تاریخ انبیاء

تاریخ انبیاء0%

تاریخ انبیاء نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: تاریخ اسلام

تاریخ انبیاء

نویسنده: سید هاشم رسولی محلاتی
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 27324
دانلود: 5144

تاریخ انبیاء
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 28 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 27324 / دانلود: 5144
اندازه اندازه اندازه
تاریخ انبیاء

تاریخ انبیاء

نویسنده:
فارسی

 

این کتاب شرح حال پیامبران الهی و انبیای بزرگواری است که خدای تعالی نامشان را در قرآن کریم آورده است.
سرفصلهای این کتاب عبارتند از : آغاز آفرینش ، فرزندان آدم (ع) ، شیث (ع) ، ادریس (ع) ، نوح (ع) ، هود (ع) ، صالح (ع) ، ابراهیم (ع) ، همسران و فرزندان ابراهیم (ع) ، اسحاق (ع) ، لوط (ع) ، یعقوب (ع) ، یوسف (ع) ، ایوب (ع) ، شعیب (ع) ، موسی (ع) ، انبیا بنی اسرائیل پس از موسی (ع) ، داود (ع) ، سلیمان (ع) ، یونس (ع) ، زکریا (ع) ، یحیی (ع) و عیسی (ع).
انبیای الهی، پاک ترین، آگاه ترین و امین ترین افراد برای هدایت انسان بوده اند، از همین رو خداوند متعال آنان را برانگیخت و با عنایت های خویش همراه نمود تا با دلیل و برهان، مردم را از شرک به یگانه پرستی و از نادانی به معرفت و آگاهی سوق دهد و حیات طیبه را برای آنان به ارمغان آورد.
زندگانی برگزیدگان حق، از تولد تا وفات، به ویژه در دوران ابلاغ رسالت، با حوادث گوناگون و شگفت انگیز و نیز ناملایمات فراوانی همراه بوده است، ولی سرانجام کامیاب گشتند و پیام های خداوند متعال را به مردم رساندند. مطالعه این داستانهای واقعی و اعجاب آور برای هر خواننده ای درس آموز و عبرت انگیز است. در این کتاب، تاریخ انبیا با استفاده از منابع معتبر و به دور از خیال پردازی و افسانه سازی با قلمی شیوا نوشته شده است.

۱۰- اسحاق عليه‌السلام

 بشارت به ولادت اسحاق

 فرزند ديگر ابراهيم كه نامش در قرآن كريم ذكر شده، اسحاق است. در روايات، اسحاق پنج سال كوچك تر از اسماعيل و محل ولادتش شام است. مادرش ساره همسر رسمى ابراهيم و دختر خاله آن حضرت است.

داستان بشارت ولادت اسحاق كه به وسيله فرشتگان الهى به ساره و ابراهيم داده شد، در چند جاى قرآن ذكر شده است: سوره هاى هود، حجر و ذاريات؛ البته در سوره عنكبوت نيز اشاره اى بدان شده است. و در سوره حجر و ذاريات نيز اسحاق ذكر نشده و تنها نام بشارت به ابراهيم يا بشارت به آمدن فرزندى دانا براى آن حضرت ذكر شده.

و از اين رو درباره فرزندى كه خداوند به آمدنش بشارت داده، اختلاف است و در بعضى روايات، بشارت به آمدن اسماعيل ذكر شده، از اين رو برخى گفته اند كه اين بشارت چند بار اتفاق افتاده است: يك بار اسماعيل ذكر شده، از اين رو برخى گفته اند كه اين بشارت چندبار اتفاق افتاده است: يك بار به اسماعيل و بار ديگر به اسحاق و شايد سبب آن (چنان كه در برخى از روايات هست) اين بوده كه خداى تعالى مى خواست اين بشارت را ضمن خبرنابودى قوم لوط به ابراهيم بدهد تا تسليتى براى او باشد، زيرا خبر نابودى ايشان براى ابراهيم خبر ناگوارى بود.

اما داستان بشارت به ولادت اسحاق در سوره هود با تفصيل بيشترى ذكر شده كه ترجمه آن چنين است: و همانا فرستادگان ما با نويد نزد ابراهيم آمدند و بدو سلام گفتند و او هم سلام گفت و طولى نكشيد كه گوساله بريانى (براى پذيرايى آنان) آورد، و چون ديد كه دستشان به سوى آن دراز نمى شود آن ها را ناآشنا شمرد و ترسى در دلش جاى گرفت، فرستادگان بدو گفتند: نترس كه به سوى قوم لوط فرستاده شده ايم، زنش (در آن حال) ايستاده بود و بخنديد، ما(به وسيله همان فرستادگان)آن زن را به اسحاق واز پى او با يعقوب مژده داديم، زن با تعجب گفت: واى بر من چگونه خواهم زاييد با آن كه پيرزنى هستم و اين شوهرم نيز مردى پيروفرتوت است براستى كه اين داستان شگفت انگيزى است، بدو گفتند: از كار خدا تعجب مى كنى كه رحمت و بركت هاى او بر شما خاندان (شامل) بوده و براستى كه خدا ستوده و بزرگوار است.(۳۵۹)

خداى تعالى چند تن از فرشتگان را - كه برخى از مفسران آن ها را نه تا يازده نفر ذكر كرده اند و جبرئيل، ميكائيل و اسرافيل نيز از آن ها بودند- مأمور نابودى قوم لوط كرد و به آن ها دستور داد كه ابتدا نزد ابراهيم بروند و ولادت اسحاق را به وى بشارت دهند و سپس به دنبال مأموريت خويش رهسپار گردند.

علت اين دستور نيز - طبق برخى از تواريخ - آن بود كه ابراهيم بسيار مهمان دوست بود و پيش از اين در حديث كتاب كافى گذشت كه هرگاه ميهمان نداشت به سراغ او از خانه بيرون مى رفت تا ميهمانى بيابد وارد نشده و او ناراحت بود. ناگهان ميهمانانى خوش سيما و زيباروى را مشاهده كرد كه بروى وارد شدند. ابراهيم خوشحال شد و با خود گفت: بايد خدمت كارى اينان را خود انجام دهم. به دنبال اين تصميم برخاست و گوساله اى را - كه مطابق برخى از روايات جز آن در خانه اش چيزى نبود- ذبح كرد و پس از بريان كردن براى ميهمانان آورد. خود نيز در پيش روى آنان نشست و به خوردن غذا مشغول شد.

اماضمن خوردن، متوجه شد كه آن ها به غذا دست نمى زنند، از اين رو وحشتى در دلش افتاد و چنان كه برخى گفته اند و در روايتى هم ذكر شده، ترسيد كه مبادا آن جوانالن نيرومند در دلش افتاد و چنان كه برخى گفته اند و در روايتى هم ذكر شده، ترسيد كه مبادا آن جوانان نيرومند كه شبانه به خانه او آمده اند، قصد آسيب رساندن به او يا دزدى داشته باشند، امّا وقتى مشاهده كرد كه غذا نمى خورد، دانست كه آن ها فرشته اند، ولى ترسيد كه مبادا براى عذاب قوم او آمده باشند. به هر حال ترس خود را به آنان اظهار كرد.

فرشتگان كه دانستند ابراهيم از آن ها بيمناك شده، خود را به او معرفى كردند و ترس او را برطرف ساخته و مأموريتشان را به اطلاع وى رسانيدند، سپس مژده ولادت فرزندى دانا را بدو دادند.

ابراهيم در كمال تعجب گفت: آيا پس از آن كه من پير شده ام(۳۶۰) واميد فرزند دار شدن در من نيست مرا به فرزندى بشارت مى دهيد؟(۳۶۱) فرشتگان گفتند: تو را به حق بشارت مى دهيم.(۳۶۲) و اين موضوع تحقق خواهد يافت و تو از نوميدان مباش.

ساره ايستاد بود. وقتى اين بشارت را شنيد، خنديد و چنان كه در حديثى از امام باقرعليه‌السلام نقل شده و برخى از مفسران هم گفته اند، خنده اش از تعجب بود كه چگونه در جوانى كه به اميد بچه دار شدن آن ها اميد مى رفت، داراى فرزند نشدند و اكنون كه به سن پيرى رسيده اند، خداوند بدان ها فرزندى مى دهد، زيرا از سن ساره در آن وقت - به اختلاف روايات - ۹۸ يا ۹۹ سال گذشته و ابراهيم نيز ۱۰۰ يا ۱۲۰ ساله بود.

ولى فرشتگان گذشته از اسحاق به فرزند او هم - كه نامش يعقوب بود - مژده دادند كه باقى خواهد ماند و داراى فرزند و نسل خواهد شد.

ساره مانند ابراهيم از تعجب گفت: واى بر من چگونه من داراى فرزندى مى شوم با آن كه پيرزنى هستم و شوهرم نيز پيرى فرتوت است.(۳۶۳)

ساره پس از اين بشارت، به اسحاق حامله شد. پس از گذشت دوران آبستنى، اسحاق متولد شد و باگذشتن روزها و شب ها اندك اندك بزرگ شد و رونق تازه اى به زندگى آن ها بخشيد.

از اين جا به بعد در قرآن كريم و روايات اهل بيت - كه اساس نقل ما در اين كتاب است - درباره زندگى و ازدواج اسحاق چيزى ذكر نشده، ولى در برخى از توايخ چون تاريخ طبرى و كامل و هم چنين در تورات كنونى مطالبى ذكر شده كه صرف نظر از اختلافاتى كه در آن ها به چشم مى خورد، موضوعاتى هم كه شايد مناسب با شاءن انبياى الهى نباشد ذكر شده و چون از نظر ما اعتبارى نداشت بهتر آن ديديم كه از نقل آن ها خوددارى كنيم و به طور اختصار به برخى از آن چه در بحث هاى آينده مورد نياز و هم چنين مورد اتفاق تاريخ نويسان است و با داستان هاى بعدى هم ارتباط دارد، اشاره كنيم.

نوشته اند كه چون ابراهيم به سنّ پيرى رسيد به لعاذر - كه سرپرستى خانواده او را به عهده داشت - سفارش كرد كه براى پسرش اسحاق از كنعانيان - كه در فلسطين بودند - همسرى برنگزيند و همسر او را از ميان فاميل خود انتخاب كند. لعاذر نيز طبق وصيت ابراهيم رفقه دختر بتوئيل بن ناحور را براى همسرى اسحاق برگزيد و اسحاق از او صاحب دو پسر به نام هاى عيص و يعقوب - كه دوقلو بودند- شد.

اسحاق، عيص را بيش از يعقوب دوست مى داشت و رفقه به يعقوب علاقه بيشترى داشت. عيص پس از اين كه بزرگ شد، نزد عمويش اسماعيل رفت ودختر او را كه نامش بسمه  بود و به همسرى برگزيد و يعقوب براى ازدواج نزد دايى خود ليان بن بتوئيل رفت و با دخترش ليا ازدواج كرد و از وى صاحب هفت فرزند شد. بعد ليا از دنيا رفت و يعقوب خواهر او راحيل را به همسرى اختيار كرد و يوسف و بنيامين را نيز راحيل براى او به دنيا آورد كه شرح آن پس از اين خواهد آمد.

مدت عمر و محل دفن اسحاق و مادرش ساره

 بيشتر مورخان عمر اسحاق را ۱۸۰ سال(۳۶۴) نوشته اند، ولى ابن اثير عمر ايشان را ۱۶۰ سال ذكر كرده است.(۳۶۵)

مدفن آن حضرت نيز در حبرون - كه اكنون به شهر خليل الرحمان موسوم است - مى باشد. چنان كه قبر مادرش ساره نيز همان جاست. مورخان عمر ساره را هنگام مرگ ۱۲۷ سال نوشته اند.

فرزندان و زنان ديگر ابراهيمعليه‌السلام

 در قرآن كريم از ساير فرزندان ابراهيم نامى برده نشده و در روايات اهل بيت نيز چيزى نيافتيم، ولى در تاريخ طبرى و كامل ابن اثير نام دو فرزندان ديگرى نيز براى ابراهيم ذكر شده است:

يكى زنى است به نام قطوار (يا قطوره) دختز يقطان (يا يقطن) كه گفته اند: ابراهيم پس از مرگ ساره با وى ازدواج كرد و آن زن، شش فرزند براى ابراهيم به نام هاى زمران، يقسان،(۳۶۶) ، مديان(۳۶۷) ، مدان، يسبق(۳۶۸) و سرح(۳۶۹) آورد. كه نام اين زن و فرزندان او در تورات نيز (صحاح ۲۵ از سفر تكوين) نقل شده است. طبرى و ابن اثير گفته اند: مردم مدين و قوم شعيب پيغمبر از فرزندان همين مدين فرزند ابراهيم هستند.(۳۷۰)

همسر ديگرى را كه طبرى و ابن اثير به نقلى براى ابراهيم ذكر كرده اند، زنى است به نام حجور (ياحجون) دختر اءرهير(يا اهير)(۳۷۱) و طبرى نقل كرده كه از آن زن نيز خداوند پنج پسر به نام هاى: كيسان، شورخ، اءميم، لوطان و نافس به ابراهيم عنايت كرد.