لقمان و ميانه روى در رفتار و گفتار
۱۸.(
ولاتصعر خدك للناس ولاتمش فى الارض مرحاً ان الله لايحب كل مختال فخور
)
؛
هرگز (با تكبر و غرور) از مردم رو بر مگردان و با غرور و بى خبرى راه مرو! خداوند متكبران خودپسند را دوست نمى دارد.
۱۹.(
واقصد فى مشيك واغضض من صوتك ان انكر الا صوات لصوت الحمير
)
؛
در راه رفتن ميانه رو باش و صداى خويش را ملايم كن كه نامطبوعترين صداها صورت خران است.
خضوع يكى از ستوده ترين فضايل اخلاقى است، ولى با اين همه اگر از حد خود تجاوز كند، به صورت بدترين صفات به نام تملق و چاپلوسى در مى آيد، همچنين وقار كه يكى از فضايل اخلاقى است، اگر به رنگ بى اعتنايى و گردنكشى و رخ تابى از مردم و ناچيز شمردن حقوق ديگران در آيد، به صورت يكى از بدترين و زشت ترين صفات به نام تكبر و خودپسندى جلوه مى كند. گاهى فروتنى به چاپلوسى و متانت به كبر و خودخواهى مشتبه مى شود؛ از اين نظر چاپلوسان اجتماع براى توجيه اعمال خود به فروتنى و تواضع پناه مى برند، همچنين خودپسندان و متكبران، اعمال زشت و گردنكشى و بى اعتنايى خود را با متانت و وقار توجيه مى نمايند، در صورتى كه هر كدام در رتبه و درجه اى هستند كه هرگز آميخته به ديگرى نمى شوند.
تواضع و فروتنى
فروتنى يعنى تسليم در برابر حق، احترام به همنوعان، اعتراف و شناسايى مقام واقعى خود و حقوق ديگران - كه همگى از ثبات روحى و آرامش روانى سرچشمه مى گيرد - حاكلى از يك شخصيت تام و تمامى است كه ديگر در تكميل آن، احتياج بر ابراز تفوق و گردنكشى نيست.
چاپلوسى
هرگاه ستايش كسى از حد شايستگى وى تجاوز كرد، چاپلوسى و تملق است. خضوع و تذلل در برابر شخصيتى براى رسيدن به منافع مادى و دنيوى از مصاديق تملق به شمار مى رود.
علىعليهالسلام
مى فرمايد:
الثناء باكثر من الاستحقاق ملق والتقصير عن الاستحقاق عى او حسد؛
يعنى ثنا بيش از استحقاق، تملق گويى و چاپلوسى است و مدح به كمتر از آنچه در خور آن است، نشانه ناتوانى در بيان و يا حسد است.
معمولا افراد چاپلوس كسانى هستند كه بى شخصيت و بى اراده بار آمده اند و حاضرند براى حاضر منافع جزئى و مادى بر اراده و شخصيت خود قلم قرمز كشند و استقلال خود را از بين ببرند.
وقار و متانت
هرگاه يك فرد براى رسيدن به مقاصد خود، اصول اخلاقى را مراعات كند و اهداف خود را بدون شتابزدگى و حرص و ولع و دست پاچگى تعقيب نمايد، اعمال چنين فرد توام با وقار و متانت خواهد بود.
كبر و خودپسندى
يك بيمارى روانى است كه مبدا آن، احساس حقارت و كوچكى است كه بر اثر گذشت زمان به عقده حقارت تبديل مى شود. معمولا فرد متكبر در خود احساس حقارت و تقصير مى كند و مى خواهد اين قسمت را با خود فروشى و گردن كسى و با غرور و طغيان جبران نمايد و معمولا اين گونه اوصاف در افرادى پيدا مى شود كه در محيطهاى پست و خانواده هاى كم ارزش رشد و نمو نموده و ذاتاً فاقد شخصيت ذاتى مى باشند.
اگر شخصيت فردى در نظر خودش تكميل باشد و در خود، احساس حقارت و كمبود شخصيت ننمايد، هرگز علت ندارد حالت عصيان و طغيان به خود بگيرد؛ اين ناراحتى و بى ثباتى و بى قرارى روحى، نتيجه يك ناراحتى است كه پيوسته شخص را وا مى دارد كه به وسيله كبرفروشى و تقدم خواهى و بى اعتنايى و گرنكشى، آلام خود را تسكين دهد.
آنچه گفته شد، آخرين تحقيقى است كه دانشمندان روان شناس در اين باره به آن دست يافته اند، ولى امام صادقعليهالسلام
هزار واندى پيش با يك جمله كوتاه در عين حال، پر معنا و سودمند، پرده از روى اين حقيقت علمى كه روان كاوان امروز پس از ساليان درازى به آن رسيده اند برداشته است، زيرا آن حضرت چنين فرموده:
(
ما من رجل تكبر او تجبر الا لذله يجدها فى نفسه
)
؛
يعنى كبر متكبران و ستم ظالمان به دليل ذلت و حقارتى است كه در نفس خود احساس مى كنند و مى خواهند با اعمال خود، آن را جبران نمايند.
از آثار خانمان برانداز كبر اين است كه روح، يك حالت عصيان زدگى پيدا مى كند كه آرامش و قرار روانى را از دست مى دهد و در سايه حب ذات، رهبرى نشده و در برابر حق و حقيقت تسليم نمى شود، حقوق ديگران را محترم نمى شرد و در پايمال كردن حقوق شخصيت افراد بى پرواست.
از امام صادقعليهالسلام
سوال كردند: نخستين پايه الحاد (انكار حقايق) چيست؟ در جواب فرمود: كبر است.
و نيز جمله جامعترى در اين باره فرموده:
الكبر ان تغمض الناس وتسفه الحق؛
يعنى خودپسندى اين است كه مردم و حقوق آنان را ناديده بگيرى.
زندگانى پيامبران و پيشوايان اسلام، مخصوصاً زندگى عالى قدر پيامبر اسلام و جانشين بالافصل وى اميرمومنان، بهترين سرمشق زندگى است. در لابه لاى تاريخ، نمونه هاى كامل از تواضع و فروتنى و احترام به حقوق همنوعان زياد به چشم مى خورد. اميرمومنان پيشاپيش سپاه بزرگى براى بر انداختن حكومتى كه فرزند ابوسفيان به وجود آورده حركت مى كرد. در نيمه راه به يكى از شهرهاى عراق به نام انبار رسيد كه در قلمرو حكومت على بود. مدتها اين شهر زير نظر ساسانيان اداره مى شد و رسم و رسوم آن زمان كه سجده در برابر زمامداران بود، هنوز از ميان آن مردم، رخت بر نبسته بود.
خبر عبور ارتش خليفه اسلام از ميان اين شهر در بين مردم منتشر گرديد. همه به استقبال على شتافتند و در برابر على، زير آفتاب داغ و سوزان به سجده افتادند، به گمان اين كه به اين وسيله مى توانند مراتب رضايت على را به دست آوردند.
اميرمومنان از اسب پياده گرديد و چنين فرمود: در اين سجده به خدا شرك مى ورزيد و ساعتها زير آفتاب گرم و سوزان به سر مى بريد و خود را ناتوان و بيچاره قلمداد مى كنيد، در صورتى كه من و شما هر دو بنده ضعيف خداونديم و من هم مثل شما اسير بستر بيمارى مى گردم، دچار چنگال مرگ مى شوم. من و شما بايد براى خدايى سجده كنيم كه بيمار نمى شود و نمى ميرد. من از اين كه پيشواى شما هستم، هيچ مزمتى بر شما ندارم. فقط بار مسووليت من سنگينتر است.
حالت طغيان زدگى در عده اى از جوانان
امروزه به سبب عللى كه منشأ همه آنها كبر و خودپسندى است، يك حالت عصيان زدگى، بى اعتنايى به حقوق، ناديده گرفتن زحمات ديگران و قضاوت كردن در همه چيز و ابراز نظر در مسائل مختلف، بدون كسب اطلاع كافى درباره آنها، در گروهى از جوانان و گروهى از مربيان و استادان به وجود آمده است. گاهى فردى كه رشته تخصص او شناختن بيماريهاى دامهاست، در پيچيده ترين مسائل فلسفى و كلامى و مذهبى قضاوت كره و كتاب منتشر مى سازد.
همان طورى كه امام ششم فرمود: نخستين پايه انكار حقايق، همان كبر است؛ امروز بعضى از درس خوانده ها با فرا گرفتن چند فرمول رياضى و فيزيكى به خود حق مى دهند كه در تمام مسائل جهانى ابراز نظر كنند، هنگامى كه سخن از خدا و روح و از موجودات ماوراء الطبيعه پيش مى آيد با يك قياقه مخصوص، كه نشانه تخصص و غرور بسيار در اين مسائل است، همه را به ياد مسخره مى گيرند، در صورتى كه عمر خود را فقط در حل معادلات جبرى صرف كرده و لحظه اى در اين قسمت به دقت و تحقيق نپرداخته اند.
راستى اين بيمارى واگيرى است كه امروز دامنگير نسل كنونى شده است. هرگز از خاطرم نمى رود كه در يكى از روزنامه هاى تهران، موضوع تعدد زوجات كه از پيچيده ترين مسائل اجتماعى و در عين حال، فقهى و مذهبى است مطرح شد و طراح موضوع از تمام طبقات، راى و نظر خواست، ولى در اين مساله به جاى اين كه دانشمندان، استادان حقوق، جامعه شناسان راى دهند، عطاران و قصابان تيغ زن به جواب دادن برخاستند و مساله را از دريچه نظر خود تحليل كردند.
هدف لقمان از نصايح چهارگانه خود، يك چيز بيش نيست و آن اين كه در زندگى از تملق و چاپلوسى و يا تكبر و ابراز برترى دورى بجوييم و درگفتار و كردار خود ميانه رو باشيم، چنان كه مى فرمايد:
۱.(
ولا تصعر خدك للناس
)
؛ با تكبر روى از مردم بر مگردان؛
۲.(
ولاتمش فى الارض مرحاً
)
؛ با غرور و بى خبرى راه مرو. چرا؟
زيرا خداوند، متكبران خودپسند را دوست نمى دارد، چنان كه مى فرمايد:(
ان الله لايحب كل مختال فخور
)
زيرا كبر و خودپسندى آفت فضايل انسانى و سجاياى اخلاقى است؛
۳.(
واقصد فى مشيك
)
؛ در راه رفتن ميانه رو باش؛
۴.(
واغضض من صوتك
)
؛ از صداى خودبكاه. چرا؟ زيرا خروج از اقتصاد و ميانه روى نشانه شتابزدگى و عدم توازن روحى است؛ گذشته از اين، صداى نامطبوع، موجب ناراحتى مردم مى شود.
پاسخ يك سوال
ممكن است سوال شود كه چرا لقمان، روى يك كار جزئى به نام راه رفتن تكيه مى كند و به پسر دستور مى هد كه در راه رفتن ميانه رو باش؟ نه تنها لقمان، بلكه خود قرآن مجيد در سوره فرقان روى اين موضوع تكيه كرده و مى فرمايد:
(
و عبادالرحمان الذين يمشون على الارض هوناً
)
؛
بندگان خدا كسانى هستند كه به تواضع راه مى روند.
پاسخ
صفات و روحيات بد و نيك انسان، غالباً از خلال كارهاى جزئى او آشكار مى شود. چه بسا نحوه سيگار كشيدن شخصى، كيفيت امضاى فردى، نمايانگر روحيات او مى باشد؛ از اين جهت، قرآن مجيد مى خواهد با روحيات بد، با بروز نخستين جوانه آن مبارزه كند و هرگز نبايد نسبت به اين نوع كارهاى جزئى با ديده بى اعتنايى بنگريم؛ زيرا چه بسا كار جزئى و كوچك، نشان دهنده كانون فساد در درون مى باشد كه به اين شكل جوانه مى زند.
جوشها و يا دملهاى كوچكى كه در اطراف بدن نمايان مى گردند، هر چند جزئى و كوچكند، اما همينها از نطر يك پزشك، نشان دهنده چركهاى عظيم درونى است كه در ميان خون لانه گزيده اند و خود را از اين طريق نشان مى دهند.