قلب قرآن (تفسیر سوره یس)

قلب قرآن (تفسیر سوره یس)0%

قلب قرآن (تفسیر سوره یس) نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: شرح و تفسیر قرآن

قلب قرآن (تفسیر سوره یس)

نویسنده: آیت الله سید عبدالحسین دستغیب
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 26296
دانلود: 4541

توضیحات:

قلب قرآن (تفسیر سوره یس)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 39 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 26296 / دانلود: 4541
اندازه اندازه اندازه
قلب قرآن (تفسیر سوره یس)

قلب قرآن (تفسیر سوره یس)

نویسنده:
فارسی

جلسه بیست و ششم: لزوم عبرت گرفتن از سرنوشت پیشینیان

( هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی كُنتُمْ تُوعَدُونَ * اصْلَوْهَا الْیوْمَ بِمَا كُنتُمْ تَكْفُرُونَ * الْیوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ وَتُكَلِّمُنَا أَیدِیهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُم بِمَا كَانُوا یكْسِبُونَ (۳۳۳) )

آى انسان! آیا از شما عهد نگرفتیم كه شیطان را نپرستید؟ یا مراد عهد عالم ذر هست یا عهد عالم فطرت و عقل است، یا مراد عهدى است كه به لسان پیغمبران و كتابهاى آسمانى خصوصا خاتم انبیا محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله توسط قرآن عهد گرفته شده است. هركس قرآن را مى پذیرد، شرطش این است كه یكتاپرست باشد(۳۳۴) .

مسلمان یعنى كسى كه تعهد كرده تنها خدا را بپرستد. شیطان و هواى نفس را نپرستد. اطاعت نكند مگر امر خداى را.

این است راه راست. صراط مستقیم یعنى توحید و یكتاپرستى:( وَلَقَدْ أَضَلَّ مِنكُمْ جِبِلاًّ كَثِیراً... ) . براى این كه شنونده متنفر شود از شیطان پرستى، مى فرماید: هر آینه گمراه كرده است گروه كثیرى پیش از شما را، آیا عبرت نمى گیرید، تعقل نمى كنید، نگاه جلوتان نمى كنید كه چه خلق كثیرى را این شیطان گمراه كرده است. پیش از اسلام قوم عاد و ثمود و لوط و فرعون و نوح را یادآورى كنید.

هركس در مدت عمرش چه اشخاصى را سراغ داشته و دارد كه در دام شیطان افتادند و بى ایمان مردند، عمرشان را صرف هوا و هوس كردند،( خَسِرَ الدُّنْیا وَالْآخِرَةَ (۳۳۵) ) شدند. یك عمر حمالى و مال روى هم گذاشتن و سپس خفه شدن. عوض این كه عمرش را در بندگى خدا صرف كند، ملكات فاضله اى كسب كند، از مالش استفاده كند، تو عبرت بگیر اى عاقل!

( هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی كُنتُمْ تُوعَدُونَ ) .

این همان دوزخى است كه وعده داده شده بودید.

مهار دوزخ در دستان ملائك

مطابق روایتى كه از امام صادقعلیه‌السلام رسیده است:

جهنم یكصد هزار مهار دارد. هر مهارى به دست هزار ملك است(۳۳۶) یك صد هزار ملك جهنم را رو به صحراى محشر مى كشانند؛ چه منظره هول انگیزى است؟! شعله هایى كه بلند مى شود مانند قطعات كوه است كه همه از ترس به زانو مى افتند؛(۳۳۷) حتى خوبان جز خاتم انبیاء محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله همه وانفسا دارند. اگرچه در روایات و آیات دیگر بشارتهایى داده شده كه بعضى هستند از این هول و فزع در امانند(۳۳۸) .

ولایت آل محمد امنیت از فزع قیامت

كسى كه ولایت آل محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله را پذیرفته باشد، اگر مأمنى در مدت عمرش كسب كرده باشد، تحت حكومت مولاهایش بود، حالا در امان است. منادى ندا مى كند این دوزخى است كه وعده داده شده بودید. مى گفتند بترسید حالا رسیدید:

( اصْلَوْهَا الْیوْمَ بِمَا كُنتُمْ تَكْفُرُونَ )

اصلو از صلوة به معنى دخول یا به معنى چشیدن است؛ داخل شوید یا بچشید عذاب قهر خدا را به آنچه كافر شدید.

بعضى از بزرگان در كلمه اصلوها (كه در قرآن زیاد است، مثل آیه:( لاَ یصْلاَهَا إِلَّا الأَشْقَى ) نكته اى بیان كرده است: فرق است بین اصلوها و ادخلوها چنین برمى آید كه اصلوها یعنى داخل شدن خاصى كه در آن چسبیدگى است؛ یعنى خروج ندارد.

به جهنم رفتن دو جور است؛ دخولى كه آخرش خروجى و نجاتى دارد. اصلوها یعنى بچسبید در جهنم كه بیرون شدن ندارد. هركس كافر بمیرد براى او اصلوهاست:( لاَ یصْلاَهَا إِلَّا الأَشْقَى * الَّذِی كَذَّبَ وَتَوَلَّى (۳۳۹) ) نمى چسبد به جهنم به قسمى كه بیرون شدن برایش نباشد، جز كسى كه تكذیب كرده است خدا را و پشت كرده است.

نجات یافتن مؤمن گنهكار

اما دیگران كه منكر نیستند و تكذیب ندارند؛ ولى در راه و روششان غلط كارى هم دارند، از حضرت على بن موسى الرضاعلیه‌السلام رسیده در كتاب عیون اخبار الرضا مى فرماید:

گنهكاران اهل توحید؛ یعنى كسانى كه با ایمان هستند؛ اما گناهانى هم دارند، انكار ندارند، ایمان هم دارد ولى لاابالى است، اینها در جهنم مى روند ولى ماندنى نیستند، عاقبت بیرون مى آیند به بركت شفاعت(۳۴۰) .

خدا قادر است به فضل و كرمش، با ایمان ما را از دنیا ببرد.

( اصْلَوْهَا الْیوْمَ ) ؛ بمانید در آتش كه دیگر بیرون آمدنى نیست به سبب كفرى كه داشتید.

( الْیوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ وَتُكَلِّمُنَا أَیدِیهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُم بِمَا كَانُوا یكْسِبُونَ )

امروز كه قیامت كبرى است، شما اى كافران! دهانتان را مهر مى كنیم و دستهایشان با ما سخن مى گوید و پاهایشان به آنچه كه انجام داده اند گواهى مى دهد.

بسته شدن دهان دروغگو

در آیه شریفه نكاتى است. یكى راجع به( نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ ) است. امام صادقعلیه‌السلام مى فرماید: راجع به كفار است. كسانى كه با كفر مرده اند زبانشان بند است؛ چون هركس كافر است زبانش راست نیست. نه در دنیا و نه در آخرت. زبانش رهاست. دروغ مى گوید. منكر مى شود. مدعى مى گردد. هیچ چیز زبان بشر را درست نمى كند جز ایمان قلبى وگرنه خودش را تزكیه مى كند. ادعاها دارد. طبع بشر چنین است، ضرب المثل فارسى: كس نگوید كه دوغ من ترش است. زبان كسى درست است كه ایمان قلبى پیدا كرده باشد.

مروى است از خاتم انبیا محمد مصطفىصلى‌الله‌عليه‌وآله .

سوگند به حق آن كس كه جان من به دست اوست! ایمان كسى از شما درست نمى شود تا وقتى كه زبانش درست شود و زبانش درست نمى شود مگر وقتى كه دلش درست گردد(۳۴۱) .

مادامى كه دل بیمار است، كبر دارد، خشوع ندارد، نادرست است، با دل نادرست زبان هم صحیح نیست. غیر از ادعا و تزكیه خود، پاك جلوه دادن خود، هنرى ندارد:( ... وَلَتَعْرِفَنَّهُمْ فِی لَحْنِ الْقَوْلِ... (۳۴۲) ) كسى كه این جا كج است، در قیامت هم كج است، تا نامه عملش را نشانش مى دهند، مى گوید: این مال من نیست.

در قیامت كشف حق است:( یوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ (۳۴۳) ) است. روزى كه باطنها آشكار مى گردد. الحاقه است. حقیقت محض است؛ لذا زبانى كه باطل و كج است، مهرش مى كنند و براى اقامه عدل و آشكار شدن حق، اعضا و جوارحش را گویا مى كنند؛ دست و پا بگوید چه كردم و كجا رفتم؛ چشم به چه چیزها نگریسته؛ دل چه چیزها را جا داده است(۳۴۴) . به قدرى كشف مى شود و آشكار مى گردد كه به هیچ وجه نمى تواند تكذیب كند؛ پاى خودش مى گوید من چنین جاهایى رفتم؛ حتى زبان خودش نیز بر علیه خودش گواهى مى دهد.

گواهان متعدد در محكمه عدل الهى

روز ظهور عدل، تام و اتم الهى است، كوچكترین عمل خیرش محو نمى گردد:( فَمَن یعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیراً یرَهُ * وَمَن یعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً یرَهُ (۳۴۵) ) . اعضا براى ظهور عدل و اتمام حجت، گویا مى شود.

در اسلام امر پروردگار است كه اثبات هر موضوعى به دو شاهد عادل مى شود؛ بینه حجت شرعى است؛ یا اقرار خودش یا دو گواه عادل بى غرض با شرایطش؛ اما فرداى قیامت با این كه خود این بشر آگاه است(۳۴۶) ، اقرار نمى كند لیكن این قدر گواه از در و دیوار مى بارد كه تسلیم مى شود، چاره اى ندارد. نخستین گواهش اعضا و جوارحش هست، آیا مى تواند تكذیب اعضا و جوارحش كند؟ دومین گواه زمین است؛ هر گوشه اى از زمین گناه كردى، گواهى مى دهد؛ چنانچه اگر عبادت كردى، شهادت مى دهد(۳۴۷) .

زمان نیز گواهى مى دهد، عالم قیامت كه عالم جمع است، عدد ایام عمر، مرحله اى از هستى پیدا مى كند و گواهى مى دهد چطور است. در دعاى روزهاى هفته از حضرت سجادعلیه‌السلام مى خوانید:

اى روز! تو تمام شدى و گواه من خواهى شد به آنچه انجام داده ام.

از آن جمله كرام الكاتبین هم شاهدند؛ چنانچه امام هر زمانى، گواه است به اعمال اهل آن زمان؛ قرآن مجید هم مى فرماید(۳۴۸) و در زیارت جامعه هم مى خوانید و شهداء دارالفناء گواهان دنیایند. ائمه نسبت به اهل زمان خود گواهند بر اعمال اهل آن زمان، گواه محكمه عدل الهى باید حجة بن الحسن (عج) باشد. زمین و زمان، ملك باید باشد. از همه گذشته، اعضا و جوارح خود گنهكار باید باشد. واى اگر در این محكمه بنا شد من و تو بلند شویم.

عدم گواهى گواهان براى تائب از گناه

بشارتى از امام صادقعلیه‌السلام رسیده. در اصول كافى در باب توبه مى فرماید: هرگاه بنده اى گناهى كرد و سپس توبه كرد (توبه خاص از این گناه؛ چنانچه بعضى فرموده اند) امر مى شود به كرام الكاتبین كه دیگر فرداى قیامت درباره اش گواهى ندهید؛ چون توبه كرده است. به زمین كه در آن این گناه را كرده است امر مى شود دیگر گواهى به گناهش نده. شهود به امر پروردگار مأمور مى شوند به ترك گواهى(۳۴۹) .

اگر سعى در انابه كرد، مأمور به گواهى بر پاكى او مى شوند، گواهى مى دهند پروردگارا! این شخص العفوها داشت، استغفارها داشت، اعضا همه گواهى به خیر او مى دهند(۳۵۰) .

اما اهل ایمان دهانشان باز است. بستن دهانها مال كسى بود كه زبانش از گفتن یاالله گنگ بود؛ اما كسى كه یك عمر مى گفت:( یاالله، لا اله الا الله حقا حقا تعبدا ورقا ایمانا و تصدیقا ) ، این جا هم دهانش باز است. فوق همه شهدا، ذات بى زوال احدیت جل و علاست.

( الْیوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ ) یكى از وجوهش این است كه اثبات و انكارى كه مورد اختیار باشد، گواهى اختیار نیست، هر چیزى را كه دلش بخواهد اثبات كند یا انكار كند، دهانها مهر مى شود، جز گواهى حق مطابق واقع، غیر از صدق، چیزى در كار نیست و صدق از اعضا و جوارحش آشكار مى شود، از خود زبان هم صدق آشكار مى شود، مهر از دروغ به آن مى خورد.

كیفیت گواهى اعضا و جوارح

برخى تأویل برده اند و گفته اند: مراد، گواهى حال است، هر فردى، فرداى قیامت كه وارد محشر مى شود و جنات و حالات وضعش گواهى مى دهد(۳۵۱) كه چكاره بوده است؛ مثلا از زبانش آتش بیرون مى آید، یا زبانش را بیرون آورده است با دندانش، زبانش را مى جود و چرك و خون از آن بیرون مى آید، مى فهمد كه او واعظ غیر متعظ و عالم بى عمل بوده است. و همچنین این وضع گواه شاهد دروغ است. یا یك نفر شكمش به قدرى بزرگ است كه نمى تواند از سنگینى تكان بخورد، این شخص، رباخوار است(۳۵۲) .

قیافه ها گواهى دهنده است به این كه چه گناهى داشته است؛ چنانچه اگر پیشانى نورانى بود، مى فهمند جاى سجده است:( الغر المحجلین ) ؛ سفید پیشانیان در اثر سجده براى خدا، یا نامه عمل به دست راست، گواه است بر این كه خیرش غالب بوده است.

خلاصه، عده اى معنى:( تُكَلِّمُنَا أَیدِیهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُم ) را به گواهى حال گرفته اند، به گواهى آیه:( یعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیماهُمْ )

ولى تحقیق همان است كه بیشتر مفسرین فرموده اند كه علاوه بر گواهى حال، ظاهر آیه شریفه این است كه سخن مى گویند اعضا:( و تُكَلِّمُنَا أَیدِیهِمْ ) . از این واضح تر، آیه شریفه:( وَقَالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدتُمْ عَلَینَا قَالُوا أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنطَقَ كُلَّ شَی ءٍ... (۳۵۳) ) است.

پس از گواهى دادن اعضا و جوارح، آدم بیچاره به اعضایش اعتراض مى كند چرا بر علیه من گواهى دادید؟ گویند: خدا ما را گویا كرد (كه برهان مطلب همین قسمت از آیه است كه خداوندى كه همه چیز را گویا فرموده است، ما را گویا فرمود)

نطق، امتیازى براى بشر

علت این كه برخى از آقایان مفسرین تأویل بردند، صرف استعجاب است. خیال كرده اند نطق، علت تامه اش زبان است كه نطق دارد؛ اما دست و پا چگونه حرف مى زنند؛ لذا تأویل برده اند به گواهى حال.

پاسخ این است كه: نطق زبان نه به واسطه علت بودن زبان است بلكه خداوند به قدرت قاهره اش چنین قرار داده است كه با خوردن زبان به مخارج حروف با كمك هوا، حروفى صادر گردد. صرف قرارداد خدا و صنع اوست نه این كه علت و معلولى در كار باشد. اگر این است، كه زبان الاغ و گاو خیلى بزرگتر است، پس معلوم مى شود كه نطق، قرارداد خدایى براى زبان انسان است، امتیازى براى بشر است( وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ... (۳۵۴) ) .

از جمله گرامى داشتنهاى خداست كه عظمت خدا را كه با عقلش درك كرده، زبان ترجمان فهمش شود. گویا شود به مدركاتش( الله اكبر و سبحان الله ) بگوید، حیوان كه این ادراكات را ندارد تا بخواهد آشكارش كند.

هر عاقلى مى فهمد كه اصل نطق، اختصاص به زبان ندارد بلكه بگو عطاى خداست نسبت به بشر. همین رب العالمین كه این طور قدرت نمایى كرده، فرداى قیامت به انگشت تو نیز همین كار را مى تواند بكند. چه فرقى است میان این تكه از بدن با قطعه دیگر؟ یادت بیاید با همین انگشت، اشاره به فلان مى كردى و مسخره مى نمودى. یا با قلمت چه مى كردى! ؟ مشتت را پر كردى بر سر مؤمنى زدى. مروى است: موهاى بدن نیز گویا مى شوند و گواهى مى دهند.

برهان دیگرى در قرآن مجید ذكر فرموده است، همان آیه اى كه اشاره كردیم، به اعضا و جوارحشان اعتراض مى كنند چرا بر علیه ما گواهى مى دهید؟ گویند: خدایى كه همه موجودات را گویا فرموده ما را نیز گویا كرده است(۳۵۵) .

نطق، ملكوتى جمیع كاینات است؛ ملك یعنى ظاهر ملكوت یعنى سر و نهان. تمام اجزاى عالم هستى كه به نظر ما ساكت و صامتند از نظر ملكوت، گویا هستند(۳۵۶) .

بعد از مرگ، شخص به ملكوت مى رود. اگر حالا مى فهمید، غلغله اى در عالم هستى مشاهده مى كرد. در و دیوار سبحان الله گویانند. اعضاى بدن خودت هم تسبیح گویانند؛ البته مال عالم حس نیست؛ لذا بشر نمى فهمد(۳۵۷) ؛ چون در عالم ماده هستید، ادراك نمى كنید:

( یسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّماوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ... (۳۵۸) )

فرداى قیامت، همان خدایى كه تمام اجزاى عالم را در ملكوت گویا قرار داده است، اعضاى بدن را نیز به حسب ظاهر گویا مى فرماید كه هرچه انجام داده است بگوید.

كوچكترین عمل، محو نخواهد شد و در مقام گواهى هم گواهان تخلف نخواهند نمود. شهادت خود را درست و كامل ادا مى كنند مگر نسبت به گناهانى كه از آنها توبه شده باشد، به حسب روایات گواهى ندارند.

سخنى از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله پیرامون تسبیح خداوند

روایتى در تفسیر روح البیان نقل كرده است. خلاصه اش این است كه:

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله به زنها فرمود: علیكن بالتسبیح (۳۵۹) ؛ زیاد سبحان الله بگویید.

و در روایت دیگر فرمود:

در لیلة المعراج دیدم ملكى مشغول ساختن (ساختمان) است. خشتى از طلا و خشتى از نقره مى گذارد، گاهى توقف مى كند. پرسیدم چرا واقف مى شوى؟ عرض كرد: هرگاه مؤمن سرگرم تسبیح است، این جا برایش ساختمان مى كنیم، هر وقت ساكت مى شود، ما هم مى ایستیم(۳۶۰) .

لذا فرمود: در هنگام شماره تسبیح. در صدر اسلام كه تسبیح معمولى امروزه نبوده بلكه با انگشت مى شمردند. هر انگشت، سه بند دارد؛ لذا سى عدد تسبیح را مى شود با بندهاى انگشتان شمرد.

مى فرماید: با بند انگشتان دستتان بشمارید. فرداى قیامت از همین سر انگشتها مى خواهند كه گواهى دهند. بند انگشت هم گواهى مى دهد: پروردگارا! با من مى شمرد تسبیح و تحمید و تهلیل تو را.

تسبیح خاص خاك كربلا، پاره اى از بهشت

راجع به تسبیح، نخستین كسى كه تسبیح درست كرد، صدیقه كبرا (علیهماالسلام) است. از احد، خاك قبر جناب حمزه سیدالشهدا را گل كرد و دانه تسبیح درست كرد و با آن ذكر خدا مى نمود.

در زمان حضرت صادقعلیه‌السلام آقا سفارش فرمود از خاك كربلا براى تسبیح بردارید، تسبیح از تربت حسینعلیه‌السلام وقتى به دست گردانده مى شود، هر چند ذكر هم نخواند، خودش اجر و ثواب دارد(۳۶۱) .

چون خاك كربلاى حسینعلیه‌السلام خودش تسبیح مى كند، هر چند شخص خاموش باشد. شیخ شوشترى علیه الرحمه مى فرماید: نه تسبیح عمومى كه همه اشیا دارند بلكه تسبیح فوق العاده اى و خاصى دارد؛ چون قطعه اى از بهشت است: یا جابر! زر قبر الحسینعلیه‌السلام بكربلا فانها قطعة من الجنة

اى جابر! به كربلا به زیارت قبر حسینعلیه‌السلام برو، به درستى كه كربلا پاره اى از بهشت است.

جلسه بیست و هفتم: آفت نابینایى و مسخ شدن مردم به اراده خداوند

( وَلَوْ نَشَاءُ لَطَمَسْنَا عَلَى أَعْینِهِمْ فَاسْتبَقُوا الصِّرَاطَ فَأَنَّى یبْصِرُونَ * وَلَوْ نَشَاءُ لَمَسَخْنَاهُمْ عَلَى مَكَانَتِهِمْ فَمَا اسْتَطَاعُوا مُضِیاً وَلاَ یرْجِعُونَ (۳۶۲) ) .

ظاهر آیه شریفه:( لَوْ نَشَاءُ... ) ؛ اگر ما مى خواستیم هر آینه محو مى كردیم چشمهایتان را.

طمس به معنى محو است به طورى كه آثارش نیز از بین برود. گاهى بینایى چشم از بین مى رود گویند كور شده است. طمس؛ یعنى صاف شود نه حدقه و نه چیزى از چشم باقى نماند.

( فَاسْتبَقُوا الصِّرَاطَ ) ؛ پس پیشى مى گرفتند به راه راستى كه هیچ كجى ندارد و لیكن نمى بیند:( فَأَنَّى یبْصِرُونَ ) كسى را كه چشمش را گرفتند كى مى تواند راه راست را طى كند.

( وَلَوْ نَشَاءُ لَمَسَخْنَاهُمْ ) ؛ اگر مى خواستیم مسخ مى كردیم ایشان را، مسخ؛ یعنى تغییر دادن خلقت، به شكل زشت یا به حسب اصطلاح، صورت زیباى آدمیتشان را مى گرفتیم و صورت زشت حیوان را به آنها مى دادیم:( عَلَى مَكَانَتِهِمْ ) ؛ بر سر جایشان؛ یعنى بدون معطلى فورا این كار را مى كردیم:( فَمَا اسْتَطَاعُوا مُضِیاً وَلاَ یرْجِعُونَ ) ؛ راه پس و پیش بر آنها بسته شده، نه مى توانستند جلو بروند و نه برگردند.

تهدید كفار به عذاب قوم لوط

این دو آیه، بزرگترین تهدید از طرف خداوند است براى عموم كفار. هر چند به حسب ظاهر، موقع نزولش اهل مكه بودند؛ ولى مورد، مخصص نیست، عموم كفار هستند. هركس خدا و آخرت را نپذیرفت، مسخره كرد و گفت:( ... أَسَاطِیرُ الأَوَّلِینَ (۳۶۳) ) ؛ خرافات پیشینیان و كهنه پرستى است، هركس خدا و آخرت را نپذیرفت، خدا اگر بخواهد كورشان مى كند، به قسمى كه جایش هم صاف شود؛ چنان كه نسبت به قوم لوط چنین فرمود:

وقتى كه ملائكه هاى عذاب آمدند و بر لوط وارد شدند، قوم به خانه لوط مى ریزند كه این میهمانها را تحویل بده، لوط هم هرچه نصیحت كرد. فایده نكرد؛ لوط ناله كرد و گفت:

( ... لَوْ أَنَّ لِی بِكُمْ قُوَّةً أَوْ آوِی إِلَى رُكْنٍ شَدِیدٍ (۳۶۴) )

اى كاش! نیرویى داشتم مى توانستم از خودم دفاع كنم.

یكى از ملائكه ها اشاره كرد، همه آنها كور شدند؛ كور منطمس؛ یعنى چشمهایشان صاف شد، جاى چشم باقى نماند؛( لَطَمَسْنَا عَلَى أَعْینِهِمْ ) .

اى كسى كه بى باك در گناه كردن هستى! چشم چرانى مى كنى؟ خدا مى تواند چشمت را طورى محو كند كه اثرى از آن نماند.

كور باد چشمى كه تو را نبیند

نكته اى در این جاست؛ چرا در میان انواع بلاها طمس را ذكر فرموده است؟

شاید سرش این باشد كه بلا، مناسب گناه است. كسى كه حق را با این ظهور و آشكاریش، ندیده قرار مى دهد، باید كور شود. مى بینى قدرت خدا را، حیات و موت را، چطور منكر قیامت مى شوى؟

روایتى در اصول كافى است، مى فرماید از حكمتهاى لقمان این است كه مى فرماید تعجب مى كنم از كسى كه منكر بعث و نشور قیامت است و حال آن كه هر شبانه روز مى میرد و زنده مى شود( النوم أخو الموت (۳۶۵) ) ؛

خواب، برادر مرگ است، وقتى مى خوابى مرگ كوچك است و وقتى بیدار مى شوى مثل این است كه دوباره زنده شدى. تو هر شبانه روز، مرگ و حیات را مى بینى و ندیده قرار مى دهى. مى گویى آیا پس از این كه مردیم دوباره زنده مى شویم(۳۶۶) آن وقت پس از طمس، راه را نتواند تشخیص دهد:( فَأَنَّى یبْصِرُونَ ) ؛ چگونه مى بینید؟

تا این نعمت از تو گرفته نشده، آیات قدرت خدا را ببین بهره ببر. خداى خودت را بهتر بشناس. براى حساب قیامت كارى كن.

دیگر اشاره به تعجیل در عقوبت است. كسى كه در دنیا چشم دلش كور است، فرداى قیامت چشم او كور است(۳۶۷) . بعضى ها را اگر بخواهیم همین جا كور مى كنیم مثل چشم دلش.

شكر نعمت چشم، عبرت است. آدمى كه مى بیند، غیر خر و گاو است، باید عبرت بگیرد.

مسخ شدن برخى از انسانها به صورت خوك و میمون

( وَلَوْ نَشَاءُ لَمَسَخْنَاهُمْ... ) . مسخ كه تغییر شكل و خلقت به صورت زشت و مهیب است و در اصطلاح، تبدیل صورت آدمى به حیوانى است؛ ولى در لغت همان تغییر هیأت است به زشتى. روایت مى فرماید:

( یحشر الناس على صور تحسن عندها القردة و الخنازیر ) .

صورت خوك و میمون و موش و مار یا بدتر از اینها به قدرى زشت است كه در روایت مى فرماید: بوزینه و خنزیر نزد آن صورت، زیبا است. اگر بخواهیم سرجایشان آنها را مسخ كنیم. اى كسى كه راه انسانیت و تربیت دینى را رها كردى، راه حیوانیت نفس و هوا را پیش گرفتى، پیش از قیامت همین جا در جایى كه قرار گرفته اند آنها را مانند صورت باطن شان كنیم، مسخ نماییم.

خوك، در شكم پرستى نمونه است. هرچه به دست آورد، در هر نجاستى سر مى كند و در شهوت رانى نظیر ندارد. گاه مى شود با ماده اش فرسخها در حال جمع شدن حركت مى كند. كسى كه راه خوك را در جهت شكم و فرج دنبال مى كند، باك ندارد حرام باشد، باطنش خوك است، صورتش هم فرداى قیامت خوك است. اگر خدا بخواهد همین جا هم تعجیل در مسخ او مى شود.

مروى است از خاتم انبیاصلى‌الله‌عليه‌وآله در آیه شریفه: و نفرستادیم تو را مگر براى رحمت عالمیان(۳۶۸) .

یكى از جهات رحمت این پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله این بود كه در امم سالفه، زشتیهاى باطن، زود آشكار مى شد. چه بسا اشخاصى كه شكلشان عوض مى شد؛ اما در این امت به بركت خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله خدا پرده روى كار انداخته است.

مسخ شدن عالم مال پرست

روایت دارد: عالمى اهل تورات و مدرس آن، همراه موسى بود. مدتى او را ندید. از جبرئیل احوالش را پرسید. عرض كرد: دم در نگاه كنید. سگى را مى بینید، عجیب است چه شده باطن این طور آشكار شده است؟ جبرئیل گفت: این كسى بود كه طالب مال بود.

آدم پول پرست باطنش حیوان است، مورچه حریص به جمع كردن آذوقه است. هركس همتش جمع مال باشد، صورت ملكوتى اش هم حیوانى است. حدیثى عرض كنم.

در كتاب (رسائل، بخش) اسرار الصلوة شهید ثانى - اعلى الله مقامى - از خاتم انبیا نقل مى كند:

( اما یخاف الذى یحول وجهه فى الصلوة ان یحول الله وجهه وجه حمار (۳۶۹) )

كسى كه در نماز نگاه این طرف و آن طرف مى كند، رویش را به این طرف و آن طرف مى كند، آیا نمى ترسد كه صورتش را خداوند مانند صورت الاغ كند؟

شهید مى فرماید: مراد، وجه قلب است. صورت ملكوتى اش مانند الاغى مى گردد. نمى فهمد روبه روى چه كسى ایستاده است! چكار مى خواهد بكند.

اقلا شباهتى با ائمه پیدا كنید. امیرالمؤمنینعلیه‌السلام ، حسن مجتبىعلیه‌السلام موقع نماز بدنشان مى لرزید. اقلا بى ادب نباش. كسى كه هیچ رعایت حضور نمى كند، با حیوان چه فرق مى كند.

اگر بخواهیم مى توانیم صورت ملكوتى اش را همین جا ظاهر كنیم؛ ولى در این امت به پس از مرگ افتاده است.

( یا من اظهر الجمیل وستر القبیح )

اى خدایى كه خوبى و جمال را آشكار مى فرمایى و زشتى و بدى را مى پوشانى!

خدایا! باطنم را مثل ظاهرم نیكو گردان. نكند یك عمر در دنیا مثل آدم بودم پس از مرگ، جزء جانوران باشم.

در روایت مى فرماید: بعضى صورتشان آدمى است، ولى دلشان دل شیطان است.