جلسه سيزدهم: تأثير هدايت الهى بر زندگى دنيوى و اخروى انسان
پروردگار جهان بهترين راهنما
زندگى هر دو جهان با راهنمايى پروردگار
قرآن بهترين هادى در زندگى
ساده ترين راه هدايت انسان ها
ارتقاء منزلت انسان در پذيرش هدايت الهى
ثمربخشى اعمال با هدايت الهى
(
اعوذبالله من الشيطان الرجيم
)
(
بسم الله الرحمن الرحيم * ان عليناللهدى (۱۲) وان لنالاخرة و الاولى (۱۳) فانذرتكم نارا تلظى (۱۴) لا يصليها الا الاشقى (۱۵) الذى كذب و تولى (۱۶) وسيجنبها الاتقى (۱۷) الذى يؤتى ماله يتزكى (۱۸) ومالاحد عنده من نعمة تجزى (۱۹) الا ابيغاء وجه ربه الاعلى (۲۰) ولسوف يرضى (۲۱)
)
پروردگار جهان بهترين راهنما
براى انسان راهنمايى بهتر و همه جانبه تر و درست تر از راهنمايى پروردگارنيست. خداوند كه آفريدگار انسان و خالق اوست، از هر جهت به ظاهر و باطن او، به جسم و جان او عميقا آگاه است وقهرا صلاح و فساد او را از هر جهت كاملا مى داند. امكان ندارد خداوندى كه ما را آفريده، صلاح و فساد ما را نداند و هدايت و راهنمايى اى بر خلاف مصالح ما بكند. اوبى نياز از هر جهت است. بنا بر اين امكان ندارد براى نفع خود مثلا ما را به راهى دعوت كند وبه راهى هدايت كند. ما را صد در صد براى نفع ما و براى سعادت ما هدايت مى كند.
ذات مقدس او به مقتضاى آيات قرآن كريم و روايات معتبر اسلامى و به مقتضاى ادله عقلى بى نياز است، غنى مطلق است. هيچ گونه نقص و كمبودى در ذات مقدى او نيست كه بخواهد در نتيجه آفرينش و هدايت ما و به راه مستقيم رفتن ما چيزى عايد خود كند و نقص و كمبود خود را جبران كند. اين طور نيست. آفرينش ما و سپس هدايت ما صرفاً براى اين است كه ما به سعادت برسيم و به فوز و رستگارى نائل آييم و او كه از هر جهت به حقيقت ما آشناست و عوارض جسم و جان ما را مى داند و به حالات نفس ما آگاه است خوب مى داند كه ما چگونه هدايت كند و به چه راهى بخواند، همان طور كه خوانده است. بهترين هدايت و عالى ترين راهنمايى از طرف پروردگار جهان، براى قرآن مجيد و عدل آن، اهل بيت معصومين هستند.
زندگى هر دو جهان با راهنمايى پرودگار
پروردگار جهان ما را به خود وانگذارده است، ما را به عالى ترين و جامع ترين هدايتها، هدايت كرده تا در نتيجه بتوانيم در دنيا بهترين زندگى و آرام ترين زندگى را داشته باشيم، كاملا در آسايش زندگى كنيم، واقعا با سعادت زندگى كنيم و پس از آن با سعادت كامل و سلامت مطلق زندگى ابدى داشته باشيم. جز اين نيست. منتها بايد پذيراى اين هدايت شد و براى رسيدن به سعادت و نيل به رستگارى راهى يافت. جز اين راهى نيست. نه اين كه خود را در دنيا به مشقت و زحمت بيندازى، نخورى و نياشامى و يك كارهاى شاق و دشوارى انجام دهى كه واقعا زندگيت در دنيا شقاوت بار باشد. چيزهايى درباره رياضت هاى مرضتان هند مى گويند كه كم و زياد شنيده ايد. در نتيجه آن رياضت ها به كجا مى رسند و چه كسب مى كنند؟ پروردگار جهان ما را به اين صورت هدايت نكرده و نمى خواهد اين گونه تربيت كند. مى گويد برو دانش بياموز آگاهى پيدا كن، انسانى هوشيار شو انسانى بيدار شو و در عين حال خوب بخور، خوب بياشام. قرآن خطاب به انبيا مى گويد: از پاكيزه ترين غذاها و نعمت هاى الهى برخوردار شويد،(
كلوا من الطيبات
)
، از هر چه بهتر است، تناول كنيد، از هر چه بهتر و پاك تر است بپوشد، در هر مسكنى كه بهتر است، سكنا گزينيد. منتها اينها همه با شرايطش براى ما مباح و حلال است.(
خلق لكم ما فى الارض جمعيا
)
. قل من حرم زينة الله التى اخرج لعباده
. چه كسى زينت هاى را كه پروردگار جهان در زمين قرار داده حرام كرده است؟ اين گوهرها، اين فلزات قيمتى را پروردگار جهان براى حيوانات ترتيب داده و قرار داده؟ نه، همه براى ماست. به ما هم ياد داده كه چطور از آنها استفاده كنيم و به چه شكل از آنها برخوردار شويم.
قرآن بهترين هادى در زندگى
در دنيا بهترين زندگى در سايه رهنمودهاى قرآن مجيد و در آخرت هم سعادت وسلامت مطلق در جور پروردگار جهان و در جوار رضا و خشنودى اوست. بدا به حال بنده اى كه اين حقيقت را نپذيرد و از اين راه برگردد و بخواهد به راى ديگر برود.(
ان هذا القرآن بهدى للتى هى اقوم
)
. قرآن به سوى مستقيم ترين راه معتدل ترين طريق، بهترين رويه و روش هدايت مى كند و راهنمايى مى كند زحمت هم ندارد، جان كندن هم ندارد، زندگى را هم نبايد رها كنيم، لازم نيست پلاس بپوشيم، در يك گوشه هم لازم نيست پانزده دفعه، چله بنشينيم و شبانه روز يك مغز بادام بخوريم، نه، زندگى ائمه معصومين عليهم الصلوه و السلام را ببينيم، زندگى شان چطورى بوده، برخوردشان، پوشش شان، مسكن شان، خوراك شان چگونه بوده، خوراكى هاى لذيذ، پاكيزه، خوب، مطبوع، خوشمزه، لباس هاى خوب، مسكن هاى خوب، زندگى آبرومند، مرفه، خوب. البته زمانى، محيطى زندگى خاصى را اقتضا مى كند، يك شكل پوشاكى، يك شكل خانه و يك خواراكى و يك روش مخصوص را اقتضا مى كند كه آن استثناست و مربوط به زمان خاصى است. درست است وضع لباس وجود مقدس على بن ابيطالبعليهالسلام
فوق العاده بسيط و ساده بوده و خيلى ارزان قيمت. خانه هم اصلا براى خودش نساخت، آجرى روى آجرى و خشتى روى خشتى نگذاشت. وضع علىعليهالسلام
از تواريخ معلوم است. اما ساير ائمه معصومين وضع زندگى شان چگونه بود، اينها لباس شان، خوراك شان، مثل على بن ابيطالب بود؟ بى خانه بودند؟ هنگامى كه مشرف شويد، ان شاء الله، به سامرا، آن محلى كه قبر مقدس امام دهم و يازدهم است، آن صحن و سرا و خانه اى كه مى بينيد خانه امام دهم و يازدهم بوده كه هيچ كدام از من و شما نتوانسته ايم در آن نوع خانه بنشينيم. خانه هاى وسيع، گسترده، بزرگ و جاى خوب. على بن ابيطالبعليهالسلام
در زمانى بود و در محيطى بود كه وضع زمان و كيفيت و چگونگى محيط، آن زندگى را اقتضا مى كرد. اين را هم بدانيد كه ائمه معصومين، يك ذره زهدشان از علىعليهالسلام
كمتر نبود. آنها هم زاهد بودند، در اعلى درجه زهد. آنها هم دنيا را همچون علىعليهالسلام
خوب مى شناختند. منتها زهد اين نيست كه كسى پيراهن كرباس بپوشد، زهد به اين نيست كه كسى پلاس به دور خود بپيچد. خوراك خوب، مسكن خوب، با حقيقت زهد منافات ندارد. ديگر ائمه معصومين نيز در زهد و بى اعتايى به دنيا و شناخت نسبت به دنيا با علىعليهالسلام
برابر بودند. منتها مقتضيات زمان اقتضا مى كرد كه علىعليهالسلام
با آن شيوه زندگى كند، ائمه معصومين ديگر به شكلى ديگر زندگى كنند. پس اسلام، خوب خواسته ما را تربيت كند و مبانى و اصول فوق العاده عالى و انسانى داده است. اگر انسان از قرآن روى برگرداند براى تربيت خود، براى تأمين سعادت خود دنبال چه برنامه اى برود، به دنبال چه مكتبى برود و از چه سنت و روشى تبعيت كند كه با سعادت زندگى كند، نشان بدهيد. سراغ داريد؟ ديگر سنت و روش از سنت و روش اهل بيت معصومين و هدايت و راهنمايى از قرآن، جامع تر و عميق تر و عالى تر وجود دارد، مى شود براى انسان پيدا كرد؟ نه، والله.
ساده ترين راه هدايت انسان ها
خوب است انسان حالى پيدا كند، آنگاه پذيرايى و هدايت قرآن مجيد را بپذيرد، و به حقايق قرآن كه خيلى ساده و بسيط هم بيان شده و در خور فهم هر كسى هست، دل بدهد. البته براى اشخاص خاص معناى عميق و معارف تو در تويى هم دارد ولى آنچه براى عموم ضرورت دارد لازم است خيلى روش ساده است. هر كسى مى فهمد درك مى كند. قرآن با بيان ساده خود از طرف پروردگار، راه به تمام معنا مستقيم را براى مردم بيان كرده و در معرض قرار داده است. بياييم بپذيريم، چرا كه تا راهنمايى قرآن را به حقيقت و به جان و دل نپذيريم و به آن عمل نكنيم كارمان درست نمى شود، در بدبختى و كينه توزى، بدبينى و تفرقه زندگى مى كنيم. رهنمودهاى قرآن را به جان و دل و به حقيقت بايد پذيرفت و عمل كرد و نه به بحث و گفتگو. ببينيد قرآن، گذشته از فرد مى خواهد جامعه چگونه باشد. مى گويد مؤمنان برادر يكديگرند:(
انما المؤمنون اخوة
)
. تعبير را ببينيد. مؤمنين برادر يكديگرند. آنگاه روايات اسلامى در بيان اين اخوت را ببينيد. آنجا ديگر بياناتى است و چه مطالبى؟ كه چطور اين اخوت و برادرى را از ريشه و عمق، آن هم با چه لطفى بيان كرده است! اخوت و برادرى براى افراد، پاكى، صداقت، درستى، استقامت، پاكى دل، پاكى نفس و طهارت فكر مى آورد. به چه صورت؟ آيا پاكى دل، طهارت، نفس تزكيه نفس با به چله نشستن، روزانه يك مغز بادام خوردن و به آن قناعت كردن، يا دروه سال را روزه گرفتن، شب ها را در دوره سال بيدار بودن به دست مى آيد؟ نه، با يك كار خيلى ساده. مى خواهى خيلى بنده خوبى باشى و مقرب در پيشگاه حضرت حق، واجبات را به جاى بياور، محرمات را ترك كن، مستحبات و مكروهات را كار نداشته باش. عابدترين مردم كسى است كه فرايضش را انجام بدهد، منتها بكوشد فرايض را با دلى پاك، قلبى درست با صداقت و قلبى پارسا انجام بدهد. گرد محرمات هم نگردد. اين آدم مى شود آدم خوب، خيلى هم خوب، مقرب پروردگار جهان، محبوب خداوند عالم. چنين انسانى با سعادت و خوش و خرم زندگى مى كند مشى اش طورى است كه كسى از او نمى ترسد. مردم به او اطمينان دارند، طورى زندگى مى كند كه مردم از او آزار نبينند. دروغ نمى گويد. اينها چيزهاى بسيطى است، رياضت است و بالاترين نوع رياضت. در عين حال كه خيلى ساده و بسيط است. خلاصه، هدايت قرآن مجيد كه هدايت پروردگار جهان است، هدايت عالى و همه جانبه است در نتيجه دنيا و آخرت انسان را از هر جهت با سعادت و روسفيدى تأمين مى كند و به انسان آسايش و راحتى و خوشى مى دهد. منتها اگر از مسير قرآن از مسير هدايت واقعى منحرف شويد در طول عمر، در تمام شئون زندگى هر قدمى كه بر مى داريد، هر فعاليتى كه مى كنيد، هر حركتى و سكونى كه داريد، عدوانى و غاصبانه است.
ارتقاء منزلت انسان در پذيرش هدايت الهى
(
تن لنا للاخرة و الاولى
)
جهان از آن خداست، ملك حقيقى اوست و تمام تصرف به حقيقت از آن اوست. اگر مى خواهى در جهان خدا زندگى كنى و از نعمت هاى خدا برخوردار باشى و آن نعمت ها برايت حلال باشد و روا، نه ناروا، بايد به دنبال هدايت خدا و فرمان او بروى و به فرمان او زندگى كنى تا خوردنت، پوشيدنت، مسكنت، حرف زدنت، هر كارى كه مى خواهى بكنى، حلال باشد و مجاز. يعنى اگر تصرفات جز اين باشد، هر گونه تصرفى مى كنى، غاصبانه است. در فقه اسلامى مى گويند: جان و مال و ناموس و هيچ چيز كافر محترم نيست. اين يك موضوع معروف در فقه اسلامى است چرا؟ مگر مؤمن چه فرقى با او دارد؟ او هم كه انسان است. چطور جان مؤمن، ناموس مؤمن، حيثيت و آبرو و مال مؤمن محترم است، نمى شود به آن دست درازى كرد. اما كافرانى كه غير از اهل كتاب هستند، خون شان، مال شان، زن شان، بچه شان، زندگى شان، اموال شان به هر شكل و هر صورت احترام ندارد. چرا؟ چون كافر ذى حق نيست، تمام تصرفاتى كه مى كند غاصبانه است و ناروا. چون به اذن خدا نيست، چون به راه خدا نمى رود تا در اين تصرفات مأذون باشد. لذا در تمام لحظات زندگى، متعدى است و متجاوز و با دشمنى و غاصبانه زندگى مى كند، هيچ چيز او هم احترام ندارد.(
ان لنا للاخرة و الاولى
)
بنا بر اين اگر انسان هدايت پروردگار جهان را پذيرفت، خيلى موضوع مهمى است. در آفرينش قدرى پيدا مى كند، منزلت و موقعيتى پيدا مى كند. ولى قدر و منزلت و موقعيتش هم روشن است، چون در رابطه با مبدأ هستى است. در رابطه با خداست كه همه موجودات تكوينى در رابطه با او هستند. مؤمن كه در جهان زندگى مى كند با همه موجودات جهان هم صدا و هم دوش است، عملش با همه موجودات جهان واكنش دارد، نسبت به همديگر انعكاس دارد. مؤمن كه در جهان زندگى مى كند با همه موجودات هم صداست، چون همه موجودات تسبيح او مى گويند. منتها با اين امتياز كه مؤمن اين كارها را با اختيار، آزادى و شعور ويژه انجام مى دهد، اما حيوان شعور و اختيار و از روى غريزه و هدايت تكوينى اين كارها را انجام مى دهد. پس انسان مؤمن در جهان چنين موقعيتى دارد.
ثمر بخشى اعمال با هدايت الهى
چرا آدم هدايت خدا را نپذيرد؟ چرا سركشى كند؟ به راهى جز راهى كه خدا مقرر كرده برود تا در نتيجه در دنيا غريب باشد؟ چطور غريب باشد؟ آدم غير مؤمن، خدانشناس، آدمى كه به هدايت الهى هدايت نشده و به راه خدا نمى رود، از جهان جداشت. نه تنها از خدا دور است، از جهان هم جداست غريب به تمام معناست و دور است. عجيب دور است! هيچ موجودى با او هم صدا و هم دوش نيست، هيچ موجودى با او همگام نيست. عجيب جداست! در روايات مى گويند كوشش هر انسان هنگامى ارزشمند است و مزد دارد و براى آن شخص كوشش كننده نتيجه مى دهد كه بر اساس ايمان و رابطه با خدا باشد. آدمى كه با خدا رابطه ندارد، بر اساس ايمان و هدايت خدا كار نمى كند، غريب است، از همه موجودات جداست، با هيچ كدام همگام نيست و با موجودات پيش نمى رود. لذا اعمالش هيچ ارزشى ندارد، به جايى مربوط نيست و هيچ نتيجه اى از عملش نمى گيرد. اما مؤمن اين طور نيست. ما غافليم از اين كه هدايت الهى چه ارزشى دارد و چه حقيقتى است.
اگر ما هدايت او را بپذيريم تا چه حد براى سعادت ما در دنيا و آخرت مؤثر است؟ هيچ عاملى جز هدايت الهى و جز پذيرش هدايت او براى سعادت آخرت وجود ندارد.(
ان علينا للهدى و ان لنا للاخرة و الاولى
.
)
در انسان بيم و اميد، خوف و رجا دو حالت عجيب است و از آنجا كه خداوند حالات انسان را مى داند گاهى براى اين كه مؤمنين يا مردم و عموماً توده ها دعوت او را بپذيرند، به بشارت و مژده و نويد دادن مى خواهد روح اميد را در آنها بپروراند تا بلكه از اين راه دعوت او را بپذيرند. خداوند دل ندارد كه بگوييم نسبت به بندگانش دلسوز است، ولى رحيم است، مهربان است، فوق العاده مهربان است. اگر از اول آفرينش تا آخر آفرينش، رحمت او را صد بخش كنيم، يك بخش آن يك صدم آن، در جهان وجود پخش شده، تمام اين رحمتها، انصافها و مهربانى هايى كه در جهان مى بينيد همه و همه از آن يك بخش از صد بخش رحمت خداست. نود و نه بخش ديگرش منحصراً نزد خود خداست و به آن نود و نه بخش، خداوند با ما رفتار مى كند. ببينيد رحمت او در چه حدى است و قيامت كه مى شود آن يك بخش را هم اضافه مى كند به نود و نه بخش و با تمام رحمت خود با مردم آنجا معامله مى كند. مگر مى شود پروردگار مردم را رها كند كه هر كار مى خواهند بكنند؟ خير! او رحيم است مهربان و عطوف است. گاهى به نويد دادن، مژده و بشارت دادن، مى خواهد اميدى در دل مردم ايجاد شود، اگر اميدى هست تقويت بشود، رشد داده شود. بلكه به اين وسيله بيايند و دعوت انبيا و رسل را بپذيرند و گاهى به مقتضاى حال، به عنوان تخويف و بيم دادن و ترساندن مى خواخد دعوتش را بپذيرند، تا شايد اشخاصى از اين جهت بترسند و در آنها بيمى ايجاد شود، آن بيم و ترس شان ايجاب كند كه بيايند به طرف حق و دعوت حق را بپذيرند. آن بشارت و مژده دادن و تخويف و بيم و ترس را هم با تعبيرات گوناگون و عبارات مختلف در قرآن مشاهده مى كنيد. اينجا هم پروردگار جهان به اين صورت، تخويف و بيم داده است:(
فانذرتكم نارا تلظى
)
بيم مى دهم شما را، انذار كردم شما را به آتشى كه زبانه مى كشد. آن هم چطور زبانه مى كشد، با چه شدتى، غرشى و قدرتى! هنگامى كه خزينه دار دوزخ، مالك، نهيب مى زند به دوزخ آن طور كه على بن ابيطالبعليهالسلام
در بعضى از خطبه هايش مى فرمايند، اين دوزخ زير و زبر مى شود، غرش مى كند، زبانه مى كشد
. آتشى كه زبانه مى كشد كه مراد آتش دوزخ است. انذارتان مى كنم، بيمتان مى دهم. اين يك وعيدى است كه به راستى حق است، خلفى هم در آن نيست.(
ربنا انك جامع الناس ليوم لاريب فيه ان الله لا يخلف الميعاد
)
. پروردگار تو جامع ناسى، گرد آورنده مردم براى روز قيامت، روزى كه شك و ترديدى در آن نيست. چون اين جهان گذراست و قيامت مى آيد، آمدنش حتمى است.(
كل ما هو آت قريب
)
، و در جاى ديگر:(
و يرونه بعيدا
)
و در حالى كه،(
و نراه قريبا
)
، نزديك است. پس شما را انذار مى كنم و بيم مى دهم.(
لا يصليها الا الاشقى
)
در نمى آيد به آتش، داخل آن آتش كه زبانه مى كشد نمى شود مگر اشقى، آدم خيلى(
شقى
.
الذى كذب و تولى
)
آن اشقى آن آدم بدبخت كه تكذيب كرد و روى گرداند. شخصيتى چون رسول اكرم آمد در خانه آن مرد و فرمود اين درخت خرمايى را به من واگذار، و من از خدا مى خواهم كه خداوند در بهشت، درخت خرمايى به تو عطا كند يا يك نخلستان در بهشت به تو بدهد. او باور نكرد و تكذيب كرد، روى گرداند و گفت: نه، و بنا به بعضى روايات اين قدر آدم پستى بود كه احياناً خرمايى اگر از درخت مى افتاد و بچه هاى فقير آن را بر مى داشتند، از دست شان مى گرفت و اگر در دهان گذارده بودند، انگشت داخل دهان مى كرد و خرما را در مى آورد
. سخن حضرت رسول را قبول نكرد و گفت: اين درخت خرما در بين همه درختان نخل من تك است و بهتر است و حاضر نشد، بخل ورزيد، وعده الهى را باور نكرد، تصديق نكرد و روى گرداند.(
الذى كذب و تولى
،
)
تكذيب كرد، تولى كرد و اعراض كرد و روى گرداند از رسول اكرم و از وعده الهى، و حاضر نشد.(
و سيجنبها الاتقى
)
پس آتش دوزخ كه زبانه مى كشد و پروردگار جهان به آن آتش مردم را بيم مى دهد، اين آتش براى آدم هاى شقى است، براى آدم هاى كافر است. كسانى كه در دنيا دعوت انبيا را نپذيرفتند، زير بار هدايت نرفتند و روى گرداندند. حال، روى گرداندن ها مختلف است. گفتند ما خود رويه و روش داريم، راه ما راه مستقيم و درستى است. خودمان عقل داريم. هر گروهى به شكلى، به بهانه اى، راهنمايى انبيا و دعوت پيامبران را رد كردند و زير بارش نرفتند. در دنيا گرفتار هميشه در عسر و ناراحتى، سختى و دلهره، وحشت و در زد و خورد و در آخرت هم گرفتار اين نارى كه زبانه مى كشد. ولى در عين حال گروه ديگرى هستند كه دور داشته مى شوند از آن آتش، آدم هاى باتقوا، پارسا، انسان هاى پاك كه خود را تزكيه كردند، نفس و دل و افكارشان را تطهير كردند و اينها هم در آخر كار، كارشان به جايى مى رسد كه در نهايت رضا و خشنودى هستند. شرحش در آيه آخر سوره است كه بعدا بيان مى كنيم، انشاء الله.