تدوين كننده «پيام در چارچوب نظام»
كندوكاو در تاريخ جنبش هاى انقلابى مكتبى نشان مى دهد كه در هر نهضت سه مرحله وجود دارد: مرحله «پيام» مرحله «اقدام» و مرحله «نظام». نهضت در آغاز به صورت « پيام» و «اقدام» تجلى مى كند و سپس به صورت «نظام» در مى آيد. تا وقتى كه نهضت در مرحله «پيام» و «اقدام» است و به صورت «نظام» تدوين نشده است، همواره در برابر يورشهاى بى امان نيروهاى «ضد انقلابى» و «كفر» و «شرك» آسيب پذير است و قدرت هاى طاغوتى چشم به خفه كردن آن در نطفه مى دوزند و چون نهضت پشتوانه ى عميق و ايدئولوژيك و فكرى ندارد، قدرت هاى طاغوتى انتظار مى كشند كه «سوخت» تمام شود و شعله هاى جنبش فرو بنشيند، ولى «اقدام و حركت» وقتى با «پيام» همراه باشد و «پيام» به صورت «نظام» تدوين گردد، ديگر جنبش آسيب ناپذير مى گردد.
در تاريخ اسلام نيز شواهد اين امر فراوان است. در دوره امويان و عباسيان، نهضت كيسانيه (پيروان محمد حنفيه) و جنبش زيديه از قدرتمندترين جنبش هاى انقلابى محسوب مى شدند ولى چون اين جنبش ها دچار «عمل زدگى» گرديدند و جنبه ى «اقدام» بر جنبه «پيام» چيره شد و «پيام» هيچ گاه به صورت «نظام» در نيامد، قدرت هاى اموى و عباسى توانستند اين جنبش ها را از صفحه روزگار محو سازند.
استراتژى جنبش زيديه به سوى عمل زدگى انحراف پيدا كرد و توجه كافى به «پيام» و تدوين آن به صورت «نظام» مبذول نگشت. نتيجه اين شد كه حماسه هاى پرشور حضرت زيد و فرزندش يحيى كه با قيام خود اركان رژيم را به لرزه در آورده بود به باد فراموشى سپرده شد و به خاطر نداشتن پشتوانه ى ايدئولوژيك و مبانى مستقل فكرى، «زيديه»كم كم در فرقه هاى ديگر تحليل رفت و جنبش اسماعيليه نيز به همين سرنوشت دچار شد. اسماعيليه در قرن پنجم، ششم، هفتم و هشتم هجرى چنان قدرت نيرومندى را به وجود آوردند كه خلافت را منفجر كرد و نفوذ آنها در آن موقع در ميان توده هاى «الموت و طبس و بيرجند» به قدرى عميق بود كه انقلاب هاى بزرگى را در آن مناطق بر پا كرد و دستگاه خلافت سلجوقيان را مضمحل كرد، ولى چون «پيام» را به صورت «نظام» در نياوردند، جنبش دچار ركورد و انحراف گرديد.
ولى استراتژى الهى امامان شيعه كه متنى بر تواءم ساختن «پيام» با «اقدام» و سپس در آوردن «پيام» به صورت «نظام » بود، موجب شد شيعه همواره تشخص و شخصيت مكتبى و ماهيت انقلابى و اسلامى خويش را حفظ كند.
هدف ثابت استراتژى امامان اهل بيتعليهمالسلام
پاسدارى از اسلام، دفاع از مكتب و مبارزه ى مستمر با نيروهاى ضد اسلامى بود و بر حسب شرايط و نياز زمان شيوه هاى گوناگون را به كار مى برده اند. گاه از طريق قيام به شمشير و گاه از طريق مبارزه عميق فكرى و گسترش معارف اسلامى و گاه از طريق نيايش اين رسالت عظيم را تحقق بخشيدند.
رهبرى شيعه هيچ وقت گرفتار پديده ى «تك بعدى» و «علم زدگى» نگرديد و بر خلاف جنبش كيسانيه و زيديه تنها متوجه جبهه سياسى نبود بلكه توجهش را به جبهه ايدئولوژيك نيز معطوف داشت.
ائمه ى شيعى همواره به ضرورت همراه ساختن «اقدام» با «پيام» و سپس تدوين «پيام» به صورت «نظام» تاءكيد داشتند. در تاريخ ما «صفين» و جمل همواره «نهج البلاغه»ها را به دنبال داشت و همواره پشت سر «حسينعليهالسلام
»، «زينب» و «سجاد» تبلور يافتند. زينب و امام سجادعليهالسلام
حامل «پيام» بودند و سپس امام باقر و امام صادق عليهما السلام در آوردن «پيام» به صورت «نظام» پرداختند.
امام صادقعليهالسلام
نماد عظيم مرحله ى سوم است. مرحله ى تدوين پيام به صورت «نظام». زيرا امام صادقعليهالسلام
ادامه دهنده ى همان استراتژى واحد الهى است كه از آدم شروع و از طريق نوح و ابراهيم و موسى و عيسى و محمدعليهمالسلام
و علىعليهالسلام
و فرزندانش ادامه پيدا كرد، استراتژى دفاع از سنگر اسلام همان گونه كه حسين در كربلا با خون خود يزيدها را شكست داد. امام صادقعليهالسلام
از طريق تدوين مكتب، نقشه ى هشام ها و منصورها را نقش بر آب ساخت و هدف مقدس امامت را از طريق تدوين تعاليم راستين اسلام به صورت «نظام» دنبال كرد. از اين پس نهضت تشيع چنان آسيب ناپذير گشت كه على رغم بدترين شكنجه ها، اختناق ها و يورش هاى سيستماتيك دربارها و عناصر وابسته، تشيع در سراسر جهان گسترش يافت و پرچمدار انقلاب اصيل اسلامى در طى تاريخ گشت.
درباره ى امام صادقعليهالسلام
دو نوع برداشت و تحليل وجود دارد:
يكى از برداشت هايى كه شيوع پيدا كرده و خاور شناسان مغرض نيز كوشيده اند اين برداشت را تقويت كنند، امام صادقعليهالسلام
را به عنوان يك «انديشمند» بزرگ معرفى مى كنند كه خود را از مسائل سياسى كنار كشيده و تنها مشغول درس و تدريس و تربيت شاگردان بود. اين برداشت، امام را حداكثر تا تدوين كننده ى «فقه جعفرى» تنزل مى دهد و آن را كسانى رواج داده اند كه در صدد سلب مسئوليت در مبارزه ى اجتماعى - سياسى از خود و جامعه اند.
در مقابل آن در سالهاى معاصر از جانب برخى عناصر «انقلابى» و يا «شبه انقلابى» يك برداشت ديگرى نيز عنوان مى شده است كه آن نيز مبتنى بر يك فكر انحراف آميز است. در اين گونه تحليل ها تلاش مى شود كه امام صادقعليهالسلام
را به عنوان صرفا يك مبارز سياسى كه همواره در صدد فراهم كردن مقدمات يك كودتاى سياسى بود، مطرح كنند.
اين برداشت نيز بر يك فكر انحراف آميز مبتنى است و «عمل زدگى» و كم بها دادن به كار زير بنايى ايدئولوژيك و تدوين مكتب و ساختن عناصر مؤمن و متعهد است. اين دسته از نويسندگان شواهد تاريخى را كه نشان مى دهد امام توجه بيشترى را به گسترش معارف مبذول داشته است با لحن «عذرخواهانه اى» تأویل و توجيه مى كنند و يا حتى ناديده مى گيرند.
روش درست مطالعه و پژوهش هاى زندگى و سيره ى امامان اين است كه آنان را آن گونه ببينيم كه بودند و در صدد پيروى از «اسوه» آنان و تطبيق قالب هاى فكرى و عمل خود با رفتار آنها باشيم نه آنان را آن گونه ببينيم كه ما مى خواهيم در صد تطبيق «سيره» آنان با قالب هاى دلپسند خود باشيم.
واقعيت تاريخى اين است كه امام صادقعليهالسلام
بنا به بينش الهى امامت تشخيص داد كه بزرگترين وظيفه ى وى در آن زمان، تدوين مكتب و عمق بخشيدن به مبانى عقيدتى شيعيان و گسترش معارف اسلامى و ايدئولوژى الهى است. كار امام كار يك «اسلام شناس» و «محقق» و «دانشمند» محض نيست بلكه رسالت يك رهبر الهى و پاسدارى از نهضت انقلابى اسلامى بود كه بنا به الهام الهى امامت تشخيص داد كه رسالت اصلى وى «فردسازى» و « جامعه سازى» و تدوين مكتب و پرورش عناصر متعهد و انقلابى است.
امام با در نظر گرفتن ضرورت تاريخى، اجتماعى و سياسى چنان تشخيص داد كه به جاى مبارزه كوركورانه و عمل زدگى كه در آن زمان در رفتار برخى از مجاهدان فرقه كيسانيه و زيديه مشهود بود، ضرورت داشت كه «ايدئولوژى مبارزه» و «مكتب » اسلام تدوين و بين توده ها گسترش داده شود تا دربارها و عناصر وابسته به بلندگوهاى رژيم نتوانند تعاليم اهل بيت را از صفحه روزگار محو سازند.
دوره ى امام صادقعليهالسلام
از نظر سياسى دوره ى رقابت شديد سياسى و جنگ زرگرى در داخل هياءت حاكمه و اصطكاك بين امويان و عباسيان بود. از يك طرف بنى اميه رو به زوال مى رفت و از طرف ديگر، بنى عباس به سرعت روى صحنه مى آمد. تضاد ميان اين دو غول كه به شدت به جان يكديگر مى افتادند، مجال تنفسى در مدينه ايجاد كرد كه اگر به رايگان از دست مى رفت ديگر شايد چنين فرصتى پيدا نمى شد. اين شرايط از زمان امام باقرعليهالسلام
آغاز گرديد و در دوره ى امام صادقعليهالسلام
ادامه يافت و از همين رو، امام باقر و امام صادق عليهما السلام فرصت استثنايى براى تربيت شاگردان و گسترش معارف اسلامى به دست آوردند. امام صادقعليهالسلام
شاگردانى را تربيت كرد كه هر يك پايه گذار شاخه اى از معارف اسلامى و بنيانگذار رشته اى از دانش بشرى گرديد.
علاوه بر نكته فوق شرايط فرهنگى آن دوره نيز ايجاب مى كرد كه براى حفظ موجوديت سيماى راستين اسلام به تدوين مكتب مبادرت گردد.
دوره ى امام صادقعليهالسلام
دوران رخنه و نفوذ افكار و انديشه هاى بيگانه در جهان اسلام است. موج افكار يونانى، انديشه ى بودائى، مسيحى، مزدكى و الحادى در جهان اسلام گسترش يافته و « غربزدگان» و «شرق زدگان» آن روز، مسلمانان را به مناظره هاى آزاد طلبيده و اسلام را به مبارزه خواسته بودند. البته شيوع افكار بيگانه ناشى از عوامل زير بود.
الف) گسترش مرزهاى جغرافيايى جهان اسلام كه موجب شده بود جهان اسلام شامل بسيارى از كانون هاى انديشه ى بيگانه چون اسكندريه، انطاكيه و جنديشاپور و سبب گردد انديشمندان بيگانه در دنياى اسلام پراكنده گردد.
ب) تشويق دستگاههاى حاكمه كه با انحراف توجه جامعه از مسائل اصلى و دردهاى اجتماعى، سياسى و ملاحظات مكتبى موجب شد كه به مسائل فرعى فلسفى و كلامى مكاتب بيگانه سوق داده و آن را تقويت نمايند.
در اين شرايط ضرورت ايجاب مى كرد كه ديدگاه هاى اصيل اسلام راجع به مسائل فقهى، كلامى، فلسفى و غيره مدون گردد تا جامعه دچار سردرگمى فكرى و آشفتگى عقيدتى نشود.
در همين دوره، هياءت حاكمه، برخى عناصر وابسته را بسيج كرده بود كه تفسير رسمى از نظامات اسلام را تدوين كنند و بدين سان خطر سوء تفسير حقايق اسلامى، با قرائت هاى متفاوت و نگرش هاى گوناگون و مسخ شدن سيماى واقعى اسلام نيز مطرح گردد. از اين رو امام پنجم و امام ششم تدوين مكتب را محور فعاليت هاى خويش ساختند.
امام صادقعليهالسلام
، تربيت يافتگان مكتبش در عين حال كه توجه اصلى خود را به «فردسازى» و «امت سازى» و «روشنگرى مكتبى» مبذول داشتند، از مبارزات سياسى، اجتماعى و انقلابى عملى غافل نبودند و مى بينيم چند تن از فرزندان امام صادقعليهالسلام
دست به قيام مسلحانه مى زنند و انقلاب هاى بزرگى را به پا مى كنند كه فرصت شرح آن قيام ها در اين مقال مختصر نيست و مى تواند به عنوان شاخصه هاى ممتاز سياسى - فقهى بودن انديشه انقلابيون به صورت مستندهاى جداگانه مورد امعان نظر قرار گيرد.
دستاوردهاى عظيم امام صادقعليهالسلام
امام صادقعليهالسلام
تشيع را آسيب ناپذير ساخت و تعاليم اسلام را آن چنان گسترش داد كه توطئه هاى صاحبان زر و تزوير و فرعون ها قارون ها و بلعم باعوراهاى زمان نتوانند اسلام را مسخ كنند و تصوير انحرافى از اسلام را به جاى اسلام واقعى معرفى كنند. سهم امام صادق چنان بزرگ بود كه مذهب شيعه را «مذهب جعفرى» ناميدند، تا زمان امام صادق تشيع به صورت «پيام» بود، امام آن را به صورت نظام در آورد.
امام صادقعليهالسلام
رسالت ايدئولوژيك خويش را به طور عمده از چهار طريق مطرح و گسترده ساخت.
۱) تربيت شاگردان
۲) روايت احاديث پيامبر و امامان سَلَف
۳) تدوين نظام فقهى شيعه
۴) روشن ساختن مواضع اعتقادى و كلامى شيعه
دستاوردهاى امام در صحنه علمى و فكرى چنان عظيم و چشمگير است كه تمام دانشمندان طراز اول اسلام و جهان مجبور به اعتراف شده اند. صاحب بن عباد (متوفى ۳۸۵) كه از بارزترين دانشمندان در تاريخ اسلام محسوب مى شود گفته است: بعد از پيامبر گرامى در اسلام، دانشمندى بزرگتر از امام صادقعليهالسلام
بوجود نيامده است.
امام صادقعليهالسلام
نه تنها تشيع را به صورت «نظام» درآورد. بلكه نخستين كسى است كه در تاريخ اسلام فقه را مدوّن ساخت. چرا كه امامان چهار گانه اهل سنت كه به عنوان پايه گذار مكاتب فقهى اهل سنّت محسوب مى شوند از شاگردان بلاواسطه يا بالواسطه امام جعفر صادقعليهالسلام
بودند. ابوحنيفه كه نخستين تدوين كننده ى فقه در ميان اهل سنّت است از شاگردان امام صادقعليهالسلام
بود. كه دو سال تمام از محضر امام استفاده برد، و خود اعتراف مى كند كه: لولا سنتان لهلك النعمان
«اگر آن دو سال نبودند، نعمان (ابوحنيفه) هلاك مى شد. »
امامان شيعه خورشيد جهان افروزى بودند كه از محضر آنان تمام فرقه هاى اسلامى و حتى غيرمسلمانان استفاده مى كرده اند. نه تنها پايه گذاران مكاتب فقهى و كلامى اهل سنت بلكه حتى دانشمندان نصارى و صابئين نيز در حوزه ى درس امام حضور داشتند. شيخ ابوالحسن خرقانى مى گويد: «مسلمان و كافر در محضر درس امام جعفر صادقعليهالسلام
حضور به هم مى رسانيده اند و از خوان فضلش بهره مند مى شدند. » يكى از خاورشناسان مى نويسد: «وقتى قوم صابئى را در دوره ى ماقبل جعفر صادقعليهالسلام
با دوره ى ما بعد آن مقايسه مى كنيم مى بينيم كه مانند مقايسه ظلمت با نور است
. »
در محضر امام صادقعليهالسلام
تنها علوم نقلى تدريس نمى گرديد بلكه علوم تجربى و فلسفه نيز مورد مطالعه قرار مى گرفت. امام ششم تنها به تدوين فقه و توسعه و تفسير و حديث و كلام نپرداخت بلكه نخستين كسى است كه در تاريخ اسلام علوم طبيعى و هيئت و فيزيك را در سطح وسيعى مطرح كرد. پيش از امام صادقعليهالسلام
امام باقر نيز فيزيك و جغرافيا را تدريس مى نموده است ولى امام صادقعليهالسلام
اين علوم را توسعه داد. دانشمندان مؤ سسه تحقيقات استراسبورگ كه از اسلام شناسان معروف اروپايى اند به اين نتيجه رسيده اند كه امام صادق هزار سال پيش از كوپرنيك بر نظريه ى گردش خورشيد دور زمين كه تا قرون اخير از مسلّمات علمى محسوب مى شده است، ايراد گرفت و آن را رد كرد. امام صادق نخستين بار اعلام كرد كه زمين دور آفتاب مى گردد و توالى روز و شب ناشى از اين گردش مى باشد. انديشمند اروپايى مى نويسد: «فقط كسى مى تواند به اين پديده در آن شرايط پى ببرد كه عقل فوق العاده اى داشته باشد، كسى كه بدون داشتن وسيله و زمينه به حقيقتى پى ببرد كه پيش از او هيچ كس نگفته باشد
. »
ولى خاورشناس غربى نمى تواند دريابد كه امام صادقعليهالسلام
كسى است كه با منشاء علم آسمانى در تماس است. براى كسى كه معتقد به وحى، الهام، علم وَهَبى و توانايى ويژه ى انبياء و امامان نباشد، توجيه اين امر مشكل است كه چگونه امام صادقعليهالسلام
كروّيت و گردش زمين را دور آفتاب هزار و اندى سال پيش از كپلر و كوپرنيك اعلام كرد. آن هم در نقطه اى چون مدينه كه از مراكز علمى آن روز همچون قسطنطنيه و اسكندريه و انطاكيه و جنديشاپور دور بوده است. انبياء و امامان كه انسانهاى كامل اند از توانايى هاى ويژه اى برخوردارند و حقايق را بى پرده مى بينند.
ابزارهاى مختلف كسب معرفت چون وحى و الهام و اشراق و تعقل و تجربه ى حسى همه منابع كسب حقيقت اند، ولى در وحى و الهام يكباره حقايق روشن مى شود ولى از راه تعقل و تجربه تدريجى و ناقص.
دانشمندان مؤ سسه ى استراسبورگ به اين نتيجه رسيده اند كه نخستين بار در تاريخ بشر امام صادقعليهالسلام
، برخلاف فيزيك ارسطو اين مساءله را عنوان كرد كه «خاك» و «باد» عناصر بسيط نيستند بلكه مركب از عناصر ديگر است. در آن هنگام و حتى تا صدها سال ديگر عناصر اربعه يكى از اركان علم الاشياء محسوب مى شد. به قول محقق اروپايى: «امام جعفر صادق هزار و يكصد سال قبل از علماى قرن هجدهم ميلادى اروپا كه اجزاى هوا را كشف و از هم جدا كردند، گفت كه باد (هوا) يك عنصر نيست بلكه از چند عنصر بوجود آمده است. برجسته ترين دانشمندان فيزيك جهان بعد از ارسطو نمى دانستند كه باد يك عنصر بسيط نيست. حتى در قرن هجدهم ميلادى تا زمان لاوازيه اكثر دانشمندان باد را يك عنصر بسيط مى دانستند و بعد از اين كه لاوازيه اكسيژن را از ساير گازهايى كه در هوا هست جدا كرد و نشان داد كه اكسيژن در تنفس و سوختن اثر بزرگ دارد، جمهور علماء قبول كردند كه هوا بسيط نيست بلكه متشكل از چند گاز است. بدينسان امام صادقعليهالسلام
هزار و يكصد سال از زمان خود پيش بود
. »
امام صادقعليهالسلام
نه تنها فرمود كه هوا مركب از عناصر مختلف است بلكه خاطر نشان ساخت كه تمام اجزايى كه در هوا هست براى تنفس ضرورى است. حتى پس از قرن هجدهم و كشف اكسيژن بوسيله لاوازيه دانشمندان گازهاى ديگرى را كه در هوا وجود دارد از لحاظ هوا بى فايده مى دانستند و تنها در نيمه دوم قرن نوزدهم ميلادى دانشمندان نظريه ى خود را تصحيح كردند و به اين نكته پى بردند كه اگر گازهاى ديگر با اكسيژن مخلوط نشود، ريه ى انسان و حيوان مى سوزد و آنان مى ميرند. براى ادامه حيات لازم است كه گازهاى ديگرى نيز با اكسيژن وارد ريه ى انسان و جانوران شوند و بدينسان پس از دوازده قرن، جهان علم گفته ى امام صادقعليهالسلام
را تصديق كرد كه تمام گازهايى كه در هوا وجود دارد براى تنفس ضرورى است
. »
نيز امام ششم فرمود: «ما مى توانيم آهن را مانند هيزم بسوزانيم» امروز مى دانيم كه هر گاه يك قطعه آهن را به طورى داغ كنيم كه قرمز شود و بعد آن را در اكسيژن خالص فرو ببريم با شعله اى درخشنده مى سوزد و مى توان چراغى ساخت كه فتيله اش از آهن باشد. حتى لاوازيه به اين نكته پى نبرده بود. پيش از پريستلى و لاوازيه، امامعليهالسلام
اكسيژن و خواص آن را بهتر از آنان بيان فرمود.
مى بينيم كه امامان اهل بيت كه از چشمه ى لايزال علم وَهَبى سيراب مى شده اند، نه تنها به گسترش علوم معنوى و روحانى و مذهبى پرداختند بلكه براى بشريت به افق هاى تازه اى در علوم طبيعى و جغرافيا و علوم نيز گشودند. اين عمل مظهر بينش و جهان بينى اسلام بوده كه «دين» را از «دنيا» و «روح» را از «ماده» جدا از هم و بى ربط نمى بيند و بين «دين»، «دانش»، «علم»، «مذهب»، «الهام»، «عقل» و «تجربه» تضادى قايل نيست. امامان با عمل خود براى پيروانشان روشن ساختند كه نه تنها در علوم مذهبى بلكه در قلمرو دانش طبيعى و انسانى نيز پيشاپيش همه ى ملل و اقوام بايد حركت كنند. مسلمان ها بايد در تمام زمينه ها براى بشريت «امام»، «شاهد» و «الگو» باشند چرا كه خداوند آن ها را «شهداء على الناس» آفريده است. «شاهد» كسى است كه «اشراف» داشته باشد. مسلمانان بايد در همه ى زمينه ها، حتى در تكنولوژى بر ساير ملل بايد اشراف و تقدّم داشته باشند.
امامان شيعه داراى شخصيت چند بعدى هستند، آنان «انسان» تمام و كاملند. از يكسو داراى كمالات فكرى، و از سوى ديگر داراى كمالات اخلاقى و عملى در كنار مدارج الهى و روحانى. شيعه، امام جعفر صادقعليهالسلام
را نه تنها معصوم و رهبر خدايى مى داند بلكه ساير مسلمانان غير شيعه نيز امام را از حيث مقامات معنوى پيشواى عرفاى دنيا مى دانند. تمام سلسله هاى عرفايى به امير مؤمنان منتهى مى شود و امام صادق نيز به اعتراف اقطاب عرفايى همچون شيخ عطار در «تذكرة الاولياء» زمخشرى در «ربيع الابرار» و ابوالحسن خرقانى، پيشواى عارفان جهان بوده است.
عرفانى كه امامان ما پيشواى آن محسوب مى شده اند با عرفان غير اسلامى صوفيه ى منحط، تفاوت دارد. امامان ما مظهر عرفان اصيل اسلامى اند عرفانى كه به گريز از اجتماع و نظريه بافى هاى وحدت الاوجودى نمى انجامد بلكه عرفانى است كه از توجيه اسلامى در چارچوب توحيد. سخن در اين زمينه و ابعاد ديگر موسّع است كه در مجالى ديگر به بحث و نقد خواهيم نشست.
نتيجه گيرى
در دوران حاكميت ظلمت بنى اميه در تك نفسگاه دوران فترت و انتقال قدرت از بنى اميه به بنى عباس دو امام بزرگوار (امام باقر و امام صادق عليهماالسلام) از اين فرصت برزخى استفاده كرده به تبليغ رسالت و تدوين نظام مى پردازند اين نهضت به ويژه در دوران شكوهمند و متبلور امام صادقعليهالسلام
كه به حق دوران تدوين كامل نظام و تحقق و تبلور حقايق دين مبين بوده بيشتر تجلى دارد.
مهمترين ويژگى هاى مبارزات فرهنگى امام صادقعليهالسلام
عبارتند از:
۱ - از ويژگى هاى فلسفى هاى آن دوران، مناظرات ميان امام صادقعليهالسلام
با ابن ابى العوجا و امثال او و پاسخ به شبهات ماديون و دهريون و خنثى سازى جوّ حاكم بر انديشه ى مسلمين و پاكسازى اذهان از انديشه هاى الحادى و كفرآميز و زندقه و نفى سفسطه هاى گمراه ساز با تكيه بر منطقى استوار و بيانى روشنگر و كارآمد و نيرومند. و بحث و مناظره با ابوشاكرديصانى... و القاى تعاليم علوم طبيعى و آموزه هاى فيزيكى...
۲ - اعتراف ائمه ى مذاهب مهم اسلامى در تلمّذ و بهره گيرى از خوان گسترده ى علمى امام صادق است كه مى توان در قالب محاورات و ديالوگ هاى مستند به اسناد و مداركى معتبر تجسم و ارايه داد.
۳ - پروردگان و نمونه هاى عينى مجسم و شاگردان مبرز حضرت، مانند: جابر بن حيّان، محمد بن مسلم، هشام بن سالم، ابن ابى يعفور، جابر بن يزيد جعفى، زُرارة بن اَعيَن، حمران بن شيبانى، مفضل بن عمر جعفى، ابان بن تغلب و بسيارى ديگرى كه در علوم عقلى، نقلى، فلسفى، شيمى، نجوم و رياضيات متبحر و ممتاز گرديده كه اينان خود برخى سر سلسله جنبان نهضت رنسانس در قرون وسطى بوده و به اعتراف برخى از شخصيت هاى ممتاز علمى غرب، جابر بن حيّان و برخى ديگر از شاگردان امام صادق را موجب تحرّك و تجديد حيات علمى رنسانس اروپا مى دانند. استناد به تصريحات جرجى زيدان در تاريخ تمدن اسلامى و گرستاولوبون فرانسوى در خصوص تاريخ تمدن اسلام بيانگر اين حقايق مستند مى باشد.
تجليل صاحب بن عباد، صدراعظم حكومتگران ديالمه، از امام صادقعليهالسلام
و بيانات مبسوط اين مرد دانشمند از امام بزرگوار شيعى و نيز اظهارات تقديرآميز ابن راوندى از امام صادق، بررسى و نقد افكار و انديشه هاى امام توسط وى تجلى درخشش انوار ولايت جعفرى را فزونتر مى سازد.
تحركات سياسى - نظامى بنى العباس و سوء استفاده باند تبهكار آنان از نام و عنوان اهل بيتعليهالسلام
و بهره بردارى ابزارى و بهره بردارى ابزارى از مفاهيم ارزشمند عترت و نيز استحمار افرادى چونان ابومسلم خراسانى در دستيابى در به مناصب و كرسى هاى قدرت كه مى توان به رگه هاى پژوهشى عميقى در تبيين چالشهاى ميان قدرت هاى فاسد دست يافت و آن را به وضوح به صحنه ى تجسم كشيد و نقاب از چهره هاى مزوّر تاريخ برگرفت. در اين ميان مى توان نقش هدايتگرانه ى امام صادقعليهالسلام
را با شفافيت و ظرافتى خاص به رشته ى تحرير كشاند. و بالاخره بسيارى نكات ظريف و محاورات و مناظرات و ارايه و واگويى نكات پزشكى و بهداشتى نهفته در اظهارات ارشادى امام صادق كه به حق طب الصّادق نام گرفته است را مى توان در محاورات و ديالوگهاى هنرمندانه ميان پرسناژهاى تصويرى و هنرى گنجاند و به شيوه اى علمى القاى فرهنگ تغذيه صحيح اسلامى را در قالب آموزه ها و رهنمودهاى علمى، بالينى، به گونه اى ارشادآميز، تحقق و تجسم بخشيد.