تفسیر سوره زلزال

تفسیر سوره زلزال0%

تفسیر سوره زلزال نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر سوره زلزال

نویسنده: شیخ علی آقا نجفی کاشانی
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 14853
دانلود: 3454

تفسیر سوره زلزال
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 16 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 14853 / دانلود: 3454
اندازه اندازه اندازه
تفسیر سوره زلزال

تفسیر سوره زلزال

نویسنده:
فارسی

 

کتاب مشتمل بر متن 12 جلسه سخنرانی شیخ علی نجفی کاشانی (1300ـ 1365ه .ش) در باب تفسیر سوره زلزال است. سخنرانی ها با این عناوین به طبع رسیده است : 1ـ فضیلت خواندن سوره زلزال، 2ـ مقام خواننده سوره زلزال، 3ـ شناخت به معارف اهل بیت (ع)، 4ـ رحمت پروردگار جهان، 5ـ وقایع بزرگ قیامت، 6ـ جایگاه ائمه معصومین در نظام هستی، 7ـ اثر تربیتی سوره زلزال، 8ـ برانگیخته شدن انسان در قیامت، 9ـ تکرار حقایق در آیات قرآن مجید، 10ـ کتاب عمل انسان، 11ـ وجدان بیدار و پذیرفتن حقایق، 12ـ امیدوار کننده ترین آیه قرآن .

جلسه يازدهم: وجدان بيدار و پذيرفتن حقايق

محاسبه عمل

يقين و باور به حقايق

ارزش عمل به مقدار نيست

حسابگرى خداوند

قرآن و اهل بيتعليهم‌السلام منابع حقايق

صعصعه و وجدان بيدار

وجدان بيدار و پذيرفتن حقايق

( اعوذ بالله من الشيطان الرجيم * بسم الله الرحمن الرحيم * يومئذ يصدر الناس اشتاتا ليروا اعمالهم (۶) فمن يعمل مثقال ذره خيرا يره (۷) و من يعمل مثقال ذره شرا يره (۸) )

محاسبه عمل

در جلسات گذشته، به مناسبتى، حديثى از اميرالمؤمنينعليه‌السلام عرض شد. اين حديث در اصول كافى، باب محاسبه عمل هست كه هر كس اعمال خود را به حساب بياورد و ببيند اعمالش تا چه حد براى خدا بوده است تا سپاسگزارى كند و از ذات مقدس او توفيق بيشترى بخواهد، و اگر خداى ناكرده در محاسبه اش به اعمال زشتى برخورد كرد توبه كند و از پروردگار جهان آمرزش و مغفرت بخواهد.

يقين و باور به حقايق

اين حديث شريف كه از على ابن ابيطالبعليه‌السلام نقل شده اين است كه فرمودند:( لا يصغر ما ينفع يوم القيامة و لا يصغر ما يضر يوم القيامة، فكونوا فى ما اخبركم الله عز وجل كمن عاين ) (۱۳۵) .

اين روايت شامل دو بخش است كه بخش اولش در رابطه با آيات مورد بحث ماست:( فمن يعمل مثقال ذره خيرا يره و من يعمل مثقل ذره شرا يره ) . جمله ديگرش در رابطه با اين آيات نيست، اما اين حقيقت را به ما مى آموزد كه ما بايد طورى نسبت به حقايق و معارفى كه پروردگار جهان به ما خبر داده است، در خود باور و يقين ايجاد كنيم كه گويى حقايقى را كه خداوند خبر داده است آشكار مى بينيم.( كونوا فى ما اخبركم الله عز وجل كمن عاين ) . كونوا يعنى باشيد. باشيد به اين معنا كه خود را نسبت به حقايق بسازيد و تربيت كنيد و در اطراف آن بينديشيد كه گوينده اين سخنان كيست، اين مطالب را چه كسى گفته است، به چه وسيله و براى چه گفته است، و در اطراف اين مسائل، آن قدر فكر كنيد تا كم كم به حدى از باور و يقين برسيد، گويا آن حقايق را مى بينيد. مثل آن بنده خدايى كه خدمت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عرض كرد: من در باور و يقين به رتبه اى رسيده ام كه گويى بهشت را مى بينم و اهلش را كه در بهشت متنعم هستند، و دوزخ را مى بينم و نيز اهل دوزخ را كه در شكنجه و در عذابند، گويى صداى شعله هاى آتش دوزخ در بن گوشم طنين انداز است. رسول اكرم فرمودند: اين بنده است كه پروردگار جهان دلش را به نور ايمان يقين منور و نورانى ساخته است(۱۳۶) .

( كونوا فى ما اخبر كم الله عز و جل كمن عاين ) . در برابر حقايق قرآن جورى باشيد گويا اين حقايق را مى بينيد و لمس مى كنيد، صرفا يادگرفتن و گفتن و شنيدن نباشد، صرفا تصور اين معانى نباشد بلكه به تصديق و يقين و باور برسد. در اين صورت است كه مى توان از اين حقايق نتيجه گرفت.

البته يك جمله را بايد عرض كنم و آن اين كه آدم بايد در اطراف اين حقايق فكر كند و بيند يشد كه از كجا آمده است، محتواى كلام كيست؟ كلام خدا. اين مطالب را هيچ گاه نبايد فراموش كنيم. در عين انديشيدن و تفكر و بررسى جوانب مختلف مطلب، در تمام آنات بايد توجه به خدا داشت و از خدا يارى و مدد طلبيد و از او توفيق خواست. فرمايش رسول اكرم را ببينيد كه به مردم فرمود: اين بنده اى است كه خداوند دلش را به نور يقين نورانى كرده است. پس نور را بايد خداوند بدهد. ما بايد بخواهيم، بايد رابطه مان با خدا قوى باشد و جدا از او كمك بخواهيم. هم از او توفيق بخواهيم و هم خودمان در خلالش كوششى را كه لازم است بكنيم تا به يارى او و لطف او به نتيجه مثبت برسيم.

ارزش عمل به مقدار نيست

اين بخش دوم كلام حضرت بود. بخش اول آن، موضوع مهمى است كه به آيات مورد بحث مربوط است.( لا يصغر ما ينفع يوم القيامه ) نبايد كوچك شمرد آنچه در قيامت براى انسان نافع و مفيد است. و نيز نبايد كوچك شمرد آنچه در قيامت براى انسان مضر و زيان بار است. كارى هرچند خيلى خرد و ناچيز و كوچك باشد، فكر نكن اين كار ناچيز است. كار وقتى براى خداست و كار خير و پسنديده اى است، با نيت درست آن را انجام بده، نگذار از تو فوت شود و به اين تصور كه كار كوچكى است از دستت برود.

مثلا انسان از رهگذرى مى گذرد، يك قلوه سنگ يا چيز ديگرى نظير آن كه ممكن است براى عابرى مزاحم باشد، اين را ساده نگيرد و بگذرد و بگويد اين چيزى نيست. نه، اين مزاحم را از سر راه عابر بردار. اين عمل خيلى عمل ناچيز و كوچكى است، اما در قيامت براى انسان نافع و مفيد است. اين را كوچك نشماريد، چون گرچه خيلى ناچيز به نظر مى آيد، در معنى بزرگ است. باور كنيد گاهى يك مومن به خدا، ممكن است در اثر همين عمل كوچك و نا چيز بهشت را براى خود بخرد. چرا اينچنين است؟ براى اين كه وقتى اعمال را موازنه مى كنند، و خوب و بد اعمال مؤمن را مى سنجد، ترازوى آنجا ترازوى عدل است و با ترازوهاى دنيا فرق دارد.( و نضع الموازين القسط ليوم فلا تظلم نفس شيئا و ان كان مثقال حبه من خردل اتينابها و كفى بنا حاسبين ) (۱۳۷) . خدا مى فرمايد: ما ترازوهاى عدل را نصب و وضع مى كنيم. خوب وقتى ترازو، ترازوى عدل است،( لا تظلم نفس شيئا ) به هيچ كس كوچكترين ستم نمى شود. ترازو كاملا ترازوى عدل است، و عمل خوب يا بد كسى اگر مثلا به وزن دانه خردل باشد، آن را هم مى آوريم، اگر خوب است در كفه كار خوب مى گذاريم، و اگر بد است در كفه كار بد.( و كفى بنا حاسبين ) . اين دقت و حساب از چه كسى ساخته است؟ البته از ما ساخته نيست. پروردگار جهان مى فرمايد: ما براى رسيدن به اين حساب دقيق كافى هستيم.

حالا اين عمل ناچيز كه خيلى خرد و كوچك به نظر مى رسد ممكن است در آنجا و در آن سنجش به درد بخورد. چون ممكن است دو كفه ترازو و موازى و مساوى هم باشد، اما همين خورده كوچك به كفه خير برود و كفه خير سنگين شود و موجب نجات انسان شود، كه اگر اين دانه خردل نبود آن دو كفه برابر و مساوى بود، يا احيانا كفه اعمال بد سنگين تر مى شد. سنگينى و سبكى به همين مقدار هم مؤثر نبود خدا نمى فرمود:( فمن يعمل مثقال ذره خيرا يره و من يعمل مثقال ذره شرا يره ) .

حسابگرى خداوند

اين مطالب را بعيد ندانيد. آن حسابگر، آن كسى كه ميزان قسط و ترازوى عدل را نصب مى كند و شاهين ترازو به نظر اوست، آثار دقت و آثار حساب خيلى باريكش در اين جهان هست. مثلا مى دانيد كه موجودات مركب هستند، هر موجودى از عناصر گوناگون و به اصطلاح از اتم هاى مختلف تركيب شده است. مثلا يك دانه خرما چيز بسيطى نيست، مركب است. از عناصر گوناگون، آن هم با نسبتهايى بسيار دقيق تركيب شده است تا خرما به وجود آمده است. اگر كسى خرما را تجزيه بكند، مى بيند هشت تا فلان عنصر را دارد، شش تا فلان عنصر و سه تا فلان اتم را دارد و در نتيجه تركيب اينها، خرما تكميل شده است. اتم را كه مى دانيد اندازه اش چقدر است. اتم خود از ذرات تركيب شده است. از آن ذره ها، اگر ذره اى كم يا زياد باشد ديگر امكان وجود خرما نيست، ممكن است چيز ديگرى بشود، اما خرما نمى شود. به همين ترتيب، عناصرى كه تشكيل دهنده آب هستند كه از عنصرى دو تا و از عنصر ديگرى يكى در آن است، اگر اينها يك ريزه كم و زياد باشد ديگر آب نمى شود منظور از اين يك ريزه، به اندازه سر سوزن نيست يا به اندازه يك دانه خشخاش، بلكه خيلى كوچكتر از اينها، به اندازه يك ذره، يك الكترون. ببينيد چه قدر حساب در كار است. خيلى دقيق است. بيش از آن كه بتوانيم فكر كنيم. حسابگر چنين كسى است و حساب اين قدر دقيق است. اين كه مى فرمايد:( فمن يعمل ذره خيرا يره و من يعمل مثقال ذره شرا يره ) ، اين را يك دانشمند انگليسى يا يك دانشمند آلمانى يا ديگران نگفته اند، اين را پروردگار خالق اين موجودات گفته است كه حساب باريك و دقيق او را در اين موجودات و پديده ها مى بينيم. و لذا اوست كه مى گويد:( و كفى بنا حاسبين ) . ما براى حسابگرى و رسيدگى به اين حسابها با دقت كافى هستيم.

( و نضع الموازين القسط ) . با اين بيانى كه قرآن دارد براى هيچ موجودى، ترازوى عدل و ميزان قسط قرار دادن امكان ندارد، هر چه قدرتمند باشد. فقط پروردگار جهان در قيامت اين ترازوى قسط را نصب مى كند و با اين ترازو به هر معنا كه باشد - به ذره ذره اعمال انسان از خير و شر رسيدگى مى كند. روى اين مبنا اميرالمؤمنينعليه‌السلام كه با اين حقايق كاملا آشناست، مى فرمايد:( لا يصغر يوم القيامه ) آن چيزى كه در قيامت براى انسان نافع است نبايد كوچك شمرده شود، يعنى كار خير هر چقدر كوچك باشد، نبايد در حقيقت آن را كوچك شمرد.( و لا يصغر ما يضر يوم القيامه ) . و آن چيزى كه در قيامت مضر است نبايد كوچك شمرده شود. عمل شر و كار زشت هر چه كوچك باشد نبايد آن را در حقيقت كوچك شمرد، چون در قيامت مضر است.

ممكن است يك نظر و يك نگاه بى مورد و نابجا كه خيلى به نظر ناچيز مى آيد، و به اندازه ذره اى است، وقتى در كفه اعمال بد بيفتد، آن كفه رجحان پيدا كند و پايين برود و كفه اعمال خير سبك شود آن گاه به آدم چه مى كند؟ موجب بدبختى انسان مى شود و براى او ايجاد زحمت مى كند. آن هم چه زحمتى؟ خدا رحمت كند شيخ عبد على مؤلف تفسير نورالثقلين را، در ذيل همين آيات سوره زلزال روايتى نقل مى كند كه وقتى كفه اعمال بد يك خرده رجحان پيدا كند و پايين رفت، همين ممكن است سى چهل سال يا پنجاه سال يا صد سال آدم را در صحنه پر خطر قيامت معطل كند. حالا آن قدر بايد به اين در و آن در بزند، آن قدر بايد به دامن اين و آن بچسبد، گريه كند، ناراحتى بكشد، تا آخر كارش درست بشود يا نشود. فرمودند: يك مؤمن، در نتيجه كار زشتى كه انجام داده است، چه بسا در موقف قيامت مى ماند، در حالى كه برادران خود را در بهشت مشاهده مى كند(۱۳۸) . معلوم مى شود كه اين آدم اصولا اهل بهشت است، اما براى همين يك عمل زشت هر چند خيلى كوچك، صد سال بلا تكليف و معطل مانده است. البته ماندن در آنجا چندان راحت هم نيست. جوى نيست كه بتوان در آن راحت نفس كشيد، چيزى براى خوردن پيدا شود، اگر كسى تشنه شد، آبى پيدا كند و بنوشد. اصلا اين حرفها نيست. موقف قيامت موقفى است. صد سال مى ماند و همه رنجهايى را كه تحمل مى كند به يك طرف، رنج روحى از همه رنجها بالاتر در طول اين صد سال او را آزار مى دهد، در آن صحنه برادران خود را در بهشت مى بيند كه در كاخها و در قصرهايى از لذائذى متنعم هستند. صد سال آنها را در كمال لذت، اما اين بنده خدا همين طور معطل است.

قرآن و اهل بيتعليهم‌السلام منابع حقايق

ببينيد قرآن مجيد و روايات اسلامى چه چيزهايى گفته اند و چه حقايقى را تشريح كرده اند، و چه معارفى را بيان كرده اند. شما را به خدا فكر كنيد كدام فيلسوف، دانشمند، قاضى، چه كسى مى تواند از روى اين حقايق به اين شكل پرده بردار؟ چه طور مى توان اينها را بفهمد، امكان دارد كسى بتواند بفهمد؟ اينها حقايقى است كه منحصرا به وسيله عامل وحى و رسالت براى مردم بيان مى شود. راهى ديگر ندارد. اگر خانه وحى نبود راه ديگرى نبود. زيارت جامعه كبيره را خيلى خوانده ايم.( السلام عليكم يا اهل بيت النبوه ) . السلام عليكم سلام به ائمه معصومين است. زيارت جامعه، زيارتى است كه همه ائمه را مى شود با آن زيارت كرد.( السلام عليكم يا اهل بيت النبوه و موضع الرساله و مختلف الملائكه ) . اينها خاندان رسالتند، خاندان وحى اند، حقايق و معارفى را كه بيان كرده اند، همه حقايق آسمانى و وحى است. كس ديگرى نمى تواند با اين حقايق آشنايى پيدا كند و آن را بفهمد.

صعصعه و وجدان بيدار

اسم فرزدق شاعر را خيلى شنيده ايد، از كسانى است كه جزء مداحان ستايشگر اهل بيت شمرده مى شود و آن قصيده معروف قصيده ميميه را در مسجد الحرام درباره على بن الحسينعليه‌السلام گفت. در آن جريان كه هشام بود و على بن الحسين به مسجد الحرام آمد و به طواف پرداخت. نام پدر فرزدق، غالب است و جدش صعصعه است پسر ناحيه. صعصعه در تاريخ كارهاى خيلى حساسى دارد و در اوراق تاريخ و ضعيت خيلى خيلى روشنى دارد. گذشته از تواريخ در پاره اى از روايات هم هست. ايشان در زمان جاهليت بوده و مدت زيادى از زمان اسلام را هم درك كرده است و از اصحاب پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به حساب مى آمده است و در كتب رجال نام ايشان در اصحاب آن حضرت هست. ايشان با گروهى از مردم قبيله اش كه قبيله بنى تميم بود، خدمت پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى آيد و ايمان مى آورد و مسلمان مى شود.

يكبار، يا در موقعى كه اسلام آورد يا وقتى ديگر، به حضرت عرض مى كند: مرا موعظه كن، مرا وصيتى بكن. حضرت فرمودند: تو را سفارش مى كنم به پدر و مادرت و بستگانت و قوم و خويشانت. لابد اين خصوصيتى داشته كه حضرت مى دانسته است. عرض كرد: يا رسول الله، بيشتر بفرماييد، من تشنه تر از اين هستم. حضرت فرمودند:( يا صعصعه احفظ ما بين لحييك و رجليك ) . آن چه ميان دو فك تو و ميان دو پايت است، كاملا حفظ كن، مراقب باش. پس از اين صعصعه ديگر چيزى نخواست يا حضرت به او فرصت نداد. حضرت فرمودند: اى صعصعه، من چيزهايى درباره تو شنيده ام. لابد مناسباتى بوده است كه كه صعصعه درك كرد كه حضرت منظورشان چيست، عرض كرد: يا رسول الله، پدر و مادرم فداى شما، من در ميان مردم جاهليت رسم و راههايى مى ديدم كه مى دانستم درست نيست و صحيح و مستقيم نيست. راه صحيح و رسم درست جز اين راست. و در عين حال، در آن موقع نمى دانستم راه صحيح چيست. فقط مى دانستم كه اين كارهايى كه مردم مى كردند و اين روش مردم درست نيست، اينها غلط است، بر خلاف عقل فطرت است، بر خلاف وجدان انسانى است، كارهاى غلطى است. آدم عاقل و با وجدان صحيح اين رويه را ندارد. در عين حال، من قدرت فهميدن راه صحيح و روش درست را نداشتم. يكى از كارهاى مردم در جاهليت اين بود كه دخترانشان را زنده زنده در گور مى كردند و لابلاى خاك پنهان مى كردند، و اينها را دفن مى كردند، و من درك مى كردم كه اين كار صوابى نيست و ناپسند است، و يا رسول الله، تا جايى كه در توان داشتم اين دخترك ها را از مرگ نجات دادم. در تاريخ معروف است كه صعصعه ۳۶۰ دختر را از اين سرنوشت و از اين گونه مرگ نجات داد. به اين شكل كه هر دخترى را از خانواده اش به دو تا ناقه آبستن ده ماهه، و يك جمل يعنى شتر نر خريد.( بناقتين عشراوين و جمل ) . عشراوين تثنيه عشراء است. عشراء ناقه اى را مى گويند كه ده ماهه آبستن است. يك چنين ناقله اى خيلى ارزش دارد. البته بعضى هم گفته اند ناقه اى كه هشت ماهه آبستن است، بعضى ها گفته اند ناقه اى كه تازه زاييده است و خلاصه هر سه جورش ارزشمند است. اينها را با يك جمل مى دادم و خانواده آن دختر را به اين ترتيب راضى مى كردم، آنها هم دلشان از خدا مى خواست و راضى مى شدند، دختر را مى گرفتم. به اين طريق ۳۶۰ دختر را از اين مرگ رهانيدم. اين خيلى كار مهمى است. بهاى سيصد مورد آن نهصد شتر مى شود كه ششصد تا از آن ناقه اى به آن شكل باشد و سيصد تا از آن هم جمل.

در خلال اين صحبت هايى كه صعصعه با پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى كرد، يكى از صحابه اى كه در آنجا بودند، سوره زلزال را مى خواند. به اين آيات كه رسيد:( فمن يعمل مثقال ذره خيرا يره و من يعمل مثقال ذره شرا يره ) ، به گوش صعصعه خورد و اين دو آيه را شنيد. يك حالتى در عمق وجودش پيدا شد كه بلادرنگ عرض كرد: يا رسول الله، اين دوتا آيه مرا بس است، من ديگر باكى ندارم كه آيات ديگر قرآن به گوشم بخورد يا نخورد. اين دو آيه براى من بس است كه كار مرا بسازد و مرا به آن راهى ببرد كه بايد بروم و اين راه را تا آخر طى كنم(۱۳۹) .

خدا كند انسان يك چنين حساسيتى، يك وجدان بيدار، هشيار، دل صاف و پاك داشته باشد، اينها نصيب هر كسى نمى شود. آن قدر اشخاص شنيدند و خواندند كه( فمن يعمل مثقال ذره خيرا يره و من يعمل مثقال ذره شرا يره، يومئذ يصدر الناس اشتاتا ليروا اعمالهم ) ، اما يك ذره تحت تأثير واقع نشدند، وكوچكترين تحركى در آنها پيدا نشد، و اصلا مسير و راه خود را تغيير ندادند كه از راه كج به راه راست بيايند.

اما اين مرد، از جريان قبلى هم پيداست كه مرد هوشيارى بوده است، مردى با وجدانى بيدار بوده است، مردى زنده بوده است كه در جاهليت آن طور رفتار مى كرده كه حالا خدمت رسول اكرم شرح مى دهد.

بعضى از مفسران و آن كه فعلا يادم هست حقى در تفسير روح البيان در ذيل اين آيات روايتى نقل مى كند اما به عنوان رجل. مى گويد مردى خدمت پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمد و به حضرت عرض كرد كه از قرآن، كه خدا بر تو نازل كرده، قدرى بر من و براى من بخوان. حضرت فورا اين دو آيه را تلاوت كرد:( فمن يعمل مثقال ذره خيرا يره و من يعمل مثقال ذره شرا يره ) . مرد به مجرد شنيدن اين دو آيه از نظر لفظ كوچك، يك غوغايى و آشوبى در درونش پيدا شد كه او را لرزاند، خود را به زمين انداخت و شروع كرد به گريه كردن. بعد از لحظاتى كه به خود آمد و نشست، عرض كرد: اى رسول خدا، حسبى، حسبى، همين دو آيه مرا كفايت مى كند و تا آخر عمرم بس است كه به آن راهى بروم كه بايد بروم(۱۴۰) .

آنها كه گفته اند: حسبى حسبى، آنها چيزى مى فهميده اند، آدمهاى بيدارى بوده اند. منظورشان اين نبوده است كه با آيات نماز، روزه، خمس و زكات كارى نداريم، بلكه منظورشان اين بوده است كه از جهت انذار و تخويف اين آيات كافى است، از جهت اين كه انسان را بترساند، و ديگر از آن پس انسان در زندگى دست به عصا راه برود. منظورش اين است كه اى رسول اكرم، من ديگر نيازى ندارم كه آيات قيامت را براى من بخوانى، آيات خشم و غضب پروردگار جهان و آيات جهنم را براى من بخوانى. همين دو آيه بس است كه مرا از خشم خدا بترساند، و مرا دائما به ياد و اكنش اعمال خودم بيندازد كه هيچ گاه انعكاس عمل خودم را در قيامت فراموش نكنم، چه عمل كوچك باشد چه بزرگ.

وجدان بيدار و پذيرفتن حقايق

پس قصه، قصه ساده اى نيست. از پروردگار جهان بخواهيم كه به ما كمك كند تا ما. وجدانى بيدار، روحى حساس و دلى روشن پيدا كنيم، و آدمهايى واقعا عاقل و دورانديش بشويم، و بتوانيم در اطراف مطالب به درستى فكر كنيم. ولى بارها عرض كرده ام با علاقه دل به دنيا امكان حصول اين حالت براى انسان نيست، چون نمى دانيد علاقه و محبت به دنيا به آدم چه مى كند و به افكار آدم چه مى كند و چه طور دل را مى ميراند، چهره دل را تيره و تار مى كند. به دنيا نبايد خيلى اعتنا كرد. بايد انسان در زندگى براى خودش حسابهاى ديگرى باز كند و به خدا توجه كند و از ذات مقدس او بخواهد. پيداست كه اين صعصعه جد فرزدق آدمى بلند همت و بلند نظر بوده است، كه در زمان جاهليت آنچنان بوده است. در زمان جاهليت ديگران چه مى كردند. در آنجا اين مرد ۳۶۰ دختر را از مرگ نجات مى دهد و در برابر هر يك، دو تا ناقه حامله ده ماهه و يك جمل مى دهد. اين شوخى نيست. شوخى نيست. ما كه مسلمانيم و در يك چنين محيطى زندگى مى كنيم كه محيط علم، دانش، بينش و نور محيطى است كه چنين فرهنگى كه مى بينيد بر ما حاكم است و همه آشنا، وارد، با سواد و فرهنگى هستند، آيا حاضريم كسى را از مرگ برهانيم؟ به قيمت دو ناقه و يك جمل نه، بلكه خيلى ارزان تر، آيا حاضريم كسى را از مرگ برهانيم. آيا حاضريم كسى را از اسارت جهل آزاد كنيم؟ آيا حاضريم كسى را از بدبختى نا آگاهى و از انحطاط فكرى آزاد كنيم؟ حتى به مايه كمى، خيلى كمتر از دو ناقه و يك جمل. اصلا كسى فكر اين حرفها نيست. كسى تا فكر زندگى دنيايش باشد، فكر نو كردن زندگى سر و سامان دادن به زندگى باشد، چه طور حاضر است چنين كارى بكند؟ حالا هر كدام از ما در خودمان فكر كنيم كه اگر اين چيزها نباشد، اجر و پاداشى نباشد و نانى به سفره مان نياورد، چه كارى حاضريم بكنيم، آيا حاضريم كسى را از جهل نجات دهيم؟ حاضريم به يك نا آگاه آگاهى بدهيم؟ حاضريم كسى را كه به بيراهه مى رود به راه بياوريم؟( فلا اقتحم العقبه و ما ادريك ماالعقبه فك رقبه ) (۱۴۱) . چه كسى حاضر است از اين گردنه سخت عبور كند و بگذرد؟ وقتى اين طور باشد، اين دل، دلى نمى شود كه خدا به آن مدد بدهد و پرو عنايات الهى آن را بگيرد، چون اين دل بيدار و هوشيار نيست بلكه تيره است. اما صعصعه دلى بيدار و روشن دارد. خوب است كه آدم مثل او به دنيا اعتنايى نداشته باشد.

اگر او به دنيا اعتنا و علاقه داشت، اين عمل حساس را كه صفحات تاريخ را روشن كرده در جاهليت انجام نمى داد. اينها مقدمات و آمادگى هايى مى خواهد. انسان بعد از آمادگى كامل به خدا توجه كند و جدا از پروردگار جهان مدد و يارى طلبد تا به لطف و عنايت او با اين حقايق آشنا شود، و همان طور كه اميرالمؤمنينعليه‌السلام فرمود: كم كم كارهايش به مرحله باور برسد، تا اين حقايق و معارف قرآنى را واقعا باور كند و به آن يقين پيدا كند، به طورى كه گويى اين حقايق را مى بيند و مشاهده مى كند.