احترام پدر و مادر
۱۴.(
ووصينا الانسان بوالديه حملته امه وهنا على وهن وفصاله فى عامين ان اشكر لى ولوالديك الى المصير
)
؛
به انسان سفارش كرديم كه پدر و مادر (احترام بگذارد و نيكى كند) مادر با ناتوانيهاى روز افزون، دوران حمل او را طى مى كند، و پس از دو سال او را از شير باز مى گيرد. (نيز توصيه كرديم) كه مرا و پدر و مادر خويش را شكر گزار باشد و بازگشت شما به سوى من است.
نخستين فرمان خداوند به لقمان حكيم، پس از آموختن حكمت به وى، اين بود كه در برابر يك چنين نعمت بزرگ كه از خدا به وى رسيده است، شاكر و سپاسگزار باشد، زيرا شكر و سپاسگزارى نشانه معرفت و مقياس درك و فهم و شايستگى انسان است.
همان طور كه بايد در برابر نعمتهاى الهى به وظيفه اخلاقى خود عمل كنيم و با قلب و زبان و يا به كار بردن نعمتهاى منعم در موارد مناسب، شكر او را به جا آوريم، همين طور بايد خدمات كليه افراد انسان را تقدير نموده و به نحو مناسب از آنها تشكر كنيم، خواه پدر و مادر باشند، خواه ديگران.
پس از خداوند، بزرگترين خدمتى را كه بشرى درباره بشرى انجام مى دهد، خدمات ارزنده پدر و فداكاريهاى مادر است؛ هستى انسان در مراحل بعدى در گرو خدمات ارزنده آنان است و پدر و مادر در دوران باردارى و كودكى، زحمات توانفرسايى را متحمل مى شوند و در حق كودك خود مبذول مى دارند، و اگر از طرف اين دو باغبان وجود، چنين خدماتى انجام نمى گرفت، نهال وجود تمام انسانها مى خشكيد.
به همين مناسبت، قرآن مجيد پس از مساله شكرگزارى خدا، موضوع نيكى بر پدر و مادر را مطرح مى كند، تا انسان به بزرگترين وظيفه اخلاقى و وجدانى خويش مطلع و آگاه گردد.
اگر خدا را از آن نظر سپاسگزاريم كه آفريدگار و مربى و پرورش دهنده ماست، پدر و مادر نيز مربيان دوران كودكى و مراحل نخستين زندگى ما مى باشند.
روى اين اساس، پيامبران و معلمان و مربيان اجتماع در هر صنف، درخور ستايش و احترامند و تمام طبقات خدمتگزار با اختلافى كه از نظر حقوقى و تربيت دارند، همگى از نظر اسلام، عزيز و گرامى اند.
گنجهاى نهفته در شرق
تعاليم عالى اسلام در تكريم و تعظيم پدران و مادران، از هر نظر بى سابقه است. عواطف و محبتهاى عميق و ريشه دارى كه امروز در جامعه هاى مشرق زمين، ميان فرزندان و اوليا وجود دارد، از هر جهت ستايش پذير و از ديده جامعه شناسان حائز اهميت و بر انگيزنده اعجاب ملت مغرب زمين مى باشد.
امروز در اروپا و آمريكا كانونهاى گرم خانوادگى، رو به انحلال گذارده، زندگيها به صورت زندگى ماشينى در آمده است. هنوز فرزندان به حد كامل از بلوغ نرسيده، مطابق تقاضاى محيط، حساب خود را از پدر و مادر جدا كرده و دور از محيط والدين زندگى مى نمايند و اين كار كه به عمل غير انسانى بيشتر شبيه است، زيرا اين لفافه كه نبايد فرزندان سربار والدين باشند و از آغاز بلوغ خود را براى سختيهاى زندگى آماده سازند، انجام مى گيرد، در صورتى كه روح مطلب غير اين است، زيرا تربيت رشدى و فكرى فرزندان و آشنا ساختن آنها به رموز زندگى، هرگز نيازى به طرد آنان از كانون گرم زندگى دسته جمعى ندارد، تا رشته عواطف از هم گسسته شود و محيط گرم خانوادگى از بين برود.
امروز روى همين عوامل، دايره خويشاوندى در محيط غرب از فرزندان تجاوز نمى كند و ساير بستگان از عموها و خاله ها و.... در رديف بيگانگان قرار گرفته اند و اين خود يك ضربت مهلك بر اجتماعى است كه بايد اساس آن را عواطف تشكيل دهد.
اسلام و موقعيت پدران و مادران
راستى كتاب آسمانى در تحكيم اصل حياتى عاطفه كه نشاط و لذت زندگى بستگى به آن دارد، حداكثر كوشش را به عمل آورده است و با تعابير گوناگون و روشهاى ستوده، اساس آن را محكم نموده است.
ولى متاسفانه امروز در اجتماع ما، برخى از مادران هوسباز پدران عياش، عملا اساس عواطف را متزلزل ساخته و با فرستادن فرزندان به شير خوارگاه، خود را از قيد پرورش اولاد راحت كرده اند و در نتيجه، محيط گرم و پرنشاط خانوادگى را به يك محيط سرد دور از مهر و محبت مبدل نموده اند.
دانشمندان مى گويند: شير خوارگاه اگر چه مى تواند تربيت جسمانى فرزندان را به عهده بگيرد، ولى ريشه عواطف را كه از دامندهاى پرمهر و آغوشهاى گرم پدران و مادران سرچشمه مى گيرد، مى سوزاند و ميوه چنين محيط (شيرخوارگاه) غالباً بچه هاى خشن، بى رحم و جانى مى باشد، و از اين رهگذر، بر دشواريهاى اجتماع مبالغى افزوده مى شود.
اهميت مقام والدين در قرآن، از تعبيرات گوناگون و طرز بيان شيرين آن به خوبى استفاده مى شود:
۱. براى اين كه فرزندان به اهميت مقام پدران و مادران متوجه شوند، در سوره هاى مختلف، نيكى به پدر و مادر پس از پرستش خدا بيان شده است و جمله زير و مشابه آن در قرآن زياد است:
(
وقضى ربك الاتعبدوا الااياه وبالوالدين احساناً
)
؛
فقط خداوند حكم كرده است كه او را بپرستيد و به والدين نيكى نماييد.
اين مضمون در سوره هاى بقره (۲) آيه ۸۳؛ نساء (۴) آيه ۳۶؛ انعام (۶) آيه ۱۵۱؛ اسرا (۱۷) آيه ۲۳؛ لقمان (۳۱) آيه ۱۴ با عبارات مختلف تكرار شده است.
۲. صريحاً دستور مى دهد كه مسلمانان از هر گونه بذل و بخشش به والدين، خوددارى ننمايند و در تمام دوران زندگى از والدين مواظبت كامل به عمل آورند؛ اينك متن آيه ها را در اين جا مى نگاريم:
(
ان ترك خيراً الوصيه للوالدين والاقربين بالمعروف
)
؛
اگر مالى بر جاى گذارد، براى پدر و مادر و خويشاوندان به طور پسنديده وصيت كند.
(
قل ما انفقتم من خير فللوالدين
)
؛
بگو آنچه مى توانيد درباره پدران و مادران انفاق نماييد.
(
اما يبلغن عندك الكبر احدهما اوكلاهما فلا تقل لهما اف
)
؛
اگر يكى از آن دو يا هر دو در كنار توبه پيرى رسيدند، به آنها (حتى) اف مگو.
۳. قرآن شيوه رهبران آسمانى و آموزگاران الهى را نقل مى كند، كه آنان نسبت به پدر و مادر شديداً احترام مى كردند و پس از درگذشت در حق آنها استغفار مى نمودند و با ملاحظه آيات زير، اين مطلب روشن مى شود:
(
وبراً بوالديه
)
؛
(حضرت يحيى) نسبت بوالدين نكوكار بود.
(
ربنا اغفرلى ولوالدى وللمومنين يوم يقوم الحساب
)
.
حضرت خليل الرحمن از خداوند درخواست مى نمايد كه خداوند، او و والدين و مومنان را روز حساب بيامورزد.
جامعترين آيه اى كه وظايف فرزندان را نسبت به پدران و مادران معين مى نمايد، آيه ۲۳ و ۲۴ سوره اسراى است كه خلاصه آن را در اين جا مى آوريم:
اول: نيكى به والدين؛
دوم: در دوران پيرى از آنها پرستارى نمايد؛
سوم: سخنى كه موجب انزجار روحى آنهاست نگويد و با كمال احترام با آنها سخن بگويد؛
چهارم: در برابر آنها خاضع و فروتن باشد؛
پنجم: از خداوند براى آنها طلب رحمت و مغفرت بنمايد.
از رهبر عالى قدر اسلام و ساير پيشوايان ما روايات زيادى وارد شده است كه وظايف فرزندان را در برابر پدران و مادران تعيين نموده است، و ما براى اختصار از نقل آنها خوددارى مى نماييم.
اكنون برگرديم آيه مورد بحث را تفسير كنيم:
قرآن مجيد روى اهميتى كه خدمات ارزنده پدر و مادر دارد، پدر و مادر را سفارش مى كند و مى فرمايد:(
ووصينا الانسان بوالديه
)
؛
ما به انسان در مورد پدر و مادر سفارش كرديم.
سپس علت احترام به مادر را مدلل مى كند كه در راه پرورش كودك در دوران جنينى ناتوانيهاى فراوانى را متحمل شده، چنان كه مى فرمايد:
(
حملته امه وهنا على وهن
)
؛
با ناتوانيهاى روز افزون او را حمل كرده و كار او را به پايان رسانيده است.
مقصود از اين جمله، همان دوران باردارى است كه دوران متوسط آن حدود ۲۸۰ روز است و حداكثر توقف طبيعى آن ۳۱۰ روز، و بالاتر از آن يك امر غير طبيعى محسوب مى شود، و اين ناتوانى بر اثر رشد و نمو جنين است كه عارض مادر مى شود.
تازه با طى شدن دوران حمل، كار مادر به پايان نمى رسد، بله بايد دو سال او را شير دهد، چنان كه مى فرمايد:(
وفصاله فى عامين
)
؛
مفسران مى گويند: مقصود از اين جمله، اين است كه پس از دو سال او را از شيرباز گيرد. مويد اين تفسير آيه ۲۳۳ سوره بقره است كه صريحاً دستور مى دهد كه مادران دوسال به فرزندان خود شير دهند، چنان كه فرموده:
(
والوالدات يرضعن اولادهن حولين كاملين
)
؛
مادران دو سال كامل به فرزندان شير بدهند.
ولى احتمال ديگر دارد كه منظور اين باشد كه در ضمن دو سال او را از شير باز گيرد، و ديگر لازم نيست كه دو سال تمام شير دهد، زيرا در سوره احقاف (۴۶) آيه ۱۵، دوران حمل و شيردادن را سى ماه قرار داده است؛ چنان كه مى فرمايد:
(
وحمله وفصاله ثلاثون شهراً
)
؛
دوران باردارى و از شير گرفتن او سى ماه تمام است.
هرگاه بگوييم: اين آيه فقط راجع به فرزندانى است كه حداقل حمل آنها شش ماه است كه بر سر شش ماه متولد مى گردند، در اين صورت، اين نوع كودكان باطى كردن دوران ۲۴ ماه شيرخوارگى، سى ماه تكميل مى گردد.
ولى اگر بگوييم كه اين حد، يعنى سى ماه، منحصر به فرزندانى نيست كه در حداقل حمل به دنيا مى آيند، بلكه يك قانون عمومى است، براى عموم فرزندان، خواه شش ماهه، يا نه، ماهه، در اين صورت هرگاه بچه در رحم كم بماند به جبران اين كه كمتر در رحم مانده است، بايست دو سال تمام شير بخورد و اگر بچه سر نه ماه چشم به دنيا گشود، براى اين كه دوران باردارى و شير خوارگى نبايست بيش از سى ماه باشد، بايد بچه را، سر ۲۱ ماه از شير باز گرفت، تا مدت دو دوران او بيش از سى ماه نباشد.
بنابراين مى توان احتمال دوم را در جمله(
وفصاله فى عامين
)
تقويت كرد كه منظور اين است كه در ضمن دو سال بايد فرزند را از شير باز گرفت، خصوصاً كه غلبه با بچه هايى است كه در حد متوسط طبيعى كه همان نه ماه است، چشم به جهان مى گشايند؛ از اين جهت نمى توان آيه(
وحمله وفصاله ثلاثون شهراً
)
را حمل بر افراد غير غالب نمود.