قلب قرآن (تفسیر سوره یس)

قلب قرآن (تفسیر سوره یس)0%

قلب قرآن (تفسیر سوره یس) نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: شرح و تفسیر قرآن

قلب قرآن (تفسیر سوره یس)

نویسنده: آیت الله سید عبدالحسین دستغیب
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 26291
دانلود: 4541

توضیحات:

قلب قرآن (تفسیر سوره یس)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 39 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 26291 / دانلود: 4541
اندازه اندازه اندازه
قلب قرآن (تفسیر سوره یس)

قلب قرآن (تفسیر سوره یس)

نویسنده:
فارسی

جلسه نوزدهم: برپا شدن قیامت پس از دو نفخه

( إِن كَانَتْ إِلَّا صَیحَةً وَاحِدَةً فَإِذَا هُمْ جَمِیعٌ لَّدَینَا مُحْضَرُونَ * فَالْیوْمَ لاَ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیئاً وَلاَ تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ * إِنَّ أَصْحَابَ الْجَنَّةِ الْیوْمَ فِی شُغُلٍ فَاكِهُونَ * هُمْ وَأَزْوَاجُهُمْ فِی ظِلاَلٍ عَلَى الأَرَائِكِ مُتَّكِئُونَ * لَهُمْ فِیهَا فَاكِهَةٌ وَلَهُم مَّا یدَّعُونَ (۲۲۵) )

از روى انكار و استهزا مى گویند: وعده پیغمبران چه وقت است؟

پاسخشان این است كه دو صیحه در پیش دارید؛ صیحه اماته كه همه خواهند مرد و صیحه احیا كه همه زنده مى شوند. فاصله این دو صیحه هم خدا داند چقدر است؛( العلم عندالله ) . و روایات در این باره مختلف نقل شده است. صیحه، توسط ملك مقرب الهى اسرافیل است. بوقى دارد كه یك سرش به زمین و یك سرش به آسمان، با دمیدن در آن، اهل زمین و آسمان مى میرند(۲۲۶) ، پس خداوند به او امر مى فرماید بمیر؛ خودش هم مى میرد، جز خدا كسى باقى نمى ماند.

اندر دو جهان خداى مى ماند و بس

باقى، همه كل من علیها فان

ندا مى رسد:( ... لمن الملك الیوم... (۲۲۷) ) ؟ ؛ امروز كجایند كسانى كه دعوى ملك داشتند؛ مال من، سلطنت من، كسى نیست پاسخ دهد، خودش پاسخ مى فرماید:

( ... لله الوحد القهار... (۲۲۸) ) .

براى خداوند یكتا كه چیره شونده است.

امامعلیه‌السلام مى فرماید:

در این فاصله دو نفخه - كه صاحب نفسى باقى نمانده - زمین متلاشى مى شود؛ كوهها ریزه ریزه مى شود(۲۲۹) ؛ آسمانها و زمین دگرگون مى گردد و(۲۳۰) دیگر درختى، كوهى، پستى و بلندى باقى نمى ماند، وضع دیگرى است(۲۳۱) .

ظهور عدل خداوند در محشر

نفخه احیا كه دمیده مى شود، همه زنده شده براى محكمه عدل الهى( محضرون ) ؛ حاضر شدگانند. هر فردى با دو مأمور( سآئق و شهید ) مى آیند(۲۳۲) . یك نفر نتواند تخلف از حضور پیدا كند. روز ظهور عدل حقیقى الهى است. در عالم ماده، عدل ظاهر نمى شد؛ اما این جا كوچكترین عمل، هموزن ذره از قلم نمى افتد.

امروز هیچ كافر و مؤمن، فاسق و عابد، به او ستم نمى شود(۲۳۳) ؛ اگر كار بد كرده بیش از استحقاقش به او جزا نمى دهند. كار خیرش ملاحظه مى شود، ثواب داده مى شود و گناه نكرده عقوبت نمى بیند و عقوبت هر گناه مربوط به خودش هست؛ یعنى شخص گناهكار نه دیگرى(۲۳۴) .

آنچه عقوبت است از كار خود شخص است نه این كه از خارج چیزى بیاورند. به زبانت فحش و دروغى گفتى، در گند زبان خودت هستى؛ چنانچه اگر صلوات فرستادى در عطر زبان خودت هستى، جزا داده نمى شود مگر به آنچه كرده اید(۲۳۵) .

بعد گزارشاتى از بهشتیان و چند جمله از جهنمیان ذكر مى فرماید. مؤمنین باید هر دو را بشنوند، شوق ثواب و خوف عقاب. غرض این است كه از آیات بهشت، شوق پیدا شود، چرا از مردن بدمان مى آید؟ چون شوق بهشت نداریم؛ چون خیال كردیم مرگ اژدهایى است مخوف:

( ان أصحب الجنة الیوم فى شغل فكهون ) .

سرگرمى به نعمتهاى بهشت و بى خبرى از دوزخ

نخستین مدحى كه از بهشتیان است مى فرماید: آنان در شغل هستند. شغل در لغت عرب عبارت از كارى است كه آدمى را از غیر آن باز مى دارد. سرگرم كردن آن از غیر آن؛ مثلاً اگر كسى مشغول بنایى شد، تمام وقت و حواسش را صرف آن كرده التفاتى به غیر آن ندارد، شغل گویند. خدا براى بهشتیان شغل قرار مى دهد كه سر و صداهاى محشر، نعره جهنم، ضجه گنهكاران، زلزله ها و... هولها و ترسها كارى به آنها ندارد؛ حتى اگر بستگانش هم در جهنم باشند چنان سرگرم نعمت خداست كه متوجه آنان نمى شود.

پس شغل از جهنم و ناراحتیها و ناملایمتها یادى از جهنمیان نمى كنند مگر وقتى كه خدا خواسته و در قرآن خبر مى دهد و آن وقتى است كه روزنه اى باز مى شود و بهشتیان را مشاهده مى كنند، صدا مى زنند منتى بر ما گذارید از این آب یا از نعمتهایى كه خدا به شما عنایت فرموده است به ما هم بدهید(۲۳۶) ، پاسخشان مى دهند كه خدا آنها را بر كافرها حرام فرموده است(۲۳۷) ، هركس بى ایمان از دنیا رفت، بهره اى از این نعمتها ندارد.

شغل كه انسان را از چیزهاى دیگر باز مى دارد، گاهى از هول و ترس است و گاهى از شوق. بهشتیان( فكهون ) در خوشى و ناز و نعمت هستند، متنعم اند كه شغل از غیر نعمت پیدا كرده اند.

همسران بهشتى نعمتهاى بزرگ الهى

بعضى از مفسرین گفته اند دو آیه بعد، بیان قسمتى از شغل بهشتیان است:

( هُمْ وَأَزْوَاجُهُمْ فِی ظِلاَلٍ عَلَى الأَرَائِكِ مُتَّكِئُونَ * لَهُمْ فِیهَا فَاكِهَةٌ وَلَهُم مَّا یدَّعُونَ )

ایشان و همسرانشان در سایه، بر تختها تكیه زنندگانند، بر ایشان در آن بستان میوه و هرچه بخواهند مى باشد.

استیناس با همسران بهشتى، شغل و سرگرمى بهشتیان است، حالا با حوریان یا زنهاى مؤمنه كه بهشتى هستند كه مكرر گفته ایم هر زنى كه بهشتى شد، در بهشت با شوهرش اگر بهشتى شده یا به شفاعت دیگرى بهشتى گردد، ازدواج مى كند؛ حقیقت وصال و مواقعه در بهشت است. حورالعین كه خداوند او را مدح فرموده(۲۳۸) ، چشمهایشان از غیر شوهرانشان كوتاه است؛ یعنى نظرى به غیر شوهر ندارند، شوهر دوست و شوهر خواه و شوهر شناسند، همچون یاقوت و مرجان مى درخشند(۲۳۹) .

نكاح در بهشت و یادآورى نعمت خداوند

نكته مهم دیگر، فرق است بین ازدواج در بهشت و دنیا؛ كسى خیال نكند مثل هم است، كاملاً متفاوت است. اولین تفاوت، مواقعه در دنیا علاوه بر كثافت دفع شهوت؛ غفلت آور است؛ اما مواقعه در بهشت، ذكر و یادآور است. غنا و آواز خوانى در بهشت، ذكر و تسبیح خداست؛ از پیغمبر مى پرسند آواز خوانى در بهشت هست؟ مى فرماید: بلى اعلایش(۲۴۰) .

و نظیر آن درباره آواز خوانى درختان بهشتى از حضرت صادقعلیه‌السلام نیز رسیده است(۲۴۱) . اگر صداى مرغان بهشتى را این جا بشنوى، غش مى كنى.

ویژگى خوراكى بهشتى

شنیده اید حضرت داوودعلیه‌السلام وقتى زبور مى خواند، مرغان، پرنده ها و چرنده ها در صحرا اطرافش جمع مى شدند و بعضى مى افتادند و دیگر بلند نمى شدند، طاقت نمى آوردند، جناب داوود خواننده بهشتى بوده است.

برگهاى درختهاى بهشتى نیز نغمه سر مى دهند، چه نغمه اى؟( سبحان الله و الحمدلله ) راستى كیف آور است، در و دیوار و تمام جوانب بهشت یاد خداآور است، همسرش نیز چنین است.

چنانچه در خوراك خوردن نیز همین است، در دنیا با زحمت تهیه و بعد رنج هضم و سپس دفع فضولات دارد؛ اما در بهشت این زحمتها دیگر در كار نیست؛ لذا بعضى از بزرگان تصریح كرده اند كه: بهشتیان دبر ندارند؛ زیرا مدفوعى در كار نیست، خوراك بهشت، زائد و تفاله ندارد كه از مجرا بیرون رود.

حور، مظهر رحمت رحمان و رحیم

روایتى مروى است از خاتم انبیا محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله كه:

یك نوع حور، خدا آفریده بر لبانش( بسم الله الرحمن الرحیم ) نقش بسته است؛ البته نور است، بر پیشانى اش محمد رسول الله و بر چانه او على ولى الله، گونه راست و چپش الحسن و الحسین(۲۴۲) .

چه جمالى دارد و براى چه كسانى است؟ معلوم است از این جملات و اسماء حسنى، براى كسى است كه اهل توحید و خداشناس باشد، صفات رحمان و رحیم را فهمیده باشد، مراتب تقوا را طى كرده باشد، لذا پرسیدند: یا رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله این حور براى كیست؟

فرمود:( لمن یقول بالحرمة و التعظیم بسم الله الرحمن الرحیم (۲۴۳) ) .

هركس با احترام و بزرگداشت بسم الله الرحمن الرحیم گوید.

من درباره بسم الله مانده ام تا برسد به اسماء الله و رحمان و رحیم. باء استعانت است، انقطاع من به پروردگارم كجاست؟ نشانه عبودیتم چیست؟

( هُمْ وَأَزْوَاجُهُمْ فِی ظِلاَلٍ عَلَى الأَرَائِكِ مُتَّكِئُونَ )

بهشتیان و همسرانشان (مخصوصاً اگر همسر دنیائى اش هم باشد؛ چنانچه خدا وعده داده است، همسران مؤمن به یكدیگر مى رسند و از بعضى روایات چنین بر مى آید كه هرچند زن و فرزند در مقام پایین تر باشند، آنان را به شفاعت مؤمن به او ملحق مى كنند) بهشتیان و همسرانشان در سایه ها (اگر ظلال جمع ظل باشد یا جمع ظله به معنى تحت است) یا بر روى تختها تكیه زنندگانند.

در بهشت، خیمه هایى است، هر خیمه چهار فرسخ در چهار فرسخ طول و عرض آن است كه در آن تختهاى بهشتى است كه آسایشگاه مؤمن و همسرانش مى باشد.

مروى است از پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله : كه مؤمن در یك روز صد دختر باكره را در بهشت تصرف مى نماید و عجب این است كه بلافاصله باكره مى شود، بدون این كه براى دختر ناراحتى باشد(۲۴۴) .

چنانچه نسبت به خوراكش مى فرماید: برابر صد نفر در دنیا اشتها دارد، بدون ناراحتیهاى دنیوى(۲۴۵) كه مكرر عرض كردم.

حسن صد یوسف جمال ذوالجلال

روایت دارد: اگر حورى در دنیا بیاید، همه مردمان بى هوش مى شوند؛ زیرا طاقت دیدن چنین جمالى را در دنیا ندارند(۲۴۶) .

براى روشن تر شدن مطلب به داستان یوسف و زنان مصر - كه در قرآن مجید بیان فرموده - توجه كنید. با این كه جناب یوسف بشر است و در دنیا و عالم ماده است، خداوند جمال بیشترى به او داد نه جمال بهشتى كه در این دنیا نمى شود، مع الوصف دستهاى خود را به جاى ترنج بریدند هنگامى كه چشمشان به یوسف افتاد و عجب این است كه متوجه نبودند دستشان را مى برند(۲۴۷) .

پس هرچه هست در زحمت كشیدن است كه طاقتى تحصیل كنیم بتوانیم این جمال و یا بهتر از آن را كه جمال محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله است درك كنیم:

شمس و قمر در زمین حشر نتابد              نور نتابد مگر جمال محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله (۲۴۸)

و چه خوب سروده است:

كاش آنان كه عیب من گفتند

رویت این دلستان بدیدندى

تا به جاى ترنج در كف خود

دستها را همى بریدندى(۲۴۹)

شرح صدر براى درك جمال

در آیه شریفه مى فرماید:

هركس خدا خواست او را هدایت فرماید، سینه اش را براى اسلام توسعه مى دهد(۲۵۰) .

و از قول موسى نقل فرموده و در دعا نیز مى خوانید: خدایا! شرح صدر به من عنایت فرما(۲۵۱) .

شرح صدر چیست؟ توانایى درك جمال است. قوتى پیدا كند بتواند جمال را ببیند بهره ببرد. در بهشت جمال اندر جمال است؛ اما كیست كه استفاده كند؟ آن كس كه شرح صدر یافته است، از علو علىعلیه‌السلام بهره اى برده باشد؛ لذا مى گویم خود را براى بهشت آماده كنید. رشدى صفایى پیدا كنید تا بتوانید جمال را درك نمایید. كسى كه خودش از جمال بهره اى ندارد، كجا مى تواند جمال مجرد را بفهمد.

وصول به حوریان بهشتى پس از مرگ

در كتاب بحرالمعارف نقل كرده از یكى از بزرگان كه مى فرماید:

حورى به من نشان دادند كه از جمالش مبهوت شدم.

گفتم: تو كیستى؟

گفت: خدا مرا براى تو آفریده. خواستم به او نزدیك شوم، فاصله گرفت و گفت: وصل پس از مرگ است.

گفتم پس به من بگو گونه هایت چرا این قدر مى درخشد؟

گفت: این نتیجه اشكهاى چشم تو است.

پس هرچه هست در ایمان و عمل است(۲۵۲) . خودت را لطیف كردى در دارالسلام بهشت هستى، اگر بیمار كردى خودت را در بیمارستان جهنم هستى(۲۵۳) .

سایه لطف خدا بر سر بهشتیان

بعضى هم گفته اند: ظل به معنى عزت است، وقایه و حفظ از آلام است، مثل سر سایه كه از زحمت گرما نگه مى دارد، هرچیزى كه سبب شد شخص از آلام و اندوه ها برهد، به آن ظل مى گویند؛ چنانچه در اصطلاح خودتان مى گوییم خدا سایه شما را كم نكند، یعنى شما مرا از آفات و آلام حفظ مى كنى، بهشتیان و ازواجشان در حفظ از آلام هستند.

به تعبیر روایت، زیر سایه عرش رحمان هستند. تحت سایه لطف حق مى باشند.

( لهم فیها فكهة ) . شغل و سرگرمى دوم ایشان میوه هاى بهشتى است؛ سیب و انار و رطب بهشتى است كه تمام اشتراك در لفظ است و حقیقت چیز دیگرى است، یك صد هزار مزه مى دهد.

( و لهم ما یدعون ) هرچه خواسته باشند، مایل باشند، اشتها داشته باشند برایشان آماده است. كدام سلطان در دنیاست كه هرچه بخواهد بشود، بلكه محرومیتهایش بیشتر است از آنچه به آن رسیده است. تو را در این عالم آورد و همه عالم را براى تو آفرید و تو را براى خودش و عالم آخرت. تو را براى ابدیت آفرید نه براى از بین رفتن:( خلقتم للبقاء لا للفناء ) . محروم كسى است كه خودش را به این نعمتهاى الهى نرساند.

جلسه بیستم: سلام خداوند بر مؤمنین

( سَلاَمٌ قَوْلاً مِن رَّبٍّ رَّحِیمٍ * وَامْتَازُوا الْیوْمَ أَیهَا الْمُجْرِمُونَ (۲۵۴) )

آن روزى كه هولها و سختیها و شدتهاست، بهشتیان سرگرم هستند در حالى كه متنعم اند در لذتها و سرورها. خوفى براى آنها نیست بلكه التفاتى است به آن هوسها ندارند:

( هُمْ وَأَزْوَاجُهُمْ فِی ظِلاَلٍ عَلَى الأَرَائِكِ مُتَّكِئُونَ ) .

بر تختهایى الهى، خود و همسرانشان در زیر سایه الهى تكیه زنندگانند:

( لَهُمْ فِیهَا فَاكِهَةٌ ) .

براى بهشتیان میوه هاى بهشتى است؛ اشتراك در لفظ است و اختلاف در حقیقت. میوه بهشتى را كسى در این عالم نمى تواند تصور كند كه چگونه است؛ درك كردنى است، نه گفتنى. آنچه در این عالم بخواهد توصیف كند، حقیقتش غیر آن است.

( وَلَهُم مَّا یدَّعُونَ )

آنچه بخواهند و آرزو كنند آماده است و برایشان فراهم است.

( سلم قولاً من رب رحیم ) . سلام به تو است و خبرش( لهم ) است. وجوه دیگرى نیز ذكر شده است: قولاً هم مفعول یا حال باشد. سلام بر بهشتیان در حالى كه این سلام از طرف پروردگار مهربان است.

ظاهر آیه شریفه این است كه سلام بلا واسطه از طرف رب العالمین است، سلام هایى كه براى اهل ایمان است با واسطه است. ساعت مرگ از طرف ملك الموت و اعوان او به مؤمنین سلام مى شود(۲۵۵) ؛ از آن جمله سلام با واسطه. پس از آنكه مؤمن بر تخت سلطنتى بهشتى قرار گرفت، دوازده هزار ملك از طرف رب العالمین براى منزل مباركى مى آیند.

مأمورین مى گویند مؤمن فعلاً با حور است. خواهش مى كنند اذن حضور بدهد. امروز روز عزت و ظهور عظمت مؤمن است. از هر درى ملائكه وارد مى شوند(۲۵۶) ، مى گویند:( سَلامٌ عَلَیكُم بِمَا صَبَرْتُمْ ) ؛ درود خدا بر شما باد به سبب صبرى كه در دنیا كردید! صبر كردید، تكالیف را انجام دادید، در برابر بلاها و سختیها صبر كردید، در برابر گناهان، بردبارى نمودید، بهشت جاى صابرین است. بدون صبر، كسى به بهشت نمى رسد. این مقام و درجه در برابر صبرهاى شما در دنیاست كه خوب جایگاهى است. اى مؤمن منزل مبارك( فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ ) (مرد آخر بین، مبارك بنده اى است) به به! از این دستگاه عظمت و جلال. از همه بالاتر بشارت خلود است. مژده كه این دستگاه از بین رفتنى نیست و تو هم همیشگى هستى.

در دنیا اگر بهترین پاركها را هم به دست آورى، بالأخره از بین رفتنى است، یا آن زودتر از بین مى رود یا صاحبش، آن وقت سختى فراقش را هم در نظر بیاور.

جهان آن به كه عاقل تلخ گیرد

كه شیرین زندگانى سخت میرد(۲۵۷)

در تفسیر روح البیان نوشته:

یكى از سلاطین سابق بنا گذاشت كاخ عظیمى بسازد كه بى نظیر باشد. پس از تمام شدن این كاخ، دعوت عام از جمیع طبقات نمود. دفترى هم نزد در خروجى گذاشت كه هركس نقصى مشاهده كرد، بنویسد تا برطرف نماید.

وقتى كه دفتر را بررسى نمود، دید همه مدح و ثناى این قصر را كرده اند جزء دو نفر كه به آن ایراد گرفته اند. فرستاد دنبال این دو نفر. از آنان پرسید چه عیبى مشاهده كردید؟

گفتند: این ساختمان دو عیب دارد ولى چه سود كه علاج ندارد.

گفتند: مى ترسیم بگوییم سلطان ناراحت شود.

گفت: مانعى ندارد بگویید.

گفتند: عیب اول این است كه این ساختمان، عاقبت خراب مى شود. دیگر آن كه صاحبش از آن جدا مى شود.

براى مدت اندكى دل به چه چیز مى بندى؟

غرضم آیه شریفه:( فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ ) است؛ آن خانه اى كه راستین و خوب و بى عیب است تو را از آن جدا نمى كنند و خراب شدنى هم نیست.

زهى افتخار از سلام خداوند به مؤمن

( سلم علیكم ) . اى مؤمن! سلام بلاواسطه براى تو است، پس از آن سلامهاى با واسطه، اعلى نعمت بهشتى نزد اهل فهم و معرفت، سلام با واسطه الهى است، نعمتهاى خدا یك طرف، نعمت مكالمه خدایى هم یك طرف. خداوند مستقیماً به بنده اش سلام كند. یاد كردن خدا آن هم یاد با تحیت و درود.

یا رب ار یك بارگوئى بنده ام

بگذرد از عرش اعظم خنده ام

خدا، با تو اى مشت خاك! سخن گوید. واى به آن بدبختى كه در لجنزارهاى دنیا غرق شود و قابلیت تكلم خدا با او را از دست بدهد! سلام نه تنها تحیت است بلكه داراى حقیقتى است بخصوص. سلام از طرف روحانیین، پیغمبر و امام و ملك تا چه رسد به خداوند، سلامتى مطلق است؛ سلامتى از هر ناراحتى و نابایستى، از هر مرضى از هر خستگى، حتى چرت و كسالت و ملال در كار نیست(۲۵۸) ، عافیت مطلق است، هیچ گونه حقد و حسد و كینه اى در كار نیست. اگر كسى یك ذره حسد دارد، جایش در بیمارستان جهنم است تا پاك بشود، آن وقت در دارالسلام جا مى گیرد، نام بهشت دارالسلام است(۲۵۹) . از هر ناراحتى و بیمارى از همه مهمتر، فنا و زوال در كار نیست.

نامه اى از خداوند به سوى بنده مؤمن

مروى است از خاتم انبیا محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله پس از قرار گرفتن مؤمن در بهشت؛ تحیت الهیه كه:( سلم قولاً من رب رحیم ) است. در این روایت به عنوان مكاتبه ذكر شده است. ملكى نامه اى به دستش از طرف رب العالمین براى مؤمن. نامه را باز مى كند:( بسم الله الرحمن الرحیم من الحى القیوم الذى لا یموت الى الحى الذى لا یموت انى كنت اذا قلت لشى ء كن فیكون فقد جعلتك الیوم كذلك ) .

نامه اى است از طرف حى قیوم؛ خدایى كه زنده و نگهدارنده موجودات است و نمى میرد، به سوى كسى كه او نیز زنده اى است كه دیگر نمى میرد. من كه خدایم اراده ام كافى است در حصول چیزها. از امروز به تو چنین چیزى را دادم، هرچه بخواهى مى شود، در آن واحد هرچه اراده كنى، واقع مى گردد.

آیا از وصف بهشت كه این دو سه روز گفتیم، شوقى در گوینده و شنونده پیدا شد یا نه؟( اشتاق الى قربك فى المشتاقین ) شدیم یا نه؟ باید كارت برسد به جایى كه بشوى شیعه علىعلیه‌السلام كه مى فرماید: اگر نبود اجل الهى، از شوق بهشت و لقاى خدا مى خواستند قالب تهى كنند، به عالم اعلا بروند، به مهمانخانه الهى خودشان را برسانند(۲۶۰) .

نه این كه آرزوى مرگ كنى، این غلط است، نهى شده است؛ چه فایده، به خیالت وقتى مردى راحت مى شوى؟ شاید اول سختیها و عذابهایت باشد.

یك نفر در حضور امام تمناى مرگ كرد. حاصل روایت شریفه آن كه امام به او فرمود:

آیا تدارك كارت را كرده اى؟ بار سفرت را بسته اى؟ حالا فرض كن مرگ آمد آیا آماده اى؟ بلكه بخواه خدایا مهلتم بده تا بار سفرم را ببندم(۲۶۱) .

این شبهاى ماه مبارك، العفوى بگویم؛ البته این هم تعارف مى كند. كجا طلب حقیقى براى مرگ دارد، تا فشار و زحمت كم شود، پشیمان مى گردد(۲۶۲) .

اما این طلب كه علىعلیه‌السلام مى فرماید، از ناحیه شوق بهشت است، شوق لقاى خداست، از شدت علاقه به ثوابها و وعده هاى الهى است، چنانچه از خوف عقاب و ترس از عذاب الهى و فراق اولیاى خدا نیز بیمناك است به قسمى كه مى خواهد از ترس قالب تهى كند. مى بیند شوق همه چیز هست جز بهشت و ثواب خدا، ترس از همه چیز هست جز ترس از عذاب و عقاب خدا.

شادمانى حضرت فاطمهعليها‌السلام از شنیدن خبر مرگ خویش

شوق لقاى خدا نمونه اش را در فاطمه ببینید. شنیده اید همین قدر كه پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله به او فرمود: تو نخستین كس از اهل بیت من هستى كه به من ملحق مى شوى، شادمان و خندان گردید. این است نشانه اولیاى خدا(۲۶۳) .

در كشكول شیخ بهائى است یك نفر از حضرت مجتبى مى پرسد چرا ما از مرگ بدمان مى آید؟ حاصل روایت شریف فرمود:

( لأنكم عمرتم الدنیا... )

چون شما دنیایتان را آباد كرده اید، معلوم است كسى مایل نیست از جاى آباد به خرابه برود. كسى كه آخرتش خراب است، سر و سامانى ندارد؛ البته ناراحت مى شود، مایل نیست به آن جا برود.

جدا شدن گناهكاران در قیامت

( وامتزوا الیوم أیها المجرمون ) .

امتازوا از میز و جدا شدن است. امر تكوینى است، نه اختیارى. اول محشر ندا مى رسد: امروز باید جدا شوید اى گنهكاران! در دنیا سرپوش روى كار بود، هیچ معلوم نبود. هیچ كس از باطن دیگرى خبر نداشت؛ چه ریاكارها و منافقین كه خودشان را داخل مؤمنین مى انداختند؛ ولى امروز كشف حقایق است(۲۶۴) .

( الحآقة* ما الحآقة ) .

این جا جاى ادعا نیست، جز حق و حقیقت و واقعیات چیزى نیست. از هر جهت باید گنهكار جدا شود. صورة، قولاً، مكاناً، زماناً، گنهكاران على حده مى شوند تا نداى قهرى و تكوینى مى رسد هرچه گنهكار است فوراً صورتش سیاه و هرچه بهشتى است، صورتش درخشان است؛ لذا گنهكاران به صورتهایشان شناخته مى شوند(۲۶۵) .

میمون را دیده اید. شكل خوك و میمون نزد بعضى از گنهكاران زیباست:

( یحشر الناس على صورتحسن عندها القردة و الخنازیر )

یعنى صورت سگ دارند؛ برخى به صورت مورچگان محشور مى شوند؛ چون متكبر بودند، هركس ذلتش در ذاتش بیشتر است، كبرش بیشتر است(۲۶۶) . این معنى این جا معلوم نیست، كى معلوم مى شود؟ فرداى محشر كه مثل مورچه پست و ذلیل و كوچك محشور مى گردد. هركس به وضعش شناخته مى گردد كه چكاره بوده است. شكم بزرگ، به قدرى باد كرده كه نمى تواند تكان بخورد از بزرگى شكم، همه مى فهمند كه رباخوار است، آتش است(۲۶۷) ؛ لذا یكى از معانى آیه شریفه: امروز از كسى از جن و انس از گناهش پرسیده نمى شود(۲۶۸) ؛ ؛ یعنى سؤال استفهام نمى شود تا بفهمند چكاره است؛ چون آشكار است، به انواع آشكار است، به انواع آشكارى، مخصوصاً خود اعضا گواهى مى دهد؛ چنانچه گذشت:

( الْیوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ وَتُكَلِّمُنَا أَیدِیهِمْ... (۲۶۹) ) .

روایتى هم مرحوم فیض در عین الیقین نقل كرده است كه:

هر شرابخوارى وارد محشر كه مى شود، شیشه شراب به دستش است. هر طنبور زنى طنبورش به دستش هست و به سرش مى خورد.

در قرآن مجید هم به این موضوع اشاره اى دارد: هركس هر كار زشتى داشته آرزو مى كند با آن فاصله بگیرد(۲۷۰) . این ظرف شراب و قمار از او فاصله بگیرد؛ ولى نمى گیرد.

عجیب است اوضاع قیامت و آخرت. هر سوره اى از قرآن مجید را ملاحظه مى كنى، گوشه اى از آن عالم را یادآورى مى فرماید تا بلكه خوفى پیدا شود.

این چند شبى كه از ماه رمضان مانده، این مناجات علىعلیه‌السلام را زمزمه كن:

( مولاى مولاى! الأمان الأمان )

خدایا! امانى به ما عنایت كن از این وضع دهشتناك قیامت.

نامه عملها كه پراكنده مى شود، هركس مجرم است، نامه عملش به دست چپش داده مى شود، هركس بهشتى است به دست راستش. از آن جمله جدا شدنهاى مجرمین، هركس سر از قبر در آورد مى گوید:

( ... یاوَیلَنَا مَنْ بَعَثَنَا مِن مَّرْقَدِنَا... (۲۷۱) ) .

واى! چه كسى ما را از گور بر انگیخت؟

این نشانه مجرم بودنش هست. در مقابلش كسانى هستند كه وقتى سر از گور در آوردند مى گویند: شكر خدایى را كه وعده اش را با ما وفا فرمود و ما را وارث زمین قرار داد؛ هر جاى بهشت بخواهیم، جا كنیم، پس نیك است پاداش كاركنان براى خدا(۲۷۲) .

البته هركس در دنیا زبانش رها بود، هرچه بر زبانش جارى مى شد مى گفت. در جهنم هم جهنمیها از زبان یكدیگر در اذیت هستند؛ چنانچه در روایت رسیده از ترس شماتت و سرزنش جهنمیهاى هم زنجیرش، از عذاب ناله نمى كند.

در مقابل، هر آتش فتنه خاموش كنى، مقابل جهنمیهاست، از هم جدا مى شوند( ... فَضُرِبَ بَینَهُم بِسُورٍ لَهُ بَابٌ... (۲۷۳) ) . همین طور مى آیند تا از صراط رد شوند. تعبیرى كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله مى فرماید مانند شب پره چگونه برابر آتش مى ریزد، همین طور در آتش جهنم، مجرمین مى ریزند. هركس سر جاى خودش قرار مى گیرد؛ بهشتیان نیز در بهشت، مقعد صدق جاى مى گیرند(۲۷۴) .

خدایا! تو ایمانى بده كه این معانى را باور كنیم. از رسوایى فرداى قیامت بترسیم. جلو اولین و آخرین، مفتضح نشویم. اى كسانى كه آبرویتان را دوست دارید، غفلت را از خودتان دور كنید. دلتان قساوت نگیرد. هوا و هوسها، آرزوها و غفلتها، ایمان را كم مى كند، آن ایمانى كه تو را به جایى برساند.

حكایتى شگفت از علامه شیخ مهدى مازندرانى

در اسرار الصلوة تبریزى در حالات علامه شیخ مهدى مازندرانى مجتهد مسلم نوشته است:

این بزرگوار، گاهى در خودش غفلت حس مى كرده است به اتفاق پسرش و خادمش، به خارج شهر در بیابان مى رفته است. شیخ علیه الرحمه به این دو مى گفته آیا لازم است دستور مرا اجرا كنید یا نه؟ پس از این كه مى گفتند آرى، مى فرمود من هیزم جمع مى كنم شما هم هیزم جمع كنید، آنگاه آتش مى زد، دستور مى داد او را كشان كشان به سوى آتش بكشانند و بگویند: اى پیر گنهكار! خیال كن روز قیامت برپا شده است. با تو سرى مرا به آتش بكشانید تا بلكه سوزش آتش مرا بیدار كند.

علىعلیه‌السلام وقتى تنور زن یتیم را آتش كرد، صورتش را كنار آتش آورد و فرمود: على! بچش حرارت آتش را، تو تاب آتش آخرت را ندارى(۲۷۵) .

یاد مرگ و درمان غفلت

غفلت نمى گذارد ایمانى پیدا شود، ایمان ضعیف و غفلت زیاد تا بتوانید هركس در حد خودش غفلتش را كم كند، اسباب تذكر را براى خودش فراهم آورد.

آنچه مانع پیشرفت معنوى است، همین آمال و آرزوهاست(۲۷۶) تا پا روى هوسها گذاشته نشود، كجا شوق لقاءالله پیدا مى شود.

علىعلیه‌السلام مى فرماید: دو چیزى كه خیلى بر شما مى ترسم از آنها پیروى هوا و درازى آرزوهاست(۲۷۷) . اگر مرگ را نزدیك گرفتى، آرام مى گیرى.

شب عاشورا حسینعلیه‌السلام دید زینب (علیها السلام) خیلى ناراحت است، یگانه دوا را براى زینب به كار برد و او را آرام كرد، یاد مرگ؛ جدم از من بهتر بود، از دنیا رفت، پدرم....