جلسه سوم: گوناگونى تلاش انسان ها (۱)
تفاوت در سعى و كوشش مردم
تفاوت انسان ها در نتيجه شرايط متفاوت
اراده انسان در تغيير تفاوت ها
استفاده صحيح از اختلاف ها و تأثير آن بر جامعه
خريد و فروش نفس
مصداق عينى خريد و فروش نفس
(
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
)
بسم الله الرحمن الرحيم * و الليل اذا يغشى (۱) و النهار اذا تجلى (۲) و ما خلق الذكر و الانثى (۳) ان سعيكم لشتى (۴)
ظاهر اين آيات اين است كه بعد از قسم و سوگند خداوند به شب، هنگامى كه فضا را مى پوشاند و تاريكى و ظلمتش جهان را، جهان مربوط به خودش را، مى گيرد، و بعد از سوگند به روز، هنگامى كه نمايان مى شود و تجلى مى كند، و سوگند به آن قدرت و نيرو و حكمت باهره اى كه مرد و زن را آفريد، جواب قسم ذكر مى شود كه تقريبا همه مفسران يا اكثر مفسران گفته اند اين جمله جواب قسم است. منتها شرح و توصيفى براى آن نداده اند كه چگونه و به چه معنا جواب قسم است و چگونه مى توان اين جواب را براى آن سوگندها توجيه كرد.
موضوع سعى و كوشش مردم، موضوع واضح و روشنى است و تفاوت در سعى وكوشش مردم هم طبيعى است. براى همگان محسوس و آشكار است. روى چه ملاكى پروردگار جهان اين طور سوگند ياد مى كندكه سعى و كوشش شما مختلف و گونه گون است. ظاهرا اين طور به نظر مى رسد كه اين مطلب نياز به قسم و سوگند ندارد، چون مطلبى نيست كه انسان در آن شك يا ترديدى داشته باشد يا كسانى موضوع اشكالى كرده باشند، شك و ترديدى داشته باشد تا پروردگار جهان براى اثباتش اين طور با شدت سوگند ياد كند. كسى كه مشغول خوردن غذاست مى داند كه غذا مى خورد و خود مى داند كه چه مى كند، در صورتى كه بگوييم به فلان و بهمان شما را قسم مى دهم كه آيا غذا مى خوريد، اين قسم به اين سادگى موردى ندارد و شايد بشود گفت درست نيست. قسم در موردى ياد مى شود كه موضوعى مورد شك و ترديد است و كسى در آن اشكالى دارد و برايش محرز و مسلم نيست. در اين موارد انسان قسم ياد مى كند كه نه، مطلب اين گونه نيست.
تفاوت در سعى و كوشش مردم
شك و ترديدى نيست، سعى و كوشش ما انسان ها با هم تفاوت دارد. هركسى از لحاظ كميت و كيفت به گونه اى تلاش مى كند و به گونه اى تلاش مى كند. مطلب روشنى است. بر هيچ پوشيده نيست. مبناى قسم خداوند براى اين موضوع را بعد عرض مى كنيم.
تفاوت در سعى و كوشش مردم مبنا و اساس دارد. گر چه براى بعضى خيلى روشن و واضح نيست. سعى وكوشش انسان نتيجه اراده انسان، نتيجه تصميم عزم، ميل ورغبت و هدف و انگيزه اى است كه در انسان وجود دارد. قهرا عمل انسان و تلاش وكوشش او براساس اين انگيزه ها، هدف ها، خواسته ها، اراده ها، ذوق و سليقه ها، تمايلات، عادات و رسوم زندگى متفاوت است و اصول و مبانى اين سعى وكوشش، در وجودانسان ها مختلف است. بدون شك اين تفاوت، در عمل و كار مردم است و آن را گوناگون مى كند. علت و سبب كارها، آن انگيزه ها و هدف ها و خواسته ها و ميل و رغبت هايى است كه در وجود ماست، آن هم موجب مى شود كه كارها مختلف شود. همان طور كه مى بينيد كسى با سرعت بيشتر و كس ديگر قدرى كندتر كار مى كند، شخصى روى يك هدف و شخص ديگر روى هدف بر خلاف آن هدف كار مى كند و هكذا. اين اختلاف اصولا يك اختلاف خلقى و جلبى است. مردم متفاوت و گوناگون آفريده شده اند، مثل ساير پديده هاى طبيعى، مثل گياهان و درختان كه مختلف آفريده شده و مى شوند، حيوانات مختلف آفريده شده و مى شوند و حتى معدنيات و جمادات هم متفاوت اند و اين اختلاف طبيعى و قهرى است. چون عواملى كه براى به وجود آمدن اين پديده ها فعاليت مى كنند و كار مى كنند عواملى كه با هم فعل و انفعال دارند و در نتيجه فعل و انفعالشان پديده اى به وجود مى آيد، آنها هم مختلف اند.
شما گياهى را در نقاط مختلف زمين فرض كنيد، در فصل هاى مختلف از تابش خورشيد و حرارت خورشيد گرفته تا خود زمين و خصوصيات زمين و آب و هوا و عوامل ديگر متفاوت مى شود بدون شك اين عوامل پديده را در هر محل به يك صورت پديد مى آورد حال آن كه همين پديده در محل ديگر و در شرايط ديگر هر چند با تفاوت اندك به صورت ديگر با اثر و خاصيت ديگرى است. اين اختلاف، هم كمى است و هم كيفى. آيا رشد ونمو و ميوه اى كه يك نوع گياه مى دهد، گلى كه يك نوع گياه دارد در هر باغچه اى، در هر باغى در هر نقطه اى از زمين يكنواخت است؟ نه، به يقين متفاوت است. گل شمعدانى يا گل داوودى در مناطق مختلف، هر چند مناطقى كه به هم نزديك باشند و خيلى با هم فاصله نداشته باشند، رشد ونمو، شادابى، طراوت و گل شان با همديگر متفاوت است. تفاوت هاى فراوانى هم دارد. در صورتى كه بذر به حسب ظاهر يك بذر است، گر چه خود اين بذرها هم از لحاظ طبيعت مختلف هستند. همين شرايط متفاوت در به وجود آمدن اين شاخه گل در منطقه ها و آب هواهاى مختلف باعث اختلاف زيادى در اين پديده مى شود كه امرى طبيعى است.
تفاوت انسان ها در نتيجه شرايط متفاوت
انسان نيز همين طوراست. تمام حيوانات و موجودات زنده ديگر هم اين حساب را دارند. انسان هم همين حساب را دارد. انسان در شرايط فراوانى تكوين پيدا مى كند و به وجود مى آيد واين شرايط فراوان، به طور شگفت انگيزى با همديگر اختلاف دارند. به مراتب، اختلاف شرايط و محيط پديد آمدن يك فرد با شرايط و محيط پديد آمدن گياه فرق دارد. شرايط پديد آمدن يك انسان و محيط پديد آمدنش عجيب حساس است. منطقه، زمين، هوا، گرما، سرما، فصول مختلف، عادات و رسوم مختلف هرجامعه، خصوصيات تغذيه از لحاظ كم و كيف، عجيب در انسان اثر مى گذارد و از همه اينها مهم تر، حالات روحى، روانى، فكرى و حتى جسمى پدر و مادر، طرز تغذيه مادر، موضوع اختلاف مادر در مدتى كه بچه در رحم مادر است، اثر زياد مى گذارد، اثرهاى متفاوت و مختلف. اينها چيزى است كه امكان ندارد انسان بتواند روى آن حساب دقيقى بكند. عوامل و شرايط واسباب و مقدماتى كه براى به وجود آمدن يك انسان مؤثرند و كار مى كنند، عجيب اثر دارند و تفاوتشان از جهات مختلف در چگونگى پيدايش كودك اثر مى گذارد. در آفرينش، شرايط و مقدماتى كه براى يك انسان مقرر است و ايجاب مى كند يك فرد انسان، يك زيدى، به وجود بيايد با شرايط و مقدماتى كه براى ايجاد يك عمرو معتبر است و سبب مى شود عمرو به وجود بيايد، متفاوت است. نمى تواند بگوييد اين شرايط از هر جهت با هم برابر و مساوى است، امكان ندارد. خواه ناخواه اين اختلاف شرايط، اختلاف اسباب و مقدمات كه قابل شمارش هم نيست، قهرا سبب اختلاف پديده انسان مى شود. لذا مى بينيد افراد انسان از لحاظ جسم، از لحاظ سيما، شكل و همه خصوصيات جسمى و همچنين از لحاظ خصوصيات فكرى، روحى، ذوق و سليقه استعدادهاى درونى، شعور و درك با هم متفاوتند و تفاوتى عجيب دارند. بدون شك وقتى اين تفاوت ها به طور طبيعى در وجودانسان است، اعمال انسان، سعى و كوشش انسان و كارهاى هم از جهات مختلف با همديگر فرق مى كند. اين يك امر طبيعى و روشن است.
اراده انسان در تغيير تفاوت ها
منتها فرقى ميان انسان و حيوان و گياه و مثلا فلزات و گوهرها و چيزهاى معدنى است. چه فرقى؟ آن فرق اين است كه اختلاف شرايط، عوامل، محيط، بذرها و دانه هاست كه پديده ها را مختلف به وجود مى آورد به طورى كه آن پديده را نمى شود از طبيعت خود و از ذاتش در تغيير داد. اما انسان مى تواند آن طبيعت و سرشت و اختلاف شرايط در پديد آمدن خود را، به اراده خدا، به يك شكل خاصى يا به يك طبيعت خاصى تغيير دهد. اين مهم است و اين تغيير دادن به اختيار و آزادى و اراده خود انسان است.
آدمى بدون ترديد در نتيجه شرايط و عواملى بخيل مى شود، كه اين صفت در ذات و سرشت و طبيعت اوست اين شرايط يكى دو تا نيست اين شرايط شامل پدر و مادر، محيط زندگى، و حتى طرز تغذيه مى شوند، ممكن است يك انسانى با طبيعت و سرشت جبن و ترس تكوين بشود، يك آدمى در نتيجه شرايط و مقدماتى با سرشت علوطلبى، بزرگى طلبى، تكبر، استعلا آفريده بشود. اما مى توان بخل را از وجود كسى كه با سرشت بخل تكوين شده، برداشت. مى توان با كمك گرفتن از تربيت، انسانى واقعا جواد، سخى، بذال و كريم ساخت. آدم جبان و ترسويى را كه ترس جزو سرشتش است مى توان با تربيت درست، به يك آدم شجاع و به تمام معنى قهرمان تبديل كرد و هكذا.
استفاده صحيح از اختلاف ها و تأثير آن بر جامعه
افراد بشر از لحاظ جسم و خصوصيات جسم از لحاظ روح و خصوصيات روح با يكديگراختلاف دارند. ولى در عين حال، مى توان اين اختلافات را جمع و جور كرد. مى توان اين اختلافات را با يك عامل به هم ربط داد، به طورى كه اثر بد و سوء در مردم و در جامعه نگذارد. اگر جامعه، جامعه توحيدى شد، اگر عامل توحيد، يگانه پرستى و ايمان و البته در سايه آنها تربيت درست و ارشاد صحيح وجود داشت، اگر مردم بر اساس توحيد زندگى كردند و برنامه هايشان بر اساس توحيد ريخته شد و ارشاد و تعليم تربيت و ساير شئون زندگى اجتماعى و فردى بر اساس ايمان و گرايش به خدا شد، تعدادى از آن اختلافات طبيعى از بين مى رود و اختلافات باقيمانده مضر نيست، نه براى افراد و نه براى جامعه. چون اگر اختلافات بر اساس ايمان و توحيد و گرايش به خدا تصور شود، آن دامنه اختلافات برچيده مى شود. كسى اگر ذوق و سليقه خاصى داشت، آن ذوق و سليقه خاص را در يك محدوده اى قرار مى دهد كه با اساس توحيد و گرايش به خدا و مصالح اجتماع و اسلام بسازد و وفق بدهد، ديگران نيز به همين طريق. قهرا اين اختلاف كه امرى طبيعى است اثر سوئى نمى گذارد. انسان به اختيار خود مى توانداين كار را بكند، آزاد است و قدرت هم دارد. اما اگر اين اختلافات طبيعى و خلقى و قهرى بر اساس ايمان و عامل يكتاپرستى و تربيت صحيح هدايت نشود، آثار سوء و شوم و نتيجه هاى فوق العاده زشتى در جامعه براى افراد و جامعه به بار مى آورد. مطلب خيلى روشن و بسيار واضح است. منتها مهم اين است كه انسان با دورانديشى درست و عميق، با هوشيارى كامل و بينش عرفانى درست به حقايق بنگرد، روى زندگى و نتايج زندگى حساب كند و در نتيجه حساب و بررسى درست، خود را در آن جرگه اول و وصف اول درآورد. در صدد اصلاح خود برآيد در صدد تربيت و تزكيه خودو همچنين جامعه اش برآيد تا اختلافات نتيجه سوء ندهد و اثر بدى نگذارد، نه روى خود او و نه روى جامعه.
خريد و فروش نفس
روايات و مطالب زياد است، ولى خيلى مختصر و فشرده عرض مى كنيم روايتى نبوى است كه از طريق اهل سنت نقل شده و اگر از طريق شيعه هم با اين تعبيرى كه عرض مى كنم، نقل شده، بنده تا به حال به آن بر نخورده ام مبادا اينجااعتراض كنيد كه راوى روايت، سنى است! چون رواياتى كه راوى سنى دارند، متفاوتند. يك وقت يك روايتى مضمون غير قابل قبولى دارد، البته آن موقع مى گوييم راوى سنى است و زير بار آن هم نمى رويم. مگر اين كه يك روايت معتبرى باشد و توجيه كنيم. اما اگر يك روايتى با رواى سنى، مطلب معقول و كاملا صحيحى دارد كه با مبانى شيعه و روايات شيعه وفق مى دهد، ديگر راوى سنى باشد مهم نيست. راوى هركس مى خواهد باشد. روايت اين است كه رسول اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
فرمودند:(
الناس غاديان فمبتاع نفسه فمعتقها و بائع نفسه فموبقها
)
. غاديان تثنيه غادى است و غادى اسم فاعل از غذا است. البته يعنى هنگام صبح به كارى يا عملى مشغول شدن، يعنى هنگام صبح به راهى رفتن و مشغول شدن. غدا زيد يعنى زيد صبح مشغول فعاليت و كار شد و به دنبال فعاليت و كوشش رفت. اسم فاعل غذا مى شود غادى. منتها خود غذا براى مطلب رفتن و سعى وكوشش مى آيد. غادى در اين روايت هم به همين معناست، غادى يعنى كوشا. معناى اجمالى و معروف غادى مى شود كوشا. (الناس غاديان) يعنى مردم دو جورند، مردم در كوشا بودن شان، در كار فعاليت شان و در زندگى شان دو نوع اند، (فمبتاع نفسه فمعتقا و بائع نفسه فموبقها) يك گروه، گروهى هستند كه خريدار نفس خويشند و بنابراين چون نفس خود را خريدند، نفس خود را آزاد كردند و حرند. گروه ديگر، (بائع نفسه،) يعنى نفس خود را مى فروشند و نفسشان را نمى خرند، بلكه مى فروشند. (فموبقها) يعنى فمهلكها، پس اين افراد خود را نفس خود را هلاك كرده و به هلاك انداخته اند. خريدن نفس و در نتيجه آزاد شدن يعنى چه؟ يعنى نفس را از هوا و هوس و شهوت و دنيا و پيرايه هاى دنيا و جمال دنيا و اين چيزها خريدن. يعنى نفس را خريدن و به اين چيزها نفروختن. بعضى مواقع در اصطلاح مى گوييم فلانى خودش را به پول فروخته است، فلان دانشمند خود و دانشش را به دنيا فروخته، به هواو هوس فروخته، به جاه و مقام فروخته، اين طور نمى گوييم؟ در مقابل يك نفر هم خود را خريده، خود را مى خرد. دنيا را به او بدهيم كه در عوض او را بخريم مى گويد نه، من خود را نمى فروشم. به او مى گوييم فلان پست و مقام را به تو مى دهيم، مى گويد نه، من خودم را نمى فروشم. من خودم را از اين چيزها خريده ام. حال آدمى كه خودش را از مال دنيا، از پست و مقام، شهرت، منيت و نام خريده، خود را از پيرايه و تجملات دنيا خريده، اين آدم چطور آدمى است؟ او انسانى است كاملا آزاد، پس نفس خود را آزاد كرده است.
مصداق عينى خريد و فروش نفس
غلامى از طرف عثمان، كيسه اى زر را با شرايطى براى ابوذر غفارى آورد. بسيار تأكيد كرد و قسم خورد كه اين مال ها، مال خالص عثمان است، مال بيت المال نيست مى دانيد على بن ابيطالب به حكامش دستور مى دهد، وقتى براى من نامه مى نويسيد، با قلمى بنويسيد كه سر قلم هر چه مى شود نازك تر باشد و هنگامى كه روى كاغذ چيزى مى نويسد، مطالب فضول و مطالب زياد، توضيح واضحات و كلام زائد ننويسيد همچنين مطالب را فشرده بنويسد، يك خط در ميان نيز ننويسيد البته طورى كه خوانا و روشن باشد. سطور نزديك هم باشند كه خيلى كاغذ و مركب و جوهر مصرف نشود. چرا؟ در آخر علتش را مى گويد. على بن ابيطالب مى فرمايد براى اين كه بيت المال مسلمانان نمى تواند اين گونه ضررهارا تحمل كند. بيت المال مسلمانان اين نوع ضررها را نمى تواند به دوش بكشد وقتى يك حاكمى، يكى از عمال، مى خواهد نامه بنويسد، على بن ابيطالب اين گونه به او دستور مى دهد
. عثمان به واسطه اين غلام به ابوذر قسم مى دهد كه اين مال شخصى خودم است. مال بيت المال نيست كه شمااحتياط كنى تورع كنى و اين شرط را نيز مى گذارد كه اگر ابوذر اين مال را پذيرفت، تو اى غلام، آزادى! ابوذر هم در آن موقع اتفاقا چيزى در بساط ندارد. تنها يكى دوتا قرص نان جو خشك، زير يك پلاسى يك گوشه اتاق. غلام آمد و كيسه زر را جلوى ابوذر نهاد و پيغام را رساند. ابوذر در جواب فرمود من نيازى به اين كيسه زر ندارم، فعلا دو قرص نان جو در اين سفره دارم و غنى وبى نيازم. كيسه زر را بردار و ببر. آن را به كسى بدهيد كه احتياج دارد. غلام به ابوذر گفت: اى ابوذر، اين مال خالص عثمان است، مال شخصى اش است مربوط به بيت المال نيست. بپذيريد. ابوذر گفت: گفتم نيازى به آن نيست. نمى خواهم، بردار و ببر. غلام گفت: آقا، عثمان قول داده كه اگر شما اين زر را بپذيريد مرا آزاد مى كند. بياييد و به اين جهت اين زر را قبول كنيد. ابوذر فرمود: نه اين هم درست نيست. تو را آزاد كند، آن وقت قيد اسارت و بردگى به گردن من بيفتد، آن وقت من به يك كيسه زر به عثمان فروخته شوم؟ من اين كار را نمى كنم
. اين معناى فروختن خوداست. اما، آدمى كه خود را از اين چيزها خريده، مثل ابوذر غفارى آزاد است. نمى دانيد آزادى چيست، آزادى نفس، آزادى روح، آزادى فكر، در بند كسى نبودن در اسارت كسى نبودن البته منظور اسارت به ناحق است. ما اكنون، در بند ايمان، توحيد، خدا، پيامبران و در اسارت قرآن و احكام اسلاميم. اينها را نمى گويم. بند و اسارتى كه بر خلاف شئون انسانى باشد، قيد و بندى كه بر خلاف كرامت انسانى باشد. آخر، تو اى انسان! چرا بايد خود را به فردى بفروشى. چرا بايد خود را به جاه و مقامى بفروشى. چرا بايد خودرا به هوا و هوس بفروشى. چرا بايد خود را به دو سه شاهى بفروشى. اينها به كرامت انسان ضربه مى زند، اينها بد است.
اگر انسان بخواهد چيزهايى كه در سرشتش به وديعت نهاده شده و در همه افراد هم به اختلاف نهاده شده است درست كند بايد خريدار خود باشد. خود را بخرد تاانسان آزادى باشد. آزاد مرد باشد و حاضر نشود خود را به هيچ قيمتى بفروشد. چه كنيم كه چنين روحيه اى پيدا كنيم. روحيه اى پيدا كنيم كه بتوانيم به اين شكل خودمان را خريدار باشيم و خودمان را خريدارى كنيم و به تمام معنا بشويم انسان آزاد و از قيد و بندها رسته. همه بدبختى ها در آنجاست كه انسان خود را بفروشد. وقتى كسى خود را فروخت، ذلت و پستى، بردگى، انحطاط، چاپلوسى، تملق، دروغ، حيله، نيزنگ، كلك، فرومايگى و ديگر هر چه بگوييد پشت سرش مى آيد. اما، اگر خود را خريدار است و خود را خريده، آزاد است. تمام صفات پسنديده، شهامت، شجاعت، صداقت، راستى، درستى، صفا، حقيقت و استقامت همه اينها پشت سرش است. اين كمال بزرگى و شرافت و كرامت براى انسان است. پس مساعى انسان ها، اعمال شان و سعى و كوشش هايشان با يكديگر متفاوت است و اين امرى طبيعى و خيلى وجدانى و محسوس است. منتها اين كه پروردگار جهان روى اين موضوع به اين شكل سوگند ياد فرموده كه قسم به شب، و قسم به روز، قسم به آن قدرت و نيرو و حكمتى كه مرد و زن را آفريده به درستى كه سعى و كوشش شما گونه گون و مختلف است. اين به چه معناست؟ اينها را بايد چگونه توجيه كرد؟ عرض كردم سوگند براى چيزى خورده مى شود كه انسان نداند، در آن شكى باشد، ترديدى باشد، اشكالى باشد، براى اثباتش قسم مى خورند. اين مطلبى ثابت و مسلم است. چرا پروردگار جهان روى اين موضوع قسم ياد كرده است؟ اين موضوع را انشاء الله بعدا عرض مى كنيم.