دست از واجبات برمدار و با دور داشتن آن از حرام، حرمتش را نگه دار.

كارآيى آن را محدود به واجبات مساز بلكه در ميدان ارزشهاى غير واجب - مستحبات - نيز به كارش گير!

استفاده خردمندانه و شرافتمندانه از اين عضو مهم بدن - دست - پاداشهاى اخروى را به دنبال خواهد داشت.(۴۹۵)

۸ - ممنوعيت زياده روى در خوراك

حق شكم اين است كه آن را ظرف كمترين غذاى حرام قرار ندهى و نيازش ‍ را از راه حلال و به اندازه بر آورده سازى، كار تقويت را به سستى و تن پرورى و ناجوانمردى و بيعارى نكشانى.

شكم بايد به هنگام تشنگى و گرسنگى تحت كنترل باشد. سيرى زياد، مايه كسالت، كندكارى و بازماندن از ارزشها و كرامتهاست.

زياده روى در نوشيدن آب، مايه كند فهمى و كودنى مى شود.(۴۹۶)

۹ - كنترل قواى شهوى با ياد مرگ

حق اندام جنسى اين است كه آن را از مبتلا شدن به حرام نگاه دارى. و اين مهم را از طريق كنترل نگاه عملى سازى، زيرا چشم بستن از مناظر شهوت انگيز، از مهمترين عوامل مصونيت انسان به شمار مى آيد.

ياد مرگ و تهديد نفس به كيفرهاى الهى و بيم دادن خويش از مخالفت خدا نيز از ديگر عوامل امنيت فكرى و عملى انسان از آفات شهوت است.

پاكدامن ماندن نياز به كمك از سوى خدا دارد لا حول و لا قوة الا بالله(۴۹۷)

حقوق در قلمرو كردار

۱۰ - حق نماز و قوانين مربوط به آن

حق نماز اين است كه بدانى نماز حركت به درگاه الهى است. با نماز در پيشگاه خدا مى ايستى.

اگر اين حقيقت را به هنگام نماز متوجه باشى، شايسته است كه چونان بنده اى ذليل، چشم دوخته به لطف و رحمت حق، بيمناك از كجى اعمال خويش و كيفر پروردگار، اميدوار به غفران او و با تضرع و زارى در برابر خدا بايستى و نمازگزارى.

چونان كسى كه با آرامش و سرافكندگى و تواضع و كرنش به آستان بلندش ‍ سرمى سايد و در اعماق وجود با او مناجات دارد و آزادى خويش را از بند گناهانش مى طلبد. ولا قوة الا بالله(۴۹۸)

۱۱ - روزه، با دارنده از آتش و عصيان

حق روزه اين است كه بدانى حجابى است ايمنى بخش، پوشش است كه آدمى را از آفات زبان و گوش و چشم و اندام جنسى و شكم مصونيت مى دهد و از آتش ايمن مى دارد.

در حديث چنين آمده است: «روزه سپرى در برابر آتش است. »

اگر اعضاى خويش را در پس اين سپر و حجاب، از مبتلا شدن به عصيان نگاه دارى، اميد است كه وجودت از عذاب الهى در امان ماند و اگر با وجود اين حجاب، اعضاى خويش را از گناه بازندارى و با داشتن روزه، چشمت نگاه شهوت انگيز كند و قوايت به راه نادرست صرف شود، چه بسا اين حريم بشكافد و از آن شكاف بيرون افتاده، به آتش مبتلا شوى.(۴۹۹)

۱۲ - انفاق، ذخيره سازى امكانات نزد خداوند

حق انفاق و صدقه اين است كه بدانى نزد پروردگارت ذخيره مى شود. انفاق امانتى است كه نياز به گواه ندارد. اگر به اين حقيقت رسيده باشى، اين نكته را نيز درك خواهى كرد كه انفاق در نهان، مطمئنتر از انفاق در عيان است، سزاست كه انفاقها همواره سرى ميان تو و خدايت باشد. چه اين كه تظاهر به انفاق و نماياندن آن به خلق، مثل اين است كه ايشان را مطمئنتر از خدا به حساب آورده اى و ميل دارى آنان نيز گواه شاهد باشند!

پس از اين نكته كه ياد شد، بايد مراقب اين جهت باشى كه در انفاقها و بذل و بخششهايت بر كسى منت نگذارى، زيرا نفاق براى منافع خود توست و با منت نهادن و آزرده ساختن روح افراد، به همان ميزان انفاق و پس انداز تو معيوب مى شود.

منت نهادن بر ديگران به خاطر انفاقى كه كرده اى معنايش اين است كه آن انفاق را براى خود نيندوخته اى وگرنه چه دليلى دارد كه كسى براى ذخاير و اندوخته هاى خود بر ديگران منت نهد!(۵۰۰)

۱۳ - قربانى، ايثار خالصانه و بى تكلف

حق قربانى اين است كه با نيت خالص «و بدون خودنمايى» صورت گيرد. صرفا رضا و رحمت حق مورد نظر باشد و جلب توجه ديگران هدفت نباشد.

قربانى خالصانه، دور از ريا و خودنمايى است. و كارى كه براى خودنمايى نباشد خالى از تكلف و همراه با سهولت و آسانى است، زيرا خداوند براى بندگانش سهولت و آسانى قرار داده است.

زندگى ساده و متواضعانه بسيار راحت تر از زندگى پر تكلف و خان منشانه است. زيرا تواضع و ساده زيستى با روح و فطرت آدمى سازگارتر است. و لا قوة الا بالله(۵۰۱)

حقوق پيشوايان و مديران

۱۴ - حق رهبران سياسى و مديران جامعه

حق رهبر سياسى اين است كه بدانى خداوند تو را وسيله آزمايش او قرار داده است.

تسلطى كه حاكم و رهبر سياسى بر تو دارد، مايه ابتلا و آزمايش ‍ اوست.

بايد خيرخواهانه، نصيحتش كنى و از در لجاجت و ستيز با او وارد نشوى و او و خود را به هلاكت نيفكنى.

آن گونه رفتار كند كه از ناحيه حكومت و قوانين حكومتى زيانى به تو نرسد و دينت در امان بماند.

به گونه اى رفتار نكن كه تو خود شريك كارهايى باشى كه حكومت عليه تو اعمال مى كند.(۵۰۲)

(در تبيين اين بخش از رساله حقوق بايد توجه به شرايط سياسى امام سجادعليه‌السلام و نيز موقعيت شيعه داشت، زيرا امام سجادعليه‌السلام اين رهنمودها را به شيعيان خود داده است. و چون عصر آن حضرت از دورانهاى تاريك دينى و سياسى به شمار مى آيد، امامعليه‌السلام پيروان خويش را به نوعى تقيه فرا خوانده است، هر چند رهنمود آن حضرت داراى جنبه هاى عامى نيز هست زيرا اصولا اگر هميشه بنا به جنگ و معارضه با حكومتها و حاكمان و نظامهاى سياسى باشد، هرگز در جامعه ثبات سياسى شكل نخواهد گرفت و عدم ثبات سياسى بسيارى از امور اجتماعى را نيز متزلزل وناپايدار كرده و جامعه را مواجه با ركود اقتصادى و فرهنگى مى كند.

بنابراين، اصل برمدار و نصيحت ارشاد است، مگر آن جا كه حتى نصيحت و ارشاد نيز نه دنياى مردم امنيت و رفاه يابد و نه دين مردم باقى بماند. در چنين صورتى است كه تكليف فرق كرده و براى حفظ اسلام و صيانت جامعه اسلامى، جهاد عليه حاكم جائر ضرورت مى يابد.

۱۵ - حق استادان و پيشوايان علمى

حق معلمان و سرپرستان علمى اين است كه آنان را بزرگ بدارى، مجلس و حضورش را محترم شمارى و با دقت سخنانش را بشنوى.

استاد را به بيان مطالبى يارى دهى كه به كار تو مى آيد و به آن نيازمندى.

فكر را فارغ و ذهن را مهيا سازى.

با چشمپوشى از لذتها كاستن از تمايلات درونى، قلب خويش را پاك و چشم خود را جلا دهى!

خويش را پيك استاد در رساندن آن معارف به ديگران بدانى و در ايفاى رسالت علمى خود مرتكب خيانت نشوى و لا حول ولا قوة الا بالله.(۵۰۳)

۱۶ - حق سرپرستان مالك

حق مولا و مالك، چون حق حاكم است با اين تفاوت كه اين مالك است و آن مالك نيست. از اين رو اطاعت مولا در هر امر كوچك و بزرگ واجب است مگر آن جا كه تو را از حق خدا بازدارد و ميان تو و خدا و حقوق خلق حايل شود كه در اين صورت اداى حق خدا و خلق بر تو لازم است. ولاقوة الا بالله.(۵۰۴)

حقوق رعيت و عناصر تحت سرپرستى

۱۷ - حقوق مردم در نظام سياسى

حقوق مردم كه تحت مديريت و حكومت تو به سر مى برند اين است كه بدانى تو در پرتو برخى ويژگيها و توانمنديها بر آنان سرورى و فرمانروايى يافته اى، پس سزاوار است كه از موقعيت فرمانپذيرى آنان سوء استفاده نكرده، بر ايشان رحم آورى و آنان را مورد حمايت و شكيبايى قرار دهى.

قدرت خويش را با لطف و رحمت به بندگان خدا بياميزى و از اين طريق خداوند را سپاسگزارى. زيرا دوام نعمتها در پرتو شكر است. (و پايدارى حكومت و فرمانروايى در سايه راءفت و رحمت و دلسوزى براى خلق).. ولاقوة الابالله.(۵۰۵)

۱۸ - حقوق دانشجويان و متعلمان

حق آنان كه از تو علم مى آموزند، اين است كه بدانى خداوند آنچه از دانش ‍ و حكمت در اختيار تو قرار داده براى خدمتگزارى آنهاست. «يعنى؛ علم بايد در خدمت خلق خدا باشد. »

پس اگر در ايفاى اين نقش وفادار بودى و گنجينه دار امين و مهربانى به شمار آمدى و حق خدا را درباره بندگانش به نيكى به جاى آوردى، راه رشد و تكامل در پيش خواهى داشت و گرنه خائن به خدا و ظالم به خلق خواهى بود و در اين صورت سزاست كه خداوند دانش تو را برگيرد.(۵۰۶)

۱۹ - حقوق متقابل زن و مرد در نظام همسرى

حق زنى كه به وسيله ازدواج در دايره سرپرستى مرد قرار مى گيرد، اين است كه مرد به فلسفه همسرى و ارزش وجودى وى توجه داشته باشد و بداند كه خداوند، زن را مايه آرامش، آسايش انس و پاسدارى از زندگى و نظام خانواده قرار داده است. «و نبايد از او انتظارى مغادير با اين امور داشت. »

اصولا زن و مرد آن گاه كه به همسرى در مى آيند، هر كدامشان بايد نعمت وجود ديگرى را به درگاه خدا شكر گزارند و همسر خويش را موهبتى الهى بدانند كه خداوند به او عطا كرده است. آن گاه با چنين بينش و نگرشى، ضرورى است كه هر كدام از آنان نعمت خدا را به شايستگى ارج نهاده، براى هم انيس و همراهى مهربان و رحيم باشند.

در اين ميان هر چند وظايف مرد در ميدان مديريت نظام خانواده و تنظيم آن فزونتر است و جنبه مديريت وى - در امور مباح - تقويت شده است ولى اين تقدم و اولويت هرگز نبايد مورد سوء استفاده قرار گيرد و وسيله بى مهرى به حقوق زن باشد، زيرا زن به هر حال حق رحمت، انس، آرامش و كامجويى دارد و مرد موظف است كه اين حقوق را براى او تاءمين كند و نبايد نحوه مديريت و برنامه ريزى او مايه از ميان رفتن حقوق ياد شده زن گردد.(۵۰۷)

۲۰ - حقوق مملوكان برمالكان

حق مملوكان بر مالكان اين است كه مالك بداند انسان زيردست او، همانند او مخلوق وبنده خداست.

مملوك با وارد شدن در ملك مولاى خويش به منزله گوشت و خون مولا مى شود «يعنى همان گونه كه انسان از اعضاى وجود خود، هم كار مى كشد و هم نسبت به آنها راءفت و دلسوزى دارد، نسبت به مملوكان و خدمتكاران خويش نيز اين چنين است. »

مالك بايد بداند كه آفريدگار خدمتگزار و مملوك خويش نيست؛ تنها مالك اوست. «بنابراين مالك بر مملوك خدايى ندارد و در قلمرو قوانين الهى مى تواند از او كار بكشد و انتظار داشته باشد».

مالك و ارباب، نه گوش و چشم خدمتكارش را آفريده و نه واقعا روزى رسان اوست. آفريننده و روزى رسان، تنها خداست و اوست كه مملوك را تحت فرمان مالك به امانت سپرده است.

از اين رو مالك بايد رفتارى خدا پسندانه داشته باشد، هر چه خود مى خورد به مملوك خويش هم بدهد و هر چه مى پوشد به مملوك خويش هم بپوشاند، كار بيش از طاقت بر عهده اش ننهد و اگر نسبت به او نفرت و بيزارى پيدا كرد، او را بفروشد و مورد آزار و شكنجه قرار ندهد. ولا قوة الا بالله.(۵۰۸)

حقوق خويشاوندان

۲۱ - حقوق مادران

حق مادر اين است كه بدانى او تو را به گونه اى نگهدارى كرده، رشد داده و پروريده است كه نظير و مانند ندارد. از شيره وجودش به تو خورانده است، و اين كارى است كه جز مادر، كسى در حق ديگرى انجام نداده و نمى دهد.

مادر با تمام وجودش از تو حمايت و مراقبت كرده و تمامى سختيهاى دوران باردارى را بر خويش هموار ساخته است تا تو گام بر زمين نهاده اى.

مادر، دلخوش بود كه تو را سير كند، هر چند خود گرسنه بماند؛ تو را بپوشاند، هر چند خود تن پوش نداشته باشد؛ تو را سيراب كند، هر چند خود تشنه بماند؛ بر سرت سايه افكند، هرچند خود طعم آفتاب را بچشد؛ خود سختى كشد و تو را به ناز پرورد؛ بيدار ماند و تو را به خواب نوش ‍ كند.

آرى مادر! تنش ظرف وجود تو، دامنش، آرامشگاه تو و جانش، سپر بلاى تو است.

سرد و گرم جهان را به خاطر تو به جان خريد و تو بايد در خور چنين فداكارى و محبتى، شكرگزار و حق شناس وى باشى! و البته اين حق شناسى را - با چنين وسعت و ژرفايى! - جز با توفيق و كمك خداوند نتوانى!(۵۰۹)

 ۲۲- حقوق پدر

حق پدر اين است كه بدانى او اصل توست و تو شاخه وجود اويى. اگر او وجود نداشت تو نيز گام به عالم وجود نمى گذاشتى. پس هرگاه ارزشى در زندگى و وجود خود يافتى، بدان كه آن نعمت را از پدر دارى. پس بدين پايه و در خور شاءن او، قدردان و سپاسگزارش باش و لا قوة الا بالله(۵۱۰)

۲۳ - حق فرزندان و مسؤ وليت سرپرستى آنان

حق فرزند اين است كه توجه كنى او جزئى از وجود توست. فرزند با هر خير و شرى كه داشته باشد، منتسب به پدر است.

تو نسبت به ادب، خداشناسى، رفتار عبادى و دينى او مسؤ ول هستى و در قبال آن پاداش و يا كيفر خواهى داشت.

پس فرزندت را چنان پرورشى ده كه در دنيا مايه افتخار و زينت تو باشد و در آخرت، نزد خداوند معذور باشى. و لا حول و لا قوة الا بالله(۵۱۱)

۲۴ - حقوق برادران

حق برادر اين است كه او را دست كار آمد و كارگشاى خويش بدانى. و وى را پشتوانه اى امن و مايه عزت و اعتماد به شمار آورى. و بدانى كه او نيروى تو در برابر مشكلات و ناهنجاريهاست. پس او را در راستاى گناه و معصيت حق و وسيله ظلم به حقوق الهى قرار نده.

او را در اصلاح امور خويش رها مكن و در برابر دشمنان تنها مگذار، ميان او و شياطين مانع شو، از نصيحت كردن او دريغ ننما و در مسير خدا همواره به او توجه داشته باش، اگر فرمانبر خدا و بنده مطيع حق بود - مطيع فرمانش ‍ باش - ولى اگر اهل گناه معصيت بود، فرمان و خواست خدا را بر خواست او مقدم دار.(۵۱۲)

۲۵ - حق مولى و آزاد كننده عبد

بنده اى كه به وسيله مولايش آزاد شده بايد سپاسگزار لطف مولايش باشد؛ چه اين كه مولا را از ذلت بندگى رهانيده و به او عزت آزادى بحشيده است، بهره ورى از امور حلال دنيا را بر او ممكن ساخته و تمامى وقت و امكاناتش را در اختيار او نهاده تا به هر اندازه خواست به عبادت خداوند بپردازد...

مولايى كه بنده را آزاد مى سازد، نزديكرين كس به آن آزاد شده - پس از خويشاوندان رحمى او - است. اگر مولا نيازى به كمك و هميارى پيدا كرد، سزاوارترين كس به يارى دادن او، همان آزاد شده اوست.(۵۱۳)

۲۶ - حق بنده آزاد شده، برمولا خويش

مولايى كه بنده اش را آزاد مى كند، بايد بداند كه خداوند او را حامى و پناه آن بنده بى پناه قرار داده است، در حقيقت او - بنده آزاد شده - وسيله اى است ميان خدا و مولا «يعنى با لطف و رحمت نسبت به بنده اش مى تواند جلب رضاى خدا كند و رحمت الهى را نصيب خويش سازد» تا آنجا كه مى سزد همان برده ناتوان كه در جامعه بظاهر قدر و هويتى ندارد، مولاى خويش را از آتش دوزخ برهاند و حفظ كند. و اين پاداش اخروى مولا در قبال لطف و محبت به اوست. و اما پاداش دنيوى اين است كه اگر بنده آزاد شده وارثى نداشته باشد، مولايى كه به او نعمت آزادى بخشيده، ميراث بر او خواهد بود تا در برابر مالى باشد كه براى او صرف كرده است.

اگر مولا پس از آزاد سازى بنده خويش، حقوق بعدى او را ادا نكند چه بسا ميراث آن عبد، بر مولا گوارا «حلال» نباشد. و لا قوة الا بالله(۵۱۴)

«در روزگار ما، هر چند مسئله بردگى به صورت گذشته مطرح نيست و اصولا تدابير رهايى بخش اسلامى، سبب گرديده است تا در ممالك اسلامى قبل از ساير جوامع مسئله بردگى و برده دارى از ميان برود، اما ثبت اين حقوق كه امام سجادعليه‌السلام براى حقوق متقابل «مولا» و «بنده آزاد شده او» مطرح كرده، از آن جهت ثمر بخش است كه اين رهنمودها خود گواه تدابير عميق رهبران دينى در گشودن زنجيرهاى بردگى و پس از آن حمايت اجتماعى از ايشان است.

برده اى كه آزاد مى شود، عنصرى است بى پيوند با جامعه، غريب و بى پناه و نيازمند حمايت و مساعدت. از اين رو امام سجادعليه‌السلام بر اساس ‍ مبانى دينى، مولا را موظف مى داند كه پس از آزاد ساختن بنده خويش، او را رها و بى پناه نگذارد بلكه براى آزاد زيستن او را يارى دهد.

اكنون دانسته مى شود كه چقدر فاصله است ميان ذهنيت برده دارى در جوامع غير اسلامى با آنچه در جوامع اسلامى بوده است! چقدر فرق است ميان جوامع غربى و اروپايى و جوامع صدر اسلام و رفتار آنان با بردگان. چه اين كه در جوامع غربى انسانهاى آزاد را به جرم پوست سياهشان به اسارت كشيده و به ممالك خود آورده و به عنوان برده مورد بدترين سوء استفاده ها قرار مى دادند و اكنون كه بظاهر آن گونه برده دارى را كنار گذشته اند به غارت منابع اقتصادى و ملى و فرهنگى ملتهاى جهان سوم پرداخته اند و در پوشش حمايت از حقوق بشر، آزاديخواهان جهان را به تروريست بودن محكوم مى كنند و در برابر چشم جهانيان، خود به هر سرزمين و ملتى كه بخواهند زور مى گويند، فرمان مى رانند، لشكركشى مى كنند و حكومتهاى مردمى را عزل و حكام وابسته به خويش را بر سر ملتهاى مسلمان مسلط مى دارند!

چه قدر تفاوت است ميان تزويرگرانى كه امروز در صحنه جهانى دم از دموكراسى و حقوق بشر مى زنند و هدفى جز حمايت از منافع سلطه گرانه خويش ندارند، با رهبران مسؤ ول و صادقى چون امام سجادعليه‌السلام كه اگر در رساله حقوقش سخن از حمايت محرومان و بردگان به ميان آورده، خود در طول زندگيش صدها اسير را آزاد ساخته و نه تنها به بردگان - كه انسانند و بنده خدايند - بلكه به حيوانات نيز كمترين ظلم و آزارى وارد نساخته است.)

۲۷ - حق احسان كنندگان به انسان

حق آن كس كه به تو نيكى و احسان كرده، اين است كه از او تشكر كنى و مراتب امتنان و قدرشناسى خود را به او بنمايى، لطفش را به زبان آرى، او را در محافل به نيكى يادكنى و در اعماق وجودت برايش خالصانه دعا كنى تا از اين طريق در نهان و عيان قدرشناسى كرده باشى. اگر توانستى بايد لطفش ‍ را جبران كنى وگرنه مترصد فرصتى مناسب باشى.(۵۱۵)

۲۸ - حق مؤ ذنان و مناديان نماز

مؤ ذن، خداى را به ياد تو مى آورد و به عبادت حق فرا مى خواند و بهترين بارى دهنده تو در راستاى عبادتى است كه خداوند بر تو واجب ساخته است.

سپاس از مؤ ذنان در حقيقت سپاس از احسانگران است.

آن گاه كه تو در خانه آرميده اى چه بسا او را متهم كنى «چرا كه در سحرگاه تو را از بستر گرم به محراب فرا مى خواند و اين ناسازگار با طبع آسايش ‍ طلب آدمى است و نفس را خوش نمى آيد» اما او در كار خويش از سوى خدا هرگز متهم نيست «شيوه اش مورد رضاى خداست».

منادى اذان، نعمتى است از خدا بر تو، پس با نعمت خدا بر خوردى نيك داشته باش و شاكر باش.(۵۱۶)

۲۹ - حق معنوى امام جماعت

آن كسى كه در نماز جماعت به امامت مى ايستد، سفيرى ميان تو و خداست. نماينده تو به درگاه پروردگار است، از جانب تو سخن مى گويد، برايت دعا مى كند و از جانب، تو واجبات و مستحبات نماز را به جا مى آورد، اگر نقصى در كار او باشد، مقصر اوست و نه تو در حالى در كاستيهاى عمل او شريك نيستى.

تو به امام جماعت احسان خاصى نكرده اى اما او خود و نمازش را سپر تو ساخته و اين لطف، شايان قدردانى است. «و لا قوة الا بالله»(۵۱۷)

۳۰ - حقوق همنشينان

حق همنشين اين است كه با او نرمش و ملايمت اخلاقى داشته باشى، در گفتگوى با او از مرز انصاف نگذرى، با بى مهرى نگاه از او برنگيرى و در خور فهم او با وى سخن بگويى.

اگر تو بر او وارد شده اى، حق حركت و اقدام به ترك مجلس با توست ولى اگر تو ابتدا خواستن از وى، حركت كنى و مجلس را ترك گويى. «ولا قوة بالله».(۵۱۸)

چنان كه در اين رهنمود تاءمل شود، امامعليه‌السلام به ريزترين نكات اخلاقى و لطيفترين مسايل روابط اجتماعى اشاره كرده است. نكاتى كه اگر مورد توجه قرار گيرد، جامعه اسلامى در اوج اخلاق و آداب صحيح اجتماعى قرار مى گيرد و بى نياز از رهاوردهاى ناهنجار روانشناسان و دانشمندان علوم تربيتى غرب و شرق خواهد بود.

۳۱ - حق همسايگان

حق همسايه اين است كه در غياب وى «آبرو و امكانات» او را نگاهبان باشى در حضورش، احترام وى را نگاه دارى. هماره ياريش دهى، درصدد عيبجويى او و كنجكاو لغزشهايش نباشى. اگر اتفاقا عيبى از او مشاهده كردى، آن عيب را در سينه ات نهان دارى، آن گونه كه سرنيزه ها نتوانند دژ سينه ات را فتح كنند و به آن سر دست يابند!

اگر همسايه ات با كسى راز مى گويد، سعى نكن تا از رازش مطلع شوى.

در سختيها، تنهايش مگذار، در نعمت بر او رشك مبر، از خطايش درگذر! به بدگويانش مجال و زمينه بدگويى مده، اگر دغلكارى از سر تزوير با او طرح دوستى ريخت و مشاور و نصيحت گوى او شد، ماهيت آن دغلكار را بر او آشكار ساز!

با همسايه ات خوش رفتار باش. و لا حول قوة الا بالله.(۵۱۹)

۳۲ - حق همراهان و همسفران

حق همراه و همسفر اين است كه تو در نيكى و محبت از او برتر و فزونتر باشى و اگر فزوتر نيستى دست كم با او برابر باشى آن گونه كه تو را اكرام و احترام مى كند تو نيز او را حرمت نهى و اكرام كنى.

اجازه نده در جوانمردى بر تو پيشى گيرد! و اگر پيشى گرفت، درصدد جبران باش!

در مسير دوستى كوتاهى نكن. خيرخواه و پاسدار عزت و آبرويش ‍ باش!

در راه اطاعت خدا ياريش كن و در ترك گناه معاونش باش!

براى او لطف و رحمت باش و نه مايه عذاب و رنج! و لا قوه الا بالله.(۵۲۰)

۳۳ - حق شريك

حق شريك اين است كه در نبودن او كارهايش را سامان دهى و در حضورش ‍ با وى به مساوات و برابرى رفتار كنى، تنها بر اساس راءى خويش و بدون مشورت با وى تصميم نگيرى، مستبدانه عمل ننمايى از داراييش نگهدارى كنى و در هر موضوع كوچك و بزرگى به او خيانت نورزى. اين حديث به ما رسيده است كه: دست حمايت خداوند بر سر دو شريك است تا آن زمان كه به هم خيانت نورزند. و لا قوه الا بالله.(۵۲۱)

۳۴ - حق داراييها و امكانات مادى

حق مال اين است كه آن را از حرام به كف نيازى، در حرام به كار نگيرى، از صرف آن در امور بايسته و ارزشى دريغ ننمايى و در مسايل غير ضرورى آن را به هدر ندهى.

داراييها و امكاناتى كه از آن خداست و موهبت او به توست در مسير خدا و وسيله اى براى تقرب به او قرار ده. آنها را براى كسانى به ارث نگذار كه چه بسا تو را ستايش هم نكنند و براى تو جانشين شايسته اى نباشند.

با ارث دادن اموال فراوان به وارثان ناشايست، در حقيقت تو آنها را در حيف و ميل امكاناتت يارى داده اى.

بر فرض كه وارثان تو شايسته باشند و مالت را در راه خدا صرف كنند، باز اين آنهايند كه منافع معنويش را مى برند و اين تو هستى كه بايد حسرت و پشيمانى و كيفر و مؤ اخذه به دست آوردن آن اموال را داشته باشى و تحمل كنى. «و لا قوه الا بالله».(۵۲۲)

۳۵ - حقوق طلبكاران

حق طلبكار اين است كه اگر مال و طلب او را در اختيار دارى و مى توانى طلبش را ادا كنى، او را سرگردان و معطل نگذارى، زيرا رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «مسامحه كارى بدهكار نسبت به پرداخت حق طلبكار ظلم است.»

و اما اگر حق طلبكار را اكنون در اختيار ندارى، سعى كن كه با زبان خوش، رضايت او را به دست آورى و مهلت گيرى و با لطف بازش گردانى، نه اين كه هم مالش را به او ندهى و هم با او به درشتى و خشونت رفتار كنى! زيرا اين كار فرومايگى است. «و لا قوه الا بالله. »(۵۲۳)

۳۶ - حق معاشران

حق معاشر اين است كه از در نيرنگ و تقلب و دروغ با او وارد نشوى، اغفالش نكنى و چون دشمن بيرحم او را نكوبى. اگر به تو اعتماد كرد توانت را در مسير رعايت حال او به كارگيرى زيرا فريب دادن شخصى كه به تو اعتماد كرده چونان ربا و رباخوارى است. «و لا قوه الا بالله ».(۵۲۴)

۳۷ - حق مدعيان و شاكيان

حق مدعى اين است كه اگر ادعايش بحق است و دلايلش صحيح و منطقى است او را رد نكنى، بلكه خويش را در كنار او و همصداى او، عليه خويش ‍ به شمار آورى! بى آن كه نيازى به شاهد باشد، تو خود هم گواه باشى و هم داور.

اين حق خدا بر توست.!

و چنانچه ادعاى او باطل و نارواست، نرمش و تهديد را درهم آميزى و او را به دينش سوگند دهى و با ياد خدا، سرسختى او را درهم فرو ريزى. سخنان بيهوده و جنجال را به ميدان نياورى، زيرا اين گونه سخنان نه خشم طرف مقابل را مى كاهد و نه تو را به مقصود مى رساند بلكه ناظران تو را متهم واقعى مى پندارند. سخن ناهنجار شراره بديها را مى افروزد و سخن نيك آتش شر را خاموش مى كند. «و لا قوه الا بالله».(۵۲۵)

۳۸ - حق كسانى كه مورد ادعا و شكايتند

حق كسانى كه عليه آنان شكايت و ادعا دارى اين است كه حق خويش و ادعاى خود را عليه او بنرمى طرح كنى زيرا ادعا هماره براى شخص مقابل، ناراحت كننده است (و نرمش در گفتار قدرى از اين ناراحتى خواهد كاست).

با ملايمت و آرامى و بيان روشن و لطيف استدلال كن، به جاى دليل و برهان به جار و جنجال روى نياور! زيرا قيل و قال، حرف حسابت را هم پايمال مى كند. و مشكلاتى جبران ناپذير به وجود مى آورد «و لا قوه الا بالله ».(۵۲۶)

۳۹ - حق مشورت كنندگان و راءى خواهان

حق كسى كه با تو مشورت مى كند و نظر تو را درباره مسئله اى جويا مى شود اين است كه اگر نظر درست و بايسته اى دارى در نصيحت و راهنمايى او بكوشى و راهى را به او بنمايى كه اگر خودت جاى او بودى همان راه را برمى گزيدى.

در كار نصحيت، بايد به شيوه اى رفتار كنى كه وحشت را از او بزدايى و او را در اقدام به عمل يارى دهى!

و چنانچه در مسئله مورد پرستش، نظر قاطع و ديد روشنى ندارى و كسى را مى شناسى كه صاحب نظر و مورد اعتماد است، مشورت خواه را به آن شخص راهنمايى كنى تا از او نظر خواهى كند. تو با اين روش مى توانى به او خدمتى شايان داشته باشى. «ولا قوة الا بالله. »(۵۲۷)

۴۰ - حق مشاوران و رايزنان

حق كسى كه مورد مشورت تو قرار مى گيرد اين است كه وقتى نظر خويش را ابراز كرد و موافق ميل تو نظر نداد، او را متهم نكنى! نظرها مختلف است و تو در انتخاب و پذيرش نظر او مجبور نيستى. بنابراين اگر او را شايسته مشورت دانسته اى، متهمش نكن! بلكه در برابر اظهار نظر وى، از او تشكر و قدردانى كن.

و در صورتى كه نظر او با نظر تو موافق بود، از خدا سپاسگزارى كنى و از او - مشاور - تشكر نمايى و هماره در فكر تلافى لطف او باشى. «ولا قوة الا بالله».(۵۲۸)

۴۱ - حق نصيحت طلبان

كسى كه از تو نصحيت مى خواهد حقش اين است كه بينش و نظر درست خود را به او عرضه دارى و سخن در حد فهم و درك او گويى، زيرا هر انديشه اى، گنجايش و تحملى خاص دارد. روش به تو در نصيحت و راهنمايى ديگران بايد آميخته با رحمت و ملاطفت باشد! «و لا قوة ابالله».(۵۲۹)

۴۲ - حق خيرخواهان نصيحت گويان

كسى كه از سير خيرخواهى به نصحيت تو مى پردازد، حقش اين است كه در برابر او نرم باشى و سرسختى نشان ندهى، دلت را براى درك نصيحتش ‍ آماده كنى و خوب گوش فرا دهى. اگر سخنانش درست بود، خداى را سپاس گويى و راهنماييش را بپذيرى و قدردانى كنى، و اگر مطالبش را درست نيافتى، متهمش نكنى زيرا نهايت اين است كه او در تشخيص به خطا رفته است و با تو غرضى ندارد!

بلى! اگر «نصيحت گو» از آغاز براى تو شناخته شده و مورد اتهام باشد، در اين صورت مجالى براى پذيرش راءى او نيست. «و لا قوة الا بالله.(۵۳۰) »

۴۳ - حقوق بزرگسالان

حق كسانى كه از تو بزرگسالترند اين است كه آنان را حرمت نهى. و اگر كسى از ايشان در ميدان دين و معنويت، داراى سبقت و فضيلت است، بدين خاطر نيز او را ارجمند بدارى!

از در مخالفت و خصومت با او رويارو نشوى. در راه رفتن بر او سبقت نگيرى، كم خردش نپندارى، اگر رفتار ناهنجارى از او ديده شد، شكيبا باشى و به دليل پيشينه ديندارى و كهنسالى وى، احترام او را نگاه دارى، زيرا حق سن و سال چون حق اسلام و ديندارى است. «ولا قوة الا بالله».(۵۳۱)

۴۴ - حق خردسالان و كوچكتران

خردسالان را بايد مورد رحمت قرار دهى و در تربيت و تعليمشان بكوشى، از لغزشهايشان چشم پوشى و بر خطاهاى آنان پرده تغافل افكنى، با ايشان سازگار باشى و ياريشان دهى.

پوشش خطاهاى كودكانه خردسالان، زمينه اصلاح رفتار آنان است «و انگشت نهادن بر نقاط ضعف ايشان وجب تجرى و بى باكى و تحقير مى شود. »

بايد با كودك مدارا كرد و با او درنيفتاد. اين روش براى رشد و هدايت وى مناسبتر است.(۵۳۲)

۴۵ - حق نيازمندان و وامخوهان

حق آنان كه نزد تو اظهار نياز مى كنند و از تو طلب يارى دارند اين است كه در رفع گرفتارى و حاجتش تلاش كنى و براى گشايش دشواريهايش دعا نمايى.

اگر در صداقت و راستگوييش ترديد دارى و به او بدبين هستى، نخست در اين نكته بينديش كه بى اعتمادى تو به معلول چيست؟ آيا وساوس شيطانى سبب اين ترديد شده است تا تو را از خدمت به او و ثواب الهى محروم كند و نگذارد به پرودگار تقرب جويى! يا ترديد تو علتى معقول و منطقى دارد؟

به هر حال اگر تصميم ندارى نيازش را برآورده سازى، آبرويش را نريز و با زبان خويش او را رد كن. هر چند اگر بتوانى بر ترديدها وسوسه هاى درونى غلبه پيدا كنى و حاجتش را برآورى، نشان عزم راسخ توست.(۵۳۳)

۴۶ - حق نياز برآوران مسؤ ولان

حق كسى كه نياز خويش را نزد او اظهار مى دارى تا او نيازت را برآورد، اين است كه اگر خواسته ات را برآورد و چيزى به تو عطا كرد، با تشكر و سپاس ‍ از او بپذيرى و مراتب فضل او را قدردانى كنى و اگر عذرى آورد و گفت نمى تواند در خواست تو را برآورده سازد، عذر او را بپذيرى و به او بدگمان نشوى و عذر او را بهانه جويى نپندارى. «و بر فرض كه او بى جهت مالش را دريغ كرده باشد» مال خود اوست و كسى را بر مالش توبيخ نمى كنند، هر چند در اين صورت او ظالم به شمار آيد. همانا انسان بسيار ستمگر و سياهكار و ناسپاس است.(۵۳۴)

۴۷ - حق شاد كنندگان و مسرت آفرينان

كسى كه وسيله خشنودى تو را فراهم آورده و خداوند از طريق او تو را مسرور گردانيده است، حقش اين است كه اگر انگيزه اصلى او، شادمان ساختن تو بوده است، نخست خداى را شكرگويى و سپس از خود آن شخص قدردانى نمايى و در فكر جبران لطف او باشى.

و اگر منظور او مسرور ساختن تو نبوده است «كار را به انگيزه و هدف ديگرى انجام داده ولى در نهايت به نفع تو هم تمام شده است» باز هم خداى را سپاس گو و بدان كه اراده الهى در رسيدن اين شادى به تو نقش ‍ داشته است. و به هر حال آن شخص را نيز دوست بدار و خيرخواهش باش ‍ زيرا وسيله لطف الهى در حق تو قرار گرفته، هر چند نيت آن نداشته است. «ولا قوة الا بالله ».(۵۳۵)

۴۸ - حق بدى كنندگان و جفا كاران

كسى كه واسطه شر شده و به وسيله او امرى ناگوار به تو رسيده است، حقش اين است كه اگر به عمد بوده، از او بگذرى تا با عفو تو، ريشه بدى و بدخواهى كنده شود و هم نشان ادب و اخلاق والاى تو باشد. خداوند مى فرمايد: «آنان كه پس از ستم ديدن در صدد انتقام برآيند مورد تعرض ‍ قرار نمى گيرند و... البته آن كس كه از انتقام چشم بپوشد و صبر كند نشان اراده محكم اوست. » و نيز خداوند مى فرمايد: «اگر انتقام مى گيريد به قدر ستمى كه ديده ايد انتقام بگيريد و اگر صبر كنيد البته بهتر است. »

اما اگر عمدى در كار نبوده است و آن شخص ندانسته و ناخواسته به تو جفا كرده است، نبايد در فكر انتقام باشى و نبايد خطا را با عمد مكافات دهى بلكه با شيوه اى شايسته او را از كردارش بازگردان. «و لا قوة الا بالله».(۵۳۶)

۴۹ - حقوق همكيشان

حق آنان همكيش تواند اين است كه مايه رحمت آنان باشى، با بد رفتارانشان مدارا كنى و به صلاح دعوتشان نمايى و از نيك رفتارشان تشكر كنى... پس به همه همكيشان خويش دعا كن، همه را يارى ده، موقعيت ارزشى هر يك را رعايت كن، كهنسالان را به جاى پدر، كودكان را به جاى فرزند و ميانسالان را به جاى برادر خود به شمار آور، هر كس نزد تو آمد با وى لطف و مهربانى كن و حقوق برادرى را در حقش مراعات كن. «ولا قوة الا بالله».(۵۳۷)

۵۰ - حق اهل ذمه «كافرانى كه در پناه حكومت اسلامى اند»

حق ذميان و يهود و نصارى و مجوس كه در جامعه اسلامى و يا در پناه حكومت اسلامى زندگى مى كنند و حاكميت سياسى اسلام را پذيرفته اند، اين است كه آنچه خداوند از ايشان پذيرفته، تو هم بپذيرى، عهد و پيمان خدا را در حقشان رعايت كنى، تنها چيزى را از آنان طلب كنى كه در قرار داد و پيمان با ايشان قيد شده و خود پذيرفته اند، خدا پسندانه با آنها رفتار كنى و به احترام خدا و رسول آنها را نيازارى. زيرا از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روايت شده است: «هر كس به كافرى كه در پناه اسلام قرار گرفته، ستم روا دارد، با من دشمنى ورزيده است و من دشمن اويم». پس تقواى الهى را درباره كافران ذمى رعايت كن «و لا حول قوة الا بالله».(۵۳۸)

استمداد از خداوند در ايفاى حقوق

در پايان رساله حقوق پس از ترسيم حقوق الهى و اجتماعى و فردى مؤمنان، چنين آمده است:

«اين حقوق پنجاه گانه بر سراسر زندگى انسان سايه افكنده است و آدمى به هر حال از مجموعه اين قوانين و حقوق نمى تواند به دور بماند. عمل بر طبق اين حقوق ضرورى است و بايد در ايفاى اين وظايف خطير از خداوند استعانت و يارى جست.

هيچ نيرو و توانى نيست مگر متكى به خداى يگانه.

سپاس همه جانبه، مخصوص خداوند، پرودگار جهانيان است.(۵۳۹)

صحيفه سجاديه

در كنار روايات متعددى كه از امام سجادعليه‌السلام در كتابهاى حديثى ياد شده است، آثار مستقلى نيز در زمينه معارف اسلامى به آن حضرت نسبت داده اند، مانند تدوين نسخه هاى متعددى از قرآن كريم، كه هم اكنون برخى از آنها در موزه ها نگهدارى مى شود.(۵۴۰)

اما در ميان اين آثار، آنچه از همه مهمتر و متقن تر به شمار مى آيد، صحيفه كامله سجاديه است كه برخى آن را دومين كتاب تدوين يافته در جهان اسلام دانسته اند.(۵۴۱)

اهل دانش اذعان دارند كه صحيفه سجاديه از نظر جايگاه ارزشى، پس از قرآن و نهج البلاغه قرار دارد و در شمار ارزنده ترين منابع معرفتى جاى گرفته است.

محتواى معرفتى، توحيدى، اخلاقى و حتى حكمتهاى سازنده و نصايح و رهنمودهاى اجتماعى نهفته در لابلاى مضامين اين كتاب، خود گوياترين گواه بر ارزش آن است. آنچه از صحيفه اكنون در اختيار ماست، مشتمل بر پنجاه و چهارباب است كه هر باب در بردارنده نيايشى ويژه مى باشد.

در برخى از احاديث، تعداد دعاهاى صحيفه هفتاد و پنج دعا دانسته شده است.(۵۴۲) اين مجموعه به صورت كامل، اكنون در دسترس نيست و آنچه بيشتر آشناست، نسخه «بهاء الشرف» مى باشد كه تنها پنجاه و چهار نيايش را در بردارد.

مستدركات صحيفه

از آنجا كه تمامى ادعيه و نيايشهاى امام سجادعليه‌السلام در صحيفه كامله نيامده است. برخى از عالمان درصدد برآمدند تا آن ادعيه را به عنوان مستدركات صحيفه ثبت كنند از آن جمله:

محدث بزرگ، محمدبن حسن حر عاملى (رحمة الله عليه) «متولد ۱۱۰۴ هجرى» نويسنده كتاب ارجمند «وسايل الشيعه» صحيفه اى در تكميل صحيفه سجاديه تاءليف كرده و نام آن را «اخت الصحيفه» نهاده است.

برخى نقل كرده اند كه شيخ محمدبن على حرفوشى نيز كه چهل سال قبل از صاحب وسائل بدرود حيات گفته است، مستدركاتى بر صحيفه سجاديه داشته است.(۵۴۳)

مرحوم شيخ آقا بزرگ تهرانى در كتاب «الذريعه»(۵۴۴) و نيز مرحوم سيد محمد مشكوة در مقدمه صحيفه سجاديه، كسان ديگرى را با مستدركاتى ديگر ياد كرده اند كه براى اطلاع فزونتر مى توان به اين دو منبع مراجعه كرد.

شرحهاى نگاشته شده بر صحيفه

از جمله دلايل اهميت جايگاه صحيفه در ميان انديشمدان اسلامى اين است كه بر آن شروح و حواشى متعددى نگاشته اند. كثرت اين شروح گواه اهتمام آنان به مضامين و محتواى صحيفه و ارزش گذارى آنان به سند آن مى باشد.

صاحب الذريعة متجاوز از شصت كتاب را ياد كرده كه در اين باره تاءليف شده است.(۵۴۵)

برخى آن شرحها چنين است:

۱ - شرح: از ابوجعفر محمدبن منصور بن احمدبن ادريس حلى «متوفاى ۵۸۹ هجرى»؛

۲ - شرح: از ابوالعباس احمدبن يوسف بن حسن بن رافع بن حسين سووان شيبانى موصلى «متوفاى ۶۸۰ هجرى»؛

۳ - شرح: از ابن فتاح «مفتاح» زيدى «متوفاى ۸۷۷ هجرى»؛

۴ - شرح: از تقى الدين ابراهيم بن على بن حسن بن محمدبن صالح بن اسماعيل كفعمى، صاحب مصباح «متوفاى ۹۰۵ هجرى»؛

۵ - شرح: از نورالدين ابى الحسن على بن عبدالعالى كركى (متوفاى ۹۴۰ هجرى)؛

۶ - شرح: از عزالدين حسين بن عبدالصمد حارثى عاملى والد شيخ بهائى «متوفاى ۹۸۴ هجرى»؛

۷ - شرح از سيد حسين بن حسن بن ابى جعفر محمد موسى كركى «متوفاى ۱۰۰۱ هجرى»؛

۸ - شرح: از حاشيه شيخ بهايى معروف به «حديقة الهلاليه» «متوفاى ۱۰۳۰ هجرى»؛

۹ - شرح: از ابوجعفر محمدبن جمال الدين ابى منصور حسن بن شهيد ثانى «متوفاى ۱۰۳۰»؛

۱۰ - شرح: از از مير محمدباقر حسينى استرآبادى معروف به محقق داماد «متوفاى ۱۰۴۰ هجرى»؛

۱۱ - شرح: از حاشيه فخرالدين محمد على طريحى، صاحب البحرين «متوفاى ۱۰۸۵ هجرى»؛

۱۲ - شرح: از محمدبن شاه مرتضى معروف به مولى محسن فيض كاشانى «متوفاى ۱۰۹۱ هجرى»؛

۱۳ - شرح: از «فرائد الطريفه» از علامه محمد باقر مجلسى «متوفاى ۱۱۱۱ هجرى»؛

۱۴ - شرح: از نعمة الله بن عبدالله موسوى تسترى معروف به سيد نعمت الله جزايرى «متوفاى ۱۱۱۲ هجرى»؛

۱۵ - شرح از رياض السالكين از علامه سيدعلى خان حسينى مدنى «متوفاى ۱۱۱۸ هجرى»؛

۱۶ - شرح: از آقا حسين بن حق سليمانى جيلانى «متوفاى ۱۱۲۹ هجرى»؛

۱۷ - شرح: از علامه ميرزا عبدالله افندى، صاحب كتاب «رياض ‍ العلماء» «متوفاى ۱۱۳۰ هجرى»؛

۱۸ - شرح: از سيد محسن شامى «متوفاى ۱۲۵۱ هجرى»؛

۱۹ - شرح: از سيد محمد عباس تسترى هندى «متوفاى ۱۳۰۶ هجرى»؛

۲۰ - شرح: از علامه ميرزا محمد على چاردهى جيلانى مشهدى، «متوفاى ۱۳۳۴ هجرى»؛(۵۴۶)

سند و رجال صحيفه كامله سجاديه

شهرت و حضور صحيفه كامله سجاديه در محافل علمى شيعه به پايه اى است كه برخى دعاهاى ثبت شده در صحيفه را متواتر دانسته و آن را بى نياز از بررسى سندى شمرده اند.

به طور مسلم نسخه هاى مختلف صحيفه، در تعداد دعاها و نيز تقديم و تاءخير آنها با يكديگر تفاوتهايى دارند، اما در مجموع، اين كتاب و انتساب آن به امام سجادعليه‌السلام مجال تشكيك ندارد.

در مقدمه صحيفه آمده است:

«اهميت دادن اهل بيت و شيعيان به صحيفه موجب شد تا آن را با اسانيد بسيارى نقل كنند و اجازات فراوانى در نقل آن بدهند».(۵۴۷)

علامه فقيد شيخ آقا بزرگ تهرانى مى نويسد:

«سند صحيفه سجاديه در هر طبقه و عصرى سرانجام به امام باقرعليه‌السلام و زيد شهيد منتهى مى شود كه آن دو بزرگوار آن را از على بن الحسينعليه‌السلام نقل كرده اند. »

سپس مى نويسد: «اين صحيفه از متواترات نزد اصحاب است. »(۵۴۸)

محقق بزرگ سيد محمد باقر، مشهور به داماد، در شرح خويش بر صحيفه سجاديه مى نويسد:

«اساتيد شيوخ حديث در نقل صحيفه كامله سجاديه متواتر است و از طرق مختلف آن را نقل كرده اند. »(۵۴۹)

محدث بزرگوار ميرزا حسين نورى (رحمة الله عليه) مى گويد:

اسانيد تمام نسخه هاى صحيفه - با تفاوتهايى كه در اصل نسخه ها وجود دارد - همگى به «متوكل بن عمير» يا «متوكل بن هارون» باز مى گردد و صحيفه را بزرگان طايفه روايت كرده و تلقى به قبول كرده اند و كسى در مقام انكار برنيامده است.(۵۵۰)

البته صحيفه اى كه اكنون موجود است از نظر سند به «نجم الدين بهاء الشرف، ابوالحسن محمدبن حسن بن احمدبن على بن عمربن يحيى علوى حسينى» مى رسد كه از علماى قرن ششم بوده است.

«نجم الدين بهاء الشرف» اسناد صحيفه را تا «على بنعليه‌السلام يكايك ياد كرده است.

حديث صحيفه

در مقدمه صحيفه سجاديه حديثى ثبت شده است كه از چگونگى دست يابى «متوكل بن هارون» به كتاب صحيفه سخن مى گويد. آن حديث چنين است:

«متوكل بن هارون» مى گويد پس از شهادت زيدبن على بن الحسين فرزندش يحيى را ملاقات كردم.

يحيى بن زيد عازم خراسان بود.(۵۵۱)

او از خانواده و خويشاوندان خود و پسر عموهايش احوال پرسيد. بويژه از حال امام صادقعليه‌السلام سوال كرد.

به او گفتم آن حضرت در سلامتند و براى شهادت مظلومانه پدرت سوگوارند.

يحيى گفت: آرى عمويم محمد بن علىعليه‌السلام - باقر العلوم - قبل از خروج پدرم عليه بنى اميه، به او يادآور شد كه خروج و قيام او منتهى به شهادت خواهد شد. ولى پدرم - زيدبن على - به هر حال از مدينه خارج شد و سرانجام آنچه امام باقرعليه‌السلام براى او پيش بينى كرده بود، رخ داد.

در اين هنگام يحيى رو به جانب من كرد و پرسيد:

آيا از پسر عمويم - جعفر بن محمدعليه‌السلام - درباره سرنوشت من چيزى شنيده اى؟

من در پاسخ گفتم: بلى مطالبى شنيده ام ولى دوست ندارم با بازگو كردن آنها خاطر تو را پريشان سازم؟

يحيى گفت: آيا مرا از مرگ مى ترسانى!

ناگزير، حقيقت را به او گفتم و يادآور شدم كه امام صادقعليه‌السلام سرنوشتى چونان سرنوشت زيدبن علىعليه‌السلام برايش پيش بينى كرده است و او نيز به دار آويخته خواهد شد!

رنگ يحيى با شنيدن اين مطلب تغيير يافت و گفت: يمحوالله ما يشاء و يثبت و عنده ام الكتاب.(۵۵۲)

يعنى؛ خداوند آنچه را اراده كند محو مى كند «سرنوشت را مى تواند تغيير دهد» و آنچه را بخواند تثبيت مى نمايد و نزد خداست «ام الكتاب ».

سپس يحيى ادامه داد و گفت:

اى توكل! اين تقدير الهى است كه براى ما علم و شمشير قرار داده ولى پسر عموهاى ما - امام باقر و امام صادقعليه‌السلام را تنها به وسيله علم تأئید كرده است!

متوكل مى گويد:

من به يحيى گفتم: براستى چرا گرايش مردم به امام صادقعليه‌السلام بيش از گرايش به تو و پدرت زيد است؟

يحيى گفت: زيرا آنها - امام باقر و امام صادقعليه‌السلام مردم را به زندگى مى خوانند و ما مردم را به مرگ و شهادت دعوت مى كنيم!

گفتم: آيا آنها داناترند يا شما؟آ

يحيى مدت سر به زير افكند «گويى به اهميت سئوال متوكل مى انديشيد، چون «علم برتر» مى توانست درستى روش اما صادقعليه‌السلام را اثبات كند، زيرا حركت و قيامى ارزشمندتر است كه متكى به علم و آگاهى بيشتر باشد. يحيى كه تا اين لحظه سعى داشت بر حقانيت روش خود و پدرش اصرار ورزد، با اين حال چشم از سخن حق نپوشيد و واقعيت را گفت».

يحيى پس از لختى اظهار داشت: ماخاندان، هر كداممان بهره اى از علم داريم با اين فرق كه آنچه ما مى دانيم امام باقر و امام صادقعليه‌السلام ميدانند ولى آنچه آنها مى دانند ما نمى دانيم. «يعنى دايره علم و دانش ائمهعليه‌السلام از ساير افراد گسترده است. »

يحيى در ادامه اين گفتگو پرسيد:

آيا از امام صادقعليه‌السلام مطالبى يادداشت كرده اى و فرا گرفته اى؟

بخشى از آموخته هايم را براى او بازگو كردم، از آن جمله دعايى بود كه امام صادقعليه‌السلام آن را بر من املا كرده بود. و گويا آن حضرت از پدر بزرگوارش امام باقرعليه‌السلام دريافت داشته بود و آن را از دعاهاى صحيفه كامله مى دانست.

يحيى نگاهى به دعا انداخت و آن را مطالعه كرد و گفت:

آيا اجازه مى دهى نسخه اى از اين دعا را بنويسم؟

گفتم: اى پسر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آيا از من اجازه مى گيريد در حالى كه از خود شما خاندان و متعلق به شماست!

يحيى گفت: اينك به تو صحيفه اى را خواهم داد كه پدرم زيد از پدرش ‍ على بن الحسينعليه‌السلام دريافت كرده است...

من با اين خبر پيشانى يحيى را بوسيدم و گفتم، محبت شما بر ما واجب است...

يحيى بسته اى را باز كرد، صحيفه اى را بيرون آورد، بر مهر آن بوسه زد و گريست! صفحه را گشود و به چشمان خويش كشيد. آن گاه گفت:

اگر نبود كه پسر عمويم - امام صادقعليه‌السلام از شهادت من خبر داده است، اين صحيفه را به تو نمى دادم، ولى اكنون به تو مى دهم تا در حفظ و نگهدارى آن بگوشى، بيم دارم كه اين صحيفه به دست بنى اميه بيفتد و آن را از اهلش دريغ دارند...

متوكل بن هارون مى گويد: صحيفه همراه من بود تا خدمت امام صادقعليه‌السلام رسيدم، صحيفه را به آن حضرت نشان دادم و ايشان بسيار مسرور شد و فرمود:

«سوگند به خداوند! اين خط عمويم زيد و دعاى جدم على بن الحسينعليه‌السلام است».

آن گاه امام صادقعليه‌السلام به پسرش اسماعيل رو كرد و فرمود: آن صحيفه اى را كه به تو سپرده ام بياور!

اسماعيل صحيفه اى را آورد، امام آن را بوسيد و به چشمانش كشيد و فرمود: اين صحيفه به خط پدرم - امام باقرعليه‌السلام و املاى جدم على بن الحسين زين العابدينعليه‌السلام است.

متوكل مى گويد: از امام صادقعليه‌السلام در خواست كردم كه دو صحيفه را با هم مقابله كنم.

امام اجازه فرمود و من دو صحيفه را مقابله كردم و هيچ تفاوتى ميان آن دو نديدم..

گستره معارف در صحيفه سجاديه

چنان كه در گذشته ياد كرديم، صحيفه سجاديه هر چند سراسر دعا و نيايش ‍ است و تمام مطالب آن به عنوان راز و نياز انسان با پروردگار خويش ارائه شده است، ولى تاءمل و تحقيق در گستره مفاهيم و معارفى كه امام سجادعليه‌السلام در نيايشهاى خود جاى داده است بروشنى مى نماياند كه دعاهاى صحيفه فراتر از مناجاتهاى فردى و راز و نيازهايى است كه يك انسان در خلوت تنهايى خود و در بحران مشكلات زندگى، با خداى خويش دارد.

مناجاتهاى صحيفه، در حقيقت نجواى علم و اخلاق و عقيده و سياست است با روح موحدان و مناجاتيانى كه در محراب عبادت و ميدان جهاد و صحنه مبارزه با شيطانهاى درونى و بيرونى حضور دارند.

امام سجادعليه‌السلام از محراب نيايش، مكتبى سرشار از آموزش و پرورش پديد آورده و بايسته ترين خصلتها و ارزنده ترين انديشه ها را با لطافت و عطر مناجات درهم آميخته و شيفتگان جمال حق را تا جايگاه شناخت حقايق اوج داده است.

دعاهاى صحيفه با ذخاير معرفتيش، نمودى كامل و ارزنده از «هنر تبليغ و هدايتگرى» است.

هنر تبليغ و هدايتگرى

تبليغ و رساندن پيام وحى به ژرفاى جان انسانها و هدايت آنان به سوى ارزشهاى الهى و جاودان، از آشكارترين وظايف هر امام و پيشواى الهى است.

امام سجادعليه‌السلام همان مسئووليتى را دارا بود كه اميرالمؤمنين، على بن ابى طالبعليه‌السلام بر عهده داشت و حسن بن علىعليه‌السلام و حسين بن علىعليه‌السلام آن را بر عهده داشتند و ايفا كردند.

رسالتها و وظايف امامانعليه‌السلام در اصل و بنيان با هم برابر است ولى شرايط و مقتضيات زمان و نيازهاى مردم هر عصر متفاوت است.

تفاوت شرايط و مقتضيات نمى تواند اصول را جابجا كند و آنها را از ارزش و اعتبار ساقط نمايد، ولى مى بايد شيوه ها و روشها را تغيير دهد. به عنوان مثال على بن ابى طالبعليه‌السلام وظيفه داشت تا با ظلم و انحراف مبارزه كند و خلافت بحق خويش را به مردم بشناساند و رهبرى امت اسلامى را به سوى نظام عقيدتى، سياسى و اخلاقى اسلام ناب بر عهده گيرد و همين رسالتها را حسن بن على و حسين بن علىعليه‌السلام نيز بر عهده داشتند. در حالى كه واقعيت اسناد و مدارك تاريخ مى نماياند كه هر يك از اين امامان روش ويژه اى را در ايفاى رسالت و مسووليت يگانه خود اتخاذ كردند. اين در حالى است كه عقيده و پيام و هدف آنها كمترين تمايزى با يكديگر نداشته است.

تفاوت و تمايزى كه در زندگى ائمه مشهود مى باشد، مربوط به روشها و برنامه هايى است كه مى بايست با توجه به شرايط و امكانات و مقتضيات عصر اتخاذ شود و نه مربوط به تفاوت مبانى و باورها.

اين نكته مهم در مدارك روايى و منابع دينى مورد تأئید تصريح قرار گرفته است و هم با مطالعه تاريخ و سيره و سخنان ائمهعليه‌السلام بروشنى استفاده مى شود. ما در اين فصل از كتاب، درصدد هستيم تا حقيقت ياد شده را در زندگى و شخصيت امام سجادعليه‌السلام تحقيق كرده و بنمايانيم كه بر خلاف برخى پندارهاى سست و سطحى، امام سجادعليه‌السلام تنها پيشواى اهل عبادت و محراب نبوده است بلكه در ميدان سياست داراى همان اصول علوى و حسينى بوده و در صحنه علم و اخلاق حضورى انكارناپذير داشته است ولى اين همه را به متقاضيان شرايط و امكانات عصر خويش در لابلاى دعاها و مناجاتها به پيروان و شيعيان خود رسانده است.

نسلها و زمانها نه هميشه از خطابه هاى آتشين و خطبه هاى اديبانه و حكيمانه استقبال مى كند و نه در هر شرايطى آمادگى روحى براى ستيز و نبرد را دارند بلكه از پس هر بحران و ابتلائى بزرگ و طولانى، ملتها درونگرا مى شوند و به التيام دردها مى انديشند. در چنين شرايطى فراخوانى مردم به صحنه هاى جدى نبرد، چه بسا با شكست مواجه شود ولى از سوى ديگر نمى توان آنها را به خود وانهاد تا براى تسكين آلام خويش به انزوا و افيون و راههاى ويرانگر كشيده شوند.

پيشواى هشيار و حكيم سعى مى كند حتى از چنين شرايطى به نفع هدايت و ارشاد مردم و زنده نگاهداشتن ارزشها در جان نسلها استفاده كند.

تاريخ نشان مى دهد كه شيعيان در عصر امامت امام سجادعليه‌السلام با جراحتهاى سنگينى كه از روزگار غصب خلافت و جنگ صفين و نهروان و جمل و روزگار احساس مى كردند، مجالى براى نبردى دوباره با دستگاه اموى نداشتند.

فشارهاى روزافزون دستگاه خلافت و نافرجامى قيامهاى توابين، بذر ياءس و نااميدى را در روحها پراكنده ساخته بود.

در چنين شرايطى، امام سجادعليه‌السلام نه اجازه داشت كه به طور رسمى و علنى مانند امام باقر و امام صادقعليه‌السلام به تعليم و آموزش ‍ پيروان خود بپردازد و نه امكان آن را داشت تا مانند على بن ابى طالبعليه‌السلام قوايى را عليه دستگاه اموى گرد آورد.