تفسیر سوره زلزال

تفسیر سوره زلزال14%

تفسیر سوره زلزال نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر سوره زلزال
  • شروع
  • قبلی
  • 16 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 15959 / دانلود: 3972
اندازه اندازه اندازه
تفسیر سوره زلزال

تفسیر سوره زلزال

نویسنده:
فارسی

 

کتاب مشتمل بر متن ۱۲ جلسه سخنرانی شیخ علی نجفی کاشانی (۱۳۰۰ـ ۱۳۶۵ه .ش) در باب تفسیر سوره زلزال است. سخنرانی ها با این عناوین به طبع رسیده است : ۱ـ فضیلت خواندن سوره زلزال، ۲ـ مقام خواننده سوره زلزال، ۳ـ شناخت به معارف اهل بیت (ع)، ۴ـ رحمت پروردگار جهان، ۵ـ وقایع بزرگ قیامت، ۶ـ جایگاه ائمه معصومین در نظام هستی، ۷ـ اثر تربیتی سوره زلزال، ۸ـ برانگیخته شدن انسان در قیامت، ۹ـ تکرار حقایق در آیات قرآن مجید، ۱۰ـ کتاب عمل انسان، ۱۱ـ وجدان بیدار و پذیرفتن حقایق، ۱۲ـ امیدوار کننده ترین آیه قرآن .


1

2

3

4

جلسه هفتم: اثر تربيتى سوره زلزال

سوره زلزال بهترين عامل براى تربيت انسان

شعور موجودات بى جان و تأثير تربيتى آن بر انسان

لياقت و استعداد انسان براى رشد و تعالى

گذرى ديگر بر آيات سوره

( اعوذ بالله من الشيطان الرجيم * بسم الله الرحمان الرحيم * يومئذ يصدر الناس اشتاتا لير وا اعمالهم (۶) فمن يعمل مثقال ذره خيرا يره (۷) و من يعمل مثقال ذره شرا يره (۸) )

سوره زلزال بهترين عامل براى تربيت انسان

درباره اين چند آيه از سوره زلزال كه قرائت شده، مطالب مختصرى بيان كرديم. نمى دانم تا چه حد در اطراف اين مطالب فكر و برسى كرده ايم. آيا به مناسبتى كه بين مضامين آن روايت كه در فضيلت قرائت اين سوره عرض شد، و مطالب موجود در سوره است، فكرى كرده ايم؟ موضوع، موضوع مهمى است كه انسان خاكى كه از نظرى هيچ قدر و منزلتى ندارد و در اين جهان عظيم چيزى حساب نمى شود، تا چه حد مى تواند خود را رشد بدهد و به كمال برساند، آن قدر محترم و داراى موقعيت شود كه در جهان ديگر پروردگار جهان به او خطاب كند:( عبدى، ابحتك جنتى فاسكن منها حيث شئت و هويت ) (۸۷) . اينها شوخى نيست، اين بنده چه بنده اى بايد باشد، چه طور خودش را ساخته باشد، با چه نيرويى و با چه عاملى تا اين حد پرواز كرده باشد و اوج گرفته باشد كه در آن روز سخت، در آن هنگامه خطرناك و سهمگين، از طرف خدا به او خطاب شود، آن هم با اين لطف و عنايت، اين آدم را به خودش اضافه كند: عبدى، بنده من! از اضافه يك چيزى به خدا استفاده مى شود كه آن چيز داراى موقعيت بلندى است و خيلى شريف و بزرگوار است. عبدى اى بنده من! بهشتم را براى تو مباح كردم، تو مرخصى و مجازى، به بهشت برو.( اسكن منها حيث شئت و هويت ) هرجاى بهشت را كه دلت مى خواهد و ميلت مى كشد براى خودت انتخاب كن و سكونت گزين. اين گذاشتن تمام امر و اختيار كامل به بنده است. عرض كردم والله ما نمى توانيم در عظمت اين مطلب فكر كنيم. خيلى مهم است كه پروردگار چنين اختيارى به بنده اى از بندگان خودش بدهد و او در آنجا هر جا كه دلش مى خواهد براى خودش انتخاب كند.( لا ممنوعا و لا مدفوعا ) بنده من، نه منعى در كار است و نه كسى قدرت دارد در اينجا جلوى تو را بگيرد، و اگر جايى را انتخاب كردى و ميلت اقتضا كرد تو را از آنجا بلند كند و براند،( لا ممنوعاو لا مدفوعا ) . خوب، اين موضوع، موضوع بزرگى است و خيلى بايد در اطرافش فكر كرد. از اين روايات و رواياتى نظير آن معلوم مى شود كه در وسع و امكان انسان هست كه خود را به اين مرتبه ها و موقعيت ها برساند، اگر در امكان ما نبود، و به لطف پروردگار جهان توانش را نمى داشتيم، اين مطلب را نمى گفتيم، اينها حقايقى است. معلوم مى شود كه ما مى توانيم.

همچنين در روايات ديگر، به ملك الموت سفارش ها و توصيه هايى مى شود و خلاصه اختيار مردن اين بنده را به خودش مى دهند، كه اين بنده خدا به ميل خود و با كمال اختيار به ملك الموت فرمان مى دهد كه جان مرا بگيرد و تا خود اين مؤمن به ملك الموت دستور ندهد، ملك الموت جان او را نمى گيرد(۸۸) . اين هم مطلب مهمى است. آيا هيچ فكر كرديم كه مگر محتوا و معناى سوره زلزال چيست كه اگر انسان در خواندن اين سوره مداومت كرد چنين آثار و نتايجى دارد؟

از اين مقدمات چنين نتيجه گرفته مى شود كه سوره زلزال بهترين عامل و نيرومندترين و سيله و بهترين را براى تربيت انسان و رساندن انسان به اين موقعيتها و مرتبه هاى حساس است. و اين را به قطع و يقين بدانيد كه صرف خواندن سوره زلزال و همين كه انسان جمله ها و كلماتش را بر زبان جارى كند، اين آثار را ندارد. بدون ترديد اگر كسى سوره زلزال را بخواند و در كنارش عمل خلاف، عصيان و ظلم و ستم و هر كارى را بكند، چنين آثارى ندارد. آيا مى شود فردا خدا به آدمى كه صرفا سوره زلزال را به زبان آورده بگويد عبدى ابحتك جنتى ؟ به يقين صرف خواندن اين سوره چنين اثرى ندارد. سوره زلزال با تفكر به محتوايش، با به كار بردن و عمل كردن به محتوايش و تطبيق خود با حقايق اين سوره، اين آثار را دارد. مگر علت چيست كه اگر به محتوا و مضمون و معناى سوره توجه شود و به آن عمل شود، به اين شكل انسان را مى سازد و تربيت مى كند؟ حيف كه ما فرصت نداريم، براى ما فرصتى نيست كه در اطراف اين مطالب فكر كنيم، اگر هم براى بعضى فرصتى باشد، روحيه اش نيست، چون تنها فرصت كافى نيست، بلكه انسان بايد روحيه و آن طرز تفكر فرصت هم پيدا مى شود حتى اگر پشت كوه قاف باشد. اگر روحيه بود فرصت پيدا مى شود ولى اگر آن روحيه نبود، وقتى فرصت هم بدست انسان بيايد، بى جهت از دست مى رود.

مطالبى كه در جلسات قبل در معناى اين آيات عرض كرديم، روايات معتبرى است، راويش سنى يا غير معتبر است. اينها روايتى است محكم، يكى دوتا هم نيست بلكه روايات فراوان در موضوعات مختلف و گوناگون است كه در كتابها معتبر ذكر شده است. به اينها فكر كنيم، واقعا اگر فرصتى نداريم، دنبال فرصت بگرديم، فرصتى بدست بياوريم. و الله اين مطالب خيلى قابل فكر كردن و خيلى قابل تدبر است. وقتى خواندن اين سوره تفكر در معانيش آن هم تفكر درست و در نتيجه به حقايق آن عمل كردن و و خود را ساختن (چنانكه سوره مى گويد) ، چنين نتيجه اى بدهد، شوخى نيست. چيز كمى نيست كه در قيامت خدا به بنده اش خطاب كند كه من بهشت را براى تو مباح كردم، به تو بال دادم، هرجا دلت مى خواهد برو و انتخاب كن، هيچكس هم حق ندارد جلوى تو را بگيرد. اين چيز ساده اى نيست، اين سوره به اين گونه انسان را تربيت مى كند، اينچنين او را مى سازد كه ملك الموت با آن قهرش، با آن خشمش و با آن بزرگيش مثل غلام حلقه به گوش مى آيد. وقتى آن ملك كريم به ملك الموت مى گويد پروردگار جهان دستور داده كه با اين بنده مدارا كنى جواب مى دهد و به خودم از جانب پروردگار دستور رسيده كه جان ايشان را قبض نكنم تا موقعى كه خود ايشان دستور بفرمايند.

شعور موجودات بى جان و تأثير تربيتى آن بر انسان

حالا ببينيم سوره زلزال چه مى گويد؟ خلاصه رواياتى كه در جلسات قبل عرض كرديم اين بود كه ما در يك جهانى زنده، با شعور و درك زندگى مى كنيم. ما در يك جهانى مرده، بى شعور و جامد زندگى نمى كنيم. اين جهان سراسر شعور است، حيات زندگى و درك و احساس است. زمين و كوهها و موجودات اطراف ما همه زنده اند و داراى شعورند، و همه حس و درك دارند. ما در چنين محيطى زندگى مى كنيم. تار و پود اين فرش هم در حد خودش شعور و درك دارد و زنده است. اما ما درك نمى كنيم، ما شعور و حيات اينها را نمى توانيم بفهميم، چون ما خيالى آلوده ايم، روشنى و نورانيتى در ما نيست. ما هستيم و اين جهان ماده و رزق و برق اين جهان ماده. و الله ما دل نداريم، وقتى دل نداريم قهرا درك نداريم و شناخت درستى نمى توانيم پيدا كنيم. گوش شنوا و چشم بينايى نداريم، اگر مى داشتيم شعور و حيات ذره ذره موجودات را درك مى كرديم.

منطق الطير / ص ۱۸۷ / بيت ۳۳۵۰. با اين عبارت:(۸۹)

همانگونه كه اين ذرات با اشخاصى همراز مى شدند و نداى تسبيح و زمزمه ذكر همين موجودات را مى شنيدند، كه بنظر من و شما مرده و بى شعور مى آيد. ما نداريم آنچه بايد داشته باشيم. ما در يك جهانى زنده و با شعور زندگى مى كنيم و همه موجودات با آن شعور حساس و با دركشان مواظب من و شما هستند و تمام حركات و سكنات، تمام تلاش و كوشش ما، حرفها و برخوردهاى ما، نشست و برخاستهاى ما، همه را ضبط مى كنند. در روايات معتبر هست كه از پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم درباره معنى آيه كريمه( يومئذ تحدث اخبارها ) پرسيدند، فرمود: اخبارى كه زمين بازگو مى كند اين است كه هر بنده اى، هر مرد و زنى پشت اين زمين، هر عملى را انجام بدهد چه كوچك باشد و چه بزرگ، خير باشد و يا شر، فرداى قيامت زمين ماجراى كارهاى بنده هاى خدا را بازگو مى كند(۹۰) .

روايات به اين مضمون زياد است. خوب، در چنين جهانى به چه شكلى بايد زندگى كنيم، چه طور بايد نشست و برخاست كنيم، چه طور بايد حرف بزنيم، آيا اگر يك مؤمنى در اطراف اين حقايق درست بينديشد، وقتى مى خواهد حرف بزند، آيا وجدانا بى تامل حرف خواهد زد؟ بى رويه حرف خواهد زد؟ بى فكر حرف خواهد زد؟ هر حرفى از دهانش بيرون خواهد پريد يا نه، هر يك جمله حرفى كه بخواهد بزند، خواهد ديد خيلى دشوار است، انگار صد بند به زبانش زده اند، انگار صد مهر به لبش زده اند. حرف زدن خيلى دشوار است. اگر بخواهيم فكر كنيم، قهرا از خود مى پرسيم اين حرفى را كه مى خواهم بزنم چه حرفى است، درباره چه كسى است. خوبى كسى است يا بدى كسى؟ مى شود اين خوبى را گفت؟ يا آن بدى را؟ آن قدر فكر مى خواهد. حالا شما امتحان كنيد، از فردا صبح فكر اين مطلب را بكن كه اين فرش و در و ديوار و سنگ و آجر و... همه شعور و درك دارند و تو مثل اين كه بين موجودات زنده و با شعور نشست و برخاست مى كنى، همه توجه دارند و تو را تماشا مى كنند، آنوقت بين مى توانى حرف بزنى؟ مى بينى چقدر مشكل است. اگر درست فكر كنى مى بينى انجام هر كارى ديگرى هم چه قدر سخت مشكل است. برخورد با كسى، تصرف در پولى، يا بخواهى يك لقمه غذايى را تناول كنى مى بينى چه قدر سخت است، چه قدر حساب و بررسى مى خواهد. انسان بايد دو مرحله را طى كند. مرحله اول فراگرفتن اين مطالب و فكر كردن در آن است، چه تناسبى برقرار است و چرا خواندن سوره زلزال چنين آثارى دارد؟ انسان فكر و دريابد كه درست گفته اند، واقعا مناسبت موجود است. اگر بنده اى به اين شكل خودش را ببيند و به اين شكل زندگى كند، اين طور دست به عصا و با احتياط باشد كه اگر بخواهد يك كلمه حرف بزند يكى دو ساعت فكر كند و در مورد همه كارها همين طور باشد، چه طور بنده اى مى شود؟ خيلى خيلى بزرگوار مى شود. قهرا ملك الموت بنده او و غلام حلقه به گوش او مى شود. و فرداى قيامت بهشت را بر او مباح مى كنند تا به هر جا كه مى خواهد برود و هر جا را كه ميلش مى كشد براى خودش انتخاب كند. بهرحال، در مرحله اول انسان بايد خوب روى اين مناسبات حساب كند.

آنگاه مرحله دوم اين است كه حالا چه بايد بكنيم؟ آيا ما مى توانيم در اين ميدان وارد شويم؟ و خودمان را اين طور تربيت كنيم؟ آيا ما مى توانيم چنين مردمى بشويم؟ بله، بوده اند و شده اند.

كسانى بوده اند كه قدم در اين ميدانها گذارده اند، خود را با حقايق قرآن كريم تربيت كرده اند و خوب هم تربيت كرده اند و از هر جهت مردمى پاك و پاكيزه شده اند. مگر پروردگار جهان نمى تواند از راه حلال روزى بدهد؟ آيا معقول است كه خداوند روزى بندگان خودش را از راه حرام مقدر كرده باشد؟ به طور قطع نه. بلكه اين خود بندگانند كه از روى بى ايمانى، يا ترس و وحشت از فقر يا از روى حرص به دنبال حرام مى روند، و براى آن كه زندگى مرفه تر و بهترى فراهم كنند به هر درى مى زنند و هرچه بشود از هر كجا كه باشد به دست مى آورند. امكان ندارد پروردگار جهان براى كسى روزى حرام مقدر كرده باشد بلكه روزى حلال مقدر كرده است.

در جلسه قبل آن روايت را عرض كرديم كه رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: اى مردم، اگر روزى شما احيانا به اندازه لحظه اى يا ساعتى يا روزى دير كرد اين تأخير شما به راههاى حرام نكشاند كه بخواهيد از راههاى حرام تحصيل روزى كنيد(۹۱) . يك مقدارى دندان بر جگر بگذار، قدرى صبر كن، قدرى تحمل كن، تا پروردگار جهان از راه حلال، از همان طرقى كه خود دستور داده است، برساند. اين به آن معنا نيست كه آدم بايد بنشيند بلكه بايد به همان راههايى كه خداوند قرار داده است برود. اگر كسى روى سنت زندگى به دنبال كسب و كار حلال و طيب برود، پروردگار جهان روزيش را مى رساند. مگر خدا قادر نيست كه به ما روزى حلال بدهد. چرا انسان از راههاى حلال صرفنظر كند و به راههاى حرام برود. هواى نفس، شهوت نفس، حب دنيا و جمال دنياست كه انسان را وادار مى كند كه به دنبال حرام برود. چرا آدم بايد در زندگى به ديگران نگاه كند و اوضاع ديگران را ببيند؟ چرا بايد دائما در تماشاى اوضاع كسانى باشد كه زندگيشان فى الجمله رنگ و روغنى بهترى دارد، و در درون جوش بزند و بسوزد و فكر كند كه بايد زحمت زيادى متحمل شود و از هر راهى كه بشود چيزى بدست آورد و يك زندگى مثل او يا بهتر از او درست كند؟ گفته اند: در زندگى هميشه به كسانى كه وضعشان از تو پايين تر است نگاه كن تا در تمام لحظات زندگى شاكر باشى. به كسانى كه زندگيشان از تو كمى بهتر است و رنگ و روى بهترى دارد نگاه نكن، كه اين براى تو ضرر دارد و تو را به هلاكت مى اندازد و حتى گاهى ممكن است كفر بگويى و ناسپاسى كنى. خوب است انسان قانع باشد و به دنيا توجهى نداشته باشد، براى خدا كار كند و به راه او برود تا آدم درستى بشود، به مضمون آيات قرآن مجيد و حقايق اسلام عمل كند و بنده شايسته خداوند گردد، آنگاه تمام اين آثار و نتايج را از خواندن قرآن مجيد بدست آورد و در زندگى ابدى و بى پايان، با سعادت و روسپيدى زندگى كند. در ضمن روايتى كه از فرمايشات پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عرض كردم، اين جمله خيلى جمله عجيبى است كه فرمود: تحفظوا من الارض (۹۲) . عرض كردم تحفظ يعنى پرهيز كردن، كاملا خود را پاييدن و حواس خود را جمع كردن. فرمود: خيلى حواستان را جمع كنيد، از زمين پرهيز كنيد و خود را بپايد. چرا؟ مگر زمين چاه و چاله دارد كه آدم درون آن بيفتد؟ يا ممكن است عقربى از سوراخى بيرون بيايد و شما را مجروح كند؟ يا مارى بيرون بيايد و شما را بگزد؟ يا درنده اى بيايد و شما را بدرد؟ آيا بايد خود را از اين چيزها حفظ كرد؟ نه. از جمله روايت به خوبى استفاده مى شود كه اين تحفظ، تحفظ از گزنده و درنده نيست. از زمين پرهيز كنيد و مواظب باشيد براى اين كه زمين ناظر و نگهبان كار شماست. پس وقتى روى زمين زندگى مى كنى خلى حواست را جمع كن و خيلى محافظ كار باش. اين دقتهايى كه در برخى از روايات ائمه معصومينعليهم‌السلام مى فرموده اند از روى حساب است. مثلا مام ششمعليه‌السلام مى فرمايند: من دنيا را همچون مردار مى شناسم. از دنيا مثل لاشه مرده، از باب اضطرار و ناچارى استفاده مى كنم(۹۳) . اين تحفظ است، اين مبالات داشتن و پرهيز است، كه حواسش را جمع كند كه اين دنيا و اين زمين او را نمحرف نكنند و از راه راست بر نگردانند و چيزهايى را به ضرر او و بر عليه او ضبط نكنند تا بعد گواهى بدهند.

بالاخره، مردم اين حقايق را بدانند يا ندانند اصل اين حقيقت فرقى نمى كند. چنين نيست كه اگر مردمى اين حقايق را ندانند، درباره آنها نباشد. آيا اگر كسى خبر نداشته باشد كه زمين عمل انسان را ضبط مى كند و فردا گواهى مى دهد( يومئذ تحدث اخبارها ) ، و اصلا در اين واديها نباشد و اين حرفها حتى به گوشش نخورده باشد، آيا پس از اين كه در روى زمين زندگى كرد، در روز قيامت زمين ماجراهاى او را بازگو نخواهد كرد؟ اگر كسى نمى داند، بايد برود ياد بگيرد، پس دانستن يا ندانستن در اين حقايق تغيرى ايجاد نمى كند، و اين حقايق در وقت خود خواهد آمد.

لياقت و استعداد انسان براى رشد و تعالى

خداوند به ما لطف كرده و ما تا حدى با اين حقايق آشناييم. به خدا سوگند آشنايى با اين مطالب و حقايق بى نهايت سپاسگزارى و شكر گزارى دارد. اگر ما هم خداى نكرده مثل مردمى بوديم كه اصلا با اين چيزها ارتباطى و انسى ندارند و بعد با همه اين حقايق مواجه خواهند شد و حسرت خواهند خورد، در اين صورت چه مى شد؟ چه بدبختى و شقاوتى گريبانگيرمان مى شد؟ بحمدالله پروردگار جهان لطف كرده است كه ما با حقايق اسلام و معارف قرآن آشنايى پيدا مى كنيم. خوب است مقدارى به خود بياييم و در اطراف اين مطالب فكر كنيم و قدرى در صدد باشيم كه خود را با مضمون اين آيات مباركه بسازيم و تربيت كنيم. به خدا قسم اين زندگى و اين دنيا با تمام طول و عرضش، ارزش فدا كردن وقت و عمر را ندارد. من و شما ارزشمان خيلى بالاتر از اين است كه خودمان را فداى زمين و آن چه به آن مربوط است و دنيا و آن چه به دنيا مربوط است كنيم. همت خود را بلند بردار و روحيه ات را روحيه اى عالى بساز. دلت را دلى روشن و نورانى و بزرگ بساز، به خدا قسم اين جهان با عظمت، ظرفيت تو را ندارند. تو از اين جهان مى توانى بزرگتر باشى. خدا در تو چنان لياقت و استعدادى نهاده كه مى توانى در نتيجه بينش صحيح و شناخت درست و در نتيجه تلاش و كوشش در راه خدا، آن قدر بزرگ شوى و بزرگ شوى و بزرگ شوى كه اين جهان ظرفيت تو را نداشته باشد. خوب، در اين صورت چرا انسان كوتاهى كند و اين سرمايه هاى عظيم و گرانبها را بيهوده از دست بدهد؟ و در پايان كار با مشكلاتى روبرو شود، با حسرتها مواجه شود و در آخر كار با شقاوت و بدبختى ابدى دست به گريبان باشد.

گذرى ديگر بر آيات سوره

در مضمون اين آيات بيشتر فكر كنيد:( اذا زلزلت الارض زلزالها و اخرجت الارض اثقالها ) زمين به لرزه در مى آيد، آن هم لرزه اى شگفت كه فراگير است و نه يك موضوع خاص بلكه همه زمين را تكان مى دهد. و مردم وحشت زده مى گويند: زمين را چه مى شود؟ چه اتفاقى مى خواهد بيفتد؟ و چه هنگامه اى است؟ و زمين بعد از اين زلزله و در نتيجه اين جنبش و حركت عظيم همه بارهايى را كه در اندرون دارد بيرون مى ريزد. در اين روز زمين خبرهاى خود را بازگو مى كند و شرح مى دهد و هر چه رويش از هر كس واقع شده است مى گويد. مواجهه با چنين منظره اى خيلى مشكل است، خدا رحم كند انشاء الله. پس از اينكه اين درسها را از اين آيات گرفتيم نوبت به درسهاى بعد مى رسد:

( يومئذ يصدر الناس اشتاتا ليروا اعمالهم، فمن يعمل مثقال ذره خيرا يره و من يعمل مثقال ذره شرا يره ) . در اولين جلسه روايتى را عرض كردم كه اشخاصى نزد پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمدند و موعظه و نصيحت خواستند، همين كه اين آيه( فمن يعمل مثقال ذره خيرا يره ) و آيه بعد را شنيدند گفتند اين ما را بس است، چيزى ديگرى نمى خواهيم، آيه ديگرى از قرآن را نمى خواهيم ياد بگيريم(۹۴)

( يومئذ يصدر الناس اشتاتا ) .

يصدر مصدرش صدور است.

اهل لغت مى گويند صدور در برابر ورود است، بعضى هم تعبير كرده اند كه ضد ورود است.

ورود معناى روشنى دارد و آن وارد شدن و آمدن به جايى است، مثلا ما كه به اينجا آمده ايم، به اين محل و اين خانه خدا، به اين ورود مى گويند و هنگامى كه از اينجا باز مى گرديم و بيرون مى رويم، بازگشتن ما صدور نامه دارد.

با آمدنمان در اين خانه خدا و بازگشتمان و منصرف شدنمان از اين خانه، معنى صدور و ورود را تحقق مى دهيم.

( فمن يعمل مثقال ذره خيرا يره، و من يعمل مثقال ذره شرا يره ) اين به آدم چه مى كند؟

شرح اين آيات كريمه را كه مردم از قبرها بيرون مى آيند و به طرف موقف حساب مى روند تا اعمال خود را از خوب و بد مشاهده كنند و بينند، به يارى خدا، بعدا عرض خواهيم كرد.

جلسه ششم: جايگاه ائمه معصومين در نظام هستى

اراده خداوند، عامل زلزله قيامت

سنگينى قيامت حتى براى فرشتگان مقرب

بيان اخبار زمين براى على ابن ابيطالبعليه‌السلام

مقام و منزلت علىعليه‌السلام و ائمه معصومين در نظام هستى

تذكرى براى ما

( اعوذ بالله من الشيطان الرجيم * بسم الله الرحمن الرحيم * اذا زلزلت الارض زلزلها (۱) و أخرجت الارض أثقالها (۲) و قال الانسان مالها (۳) يومئذ تحدث أخبارها (۴) بان ربك أوحى لها (۵) )

اراده خداوند، عامل زلزله قيامت

بعضى در ذيل اين آيات كه زلزله ساعت را با شدت عجيبى بيان مى كند به دنبال عامل طبيعى اين زلزله هستند. اين بحث، يعنى جستجو براى عامل اين زلزله شايد تلاش بيهوده و فضولى باشد زيرا عامل طبيعى زلزله ساعت براى هيچكس قابل درك و فهم نيست. عوامل طبيعى كه بعضى از دانشمندان براى خاموش شدن ستارگان و خاموش شدن خورشيد و بهم خوردن وضع زمين، آن هم به احتمال و ظن و گمان بيان مى كنند، مطلبى تعينى و برهانى نيست. اين عوامل عوامل طبيعى كه اينها نقل مى كنند، و در نهايت با ظن و گمان و حدسهايى همراه است، با بيانات قرآن مجيد و روايات اسلامى نمى سازد. چون عواملى كه اينها نقل مى كنند اين است كه به تدريج و خرده خرده، مثلا پس از ميليونها سال، فلان ستاره خاموش مى شود، باز در اثر عواملى بعد از ميليونها سال، ستاره بعدى خاموش مى شود و به همين ترتيب تا آخر. اين عوامل طبيعى به تدريج باعث خاموش شدن و سرد شدن هر ستاره اى و هر خورشيدى و در نتيجه بهم خوردن منظومه شمسى مى شود. اما، آن طور كه از آيات قرآن و روايات اسلامى بر مى آيد مطلب اين طور نيست، بلكه بهم خوردن اين نظم و در هم ريختن ستارگان و پرت شدن به فضا به طور دفعى اتفاق مى افتد. اين دگرگونى و اين تحول، كه در جهان پديد مى آيد، به اراده پروردگار جهان و به قدرت كامله او، ناگهان پديد مى آيد و تدريجى نيست. ستارگان يك مرتبه همه متفرق و جابجا مى شوند.( و اذاالكواكب انتثرت ) (۶۶) . نمى گويند فلان ستاره عمرش تمام مى شود و سرد و خاموش مى گردد و بعد فلان ستاره، نه.

به اين شكل نيست.( و اذاالكواكب انتثرت ) ، در جاى ديگر مى فرمايد:( فاذا النجوم طمست ) (۶۷) . به يكباره و يك مرتبه، و به صورت دفعى، تمام اين اوضاع بهم مى خورد و ستارگان پخش و پراكنده مى شوند و از جايگاههاى خود فرو مى ريزند، اوضاع روى هم رفته بهم مى خورد و وضع ديگرى به وجود مى آيد. احدى، از آن لحظه و آن زمانى كه اين تحول و دگرگونى جهان رخ مى دهد، اطلاعى ندارد. حتى انبياء بزرگ، انبياء اولوالعزم و حتى پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، علم به ساعت، به آن لحظه بهم خوردن اين نظم و گسيختن رشته هايى كه موجودات اين جهان را به هم پيوسته ندارد. گسيخته شدن آن لحظه را جز خدا كسى نمى داند.

( يسئلونك عن الساعه ايان مرسيها، قل انما علمها عند ربى لا يجليها لوقتها الا هو ثقلت فى السموات و الارض لا تأتيكم الابغته ) (۶۸) . خوب است بجاى عامل اين دگرگونى به همين اكتفا كنيم كه عامل اين دگرگونى اراده پروردگار جهان و خواست اوست و به آن ايمان داشته باشيم و از اين دگرگونى و تحول بترسيم. مهم اين است كه بترسيم و واقعا براى اين تحول و دگرگونى در زندگيمان حسابى باز كنيم. در زندگى، آن هم در تمام ابعاد زندگى، به فكر اين تحول و اين دگرگونى باشيم. اى حبيب ما، از تو در مورد ساعت مى پرسند كه اين تحول و دگرگونى چه موقع است و چه وقت تحقق پيدا مى كند. در جوابشان بگو:( انما علمها ربى ) علم ساحعت نزد رب من است،( لا يجليها لوقتها الاهو ) كسى جز او وقتش را ظاهر نمى كند. نكته مهم عبارتى است كه در اينجا مى فرمايد:( ثقلت فى السموات و الارض ) اين تحول و دگرگونى بر آسمانها و زمين سنگين است. البته اين ظاهر آيه است كه( ثقلت فى السموات و الارض ) در آسمانها و زمين سنگين است، ولى بسيارى از مفسران، مضاف در تقدير گرفته اند يعنى( ثقلت فى اهل السموات و الارض ) بر اهل آسمانها كه فرشتگان پاك باشند و بر اهل زمين كه جن و انس باشد سنگين است. اين نكته اى است كه بايد به آن توجه كرد. انسان كارى كند كه به ابن حقيقت، ايمان جدى پيدا كند و آن را باور كند. باور كند كه چنين تحولى هست، باور كند كه اين اوضاع، اين بهم پيوستگى بهم مى خورد و اين رشته ها از يكديگر مى گسلد.( لا تأتيكم الا بغته ) ساعت، اينان را نمى آيد مگر فجئتنا و بدون مقدمه و بدون سابقه و خبر قبلى.

وقتى در زمين، در موضعى و گوشه اى از آن زلزله رخ مى دهد، از قبل با وسايلى مثل زلزله سنج مى توان بفهمند كه به طور تقريبى زلزله در كجا و چه ساعتى رخ خواهد داد، چون زلزله آثارى دارد كه دستگاههاى دقيق آن را نشان مى دهد، البته گاهى هم ممكن است اشتباهى شود و خطايى رخ دهد. اما اين زلزله و دگرگونى كلى نه تنها در زمين بلكه در جهان بدون سابقه است و مردم نمى توانند روى دستگاه و آلاتى آن را بفهمند و حتى ملائكه نمى توانند آن را درك كنند. در رواياتى از پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رسيده است كه در آن وقت مردم مشغول كارند. حتى در بعضى از روايات جزئياتى را بيان كرده كه مثلا شخصى پشت ميزان و ترازوست و دارد چيزى را مى كشد، ديگرى توپ پارچه را باز كرده و مى خواهد متر كند، يك كسى سر سفره نشسته و لقمه مى گيرد و مى خواهد در دهانش بگذارد، همه مشغول كارهاى جزئى هستند، خيلى با حواس جمع و با اطمينان، و اوضاع آرام است و هيچ خبرى نيست(۶۹) . ناگهان( تأكتيم بغته ) فجئتا، يكباره و در يك لحظه، به اراده پروردگار جهان، اين پيشامد و اين حادثه بزرگ رخ مى دهد.

ما چه كار داريم كه عامل آن چيست دانستن عامل آن به چه درد ما مى خورد؟ بايد در آيات قرآن مجيد دقت كنيم، و كارى كنيم كه آيات قرآن مجيد را چون سخن خدا و كلام خداست باور كنيم.

( و من أصدق من الله قيلا ) (۷۰) . چه كسى در گفتار از خداوند راستگوتر و حقگوتر است؟ اينها حقايقى است كه پروردگار جهان، خالق موجودات كه اين موجودات را با دقت به هم پيوسته است، خبر داده كه اين نظم و به هم پيوستگى يكدفعه به هم مى خورد.( بغته ) يعنى فجئته. مرگ فجئه به مرگى مى گويند كه بدون سابقه و بدون مقدمه اتفاق مى افتد و جان در مقابلش تسليم مى شود، نه مثل كسى كه در بستر مى افتد، با يك مقدماتى كم كم آثار مرگ را مى بيند، خودش مى فهمد و وصيت مى كند و حرفهاى مى زند و مطالبى مى گويد. هنگامه قيامت مثل مرگ فجئه است، سابقه و مقدمه ندارد. نه اين كه واقعا سابقه و مقدمه نداشته باشد، بلكه سابقه و مقدمه اش را كسى جز پروردگار جهان نمى داند.

بايد به آيات قرآن مجيد و به روايات مراجعه و خوب در اطراف آن دقت و فكر كنيم، بايد اين مطلب باورمان بيايد. باور جز اين است كه من و شما مى گوييم و مى شنويم، احيانا در برابر يك چيزهايى جزئى به كسى مى گوييم اگر قيامتى باشد، اگر حساب و كتابى باشد، حساب و كتابمان را با شما تمام خواهيم كرد. اينها حرف است، باور چيز ديگرى است. اگر باور كنيم، اين باور در وجود ما براى تربيت، تقوا و درست و حسابى شدن، نيرومندترين عامل مى شود. ايمان به اين حقايق و باور به اين مطلب، بزاى مستقيم بودن خيلى عامل قوى اى است.

سنگينى قيامت حتى براى فرشتگان مقرب

عيسى بن مريم از جبرئيل امين سوالى كرد. ما كه آنجا نبوده ايم، زمان عيسى چه موقع بوده است؟ چه موقع از جبرئيل سئوال كرد؟ كجا جبرئيل را ديد؟ چه طور با جبرئيل حرف زد؟ اين را چه كسى مى تواند بفهمد؟ به قرآن قسم نه بو على سينا و نه ملاصدرا مى تواند بفهمند. چه كسى مى تواند بفهمد كه جبرئيل كيست، چه موجودى است؟ چه طور پيش عيسى آمد؟ عيسى چه طور با جبرئيل حرف زد؟ اصلا چه طور جبرئيل را ديد و او را شناخت؟ افلاطون و سقراط هم اينها را نمى توانند درك كنند. پس چه كسى درك كرده و ما چه طور فهميده ايم؟ چه طور من مى گويم عيسى از جبرئيل پرسيد؟ اين را حضرت صادقعليه‌السلام امام ششم فرموده است. مگر امام ششم آن موقع بوده است؟ بله، به يك معنا بوده است، گرچه در ظاهر نبوده، اما مطالب گذشته، حوادث و ماجراهاى گذشته را آغاز خلقت تا زمان خود و حوادث از زمان خود تا دامنه قيامت را مى داند. امام در خلقت ظاهرى با ما يكسان است، اما از نظر روح، قلب و نفس فوق العاده است و با ما بسيار فرق دارد و خيلى امتياز دارد. امام ششمعليه‌السلام خود فرمود: من در اين اتاق كه نشسته ام فكر نكنيد اين ديوار سقف، سد و حجاب و يا مانع ديد من است، اينها ابدا مانع نيست. ديد من نفوذ دارد، نه تنها ديوار و در سقف بلكه هر گونه حجاب و پرده مانع و هر گونه بعدى، چه بعد زمانى و چه بعد مكانى براى من فرق نمى كند. فرمود: سقف براى ما عرش است، اينها چيزى نيست(۷۱) .

امام ششمعليه‌السلام فرمود: عيسى بن مريم از جبرئيل امين پرسيد: برادر جبرئيل، متى قيام الساعه؟ قيام ساعت كى است؟ امام ششم فرمود: تا جبرئيل كلمه ساعت را شنيد، از شدت وحشت و ترس و اضطراب حالت رعش بر او عارض شد. (ثقلت فى السموات و الارض) قصه ساعت بر اهل آسمانها و زمين ثقيل و سنگين، و سخت سنگين است. جبرئيل از حال رفت، بعد از لحظاتى كه به خود آمد گفت (يا روح الله ماالمسئول اعلم بها من السائل) من كه مورد پرستش و مسئولم، از شما كه سائل و پرسشگرى، به ساعت داناتر نيستم. من هم مثل جنابعالى نمى دانم كى ساعت مى آيد و به پا مى شود و اين تحول و دگرگونى چه خواهد بود. بهد جبرئيل مضمون همين آيه قرآن را گفت كه (ثقلت فى السموات و الارض لا تأتيكم الابغته) اين جريانى است كه بر آسمان و زمين سنگين است و به صورت دفعى و يكباره، بدون مقدمه و سابقه به مردم مى رسد(۷۲) . انشاءالله خداوند به همه ما رحم كند و به ما توفيق بدهد كه بتوانيم در مواجه شدن با اين حوادث سنگين و اين حوادث وحشتناك به يارى پروردگار جهان خود را حفظ كنيم و خوف و ترسى بر ايمان نباشد، (الا ان اولياء الله لا خوف عليهم و لا هم يحزنون)(۷۳) .

بيان اخبار زمين براى على ابن ابيطالبعليه‌السلام

مطلب ديگرى كه مى خواهم عرض كنم مطلب سنگينى است و شايد براى بسيارى نامأنوس باشد. در جلسه قبل عرض كرديم كه وقتى چنين حادثه اى رخ مى دهد و زمين چنين لرزشى مى گيرد و هرچه در دل دارد بيرون مى ريزد:( و اخرجت الارض اثقالها و قال الانسان مالها ) ، مفسران گفته اند مراد از اين انسان همين افراد و انسانهاى عاديند. بعضى گفته اند منحصر به كفار نيست و مؤمنان هم چنين سخنى مى گويند. از بس اين حادثه سهمگين و وحشتناك است، كافر و مؤمن همه از روى تعجب، با بهت و تحير مى گويند زمين را چه مى شود؟ ولى رواياتى داريم كه اين انسان على بن ابيطالبعليه‌السلام است. رواياتى معتبرى داريم كه در كتابهاى معتبر و معروف ذكر شده و نويسندگان اين كتابها شخصيتهاى بسيار بزرگ و بزرگوار شيعه اند، مثل مرحوم صدوق اعلى الله مقامه الشريف در كتاب علل الشرايع(۷۴) . يا محمد عباس ماهيار(۷۵) . كه در تفسير سوره بينه هم رواياتى از ايشان نقل كرديم. بعد از اين بزرگان هم، بزرگانى ديگر چون علامه مجلسى اعلى الله مقامه الشريف و محدث بحرانى و صاحب تفسير نورالثقلين و صاحب تفسير صافى، در تفسير برهان(۷۶) . تفسير نورالثقلين(۷۷) . تفسير صافى(۷۸) . و در جلد نهم و دهم بحار(۷۹) . روايتى نقل كرده اند. شايد در اين معنا روايات ديگرى باشد كه به دست ما نرسيده باشد، چون امكانات هميشه از همه جهت نبوده است، گاهى هم فراموشى هايى پيش مى آيد و يك موانعى پيش مى آيد كه مطلب از دست انسان مى رود. مثلا روايتى عجيبى را علامه مجلسى در جلد دهم بحار در احوالات حضرت فاطمهعليه‌السلام ا نقل مى كند كه به سوره زلزال و بحث ما مربوط است(۸۰) . اما هيچ يك از مفسران اين حديث را نقل نكرده اند. معلوم مى شود كتابى كه در دسترس مرحوم مجلسى بوده و اين حديث را از آن كتاب آورده نزد اين حضرات و در دسترسى آنها بوده است، چون در زمانهاى سابق، در دسترس بودن كتاب موضوع مهمى بوده است.

خلاصه رواياتى داريم كه از آن استفاده مى شود مراد از انسان در آيه( و قال الانسان مالها ) على ابن ابيطالبعليه‌السلام است. بنابراين، عبارت( مالها ) از روى تعجب و بهت و تحير و سرزدگى نيست، چون گوينده آن على است معناى ديگرى دارد.

هنگامى كه زمين مى لرزد و تكان مى خورد سنگينى هاى خود را بيرون مى ريزد، على ابن ابيطالب مى فرمايد( مالها ) زمين را چه مى شود؟ چه مى خواهد بگويد؟ چه كار دارد؟ چه مى خواهد بكند؟ چه قصه اى دارد؟ آنگاه( يومئذ تحدث اخبارها ) در اين هنگام، زمين خبرهاى خود را براى اين انسان كه على بن ابيطالبعليه‌السلام است بازگو مى كند.

مقام و منزلت علىعليه‌السلام و ائمه معصومين در نظام هستى

زيارت جامعه كبيره را به يقين خوانده ايد. در آنجا اين جمله هست كه (و اياب الخلق اليكم و حسابهم عليكم) اى ائمه معصومين، بازگشت خلق بسوى شماست و حساب خلق با شماست. دقت كنيد كه اين با توحيد منافات ندارد، مثل همه حوادث و جريانها كه اسباب و وسايل دارد ولى در عين حال همه به اراده خدا و خواست اوست. خداوند به نحوى نيست كه خودش در روز محشر پيش تك تك مردم بيايد و ما هم او را ببينيم و بگويد شما تشريف بياوريد تا به حسابتان رسيدگى كنم. عواملى در كار است. كسانى از طرف پروردگار جهان هستند كه به اينها رجوع مى شود و به حساب همه مى رسند. قهرا وقتى كه به اينان رجوع مى شود و وقتى قرار است اينان به حساب همه برسند زمين هم اخبار خود را براى اينها بازگو مى كند. اينان نيز به حساب كار خود نيز مى رسند و زمين كارهاى خود على را نيز بازگو مى كند. كارهاى همه ائمه معصومين را خبر مى دهد و مى گويد. شاهد براى ابن موضوع روايتى است كه فخر رازى هم آن را در تفسير خود نقل مى كند،(۸۱) . كه كان علىعليه‌السلام كما فرق بيت المال صلى ركعتين اميرالمؤمنينعليه‌السلام چون بيت المال را خالى مى كرد و اموالى كه در بيت المال بود در مواردش پخش و تقسيم مى كرد، دو ركعت مى خواند. در ذيل روايت آمده است كه هنگامى كه نمازش تمام شد، آنگاه مى فرمود (قال تشهدن) ، اين تشهدين خطاب به بيت المال است، يعنى اى بيت المال، اى زمين و در و ديوار و سقف بيت المال (تشهدن انى قد ملأتك بحق و فرغتك بحق) اى بيت المال تو بر من گواه باش و فرداى قيامت گواهى بده كه من تو را به حق پر كردم و به حق خالى كردم، يعنى ذره اى چيزى به ناحق و به ظلم و ستم و به جور وارد اين بيت المال نكردم، يك درهم به جور و ظلم و ستم براى بيت المال از كسى نگرفتم، و يك درهم به ناحق از اين بيت المال به كسى ندادم و در موردى مصرف نكردم. (تشهدن انى قد ملأتك بحق و فرغتك بحق) شاهد باش و فردا شهادت بده كه من تو را به حق پر كردم و به حق خالى كردم(۸۲) . اين دليلى است بر اين كه در آن روز زمين همچنان كه اخبار و ماجراها را براى على و براى ائمه معصومين ديگر بيان مى كند، اخبار خود على بن ابيطالب را هم مى گويد و شهادتهايش را مى دهد و ماجراهايش را درباره ايشان بازگو مى كند.

در آخر سوره غاشيه اين دو آيه است:( ان الينا ايابهم ثم ان علينا حسابهم ) . در ذيل اين دو آيه، روايتى در كافى، تفسير صافى، تفسير برهان و تفسير نورالثقلين نقل شده است كه اين( ان الينا ايابهم ) در رابطه با ائمه معصومين عليهم الصلوه و السلام است كه بازگشت مردم به سوى آنهاست و به آنها رجوع مى كنند(۸۳) . عرض كردم كه اين با( انالله و انا اليه راجعون ) (۸۴) . منافتى ندارد، چون كارها همه باواسطه و با سبب است. ما كه نمى رويم به خود خدا بچسبيم، رجوع و بازگشت براى حساب، براى رسيدگى به كارها، مربوط به ائمه اطهار عليهم الصلوه و السلام است، به اينها رجوع مى شود و به اينان به حساب مى رسند. اين موضوع، موضوع مهمى است، به تفسير صافى يا تفسير برهان يا كتاب الحجه اصول كافى رجوع كنيد و ببيند كه چه روايات عجيبى هست، و نيز آن عبارت زيارت جامعه كه و اياب الخلق اليكم و حسابهم عليكم .

رواياتى در شأن على بن ابيطالبعليه‌السلام

پس انسان بنا به روايات، على بن ابيطالب است و زمين هم در حضور على بن ابيطالب ماجراهاى خود را بازگو مى كند. البته مضمون روايات مختلف است، بعضى مختصر، ولى خلاصه همه روايات اين است كه على ابن ابيطالب فرمود: اين انسان در اين آيه منم و زمين ماجراهاى خود را براى من بازگو مى كند. در آن روايتى كه در جلد دهم بحار نقل شده است سند روايت به اسماء بنت عميس مى رسد. اسماء بنت عميس از خود فاطمهعليه‌السلام ا نقل مى كند كه حضرت فاطمهعليه‌السلام ا فرمود: در همان شب اول كه مرا به خانه على بردند من با ماجرايى مواجه شدم كه خيلى مرا به شگفتى و تعجب انداخت. وقتى با على بودم يك وقت صداهايى، نداهايى و مطالبى مى شنيدم. وقتى توجه كردم ديدم زمين با على ابن ابيطالب صحبت مى كند، و مطالبى براى او مى گويد، من خيلى در شگفت و متعجب شدم. صبح نزد پدرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رفتم و عرض كردم كه ديشب چنين جريانى ديدم و خيلى متعجبم. پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند: دخترم مژده باد ترا، مژده باد ترا و نفست و جانت طيب و پاك باد،( ابشرى بطيب النفس ) . بدان دخترم كه پروردگار جهان همسرت تو را، على را بر جهان و بر همه مخلوقات برترى و فضيلت داد، و همسر تو همان كسى است كه زمين آنچه از ماجراها كه بر پشتش گذشته از مردم شرق و غرب، همه را براى او بازگو مى كند و شرح مى دهد، آنوقت سوره زلزال را خواندند(۸۵) . از اين روايت مطلبى استفاده مى شود كه در رواياتى كه در تفاسير آمده است، نيست. در روايات تفاسير فقط جريان بازگو كردن زمين براى على در قيامت و در هنگام زلزله آمده است، ولى از اين حديث شريف استفاده مى شود كه در همين جهان هم، گاه و بى گاه، به يك مناسباتى، زمين با على بن ابيطالب گفتگوهايى داشته و ماجراهاى خود را بازگو مى كرده است.

تذكرى براى ما

اينها از اسرا فوق العاده مهم و از علوم و معارف خيلى بلند و عالى است كه از اهل بيت معصومين عليهم الصلوه و السلام به ما رسيده است. اين مطالب و اين معارف و چنين حقايقى جهان را به طور ديگرى معرفى مى كند. اگر با اين حقايق آشنايى پيدا كنيم و با اين حقايق رابطه پيدا كنيم، نسبت به اين حقايق گرايش و ايمانى در ما پيدا شود، جهان را جهان ديگرى خواهيم ديد، جز اين جهانى كه مردم ظاهر بين مى بينند. در حقيقت اين جهان صورت ديگرى دارد. جز اين خبرها، خبرهاى ديگر و مطالب ديگرى نيز هست. هنگامى كه ما چنان شناختى نسبت به آفرينش پيدا كرديم، زندگى در اين جهان نيز فرق خواهد كرد. به خدا ديگر اينطور زندگى نخواهيم كرد. زندگى ما عوض مى شود. مردمى خواهيم شد كه به ظاهر مردميم، اما در درون و در باطن از فرشتگان برتريم، از فرشتگان فرشته تريم. مردمى با ديدى عجيب، با نظر و روحيه اى عجيب، با نورانيت و روشنى خواهيم شد.

اما مع الاسف، با اين طور مطالب خيلى انس و آشنايى نداريم، اگر گاه و بى گاه اين طور مطالب را در كتابى ببينيم يا به گوشمان بخورد، بر ايمان مطالب خيلى پيچيده و خيلى بغرنج است.

مطالب سنگينى است و شايد فكر كنيم كه العياذ بالله اين مطالب اصلا معقول نيست. اينها روى چه قانونى منطقى است؟ اينها قانون عقلى و منطقى دارد، اما عقل ما به آن نمى رسد، ما عقلمان كوتاه است.

قبلا عرض كرد تماس عيسى بن مريم با جبرئيل امين را كدام قانون فلسفى، قانون منطقى، فكر بشرى و علم بشرى مى تواند حقيقتش را در يابد؟ حتى اگر در زمان خود عيسى هم باشيم، آنجا تنگاتنگ كنار عيسى نشسته باشيم. آن آدمهايى كه تنگاتنگ در كنار عيسى بن مريم بودند، در همان لحظاتى كه عيسى بن مريم با جبرئيل تماس برقرار كرده و اين سوال و جواب را كرده، آنها نمى فهميدند و نمى توانستند درك كنند، مگر اينكه كسى برايشان بگويد كه الان عيسى بن مريم با جبرئيل چنين گفتگويى داشتند.

( بان ربك اوحى لها ) در آخرين آيه مورد بحث، مى فرمايد: اين ماجراها، اين زلزله و بازگو كردن خبرهايش براى انسان، براى اين است كه گوش ميدهد و امر و فرمان خدا را كاملا اجرا مى كند و همه حقايق را مى گويد.

امام سجاد در دعاها عرض مى كرد: پروردگارا! در روز فضيحت و عمر رسوايى مرا رسوا مكن(۸۶) . زمين خبرها را مى گويد، در آن وقت زيد و عمرو و... هم همه حاضر و مهيا ايستاده اند، اگر خدايى نكرده زمين براى آدم ماجراهاى بدى را بگويد كه تا به حال هيچكس خبر نداشته و پوشيده و پنهان بوده، اما الان همه برملا مى شود و زمين تك تك كارها و حقايق را بيان مى كند. خدايا به حق محمد و آل محمد در آن روز ما را مفتضح و رسوا مگردان. به مقام محمد و آل محمد به ما توفيق علم و عمل شايسته كرامت فرما.


7

8

9

10

11

12

13

14