تفسیر سوره لیل

تفسیر سوره لیل0%

تفسیر سوره لیل نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر سوره لیل

نویسنده: شیخ علی آقا نجفی کاشانی
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 19430
دانلود: 3844

تفسیر سوره لیل
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 21 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 19430 / دانلود: 3844
اندازه اندازه اندازه
تفسیر سوره لیل

تفسیر سوره لیل

نویسنده:
فارسی

كتاب حاضر با استفاده از درس هاى تفسير مرحوم آيت الله حاج شيخ على آقا نجفى كاشانى تهيه شده است.
شيوه تفسيرى ايشان قرآن به قرآن و با استفاده از روايات و با تأكيد بر نكات اخلاقى بود. سوره ليل در 17 جلسه در سال 1361 تفسير شده است براى تهيه اين كتاب سبك و سياق بيانى حفظ شده و تنها ويرايش اندكى به منظور تبديل عبارات گفتارى به نوشتارى صورت گرفته است.

جلسه هفتم: اهميت انفاق و شرايط آن

بيان فضايل اهل بيت در اشعار عبدى

علامت شيعه: تصديق گفتار با عمل

تقوا در آيه، اشاره به مال حلال است

ايمان و عمل صالح در آيات قرآن

تأثير ياد خدا در زندگى

بى ايمانى و سختى زندگى

اثر انفاق بر اجتماع و مردم

انفاق بدون انتظار سپاسگزارى

( اعوذ بالله من الشيطان الرجيم )

( بسم الله الرحمن الرحيم * فاما من اعطى و اتقى (۵) و صدق بالحسنى (۶) فسنيسره لليسرى (۷) و اما من بخل و استغنى (۸) و كذب بالحسنى (۹) فسنيسره للعسرى (۱۰) و ما يغنى عنه ماله اذا تردى (۱۱) )

بيان فضايل اهل بيت در اشعار عبدى

يكى از شيعيان بزرگ و اصحاب عالى قدر امام ششمعليه‌السلام به نام سفيان پسر مصعب، ملقب به عبدى كه در السنه به عبدى معروف است، از شعراى بزرگ شيعه است و اشعار فراوانى دارد. ظاهرا قطعى و مسلم است كه تمام اشعارى كه وى در فضائل و مناقب اهل بيت عليهم الصلوه و السلام سروده است و احيانا در مرثيه اين خاندان، اشعارى محكم و آموزنده است. در روايت معتبرى از امام ششمعليه‌السلام نقل شده كه به شيعيان خطاب كرده اند كه اى شيعيان ما( علموا اولادكم شعرا عبدى فانه على دين الله (۶۰) ) ، كه همين كلام امام ششم براى بيان جلالت و بزرگوارى عبدى بس است. حضرت فرمودند: به فرزندان تان شعرهاى عبدى را تعليم كنيد، به آنها ياد بدهيد، زيرا عبدى، بر دين خداست. يعنى مسلمانى است مستقيم و مسلمانى است صحيح العقيده و قطعا اشعارش بر مبناى ايمان و اعتقاد درست است. اگر كسى شرح حال عبدى را خواست، مدرك خيلى نزديك و معروف، جلد دوم كتاب شريف الغدير تاليف علامه بزرگوار و دانشمند مجاهد، مرحوم علامه امينى است. در اين كتاب تا حدودى احوال عبدى ذكر شده و قسمتى از اشعار و قصائدش به تناسب نقل شده است. البته شرح حال بسيار اجمالى اش در الكنى و الالقاب از مرحوم حاج شيخ عباس قمى اعلى الله مقامه الشريف نيز هست(۶۱) . در بحار نيز احوال عبدى به مناسبت اين كه از اصحاب امام ششمعليه‌السلام بوده ذكر مى شود. نوعا وقتى انسان به اشعار عبدى مراجعه مى كند، مى بيند تقريبا مضمون رواياتى است كه از ائمه معصومين درباره فضايل و مناقب اين خاندان رسيده و او به شعر در آورده است. مثلا روزى خدمت امام ششمعليه‌السلام مى آيد و از حضرت درباره تفسير اين آيه سوره اعراف، و على الاعراف رجال يعرفون كلا بسيماهم(۶۲) ، سؤال مى كند. امام ششم بيانى از اين آيه مى فرمايند. عبدى از امام ششم اجازه خواست كه مطالب حضرت را در قالب اشعارى بيان كند و حضرت به او اجازه دادند و در همان جا قصيده اى در اين مورد سرود(۶۳) . او مردى خوش قريحه و خوش ذوق و داراى طبع فوق العاده لطيفى بوده است.

در كتاب روضه كافى هم روايتى است كه روزى همين عبدى، سفيان بن مصعب عبدى، به منزل امام ششمعليه‌السلام رفت. امام ششم موقع را غنيمت شمردند و به عبدى فرمودند: بنشين. عبدى نشست و حضرت اهل خانه را كه سرپرستشان ام فروه، مادر امام ششم، بود صدا زدند و فرمودند: در پس پرده بنشينيد. پشت پرده نشستند و حضرت به عبدى فرمودند: مرثيه جد ما حسين بن علىعليه‌السلام را بخوان. ايشان اشعارى خواندند به طورى كه حضرت و زن هايى كه پشت پرده بودند صدايشان به گريه و نوحه بلند شد(۶۴) . خلاصه او يك چنين مردى بوده است.

وى قصيده معروفى دارد كه قسمتى از اشعار اين قصيده در جلد دوم الغدير است. يك قسمتش اين است كه به ائمه معصومين خطاب مى كند:

ابوهم هو الصديق آمن و اتقى

و اعطى و ما اكدى و صدق بالحسنى

اين قصيده از لحاظ ادب و بلندى شعر يك قصيده بسيار عالى است. مطالب آن هم مطالب خيلى عالى و محكمى است. او در اين شعر مى گويد: اى ائمه هداه، از حسن تا امام دوازدهم، پدر شما چه كسى است؟ او صديق است، او على بن ابيطالب است. او صديق اعظم و فاروق امت، على بن ابيطالب است. منتها مفسران سنى سوء استفاده كردند و لقب صديق را كه به مقتضاى روايات متواتر از القاب مخصوص و شريف على بن ابيطالب است(۶۵) ، براى خودشان لقب صديق را روى ابوبكر گذاشتند و فاروق را روى عمر. ولى صديق وفاروق در حقيقت دو لقب و دو عنوان براى على بن ابيطالب است. اى خاندان عصمت و طهارت، پدر شما صديق است، صديق حقيقى كه، آمن و اتقى، ايمان آورده و باتقواست، حقيقت تقوا.( و اعطى و ما اكدى ، ) پدر شما آن كسى است كه اعطا كرد، يعنى مالش را در راه خدا داد، و ما بخل، و بخل نورزيد و عطا و جودش كم نبود،( و صدق بالحسنى ) و آن شخص صديق، كه پدر شما خاندان است، تصديق كرده است به حسنا. اين كلمات( اتقى و اعطى و صدق بالحسنى ) به همين آيات مورد بحث اشاره دارد.( فاما من اعطى و اتقى و صدق بالحسنى . ) در اين بيت معلوم مى شود عبدى به اين معنا اشاره كرده است كه على بن ابيطالبعليه‌السلام مردى بود به تمام معنا پارسا و متقى، و مردى بود كه حقوق الهى را از واجب و مستحب عطا مى كرد، و كسى بود كه حسنا را تصديق كرد، يعنى وعده نيكوى الهى را باور داشت. از اين شعر بر مى آيد كه اين سوره درباره موضوع اعطاى على بن ابيطالب و تصديقش به حسنا و عملى كه انجام داده است نازل شده، و نزول اين سوره در آن مورد، در آن زمان ها معروف بوده است. معلوم مى شود كه عبدى اين حقيقت را از امام ششمعليه‌السلام شنيده و در ضمن شعر، مطلب را ذكر كرده است. بنابراين اين گونه به نظر مى آيد كه اين آيات در موردى نازل شد كه على بن ابيطالبعليه‌السلام انفاق كرد. آن هم به آن معنا خاصى كه عرض شد. درخت خرما را خريد و به صاحب خانه اى داد تا از اذيت و آزار همسايه برهد و رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بر اساس وعده الهى به على بن ابيطالب فرمود: خداوند در عوض اين درخت خرما به تو حدائق و باغ ها در بهشت عطا مى كند و اين آيات نازل شد و البته نزول اين آيات در اين مورد، و در مورد ابوالد حداح كه قبلا بيان شد موضوع خيلى مهمى است. مسلمانى عملى را انجام بدهد و از طرف پروردگار جهان درباره او سوره يا آياتى نازل شود. اين موضوع ساده اى نيست، البته براى چه كسى؟ بعضى از ما، نوع ما، اين مطالب را خيلى ساده تلقى مى كنند و به آن زياد اهميت نمى دهند. لازمه ايمان، عمل است. واقع امر اين است كه ما مردم دنيا، مى گوييم به قيامت ايمان داريم، به بهشت و جهنم، به خدا، و به فضل و رحمت او ايمان داريم. ولى گفتن، دليل بر وجود چيزى نيست، عمده عمل است. عمل انسان بايد نشان دهنده ايمان شخص و باور شخص باشد، و اين منحصر به اين زمان هم نيست.

علامت شيعه: تصديق گفتار با عمل

قبلا روايتى عرض كردم كه امام هفتم يا موسى بن جعفرعليه‌السلام به شيعيان فرمودند: خيلى از شماها بر پشتى ها تكيه زده ايد و گفته ايد: (نحن شيعة على. نحن شيعة على.) بله، انسان يك جا كه نشست و تكيه زد به يك تكيه گاهى ممكن است حرف ها بزند و ادعاها داشته باشد. فرمود: خيلى نشسته اند و به متكاها تكيه كرده ايد و گفته ايد: ما شيعيان على هستيم. ما دوستدار خاندان عصمت و طهارت هستيم. ولى نه! اين طور نيست، نوعا شيعه به حق نيستند. بعد فرمود: شيعه على چه كسى است؟ (و انما شيعة على من صدق قوله فعله،) شيعه آن كسى است كه عملش گفتار او را تصديق كند، يعنى عملش با گفتارش تطبيق شود. اين شيعه على ابن ابيطالب است(۶۶) .

باور كردن اين مطلب به حق و حقيقت، روحيه ديگرى در انسان ايجاد مى كند. شما باور مى كنيد كه اين آيات در مورد عمل ابوالد حداح نازل شده. ابوالد حداح آن باغ را داد و آن درخت خرما را خريد. يك باغ داد و يك دانه درخت خرما خريد. آن باغ را ابوالدحداح از كجا پيدا كرده بود؟ بدون ترديد باغى كه ابوالد حداح داشته صد در صد حلال و طيب و به تمام معنا پاك بوده است. هيچ گونه حقى از احدى، ولو يك ذره در آن نبود. باغى حلال، طيب، پاك و مال شخص خودش بوده است. اين باغ را داد و در ازاى آن يك درخت خرما از همسايه مؤمن گرفت وبعد آن درخت خرما را به اين مرد مؤمن واگذار كرد و خدا به عوضش در بهشت درختان خرما، درختان ميوه دار و باغ هاى متعدد به او عطا مى كند. اين آيات هم نازل شد.

«تقوا» در آيه اشاره به مال حلال است

يكى از شرايط حساس و مهم حسن انفاق اين است كه انسان چيزى را كه انفاق مى كند، از راه حلال به دست آورده باشد. اگر از راه حلال نباشد انفاقى كه مى كند نزد پروردگار جهان ذره اى ارزش ندارد، ابدا ارزش ندارد. مال چه كسى است كه انفاق كرده است؟ حق چه كسى است كه در يد اوست و او انفاق كرده است؟ مالى كه از راه حلال و مشروع به دست نيايد و انسان آن مال را انفاق كند، عينا مثل همان شخصى است كه در زمان امام ششم، خيلى هم به زهد و تقوى معروف و مشهور بود. مرد پارسايى بود. امام ششم مى خواستند ببينند چطور آدمى است؟ كارهايش چگونه است؟ اتفاقا يك روز حضرت با اين مرد مصادف شدند و مواظبش بودند تا رفتارش را ببينند. شهرتش و پارسايى اش جامعه را پر كرده بود، مى خواستند ببينند چگونه مردى است آن مرد به دكان بقالى رسيد، دو انار دزديد. بقال را غافل كرد، يا آنجا ايستاد و منتظر بود تا بقال رويش را بگرداند و خلاصه دو انار دزديد. از آنجا رد شد در مغازه نانوايى هم با يك كلكى، دو قرص نان دزديد، برداشت و رفت. در بين راه، اين دو نان و دو انار را به چهار نفر تصديق داد. حضرت از اين كار خيلى تعجب كردند. اين آدم پارسا، عابد، معروف، خوب اين چه عملى بود كه انجام داد! حضرت جلو آمدند و راز مطلب را از او پرسيدند. اين مرد گفت: شما مثل اين كه به احكام دين و آيات قرآن خيلى آشنايى نداريد. فرمودند: چطور؟ گفت: براى اين كه خدا در قرآن با صراحت مى گويد: براى يك گناه يك كيفر، و براى يك حسنه حداقل ده پاداش، ده جزا دارد. من دو انار و دو قرص نان دزديدم، مى شود چهار گناه و آمدم هر چهار تا را در راه خدا انفاق كردم. چهار تا ده تا مى شود چهل تا. چهار تا از آن كم بشود، مى ماندسى و شش تا. سى شش حسنه خالص پاك براى من مانده است. اين يك حساب بسيار روشن و واضح است حضرت فرمودند: شما غفلت كرديد. انما يتقبل الله من المتقين (۶۷) . پروردگار جهان كارهاى اشخاص با تقوا را مى پذيرد و قبول مى كند. اين عمل تو بر اساس دزدى و بر پايه سرقت است، تقوا در آن نيست و لذا اين انفاق ذره اى ارزش ندارد، تازه به جاى حسنه، گناه هم هست. چون در مال غير، تصرف كردى. آنجا دزديدى و بعد آمدى اينجا تصرفى كردى بدون اذن صاحبش، بدون رضايت صاحبش به كسى ديگر دادى. گذشته از اين حسنه نيست، چند گناه شده است(۶۸) . در روايات هم هست، فرمودند: انفاق، هنگامى به معنى واقعى انفاق است كه از مال حلال باشد. انسان از راه حلال مالى به دستش بيايد و بعد در راه خدا و براى رضاى خدا انفاق بكند.

اين كه در آيه قيد اتقى آمده،( فاما من اعطى و اتقى ، ) كسى كه اعطا مى كند مال را، واتقى، و آدم تقوا پيشه اى است، يعنى از راه تقوا و درستى مال را كسب كرده و به دست آورده و قيد ديگر اين است:( وصدق بالحسنى ، ) يعنى وعده نيكوى الهى را باور داشته باشد. به اين معناست كه انفاقى كه مى كند به حقيقت بر اساس وعده الهى باشد كه تا عوض اين انفاق را از خدا بگيرد. به اين معناست كه انفاقش واقعا براى خداست و براى رضاى او، هيچ منظور ديگرى ندارد، ابدا. و حتى به اين نظور نيست كه طرف از او سپاسگزارى كند و او را مدح و ثنا بگويد، ابدا. صرفا براى خاطر خدا و خشنودى اوست. و( صدق بالحسنى فسنيسره لليسرى ، ) آن وقت ما به او توفيق مى دهيم، برايش طريقه و راه آسانى را مهيا و آماده مى كنيم، مسلما هم در اين زندگى و هم در آن زندگى. منتها سهولت و آسانى به چه معنا؟ سهولت و آسانى به معناى واقعى.

ايمان و عمل صالح در آيات قرآن

آيه اى در سوره نحل است،( من عمل صالحا من ذكر او انثى و هو مؤمن فانحيينه حيوة طيبة (۶۹) ) ، هر كه عمل صالح انجام داد از مرد يا زن، و او مؤمن بود ما به او زندگى طيب و خوش و راحت مى دهيم. اين نكته را ذكر كنم كه اينجا قيد مؤمن بودن آمده است، چون عمل هر چه خوب باشد و مورد پسند باشد، اگر بر اساس ايمان به خدا نباشد، در حقيقت ارزشى ندارد. عمل بر اساس ايمان ارزشمند است. شخصيت انسان هر چه باشد، هر چه بزرگ باشد، هر چه قدرتمند باشد و هر چه به خلق خدمت كند و موجبات آسايش به خلق را فراهم كند اما كارهايش در سايه ايمان به خدا نباشد وبه معناى درست ايمان نداشته باشد، عملى كه انجام داده ابداً ارزشى ندارد، هيچ. در دنيا ممكن است نتيجه اى بگيرد، اما در آخرت براى روحش و براى زندگى ابديش اصلا ارزش ندارد. چون كار بايد بر اساس ايمان باشد تا ارزش پيدا كند.( من عمل صالحا من ذكر او انثى و هو مؤمن فلنحيينه حيوة طيبة ، ) هر كه از مرد يا زن عمل انجام داد و مؤمن بود، ما به او زندگى طيب مى دهيم، زندگى خوش و راحت. راحتى و آسايش و سهولت و يسر چيست؟ چطور معنى مى شود؟

تأثير ياد خدا در زندگى

( الا بذكر الله تطمئن القلوب (۷۰) ) . من اعرض عن ذكرى فان له معشية ضنكا(۷۱) . با ياد خدا انسان مى تواند آسان زندگى كند و زندگى اش آسان و سهل باشد، چرا؟ چون اگر با ياد خدا زندگى كرد و با ايمان به معنى واقعى، در طول زندگى به همه چيز با ديد ايمان مى نگرد و در برابر تمام حوادث و پيشامدها و همه امور با روح ايمان برخورد مى كند، و با يك روحيه الهى با همه چيز روبرو مى شود وقتى همه امور را از او و به اراده او ديد، و روى حكمت و مصلحت، ديگر نارضايتى و ناراحتى معنا ندارد. با دلى آرام زندگى مى كند. قهرا، زندگى براى او سهل و آسان است و زندگى براى او خوشى است و بر تمام مشكلات فائق مى آيد و همه مشكلات را به آسانى زير پا مى گذارد و از آنها مى گذرد.

بى ايمانى و سختى زندگى

شخصى كه ايمان ندارد، بخيل است، خود را بى نياز و مستغنى مى بيند، كسى كه خودش را به خودش متكى مى بيند و وعده هاى الهى را باور ندارد، در زندگى دائما با مشكلات مواجه است. اصلا زندگى در كام او شيرينى اى ندارد، زندگى براى او سخت و دشوار است. گاهى از آنها شنيده مى شود كه به زندگى لعنت مى كنند و به خودش نفرين مى كنند. چرا خدا ما را خلق كرد، اين چه زندگى است، مگر جهان صاحبى ندارد، مگر دنيا آفريدگارى ندارد، جهان براى چيست؟ اين افراد زندگى بسيار سخت مى بينند.( وضاقت عليهم الارض بما رحبت (۷۲) ) . گروه هايى هستند كه زمين با اين وسعت براى آنها تنگ و سخت است، اين زندگى برايشان با عسر و مشكلات و سختى است. پس همان طور كه اين آيات مى گويند هنگامى كه انسان به وعده الهى ايمان داشت و در سايه ايمان زندگى كرد، كاملا با سهولت و آسانى زندگى مى كند. آدمى كه بر اساس ايمان زندگى مى كند، اگر بخواهد انفاق كند، برايش دشوار است؟ نه، با كمال ميل، با كمال شوق، با كمال رغبت، انفاق مى كند و لذت هم مى برد. اما آدمى كه اين گونه نيست، اگر ضرورتى اقتضا كند و مجبور شود كه انفاق كند، روى هر حسابى، اين انفاق را با آسانى مى كند؟ واقعا جان مى كند تا انفاق بكند. برايش سخت و دشوار و صعب است. خلاصه، اين آيات مورد توجه و اعتناست، آيات مهمى است و مورد نزولش هم مهم است. درباره انفاق و درباره خلافش بخل است. آياتى كه در قرآن در مورد انفاق هست، شايد در حدود شصت آيه يا شصت و اندى آيه باشد، غير از موضوع زكات، فقط آياتى كه با لفظ انفاق ذكر شده است. البته آيات زكات هم فراوان و عجيب است و روايات عجيبى نيز در مورد زكات آمده است. آيات انفاق برابر با ايمان، عدل ايمان ذكر شده است. اسلام به اين موضوع خيلى تكيه كرده و موضوع مهمى است.

اثر انفاق بر اجتماع و مردم

ما تا آنجا در مورد انفاق صحبت كرديم. اما اثر آن را بر مردم و جامعه ذكر نكرديم. انفاق درست و صحيح با جامعه و مردم چه مى كند؟ چون انفاق سبب مى شود رابطه انسان، انسان منفق و انفاق كننده با خلق خدا و با مردم و با افراد اجتماع، رابطه اى حسنه شود، رابطه و پيوندى نيكو ايجاد شود، يك پيوند عاطفى، رابطه و پيوند اخوت و برادرى، و صلح و صفا برقرار گردد. در وجود انسان انفاق كننده صفاى خاصى به وجود مى آيد و شح نفس و بخل و كوتاه نظرى و كوتاه همتى از او دور مى شود. عجيب تربيت و تزكيه مى شود و نفسى پاك پيدا مى كند. لذا در سوره توبه خداوند به رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خطاب مى كند:( خذ من اموالهم صدقة تطهرهم و تزكيهم بها (۷۳) ) . تعبير را ببينيد. از مردم صدقاتى را اخذ كن و بگير كه بدين وسيله آنها را تطهير كنى. يعنى بدن هايشان را شستشو بدهى و تطهيرشان كنى؟ به يقين يعنى افكارشان و جان هايشان را تطهير كنى، انديشه هايشان را تطهير كنى. و( تزكيهم بها ، ) و آنان را رشد و نمو بدهى. پس انفاق نه تنها رابطه بين انفاق كننده و مردم اجتماع را رابطه اى نيك، و رابطه و پيوندى از هر جهت انسانى و معنوى قرار مى دهد، بلكه جامعه را تطهير و تزكيه مى كند و به آنها رشد و نمو مى دهد. از قديم مى گفته اند: انسان عبد احسان است.( الانسان عبيد الاحسان . ) حالا ببينيد اگر احسان و انفاق بر اساس عاطفه و رحمت و مهر و براى خدا باشد، چه آثار بزرگى در جامعه مى گذارد. عبادات در اسلام مثل نماز و روزه و حج به يك معنا رابطه و پيوند ميان بنده و خداست، رابطه اى حسنه و پيوندى نيكو ميان بنده و خداست. اما انفاق به طور كلى رابطه ميان انسان و مردم است. از اين رو اسلام به انفاق اهميت زيادى داده است.

در هر جامعه اى كمبودهايى هست، كمبودهاى فردى و اجتماعى. ممكن است اين كمبودها ضررهاى بسيار خطرناكى براى فرد يا اجتماع داشته باشد. اصلا كمبودهاى زندگى، فرد واجتماع را فلج مى كند، سرآسيمه مى كند. فرد و اجتماع را ناراحت مى كند. افراد در اثر كمبودها، شرارت مى كنند، ممكن است اقدام هايى بكنند، دست به كارهايى بزنند كه براى جامعه و افراد آن خوب نيست. اما وقتى اين كمبودها جبران شد، جامعه اصلاح مى شود، همه به هم خوشبين مى شوند، با همديگر با مهر و دوستى و مودت و محبت زندگى مى كنند.

در جلد زكات وسائل وجلد زكات كافى ببينيد، گذشته از آيات قرآن مجيد، روايات درباره انفاق چه بيانات ومطالبى دارند و به ما ياد مى دهند كه چگونه انفاق كنيم؟ انفاق مان بر چه اساس و پايه اى باشد؟ در مورد انفاق در روايات است كه اشخاص، بايد خيلى دقت كنند. مبادا كسى براى خانواده اش اهميتى قائل نباشد، آنها را تحت فشار قرار بدهد و به زحمت بيندازد و دلش خوش باشد كه در آمدش را در راه خدا انفاق مى كند و به اين و آن مى دهد، اين غلط است. ابتدا بايد به خانواده رسيد و سپس اگر مازادى داشت به ديگران داد. فقط موضوعى كه هست موضوع ايثار است، يعنى ديگران را بر خود اختيار كردن. اين براى همه مردم نيست و شرايطى هم دارد. آن براى كسى است كه خانواده اى دارد كه اگر مقدارى كم باى زندگى آنها گذاشت، آنها خرم و خوشحال و راضى اند و صد در صد اين كار را كه آنچه خودشان نياز داشته اند به ديگران داده اند تحسين مى كنند. اگر كسى اهل خانه را اين گونه تشخيص داد، از كوچكو بزرگ، واقعا ايثار بكند مانعى ندارد. اما اگر اين چنين نبودند، ابدا جايز نيست كه اين عمل را انجام بدهد. مثلا اگربايد ده قرص نان به خانه ببرى، بدانى كه با بردن نه تا نان آنها ناراحتند، ناراضى اند واقعا خودرا در فشار مى بينند و اين عمل تو را عملى قبيح مى دانند، بايد همان ده نان را به خانه ببرى. اگر از ده تا نان، يكى اضافه بود آن را به ديگرى بدهى. اما گاهى شما خانواده اى دارى كه به گونه اى تربيت شده اند و روحيه اى دارند كه اگر ببينند شما به جاى ده نان پنج نان به خانه بردى، همه خرم و خوشحال مى شوند و خدا را شكر مى كنند كه شما موفق شده اى اين پنج نان ديگر را انفاق كنى، لذت مى برند و خوشحالند، اينجا اشكالى ندارد. آن قدر روايات هست كه ائمه معصومين با صراحت مى فرمايند:( ابدء بمن تعول (۷۴) ) ، در انفاق ابتدا كن به كسانى كه در عائله و خرج تو هستند، مبادا آنها را ناديده بگيرى و به آنهانرسى، آن وقت بخواهى به ديگران برسى. اگر به اينها نرسى و به ديگران برسى، يقين بدان كه اين رسيدگى به ديگران به جا و براى خاطر خدا نيست، چون خلاف كردى. اول به آنهايى برس كه تحت قيموميت و عيال تو هستند، بعد به ديگران. مگر اين كه اينان، صد در صد از كار تو راضى باشند و رغبت داشته باشند و بدشان نيايد. اين حرف ديگرى است.

انفاق بدون انتظار سپاسگزارى

هنگامى كه انسان مى خواهد انفاق كند بايد هيچ گونه منظور و غرضى جز خدا در انفاق خود نداشته باشد. البته در روايات زيادى هست شخصى كه به او انفاق مى شود هم وظايفى دارد. البته انفاق كننده نبايد منظورى داشته باشد، از او توقعى داشته باشد، هيچ، حتى انتظار سپاسگزارى. منتها درروايت است كه اگر به فقير و مستمندى انفاق كردى، البته لازم نيست همه انفاق به فقير باشد، از او بخواه كه براى تو دعا كند. اين در روايات است. از او بخواه مخصوصا كه براى تو دعا كند، اما نبايد انتظار داشته باشى سپاسگزارى كند، مداحى كند، تعظيم كند، ابداً. منتها آن طرف، از نظر شرعى و از نظر انسانى وظايفى دارد. تربيت اسلامى خيلى دقيق است. اگر انسان بخواهد به تربيت هاى اسلامى، خود را تربيت كند خيلى بايد حواسش را جمع كند و با هوشيارى و بيدارى زندگى كند. خوب، آن كس كه به او انفاق شده چه وظيفه اى دارد؟ گرچه شما كه انفاق مى كنى سپاسگزارى نمى خواهى، عوض نميخواهى ابداً براى خاطر خدا انفاق كردى، هيچ انتظارى ندارى، اما او موظف است كه مكافات كند، يعنى عوض بدهد. در برابر اين انفاق، عوض چيست؟ ثنا بگويد، انفاق كننده را سپاسگزارى كند، شكرگزارى كند. اگر اين كار را نكند كفران نعمت كرده، كفران نعمت بزرگ، و چه بسا سد راه احسان و نيكى بشود. روايتى حساس و مهم از امام هشتمعليه‌السلام است كه فرمود:( من لم يشكر المنعم من المخلوقين لم يشكرالله (۷۵) ) . كسى كه مردم انعام كننده، آن مردمى را كه احسان و انفاق مى كنند و كمك مى كنند، سپاسگزارى نكند، گرچه هزار بار پيشانى به خاك بگذارد و بگويد خدايا شكر، خدايا شكر، اصلا و، ابدا خدا را شكر نكرده است.

روايت ديگرى از امام چهارمعليه‌السلام است كه فرمود: فرداى قيامت، پروردگار جهان به بنده اى خطاب مى كند آيا فلان كس را سپاسگزارى كردى، در برابر آن احسانى كه به تو كرد و كمكى كه به تو كرد؟ عرض مى كند: نه، پروردگارا، من تو را شكر كردم، چون كه حقيقت احسان از طرف تو بود، منتها او يك وسيله اى بود، چون حقيقت نعمت نيكى و احسان هر چه هست از خداست. فورا به او خطاب مى شود:( لم تشكرنى ، ) تو مرا شكر نگفتى. او مى گويد: والله سر روى خاك گذاشتم، صد مرتبه گفتم: شكرالله. نه تو مرا سپاسگزارى نكردى، چرا؟ زيرا آن انفاق كننده و احسان كننده را شكرگزارى نكردى، سپاسگزارى نكردى. بعدامام چهارم در ذيل سخن شان فرمودند:( اشكركم لله اشكركم للناس ، ) شكركننده تر آن كسى است كه بيشتر شكر مردم را مى گذارد، شكر آنهايى كه احسان و نيكويى كرده اند(۷۶) . روايتى در كافى است از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه فرمودند:( لعن الله قاطعى سبل ) معروف(۷۷) . دور از رحمت خدا باد كسى كه راه معروف و نيكى و احسان را قطع كند. عرض كردند يا رسول الله، يعنى چه؟ چه كسى راه معروف را سد مى كند و راه احسان و نيكى را مى بندد؟ فرمودند: كسانى كه به آنها احسان و نيكى مى شود، به آنها كمك مى شود، اما قدردانى از كمك كننده و سپاسگزارى از احسان كننده نمى كنند و قهراً آن احسان كننده چه بسا جلوى احسان خودش را مى گيرد. چون به هر حال انسان روحيه مخصوصى دارد، اگر يك كسى احسان كرد درست است كه نبايد توقع داشته باشد، توقع هم ندارد، اما وقتى كسى قدردانى نكرد، ممكن است از احسان و نيكى سرد بشود. اما وقتى طرف مقابل قدردانى كرد، خود دليل بر اين است كه طرف شخص با معرفت و باادبى است، يك انسان درست و حسابى است و انفاق كننده به احسان و نيكى و به انفاق كردن تشويق مى شود. اما وقتى آن طرف اين كار را نكرد، اين انسان منفق سرد مى شود. چه بسا در اثر همين يك كفران احسان در برابر يك نفر، ممكن است جلو صدها احسان سد شود و گرفته شود. فرمودند در برابر احسان و انفاق و نيكى كسى كفران نكنيد، سپاسگزار باشيد. اين هم يكى از شراطى مهم انفاق است.

اينها را بايد بدانيم تا كارهايى كه مى كنيم به يارى خدا كارهايى درست، روى مبنا و صحيح باشد، ان شاء الله. فكر مى كنم باز مطالب مفيد ديگرى به مناسبت همين آيات مورد بحث باشد كه بعد ذكر خواهيم كرد.