روزشمار تاریخ اسلام (ماه محرم) جلد ۱

روزشمار تاریخ اسلام (ماه محرم)0%

روزشمار تاریخ اسلام (ماه محرم) نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: تاریخ اسلام

روزشمار تاریخ اسلام (ماه محرم)

نویسنده: سید تقی واردی
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 12741
دانلود: 2891

توضیحات:

جلد 1
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 59 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 12741 / دانلود: 2891
اندازه اندازه اندازه
روزشمار تاریخ اسلام (ماه محرم)

روزشمار تاریخ اسلام (ماه محرم) جلد 1

نویسنده:
فارسی

روز ۱۲ محرم - سال ۹۵ هجرى قمرى

شهادت امام زين العابدينعليه‌السلام .

درباره تاريخ شهادت امام زين العابدينعليه‌السلام ، گر چه تمام مورخان و سيره نگاران، اتفاق دارند بر اين كه در ماه محرم واقع شد ولى در روز و سال وقوع آن، ميان آنان اتفاقى نيست.

برخى از آنان، از جمله امين الاسلام طبرسى گفته اند كه شهادت آن حضرت در روز دوازدهم محرم سال ۹۵ قمرى واقع شده است.(۹۰)

برخى ديگر روز ۱۸ محرم(۹۱) و عده اى نيز ۲۵ محرم(۹۲) را ذكر كرده اند. هم چنين صاحب كشف الغمه، سال شهادت آن حضرت را ۹۴ قمرى دانسته است.(۹۳)

سبب شهادت امام زين العابدينعليه‌السلام بنا به روايت اكثر مورخان، زهرى بود كه به دستور وليد بن عبدالملك به آن حضرت خورانيده و وى را مسموم نمودند و برا اثر مسموميت به شهادت رسيد.

در اين جا، زندگانى آن حضرت را به اختصار بيان مى كنيم:

نسب پدرى: امام زين العابدينعليه‌السلام فرزند امام حسينعليه‌السلام است كه نسبت شريفش با يك واسطه به اميرمؤمنان على بن ابى طالبعليه‌السلام و با دو واسطه به پيامبر اسلام حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم منتهى مى گردد.

نسب مادرى: نام مادرش، غزاله يا شهر بانو (شاه زنان) دختر يزدگرد سوم از پادشاهان ساسانى است. اين بانوى مجلله پس از شكست ايرانيان در برابر سپاهيان مسلمان، به همراه تعدادى از زنان دربار يزدگرد سوم به اسارت مسلمانان درآمد و در عصر عثمان بن عفان در مدينه و بنا به روايتى صحيح تر و در عصر امامت و خلافت اميرمؤمنان على بن ابى طالبعليه‌السلام در كوفه(۹۴) با اختيار خود به عقد ازدواج امام حسينعليه‌السلام درآمد. از آن هنگام به «سيدة النساء» معروف شد.

وى چند سالى بيش زنده نماند و در هنگام تولد تنها فرزندش امام زين العابدينعليه‌السلام در سال ۳۸ قمرى بدرود حيات گفت.

ولادت: ميلاد مسعود امام زين العابدينعليه‌السلام مصادف بود با پنجم شعبان سال ۳۸ قمرى در عصر خلافت امام علىعليه‌السلام .

برخى از مورخين تاريخ تولد آن حضرت را هفتم شعبان، برخى نهم شعبان و عده اى نيز نيمه جمادى الاولى دانسته اند. هم چنين در سال تولدش ‍ برخى سال ۳۶ و برخى نيز ۳۷ قمرى را ذكر كرده اند.

گر چه اكثر مورخان، محل تولد آن حضرت را شهر مدينه دانسته اند ولى با توجه به اين كه آن حضرت در عصر خلافت اميرمؤمنانعليه‌السلام ديده به جهان گشود و مقر حكومت امام علىعليه‌السلام در آن زمان، در شهر كوفه استقرار يافته و طبعا تمام خانواده و اهل بيت آن حضرت به اين شهر كوچ كرده و در آن ساكن شده بودند، بايد محل تولد امام زين العابدينعليه‌السلام در همين شهر (يعنى كوفه) باشد، نه شهر مدينه!

بيشتر تاريخ نگاران اتفاق دارند بر اين كه آن حضرت، دو سال پيش از شهادت حضرت علىعليه‌السلام به دنيا آمد. بى ترديد، امام حسينعليه‌السلام در آن سال به همراه پدرش حضرت علىعليه‌السلام در كوفه ساكن بود و بدين لحاظ تولد نور ديده اش زين العابدينعليه‌السلام نيز در كوفه به وقوع پيوسته است.

نام: على بن الحسينعليه‌السلام در برخى از مقاتل به «على اوسط» نيز خوانده شده است.

كنيه: لقب هاى آن حضرت به تعداد فضايل اخلاقى و شخصيتى وى فراوان است. در اين جا به چند تاى آنها اشاره مى كنيم: زين العابدين، سيد الساجدين، زكى، امين و ذوثفنات.

به خاطر عبادت زياد و سجده هاى طولانى، پينه اى در پيشانى آن حضرت (سجده كاهش) پديد آمده بود كه بدين جهت وى را به «ذوالثفنات» لقب داده بودند.

محل دفن: قبرستان بقيع، واقع در مدينه منوره در جوار قبر عمويش امام حسن مجتبىعليه‌السلام . هم اكنون قبور مشرفه چهار امام معصوم، يعنى امام حسن مجتبى، امام زين العابدين، امام محمد باقر و امام جعفر صادق عليهم السلام در كنار يكديگر قرار دارند.

پيش از اين براى قبور مشرفه ائمه بقيع، گنبد و بارگاهايى بود كه مزار عاشقان اهل بيتعليه‌السلام و شيعيان قرار مى گرفت ولى در شوال سال ۱۳۴۴ قمرى مورد حقد و كين وهابيون متعصب حجاز واقع شد و به همراه آثار ساير بزرگان اسلام به كلى تخريب گرديد.(۹۵)

همسر: امام زين العابدينعليه‌السلام داراى يك همسر عقدى و چند ام ولد بود كه از آنها، خداوند سبحان فرزندانى به وى عطا كرد.

نام همسرش فاطمه (مكنى به ام عبدالله) دختر امام حسن مجتبىعليه‌السلام است.

فاطمه بنت الحسن، از زنان با فضيلت و با شخصيت عصر خويش بود. وى مادر امام محمد باقرعليه‌السلام است. همچنين اين بانوى افتخار يافت كه پدربزرگش، پدرش، عمو و پدر شوهرش، همسرش و فرزندش از امامان معصوم شيعه بودند.

فرزندان: امام محمد باقرعليه‌السلام ، زيد شهيد، عبدالله باهر، عمر اشرف، حسين اكبر، عبدالرحمن، عبيدالله، سليمان، حسن، حسين، اصغر، على اصغر، محمد اصغر، خديجه، فاطمه، عليه و ام كلثوم.(۹۶)

اصحاب و ياران: اسامى تعداد زيادى از مؤمنان، شيعيان و دوستداران اهل بيتعليه‌السلام در زمره اصحاب و ياران امام زين العابدينعليه‌السلام قرار گرفته است، كه در اين جا به نام هاى برخى از معرفين اشاره مى كنيم: جابر بن عبدالله انصارى، عامر بن واثله كنانى، سعيد بن مسيب،

سعيد بن جهان كنانى، سعيد بن جبير، محمد بن جبير، ابوخالد كابلى، قاسم بن عوف، اسماعيل بن عبدالله بن جعفر، ابراهيم بن محمد حنفيه، حسن بن محمد حنفيه، حبيب بن ابى ثابت، ابوحمزه ثمالى، فرات بن احنف، جابر بن محمد بن ابى بكر، ايوب بن حسن، على بن رافع، ابومحمد قرشى، ضحاك بن مزاحم، طاووس بن كيسان، حميد بن موسى، ابان بن تغلب، سدير بن حكيم، قيس بن رمانه، عبدالله برقى، همام بن غالب (فرزدق شاعر) ، يحيى بن ام طويل و...

زمام داران معاصر: امام زين العابدينعليه‌السلام از هنگامى كه ديده به جهان گشود تا آخر عمر شريفش با» تن از حاكمان، معاصر بود. اسامى خلفا و حاكمان به شرح ذيل است:

۱ - اميرمؤمنان، امام على بن ابى طالبعليه‌السلام (۳۵- ۴۰ ه. ق)

۲ - امام حسن مجتبىعليه‌السلام (۴۰- ۴۱ ه. ق)

۳ - معاوية بن ابى سفيان (۳۵- ۶۰ ه. ق)

۴ - يزيد بن معاويه (۶۰- ۶۴ ه. ق)

۵ - معاوية بن يزيد (۶۴- ۶۴ ه. ق)

۶ - عبدالله بن زبير (۶۴- ۷۳ ه. ق)

۷ - مروان بن حكم (۶۴- ۶۵ ه. ق)

۸ - عبدالملك بن مروان (۶۵- ۸۶ ه. ق)

۹ - وليد بن عبدالملك (۸۶- ۹۶ ه. ق)

از ميان زمام داران فوق، رديف اول و دوم از خاندان شريف بنى هاشم، رديف هاى سوم، چهارم و پنجم از خاندان بنى اميه و از تيره سفيانى، رديف ششم از آل زبير بن عوام، و رديف هاى هفتم، هشتم و نهم از خاندان بنى اميه و از تيره مروانى مى باشند.

غير از امير مومنان امام علىعليه‌السلام كه دادگرترين و شايسته ترين شخصيتى است كه پس از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به زمام دارى رسيده بود و فرزندش امام حسن مجتبىعليه‌السلام كه راه پدر گرامش را ادامه مى داد، از ساير زمام داران نامبرده، نسبت به خاندان عصمت و اهل بيت امير مومنانعليه‌السلام به ويژه نسبت به شخصيت امام زين العابدينعليه‌السلام ستم هاى فراوانى به عمل آمده است.

امامعليه‌السلام در بيشتر ايام زندگى اش از سوى خلفا و حاكمان محلى آنان در اذيت و آزار بود. ايام امامت امام زين العابدينعليه‌السلام مصادف بود با حكومت يزيد بن معاويه تا وليد بن عبدالملك.

سرانجام در عصر وليد عبدالملك و به دستور اين خليفه نابكار، آن حضرت، مسموم و به شهادت رسيد.

آثار: گرچه از امام زين العابدينعليه‌السلام آثار ارزشمندى از قبيل مواعظ، احاديث، اشعار و ادعيه به صورت پراكنده بر جاى مانده است و مورد استفاده محققان و متقيان قرار مى گيرد. ولى دو اثر مدون از آن حضرت باقى مانده است كه در ميان آثار اسلامى، درخشندگى و جاودانگى ويژه اى دارند. آن دو عبارتند از: ۱ - صحيفه سجاديه، كه مشتمل بر ۸۳ دعا و مناجات است. ۲ - رسالة الحقوق، كه تبيين كننده حقوق آحاد ملت و افراد بشرى در جامعه اسلامى است.

فضايل و مناقب: امام زين العابدينعليه‌السلام بسان ساير امامان معصومعليه‌السلام جامع كمالات انسانى و فضايل اخلاقى است، كه در عالم آفرينش همانندى جز رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم براى آنان پديد نيامده است و آن حضرت، به مقامى از تعبد و تقرب به درگاه الهى نايل شده بود كه وى را زينت پرستش كنندگان لقب داده اند.

در اين جا تنها به برخى از فضايل و مناقب آن حضرت اشاره مى نماييم:

۱ - تعبد: امام زين العابدينعليه‌السلام داراى حالت ويژه اى از تعبد و بندگى در پيش گاه الهى بود. چنان خدا را عبادت مى كرد گويا او را مى بيند. تمام حالات، رفتار و كردار آن حضرت بندگى الهى بود. هر گاه وضو مى گرفت، رنگش تغيير مى كرد و همين كه به نماز مى ايستاد، لرزه بر اندامش عارض ‍ مى شد. گاهى از او مى پرسيدند كه اين چه حالتى است در هنگام وضو و نماز بر تو عارض مى گردد؟ پاسخ مى داد: چون مى خواهم به طاعت پروردگارم قيام نمايم و با وى راز دل گويم، از اين جهت بر بدنم لرزه مى افتد. روايت شده است: كه هنگامى كه آن حضرت در حال عبادت و سجده بود، خانه اش را آتش فرا گرفت و همگى از ترس آتش سوزى گريختند ولى آن حضرت اعتنايى به آتش نداشت و سر از سجده بر نمى داشت تا اين كه آتش خاموش شد. آن گاه از وى پرسيدند: چه چيز تو را بازداشت كه سر از سجده بردارى و از آتش بگريزى؟

فرمود: ترس از آتش آخرت.(۹۷)

از امام محمد باقرعليه‌السلام روايت شده است كه فرمود، پدرم حضرت على بن الحسينعليه‌السلام در هر شبانه روز هزار ركعت نماز مى گذارد چنان كه اميرمؤمنانعليه‌السلام نيز چنين بود. از براى پدرم پانصد درخت خرما بود، در نزد هر درختى دو ركعت نماز مى گذارد و گاهى كه به نماز مى ايستاد رنگ مباركش متغير مى گشت و حالش نزد خداوند جليل مانند بندگان ذليل بود و اعضاى شريفش از خوف خدا مى لرزيد و نمازش، نماز مودع بود. يعنى مانند آن كه مى داند اين نماز آخر او است و بعد از آن ديگر ممكن نخواهد بود او را.(۹۸)

۲ - انفاق: امام زين العابدينعليه‌السلام به انفاق و دستگيرى مستمندان اهميت فوق العاده اى مى داد. تا آن جا كه براى وى امكان پذير بود، نياز فقرا و مستمندان را برآورده مى كرد. آن حضرت، شب ها به طور ناشناس براى فقرا و مستمندان آذوقه مى برد و بر در خانه هايشان مى گذاشت.

از محمد بن اسحاق روايت شده است: در مدينه، مردم زيادى به راحتى و آسانى زندگى مى كردند و نمى دانستند كه مخارج آنها از كجا تامين مى گردد. همين كه امام زين العابدينعليه‌السلام وفات كرد، ديگر كسى براى آنان در شب چيزى نمى برد و تازه فهميدند كه زندگى آنان از سوى امام على بن الحسينعليه‌السلام تامين مى گرديد.(۹۹)

هم چنين روايت شده است كه پس از شهادت امام زين العابدينعليه‌السلام دانسته شد كه در مدينه، يكصد خانوار نيازمند زندگى مى كردند كه مخارج زندگى آنان از سوى امام زين العابدينعليه‌السلام تامين مى گرديد.

از ابوحمزه ثمالى روايت شده است: امام زين العابدينعليه‌السلام در شب ها، انبان نان را بر مى داشت و بر پشت مبارك خويش حمل مى كرد و به فقراى مدينه تصدق مى نمود و مى فرمود: صدقه پنهانى، خشم الهى را فرو مى نشاند. چون آن حضرت به شهادت رسيد، در هنگام غسل بدن مباركش، آثار حمل كردن انبان ها را بر دوش مبارك آن حضرت مشاهده كردند. هم چنين پس از شهادت آن حضرت، اهالى مى گفتند: ما پس از وفات على بن الحسينعليه‌السلام ديگر صدقه پنهانى نيافتيم.

از سفيان روايت شده است: على بن الحسينعليه‌السلام سالى اراده حج نمود. خواهرش حضرت سكينه، هزار درهم براى آن حضرت، توشه راه تهيه كرد و در اختيار آن حضرت قرار داد. امام زين العابدينعليه‌السلام در روز گرمى از خانه به قصد حج خارج شد و توشه اهدايى خواهرش سكينه را به مستمندان، تصدق و بخشش نمود.(۱۰۰)

۳ - عفو و بخشش: امام زين العابدينعليه‌السلام در برابر برخوردهاى خارج از نزاكت افراد، بردبارى ويژه اى از خود بروز مى داد و بر خشم خود، غالب مى گرديد و خطاكاران را مى بخشيد و از آنان انتقام گيرى نمى كرد. روايت شده است كه مردى نزد آن حضرت آمد و به وى خبر رسانيد كه شخصى آن حضرت را دشنام داده و نسبت به وى بدگويى نموده است. امامعليه‌السلام فرمود: مرا به نزد وى ببر. آن مرد گمان كرد كه حضرت براى انتقام گيرى و تنبيه شخص ‍ بدگو، به نزد وى مى رود. اما همين كه به آن شخص رسيد، به وى فرمود: آن چه درباره من گفته اى، اگر حق است، من از خداى سبحان مسئلت دارم كه مرا بيامرزد و اگر دروغ بوده و در حق من مرتكب خطا شدى، از خدا مى خواهم تو را بيامرزد.(۱۰۱)

درباره بخشش آن حضرت، نمونه هاى فراوان ديگرى نيز موجود است كه به خاطر لزوم مراعات اختصار از آنها خوددارى مى كنيم.

۴ - وقار و شكوه: امام زين العابدينعليه‌السلام داراى شخصيتى ممتاز در ميان بزرگان مدينه و تابعين بود و همگان نسبت به مقام و منزلت وى معترف بوده و اگر فشار و يا خطرى از سوى دشمنان احساس نمى كردند، زبان به تعريف و تمجيد آن حشرت مى گشودند.

زهرى كه در عصر امام زين العابدينعليه‌السلام مى زيست و در اوائل زندگى اش از بزرگترين فقيه و عالم وابسته به دستگاه خلافت بود و در اواخر عمر از آنها و رفاه طلبى كناره گيرى كرده و در كمال قناعت و رياضت، زندگى را به پايان رسانيد، درباره شخصيت امام زين العابدينعليه‌السلام گفت:لم ادرك احدا من اهل هذاالبيت (يعنى بيت النبىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم )افضل من على بن الحسين عليه‌السلام ؛ (۱۰۲) من در ميان اهل بيت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، برتر از على بن الحسينعليه‌السلام نيافتم. هم چنين ابوحازم كه از معاصرين آن حضرت بود، درباره شخصيت آن حضرت گفت:ما رايت هاشميا افضل من على بن الحسين عليه‌السلام ؛ (۱۰۳) من در ميان شما بنى هاشم برتر از على بن حسينعليه‌السلام نديدم.

در اين جا مناسب ديدم داستان حج امام زين العابدينعليه‌السلام و شعر فرزدق را بيان كنم.

هشام بن عبدالملك كه دهمين خليفه امويان است، پيش از خلافت خويش ‍ در عصر خلافت پدرش عبدالملك، سالى به همراه درباريان شام و اطرافيان خود به مكه رفت تا حج خانه خدا به جاى آورد. در آن سال، حاجيان زيادى به مكه آمده و زيارت خانه خدا را انجام دادند. روزى هشام براى طواف خانه خدا و استلام «حجر الاءسود» تلاش زيادى نمود ولى به خاطر فشار جمعيت و ازدحام آنان براى استلام حجر الاءسود، وى موفق به اين كار نشد و از ادامه طواف باز ماند. به ناچار منبرى براى او در مسجدالحرام فراهم كرده و هشام بر آن نشست. شاميانى كه به همراه وى به مكه آمده بودند، در كنارش حلقه زده و نظاره گر جمعيت بودند.

در اين هنگام امام زين العابدينعليه‌السلام كه داراى صورتى زيبا و معطر به بوى خوش بود و محل سجده در پيشانى اش از كثرت عبادت، پينه بسته بود، با وقار تمام وارد مسجدالحرام شد و طواف خانه خدا را انجام داد و همين كه به «حجرالاءسود» رسيد، مردم به احترام آن حضرت آن حضرت، راه را باز كرده و به ملاحظه جلالت آن حضرت، خود را كنار كشيدند تا وى بتواند استلام حجرالاءسود نمايد و اعمالش را به راحتى انجام دهد.

بر هشام كه از نزديك، شاهد اين ماجرا بود و تصور نمى كرد كه برتر از وى در ميان مسلمانان شخصيتى وجود داشته باشد، بسيار گران آمد و موجب خشمش گرديد، اما خود را كنترل كرد و خشم خويش را بروز نداد تا اين كه شاميانى كه در كنارش بودند، از وى پرسيدند: اين شخص كيست كه مردم براى وى اين همه احترام و فضيلت قائلند؟

هشام به خاطر اين كه شاميان پى به فضيلت و منزلت آن حضرت نبرند، خود را به نادانى زد و در پاسخ آنان با بى اعتنايى گفت: او را نمى شناسم!

در حالى كه او بهتر از هر كس آن حضرت را مى شناخت. ابوفراس همام بن غالب، معروف به «فرزدق» كه در جمع شاميان بود، لب به سخن گشود و گفت: اگر تو او را نمى شناسى، من او را مى شناسم، او زين العابدين على بن الحسينعليه‌السلام است. آنگاه ابياتى در فضيلت آن حضرت سرود و براى حاضران قرائت كرد. در مطلع قصيده ابوفراس آمده است:

هذا ابن خيز عبادالله كلهم

هذا التقى النقى الطاهر العلم

هذا الذى تعرف البطحاء و طاته

و البيت يعرفه و الحل و الحرم

يكاد يمسكه عرفان راحته

ركن الحطيم اذا ما جاء يستلم

اذا راءته قريش قال قائلها

الى مكارم هذا ينتهى الكرم

ملا عبدالرحمن جامى، سروده هاى فرزدق را در قصيده اى طولانى به نظم پارسى درآورد. وى در ترجمه ابيات فوق گفت:

آن كس است، اين كه مكه و بطحا

زمزم و بو قبيس و خيف و منا

حرم و حل و ركن و بيت و حطيم

ناودان و مقام ابراهيم

هر يك آمد به قدر او عارف

بر علو مقام او واقف

قرة العين سيدالشهدا است

زهره باغ شاخه دو حه زهرا است

ميوه باغ احمد مختار

لاله راغ حيدر كرار

هشام كه انتظار تعريف و تمجيد اهل بيتعليه‌السلام را در نزد خويش ‍ نداشت، از سروده فرزدق، بسيار خشمگين شد و دستور داد مواجب و حقوق ماهانه و جوايز فرزدق را قطع كنند و او را در مكانى ميان مكه و مدينه، معروف به «عسفان» زندانى نمايند.

فرزدق، مدتى در زندان عسفان گرفتار ماءموران خليفه اموى بود، تا اين كه آزاد گرديد. امام زين العابدينعليه‌السلام براى تقدير از هوادارى فرزدق از اهل بيتعليه‌السلام و بيان فضايل آنان در نزد دشمنان، دوازده هزار درهم براى وى فرستاد و از او عذر خواهى كرد كه اگر بيشتر از اين در نزد ما بود، صله بيشترى مى داديم.

فرزدق از پذيرفتن صله هاى امام زين العابدينعليه‌السلام خوددارى كرد و در پاسخ آن حضرت گفت: هدف من از سرودن آن ابيات، چيزى غير از خرسندى خداى سبحان نبود. من خواستم خدا و رسولش را خشنود كنم.

امامعليه‌السلام وى را دعا كرد و از او خواست كه آن مال را بپذيرد.

فرزدق پس از اصرار امام زين العابدينعليه‌السلام ، هدايايش را پذيرفت و آن ها را بركت زندگى خويش قرار داد.(۱۰۴)

رويدادهاى مهم در زندگانى امام زين العابدينعليه‌السلام .

زندگى امام زين العابدينعليه‌السلام را مى توان به چهار دوره تقسيم نمود:

۱ - دوره امامت و خلافت جدش حضرت اميرمؤمنانعليه‌السلام . امام زين العابدينعليه‌السلام تنها دو سال آخر آن را درك نمود.

۲ - دوره امامت عمويش امام حسن مجتبىعليه‌السلام كه به مدت ده سال ادامه داشت.

۳ - دوره امامت پدر ارجمندش امام حسينعليه‌السلام كه آن نيز ده سال ادامه داشت.

۴ - دوره امامت خود امام زين العابدينعليه‌السلام كه از محرم ۶۱ تا محرم سال ۹۵ قمرى، به مدت ۳۴ سال استمرار يافت.

در تمام دوره هاى فوق، رويدادهاى مهمى براى آن حضرت و اهل بيت عصمتعليه‌السلام به وقوع پيوست كه تاءثيرات به سزايى در جامعه اسلامى آن عصر داشت. ولى مهمترين رويدادى كه در عصر آن حضرت به وقوع پيوست و خود امامعليه‌السلام نيز در آن حضور كامل داشت. واقعه كربلا و شهادت امام حسينعليه‌السلام بود.

امام زين العابدينعليه‌السلام از آغاز مبارزه هاى امام حسينعليه‌السلام در كنار آن حضرت بود و در سفر آن حضرت از مدينه به مكه، و از مكه به عراق و كربلا، وى را همراهى مى نمود.

در روز عاشورا كه تمام ياران امام حسينعليه‌السلام به اذن آن حضرت، وارد ميدان شده و با دشمنان كارزار كرده و سرانجام مظلومانه به شهادت رسيدند، امام زين العابدينعليه‌السلام به اراده الهى از آن واقعه خونين، جان سالم به در برد تا به عنوان حجت خدا بر روى زمين و امام جانشين پدرش اباعبدالله الحسينعليه‌السلام سكان كشتى طوفان زده امت را رهبرى نمايد.

آن حضرت پس از شهادت امام حسينعليه‌السلام و يارانش در كربلا، به همراه ساير بازماندگان قافله حسينى به اسارت دشمن درآمد و در حالى كه به شدت بيمار بود، در غل و زنجير قرار گرفت و با همان حال، ايام اسارت اهل بيت امام حسينعليه‌السلام از كربلا به كوفه و از كوفه به شام را تحمل كرد.

و با خطبه هاى روان و روشنگر خود، دشمنان و جنايتكاران را رسوا و حقانيت قيام امام حسينعليه‌السلام را به گوش مسلمانان رسانيد و آنان را از خواب غفلت بيدار كرد. (براى اطلاع بيشتر از قيام امام حسينعليه‌السلام به «بخش واقعه كربلا» كه پس از اين خواهد آمد، مراجعه كنيد. )

روز ۱۳ محرم - سال ۶۱ هجرى قمرى

شهادت عبدالله بن عفيف ازدى به دست دژخيمان عبيدالله بن زياد.

يزيد بن معاويه و خاندان بنى اميه و هواداران آنها از جمله عبيدالله بن زياد، عامل يزيد در كوفه و بصره و عنصر اصلى جنايت واقعه كربلا، پس از كشتن امام حسينعليه‌السلام و ياران فداكارش در كربلا، پس از كشتن امام حسينعليه‌السلام و ياران فداكارش در كربلا بر اين باور بودند كه كار مخالفان بنى اميه و دشمنان يزيد پايان يافته و آنان براى هميشه سركوب گرديدند.

آنان گمان كردند كه با خاموش كردن نور حسينى، براى هميشه انوار طيبه اهل بيتعليه‌السلام را خاموش كردند. ولى غافل از اينكه شهادت امام حسينعليه‌السلام آغاز راهى است كه ادامه آن، حكومت ننگين بنى اميه را بر فنا خواهد داد.

بى ترديد قيام اباعبدالله الحسينعليه‌السلام آثار و نتايج سنگينى براى خاندان ستم پيشه بنى اميه و عاملان نابكار آنان به بار آورد و آنها را در معرض اعتراض ها و قيام هاى متعدد مردمى قرار داد و سرانجام در سال ۱۳۲ قمرى، درست ۷۱ سال بعد، اين خاندان جنايت كار را با قيام سراسرى مسلمانان مواجه ساخت و حكومت هزار ماهه آنان را براى هميشه به وادى نيستى و نابودى سپرد.

نخستين اعتراض آشكار نسبت به جنايات عبيدالله بن زياد در شهادت امام حسينعليه‌السلام ، از سوى يكى از شيعيان كوفه، به نام عبيدالله بن عنيف ازدى برخاست.

عبيدالله بن زياد، پس از آن كه اسيران واقعه كربلا را در مجلس خود با كلمات درشت و خشن، مورد اذيت و آزار قرار داد و آنان را سرزنش كرد و پاسخ دندان شكن و كوبنده اى از امام زين العابدينعليه‌السلام و زينب كبرىعليه‌السلام شنيد، براى نشان دادن قدرت ظاهرى خويش و گرفتن زهره چشم از مخالفان بنى اميه و هواداران اهل بيتعليه‌السلام ، دستور داد مردم كوفه در مسجد اعظم گرد آيند تا براى آنان سخنرانى كند.

وى در جمع اهالى كوفه با تكبر و غرور، چنين گفت:الحمدلله الذى اظهر الحق و اهله، و نصر اميرالمؤمنين يزيد و حزبه و...؛ سپاس ‍ خداى را كه حق را آشكار و اهل حق را روسفيد كرد و يزيد و لشكريانش را يارى نمود و دروغ گو و دروغ گو زاده و ياران او را نابود ساخت و از ميان برد.

از سخنان خشن و خارج از نزاكت وى بسيارى از حاضران خشمگين و متنفر گرديدند ولى نمى توانستند خشم خويش را آشكار سازند. اما عبدالله بن عفيف كه از شيعيان دلير اميرمؤمنان و از زاهدان و عبادت پيشه گان كوفه بود و چشم چپ خود را در جنگ جمل و چشم راست خود را در جنگ صفين از دست داد و نابينا شده بود و پيوسته ملازم مسجد اعظم كوفه و اوقات خود را به صوم صلوات مى گذرانيد، همين كه نعره هاى نفرت انگيز عبيدالله را شنيد، به خشم آمد و با صداى بلند بانگ زد كه اى دشمن خدا، دروغ گو تويى و پدرت زياد بن ابيه و اميرت يزيد بن معاويه كه تو را حكومت داده است، دروغ گويند.

اى پسر مرجانه! فرزندان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را مى كشى و بر فراز منبر و مقام صديقين مى نشينى و كلمات كفرآميز مى گويى.

عبيدالله بن زياد كه انتظار چنين پيش آمدى را نداشت و خيال مى كرد كه ديگر نفس در سينه هاى دوستان اهل بيتعليه‌السلام حبس شده است، با تكبر و خودخواهى تمام دستور داد او را دستگير كرده و به نزدش ببرند.

ماءموران حكومتى به سوى عبدالله بن عفيف هجوم آورده و او را دستگيرش كردند ولى وى مردان طايفه خود، يعنى «ازد» را به يارى طلبيد. بى درنگ ۷۰۰ تن از مردان ازدى از داخل و خارج مسجد به يارى او شتافته و او را از دست دژخيمان عبيدالله رهانيدند. ابن زياد براى خاموش ‍ كردن جنبش ازديان به رهبرى عبدالله بن عفيف، آن روز را تامل كرد و با خشم و كينه و سرافكندگى به دارالاماره برگشت. ولى چون شبانگاه فرا رسيد و مردم پراكنده شده و در خانه هاى خويش آرميدند، ماءموران عبيدالله به سوى خانه عبدالله بن عفيف هجوم آورده و او را از خانه اش به بيرون كشيده و با ضربات شمشير به شهادت رسانيدند.

جنايتكاران حكومتى، سرش را از بدن جدا كرده و تن او را در محله سبخه به درا آويختند.(۱۰۵) بدين گونه نخستين جرقه اى كه مى رفت كوفه را بار ديگر به حركت درآورد و جنبش عظيمى را پى افكند، به دست مزدوران پليد اموى به خاموشى گراييد.

ولى شش سال بعد، شيعيان كوفه و دوستداران اهل بيتعليه‌السلام انتقام خويش را از عاملان جنايت كربلا گرفتند و آنان را به دست مختار بن ابى عبيده ثقفى به اشد مجازات رسانيدند.

روز ۱۵ محرم - سال دوم هجرى قمرى

وقوع غزوه كدر.

قرارة الكدر، كه غزوه كدر از آن نام گرفت، نام آبى است در ناحيه معدن پس ‍ از سد معونه. ميان اين مكان تا مدينه منوره هشت چاپار فاصله است.

بنا به روايت محمد بن عمر واقدى (متوفاى ۲۰۷ قمرى) اين غزوه در نيمه محرم و بيست و سومين ماه هجرت، به فرماندهى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم واقع گرديد.(۱۰۶)

علت وقوع اين نبرد آن بود كه به پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خبر دادند كه گروهى از قبايل «غطفان» و «بنى سليم» در «قرارة الكدر» گرد آمده و آماده نبرد با مسلمانان گرديدند.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه براى جهانى نمودن دين اسلام و هدايت نسل بشر به اين موهبت الهى، چاره اى جز رفع فتنه و برداشتن مزاحمت هاى داخلى نداشت، هميشه در صحنه سياست عصر خود حاضر بود و جوانب امور را از دور و نزديك در كنترل خود داشت.

به همين جهت پس از باخبر شدن از دسيسه هاى قبايل غطفان و بنى سليم، بى درنگ سپاهى از مسلمانان بسيج كرد و خود فرماندهى اين سپاه دويست نفرى را بر عهده گرفت و عازم قرارة الكدر گرديد.

آن حضرت در اين سفر جهادى، اين مكتوم و به روايتى سباع بن عرفطه غفارى را جانشين خود در مدينه نمود.

سپاه اسلام هنگامى كه به قرارة الكدر رسيد، متوجه شد كه دشمنان از ترس ‍ سپاه اسلام از آن مكان گريخته اند ولى نشانه هاى شتران و آبشخور آنها باقى است. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، ياران خود را به فراز كوه ها و اطراف آن مكان به سراغ دشمنان فرستاد ولى ياران رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به آنان دست نيافتند. تنها به شبانانى برخوردند كه شتران قبايل بنى سليم و غطفان را در آن نواحى مى چرخانيدند.

مسلمانان، شبانها و شرتان آنها را به غنيمت گرفتند. در ميان شبانهاى اسير، نوجوانى بود به نام «يسار» كه تقسيم غنايم جنگى، نصيب پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گرديد.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، يسار را آزاد كرد و از آن زمان به بعد، وى به يكى از ياران نزديك پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تبديل گرديد.

به هر حال، مسلمانان بدون هيچ گونه درگيرى با دشمنان، به همراه غنايم به دست آمده به مدينه مراجعت نمودند.

از «ابى اروى دوسى» روايت شده است كه گفت: من خود در اين غزوه حضور داشتم و از كسانى بودم كه راندن شتران را بر عهده داشتم.

چون به «صرار» در سه مايلى مدينه مدينه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خمس شتران را گرفت و بقيه را كه چهارصد شتر بود، ميان مسلمانان تقسيم نمود كه به هر نفرى دو شتر رسيد.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم جهت اطمينان از دفع شرارت ها و فتنه جويى هاى بنى سليم و غطفان، مجددا سپاهى به فرماندهى غالب بن عبدالله ليثى به كدر فرستاد. نيروى اعزامى پس از نبرد مختصر با دشمن و با دادن سه شهيد، فاتحانه به مدينه مراجعت نموده و به همراه خود غنايم بسيارى آوردند.(۱۰۷)