مربی نمونه (تفسیر سوره لقمان)

مربی نمونه (تفسیر سوره لقمان)0%

مربی نمونه (تفسیر سوره لقمان) نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: شرح و تفسیر قرآن

مربی نمونه (تفسیر سوره لقمان)

نویسنده: آیة الله جعفر سبحانی
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 13250
دانلود: 4051

مربی نمونه (تفسیر سوره لقمان)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 28 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 13250 / دانلود: 4051
اندازه اندازه اندازه
مربی نمونه (تفسیر سوره لقمان)

مربی نمونه (تفسیر سوره لقمان)

نویسنده:
فارسی

 

دانشمندان به خوبى دریافته‏ اند که زیربناى زندگى در دوران کودکى پى‏ ریزى مى‏یشود و سعادت و شقاوت ادوار مختلف‏ زندگى، در گرو طرز تربیت دوران کودکى است.
یکى از مربّیان نمونه، حضرت لقمان (على نبیّنا وآله وعلیه السلام) است. اندرزهایى که لقمان به فرزند خود داده و قرآن‏ مجید آنها را به عنوان برنامه تربیتى در این سوره آورده است، همگى براساس ایجاد شخصیت در فرزند، استوار است. کتاب حاضر، در 23 فصل، تفسیرى بر سوره لقمان است. در این کتاب، مباحثى مانند «نشانه‏ هاى نیکوکاران» و «انحراف‏ در دستگاه رهبرى» و «یک اعجاز علمى قرآن» مورد بحث قرار گرفته است.

لقمان و استقامت

۲ - ۱۷.( واصبر على ما اصابك ان ذلك من عزم الامور ) ؛

در برابر سختيها و مصايب بردبار باش! اينها از سفارشهاى موكد و لازم است.

آخرين اندرز لقمان در اين آيه، مساله صبر و استقامت است كه يكى از اساسى ترين مسائل اخلاقى و اجتماعى و در حقيقت، پايه و اساس تمام صفات نيك و فضايل اخلاقى به شمار مى رود كه اگر موضوع صبر و استقامت از ميان برود، تحصيل همه گونه كمال و فضايل اخلاقى با بن بست عجيبى رو به رو مى گردد.

استقامت، رمز ترقى و پايه تكامل است

هركسى در اين جهان براى خود آرزو و آمالى دارد و مى كوشد كه به مقصد و مرام نهايى خود برسد: يكى عاشق علم و دانش، ديگرى خواهان ما و ثروت، سومى دلباخته مقام و منصب است و... نيل به اين مقاصد معنوى و مادى در گرو صبر و شكيبايى و بهره گيرى از نيروى استقامت و بردبارى است. تا دانشجو شب و روز، رنج تحصيل را بر خود هموار نكند، و با نيروى استقامت، مشكلات فرا گرفتن علم و دانش را حل ننمايد، هرگز به آرزوى خود نخواهد رسيد. مى گويند اديسون به قدرى در تحصيل علم و گشودن رازهاى جهان طبيعت، استقامت داشت كه گاهى غذا خوردن را فراموش مى كرد. دانشمندان بزرگ جهان، پايه گذاران علوم از اسلامى و غير اسلامى در سايه استقامت و بردبارى به مقامات بلندى از علم و دانش رسيده اند و گرنه با خيابان گردى، شب نشينى، هرگز به مقام بلندى از علم و دانش نمى توان رسيد.

بازرگان ثروت اندوز براى يك هدف بزرگ، براى بالابردن سطح زندگى، تارنج سفر را بر خود هموار نكند و مسافرتهاى دريايى و هوايى را ناچيزى نشمرد، هرگز به آرمان خود نخواهد رسيد.

يك فرد با ايمان كه راستى خواهان رضاى خدا و تحصيل خشنودى اوست، بدون نيروى استقامت، هيچ معصيتى را نمى تواند ترك كند و مشقت هيچ طاعت و عبادتى را مانند نماز و روزه و... نمى تواند متحمل شود.

از اين رو صبر و استقامت، پايه و اساس هر كمال و شالوده هر آرمان و آرزويى است كه انسان در مغز خود مى پروراند.

سخنى از اميرمومنان علىعليه‌السلام

روى اين بيان، عظمت گفتار اميرمومنان كه در خصوص صبر و استقامت ايراد فرموده اند روشن مى گردد، وى مى فرمايد: يكى از صفات برجسته انسانى، صبر و استقامت است. ايمان بى صبر و استقامت بسان تن بى سر است كه به صورت يك لاشه غير مفيد در مى آيد. اينك عين جمله اى را كه آن حضرت بيان كرده است:

وعليكم بالصبر فان الصبر من الايمان كالراس من الجسد ولا خى فى جسد لاراس معه، ولا فى ايمان لا صبر معه؛(۱۰۵)

راستى صبر و استقامت، رمز موفقيت و اساس ترقى و تكامل و شالوده نيل به هدف است، مثلا سرباز بى استقامت در جبهه جنگ، خود را تسليم دشمن مى كند و سلاح و سنگر را در اختيار دشمن مى گذارد.

هر فرد با ايمانى مى تواند در سايه شكيبايى واستقامت، فرايض الهى را كه بى رنج و مشقت نيست، انجام دهد و از معاصى و گناهان چشم بپوشد. عظمت و عزت و ترقى و تعالى از آن مخترع و مهندسى است كه با نيروى استقامت پنجه جهل و نادانى را بشكند. فتح و پيروزى براى آن ارتشى است كه به نيروى استقامت مجهز باشد و هكذا....

قرآن مى گويد: بيست سرباز با صبر و استقامت بر دويست تن غالب و پيروز مى گردد( ان يكن منكم عشرون صابرون يغلبوا مائتين ) ؛(۱۰۶)

قرآن مجيد مى فرمايد: درجات روز باز پسين در سايه صبر، نصيب افراد مى گردد:

( سلام عليكم بما صبرتم فنعم عقبى الدار ) ؛(۱۰۷)

يعنى سلام بر شما اى بهشتيان كه بر اثر صبر و كوشش و بردبارى و استقامت در اقامه واجبات و ترك محرمات به اين مقدمات نايل شده ايد.

مرزبانى و حفظ مرزهاى اسلام كه يكى از وظايف بزرگ ارتش اسلام است، بدون صبر و استقامت امكان پذير نيست؛ از اين نظر در قرآن، صبر و مرزبانى در يك جا ذكر شده است:

( يا ايها الذين آمنوا اصبروا وصابروا ورابطوا ) ؛(۱۰۸)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد، صبر كنيد و ايستادگى ورزيد و مرزها را نگهبانى كنيد.

در قرآن، صبر و استقامت، متجاوز از صد مرتبه وارد شده و آثار مخصوصى براى آن بيان شده است. هدف بيشتر آيه ها اين است كه در سايه صبر و استقامت، مردان و زنان مى توانند مشكلات را از هم بگشايند؛ از اين جهت، لقمان به فرزند خود گفت:

( واصبر على ما اصابك ان ذلك من عزم الامور ) ؛

در برابر سختى ها بردبار باش، اين كار از سفارشهاى موكد است.

تحريف حقايق

در طول تاريخ، گروهى هوسباز براى فريب دادن عوام، حقايق مسلم تاريخى و اخلاقى را تحريف نموده و از اين مجرا بهره هايى برده اند؛ اينك از باب نمونه:

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم درباره عمار گفته بود كه قاتل عمار در آتش است.(۱۰۹) عمار در نبرد صفين در ركاب علىعليه‌السلام به وسيله سربازان معاويه كشته شد. معاويه براى پوشيدن اعمال قبيح خود و خاموش ساختن غوغايى كه در سپاه شام پس از كشته شدن عمار به وجود آمد، سخن پيامبر را چنين تفسير كرد و گفت: قاتل عمار ما نيستيم، بلكه على است. اگر على عمار را براى نبرد با شاميان روانه نكرده بود، هرگز كشته نمى شد. چون مردم شام بى سواد و چشم و گوش بسته بودند، تسليم راى معاويه شدند.

كلمه صبر نيز اين تحريف، جان به سلامت نبرده كمونيستها براى بدبين ساختن توده مردم نسبت به آيين اسلام، موضوع صبر را عنوان كرده و چنين مى گفتند: آيين اسلام، زاييده افكار سرمايه داران است و به وسيله آن، طبقه كارگر و كشاورز استمثار مى شود، زيرا اسلام، طبقه ستمديده را به صبر (دقت فرماييد) يعنى تحمل زور و دست روى دست گذاران و به انتظار خشم خدايى نشستن، دعوت كرده است و اين روش، هميشه طبقه كارگر و زارع را از هر نوع مبارزه با عوامل ستم باز مى دارد و همه كارها را به دست يك مبدا غيبى مى سپارد.

اشتباه و غلط اندازى بزرگ

اين گونه اشتباه و يا غلط اندازى از اين قبيل افراد بعيد نيست، زيرا منظور آنها جستجوى حقيقت نيست، بلكه مقصود، پيشبرد زيرا منظور آنها جستجوى حقيقت نيست، بلكه مقصود، پيشبرد هدف است، ولو به وسيله صدها تهمت و افترا باشد، بنابراين بين صبر به معناى استقامت در طريق هدف و كار كوشش و مبارزه با عوامل فساد، كه اسلام به آن دعوت كرده است و صبر به معناى تحمل زور و ستم كشى و دست روى دست گذاران، كه اسلام شديداً از آن جلوگيرى فرموده است، تفاوت بسيار هست.

اسلام صريحاً دستور مى دهد كه مسلمانان با طبقه ستمگر نبرد كنند، چنان كه مى فرمايد:

( فقاتلو التى تبغى حتى تفى ء الى امرالله ) ؛(۱۱۰)

يعنى با طبقه ستمگر، نبرد كنيد تا گردن به فرمان حق بگذارند.

اميرمومنان مى فرمايد: از پيامبر مكرر مى شنيديم كه مى فرمود:

هر ملتى كه حق ضعيفان را از زورمندان با صراحت نگيرد، روى سعادت نخواهد ديد، چنان كه فرموده است:( لن تقدس امه لايوخذ للضعيف فيها حقه من القوى غير متتعنع ) . آيا با اين وصف، دور از شرافت و وجدان انسانى نيست كه اسلام را طرفدار طبقه بورژواها بدانيم و تصور كنيم كه اسلام طبقه محروم و بيچاره را به صبر در برابر ستمها و تحمل در برابر زور گوييها دعوت نموده است؟

لقمان و ميانه روى در رفتار و گفتار

۱۸.( ولاتصعر خدك للناس ولاتمش فى الارض مرحاً ان الله لايحب كل مختال فخور ) ؛

هرگز (با تكبر و غرور) از مردم رو بر مگردان و با غرور و بى خبرى راه مرو! خداوند متكبران خودپسند را دوست نمى دارد.

۱۹.( واقصد فى مشيك واغضض من صوتك ان انكر الا صوات لصوت الحمير ) ؛

در راه رفتن ميانه رو باش و صداى خويش را ملايم كن كه نامطبوعترين صداها صورت خران است.

خضوع يكى از ستوده ترين فضايل اخلاقى است، ولى با اين همه اگر از حد خود تجاوز كند، به صورت بدترين صفات به نام تملق و چاپلوسى در مى آيد، همچنين وقار كه يكى از فضايل اخلاقى است، اگر به رنگ بى اعتنايى و گردنكشى و رخ تابى از مردم و ناچيز شمردن حقوق ديگران در آيد، به صورت يكى از بدترين و زشت ترين صفات به نام تكبر و خودپسندى جلوه مى كند. گاهى فروتنى به چاپلوسى و متانت به كبر و خودخواهى مشتبه مى شود؛ از اين نظر چاپلوسان اجتماع براى توجيه اعمال خود به فروتنى و تواضع پناه مى برند، همچنين خودپسندان و متكبران، اعمال زشت و گردنكشى و بى اعتنايى خود را با متانت و وقار توجيه مى نمايند، در صورتى كه هر كدام در رتبه و درجه اى هستند كه هرگز آميخته به ديگرى نمى شوند.

تواضع و فروتنى

فروتنى يعنى تسليم در برابر حق، احترام به همنوعان، اعتراف و شناسايى مقام واقعى خود و حقوق ديگران - كه همگى از ثبات روحى و آرامش روانى سرچشمه مى گيرد - حاكلى از يك شخصيت تام و تمامى است كه ديگر در تكميل آن، احتياج بر ابراز تفوق و گردنكشى نيست.

چاپلوسى

هرگاه ستايش كسى از حد شايستگى وى تجاوز كرد، چاپلوسى و تملق است. خضوع و تذلل در برابر شخصيتى براى رسيدن به منافع مادى و دنيوى از مصاديق تملق به شمار مى رود.

علىعليه‌السلام مى فرمايد:

الثناء باكثر من الاستحقاق ملق والتقصير عن الاستحقاق عى او حسد؛(۱۱۱)

يعنى ثنا بيش از استحقاق، تملق گويى و چاپلوسى است و مدح به كمتر از آنچه در خور آن است، نشانه ناتوانى در بيان و يا حسد است.

معمولا افراد چاپلوس كسانى هستند كه بى شخصيت و بى اراده بار آمده اند و حاضرند براى حاضر منافع جزئى و مادى بر اراده و شخصيت خود قلم قرمز كشند و استقلال خود را از بين ببرند.

وقار و متانت

هرگاه يك فرد براى رسيدن به مقاصد خود، اصول اخلاقى را مراعات كند و اهداف خود را بدون شتابزدگى و حرص و ولع و دست پاچگى تعقيب نمايد، اعمال چنين فرد توام با وقار و متانت خواهد بود.

كبر و خودپسندى

يك بيمارى روانى است كه مبدا آن، احساس حقارت و كوچكى است كه بر اثر گذشت زمان به عقده حقارت تبديل مى شود. معمولا فرد متكبر در خود احساس حقارت و تقصير مى كند و مى خواهد اين قسمت را با خود فروشى و گردن كسى و با غرور و طغيان جبران نمايد و معمولا اين گونه اوصاف در افرادى پيدا مى شود كه در محيطهاى پست و خانواده هاى كم ارزش رشد و نمو نموده و ذاتاً فاقد شخصيت ذاتى مى باشند.

اگر شخصيت فردى در نظر خودش تكميل باشد و در خود، احساس حقارت و كمبود شخصيت ننمايد، هرگز علت ندارد حالت عصيان و طغيان به خود بگيرد؛ اين ناراحتى و بى ثباتى و بى قرارى روحى، نتيجه يك ناراحتى است كه پيوسته شخص را وا مى دارد كه به وسيله كبرفروشى و تقدم خواهى و بى اعتنايى و گرنكشى، آلام خود را تسكين دهد.

آنچه گفته شد، آخرين تحقيقى است كه دانشمندان روان شناس در اين باره به آن دست يافته اند، ولى امام صادقعليه‌السلام هزار واندى پيش با يك جمله كوتاه در عين حال، پر معنا و سودمند، پرده از روى اين حقيقت علمى كه روان كاوان امروز پس از ساليان درازى به آن رسيده اند برداشته است، زيرا آن حضرت چنين فرموده:

( ما من رجل تكبر او تجبر الا لذله يجدها فى نفسه ) ؛(۱۱۲)

يعنى كبر متكبران و ستم ظالمان به دليل ذلت و حقارتى است كه در نفس خود احساس مى كنند و مى خواهند با اعمال خود، آن را جبران نمايند.

از آثار خانمان برانداز كبر اين است كه روح، يك حالت عصيان زدگى پيدا مى كند كه آرامش و قرار روانى را از دست مى دهد و در سايه حب ذات، رهبرى نشده و در برابر حق و حقيقت تسليم نمى شود، حقوق ديگران را محترم نمى شرد و در پايمال كردن حقوق شخصيت افراد بى پرواست.

از امام صادقعليه‌السلام سوال كردند: نخستين پايه الحاد (انكار حقايق) چيست؟ در جواب فرمود: كبر است.(۱۱۳) و نيز جمله جامعترى در اين باره فرموده:

الكبر ان تغمض الناس وتسفه الحق؛(۱۱۴)

يعنى خودپسندى اين است كه مردم و حقوق آنان را ناديده بگيرى.

زندگانى پيامبران و پيشوايان اسلام، مخصوصاً زندگى عالى قدر پيامبر اسلام و جانشين بالافصل وى اميرمومنان، بهترين سرمشق زندگى است. در لابه لاى تاريخ، نمونه هاى كامل از تواضع و فروتنى و احترام به حقوق همنوعان زياد به چشم مى خورد. اميرمومنان پيشاپيش سپاه بزرگى براى بر انداختن حكومتى كه فرزند ابوسفيان به وجود آورده حركت مى كرد. در نيمه راه به يكى از شهرهاى عراق به نام انبار رسيد كه در قلمرو حكومت على بود. مدتها اين شهر زير نظر ساسانيان اداره مى شد و رسم و رسوم آن زمان كه سجده در برابر زمامداران بود، هنوز از ميان آن مردم، رخت بر نبسته بود.

خبر عبور ارتش خليفه اسلام از ميان اين شهر در بين مردم منتشر گرديد. همه به استقبال على شتافتند و در برابر على، زير آفتاب داغ و سوزان به سجده افتادند، به گمان اين كه به اين وسيله مى توانند مراتب رضايت على را به دست آوردند.

اميرمومنان از اسب پياده گرديد و چنين فرمود: در اين سجده به خدا شرك مى ورزيد و ساعتها زير آفتاب گرم و سوزان به سر مى بريد و خود را ناتوان و بيچاره قلمداد مى كنيد، در صورتى كه من و شما هر دو بنده ضعيف خداونديم و من هم مثل شما اسير بستر بيمارى مى گردم، دچار چنگال مرگ مى شوم. من و شما بايد براى خدايى سجده كنيم كه بيمار نمى شود و نمى ميرد. من از اين كه پيشواى شما هستم، هيچ مزمتى بر شما ندارم. فقط بار مسووليت من سنگينتر است.

حالت طغيان زدگى در عده اى از جوانان

امروزه به سبب عللى كه منشأ همه آنها كبر و خودپسندى است، يك حالت عصيان زدگى، بى اعتنايى به حقوق، ناديده گرفتن زحمات ديگران و قضاوت كردن در همه چيز و ابراز نظر در مسائل مختلف، بدون كسب اطلاع كافى درباره آنها، در گروهى از جوانان و گروهى از مربيان و استادان به وجود آمده است. گاهى فردى كه رشته تخصص او شناختن بيماريهاى دامهاست، در پيچيده ترين مسائل فلسفى و كلامى و مذهبى قضاوت كره و كتاب منتشر مى سازد.

همان طورى كه امام ششم فرمود: نخستين پايه انكار حقايق، همان كبر است؛ امروز بعضى از درس خوانده ها با فرا گرفتن چند فرمول رياضى و فيزيكى به خود حق مى دهند كه در تمام مسائل جهانى ابراز نظر كنند، هنگامى كه سخن از خدا و روح و از موجودات ماوراء الطبيعه پيش مى آيد با يك قياقه مخصوص، كه نشانه تخصص و غرور بسيار در اين مسائل است، همه را به ياد مسخره مى گيرند، در صورتى كه عمر خود را فقط در حل معادلات جبرى صرف كرده و لحظه اى در اين قسمت به دقت و تحقيق نپرداخته اند.

راستى اين بيمارى واگيرى است كه امروز دامنگير نسل كنونى شده است. هرگز از خاطرم نمى رود كه در يكى از روزنامه هاى تهران، موضوع تعدد زوجات كه از پيچيده ترين مسائل اجتماعى و در عين حال، فقهى و مذهبى است مطرح شد و طراح موضوع از تمام طبقات، راى و نظر خواست، ولى در اين مساله به جاى اين كه دانشمندان، استادان حقوق، جامعه شناسان راى دهند، عطاران و قصابان تيغ زن به جواب دادن برخاستند و مساله را از دريچه نظر خود تحليل كردند.

هدف لقمان از نصايح چهارگانه خود، يك چيز بيش نيست و آن اين كه در زندگى از تملق و چاپلوسى و يا تكبر و ابراز برترى دورى بجوييم و درگفتار و كردار خود ميانه رو باشيم، چنان كه مى فرمايد:

۱.( ولا تصعر خدك للناس ) ؛ با تكبر روى از مردم بر مگردان؛

۲.( ولاتمش فى الارض مرحاً ) ؛ با غرور و بى خبرى راه مرو. چرا؟

زيرا خداوند، متكبران خودپسند را دوست نمى دارد، چنان كه مى فرمايد:( ان الله لايحب كل مختال فخور ) زيرا كبر و خودپسندى آفت فضايل انسانى و سجاياى اخلاقى است؛

۳.( واقصد فى مشيك ) ؛ در راه رفتن ميانه رو باش؛

۴.( واغضض من صوتك ) ؛ از صداى خودبكاه. چرا؟ زيرا خروج از اقتصاد و ميانه روى نشانه شتابزدگى و عدم توازن روحى است؛ گذشته از اين، صداى نامطبوع، موجب ناراحتى مردم مى شود.

پاسخ يك سوال

ممكن است سوال شود كه چرا لقمان، روى يك كار جزئى به نام راه رفتن تكيه مى كند و به پسر دستور مى هد كه در راه رفتن ميانه رو باش؟ نه تنها لقمان، بلكه خود قرآن مجيد در سوره فرقان روى اين موضوع تكيه كرده و مى فرمايد:

( و عبادالرحمان الذين يمشون على الارض هوناً ) ؛(۱۱۵)

بندگان خدا كسانى هستند كه به تواضع راه مى روند.

پاسخ

صفات و روحيات بد و نيك انسان، غالباً از خلال كارهاى جزئى او آشكار مى شود. چه بسا نحوه سيگار كشيدن شخصى، كيفيت امضاى فردى، نمايانگر روحيات او مى باشد؛ از اين جهت، قرآن مجيد مى خواهد با روحيات بد، با بروز نخستين جوانه آن مبارزه كند و هرگز نبايد نسبت به اين نوع كارهاى جزئى با ديده بى اعتنايى بنگريم؛ زيرا چه بسا كار جزئى و كوچك، نشان دهنده كانون فساد در درون مى باشد كه به اين شكل جوانه مى زند.

جوشها و يا دملهاى كوچكى كه در اطراف بدن نمايان مى گردند، هر چند جزئى و كوچكند، اما همينها از نطر يك پزشك، نشان دهنده چركهاى عظيم درونى است كه در ميان خون لانه گزيده اند و خود را از اين طريق نشان مى دهند.