مربی نمونه (تفسیر سوره لقمان)

مربی نمونه (تفسیر سوره لقمان)0%

مربی نمونه (تفسیر سوره لقمان) نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: شرح و تفسیر قرآن

مربی نمونه (تفسیر سوره لقمان)

نویسنده: آیة الله جعفر سبحانی
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 13246
دانلود: 4051

مربی نمونه (تفسیر سوره لقمان)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 28 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 13246 / دانلود: 4051
اندازه اندازه اندازه
مربی نمونه (تفسیر سوره لقمان)

مربی نمونه (تفسیر سوره لقمان)

نویسنده:
فارسی

 

دانشمندان به خوبى دریافته‏ اند که زیربناى زندگى در دوران کودکى پى‏ ریزى مى‏یشود و سعادت و شقاوت ادوار مختلف‏ زندگى، در گرو طرز تربیت دوران کودکى است.
یکى از مربّیان نمونه، حضرت لقمان (على نبیّنا وآله وعلیه السلام) است. اندرزهایى که لقمان به فرزند خود داده و قرآن‏ مجید آنها را به عنوان برنامه تربیتى در این سوره آورده است، همگى براساس ایجاد شخصیت در فرزند، استوار است. کتاب حاضر، در 23 فصل، تفسیرى بر سوره لقمان است. در این کتاب، مباحثى مانند «نشانه‏ هاى نیکوکاران» و «انحراف‏ در دستگاه رهبرى» و «یک اعجاز علمى قرآن» مورد بحث قرار گرفته است.

لقمان و ياد خدا

۱۷.( يا بنى اقم الصلوه و امر بالمعروف و انه عن المنكر و اصبر على ما اصابك ان ذلك من عزم الامور ) ؛

نماز را به پا دار! مردم را به كارهاى نيك دعوت بنما! آنان را از كارهاى بد بازدار! در برابر مصائب، شكيبا و بردبار باش! اينها از كارهاى بزرگ و شايسته است.

لقمان حكيم، مكتب تربيتى و اخلاقى خود را به طرز مبتكرانه اى پايه گذارى نموده است. سخنان و مواعظ خود را بسان مسائل رياضى تنظيم كرده كه يكى پايه ديگرى است.

نخست گفتار خود را با توحيد خداوند جهان، آغاز نمود و فرزند گرامى خود را به وحدانيت و يگانگى پروردگار كه اساس همه معارف اخلاقى و روشتهاى تربيتى است، آشنا ساخت و فرمود:( لا تشرك بالله..... )

سپس در بخش دوم، درباره صفات خداوند بحث نمود و از ميان صفات كمال، صفت احاطه علمى خدا را و اين كه آفريدگار هستى بر تمام ذرات جهان احاطه دارد و از حساب آنها آگاه است، پيش كشيد و فرمود:( آنهاان تك مثقال.... )

ناگفته پيداست، تنها اعتقاد به خداى يگانه و عقيده به اين كه او بر همه چيز آگاه است، در تهذيب روح و روان كافى نيست، بلكه بايد به دنبال اين عقايد، يك رشته وظايف عملى و بدنى باشد كه با انجام دادن آنها روش صحيح تربيت پايان پذيرد؛ از اين نظر، لقمان وظايف مربوط به عمل را يادآور شده و در اين آيه، سه دستور عملى مى دهد:

۱. نماز را به پا داريم؛

۲. با فساد مبارزه كنيم (امر به معروف و نهى از منكر)؛

۳. در برابر شدايد، استقامت ورزيم (صبر).

نماز، يگانه رابطه قلبى و عملى انسان است با خداوند بزرگ؛ از اين نظر، لقمان اين وظيفه را پيش از دو وظيفه ديگر يادآور شده است و هم اكنون ما در خصوص نماز سخن مى گوييم و شرح تفسير آن دو وظيفه را به بخش بعد موكول مى نماييم.

نماز كهنترين نيايش خداست

ابراهيم خليل الرحمن، كه قهرمان توحيد و يكتا بت شكن جهان است، كعبه را به فرمان خدا ساخت. در پايان عمل رو به درگاه خداوند كرد و چنين گفت: بارالها، من فرزندانم را از آن سرزمين سرسبز به اين نقطه خشك و بد آب و هوا آورده ام تا در اين محيط آزاد، دور از حكومتهاى بت پرستى، تو را پرستش كنند و در كنار خانه تو نماز بگزارند. قهرمان توحيد (ابراهيم) مطلب خود را با اين جمله بيان كرده است:( ربنا ليقيموا الصلوه ) .(۹۳)

اين آيه نشان مى دهد كه نماز در دوران ابراهيم، جزء وظايف بوده و هدف از ساختن كعبه همين بوده است. قرآن درباره حضرت عيسى مى فرمايد: عيسى در گهواره، لب به سخن گشود و يادآور شد كه چند چيز از طرف پروردگار جهان به من سفارش شده است، از آن جمله، يكى نماز است، چنان كه مى فرمايد:( واوصانى بالصلوه ولزكوه ) .(۹۴)

قرآن حضرت اسماعيل را چنين معرفى كرده است:

( وكان يامر اهله بالصلوه والزكوه )(۹۵)

يعنى اسماعيل به فرزندان خود نماز و زكات را توصيه مى نمود.

البته نمى توان ادعا كرد، نمازى كه اكنون ميان مسلمانان داير است، از هر نظر مانند همان نمازى است كه در دوره ابراهيم و يا حضرت اسماعيل و حضرت عيسى رايج بوده است؛ به طور مسلم از نظر كم و كيف با هم فرق دارند، ولى اين آيه ها مى رسانند كه نماز كهنترين نيايش است كه پيامبران، بشر را متوجه آن ساخته اند، اگر چه به مرور زمان و تكميل شرايع، اجرا و شرايط آن كاملتر شده است.

اسرار نماز

اسرار و رموز نماز، يكى و دو تا نيست كه بتوان در اين صفحات منعكس نمود، بلكه نماز معجونى است كه اسرار اجتماعى و سياسى و اخلاقى و بهداشتى آن فزونتر از آن است كه در اين جا بياوريم؛ از اين نظر، دانشمندان اسلام، نوشته هاى زيادى درباره آداب و وظايف نمازگزار، نوشته و گروهى گامى فراتر نهاده و درباره اسرار و رموز آن، كتابهايى تاليف نموده اند. گاهى اين دو سنخ بحث به هم اشتباه مى شود. بحث پيرامون آداب و وظايف نمازگزار با بحث درباره اسرار و رموز نماز بسيار فرق دارد، چه بسا كتابهايى به نام اسرار صلات و رموز نماز معروف شده، ولى در حقيقت، توضيح آداب نماز است، نه اسرار آن.

يكى از اساتيد بزرگ ما مى گفت: كتابهاى اسرار صلات مرحوم شهيد ثانى و اسرار نماز مرحوم ملكى در حقيقت، بحث در آداب نمازند، نه در اسرار آن، سپس مى فرمود: نغزترين كتابى كه درباره اسرار نماز نوشته شده، نگارش گرانبهاى مرحوم قاضى سعيد قمى است.

ما اكنون به برخى از جنبه هاى معنوى و روحى و اجتماعى نماز اشاره مى نماييم و گرد مسائل و مطالب پيچيده و مشكل نمى گرديم، اميدواريم كه صاحبدلان ما را در اين قسمت معذور دارند.

قرآن يكى از اسرار نماز را ياد خدا مى داند، كه آن جا كه مى فرمايد:( اقم الصلوه لذكرى ) ؛(۹۶)

نماز را براى ياد من به پا دار!

جاى گفتگو نيست، ياد خدا بسيارى از فضايل را در انسان زنده مى كند. ريشه واقعى خيلى از روشهاى اخلاقى و تربيتى، ياد خداست، بلكه مى توان گفت: ضامن اجرى واقعى براى بسط عدالت و گسترش حق و حقيقت و اجتناب از هر گونه تجاوز به حقوق فرد و اجتماع، همان ايمان به خدا و ياد خداست.

ياد خدا بسان زنجيرى است كه انسان را از بسيارى از كارهاى ناشايست كه موجب خشم و نا خشنودى اوست، باز مى دارد.

جوانى كه به انواع وسايل هوسرانى مجهز است، پايه هاى حكومت غرايز طغيانگر در كانون وجود او مستحكم و پاى برجاست و براى تمايلات جنسى و هوسهاى نفسانى خود مرزى نمى شناسد، يگانه وسيله براى كنترل كردن او همان ياد خدا و تذكر آفريدگار جهان است.

ياد خدا، ياد مقام اوليا، ياد درجات مردان خدا، ياد عذاب الهى و كيفر خطا كاران، ياد حسابهاى دقيق و بى اشتباه روز رستاخيز، به خودكامگى و هوسرانى اعتدال مى بخشد.

شما مى توانيد مثال ديگرى را فرض كنيد: ثروت اندوزى را فرض نماييد كه براى غريزه مال اندوزى خود، حد و مرزى نمى شناسد و ستمگرى را در نظر بگيريد كه غريزه مقام خواهى و توسعه طلبى او روز افزون است و چيزى را در برابر اراده خود رادع و مانع نمى داند. به طور مسلم، ياد رحمت خدا و كيفر خدا در تعديل اين افراد بى اثر نيست.

آيين اسلام، پيوسته خواهان سعادت بشر و جامعه انسانى است، از اين نظر هر فردى را مواظف ساخته است كه در هر ۲۴ ساعت، پنج بار با تشريفات خاصى نماز بگزارد، يعنى در طول اين ساعات، پنج بار به ياد خدا باشد؛ اوقاتى را كه براى اين عمل معنوى انتخاب نموده از هر نظر حساس است:

انسان از لحظه اى كه سر از خواب بر مى دارد، سرگرم كارهاى دنيايى است، به طورى كه روح و روان، فقط به ماده و ماده پرستى، ثروت و ثروت اندوزى، مقام و مقام خواهى، توجه دارد.

هنگام ظهر كه نداى موذن در چنين محيطى، طنين مى افكند، چنان دلها را تكان داده و به قلوب، نورانيت مى بخشد كه تا مدتى اثر معنوى آن در روح و روان باقى مى ماند.

اقامه نماز در اين لحظه كه وسايل غفلت و بى خبرى از هر نظر فراهم است، روح و روان را جلا مى دهد، عواطف انسانى و سجاياى اخلاقى در سايه توجه به خدا زنده مى گردند و نفس اماره را از تجاوز و تعدى باز مى دارد.

اسرار اجتماعى نماز

البته نماز علاوه بر آنچه گفته شد، يك سلسله اسرار اجتماعى ديگرى دارد كه هر كدام در خور بحث گسترده اى است:

۱. نماز در اوقات معين، نمودارى از وحدت و يگانگى ملت بزرگ اسلامى است. همه مسلمانان در وقتهاى مخصوصى رو به قبله ايستاده و با تشريفات خاصى، خداوند جهان را مى پرستند. اين خود نمونه بزرگى از اتحاد و يگانگى اين ملت است كه با ريسمان عبادت، همه را به هم پيوسته و متحد كرده است.

۲. نماز در اوقات معين، عامل برانداختن فاصله هاى طبقاتى است كه در اجتماع ماديگرى پديد مى آيد و بر عموم طبقات با فاصله هايى حكومت مى كند؛ در لحظات مخصوصى بايد اين وظيفه خطير را انجام دهند و كوچكترين فرقى در اين باره ميان عالى و دانى، غنى و فقير آنها نيست.

هرگاه اين نمازها به صورت جماعت برگزار گردند، اسرار و رموز ياد شده به صورت روشنترى جلوه مى كنند و سيماى وحدت و اتحاد و چهره مساوات و برابرى، از صفهاى فشرده نمازگزاران، توجه هر فرد خودى و بيگانه را به خود جلب مى كند.

۳. شخص نمازگزار ناچار است براى صحت و قبولى نماز خود از بسيارى از گناهان اجتناب ورزد، ناچار است مكان نماز و لباسى را كه در آن نماز مى گزارد، از طريق حلال تهيه كند، مجبور است پول آب غسل و وضو را از مال حلال بپردازد؛ اين گونه تقيد، باعث مى شود كه انسان در كار و كسب خود، تجديد نظر نمايد و آنها را بر طبق موازين شرع انجام دهد.

ممكن است گاهى تصور شود كه ميان نماز گزاردن و اجتناب از بسيارى از محرمات، ملازمه اى نيست، زيرا مرد نماز گزار مى تواند، مكان و جامه نماز را از مال حلال تهيه كند و به نماز اختصاص دهد و در باقى امور به كوچكترين وظايف شرعى پاى بند نباشد، ولى اين تصور درست نيست، زيرا در هزاران نفر شايد فقط يك نفر مى تواند به اين طرز زندگى كند، يعنى فقط در مكان و جامه نماز و در پول آب غسل و وضو، مقيد به حلال بودن باشد، والا افراد لاابالى و بى بند و بار كه حلال و حرام را از هم نمى شناسند، نمى توانند خود را در امور نماز مقيد سازند و در قسمتهاى ديگر دست خود را باز بگذارند.

شايد اين آيه به همين مطلب اشاره مى كند و مى فرمايد:

( ان الصلوه تنهى عن الفحشاء والمنكر ) ؛(۹۷)

نماز از كارهاى زشت و ناپسند باز مى دارد.

در اين جا وجه ديگرى را نيز مى توان گفت و آن اين كه مقصود از اين كه نماز، انسان را از گناه باز مى دارد، اين نيست كه نماز، علت تام و قطعى براى دورى از گناه است، بلكه اثرى كه نماز در روح و روان ما مى گذارد، همان تقويت روح ايمان و توجه به خداست و اين توجه، درجاتى دارد و درباره افرادى كه از ارتكاب بسيارى از گناهان پروايى ندارند، ياد خدا نسبت به ترك گناهان تنها به صورت يك زمينه است، نه علت تامه.

به عبارت ديگر، مقصود قرآن كه مى فرمايد: نماز انسان را از گناه باز مى دارد اين نيست كه هر فرد نمازگزار در برابر تمام گناهان، معصوم مى گردد، بلكه مقصود اين است كه نماز، موجب ياد خدا و سبب توجه به مقام ربوبى مى شود و اثر طبيعى يك چنين توجه، اين است كه در انسان، زمينه روح اطاعت و ترك گناه پديد مى آورد، ولى در عين حال چه بسا ممكن است بر اثر ضعف توجه به خدا، عوامل نيرومندترى اثر آن را خنثى سازد.(۹۸)

خلاصه اگر نماز، نماز باشد، در همه كس، در برابر گناه تاثير خواهد كرد، گاهى اين تاثير، بسيار نيرومند است و زمانى كمتر و اين، با تفاوت نمازها تغيير پيدا مى كند، هر قدر نماز با روحتر و كاملتر باشد، اثر تربيتى و بازدارى آن از گناهان نيرومندتر خواهد بود.

۴. نماز حس اطاعت را در انسان زنده مى كند. حس اطاعت و يا ملكه اطاعت از بزرگان، يكى از فضايل بزرگ انسانى است.

اين خصلت بسان ديگر ملكات فاضله، با تمرينهاى پى گير، در انسان پديد مى آيد. مدتها افسران رنج مى كشند تا حس انضباط را در سربازان ايجاد كنند و در حقيقت، بسان عادت ثانوى، فطرى و يك اثر طبيعى گردد.

نماز در هر شبانه روز با فاصله هاى مختلف، اين حس را به طور واضح در انسان به وجود مى آورد و انسان در سايه اين حس به طور خودكار از فرمانهاى بزرگ و نصايح حكيمانه پيروى كرده و رنجى در خود حس نمى كند.

۵. نمازگزار بايد در مواقع مخصوص، همه بدن را بشويد و بيشتر اوقات بايد وضو بگيرد و نظافت بدن و مواضع وضو را از هر نظر مراعات كند، اگر در اين راه، مستحبات وضو را از شستن دهان (مضمضه) و بينى (استنشاق) و نظافت لباس و سجده گاه و... مراعات نمايد، موجبات سلامت بدن را فراهم نموده است.

۶. شرط پذيرفته شدن نماز، اين است كه شخص نمازگزار در انجام دادن اين كار، بايد اخلاص داشته و از انگيزه هاى پست مادى مانند جلب كردن ديگران (ريا) به دور باشد. مقصود از اخلاص، جز اين نيست كه انگيزه عبادت و پرستش جز اجراى فرمان خدا - يا بالاتر از آن، جز شايستگى ذات او براى عبادت - چيز ديگرى نباشد.

وجود اخلاص باعث پرورش روحيه عبوديت به عنوان يك صفت متعالى در انسان مى گردد و اين روحيه، خود مبدأ بسيارى از فضايل اخلاقى و سجاياى ارزنده اى مى باشد. اجتماع با اخلاص كه كار را براى خدا و به منظور تامين مصالح جامعه انجام مى دهد، به عمق كار، بيش از ظاهر مى پردازد و به جاى آرايش ظاهرى به اتفاق كار و نتايج ارزنده آن فكر مى كند.

سخنى از امام صادقعليه‌السلام در خصوص نماز

در اهميت نماز همين بس كه ابوبصير مى گويد: پس از درگذشت امام صادقعليه‌السلام براى عرض تسليت به خانه امام رفتم.

تا چشم ام حميده مادر امام كاظم به من افتاد، اشكهاى وى جارى گشت، من نيز گريه كردم. سپس ام حميده جريان زير را نقل كرد و گفت:

ابوبصير! تو در آخرين لحظات زندگى امام صادقعليه‌السلام نبودى، قضيه عجيبى افتاد. موقعى كه پلكهاى امام روى هم بود، ما كم كم از او قطع اميد مى كرديم. ناگهان امام ديدگان خود را باز نمود و دستور داد خويشاوندان وى را حاضر كنيم. ماهمت كرديم و همه را در كنار بستر امام حاضر نموديم.

همه منتظر بودند كه امام چه سخنى پراهميت در اين لحظات خواهد گفت. وقتى امام، اجتماع را فشرده ديد، فرمود: شفاعت ما نصيب كسانى كه به نماز اهميت نمى دهند نمى شود.(۹۹)

پاسخ يك سوال

گاهى در اين مورد، سوال مى شود كه اصولا چرا بشر بايد خدا را عبادت كند؟ خداوند چه نيازى به پرستش ما دارد؟ پاسخ اين پرستش از بيان پيش روشن گرديد، زيرا عبادت خدا، مايه تكامل خود ماست و هدف اصلى از پرستش او همين است و بس؛ به عبارت ديگر، اين سوال را از دو راه مى توان پاسخ داد: يكى اجمالى؛ ديگرى تفصيلى.

پاسخ اجمالى آن، اين است كه هرگاه هدف از عبارت، اين باشد كه نيازمنديهاى خدا را بر طرف كنيم و از پرستش خود بهره اى به او برسانيم، اين پرسش، پيش مى آيد كه خداوند، وجود نامحدود و نامتناهى است و پيراسته از هرگونه نقص و نياز است چه احتياجى به پرسش ما دارد، ولى هرگاه هدف از پرسش او تكامل خود ما باشد، در اين موقع، عبادت وسيله تكامل و سعادت ماست و دستور او به عبادت، يك نوع لطف و مرحمت و راهنمايى خواهد بود كه ما را به كمال شايسته برساند.

و اما پاسخ تفصيلى آن، اين است كه عبادت و نيايش و هرگونه كارى كه براى رضاى خدا انجام گيرد، داراى يك سلسله آثار گرانبهاى فردى و اجتماعى است و در حقيقت از عاليترين ارزشهاى تربيتى و اخلاقى مى باشد، زيرا:

اولا: پرستش خدا و عبادت وى، حس تقدير و شكر گزارى را در انسان زنده مى كند. قدردانى از مقامى كه نعمتهاى بزرگ و پرارزشى را در اختيار انسان نهاده است، نشانه لياقت و شايستگى شكر گزار نسبت به الطافى است كه در حق او انجام گرفته است.

تشكر و سپاسگزارى از مقام خداوند، اين نتيجه را دارد كه فرد سپاسگزار با عرض تشكر و اداى وظيفه، بندگى خود را نسبت به خوبيهايى كه درباره او انجام گرفته است، آشكار و هويدا مى سازد.

ثانياً: عبادت و پرستش خدا مايه تكامل روحى انسان است. چه تكاملى بالاتر از اين كه روح و روان ما با جهان بى كران كمال مطلق (خدا) مرتبط گردد و در انجام دادن وظايف بندگى و كارهاى زندگى از قدرت نامتناهى و نيروى نامحدود او استمداد بطلبد و به اندازه اى شايسته و لايق گردد كه بتواند با او سخن بگويد.

آنچه در پاسخ تفصيلى بيان گرديد، در تمام عبادتهاى اسلامى اعم از نماز و روزه و حج و... وجود دارد. گذشته از اين، هر يك از اين عبادتها خوددارى مصالح و نكاتى است كه برخى در آغاز بحث در خصوص نماز بيان گرديد و بيان فلسفه هاى روزه و حج و ديگر عبادتهاى اسلامى به وقت ديگر موكول مى گردد.

لقمان و نظارت ملى

۱۷.( وامر بالمعروف وانه عن المنكر واصبر على مااصابك ان ذلك من عزم الامور ) ؛

فرزندم... مردم را به كارهاى نيك دعوت بنما و از امور زشت بازدار! در برابر مصيبت و سختيها شكيبا و بردبار باش! اينها يك سلسله سفارشهاى موكد و لازم است.

لقمان حكيم در اين آيه، پس از يادآورى نماز، موضوع امر به معروف و نهى از منكر را پيش كشيده و بعدا دستور صبر و استقامت به فرزند خود داده است. اكنون بحث ما درباره اصل دوم، تحت عنوان مبارزه با فساد و يا نظارت ملى انجام مى گيرد و بعدا موضوع صبر و استقامت را مطرح خواهيم ساخت.

موضوع امر به معروف و به اصطلاح، نظارت ملى، موضوع دامنه دارى است كه در تمام شوون زندگى ما دخالت دارد و نمى توان حق آن را در مقاله اى ادا نمود، از اين نظر بخشى از مسائل مهم آن را در اين جا مطرح مى سازيم و بررسى كامل آن را به وقت ديگرى محول مى نماييم.

در جهان امروز، علاوه بر نظارت و مراقبتهاى خصوصى كه بر عهده موسسه هاى خاص و دواير مخصوص است، مانند شهردارى كه حق نظارت بر عمران و آبادى شهر دارد، يك نظارت ملى و عمومى به تمام مردم واگذار شده كه حق نظارت و راهنمايى و انتقاد در كليه امور داشته باشند تا با بيان و منطق، لغزشها و نقايص را تذكر دهند.

نظارت ملى در اسلام واجب است

در ملتهاى زنده جهان امروز، نظارت ملى، يك امر مشروع است، هر فردى مى تواند از اين حق بهره بردارى نمايد، ولى اگر همان فرد از اين حق استفاده نكرد، او را مجازات نمى كنند، مثلا اگر گوينده و يا نويسنده اى در امور اجتماعى، انحرافى را ديد، مى تواند با گفتن و نوشتن از حق مشروع خود استفاده نمايد، ولى اگر نكرد، او را محاكمه نمى كنند، اما در اسلام امر به معروف و نهى از منكر به صورت يك اصل لازم و واجب وارد شده و هيچ مسلمانى حق ندارد در برابر گناه و خطا سكوت كند و مهر خاموشى بردهان بزند.

اسلام به قدرى به اين مطلب اهميت داده كه شخصيت و ارزش هر ملتى را در سايه مبارزه با فساد دانسته است، ملتى كه در اجراى قوانين، دقت كامل به عمل آورد، در برابر گناه و طغيان يك فرد و يا يك جمعيت، سكوت اختيار نكند؛ قرآن اين حقيقت (شخصيت از آن ملتى است كه با فساد مبارزه نمايد) را در آيه زير بيان فرموده است:

( كنتم خير امه اخرجت للناس تامرون بالمعروف و تنهون عن المنكر ) ؛(۱۰۰)

شما در ميان ملتها در صورتى بهترين ملت و امت هستيد كه مردم را به نيكى دعوت كنيد و از كارهاى زشت باز داريد.

اسلام به اندازه اى به اين مساله حياتى اهميت داده كه كسانى را كه از اين اصل مسلم و حق مشروع خود بر اثر سستى و تنبلى و يا علل ديگر، استفاده نمى نمايند، مردگان زنده نما خوانده است و چنين فرمود:( ذلك ميت الاحياء ) ؛(۱۰۱) او (عالم) مرده زنده نماست زيرا يك چنين فرد يا جمعيت بسان مرده از حق مسلم فردى و اجتماعى استفاده ننمده و از حقوق خود دفاع نمى كنند و در برابر عصيان و طغيان ديگران كه به طور مسلم، دود آن به چشم آنها نيز خواهد رفت، سكوت مى نمايند.

اسلام و ارزش مبارزه با فساد

ارزش هر عمل، بستگى به نتيجه اى دارد كه از آن عمل گرفته مى شود. ارزش عمل جراحى كه بيمار مبتلا به بيمارى آپانديسيت را نجات مى دهد، به مراتب بالاتر از ارزش استاد كارى است كه در برابر شعله هاى آتش، آهنى را جوش مى دهد و يا در و پنجره اى مى سازد، در صورتى كه رنج بدنى دومى و مقدار وقتى كه كار دوم لازم دارد، قابل قياس بارنجى كه جراح در اطلاق عمل در هواى معتدل متحمل مى شود نيست؛ خلاصه ارزش عمل جراح كجا و ارزش كار يك استاد كار كجا و نكته اين تفاوت در بزرگى و كوچكى نتيجه اى است كه عايد طرف مى گردد. جراح نيم ساعت وقت صرف مى نمايد و رنج مى كشد، در آخر كار در و پنجره و يا چكشى را مى سازد؛ از اين نظر، ارزش كار آنها با هم فرق روشن پيدا مى كند.

عين اين تفاوت در امر به معروف و نهى از منكر و به اصطلاح مبارزه با فساد و نظارت ملى با ساير كارهاى شرعى و عرفى موجود است.

به طور مسلم، هيچ عملى از نظر ارزش معنوى به پايه امر به معروف نخواهد رسيد، چون هر كار مشروعى، به جز امر به معروف، نتيجه آن، جزئى و عايد خود انسان است، زيرا افضل اعمال به حكم عقل و نقل، همان ايمان به خداوند و پرستش (نماز) اوست، ولى نتيجه ايمان، فقط و فقط، مربوط به خود شخص ايمان آورنده است و شخص مومن در پرتو ايمان، سعادتمند و اصلاح مى شوند؛ در حقيقت، ايمان و ساير اعمال بدنى، مانند نماز و حج، موجى در اجتماع از نظر اصلاح ايجاد مى نمايد، اما موجى بسيار كوچك كه از حدود يك فرد تجاوز نمى نمايد، از اين نظر بايد گفت: ايمان به خداوند از نظر اعمال فردى با فضيلت ترين عمل است نه از نظرهاى ديگر، ولى امر به معروف و مبارزه با گناه و فداكارى در طريق اصلاح جامعه موجى بسيار بزرگتر از ايمان در اجتماع به وجود مى آورد، گاهى يك جامعه را از لب پرتگاه سقوط نجات مى بخشد، گاهى در سايه نطارت ملى يك فرد، جمعيتهاى بزرگى از خطرهاى مادى و ضررهاى معنوى مستخلص مى شوند.

گاهى يك رهبرى سياسى، يك راهنماى مذهبى، يك دلسوزى نوع دوست، با نظارتهاى پى گير، مبارزه هاى ريشه دار و دعوتها و راهنماييهاى سودمند، يك ملت چند ميليونى را از ناكاميها و محروميتها، از سيه روزى و تيره بختى، نجات مى دهد.

شاهد گفتار ما آزاديهايى است كه از ملل استعمار زده و زجرديده افريقا، پاكستان و هندوستان در سايه فداكارى يك اقليت ناچيز به دست آورده اند.

روى اين مبنا مى توان به عظمت گفتار اميرمومنان در ارزش امر به معروف و نهى از منكر پى برد، امام مى فرمايد:

و ما اعمال البر كلها و اجهاد فى سبيل الله عند الامر بالمعروف والنهى عن المنكر الا كنفثه فى بحر لجى؛(۱۰۲)

كليه كارهاى خير و نيك و جهاد در راه خدا در مقايسه با امر به معروف و نهى از منكر چيزى نيست جز قطره اى در برابر درياى عميق.

هرگز قطره آب يا دم انسانى در برابر قطره هاى بى پايان آبهاى دريا قابل سنجش نيست.

روزى كه امير مومنان اين جمله را بيان نموده، مسائل جامعه شناسى مطرح نبود، لذا دانشمندانى كه كلمات آن حضرت را شرح كرده اند، در توضيح اين جمله، حق مطلب را ادا نكرده و شايد با يك نظر تعجب آميز گذشته اند، ولى امروز علم جامعه شناسى و جريانهاى زندگى ملل از پا در آمده كه بار ديگر در سايه راهنمايى يك اقليت، دو مرتبه قد علم كرده اند، اين مطالب را آفتابى نموده است.

امر به معروف، ضامن اجراى كليه قوانين است

كليه قوانين عرفى و شرعى تا ضامن اجراى محكمى پشت آن نباشد، هرگز اجرا نخواهد شد. در حقيقت در سايه امر به معروف و نظارت ملى، تمام قوانين اجتماعى و اقتصادى اجرا مى شود و اگر دستگاه نظارت و بازرسى از كار افتد، تمام دستورات به حالت تعطيل، در آمده و كوچكترين سودى عايد مردم نمى گردد.

امام باقرعليه‌السلام اين مطلب را در جمله كوتاهى بيان كره است:

ان الامر بالمعروف و النهى عن المنكر سبيل الانبياء، ومنهاج الصلحاء، فرضيه عظيمه بها نقام الفرائض، وتامن المذاهب، و تحل المكاسب، و ترد الظالم، وتعمر الارض وينتصف من الاعداء، ويستقيم الامر؛(۱۰۳)

يعنى با نظارت مردم، فرايض و تكاليف انجام مى گيرد و مردم ملزم مى شوند از حرام بپرهيزند و از طرق مشروع و كسب حلال ارتزاق كنند و در سايه دستگاههاى مبارزه با فساد، تمام راههاى كشور امن مى گردد و امنيت بر اثر اجراى حدود و كيفر دادن جنايتكاران در سر تا سر كشود سايه مى افكند.

اگر اين قدرت، يعنى قدرت امر به معروف با تمام مراحل گوناگونى كه دارد، از راهنمايى زبانى گرفته تا برسد به اجراى حدود و قوانين جزايى، از اجتماع گرفته شود، هرج و مرج، بى نظمى، وحشت و اضطراب در تمام شوون مردم رخنه كرده و لذت زندگى را از بين مى برد.

آيا مبارزه با فساد، با آزادى بشر منافات دارد؟

در اجتماعى كه من و شما در آن زندگى مى كنيم، حساب من و شما از حساب جامعه جدا نيست. اگر ضرر و ضربه اى ولو بر اثر نادانى يك اقليت به جامعه وارد آيد، همه آن جامعه متضرر مى شوند، حتى آنها كه نقش تماشاگرى داشته و عامل فساد و ضرر نبودند، زيرا اجتماع بسان يك پيكر و افراد به طور كلى اعضاى آن پيكرند، به هر نقطه اى از اعضاى بدن صدمه اى وارد آيد، همه اعضا در آتش مى سوزند.

ضربه هاى اقتصادى، اخلاقى و فرهنگى بر اثر جهالت يك اقليت وارد مى شود، دود آن به چشم همه رفته، گنهكار و غير گنهكار در برابر آن يكسانند.

سقوط اخلاقى در قسمتى از اجتماع، بسان بيمارى سرايت كننده است كه دامنگير همه مى شود. ضررهاى مالى و اقتصادى و فلج شدن كشاورزى در يك منطقه، هر فرد را به سهم خود بدبخت و تيره روز مى سازد و هرگز نمى توان حساب فرد را از حساب اجتماع جدا ساخت؛ بنابراين سكوت در برابر مفاسد، غلط و گناه است. اين حقيقت را قرآن در ضمن يك آيه كوتاه بيان كرده است:

( واتقوا فتنه لاتصيبن الذين ظلموا منكم خاصه ) ؛(۱۰۴)

يعنى اى مردم از بلاهايى بترسيد كه هنگامى كه وارد مى شود، تنها دامنگير گنهكاران نمى شود، بلكه گنهكار و بى گناه در آتش آن مى سوزند.

بنابراين مبارزه با فساد، راهنمايى و دعوت به كارهاى نيك و جلوگيرى از انحراف، هرگز با آزادى فردى منافات ندارد، زيرا آزادى در صورتى محترم است كه سلب آزادى از ديگرى نكند، منافع ديگرى را در خطر نيفكند. در حقيقت، فرد مبارز از حقوق خود و دوستان خود كه در سايه افراط و انحراف چند فرد مفسد در خطر مى افتد، دفاع مى كند.

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پاسخ اين پرسش را در ضمن يك مثل روشن فرموده است، او در پاسخ سوال كننده اى چنين گفت: اجتماع ما بسان يك كشتى است، سرنشينان كشتى تا آن جا آزادند كه موجبات هلاك ديگران را فراهم نكنند، هرگاه مسافرى از اين آزادى سوء استفاده بنمايد و بخواهد با ميخ يا تيشه، بدنه كشتى را سوراخ كند، كليه مسافران روى غريزه دفاعى كه دارند، به شدت هر چه تمامتر با او مبارزه مى نمايند و عمل او را يك نحوه سوء استفاده از آزادى تلقى مى كنند.

جامعه نيز بسان كشتى است، افراد جامعه سرنشينان اين كشتى هستند، آنها در ضرر و نفع يكسانند و نمى توان حساب ضرر يك فرد را از اجتماع جدا نمود.