جلسه هشتم: بر انگيخته شدن انسان در قيامت
محفوظ ماندن پاداش عمل نيك انسان
عظمت معنايى سوره زلزال
ادامه توضيح آيات
برانگيخته شدن انسان در قيامت، در آيات مختلف قرآن
تجسم اعمال
صورت عمل نيك در قيامت
(
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم * بسم الله الرحمن الرحيم * يومئذ يصدر الناس اشتاتا ليروا اعمالهم (۶) فمن يعمل مثقال ذره خيرا يره (۷) و من يعمل مثقال ذره شرا يره (۸)
)
محفوظ ماندن پاداش عمل نيك انسان
بالاخره، براى همه ما بشر، روزى فرا مى رسد كه هر كس هر چه براى حق و در راه حق و براى رضاى حق انجام داده است بر ملا مى شود و براى همه آشكار مى گردد و اگر مردمى جز براى رضاى خدا عملى انجام داده اند و كوشش كرده اند، آن هم برملا مى شود و براى همه روشنى مى گردد. هيچ عمل و كرده و گفته اى هميشه پشت پرده نمى ماند. ممكن است انسان كارى انجام دهد و چند روزى پس پرده بماند و مردم به حقيقت عمل او آگاه نشوند، و چه بسا كسى با اعمال قبيح و كارهايى زشت دست به گريبان است، ولى ستر مى شود و روى آن پرده مى افتد و كسى نمى فهمد و احيانا، ظاهرى از خودشان دهد كه ممكن است مردم ناآگاه او را انسان متقى، درست و خوب بشناسد، ولى بايد اين حساب را كرد كه تا كى و تا چند مى شود فريبكارى كرد و روى كارها پرده پوشاند و كارى را كه در حقيقت، براى حق و رضاى حق نيست به عنوان كار حق و رضاى حق جلوه داد و در نتيجه مردم را گول زد؟ مگر مى شود براى هميشه و تا ابد اين فريبكارى و گول زدن را اعمال كرد؟ نمى شود. روزى مى رسد كه پرده از روى كارها برداشته مى شود و هر كسى به سزاى عمل خود مى رسد، اگر عمل خوب بود سزاى خوب و اگر عمل بد بود سزاى بد.
خوب است انسان با اين حقيقت خوب آشنا شود و آن را باور كند كه بايد با روحيه اى سالم و وجدانى پاك در جامعه و ميان مردم زندگى كرد، متظاهر، فريبكار و منافق نباشد، صاف، مستقيم، مؤمنى راستگو و مسلمانى درست باشد. و اگر احيانا، درستى و راستى و وجدان پاك او براى مردم جلوه نكرد و او را به پاكى و به صداقت و به درستى نشناختند، ناراحت نشود ممكن است شخصى واقعا مستقيم باشد، پاك و درست باشد، هيچ گونه فريبكارى، تظاهر و نفاق در او نباشد ولى در عين حال، مردم رويه و روش صادقانه و اين راه مستقيم و درست او براى هميشه مخفى و پوشيده نمى ماند. روزى اين رويه و روش مستقيم برملا و آشكار مى شود. روش او در بازار حقيقت و در جهان واقع ارزش دارد. روش او پيش پروردگار جهان روش خوبى و درستى است و پروردگار جهان پاداش او را خوب مى دهد.
ما چه كنيم كه چنين روحيه اى پيدا كنيم و در حقيقت سر و كار خود و رابطه خود با خدا را بدانيم؟ اگر يك مسلمانى رويه و روشى مستقيم و راه درستى را پيمود و ديد ميان مردم واكنش و جلوه اى ندارد، باكى نداشته باشد و ناراحت نباشد، شيطان او را وسوسه نكند كه اى فلان، تو با اين روش مستقيم، با اين راه درست، با اين صفا و پاكى، چه ارزشى دارد؟ روش صادقانه و فكر پاك و وجدان پاك تو را در جامعه كه فهميد؟ تو هم مثل بقيه مردم باش. مگر نمى بينى اشخاصى بدون داشتن روش و وجدان صادق و پاك هستند، امام مردم به آنها چه نظرى درند؟ در ميان مردم چگونه زندگى مى كنند؟ اينها افكار شيطانى و وساوس ابليسى است كه مى خواهد مؤمنين را از راه مستقيم بگرداند و آنها را به هلاكت و بدبختى بياندازد. پيش پروردگار جهان چيزى گم نمى شود، هر عمل و كارى براى او كاملا محفوظ است و پروردگار جهان پاداشش را به فضل و كرم خود عطا مى كند. آدم بايد خاطرش جمع باشد. هيچ گاه براى عملى كه انجام دادى يا براى روش و رسم و راه مستقيمى كه براى خودت انتخاب كردى و با وجدان پاك و روحيه پاك زندگى كردى نتيجه اش را فورا نخواه، فكر نكن كه من كار خوب كردم و روش خوبى داشتم چرا وضعم اين طور است، پس نتيجه اش و پاداشش كجاست؟ هيچ چيز دنيا، نه پولش، نه زندگى اش، نه جاه و مقامش و نه حكومتش و سلطنتش، آن قدر ارزش ندارد كه پاداش تو باشد. به خدا قسم قدرتمندترين قدرتها و شخصيتها و بالاترين ارزش هاى دنيوى، كه از نظر ما ارزش حساب مى شود، نمى تواند جر يك ذره عمل شايسته باشد و پاداش آن عمل خوب براى خدا باشند هر چند كم باشد و از ذره كمتر باشد، اين جهان و آنچه در اوست پاداش آن نمى شود. عمل براى خدا ارزشش بيش از اين است كه انسان در دنيا پاداش آن را بخواهد. جزاى عمل خوب و جزاى روش خوب نزد پروردگار جهان است آن هم براى هميشه. در اين زندگى دو سه روز دنيا، آن هم در جهان ماده خواه ناخوا رنج و ناراحتى هايى دارد، چگونه مى شود پاداش يك عمل پسنديده و يك عمل خدايى را داد. در آن جهان، كه جهان هميشگى و ابدى است و براى مؤمن هيچ گونه رنج و ناراحتى و مزاحمتى نيست، پاداش تو را مى دهند. دلت به همين خوش باشد، روش و راهى كه جدا و واقعا به عنوان روش درست و راه صحيح در پيش گرفته اى با وجدانى پاك و صاف ادامه بده و كار خودت را بكن و منتظر نتيجه آن در جهان ديگر و جهان ابدى باش. اين موضوع بسيار موضوع دقيق و باريكى است، كه نمى توان تصور كرد. اميدواريم پروردگار جهان به لطف و عنايت خود به ما توفيق دهد كه در تمام شئون زندگى مؤمنانى مستقيم، درست و پاك باشيم و اين زندگى چند روز دنيا را با سلامت دين و عقيده و وجدان بگذرانيم. زندگى را چه خوب بگذرانيم. اين دو سه روز مى گذرد آن گاه در آن جهان براى هميشه تا خدا باقى است ما هم بقاى او باقى هستيم. اين مطلب خيلى مهم است و چگونه مى توان حقيقت آن را آن طور كه هست بيان كرد. ما به بقاى پروردگار جهان، بى پايان و بى آخر باقى هستيم. پس بهتر نيست انسان نتيجه عمل خوب را كه هيچ گاه فراموش نمى شود در آن جهان بگيرد؟
اگر ما در اين جهان زودگذر، در اين جهان زوال پذير، در اين زندگى كه چند روزى بيش نيست، خوب زندگى كرديم، با عقيده اى درست، با روحيه اى پاك، با روشى مستقيم و خدايى زندگى كرديم، بدون ترديد، خوب خواهيم مرد، با سعادت خواهيم مرد، با سعادت و خوب محشور خواهيم شد. اين عبارت معروف، كه مطمئنا مضمون روايت است، مى گويد كما تعيشون تموتون و كما تموتون تبعثون
. همان طور كه زندگى مى كنيم مى ميريد و همان طور كه مى ميرند مبعوث مى شويد. اگر مؤمنى بودى كه روشن، با بينشى خاص، با عقيده اى درست و صحيح زندگى كردى، پس سعادتمندانه زندگى كرده اى و با سعادت مى ميرى و با سعادت هم محشور مى شوى.
عظمت معنايى سوره زلزال:
سوره اذا زلزلت بر حسب آيه و لفظ سوره كوچكى است و هشت آيه بيشتر نيست و با (بسم الله الرحمن الرحيم) نه آيه مى شود، ولى از نظر محتوا و معنا خيلى بزرگ است. در قرآن مجيد آيات بسيارى هست كه محتواى آنها با همه تفصيلاتشان محتواى همين چند آيه است.
رواياتى درباره سوره زلزال هست كه البته اهل سنت نقل كرده اند، گفته اند: هر كه سوره زلزال را بخواند گويى يك چهارم قرآن را خوانده است، و در بعضى روايات است كه سوره زلزال ربع قرآن است.
چه طور مى شود اين را توجيه كرد؟ در واقع مى توان گفت كه يك چهارم محتويات قرآن مجيد در رابطه با قيامت است و در رابطه با حشر مردم است و همه آن محتواهاى بزرگ و وسيع در اين جملات خيلى كوتاه سوره زلزال گنجانده شده است. بايد اين سوره را تلاوت كنى و تا مى توانى در محتوايش فكر كنى.
ادامه توضيح آيات
(
يومئذ يصدر الناس اشتاتا
)
. يصدر مصدرش صدور است. اهل لغت مى گويند صدور در برابر ورود است، بعضى هم تعبير كرده اند كه ضد ورود است. ورود معناى روشنى دارد و آن وارد شدن و آمدن به جايى است، مثلا ما كه به اينجا آمده ايم، به اين محل و اين خانه خدا، به اين ورود مى گويند و هنگامى كه از اينجا باز مى گرديم و بيرون مى رويم، بازگشتن ما صدور نامه دارد. با آمدنمان در اين خانه خدا و بازگشتمان و منصرف شدنمان از اين خانه، معنى صدور و ورود را تحقق مى دهيم. وارد شديم بعد صادر مى شويم، فعل مضارع صدور مى شود: يصدر.
يومئذ يعنى در اين روز. چه روزى؟ روزى كه زمين به لرزه كذايى افتاد، آن لرزه و جنبشى كه قرآن را عظيم شمرده است:(
ان زلزله الساعه شى ء عظيم
)
. اين زلزله فراگير تمام كره زمين را بدون استثنا مى گيرد و شامل مى شود. در اين روز زمين اخبار خود را بازگو مى كند. در اين روز(
يصدر الناس
)
مردم باز مى گردند. قبلا به خاك و به زمين وارد شده اند، در آن روز باز مى گردند و صادر مى شوند و بيرون مى آيند.
(
اشتاتا
)
اشتات جمع شتيت است يعنى متفرق، گونه گونه، با قيافه هاى زيبا، با روهاى سياه، با روهاى سفيد، با قيافه هاى نازيبا، سعيد، شقى، مؤمن، كافر، گرسنه، تشنه، سير، سيراب، و به طرز عجيبى متفرق بيرون مى آيند. اين يك معناست. معناى ديگر اين كه(
اشتاتا
)
يعنى متفرقين، يعنى مردم كه از زمين بيرون مى آيند وحشت زده اند و دلهره عجيبى دارند، چون جهان و محيط كاملا نامأنوس و نا آشناست. نه زمين اين زمين است، نه آسمان اين آسمان و نه فضا و جو اين فضا و جو. به هر جهت عجيب و نامأنوس است. مردم كه بيرون مى آيند متفرقند، هر يك به سويى مى روند، براى هيچ كدام هدفى مشخص و معين نيست و نمى داند به كجا برود و چه بكند؟(
لكل امرى ء منهم يومئذ شان يغنيه
)
. متفرق به اين معناست كه در آن موقع هيچ فردى با فرد ديگرى هر كه مى خواهد باشد حتى برادرش و خيلى با صميمى باشد يا مادر و فرزند، يا پدر و فرزند، هيچ كدام توجهى به ديگرى ندارند. تفرق اينچنين است. نمى دانم عده مردم در آن روز چند نفر است، اين را خدا مى داند، اما اينها تمامشان يكى يكى و فرد فردند، هيچ دو نفرى باهم نيستند.(
و لقد جئتمونا فرداى
)
. شما اى مردم در آن روز فرد فرد و از هم جدا به نزد ما مى آييد. هيچ پيوندى و هيچگونه ارتباطى ميان دو نفر نيست(
يومئذ يصدر الناس اشتاتا
)
. خوب، آيا اين حوادث واقعا حسابى ندارد و آيا نبايد اين حوادث را در زندگيمان به حساب بياوريم؟ و به ياد اين حوادث باشيم؟ فكر نكنيم خيلى طول مى كشد، عن قريب همه ما با اين حوادث روبرو مى شويم و مواجعه مى شويم. بعضى مى گويند كه از عمر خورشيد ده ميليارد سال گذشته است. حالا آيا اين ده ميليارد سالى كه گذشته است براى ما يك لحظه تفاوتى دارد؟ و مى گويند حالا فصل جوانى خورشيد است و هنوز حدود ده ميليارد سال از عمرش باقى مانده است. حالا اگر راست بگويند، ده ميليارد سال ديگر مانده است تا خورشيد خاموش و سرد و تاريك بشود و قهرا اين منظومه شمسى از هم گسسته شود و نظام و اوضاعش بهم بخورد. اين ده ميليارد سال باقى مانده هم مثل ده ميليارد سال گذشته به سرعت مى آيد و مى رود، مى گذرد و عن قريب با اين حوادث سخت و هولناك روبرو مى شويم. خوب است انسان رابطه بين خود و خدا را قوى كند، ميان خود و خدا پيوندى ببندد. در اين حوادث چه كسى دست انسان را مى گيرد و چه كسى مى تواند به انسان كمك كند؟
(
لكل امرى ء منهم يومئذ شان يغنيه
)
براى هر فردى از مردم شأنى و حالى و كارى است كه او را از ديگران بى نياز مى كند، حتى نمى تواند به ديگران نگاه كند تا چه رسد به اينكه از او احوالى هم بپرسد كه مثلا شما چه ميكنى؟ آن قدر خودش گرفتار است و ناراحت است كه به ديگرى نمى تواند برسد. فقط رابطه با خدا در اين گير و دارها براى انسان مفيد و نافع است.
برانگيخته شدن انسان در قيامت، در آيات مختلف قرآن
مردم صادر مى شوند، از قبر بيرون مى آيند، از لابلاى خاكها بيرون مى ريزند، با و حشت و دلهره عجيبى، هر كس تنهاست، همه متفرق و از هم جدا هستند.(
يوم تشقق الارض عنهم سرعا ذلك حشر علينا يسير
)
. روزى كه زمين از مردم شكاف شكاف مى شود. در نتيجه آن لرزش قهرا زمين ترك مى خورد و از اين ترك تمام زمين شكاف مى خورد و خرد مى شود،(
و اخرجت الارض اثقالها
)
و اينها بيرون مى ريزند.(
يوم تشقق الارض
)
زمين شكاف مى خورد اما از چه؟(
تشقق الارض عنهم
)
از مردم، يعنى مردم از شكافها مى خورد، اما از چه؟(
تشقق الارض عنهم
)
از مردم، از اين شكافها و رخنه ها و خراب شده ها بيرون مى ريزند. سرعا يعنى مسرعين، كه براى ضمير در عنهم حال است، يعنى همه با سرعت از اين شكافها و درزها زمين بيرون مى آيند. همه با سرعت و سراسيمه و متفرق هستند بدون اين كه كيس با كسى كارى داشته باشد. بعد بيان مى كنيم كه اينها به كجا مى روند.(
ذلك حشر علينا يسير
)
خداوند مى فرمايد اين حشرى است كه بر ما آسان است. نگاه نكنيد كه زمين يك موجود خيلى محكم، قائم و قرص است و ميلياردها سال است به دور خود و خورشيد مى چرخد و موجودات بر روى آن زندگى مى كنند، اين همه زلزله در گوشه و كنار زمين شده نتوانسته است اين زمين را متلاشى كند و آن را از بين ببرد. زمين جاذبه اى دارد كه چنان اجزاء آن را به هم پيوند داده و قرص و محكم به هم جذب كرده و چسبانده است، چگونه امكان دارد كه اين زمين شكاف بخورد و تكه تكه و خرد بشود؟ همين قدرت و نيروى جاذبه، اگر به حقيقت وجود داشته باشد، نيروى فوق العاده مرموزى است. ما نمى دانيم اجزاى زمين را چه چيزى به اين شكل به هم پيوسته كرده است، همان نيروى جاذبه را به كار مى بريم. خدا مى داند حقيقت اين نيرو چيست. ما مى گويم اراده خداست و اوست كه اين را نگهداشته است. همان خدا، قدرت و نيروى جاذبه را از كانون و مركز زمين مى گيرد و زمين متلاشى مى شود. ذات مقدس او، آدمها و مشخصات و خصوصياتشان را مى داند. همه بيرون مى ريزند، در آن موقع از سويى شخصى مردم رامى خواند و آنها را ندا مى دهد كه بيايد.(
يوم يدع الداع الى شى ء نكر
)
و در آيه بعد(
خشعا ابصارهم يخرجون من الاجداث كانهم جراد منتشر
)
. ببيند كه آيات چگونه همه با هم موافقند، اما هر كدام با لحنى و با تعبيرى حقيقت مطلب را بيان كرده است.
(
يوم يدع الداع الى شى ء نكر
)
روزى كه خواننده اى مردم را مى خواند. به سوى چه؟(
الى شى ء نكر
)
به سوى چيزى كه منكر و سخت و فجيع و دردناك و ناشناخته است. در اين كه اين داعى چه كسى است اختلاف است. بعضى گفته اند جناب اسرافيل است
ما نمى دانيم كه آن محيط چگونه است و وضع به چه شكلى است، اين اوضاع از يك سو و از سويى اين داعى و خواننده، كه شايد اسرافيل باشد، مردم را مى خواند. تمام مردم دعوت و نداى او را مى شنوند، و موقعى كه مى خواهند از قبر و از اين شكافها بيرون بيايند،(
خشعا ابصارهم
)
چشمها همه فروهشته است، از همه چشم ها آثار ذلت و آثار شكستگى پيداست.(
يخرجون من الاجداث
)
از قبرها و از لابلاى خاكها بيرون مى آيند(
كانهم جراد منتشر
)
و گويى ملخ هايى هستند كه در فضا پراكنده اند. ديده ايد هنگامى كه انبوهى ملخ به سويى مى روند، هيچ دوتايى به هم كارى ندارند و همه با هيجان خاصى به آن سو مى روند. اينها هم مثل ملخ هاى پراكنده اند.
(
مهطعين الى الداع
)
.(
مهطعين
)
جمع مهطع است و مهطع يعنى كسى كه با سرعت به سوى چيزى مى دود و مى رود، اما آنجا طورى است و چنان خبرى است كه هركس گردن مى كشد كه ببيند آنجا چه خبر است و چه مى شود. مهطع يعنى كسى كه هم تند و با سرعت مى رود و هم گردن مى كشد كه آنجا را تماشا كند و ببيند چه خبر است، انگار در درون خود وحشت و دلهره اى دارد و به خود توجه دارد،(
مهطعين الى الداع
)
با سرعت و با گردن كشيده به آن سو مى رود كه آن خواننده و داعى آنها را مى خواند و دعوت كرد، با شتاب به آن سو مى رود. در آيه سوره ق فرمود:(
يوم تشقق الارض عنهم سراعا
)
زمين شكاف مى خورد و مردم بيرون مى آيند و به سرعت مى روند، اما اين كه به كجا مى روند و چه كسى آنها را خوانده و دعوت كرده است، در اينجا ذكر نشده است، اما در آيه سوره قمر ذكر شده است، كه مى فرمايد:(
يوم يدع الداع الى شى ء نكر
)
. چيز منكر و ناشناخته اى در كار است و همه دلواپسند و ناراحت كه چه خبر است و ما را براى چه خواندند؟ در آيه بعد مى فرمايد:(
يقول الكافرون هذا يوم عسر
)
. معلوم مى شود كه مؤمنان هم بيرون آمده اند و با سرعت مى روند اما آنها چندان وحشت ندارند. انگار يك آرامش و اطمينان قلبى دارند، كه با هم چنين باشد. اما براى كفار خيلى شاق و سخت است، لذا آنجا فريادشان بلند است(
يقول الكافرون هذا يوم عسر
)
كه امروز روز دشوار و سختى است. خود به خود از مقدمه اش فهميده اند كه چه هنگامى است و چه خبر شده است. از اين آيات به ضميمه آيات ديگر بر مى آيد كه اينها وقتى بيرون مى ريزند پراكنده و شتاب زده مى روند. در سوره قارعه مى فرمايد:(
القارعه ماالقارعه و ما ادريك ما القارعه يوم يكون الناس كالفراش المبثوث
)
روزى كه مردم چون پروانه پراكنده، شتاب زده مى روند، آيه مورد بحث هم مطلب را اين چنين بيان كرده:(
يومئذ يصدر الناس اشتاتا
)
.
خوشا به حال آنها كه در آن لحظات با رويى سفيد، بدون احساس تشنگى و گرسنگى و خستگى، با اطمينان و آرامش روحى آن مسير را طى كنند و از آن حوادث به سلامتى بگذرند، در حالى كه همه مردم متفرق مى آيند. روى كسى چگونه سفيد مى شود، چگونه نورانى مى شود؟ قبلا اين روايت را عرض كردم كه پيامبر اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
فرمود: (حافظوا على الوضوء، و خير اعمالكم الصلاه، و تحفظوا من الارض)
. عجب جمله هايى است. (حافظوا على الوضوء) بر وضويتان محافظت كنيد، خيلى دقت كنيد، چمن اگر همين وضو درست شد و وضوى صحيحى بود عامل روشن بودن و نورانى بودن روى است، و شخص در آن صحنه رو سفيد و نورانى است. چون (الوضوء نور والوضوء على الوضوء نور على نور)
. وضو نور است، البته اگر وضو باشد: نه دست و رو شستن. وضو نور است يعنى دل و جان و نفس و فكر را نورانى مى كند. هر وقت مى خواهى وضو بگيرى در فكر اين مطلب باش كه من به حقيقت با وضويم، دلم را تطهير مى كنم و دلم را شستشو مى دهم، فكرم را شستشو مى دهم، جانم را تميز مى كنم، قهرا جان تو نفس تو و دل تو تميز و پاكيزه مى شود، روشن و نورانى مى شود، از كدورات و تيرگى ها و آلودگى ها پاك مى شود، وقتى مى خواهى وضو بگيرى به اين فكر باش. وضو عامل نورانى شدن صورت است. آدم، نورانى به آنجا مى رود.
تجسم اعمال
مردم كه بيرون مى آيند و داعى آنها را خوانده و با سرعت و با گردن هاى كشيده به سوى آن ندا مى روند و آنجا جمع مى شوند براى چه؟(
ليروا اعمالهم
)
براى اين كه در آنجا اعمالشان را به آنها ارائه كنند و نشان دهند و آنها اعمالشان را ببينند. البته ظاهر آيه(
ليروا اعمالهم
)
همين است كه اعمالشان به آنها ارائه شود و نشان داده شود يعنى خود عمل ها، كه اين خود دليل روشنى بر تجسم اعمال است.
گروهى از بزرگان متكلمين، به تجسم اعمال معتقدند. البته اين مطلب، مطلب مشكلى است، اما در عين حال چون در ظاهر آيات و صريح و روايات داريم كه عمل تجسم پيدا مى كند، مانعى ندارد و پذيفتنش خيلى ساده و آسان مى شود. به مقتضاى روايات زياد همين قرآن كه با اين خطوط و الفاظ و كلمات است در قيامت با بهترين صورت و با زيباترين سيما تجلى مى كند. در حدى كه اشخاصى مبهوت مى شوند كه ايشان با اين سيما و با اين قيافه زيبا كيست؟ و به تعبير بعضى روايات، قرآن(
فى احسن صورته
)
در نيكوترين صورت مى آيد
. اين روايات طورى است كه انسان يقين دارد آن را معصوم فرموده است.
اگر به خاطر داشته باشيد در اوائل تفسير همين سوره زلزال، رواياتى خوانديم كه خود همين سوره زلزال براى كسى كه او را در نوافل بخواند، در لحظات احتضار، با صورتى بسيار نورانى و زيبا به بالين او مى آيد و سفرش اين مؤمن را به ملك الموت مى كند و مى گويد اين مؤمن خيلى با من انس داشت و خيلى مرا تلاوت مى كرد و.... بله، قرآن مجسم به صورتى مجسم مى شود، نماز، روزه، حج، زكات، خمس، انفاقات و كارهاى خوب ديگر هم مجسم مى شوند.
صورت عمل نيك در قيامت
رواياتى داريم كه اجمال آن اين است كه مؤمن هنگامى كه از قبر بيرون مى آيد، از شكافتهاى زمين بالا مى آيد و جان مى گيرد، تا چشم باز كند مى بيند كه يك نفر خيلى خوش رو، خيلى زيبا و خوش اخلاق نزد او و در كنار اوست. اول حيران است كه كجا برود و از كدام طرف برود، بالاخره چون مجبور است و جاى توقف نيست به راه مى افتد، شايد به طرف همان ندا حركت مى كند. باز مى بيند كه شخص به دنبال اوست و هر جا با حادثه بدى مواجه مى شود اين شخص او را دلدارى مى دهد و تقويت مى كند و مثلا مى گويد باكى نداشته باش، چيزى نيست، بيا برويم. بالاخره، پس از اين كه مقدارى رفتند و به جاى رسيدند كه تقريبا محل امنى بود و وحشتناك نبود، اين مؤمن مى خواهد از او اظهار تشكر بكند و مثلا بگويد خيلى متشكرم، شما رفيق خوبى بودى و در جاهاى خطرناكى به دنبالم آمدى و مرا دلدارى دادى و خاطرم را جمع كردى. و بگويد شما كيستى؟ آن شخص مى گويد: من آن بر و نيكى هستم كه در دنيا در فلان موقع با فلان برادر مسلمانت كردى، حالا پروردگار جهان مرا به اين قيافه در آورده كه اينجا مونس تو باشم و نگذارم ناراحتى و وحشتى به تو عارض بشود
.
(
يومئذ يصدر الناس اشتاتا ليروا اعمالهم
)
پس از اينكه از زمين خارج مى شوند و متفرق بيرون مى آيند و به آن سو مى روند، در نهايت براى اين است كه اعمال و كارهايشان به آنها نشان داده شود.
سپس(
فمن يعمل مثقال ذره خيرا يره و من يعمل مثقال ذره شرا يره
)
.
اين شرح و بيانى تفصيلى براى اجمال قبل است. اين كه(
ليروا اعمالهم
)
اعمالشان را به آن ها نشان مى دهند، چه اعمالى را نشان مى دهند؟ اعمالى را كه مثلا به اندازه كوه ابوقبيس باشد يا به اندازه جبال هيماليا. نه،(
فمن يعمل مثقال ذره
)
. بعضى گفته اند كه ذره مورچه هاى خيلى خيلى ريز است. بعضى گفته اند: ذرات دم خورشيد است
. بعضى گفته اند ذره يعنى اتم يعنى آن جزء ريز هر موجودى كه ديگر قابل تجزيه نيست. البته اتم هم قابل تجزيه است و آن را باز كرده اند و به چيزهايى رسيده اند، كه مى شود به آنها گفت ذره.
حال هر كس به اندازه چنين مقدار كمى عملى خوب انجام داده باشد آن را مى بيند، و اگر عملى بد انجام داده باشد آن را مى بيند، و اگر عملى بد انجام داده باشد آن را مى بيند. هر مسلمانى و هر مؤمنى بايد ببيند وظيفه اش در برابر حقايق اين مطالب و معارف قرآنى چيست.