تفسیر سوره لیل

تفسیر سوره لیل0%

تفسیر سوره لیل نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر سوره لیل

نویسنده: شیخ علی آقا نجفی کاشانی
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 19438
دانلود: 3844

تفسیر سوره لیل
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 21 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 19438 / دانلود: 3844
اندازه اندازه اندازه
تفسیر سوره لیل

تفسیر سوره لیل

نویسنده:
فارسی

كتاب حاضر با استفاده از درس هاى تفسير مرحوم آيت الله حاج شيخ على آقا نجفى كاشانى تهيه شده است.
شيوه تفسيرى ايشان قرآن به قرآن و با استفاده از روايات و با تأكيد بر نكات اخلاقى بود. سوره ليل در 17 جلسه در سال 1361 تفسير شده است براى تهيه اين كتاب سبك و سياق بيانى حفظ شده و تنها ويرايش اندكى به منظور تبديل عبارات گفتارى به نوشتارى صورت گرفته است.

جلسه هشتم: اخلاص علىعليه‌السلام در انفاق

اهميت اخلاص در انفاق

انفاق امير المؤمنينعليه‌السلام

دنيا و على بن ابيطالب

توزيع اموال بدون تبعيض

خدا گيرنده صدقات است

( اعوذ بالله من الشيطان الرجيم )

( بسم الله الرحمن الرحيم * فاما من اعطى و اتقى (۵) و صدق بالحسنى (۶) فسنيسره لليسرى (۷) و اما من بخل و استغنى (۸) و كذب بالحسنى (۹) فسنيسره للعسرى (۱۰) و ما يغنى ماله اذا تردى (۱۱) )

نتيجه بحث هاى گذشته اين شد كه اصولا انفاق در جامعه اسلامى موضوع فوق العاده مهمى است و شارع مقدس اسلام روى موضوع انفاق در تمام اشكال و ابعادش، سخت تكيه فرموده و در آيات قرآن مجيد و روايات اسلامى بر آن تأكيد فراوانى شده است. آن قدر شارع مقدس اسلام به انفاق توصيه و سفارش فرموده كه فوق العاده بودن اهميتش مشخص مى شود.

اهميت اخلاص در انفاق

اما مطلب مهمى كه بايد در موضوع انفاق مورد توجه قرار گيرد، اخلاص در انفاق است. يعنى انفاق از هر جهت و صد در صد براى خدا. باشد اشخاصى در تاريخ داشته ايم كه سخى و جواد بوده اند، بسيار هم انفاق مى كرده اند، ولى انفاق شان آن گونه كه اسلام مى خواسته نبوده است. انفاق شان بر پايه ايمان و اخلاص و حقيقت نبوده است.

انفاقى ارزشمند است كه براى خدا باشد و رضاى ذات مقدس او در آن باشد. مردى كه يك درخت خرما خريد و به شخصى انفاق كرد و هديه داد، خود انفاقش خيلى مهم نبوده است، يا مثلا دادن باغش در ازاى آن درخت خرما خيلى مهم نيست. آنچه مهم است نزول آيه در قرآن مجيد است، با اين همه اهميت، كه از زمان نزول اين آيات تا دامنه قيامت، مسلمين جهان آن را تلاوت مى كنند و درس مى گيرند و چيز مى آموزند. داستان مربوط به اين آيات نقل مى كنند و از آن درس ها فرا مى گيرند. اين چيز ساده اى نيست. آيا اين صرفا براى اين بوده كه ابوالد حداح مثلاً باغى داشته و آن را به مسلمانى داده؟ يا دادن يك باغ به يك مسلمان اين قدر مهم است كه از جانب پروردگار جهان سوره اى نازل شود؟ آن هم با چه مقدماتى و مردم مسلمان تا قيامت اين سوره را تلاوت كنند، در آن تأمل و تدبر كنند و بخواهند از آن چيزها بياموزند و واقعا هم آموزنده باشد. بدون شك شاخص بودن اين عمل و اين كه مورد توجه و عنايت خدا و همچنين مردم مسلمان واقع شده نتيجه خلوص انفاق كننده در انفاقش بوده است، و براى اين كه براى رضاى خدا اين كار را كرده و وعده خدا را به حقيقت باور داشته و تصديق كرده است. خود آيه نيز مى فرمايد:( و صدق بالحسنى ، ) انفاق كننده به حقيقت پارسا و باتقوا بوده. خلاصه شرايط و وضعيتى بوده كه تا اين اندازه به انفاق او توجه و عنايت شده است.

اين نكته اى است كه بايد به آن بسيار دقت كرد تا انسان انفاقى كه مى كند جز براى رضاى خدا و جز در راه او نباشد، و هيچ هدف و منظور ديگرى در آن نباشد.

انفاق امير المؤمنينعليه‌السلام

امير المؤمنينعليه‌السلام بسيار انفاق تصديق و احسان مى كرده و تمام انفاق ها و احسان هايش بر اساس ايمان، رضاى خدا و خشنودى او بوده است. (انما نطعمكم لوجه الله لا نريد منكم جزاء و لا شكورا(۷۸) ). مى خواهم در اينجا روايتى را نقل كنم كه مربوط به مولاى مان على بن ابيطالبعليه‌السلام است تا ببينيم آن وجود مقدس چگونه و با چه انگيزه اى انفاق مى كرده. نه اين كه انفاق حضرت به اين يك مورد، منحصر باشد و انگيزه انفاق در همين يك مورد به اين شكل باشد. در تمام موارد، انفاق بر اين اساس و مبنا بوده است. اصل اين روايت را ابن شهر آشوب در كتاب مناقب نقل كرده(۷۹) ، و علامه مجلسى اعلى الله مقامه الشريف از همان كتاب مناقب اين حديث را در بحار، در احوالات على بن ابيطالبعليه‌السلام آورده است(۸۰) . مردى به نام محمد پسر صمه از پدرش و پدرش از عمويش نقل كرده: (قال رايت فى المدينه رجلا على ظهره قربة و فى يده صحفة.) مى گويد: در مدينه منوره مردى ديدم كه مشكى بر دوش و كاسه بزرگ غذايى در دستش بود. و اين مرد در حالى كه مى رفت چنين مى گفت: (اللهم ولى المؤمنين و اله المؤمنين و جار المؤمنين،) پروردگارا، تو ولى و سرپرست مؤمنينى، اله و پناه مؤمنينى، اين جمله ها در آغاز كلام على بن ابيطالبعليه‌السلام در اين جمله اول مى خواهد عرض كند: پروردگارا، سرپرست من، ولى من تويى. اين عملى كه انجام مى دهم به ولايت و سرپرستى توست، تو ولى منى. با اين عمل خود را در پناه و جوار تو قرار مى دهم. روحيه، خيلى روحيه عجيب و بزرگى است. انسان بايد در تربيت خودش بسيار بكوشد تابه مراتب خيلى خيلى پايينى از اين روحيه برسد. اين جمله ها با روحيه عجيبى گفته شده. خوب، خدايا، تو ولى و اله و پناه مؤمنينى. (اقبل قربانى الليلة،) اى اله مؤمنين و پناه مؤمنين، على بن ابيطالبعليه‌السلام خودش را هم در اين جمله ها حساب نكرده، نگفته اى اله من، اى پناه من، اى ولى من، بلكه گفته اى ولى مؤمنين، كه خودش را هم اگر خدا قبول كند، در جرگه مؤمنين باشد، خدا ولى همه مؤمنين است. على بن ابيطالبعليه‌السلام را هم اگر خدا بپذيرد كه فرد مؤمنى باشد، او هم در جرگه مؤمنين است. (اقبل قربانى الليله.) قربان به معناى ما يتقرب به الى الله است. قربان يعنى آن چيز و عملى كه به وسيله آن انسان مى خواهد خود را به خدا نزديك كند، اين را قربان مى گويند. (ما يتقرب به الى الله) يعنى چيزى، كارى، عملى، فعاليتى، كوششى كه با آن انسان بخواهد به خدا نزديك شود. مى گويد خدايا امشب، من يك عملى انجام مى دهم كه مى خواهم با آن به تو نزديك شوم. قرب به تو پيدا كنم و منظورى جز اين ندارم. اى اله مؤمنين واى ولى مؤمنين، اى پناه مؤمنين، اين قربانى من، يعنى اين عملى كه من براى قرب به تو انجام مى دهم را امشب از من بپذير. (اقبل قربانى الليله) يعنى امشب اين عمل قربى مرا بپذير. (فما امسيت املك سوى ما فى صحفتى و غير ما يوارينى،) خدايا در اين شب غير از اين ظرف و كاسه و اين غذا از لباس هاى تنم مالك چيز ديگرى نيستم. يعنى اين كاسه اى كه در دست دارم كه غذا در آن است و لباس هايى كه به تن من است، من مالك چيز ديگرى نيستم. (فانك تعلم انى منعته نفسى مع شده سغبى،) و تو خدايا مى دانى كه من به چيزى كه در اين ظرف هست، كمال احتياج و نياز را دارم، اما جلوى نفسم را گرفته ام و ابدا براى خودم نظرى به اينها ندارم در حالى كه چيزى است كه برايم ضرورى و لازم بوده است و به اصطلاح ما، صد در صد مورد مورد نياز. خدايا تو مى دانى اين يك چيزى است كه من از خودم دور كردم يعنى به آن صد در صد نياز داشتم، اما صرف نظر كردم. (فانك تعلم انى منعته نفسى مع شدة سغبى،) سغب يعنى گرسنگى، نياز، احتياج. يعنى علاوه بر شدت نياز و گرسنگى ام آن را خودم گرفتم، چون (اطلب القربة اليك غنما،) من قرب به سوى تو را طلب مى كنم، غنيمتى بزرگ. اينها هر جمله اش، درس هاى عجيبى به انسان مى دهد. غنم چيست؟ غنم يعنى غنيمت، پول، مقام، پست، رياست، شهرت، وجيه المله بودن، خانه، زندگى، ماشين، اينها غنيمت است كه هر كدام مان دست مان به هر چه از آن برسد ديگر نمى توانيم روى پايمان بند شويم و در پوست خودمان بگنجيم، محبوب همه ماست، غنيمت است. خيلى هم خوب است، همه كارها را رو به راه مى كند، دنيا را آباد مى كند، ديگر انسان مى تواند هر كارى انجام بدهد، دستش باز مى شود، اين غنيمت است.

آيا تقرب به خدا، قرب به پروردگار جهان غنيمت نيست؟ البته قرب معنوى، نه قرب مكانى و قرب جسمانى خدا كه در گوشه اى نيست كه انسان خود را به او نزديك كند، پهلويش بنشيند. قرب، قرب معنوى است كه هر چه انسان به خدا قرب پيدا كرد، بيشتر مورد الطاف و عنايات او مى شود. هر چه انسان به خدا نزديك تر شد، بيشتر انوار و تجليات او، عظمت و جلال و كبرياى او بر دل و جان پرتو مى افكند و لذا هنگام مناجات با پروردگار جهان غرق در جمال حضرت حق است و چنان فريفته انوار و تجليات اوست كه به طور كلى از خود و شئون خود غافل است، اصلا به خود توجهى ندارد، هيچ، غرق در اوست و فانى در اوست. اينها نتيجه قرب به خداست. پروردگارا با اين كه من به اين غذايى كه در اين ظرف است بسيار نياز داشتم، ولى در عين حال جلوى خودم را گرفتم تا با آن به تو تقرب كنم و اين تقرب براى من غنيمتى است.

دنيا و على بن ابيطالب

وقتى على بن ابيطالبعليه‌السلام غنيمت مى خواهد غنيمت معنوى مى خواهد، غنيمت پايدار مى خواهد، غنيمتى مى خواهد كه تا ابد برايش باشد و از آن برخوردار باشد. اين گونه غنيمت مى خواهد، مال دنيا نمى خواهد.

على بن ابيطالبعليه‌السلام وقتى در دوران خلافتش به كوفه آمد، بر مركبى سوار بوده، يك مركب داشته و مقدارى هم ساز و برگ زندگى داشته، يك غلام هم داشته است. وقتى وارد كوفه مى شود مى فرمايد: (يا اهل الكوفه، اذا آنا خرجت من عندكم بغير راحلة و رحلى و غلامى فلان لأنا خائن(۸۱) ). اى اهل كوفه! حواستان را جمع كنيد، بيدار باشيد، من نمى خواهم سر شما را ببندم، شما را تخدير كنم، نمى خواهم از جهل و نادانى تان استفاده كنم. مواظب باشيد اين مركب سوار من است، اين هم ساز و برگ زندگى من است و اين هم غلام من است. اگر هنگامى كه خواستم از كوفه بروم چيزى، هر چند خيلى جزئى، اضافه بر اين مركب و اين ساز و برگ زندگى و اين غلام داشتم البته خائنم. (لانا خائن، با لام تأكيد) اگر زايد بر اين با چيزى از پيش شما بروم، بدانيد من خائنم.

على بن ابيطالبعليه‌السلام به دنيا و غنيمت دنيا توجه ندارد. (ما لعلى و نعيم يفنى(۸۲) )، على را با نعمتى كه فانى مى شود چه كار؟ نعمتى فناپذير است و پايدار نيست. على بن ابيطالبعليه‌السلام شخصى بود كه دوست و دشمن درباره اش مطالب محير العقول گفته اند و شگفت آور، كه نسبت به دنيا چقدر بى اعتنا بوده است.

روزى مردى پيش معاويه بن ابى سفيان مى آيد. معاويه مى پرسد از كجا مى آيى؟ مى گويد: كوفه بودم. از كوفه مى آيم و از پيش بخيل ترين مردم! خاك بر سر اين دنيا و مردم دنيا، كه تا اين اندازه فرومايگى و پستى و لئامت و چاپلوسى و تملق دارند. مگر معاويه با تو چكار خواهد كرد؟ به جز اين كه دو بار سر سفره اش خواهى نشست؟ معاويه بن ابى سفيان سفره هايش يك غذاهاى مخصوص داشته، يك نوع غذاى مخصوص بوده به نام مضيره به عربى، اين غذا را درست مى كرده، غذاى لذيذى بوده. ابوهريره اين مضيره را خيلى دوست داشته، سر سفره معاويه براى خوردن مضيره خيلى مى رفت و چيزهايى به نفع معاويه مى ساخت و به نفع خاندان معاويه و طرفداران معاويه. اين مردك پيش معاويه آمده است، از كجا آمدى؟ مى گويد: جئتك من عند ابخل الناس. از پيش بخيل ترين مردم آمده ام. كيست اين بخيل ترين مردم؟ مى گويد: على بن ابى طالبعليه‌السلام . معاويه به او مى گويد: واى بر تو، على بخيل ترين مردم است؟ على فردى است كه اگر يك انبار طلا داشته باشد و يك انبار كاه، انبار طلا را جلوتر از انبار كاه انفاق مى كند، آن هم براى خدا. انفاقش مهم نيست، مهم اين است كه او فقط براى خدا اين كار را مى كند. اى مرد! على بن ابيطالب كسى است كه همه اموال بيت المالى را كه تحت سلطه اوست تا شب بين كسانى كه بايد تقسيم كند، تقسيم مى كند و بعد بيت المال را جارو مى زند و دو ركعت نماز مى خواند و به بيت المال خطاب مى كند و به آن مال هايى كه در آن بوده مى فرمايد: نكند يك وقت شما بخواهيد مرا بفرماييد، من دنيا را طلاق داده ام، سه طلاقه(۸۳) . على چنين شخصيتى است. فخر رازى دانشمند عجيب متعصبى است، در تفسير سوره زالزال مطلبى نقل مى كند. مى گويد: على بن ابيطالب هنگامى كه اموال بيت المال را بين مردم توزيع مى كرد و به هر ذى حقى، حقش را مى داد، در بيت المال دو ركعت نماز مى خواند و بعد به آن خطاب مى كرد: لتشهدن انى ملاتك بحق و فرغتك بحق (۸۴) . اى بيت المال! اى در و ديوار بيت المال، فرداى قيامت در پيشگاه حضرت حق گواهى بده كه من تو را به حق پر كردم و به حق خالى كردم. يعنى اموالى كه به بيت المال آمد، به حق آمد، همه درست، مشروع و اسلامى، يك ذره اى از احدى بر خلاف قانون اسلام به بيت المال نيامد. قد ملأتك بحق، پر كردم تو را به حق، و فرغتك بحق، گواهى بده كه من تو، بيت المال، را خالى كردم، اموالى كه در آن جمع شده بود، بين مردم توزيع كردم آن هم به حق.

توزيع اموال بدون تبعيض

يك زن از بنى هاشم، خيلى معتبر و با شخصيت، وزنى ديگر از عجم حالا نه به معنى ايران، بلكه ترك، فارس، غيرعرب، حضرت امير سهم هر دو را برابر داد. زن هاشمى اعتراض كرد: يا امير المؤمنين من هاشمى هستم، از قريش هستم، اعتبار و شخصيت قومى دارم، آن ديگرى عجم است، عرب نيست.

فرمود: من در قرآن نديدم پروردگار جهان فرزندان اسماعيل را بر فرزندان اسحاق مقدم داشته باشد(۸۵) . مثلا فرزندان اسماعيل عربند، قريش هم از فرزندان اسماعيلند. بنى هاشم هم از فرزندان اسماعيلند، غيرشان از فرزندان اسحاق هستند كه حضرت خواسته بفرمايد اينها عجمند، غير عجمند. فرمود من در قرآن آيه اى نديدم كه فرزندان اسماعيل را بر فرزندان اسحاق ترجيح داده باشد. على بن ابيطالب نسبت به دنيا اين اين گونه بود. على بن ابيطالب، غنيمت را به حقيقت، آن انفاق هايى مى دانست كه براى خدا مى كرد. به آنها مى گفت غنيمت. لذا اينجا عرض مى كند: اى ولى مؤمنين و اله مؤمنين و پناه مؤمنين! اطلب القربة اليك غنما، من طلب مى كنم و مى خواهم تقرب به سوى تو را غنم، يعنى تقرب به تو را غنيمتى ميدانم، غنيمتى حقيقى. على بن ابيطالب شخصيت بزرگى است، شايد به تحقيق بتوان گفت دوم شخص هستى است، دوم شخص وجود است. در عالم وجود، در جهان هستى، اولين شخصيت پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است و دومين شخص على بن ابيطالب. آن حضرت نيز به حضرت رسول عرض كرده: انا عبد من عبيد محمد صلى الله عليه و اله (۸۶) . ببينيد چه تواضع وخضوع و خشوعى داشته است.

باز روايتى است كه مرحوم مجلسى عليه الرحمه در بحار نقل مى كند كه حضرت امير در كوفه به راهى مى رفت. ديد زنى با مشك آبى بر دوش مى رود. براى كمك به آن زن جلو آمد. به هر شكلى بود آن مشك آب را گرفت و به دوش كشيد. گفت برويم خانه. آب را در خانه آورد. موقعى كه آمد مشك آب را در خانه بگذارد، احوال اين زن را پرسيد كه اوضاع و احوالت چطوراست؟ چگونه زندگى مى كنى؟ زندگيت چگونه است؟ گفت: وضع زندگى من نابسامان است. مردى داشتم كه على بن ابيطالب او را فرستاد به جنگ و كشته شد و الان چند بچه يتيم دارم، سرو سامانى هم ندارم، زندگى مان نامرتب است. تا حدى كه مجبورم براى اشخاص كار كنم و بالاخره زندگى بچه هايم را با يك وضع سختى رو به راه و اداره كنم. زن كه على بن ابيطالب را نمى شناخت، جمله ديگرى هم گفت: خدا ان شاء الله بين من و على بن ابيطالب حكم كند و قضاوت كند كه مرد ما را به جبهه جنگ فرستاد و ما به اين شكل به در به درى و عسرت و سختى افتاده ايم على بن ابيطالب، عجيب ناراحت و متاثر شد. در روايتى است كه على بن ابيطالبعليه‌السلام آن شب از شدت ناراحتى و اضطراب خوابش نبرد. معلوم مى شود آن شب وسيله هم نبوده كه كارى انجام دهد. در روايت است كه صبح زود على زنبيلى برداشت، مقدارى گوشت و آرد و چيزهاى ديگر در آن گذاشت. به در خانه اين زن آمد. در را زد، زن گفت: كيستى؟ گفت: همان كسى كه ديشب براى تو مشكى آب را تا در خانه آورد، حالا كارى دارم. زن از داخل خانه شروع كرد به دعا كردن كه خدا خيرت بدهد، عجب مرد نيكوكار و شايسته اى هستى. آمد در را باز كرد و على اجازه گرفت و داخل خانه شد. آنجا غذايى ترتيب داد و گوشت را آماده كرد و تنور را روشن كرد و على مقابل تنور آمد و آتش در تنور شعله مى كشيد، گفت: واى بر من كه در حق شما تقصير كردم و آن طور كه بايد رسيدگى نكردم. در اين اثنا، يكى از همسايه ها، به خانه اين زن آمد، ديد على آنجاست. خيلى تعجب كرد، به اين خانم صاحب خانه گفت: على بن ابيطالب، اميرالمؤمنين، براى چه به اينجا آمده است؟ اين زن بسيار ناراحت شد، بهت زده شده بود. گفت: اين مرد، امير المؤمنين است؟ آن وقت گفت: واحيائى منك، اى داد براين حيا و شرم من نسبت به تو اى امير مؤمنان، كه اين كنايه از اين است كه من خيلى شرمنده ام، خيلى خجلت زده شدم. على بن ابيطالبعليه‌السلام فرمود: نه، تو شرمنده نباش، شرمندگى از من است. من بايد شرمنده شوم، من بايد از تو اين شكستگى، اين تواضع و فروتنى البته(۸۷) خجالت بكشم، تو كارى نكرده اى بزرگ است، به معنى واقعى بزرگ است. هر چه انسان بزرگ تر باشد، خاضع تر و خاشع تر است. چون اين گونه بزرگى در پيشگاه حضرت حق است. اين گونه بزرگى و عظمت در نتيجه عرفان به خدا و شناخت به اوست. قهرا اين گونه عظمت، قدرت و شخصيت خواه ناخواه شكستگى، تواضع، فروتنى و افتادگى مى آورد. در ادامه روايت نقل شده از محمد بن صمه، كه قسمت هايى از آن را قبلا عرض كردم، كه حضرت در حالى كه مشك بر دوش و كاسه اى در دست دارد دعاهايى مى كند، آمده است كه مى گويد: خدايا من مى خواهم با اين علمم قرب به تو پيدا كنم و اين قرب براى من غنيمت است بزرگ. بعد مى گويد، با چه فروتنى، اللهم فلا تخلق وجهى و لا ترد دعوتى پروردگارا اول نگفتم تو پناه و اله و ولى مؤمنينى؟ يعنى ولى من، اله منى، پناه منى، پس آبروى مرا نريز. (لا تخلق وجهى،) را اگر بخواهم به اصطلاح خودمان معنا كنيم، مى گوييم: پروردگارا آبروى مرا مريز و دعوت مرا رد نكن. يعنى آنچه را خواستم و اين گونه التماس كردم از من بپذير. يعنى واقعا اين انفاق را قبول كن تا اين انفاق، موجب قرب من به تو شود و به تو نزديك شوم. (اللهم لا تخلق وجهى و لا ترد دعوتى.) دعوت مرا رد نكن. مردى كه علىعليه‌السلام را در آن شب ديده مى گويد: (فاتيته حتى عرفته،) دنبالش رفتم تا شناختمش. (فاتى رجلا،) ديدم رفت پيش مردى، و آن ظرف غذا همراه با آن ظرف آب را براى او گذاشت. اين روايت در بحار به نقل از مناقب ابن آشوب آمده است. خوب، انفاق وقتى به اين شكل انجام شد، معلوم شد معلوم است كه آياتى هم از قرآن درباره اش نازل مى شود، سوره هل اتى هم نازل مى شود. امير المومنينعليه‌السلام اين شخصيت على مقام، اين مرد بزرگوار، امام امام مسلمين، پيشواى مردم، پيشواى واقعى و امام معصوم، مشى و رفتارش اين اين بوده و اين گونه با مردم برخورد داشته و كارهايش براى خدا بوده وتا اين حد داراى اخلاص و صفا بوده است. مردى بوده خاضع و خاشع و متواضع، مردى كه نسبت به امور دنيوى اعتنا و توجهى نداشته. فرمود: (فانك تعلم انى منعته نفسى.) خدايا تو ميدانى من اين غذايى را كه در ظرف كردم از خودم گرفتم در حالى كه به شدت به آن نياز دارم. على بن ابيطالبعليه‌السلام در كار كوشاترين مردم بود. كار مى كرد، مزد مى گرفت، مثلا صد تومان مزد مى گرفت و تا جايى كه امكان داشت خرج خودشان را سبك مى گرفت. مثلا، از اين صد تومان شايد پنج ريال آن را براى خودشان خرج مى كرد تا حدى كه امكان داشت از خودشان صرف نظر مى كردند. چرا؟ براى اين كه مازادش را انفاق كند، خيلى عجيب است، خيلى روحيه مى خواهد. چون على وعده الهى را باور كرده و تصديق دارد. به يقين مى داند كه هر چه را بخورد، بپوشد، بدهد، خانه درست كند، فرش، لحاف، زندگى، تشكيلات زندگى، اينها همه هدر رفته، همه فانى است، هيچ يك از اينها به درد نمى خورد. ممكن است تن، آسايشى پيدا كند و زندگى، زندگى مرفهى باشد، تن در آسايش باشد، نفس لذت ببرد. اما على اين آسايش را آسايش خودش نمى داند، آسايش تن است، لذت، لذت نفسانى و زودگذر و آنى است. على بن ابيطالب، حساب جهان ابد را مى كند، خيلى هم زرنگ است، اين نهايت زرنگى و هوشيارى و نهايت بيدارى و حساسيت است. مى داند هر چه را به آن شكل مصرف كند هدر رفته، ضايع شده، چيزى به دست نمى آورد، اما هر چه را به اين صورت مصرف كند، نه تنها جزو ذات و حقيقت خودش مى شود، بلكه براى خودش مى ماند، آن هم نزد چه كسى؟

نزد خداى بزرگ و عظيم.

خدا گيرنده صدقات است

روايتى است در كافى كه خداوند مى فرمايد: (ما من شى ء الا و قد وكلت به من يقبضه غيرى الا الصدقة اتلقفها بيدى تلقفا(۸۸) ). خدايا به مقام مقدس امام زمان ذره اى عقيده به اين مطالب به ما بده كه اينها را باور كنيم. خدا مى فرمايد: من براى هر عمل و كارى، كسانى را گماشته ام، غير از خودم، كه آن عمل را مى گيرند و ضبط مى كنند و نگه مى دارند تا قيامت، مگر صدقه و انفاق كه براى آن هيچ كس را نگماشتم، فقط خودم به دست خودم مى گيرم، با سرعت هم مى گيرم، خوب هم مى گيرم. تلقف يعنى گرفتن چيزى با سرعت و با كمال، گرفتن و حفظ كردن آن خوب، ايمان به چنين مطلبى و باور داشتن اين حقايق كار را براى انسان خيلى آسان مى كند. كمك مى كند تا انسان در راه خدا و تا آنجا كه مى تواند براى مصالح جامعه اسلامى و براى مصالح افراد مسلمين، براى رضاى پروردگار به جبران كمبودهايى كه هست بپردازد و اجر و مزد و نتيجه را از خدا بخواهد نه از بندگان خدا.