قلب قرآن (تفسیر سوره یس)

قلب قرآن (تفسیر سوره یس)0%

قلب قرآن (تفسیر سوره یس) نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: شرح و تفسیر قرآن

قلب قرآن (تفسیر سوره یس)

نویسنده: آیت الله سید عبدالحسین دستغیب
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 26290
دانلود: 4541

توضیحات:

قلب قرآن (تفسیر سوره یس)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 39 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 26290 / دانلود: 4541
اندازه اندازه اندازه
قلب قرآن (تفسیر سوره یس)

قلب قرآن (تفسیر سوره یس)

نویسنده:
فارسی

جلسه هفدهم: مسخر شدن دریا براى انسانها

( وَآیةٌ لَّهُمْ أَنَّا حَمَلْنَا ذُرِّیتَهُمْ فِی الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ * وَخَلَقْنَا لَهُم مِن مِّثْلِهِ مَا یرْكَبُونَ * وَإِن نَّشَأْ نُغْرِقْهُمْ فَلاَ صَرِیخَ لَهُمْ وَلاَ هُمْ ینقَذُونَ * إِلَّا رَحْمَةً مِنَّا وَمَتَاعاً إِلَى حِینٍ (۱۹۴) )

از جمله آیات داله بر نعمتهاى خدا، مسخر شدن دریاست براى بشر.

خداى عالم، دریا با این عمق و حیوانات مهیب را مسخر بشر قرار داده است؛ دریایى كه راستى آدمى وقتى نگاهش مى كند، هول او را مى گیرد. امواج كه به حركت مى آید، واقعاً وحشت آور است؛ اما آن را مسخر بشر كرد تا بر روى آب حركت كند؛ براى تجارت و سیاحت آن را طى نماید. كشتى ساخته با قوت قلب سوار شود. فرسنگها حركت كند. صید ماهى و غیره كند. مرجان بیرون بیاورد. حالا كه معدنها از دریا بیرون مى آورد( .. الفلك المشحون... ) كشتى پر از سكنه را از روى آب رد مى كند.

شتر، كشتى صحرا و هواپیما هر دو مخلوق خداوند

( و خلقنا لهم من مثله ى ما یركبون ) . از مثل كشتى در دریاها براى شما آفریدیم؛ مثل شتر كه سفینةالبراست؛ كشتى صحراست.

به قول مفسرین جدید، این طیارات و هواپیماها هم ساخته خداست. مثل كشتى است. برق و بخارش از خداست. بشر تنها ختم و تركیبش را عهده دار است. هوش و قدرتش را هم خدا داده است.

( و ان نشأ نغرقهم فلا صریخ لهم و لا هم ینقذون )

اگر ما بخواهیم كشتى نشستگان را با یك موج غرق كنیم، خدا حافظ است نه كشتى. ماشین و هواپیما هم همین است، چه در دریا و چه در صحرا؛ چه در هوا. حافظ خداست اگر او هلاك خواست، نخات در كار نیست:( الا رحمة منا و متعاً الى حین ) ؛ مگر رحمت از ما تا اجلش هنوز نرسیده خدا نگهش مى دارد.

بندگى كردن با بدن و مال

در این آیات، همه شواهد قدرت و حكمت و ربوبیت و الوهیت بود. لازمه اش این است كه اى انسان خدایى كه بر و بحر را مسخر تو كرد، باید بنده فرمانبردارش باشى؛ خدایى كه این همه انواع نعمتها، خوراكیها و آشامیدنیها( ... و فجرنا فیها من العیون (۱۹۵) ) انواع حبوبات براى تو آفرید. این همه سبزیها و میوه ها را براى تو خلق كرد، باید سپاسگزارش باشى. بندگى خدا را از لحاظ بدن و مال فروگذارى نكنى.

شكر بدنى به زبان و اعضا: نماز و روزه و حج و امر به معروف و نهى از منكر، عبادات بدنى، شكر است.

بخش دوم: عبادت مالى است و آنچه متعلق به علاقه هاى شخص است:

-( وَأَقِیمُوا الْصَّلاَةَ وَآتُوا الْزَّكَاةَ... (۱۹۶) )

-( ... وَیقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیؤْتُونَ الزَّكَاةَ... (۱۹۷) )

-( ... َأَوْصَانِی بِالصَّلاَةِ وَالزَّكَاةِ مَادُمْتُ حَیاً (۱۹۸) )

در جمع ادیان الهى، نماز و زكات متصل به هم است. اگر بدن عبادت داشته باشد؛ ولى عبادت مالى نباشد، ناقص است. روزه به جاى خود؛ اما افطارى و سحرى دادن هم لازم است. هرچند پروردگار عالم درباره اهل مكه این آیات را فرستاده؛ ولى تا قیامت این رشته ادامه دارد.

لزوم جبران گناهان حال و گذشته

( وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّقُوا مَا بَینَ أَیدِیكُمْ وَمَا خَلْفَكُمْ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ (۱۹۹) )

اهل مكه به قدرى بدبخت بودند كه نسبت به عبادت بدنى وقتى كه مى گفتند به آنان از خدا بترسید، اصلاح كنید، اهل نماز شوید، استهزا مى كنند. هنوز هم هستند افرادى كه مسخره مى كنند؛ به آنها مى گویند چرا نماز نمى خوانید، روزه نمى گیرید؟ مسخره مى كنند. فوقش مى گوید: خدا چه احتیاجى به نماز و روزه من دارد، بلى؛ اما تو احتیاج دارى به عبادت، تا خدا در عوض تو را مورد انعامهاى اخروى قرار دهد.

( و اذا قیل لهم اتقوا ما بین أیدیكم... ) وجوهى ذكر شده، بهترین وجه براى( ... ما بین أیدیكم... ) آنچه جلو شماست، از كشاف حقایق جعفر بن محمد الصادقعلیه‌السلام مروى است؛ یعنى گناهان( ما خلفكم ) عذاب و عقوبت، به آنها مى گویند نگاه گناهانتان كنید؛ نگاه آنچه براى گورتان فرستادید بكنید.

( ما بین ایدیكم من الذنوب و ما خلفكم من العقوبة (۲۰۰) )

عوض این كه براى آخرتت روح و ریحان بفرستى، آتش مى فرستى.

وجه دیگر نیز گفته شده:( ما بین أیدیكم ) گناهان حالا( و ما خلفكم ) گناهان گذشته است.

( لعلكم ترحمون ) شاید مورد ترحم گردید.

هرچند جوابش به واسطه وضوح ذكر نشده؛ ولى از آیه بعد به خوبى معلوم مى شود.

روى گرداندن برخى از مردم از نشانه هاى خداوند

( وَمَا تَأْتِیهِم مِنْ آیةٍ مِنْ آیاتِ رَبِّهِمْ إِلَّا كَانُوا عَنْهَا مُعْرِضِینَ (۲۰۱) )

كسى آیه قرآن برایش مى خوانند رو بر مى گرداند. مى گویند از عذاب برزخ بترس، چه آیات تشریعى كه قرآن باشد، چه آیات تكوینى همه آیات خدا، همه كلمات و نعمتها و موجودات خدا در او تأثیرى ندارد. از جهت عبادت مالى چطور؟ البته باید خودمان تطبیق كنیم مبادا راجع به ما هم باشد. خصوصیتى براى اهل مكه ندارد، هرچند درباره آنها نازل شده است.

توجیه ناروا

( ... إِذَا قِیلَ لَهُمْ أَنفِقُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ... (۲۰۲) ) . وقتى به آنها مى گویند از آنچه خدا به شما روزى كرده است در راه خدا انفاق كنید؛ مثلاً خمس، یك پنجم آنچه زیاد آوردى پس از مخارج یك ساله، راستى كه خیلى سهل است؛ اما پاسخ مى دهد: اگر خدا مى خواست خودش به آنها مى داد!

آقاى دكاندار! مى فهمى شاگردت كسر خرج دارد، باید به او همراهى كنى.

( ... قَالَ الَّذِینَ كَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا... (۲۰۳) ) كافران به آن مؤمنین كه واسطه شدند براى كمك جهت فقرا گفتند:( ... أَنُطْعِمُ مَن لَوْ یشَاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ... (۲۰۴) ) ؛ آیا به كسى اطعام كنیم كه اگر خدا مى خواست به او اطعام مى كرد، خدا خواسته او گرسنه و فقیر باشد.

( ... إِنْ أَنتُمْ إِلَّا فِی ضَلالٍ مُبِینٍ (۲۰۵) ) شما هم گمراهید. نمى دانید چه كنید گدا پرورى مى كنید و از این قبیل حرفها. نیستید شما مگر در گمراهى آشكار.

مشیت تكوینى و تشریعى

مشیت یعنى اراده خدا دو قسم است؛ مشیت تكوینى و تشریعى؛ مشیت تكوینى یعنى خداوند اراده فرمود كه حتماً باید فلان وقت باران بیاید. فلان كس عمرش تمام شود كه تخلف پذیر نیست.

مشیت تشریعى آن است كه خدا خواسته كه بشر به میل خودش رو به خیر برود، نماز بخواند، روزه بگیرد.

مشیت تكوینى، خدا خواسته كه الاغ و گاو همیشه خمیده و در حال ركوع باشد؛ اما ركوع بشرى را خواسته با اراده خود بشر به میل و خواست خودش عظمت خدا را درك كرده ركوع كند و بگوید:( سبحان ربى العظیم و بحمده ) .

خزندگان به خاك افتاده اند، جز این هم نمى تواند باشد؛ اما بشر را خواسته از روى علم و اراده سجده كند تا ثواب ببرد. مستحق مقام گردد. خدا خواسته كسى كه فقیر است، آنان كه بى نیازند به او اطعام كنند و رفع نیازش نمایند.

آزمایش ثروتمندان توسط فقرا

خداوند بشر را یكنواخت نیافریده، در هر زمان یك عده فقیر، عده اى ثروتمند هستند براى آنكه مردمان امتحان گردند(۲۰۶) . آقاى میلیونر! خدا به تو داد تا هزاران بیچاره را از این مال خدا بهره مند كنى، مرضهاى نفس خودت اصلاح شود، اگر پرده عقب رود، هركس از بیمارى هاى خودش ناله اش بلند مى شود. با انفاق كردن، بیماریهایت علاج مى شود، سخاوت پیدا مى كنى.

براى فقیر هم خوب است به بركت فقرش اگر با عفت همراه باشد خود همین خوددارى، نعمت بزرگى است. صبر پیدا مى كند؛ اجرهاى باقى نصیبش مى شود. فقیر به اختیار خودش صبر مى كند، غنى هم به اختیار خودش انفاق مى كند، به هر كدام خیراتى مى رسد، این خواست خدا تشریعى است كه فقیر و غنى بهره ببرند.

آدم بخیل، از بهشت محروم است. مضمون روایت: كافر سخى به بهشت نزدیك تر است از مؤمن بخیل.

به چنین مؤمن بخیل امیدى نیست. اگر با این صفت حیوانى بمیرد، امید نجاتى برایش نیست.

سگى كه از محله اى خواست رد شود، از ترس اینكه نكند در استخوانهاى این محله شركت كند، سگهاى این محله چه مى كنند.

آى همكارها! با همكار چه مى كنید؟ علاج بخل به عطاست. مكرر گفته ام نه از چیزهایى كه خودتان بى میلید، از آنچه دوست مى دارید در راه خدا بدهید(۲۰۷) نه از آنچه خودتان از آن رویگردانید(۲۰۸) .

سخنى جاودانه از مولا علىعلیه‌السلام

یك نفر وارد شد بر خانه مولا علىعلیه‌السلام ، در خانه حضرت وسایل زندگى حضرت را نامرتب و خیلى مختصر یافت. گفت: یا على! شما خلیفه مسلمین هستید این چه وضعى است؟

فرمود: عاقل در ملك عاریه، تأسیس اساس نمى كند و ما هرچه داریم براى بعد فرستاده ایم. جایى كه عاریه است، اهمیت دادنش خلاف عقل است(۲۰۹) .

نمى گویند خانه و زندگى نداشته باش بلكه به آخرت بیشتر اهمیت بده. دنیا برایت مهم نباشد. دلت براى دنیا نرود. نگاه بالا دستت نكن. خیال نكن این جا ماندنى هستى.

روزى جناب بهلول عاقل در قبرستان بود. وزیر هارون رد شد، صدا زد: بهلول! مثل این كه قبرستان را رها نمى كنى؟

گفت: بلى! این جا راحت تر است. كسى به من كارى ندارد. اگر به شهر و بازار بیایم بچه ها و نادانان مرا اذیت مى كنند.

وزیر گفت: با این مرده ها مكالمه هم دارى؟

گفت: آرى. گفت: سر هر قبرى مى ایستم مى گویم:( متى ترحلون ) ؛ كى حركت مى كنید؟ پاسخ مى دهند منتظر شماییم تا به ما ملحق شوید و با هم حركت مى كنیم.

نمونه اى از انفاق امام حسن و امام رضاعلیه‌السلام

مالى عاریه به تو رسید كه به بركت این مال بتوانى كارى براى پس از مرگت كنى. به قدرى مهم است كه اگر دارایى شخص بیش از یك دانه خرما نباشد، خوب است نصف آن را بدهد. حضرت مجتبىعلیه‌السلام سه مرتبه تمام داراییش را نصف كرد و نصف آن را در راه خدا داد. همچنین على ابن موسى الرضاعلیه‌السلام سر سفره كه مى نشست، ظرفى بر مى داشت از هرچه در سفره بود مقدارى از آن را به فقیر مى داد و مى خواند:

( فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ * وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْعَقَبَةُ * فَكُّ رَقَبَةٍ * أَوْ إِطْعَامٌ فِی یوْمٍ ذِی مَسْغَبَةٍ (۲۱۰) )

جلسه هجدهم: سخنان غیرمنطقى كفار

( وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ أَنفِقُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ قَالَ الَّذِینَ كَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنُطْعِمُ مَن لَوْ یشَاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا فِی ضَلالٍ مُبِینٍ * وَیقُولُونَ مَتَى هذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صَادِقِینَ * مَا ینظُرُونَ إِلَّا صَیحَةً وَاحِدَةً تَأْخُذُهُمْ وَهُمْ یخِصِّمُونَ * فَلاَ یسْتَطِیعُونَ تَوْصِیةً وَلاَ إِلَى أَهْلِهِمْ یرْجِعُونَ * وَنُفِخَ فِی الصُّورِ فَإِذَا هُم مِنَ الأَجْدَاثِ إِلَى رَبِّهِمْ ینسِلُون * قَالُوا یاوَیلَنَا مَنْ بَعَثَنَا مِن مَّرْقَدِنَا هذَا مَا وَعَدَ الرَّحْمنُ وَصَدَقَ الْمُرْسَلُونَ (۲۱۱) )

( وَإِذَا قِیلَ... ) وقتى به این كفار گفته مى شود بیایید از این مالى كه خدا به شما داده بهره ببرید و به گرسنگان و ضعفا بخورانید از آنچه خدا به شما روزى فرموده است، مى گویند: اگر خورانیدن به آنها خوب كارى بود، خدا آنان را سیر مى كرد، اطعام مى فرمود كه در حقیقت (این سخن) به نوعى جبر بر مى گردد.

بعضى اوقات حتى از برخى متدینین هم شنیده مى شود بنایشان بر این است كه هرچه خوبى و خیر است از خودش مى بیند یا سببى مثل خودش. هرچه جنبه عدمى و ضرر دارد، آن را نسبت به خدا مى دهد. موقعى كه مال مى آید نعمت خدا را نمى بیند؛ اما وقتى از او گرفته شد از خدا مى بیند.

به تعبیر دیگر، موقع آمدن نعمت، تفویضى است و هنگام گرفته شدن نعمت، جبرى مى شود. مال كه مى آید از زور بازو و فن خودش مى بیند نه خدا؛ چنانچه اگر همان مال گم شد یا دزد برد، آن را از خدا مى بیند، چطور موقع عطا از خدا ندیدى؟

دیروز گفتم فقر و غنا هر دو نعمت خداست، براى غنى تا به بركت انفاق، بخلش كم شود، سخى گردد و فقیر هم به بركت صبر، به درجات عالى برسد.

صحیه آسمانى و گرفتن جانها

( وَیقُولُونَ مَتَى هذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صَادِقِینَ )

این آیه راجع به معاد است و مى گویند: این وعده قیامت كى هست اگر راست گویانند. وعده پیغمبران به معاد، ثواب و عقاب، مورد دعوت همه انبیا بود. همه به مبدأ و معاد مى خواندند. از روى استبعاد مى گویند: كى عالم جزاء برپا مى شود؟

خداوند در پاسخ مى فرماید:

( مَا ینظُرُونَ إِلَّا صَیحَةً وَاحِدَةً تَأْخُذُهُمْ وَهُمْ یخِصِّمُونَ )

دهانه عالم جزا اول مرگ است. طلیعه عالم برزخ و قیامت ما ینظرون یعنى ما ینتظرون، ایشان انتظار نمى برند جز نفخه، اماته را صیحه اى كه در این آیه است، صیحه اول كه اماته است مى باشد. نفخه اماته یعنى میراندن و جان گرفتن، احیا كه نفخه دوم است، زنده شدن مرده هاست

براى گرفتن جان این بشر، یك صیحه بس است. یك فریاد ملك الموت كافى است. زحمتى براى او نیست.

در روایات معراجیه دارد: در آسمان چهارم رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله به ملكى رسید در نهایت گرفتگى در حالى كه هر ملكى را پیغمبر مى دید با چهره باز بود. خلاصه جبرئیل گفت: این ملك الموت است.

فرمود: این لوح جلوش چیست؟

عرض كرد: اسماى همه جانداران در این لوح است. آن وقت خودش به پیغمبر گفت هرگاه اجل كسى برسد، اسمش محو مى شود و فوراً من جانش را مى گیرم و تمام عالم نسبت به من مانند سفره است، هر نوع خوراكى را چگونه شخص با كمال سهولت مى تواند بردارد، من هم هر موجودى را موقع مرگش به آسانى مى میرانم. صیحه مرگ مى آید در حالتى كه در جنگ و منازعه اند( وَهُمْ یخِصِّمُونَ ) .

مروى است: وقتى صیحه اماته مى رسد، مردم در بازار مشغول كسب و كارند، فروشنده فروخته و هنوز خریدار تحویل نگرفته كه صیحه اماته مى آید، دیگر كارى از هیچ كدام بر نمى خیزد(۲۱۲) .

( فَلاَ یسْتَطِیعُونَ تَوْصِیةً وَلاَ إِلَى أَهْلِهِمْ یرْجِعُونَ ) . پس توانایى وصیت كردن نداشته و نمى توانند به سوى خانواده هایشان برگردند.

آرزو مى كند بتواند به خانه اش نزد اهلش برگردد، بتواند وصیتى كند.

چندى قبل در بازار وكیل شیراز قبل از ظهر با كمال صحت و سلامتى بدون سابقه بیمارى، سر مغازه مرد. آیا یك نفر از بازاریهاى شیراز به فكر افتاد كه شاید من هم بروم بازار و برنگردم، پس فكر خودم باشم؟

گرگ اجل یكایك از این گله مى برد

وین گله را نگر كه چه آسوده مى چرند(۲۱۳)

دیگر تا یك زن لختى مى رسد، نگاه خیانت نكند، خانم بفرمایید، خانم بفرمایید نگوید.

( یخصمون ) یعنى( یختصمون ینازعون ) ؛ صیحه اماته مى آید در حالى كه این بشر در مجادله و نزاع و گفتگو هستند. مواردى در نظر دارم كه در حال نزاع سكته كردند، خون به جوش مى آید و سكته مى كند. واى از آن بدبختى كه در حال گناه بمیرد! آیا در آن حال ایمانى هست یا نه؟ راستى باید ترسید در آن وقتى كه شیاطین از همیشه بیشتر مواظبند كه ذره ایمانى هم اگر هست بربایند، حملاتشان را تشدید مى كنند؛ البته اگر ایمان در دل جاى گرفت، شیطان نمى تواند آن را برباید. خدا وعده داده است. خدا ایمان شما را ضایع نمى فرماید(۲۱۴) ، بلى اگر ایمان بر سر زبان باشد، آن جداست(۲۱۵) ؛ لذا دعا كنید: اسئلك ایماناً لا اجل له دون لقائك؛ خدایا! به من ایمانى بده كه با خود ببرم.

اسئلك ایماناً تباشر به قلبى؛ آن ایمانى كه همیشه با من بوده، در قلبم جا گرفته باشد.

لزوم راضى نمودن ذوى الحقوق

نكته اى بعضى از مفسرین در توصیه نقل نموده اند، به قدرى عاجز و بیچاره شده است كه یك كلمه وصیت هم نمى تواند بكند تا چه رسد به كارهاى دیگر؛ لذا عاقل عمل به احتیاط مى كند. پیش از آن كه در چنین روزى - كه قطعاً خواهد آمد - گرفتار شود، ذوى الحقوق را از خود راضى مى كند، نمى گذارد به آخرت برسد:

تا كه دستت مى رسد كارى بكن

پیش از آن كز تو نیاید هیچ كار(۲۱۶)

اینها طلیعه قیامت بود. اینها نفخه اماته و میراندن بود. مرتبه دوم نفخه احیاست.

زنده شدن مردگان با نفخه احیا

( وَنُفِخَ فِی الصُّورِ ) . نفخه احیا چطور است؟ ندانیم. روایتى نقل شده راجع به صور اسرافیل كه دو سر دارد؛ یكى رو به بالا، یكى رو به پایین. صدا مى زند:( ایتها العظام البالیة و الشعور المتخدرة... ) ؛ اى استخوانهاى پوسیده شده، گوشتهاى از بین رفته، برخیزید براى موقف حساب(۲۱۷) .

( وَنُفِخَ فِی الصُّورِ فَإِذَا هُم مِنَ الأَجْدَاثِ إِلَى رَبِّهِمْ ینسِلُون ) .

تا در صور دمید، بدون معطلى همه از قبرها بر مى خیزند به سوى پروردگارشان براى موقف حساب. به سرعت حركت مى كنند مى گویند:

( یاوَیلَنَا مَنْ بَعَثَنَا مِن مَّرْقَدِنَا هذَا مَا وَعَدَ الرَّحْمنُ وَصَدَقَ الْمُرْسَلُونَ )

یعنى: واى بر ما! چه كسى ما را از قبرهایمان برانگیخت؟ این همان وعده الهى بود (حالا یا خودشان مى گویند یا از قول ملائكه نقل مى فرماید) كه این همان وعده الهى است و پیغمبران راست گفتند.

نكته اى درباره مرقد و برزخ

نكته اى در كلمه مرقد است؛ مرقد اسم مكان به معنى محل رقود یعنى محل خواب و خوابگاه است. روز قیامت پس از آن كه از قبرها سر در آوردند گویند: چه كسى ما را از خوابگاهمان بلند كرده است در حالى كه در برزخ معذب بوده اند(۲۱۸) .

هركس از دنیا رفت، در برزخ مورد ثواب و عقاب است تا برسد به بهشت و جهنم اصلى در قیامت. گناهانى كه كرده، وبالش دامنش را مى گیرد و چه بسا در همان برزخ، پاك مى شود، مع الوصف مى گوید مرقد با این كه در برزخ بوده است.

جوابى كه داده شده و درست است، گویند: عوالم به حسب پیش آمدش، قوه و ضعفش مثل خواب و بیدارى است.

حیات روى خاك نسبت به عالم برزخ، این جا خواب هستى، آن جا بیدارى است؛ چون قوت اثر برزخ به مراتب بیشتر از دنیاست. مردم همه خوابند، وقتى مردند بیدار مى شوند(۲۱۹) . این روایت از علىعلیه‌السلام مروى است. كسانى كه رؤیاهاى صادقانه از اموات دارند، این عرض را تصدیق مى نمایند. در كتاب داستانهاى شگفت در این باره، نمونه هایى ذكر شده، همچنین در دارالسلام حاجى نورى شواهدى ذكر فرموده است.

تفاوت قیامت با برزخ

چنان كه قیامت هم نسبت به برزخ، بیدارى نسبت به خواب است. قوت تأثیر اصلش در قیامت است. در برزخ چه ثواب و چه عقابش حد وسط است. هر چیز نسبت به دنیا بیدارى است؛ ولى نسبت به حیات پس از مرگ، خواب است؛ لذا وقتى سر از قبر بر مى دارد، مى گوید: كى مرا بیدار كرد؟ چشمش به جرقه جهنم مى افتد كه چون كوهى زبانه مى كشد. مأمورین غلاظ و شداد یك طرف، مأمورین براى احضار خلایق جهت حساب، یك طرف مى بیند روها سیاه(۲۲۰) .

چیزهایى عجیب و غریبى مى بیند كه در برزخ هم این اوضاع نبود؛ چنان تكان مى دهد كه همه به زانو در مى آیند(۲۲۱) .

همه،( رب نفسى ) گویانند جز محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله كه (گوید: )( رب أمتى ) و گوید: پروردگارا! به فریاد امتم برس. همه از پا در مى آیند از هول. زنهاى باردار، بچه مى اندازند و زنهاى بچه شیرده، از بچه خود غافل مى شوند. مردمان را مى بینى مست اند ولى مست نیستند؛ اما عذاب خدا سخت است(۲۲۲) ، از قیامت خبرى مى شنویم. هرچند در برزخ هم معذب بوده است لیكن عذاب برزخ كجا! عذاب قیامت كجا! نیش پشه در برابر نیش عقرب چیزى نیست؛ آرى، این همان وعده پیغمبران است كه دیدند راست گفتند.

( ان كانت الا صیحة وحدة (۲۲۳) )

صیحه احضار، یكى بیش نیست. هیچ كس نتواند تخلف بورزد؛ چنانچه صیحه اماته یكى بیش نبود.

به قول علىعلیه‌السلام در بین بشر، قدرت ظاهرى و باطنى مثل سلیمان نداشته و نخواهیم داشت. سلطنت جن و انس و طیور و وحوش مع الوصف در برابر مرگ، نفخه اماته، ضعیف و ناتوان بود. چه كسى مى تواند تخلف نماید(۲۲۴) ؟