جلسه دوازدهم: چگونگى هدايت الهى
كرامت پروردگار در آفرينش جهان و انسان
فراگير بودن هدايت پروردگار
واگذاشتن بنده به حال خود
خارج شدن از هدايت الهى و پذيرفتن هدايت شيطانى
نتيجه پذيرفتن هدايت خدا
پى بردن به حقيقت عبوديت
(
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
)
(
بسم الله الرحمن الرحيم * ان علينا للهدى (۱۲) و ان لنا للاخرة و الاولى (۱۳) فانذرتكم نارا تلظى (۱۴) لا يصليها الا الاشقى (۱۵) الذى كذب و تولى (۱۶) و سيجنبها الاتقى (۱۷) الذى يؤتى ماله يتزكى (۱۸) و ما لاحد عنده من نعمة تجزى (۱۹) الا ابتغاء وجه ربه الاعلى (۲۰) و لسوف يرضى (۲۱)
)
كرامت پروردگار در آفرينش جهان و انسان
حكمت بالغه پروردگار جهان و قدرت ذات مقدسش و نيز علم نافذ و اراده و اقتضا كرد كه اين جهان را بيافريند، و آفريد، و همچنين حكمت و قدرت و علم نافذ او و مشيت و اراده اش اقتضا كرد آفرينش انسان را و انسان را آفريد و همچنين جن را. انسان را در ميان همه موجودات با استعداد و قابليتى خاص آفريد كه در نتيجه اين استعداد وقابليت مى تواند بار سنگين امانت الهى را تحمل كند و بر دوش بكشد. پروردگار جهان در سوره ذاريات مى فرمايد:(
و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون
،
ما اريد منهم من رزق و ما اريد ان يطعمون
)
. غرض و هدف از آفرينش انسان را عبادت و پرستش خودش بيان كرده:(
ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون
)
يعنى الا ليعبدونى كه ياى آن حذف شده است. نيافريدم جن و انسان را مگر براى اين كه مرا پرستش كنند، مرا عبادت كنند و بنده من باشند. بنا بر اين انسان بايد بنده خدا باشد و اطاعت و پرستش او كند. پروردگار جهان نيز بايد او را هدايت و راهنمايى كند، طريق عبادت و بندگى را براى او بيان فرمايد. اين مقدمه، مقدمه روشن و واضحى است. بنا بر اين مقدمه، راهنمايى پروردگار جهان براى هر انسانى يك امر لازم است. در آيه مورد بحث اين حقيقت بيان مى شود:(
ان علينا للهدى
،
)
به درستى كه حقا بر ماست از اين علينا استفاده وجوب و لزوم مى شود. لذا اكثر مفسران مى گويند خداوند بر خود هدايت بندگان را لازم و حتمى كرده است.(
ان علينا للهدى
،
)
و علت اين كه لازم است پروردگار جهان مردم را هدايت كند، اين است كه آنها را براى پرستش و عبادت خود آفريده، پس بايد راه و رسم عبادت وبندگى را براى مردم بيان كند، و بيان هم فرموده به وسيله انبيا، كتابهاى آسمانى و در خود بشر هم يك نيرو و قوه اى داده كه بتواند با آن نيرو و قوه، دعوت انبيا را درك كند، بين حق و باطل تميز دهد و حق و باطل را بشناسد و در نتيجه به اختيار خود، اگر خداوند او را توفيق داد، هدايت پروردگار جهان را بپذيرد و به راه مستقيم او برود.
(
ان علينا للهدى و ان لنا للاخرة و الاولى
،
)
به درستى كه براى ماست. اين لام لنا در اصطلاح لام ملك است. براى ماست، مال ماست هر آينه البته آخرت و اولى، يعنى دنيا و آخرت مال ماست. ملك حقيقى ماست و هر گونه تصرف در دنيا و آخرت براى ماست. مالك مطلق دنيا و آخرت ذات مقدس اوست. و متصرف در جهان، اعم از دنيا و آخرت، ذات مقدس اوست. اگر در اين دو جمله خوب دقت شود و انسان به عمق معنايش برسد، به حقيقت عبوديت و بندگى راه مى يابد، به طاعت ذات مقدس او راه مى يابد. واقعا، آن طوركه بايد در زندگى مى كند. اگر كسى به عمق معناى اين دو آيه رسيد و به حقيقت، اين دو معنا را باور كرد، مطمئنا انسانى فوق العاده مستقيم و درست مى شود.
فراگير بودن هدايت پروردگار
هدايت از طرف پروردگار جهان چگونه است؟ هدايتى كه به يك معنا شامل همه موجودات در اين جهان است. انسان مى تواند آثار هدايت و راهنمايى خدا را در موجودات ببيند كه با چه دقت و نظمى، پروردگار جهان هر موجودى را در ظرف خودش، در محيط خودش، تكوينا هدايت كرده و رهبريش فرموده است. آن هم با چه دقت و نظم و روى چه حسابى! هر موجودى، از كوچك و بزرگ به مسيرى كه پروردگار جهان هدايتش كرده، مى رود. يك دانه كه در دل زمين قرار مى گيرد، ببيند اين دانه به هدايت پروردگار جهان در مسير خود چگونه مى رود، روى چه حسابى، با چه نظم دقيقى و نهايتا به هدفى كه براى او مقرر شده مى رسد، به كمالى كه براى او مقرر شده مى رسد. البته دانه بدون اختيار، بدون قدرت، بدون درك وشعوربه حسب ظاهر، ولى تكوينا پروردگار جهان او را هدايتش كرده واين دانه در مسير هدايت پروردگار بسيار دقيق ومنظم سير مى كند. همچنين است هر موجودى ديگرى كه شما ملاحظه كنيد. حال آيا امكان دارد يا مى شود باور كرد كه انسان از هدايت الهى به دور باشد؟ با اين قدرت ونيرويى كه در انسان است، مشاعر و لياقت واستعدادى كه در انسان است كه فوق العاده است. آيا مى شود خدا اينها را ضايع و مهم بگذارد وعنايت وتوجهى به هدايت اين انسان نكند؟ چنين چيزى امكان ندارد. پس لطف وعنايت او بدون ترديد شامل حال انسان است و انسان را هم در مسير انسانيتش، هدايت كرده و هدايت مى كند. راه براى او روشن وبيان كرده است. منتها ديگر موجودات غير از انسان، موجوداتى كه داراى اراده و حس و شعورى مثل انسان نيستند، تكوينا هدايت شده اند. بدون اختيار خودشان به سوى هدفى كه هدايت الهى برايشان مقرر كرده، مى روند. من و شما بايد به اختيار خودمان، مسيرى را كه خداوند براى مامقرر فرموده برويم و مسير، مسيرى است مستقيم صراط مستقيم، است كه در قرآن مجيد مكرر از آن ياد شده است. راه راست، اگر انسان به اين صراط مستقيم كه همان هدايت الهى است رفت و اين راه را طى كرد، يقينابه هدف نهايى درانسانيت خودش مى رسد، با سلامت، و با سعادت. در آيات قبل هم خداوند وعده فرمود هر كسى كه به خدا ايمان آورد، وعده هاى الهى را باور كرد، خلاصه مطيع خدا بود، پروردگار جهان راه را براى او آسان مى كند. طريقه آسانى را جلوى او مى نهاد كه رفتن به آن مسير براى چنين انسانى آسان است. يسر دارد، سهل است، ابدا مشقت و دشوارى ندارد. اگر رفتن به بعضى راهها به سوى خدا براى مادشوار است، براى اين است كه ماآن طور نيستيم و خودرا به آن شكل نساخته ايم.
پس پروردگار جهان مارا هدايت كرده وبر او حتم ولازم است كه انسان را رهبرى و هدايت كند، راه را نشان بدهد و به معناى ديگرى، كه عده اى از مفسران نقل كرده اند، بر خدا لازم است كه انسان را هدايت كند، يعنى(
ايصال الى المطلوب
)
، او را به مقصد برساند. زمانى كسى از شمامحلى را سوال مى كند، شما او را راهنمايى مى كنيد و مى گوييد اين طور برو آنجا به چپ بگرد و آنجا به راست بگرد. به اين نشان به آن نشان، آن محلى را كه مى خواهى آنجاست و ديگر او را رهامى كنى. او خود مى رود تا با آن نشانى ها خودش را به آن مقصد و هدف برساند. اين هدايت وراهنمايى، ارائه طريق است، يعنى نشان دادن راه. يك وقت آن شخص مقصدى را از شما مى پرسد، مثلا دستش را مى گيرى و او را تا آن مقصد مى برى. به اين مى گويند(
ايصال الى المطلوب
)
، يعنى رساندن به سوى مقصد، هدايت به معنى(
ايصال الى المطلوب
)
هم هست. پروردگار جهان بر خود حتم و لازم كرده كه مردم را هدايت كند و آنهارا به هدف و مقصد برساند و اين هم خيلى مهم است. هدايت خاص(
ايصال الى المطلوب
)
، همان توفيقات خاص عنايات ويژه اى است كه از طرف پروردگار جهان شامل حال اشخاص مى شود. البته اين به شرط اين كه انسان خودش بخواهد و به راه برود. روايتى در كتاب شريف كافى است در باب عبادت كه امام ششمعليهالسلام
فرمودند: در تورات اين طور نوشته است امام ششم حقايق تورات را مى دانستند واين حقيقت و اين معنا را از تورات بيان كردند، آن توراتى كه بر موسى بن عمران نازل شد، نه اين توراتى كه فعلا در دست است. مى گويد: بنده من، اگر خود را براى عبادت وبندگى من فارغ ساختى، يعنى براى بندگى من مهيا بودى و براى بندگى من فازغ البال بودى، من تو را و دلت را از محبت خودم پر مى كنم، به طور كلى مورد لطف و عنايت خود قرار مى دهم وتو را كفايت مى كنم وتورا به خودت نمى گذارم
. اين تو را به خودم نمى گذارم، خيلى مهم است، يعنى گام به گام، در طول زندگى من با تو هستم، پيوسته مورد لطف وعنايت و توفيق منى. دائما دستت دردست من است وتورا به هدف نهايى مى رسانم. خوشا به حال چنين انسانى. ديگر براى انسان، نيكبختى و سعادتى فوق اين تصور مى شود؟(
لا اكلك الى طلبك
)
تو را به خودت نمى گذارم، تورا به كوشش وسعى خودت وانمى گذارم. اگر انسان بخواهد خودش، به سعى و كوشش خودش كارى بكند، خيلى ضعيف و ناتوان است، در مى ماند. امااگر انسان خودرا براى بندگى خدا فارغ كرد و واقعا بنده خدابود، ذات مقدس اويك لحظه او را به خودنمى گذارد ودائما مورد لطف وعنايت اوست. چگونه مى توان اين را تعبير كرد؟ انسان واقعيتى را درك مى كند، واقعيتى خيلى عظيم وخيلى بزرگ. در تمام لحظات زندگى دست انسان در دست خدا باشد وخدا انسان را پا به پا ببرد و خداوند در تمام شئون زندگى مدد كار انسان باشد. اين خيلى مهم است و خيلى عظيم. منتها اگرانسان بنده خداباشد وفارغ براى او.
واگذاشتن بنده به حال خود
بعدفرمودند: اگربنده اى خود رابراى عبادت من فارغ نداشته باشد و نكند، دل او را مشغول مى كنم به دنيا واو را به سعى و كوشش خودش وا مى گذارم و او را به خودش واگذار مى كنم.(
اكلك الى طلبك
)
. هر چه آن حقيقت اول بزرگ است وهر چه درفوز و رستگارى و سعادت عظيم است، اين طرف در هلاكت وشقاوت وسقوط وگرفتار شدن است. پس پروردگار جهان كه انسان را هدايت مى كند،(
ايصال الى المطلوب
)
مى كند يعنى انسان را به هدف واقعى ومقصد واقعى مى رساند. اين موضوع مهمى است. ليكن يك شرط دارد، شرطش اين است كه انسان خود، بخواهد و خود را در معرض قرار بدهد. آن وقت ببيند چگونه خداوند دست او را مى گيرد و راه را براى او سهل و آسان مى كند.(
فسنيسره لليسرى
)
، اما اگر بر عكس شد،(
فسنيسره للعسرى
)
.
پس اين جمله(
ان علينا للهدى
)
، اثبات مى كند بعثت انبيا را، لزوم بعثت انبيا، فرستادن كتابهاى آسمانى و در نهاد خودانسان يك قدرت و نيرويى قرار دادن كه انسان بتواند حقايق وحى و نبوت را درك كند، بتواند از حقايق رسالت نبوت، پيروى كند. از حقايق كتابهاى آسمانى پيروى كند واينها همه، براى انسان جمع است. در وجود خود انسان، آن نيروها هست ودر خارج از وجود انسان، انبيا ورسل وكتاب هاى آسمانى.
خارج شدن از هدايت الهى و پذيرفتن هدايت شيطانى
پس هدايت كردن بر خداست و در خارج هدايت هم كرده است. بايد واقعا هدايت را پذيرفت. اگر انسان هدايت خدا را نپذيرد، هدايت و راهنمايى چه كسى را بپذيرد؟ كس ديگرى نيست. قهرا هدايت و راهنمايى شيطان را خواهد پذيرفت كه البته ممكن است انسان به ظاهر، اسمش را بگذارد هدايت وراهنمايى. اين هم نوعى از هدايت و راهنمايى است، ولى در حقيقت اضلال است و گمراه كردن. حديثى است از رسول اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
كه فرمود:(
انما هو الله والشيطان
)
،
واقع امر، حقيقت امر خداست و شيطان. اگر هدايت خدارا نپذيرفتى، به هر دو معنا كه عرض شد، قهرا زير بار هدايت شيطان خواهى بود و او تو را رهبرى خواهدكرد و به مسيرى كه خودش مى خواهد، خواهد برد. كدام يك بهتراست؟ انسان، خوب است هدايت خدارا بپذيرد و به جان و دل از روى حقيقت و بكوشد هدايت الهى در مورد عمل، مو به مو به كار ببندد وبه آن عمل كند كه درنتيجه به هدايت پروردگار جهان ساخته شود، نتايجش هم دست خداست.
نتيجه پذيرفتن هدايت خدا
در آيات فراوان و زياد به چشم مى خورد اشخاص مؤمن، آدم هاى شايسته وبندگان خدا، كه خدا درباره آنها مى فرمايد:(
سند خلهم جنات تجرى من تحتهاالانهار
)
ندخلهم. مااينها را به بهشت مى بريم، به فضل ورحمت خودمان. پس نتيجه اين كار هم به دست اوست.(
من عمل صالحا من ذكر او انثى و هو مؤمن فلنحيينه حياة طيبة
)
. كسى كه عمل شايسته انجام بدهد از مرد و زن واو مؤمن باشد، مازندگى سعادتمندانه به او مى دهيم. مااو را به زندگى خودش وزندگى پاك وزندگى آرام زنده مى داريم. ما به اين گونه زندگى مى دهيم. پس هدايت الهى را بايد پذيرفت، به راه خدا رفت. در مورد نتيجه هم، نتيجه را باز ذات مقدس او مى دهد. نتيجه را هم او مى دهد. آيه دوم را توجه كنيد:(
وان لنا للاخرة و الاولى
)
. براى ما و مال ماست آخرت، جهان ديگر، جهان ابدى و اولى، يعنى اين كه ابتدا واقع شده و پيش از جهان آخرت كه همين جهان دنيا و باشد براى خداست(
لله ملك السموات والارض
)
له الحمدفى الاولى والاخرة
همه براى اوست. مالك حقيقى اوست. چون قيام جهان وجود از دنيا وآخرت همه به اوست. او قيوم است، او آفريدگار جهان است، لذا مالك حقيقى اوست و قهرا مالك حقيقى كه او شد، تصرف به هر شكل، در جهان، حقيقتا از اوست. اين يك حقيقت توحيدى بزرگ است. توحيد شامل توحيد ذاتى، توحيد صفاتى وتوحيد افعالى است كه در آيه(
وان لنا للاخرة والاولى
.
)
توحيد فعلى و توحيد صفتى صدق مى كند. مالى كه حقيقت اوست ومتصرف واقعا اوست. پس موجوداتى كه يك مالكيت هايى دارند، تصرف هايى درپديده هايى دارند، چه؟ اينها همه به اذن اوست.
اما عملا اين گونه نيست. اعمال مان نوعا دليل بر اين است كه ما اين حقيقت را باور نكرديم. وگرنه اگر كسى اين حقيقت را باور كرده باشد، در تمام تصرفاتش در زندگى، مو به مو دقت خواهد كرد، ببيند خدا در اين مورد چگونه اجازه تصرف داده است. اگر اجاره نداده تصرف نخواهد كرد يعنى تصرف جايز نيست، نارواست، چون خدا اجازه نداده است. اگر به مالكيت حقيقى خدا، ايمان داشته باشيم، بايد خيلى دقت كنيم تا مالكيت نسبت به اين چيز روا باشد خدا اذن داده باشد و اگر اذن نداده باشد ابدا نرويم و آن را تصرف نكنيم و در ملك خود نياوريم. چون ملك دروغى، غصبى و نارواست.
پى بردن به حقيقت عبوديت
آيه اولى مارا به اين حقيقت توجه مى دهد كه مابه دنبال رهنمودهاى او و هدايت او برويم و هدايت او را در تمام زندگى بپذيريم. آيه دوم هم مى گويد مالك حقيقى و متصرف حقيقى در جهان، ذات مقدس اوست كه اين هم به يك معنا همان آيه اول را تاييد مى كند. وقتى مالك به حقيقت اوست پس هر گونه راهنمايى، هدايت، امر و نهى در همه زندگى از آن اوست وانسان بايد تابع او باشد. از اين دو آيه ما حقيقت عبوديت و بندگى را درك مى كنيم. انسان بايد اين دو آيه را در تمام شئون زندگى نصب العين خود قرار دهد و هر عملى كه مى خواهد انجام دهد هر كارى مى خواهد بكند به اين دو آيه توجه داشته باشد،(
ان علينا للهدى و ان لناللاخرة والاولى
)
تا كارها رو به راه شود و انسانى سالم و مستقيم بشود. از اين دو آيه مى گذريم.
(
فانذرتكم نارا تلظى
)
ف اصطلاحا فاى نتيجه، يا فاى تخويف است. دنيا و آخرت مال ماست. بنابراين(
فانذرتكم نارا تلظى
)
من شمارا انذار مى كنم، تخويفتان مى كنم، مى ترسانم تان از آتشى كه زبانه مى كشد و آن آتش دوزخ است. حال اين آيه را هم، به حقيقت دوآيه قبل ضميمه كنيد. حالا اگر شخص به هدايت پروردگار جهان توجه نكرد. رهنمودهاى او را پشت گوش انداخت، تصرفاتش درزندگى، در شئون زندگى خود سرانه بود و ابدا به اذن خدا و اجازه خدا و امر او كار نداشت خود سرانه هر چيزى را خواست ملك خودش كند هر چه را از ملك خودش خواست خارج كند هر گونه تصرفى بكند، وقتى اين گونه شد:(
فانذرتكم نارا تلظى
.
)
به دنبال چنين چيزى، شما را تخويف مى كنم وانذار مى كنم از آتشى كه زبانه مى كشد. و بعد، اين آتش كه زبانه مى كشد مربوط به كيست؟ چه كسى وارد آن مى شود؟(
لايصليها الا الاشقى
،
)
به اين آتش درنمى آيد، اين ناز زبانه كشنده را داخل نمى شود مگر اشقى، آدم هاى(
شقى الذى كذب وتولى
،
)
آن شقى كه آيات حق و عده هاى الهى را تكذيب كرد و از آيات حق رو گرداند، كسى كه حاضر نشد توجهى به آيات حق بكند.(
و سيجنبها الاتقى
،
)
والبته از آن آتش فروزان دور داشته مى شود چه كسى؟ انسان با تقوا، پرهيزگار كه در زندگى با پرهيزگارى و حساسيت زندگى مى كرد. اگر مى خواست در چيزى تصرفى كند، خيلى دقت مى كرد كه مبادا اين تصرفش، ناروا باشد، دور از هدايت الهى و رهنمود خدا باشد. اين شخص، شخص با تقوا وپارسا از آن آتش دور داشته مى شود. حالا اين شخص كيست؟ اوصافش چيست؟(
الذى يوتى ماله يتزكى
،
)
آن شخص با تقوايى كه مال خود را همان گونه كه درآيات قبل گفتيم، در راه خداانفاق مى كند و مى دهد.(
يتزكى
)
و خودرا از رذائل تطهير وپاك مى كند. خود را از پستى ها از بخل و از صفات بد پاك مى كند.(
الذى يؤتى ماله يتزكى
.
)
البته آوردن اين صفات به مناسبت آيات قبل است كه مربوط به انفاق وتزكيه نفس بود.(
ومالاحد عنده مننعمة تجزى الا ابتغاء وجه ربه الاعلى ولسوف يرضى
)
ذيل اين چندآيه مطالبى هست كه بعدا شرح مى دهيم انشاء الله.