جلسه دهم: ارزش نفس انسان در جهان هدفمند
تذكر به انسان
آيات قرآنى بعد زمانى ندارند
انسان، اسير ماده پرستى
ارزش حالات آنى و سعى در تداوم آن
هدفمند بودن جهان آفرينش
توجه به ذات و پرورش آن
توزين حقيقت انسان
(
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
)
(
بسم الله الرحمن الرحيم فاما من اعطى و اتقى (۵) وصدق بالحسنى (۶) فسنيسره لليسرى (۷) وامامن بخل و استغنى (۸) و كذب بالحسنى (۹) فسنيسره للعسرى (۱۰) و ما يغنى عنه ما له اذا تردى (۱۱)
)
درباره توجه به شان نزول سوره ليل مطالبى بيان شد. حال تا چه حد استفاده كرديم و چه نتيجه اى از اين مطالب گرفتيم وچه قدر آيات و رواياتى كه به اين مناسب ذكر شد در ما اثر گذاشت، آيا روحيه ما را تغيير داد يا نه، براى ما نتيجه اى به سوى تكامل و ترقى وتعالى معنوى داشت وموجبات رشد ونمو مارا فراهم كرد يا نه، هر كسى خود مى داند. اما نكته ديگرى هم از اين آيات و همچنين نظير اين آيات در قرآن مجيد استفاده مى شود كه فوق العاده مهم است وانسان بايد به آن بسيار توجه كند. همان طور كه بيان شد، اين آيات با اين سوره، طبق مشهور بين مفسران، درباره ابوالد حداح يا امير المومنينعليهالسلام
نازل شده است، اين خيلى مهم نيست. آنها وظيفه خود را انجام دادند ومانيز نسبت به خود و جامعه خود وظايفى داريم. ابوالد حداح انفاقى كرد، تصديقى داد، درخت خرمايى خريد و به رايگان و براى تصديق به مسلمانى داد. اين عمل ممكن است كوچك به نظر برسد، ليكن اين سوره يعنى سوره ليل در مورد همين عمل ابوالد حداح نازل شد كه قبلا به آن اشاره شد. اگر انسان كمى به اين مطلب، فكر كند، مى بيند مطلب، خيلى مهم است. نزول يك سوره يا حتى يك آيه، چيز ساده اى نيست، چيز كوچكى نيست و حكمى نيست كه از تهران براى مثلا شهرستانى از شهرستان هاى ايران صادر شود! چنين مطلبى نيست. نزول آيات قرآن، آن هم با تشريفاتى كه در قرآن و روايات برايش ذكر شده است، خيلى مهم وقابل توجه است. اصولا حقايق قرآن مجيد حقايقى است كه در دسترس هر كس و افكار هر كس قرار نمى گيرد. اينها حقايقى هستند فوق العاده بلند و عالى. مردانى به تمام معناپاك امكان دارد به حقايق قرآن راه بيابند.(
لايمسه الا مطهرون
)
. و اين قرآن تنزيلى است از رب العالمين، از جانب پروردگار جهان.(
نزل به الروح الامين على قلبك
)
. جبرئيل امين به فرمان پروردگار جهان قرآن را براى رسول اكرم صلى الله عليه وآله و سلم آورده است. اين چيزكوچكى نيست! حال، مسلمانى درخت خرمايى را از شخصى بخرد و در راه خدا و براى خدا انفاق كند، سورهاى از طرف خدا نازل شود. اين دليل بر چيست، دليل بر اين است كه در اين جهان بى انتها، در اين جهان پر از غوغا و پر از سر وصدا، در اين جهان با انبوه موجوداتش كه عددشان را به جز پروردگار جهان نمى داند، لحظه به لحظه هر موجودى از اين موجودات دست فقر و نيازشان به سوى او دراز است.(
يساله من فى السموات والارض
،
كل يوم هوفى شان
)
اين بدان معناست كه فقط من وشما نيستيم كه خدا خدا مى كنيم و يا رب يا رب مى گوييم، آن هم شايد نوعا به بازى و لهو ولعب. حال بر فرض از روى حقيقت هم يارب يارب مى گوييم و خدا خدا مى كنيم، در اين جهان با عظمت، تمام موجودات، از ريز و درشت، همه دستشان به سوى او دراز است همه موجودات نيازمند اويند و در هر لحظه و حتى كمتر از لحظه از او چيزى مى خواهند و اگر يك لحظه پروردگار جهان فيض خود را به موجودى نرساند، آن موجود عهم محض و نيست محض مى شود. بايد لحظه به لحظه از طرف خداوند به موجودات فيض برسد تا بتوانند به وجود خود، به شئون وجودى خود، تا آن حدى كه خدا خواسته ادامه دهند. از اين جهان و از ميان اين همه موجودات، يك انسان ضعيف آن هم بدون سرو صدا بدون داد و فرياد، خيلى ساده و بسيط درخت خرمايى را از شخصى مى خرد و بدون سرو صدا به ديگرى واگذار مى كند. ذات مقدس او به اين عمل و به اين كار توجه تمام دارد و دليل اين توجه، نزول اين سوره و همين آيات است. خداوند به اين عمل ساده و بسيط عنايت و توجه دارد كه مفروغ عنه نمى ماند، نه، عملى كه انجام مى شود، هر چند عمل خيلى كوچك است. من و شما چقدر انفاق مى كنيم؟ مگر يك درخت خرما قيمتش چنداست؟ چه اهميتى دارد؟ اگرچه عمل كوچك است، اما فورا وبلا درنگ از جانباب او سوره نازل مى شود، آفرين گفته مى شود، آن هم چه آفرينى! تا پايان جهان، تا آن لحظه اى كه انسان روى كره زمين زندگى مى كند، اين حقيقت هست و مورد بحث وگفتگو خواهد بود، تلاوت و قرائت خواهد شد. و از آن درس فرا گرفته خواهد شد. خلاصه مطلب خيلى مهم و قابل توجه است.
تذكر به انسان
اين حقيقت به ما مى فهماند، كه اى انسان ها، شما مفروغ عنه نيستند. ممكن نيست شما از ياد او رفته باشيد يا از ياد او برويد. اگر چه در جهان سرو صدا و غوغا زياد است، در عين حال آن كس كه مراقب ونگهبان وشاهد شماست، بيدار است و متوجه ذره ذره كارها واعمالتان است. هر چند خيلى كوچك باشد و ناچيز. در هر كجا و در هر مورد باشد او مى داند و به آن آگاه است. منتها، بر اساس حكمت ها و مصالحى، ديگر قرآن نازل نمى شود. ابوالدحداح عملى انجام داد. طرف مقابلش هم آدم بخيل و خدانشناسى بود و به وعده هاى پروردگار جهان ايمان نداشت. بدين ترتيب آياتى در مورد هر دوى آنها نازل شد، يك قسمت آيات، مدح و ستايش ابوالد حداح و قسمت ديگر آيات، آيات عذاب و نقمت و خشم پروردگار جهان براى آن آدم بخيل و خداشناس. گرچه حالا براى كارهاى خوب وبد ما آيه اى نازل نمى شود، سوره اى نازل نمى شود، ولى بايد متوجه باشيم، اين طور نيست كه از كه از ما غافل باشند و اعمال ما و كارهاى ما حساب نشود. نه، حساب دارد و بلكه به يك معنا، قرآن چهارده قرن قبل، براى كارهاى من و شما نازل شده است.
آيات قرآنى بعد زمانى ندارند
قرآن يك ديد جهانى و وسيع و همه گير دارد. مدتها قبل قرآن نازل شده، چهارده قرن قبل سوره ليل نازل شده است.(
فاما من اعطى و اتقى
،
و صدق بالحسنى
)
اما به يقين اين آيه شامل كسانى كه در اين زمان و در زمان هاى آتيه اين عمل را انجام مى دهند، نيز هست. گويى اين آيات براى همين فرد نازل شده، فرق نمى كند. آن زمان با اين زمان و يا هزار سال ديگر، فرقى ندارد. پيش پروردگار جهان گذشته و حال و آينده تفاوتى ندارد. اگر عميق تر بنگريم، واقعا اين آيات را الان در حال نزول مى بينيم. يعنى مسلمانى كه به حقيقت مثل ابوالدحداح ايمان به وعده هاى الهى داشته و با شوق و رغبت و از روى رضايت نفس براى خدا، صدردرصد، از مال حلال خود انفاق كرد هر چند جزئى باشد، گويى همين الان اين آيات براى او نازل شده است، بدون هيچ تفاوتى. پس مطلب اين گونه است.
بنابراين ما بايد سخت با هوشيارى و بيدارى زندگى كنيم. ولى ما به شكلى زندگى مى كنيم كه گويى مى پنداريم زندگى همين است و بس. در تلاش و تقلا هستيم. براى چه؟ براى خوردن و پوشيدن، براى رفاه و آسايش زندگى مادى و تمام كوشش مان اين است كه وضع زندگى را چگونه براى انسان مرتب تر و خوش تر و بهتر باشد. گويى در پس پرده اين جهان ماده و اين جهان طبيعت ديگر خبرى نيست، چيزى نيست، همين است! در حالى كه اين طور نيست، مراقب ما هستند و شاهد و ناظر بر اعمال ما. اعمال ما بسيار دقيق محاسبه مى شود. به خدا همين الان آيه(
فاما من اعطى و اتقى
،
وصدث الحسنى
)
در شرف نزول است ودر شرف فرو آمدن است، براى چه كسى؟ براى كسى كه در اين لحظات، در اين زمان با ايمان به خدا و از روى حقيقت، براى رضاى خدا، و به مردم جامعه كمك كند، هر كمكى كه از دستش بر مى آيد، اين آيه نازل مى شود و در شرف نزول است. كسانى كه بخل مى ورزند و ايمان به وعده هاى الهى ندارند، آیه(
و اما من بخل و استغنى و كذب بالحسنى
،
)
براى آنان در شرف نزول است.
انسان، اسير ماده پرستى
آن ديده اى كه بايد اين حقيقت را ببيند، وجود ندارد. ديده جان ما و ديده دل ما به تمام معنا كور شده است. ماده پرستى صرفا اين نيست كه فرد يا گروهى بگويند جهان بر اساس ماده كار مى كند و تمام فعل و انفعالاتى كه در آن مى شود بر اساس ماده است، خدايى نيست و علم و قصد و حكمتى بر جهان حاكم نيست. آن يك شكلى و يك صورتى از ماده پرستى است. شكل هاى ديگرى هم دارد، همچنان كه كفر، ريا وبت، يك شكل خاص ندارند، صنم به يك صورت خاص نيست. آن كسى كه تابع هواى خود است، هواى او صنم و بت اوست. آن كسى كه تلاش و فعاليتش واقعا براى دنياست، دنيا صنم و بت اوست. اين هم يك شكل از بت پرستى است. ماده پرستى تنها در شكل گروهى اش تحقيق پيدا نمى كند، كسى كه تلاش و فعاليتش براى دنيا و جهان ماده باشد، اسير ماده پرستى است. هر چند بگويد من به خدا ايمان دارم و ايمان و باور دارم كه جهان را نيرويى دانا و توانا و باحكمت اداره مى كند، اينها لفظ است، حقيقت مطلب جز اين است. حال هر كس مى خواهد به حقيقت ببيند تا چه حد به حقايق قرآنى، به اين آيات مورد بحث و به وعده هاى الهى ايمان دارد، بايد بعد از توجه به اين آيات در سوره ليل ببيند عملكردش، مشى و رفتارش و روشش، چگونه است؟ تا چه حد به دنيا علاقه دارد و تا چه حد به مال و به پول علاقمند است و اگر بنا شود در يك موردى براى خدا انفاق كند آيا به آسانى و سهالت در راه خدا انفاق مى كند يا نه؟
ارزش حالات آنى و سعى در تداوم آن
ممكن است گاهى در اثر شنيدن مطلبى، براى لحظاتى در انسان تغيير حالتى رخ بدهد، نه اين كه اين تغيير حال چندلحظه اى، مفيد نباشد وارزشى نداشته باشد، همين تغيير حالت، هرچند چند لحظه اى، خوب و پسنديده است. ولى از اين پسنديده تر وبهتر و سودمندتر، ادامه پيدا كردن اين حالت است. آن حالت، منحصر به لحظه اى و لحظاتى نباشد. در آن چند لحظه اى كه در جلسه اى، مسجدى يا محل ديگرى، مطالبى به گوشش مى خورد، نبايد به گونه اى باشد كه هوشيارى و توجه و حساسيت اش آنى و لحظه اى و منحصر به جاى خاصى باشد. بلكه به گونه اى باشد كه اين حالت حساسيت وهوشيارى در تمام لحظه ها و شئون زندگى برايش وجود داشته باشد. اگر واقعا در مسجد حساسيت و هوشيارى برايش پيدا مى شود، كارى كند كه در بازار هم آن حساسيت و هوشيارى برايش باشد. اگر واقعا در مسجد حالت خضوع و خشوعى برايش پيدا مى شود در اداره هم همان حالت خضوع و خشوع برايش باشد، هنگاهى كه درس مى دهد وسيطره و نفوذى بر گروهى دارد در همان حالت هم، خضوع و خشوع داشته باشد. اگر اين حالت دوام پيدا كند و لحظه اى و آنى نباشد، انسان تبديل به انسانى با ارزش مى شود. عده اى بودند كه گاه گاهى خدمت پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
مى رسيدند و حضرت مطالبى براى آنها بيان مى كردند و آنها تحت تأثير واقع مى شدند. روزى خدمت حضرت رسيدند و عرض كردند: يا رسول الله، ما گاهى خدمت شما مشرفيم و شما مطالبى را براى ما مى فرماييد و ما مى شنويم، در حضور شما حالت مخصوصى بر ايمان پيدا مى شود، گويى دنيا و آنچه در دنياست، زرق و برق دنيا و جمال و پيرايه دنيا، همه از نظر ما محو مى شود. به طور كلى حالت خاصى بر ايمان پيدا مى شود و هنگامى كه از حضور شما بيرون شديم و با مردم در تماس و مشغول زندگى روز مره خود شديم آن حالت به طور كلى از ما سلب مى شود، عوض مى شويم، گونه اى ديگر مى شويم. گويى نه ديگر آخرتى هست، نه حساب و كتابى!
رسول اكرم صلى الله عليه و اله وسلم فرمودند: آن حالت بد نيست، خوب است. همان حالت را هم غنيمت بشمريد، ولى اگر راست مى گوييد كه داراى چنان حالتى مى شويد وبتوانيد اين حالت را ادامه بدهيد كه لحظه اى نباشد،(
لصافحتكم الملاكة و مشيتم على الماء
،
)
فرشتگان با شما و شما با ملائكه مصاحفه مى كنيد و ديگر بر آب راه مى رويد
. عيسى بن مريم روى آب قدم بر مى داشت و مى گذاشت و از آب عبور مى كرد، بدون كشتى، بدون چوب، بدون هيچ وسيله اى، مثل زمانى كه روى زمين راه مى رفت بر آن حركت مى كرد. اين در اثر چيست؟ عيسى بن مريم چه مى كرده است؟ همان حالت حضور، حالت ذكر، آن حساسيت و هوشيارى به ياد خدا بودن و براى خدا كار كردن در او بوده است. در نهايت كه فكر كنيد، عيسى بن مريم اسم اعظم الهى را مى خوانده و روى آب حركت مى كرده است. نمى دانم تصور شما از اسم اعظم الهى چيست؟ اسم اعظم الهى الفاظى نيست كه هر كس با خواندن آن بتواند نتيجه بگيرد، اين طور نيست، اسم اعظم الهى همان عمل عيسى بن مريم است. اسم اعظم الهى همان روحيه عيسى بن مريم و هوشيارى و بيدارى و توجه عيسى بن مريم و براى خدا كار كردن عيسى بن مريم است، وراى اين جهان ماده را. اسم اعظم الهى غير از اينها چيز ديگرى نيست. منتها عيسى بن مريم در رتبه و مرتبه اى از اين حقايق قرار دارد و اشخاص بزرگترى از عيسى بن مريم در مراتبى بالاتر.
(
لو دمتم على الحال التى و صفتم أنفسكم بها لصافحتكم الملائكة و مشيتم على الماء
.
)
اگر شما راست مى گوييد حالتى را كه براى من گفتيد، اگر مداومت داشته باشيد بر آن، يعنى آن حالت توجه تان، دائمى باشد، ملائكه عيانا لمس مى كنند شما را، مصاحفه مى كنند با شما و مى توانيد بر آب راه برويد و حركت كنيد.
هدفمند بودن جهان آفرينش
پس نمى شود مطلب را اين طور كه ما ساده گرفته ايم، ساده گرفت. جهان آفرينش بر اساس جد و حقيقت آفريده شده است، نه براى بازى و لهو و لعب. ما نيز كه قسمتى از جهان هستى هستيم و شايد هم قسمت بزرگ و قابل توجه آن، براى هدف و غرضى آفريده شده ايم. براى لهو و لعب ما را خلق نكردند. انسان بايد فكر كند ببيند آيا در زندگى واقعا بازى مى كنيم و مشغول لهو و لعب هستيم يا نه، به حقيقت زندگى و شئون آن را جدى تلقى كرده ايم و با قاطعيت زندگى مى كنيم. بله، نسبت به زندگى مادى، جدى هستيم و با قاطعيت و جدى به آن مى پردازيم، لذا واقعا هم به دنبالش مى دويم. خيلى با دقت، هوشيارى و توجه تا جايى كه ممكن است وضع زندگى را طورى مرتب كنيم، مقدمات را به گونه اى ترتيب دهيم، تلاش مان به شكلى باشد، تماس مان با اشخاصى باشد كه در زندگى مادى ما اثر داشته باشند. حرف زدن، كار كردن و فعاليت مان به صورتى باشد كه به زندگى مادى مان خدشه اى وارد نيايد، لطمه اى به زندگى مادى مان نخورد. هر كسى به شكلى آن را جدى گرفته است. اما از نظر معنا و حقيقت، از نظر ذات خودمان و آنچه مربوط به ذات مان است، بايد به گونه اى ديگر حساب كرد كه تا چه حد نسبت به آن جدى هستيم.
توجه به ذات و پرورش آن
آيا تا به حال فكر كرده ايد كه چه كرده ايد تا نتيجه كردار و اعمال ما روى ذات حقيقى مان اثر گذارده باشد، اين همه در موارد مختلف، هر جا ترازويى ديديم، فورا خودمان را وزن كرديم. مى گوييم من شش ماه هفت روز پيش شصت وچند كيلو بودم، ولى حالا شصت و نه كيلو شده ام، چنان با دقت بيان مى كنيم. به حقيقت واز روى وجدان، اگر مامردمى هستيم كه آفرينش را جدى گرفته ايم و به جد زندگى مى كنيم و به حقيقت خود را شناخته ايم، آيا يك بار شده كه موازنه اى براى جان مان، روح مان، براى ذات مان و براى حقيقت خودداشته باشيم. تا به حال شده، مثلا بگوييم از پارسال تا به حال وزنه واقعى مان، ذات مان، حقيقت مان چه شده است؟ كم شده است، بالا رفته است.(
فلا نقيم لهم يوم القيامة وزنا
)
، اى برادران عزيز،(
لا نقيم لهم يوم القيامة وزنا
،
)
شما را به خدا مى شود باور كرد كه معناى اين آيه اين باشد كه اين بدن هايمان را مى كشند روز قيامت، و عده اى را براى بدن هايشان ميزانى نصب نمى كنند و توزين نمى كنند؟(
لا نقيم لهم يوم القيامة وزنا
،
)
پروردگار جهان مى فرمايد براى گروهى در روز قيامت وزنى اقامه نمى كنيم، چون وزنى ندارند، خيلى سبك هستند، چيزى در ذات شان نيست. چيزى به ذات شان اضافه نشده است ذات شان ناچيز است وسبك، وزنى نمى توان براى اينها اقامه كرد، نمى توان براى اينها ميزانى نصب كرد.(
لا نقيم لهم يوم القيامة وزنا
،
)
اين وزن براى چه چيز است؟ براى اين بدن است كه ببينند چند كيلو است؟ يا نه، براى حقيقت انسان است.
توزين حقيقت انسان
توزين براى حقيقت انسان و ذات انسان است. منتها، وزن ذات و حقيقت انسان فراخور خودش و به مناسبت ميزان خودش است.
اين آيات و آن كسى كه عملى انجام داد و آيات در موردش نازل شد ميزان است. انسان بايد خود را با اين ميزان بسنجد. در روايات فرمودند: (حاسبوا انفسكم ان تحاسبوا، و زنوها قبل ان توزنوا
). خود را به حساب بكشيد پيش از اين كه شما را به حساب بياورند و خود را وزن كنيد پيش از اين كه شما را وزن كنند. اين وزن كنيد خودتان را پيش از اين كه شما را وزن كنند، يعنى بدنتان را وزن كنيد؟ نه، ذات تان و جان تان را وزن كنيد، افكار وانديشه هايتان را وزن كنيد، ايمان تان و باورتان را وزن كنيد. امير المؤمنين مى فرمايد: (خذوا من اجسادكم، جودوا بها على انفسكم
). اين اجساد كهنه مى شود، اين اجساد مندرس مى شود، تا فرصت دارى، تا بدنى دارى، از بدنت بگير، از جسمت بگير و به جانت بيفزا.
يعنى جانت ونفست را قوى كن، وزنى به جان و نفست بده. انسان در اين زندگى بايد اين طور هوشيار زندگى كند وبايد به آفرينش و اين دستگاه اين آمد و شد شب وروز(
والليل اذا يغشى
،
و النهار اذا تجلى
،
)
به اين آمد وشد شب و روز و حكمت بالغه آن توجه كند. واقعا بايد روى آن حساب كرد. و آمد و شد شب و روز لغو است؟ بازى است؟ اين جفت ها و زوج هاكه خدا در جهان آفريده است بيهوده است؟ در تمام موجودات، موضوع زوج بودن، نر و ماده بودن، سلب و ايجاب، مطلبى است كه امروزه ثابت شده و هست. آيا اينها لغو است؟ بازيچه است؟ يا نه، همه بر اساس حساب و حكمت است. پس وجود من و شما، مرد و زن بودن انسان وزندگى انسان، اين آمد وشدها و اختلافاتى كه بر انسان مى گذرد، گوناگون بودن ها، همه پايه و اساسى دارد، پايه واساس جديت، صميميت و آزمايش و امتحان.
اين آيه بايد به انسان هوشيارى بدهد. پس باز يك نتيجه كلى ديگر از اينا آيات بگيريم تا هوشيارى و حساسيت در ما پيدا شود. گفتيم كه نزول اين آيات بر اساس عملى است تا انسانى انجام داده است، در اين جهان پر سر وصدا، غوغا و پهناور، كه همه دست شان به سوى او بلنداست و دائما از او چيزى مى خواهند، از او احتياجات شان را مى خواهند، يك شخص عملى انجام داده است. كره زمين بدون شك در جنب اين جهان ماده بسيار ناچيز است بارها عرض كردم كسى از كره زحل نمى تواند اصل كره زمين را ببيند.
اصلا زمين را نمى بيند، مگر اين كه رصد خانه هاى خيلى قوى نصب كنند، دانشمندانى باشند و فضا را تماشا كنند، شايد بيينند. مثل گردوى روشنى است كه مى چرخد، آن وقت روى حساب هايى بگويند اين زمين است، يكى از كراتى است كه به دور خورشيد مى چرخد، والا با چشم عادى در كره زحل امكان اين كه كسى بتواند زمين را ببيند، نيست. اين قدر ناچيز است، تازه تا كره زحل راهى نيست. زمين در جنب اين جهان چه به حساب مى آيد؟ مى شود گفت دانه خشخاش يا دانه خردل؟ اصلا و ابداً، دانه خشخاش و خردل خيلى درشت است. زمين ذره اى است و كمتر از ذره. حالا يك انسان را حساب كنيد روى اين كره زمين. ديگر اين انسان چه چيز است؟ به چه حسابى مى آيد؟ اين انسان عمل كوچكى انجام داده درمدينه، در مدينه يك درخت خرما خريد و داد به يك نفر، اين گونه جهان مراقب انسان است و كار او را مى بيند. از نيت و قصد انسان از اعماق جان انسان آگاه است و مى داند كه به چه صورت آيه بفرستد. اى ابوالد حداح، ما كار تو را فهميديم، نيت تو را دانستيم، به اعماق جان تو راه داريم.(
واما من اعطى و اتقى وصدق بالحسنى
.
)
عجب، اين دستگاه با چه خصوصياتى، اسرار و رموز درونى را كه در عمق دل يك انسان است مى داند و ضبط كرده است، از طرف پروردگار جهان درباره اش آياتى نازل شده است. ما در يك چنين محيطى زندگى مى كنيم. من و شما در چنين موقعيتى شب و روز مى گذرانيم. در چنين موقعيتى مى خوريم و مى آشاميم و يكديگر را مى كوبيم و تجاوز و تعدى مى كنيم.
در چنين موقعيتى خيلى بايد حواس مان جمع باشد و بايد سخت مراقب خود و كارهاى خودمان باشيم، حواس مان و حساسيت آنان زندگى را بگذرانيم تا به يارى پروردگار جهان، به لطف و عنايت و توفيق او زندگى مان به خوبى و به سعادت بگذرد و مالا هم در جوار رحمت پروردگار جهان و در بهشت ابدى و نعيم هميشگى با رضا و خشنودى خداوند زندگى كنيم.