قلب قرآن (تفسیر سوره یس)

قلب قرآن (تفسیر سوره یس)0%

قلب قرآن (تفسیر سوره یس) نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: شرح و تفسیر قرآن

قلب قرآن (تفسیر سوره یس)

نویسنده: آیت الله سید عبدالحسین دستغیب
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 26295
دانلود: 4541

توضیحات:

قلب قرآن (تفسیر سوره یس)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 39 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 26295 / دانلود: 4541
اندازه اندازه اندازه
قلب قرآن (تفسیر سوره یس)

قلب قرآن (تفسیر سوره یس)

نویسنده:
فارسی

جلسه بیست و یكم: عهد بزرگ الهى از بندگان

( أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیكُمْ یا بَنِی آدَمَ أَن لاَّ تَعْبُدُوا الشَّیطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌ مُّبِینٌ * وَأَنِ اعْبُدُونِی هذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ (۲۷۸) )

پس از این كه امر به امتیاز و جدا شدن شود اى شیطان پرستها! هوا پرستها! شما جدا شوید. جاى شما گودال جهنم است. امروز سر فرازى براى بندگان خداست؛ البته كسانى كه مجرمند ناراحت مى شوند، اعتراضى در آنها پیدا مى شود، براى این است كه هیچ گونه ایرادى نداشته باشند گفته مى شود: ما با شما در دنیا پیمان بستیم، تذكر دادیم كه شیطان را نپرستید.

عهد خدا با بشر در سه مرحله ذكر شده است؛ یكى: مرحله عالم ذر و دیگر: نسبت به آدم ابوالبشر و سومش: - كه عمده همین است - به وسیله پیغمبران از بشر عهد گرفت كه شیطان را نپرستند، پیروى نكنند( إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌ مُّبِینٌ ) ؛ زیرا این دشمن آشكار شماست( وَأَنِ اعْبُدُونِی هذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ ) ؛ سفارش كردیم كه تنها خدا را بپرستید، راه راست، پرستش رحمان است نه شیطان:

( وَلَقَدْ أَضَلَّ مِنكُمْ جِبِلاًّ كَثِیراً... (۲۷۹) ) ؛

(شیطان) پیش از شما خیلى از جمعیتها را گمراه و هلاك كرد.

( أَفَلَمْ تَكُونُوا تَعْقِلُونَ (۲۸۰) ) ؛ آیا نمى فهمید؟ درك نمى كنید كه چگونه شیطان آنها را هلاك كرد؟ ما اتمام حجت بر شما كردیم. نمى توانید بگویید خدایا! ما نمى دانستیم، پس كتابهاى آسمانى و عهدهاى خدا كدام است.

نكاتى چند در این آیات باید دقت كرد. یكى مراد از پرستش شیطان چیست؟ دیگر سبب دشمنى شیطان با بشر چیست؟ سوم آن كه راه نجات از این دشمن آشكار كدام است؟

اولاً: شیطان مخلوقى است مانند سایر مخلوقات. خدا در دستگاه خلقت، انواع موجوداتى دارد كه یك میلیونم آن را ما درك نكرده و نمى كنیم. یك قطره آب را زیر میكروسكوپ مى گذارند، چند میلیون جانور ذره بینى كه داراى حس و حركت و جان هستند در این قطره آب، موجود است در حالى كه قابل ادراك با چشم غیر مسلح نیست.

یكى از موجودات خدا شیطان است. انسان جنبه خاكى اش غالب است، شیطان جنبه هوا و آتش او غالب است، پس از چند سال كه قبر ما را بشكافند، جنبه خاكى كه غلبه داشت مشاهده مى شود و سایر جنبه ها مغلوب و از بین رفته است. شیطان جنبه آتشى و هوایى آن چیره است؛ لذا سایه انداز نیست و قابل رؤیت به چشم مادى نیست.

در قرآن مجید مى فرماید: او و قبیل او از شیاطین و اجنه شما را مى بینند از جایى كه شما او را نمى بینید(۲۸۱) .

چشم حیوانى، جسم لطیف را نمى بیند. دیگر آن كه مثل بشر توالد و تناسل دارد. در روایتى دارد: سه شیطان در برابر هر بشرى پیدا مى شود حالا چطور تناكح و تناسل دارد معلوم نیست ممكن است مخلوق دفعى باشد.

تنها حسد و كبر موجب عداوتش با انسان شده است؛ مثلاً هرگاه شیطان به یكى از دو غلام خودش انعامى كند، لطفى كند، بدون این كه از او چیزى كم كند، آن غلام اعتراض كند چرا به او بیشتر دادى؟ این كفر است، اعتراض به صاحب نعمت و اختیاردار است. حسد ورزیهایى كه میان همكارها هست، مگر از مال تو كم كردند و به او دادند؟

شیطان دید به موجود خاكى كه آدم و ذریه او باشند، خداوند مزیت زیادى داده، مى فهمد به مقامى مى رسد كه ملك خدمتگزار او مى شود. مسجود ملائكه گردیده است. اشرف مخلوقات است، تا این مطلب را مى فهمد (و امر شد همه باید براى این مخلوق سر تعظیم فرود آورید) كبر و حسد در او طغیان كرد، به خداى عالم اعتراض نمود.

من ملك بودم و فردوس برین جایم بود

شیطان در اول، مقامى داشت بلكه مروى است: خطیب ملائكه بوده در عالم اعلا محترم بود. عده اى تابع داشت. مع الوصف، حسد ورزى و كبر و نخوت او را بدبخت همیشگى كرد، گفت: من از آتش (كه برتر است) هستم باید من به مقام قرب برسم نه آدم كه از خاك است(۲۸۲) . اعتراض به قضاى الهى كفر است. تا كفرش را آشكار كرد، نداى قهر الهى رسید چون در خانه خدا و كبریا هم حسد دارى پس برو بیرون، تو از كوچك شدگانى(۲۸۳) .

هركس در این درگاه گردنكشى كرد، كوچك مى شود. هركس خودش را چیزى دید ناچیزترین افراد است. در خانه خدا عجز و انكسار مى خواهد.

سعدیا من ملك الملك غنیم تو فقیرى

چاره‌درویشى وعجز است وگدائى وفقیرى(۲۸۴)

باید جورى براى خدا خاضع باشى كه غیر خدا را در نظر نیاورى. عظمتى براى كسى قائل نشوى. تو كیستى كه بگویى من اشرف یا اعلم یا اورع هستم. این من من كردنها هیچ ارزشى ندارد. شخص اول عالم ایجاد محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله مى فرماید:

( الفقر فخرى و به افتخر (۲۸۵) )

نسبت به علىعلیه‌السلام هم دارد:

نیازمندى به خدا افتخار من است، و من به آن نیازمندى افتخار مى كنم.

زین العابدینعلیه‌السلام در دعاى عرفه عرض مى كند:

( انا اقل الأقلین بل انا اقل من الذرة (۲۸۶) )

من كوچكترین كوچكها بلكه از ذره هم كوچكترم (هركس دم از برترى زد، با شیطان در این جهت یكى است.

به واسطه آدم پر و بالش سوخت، او را رد كردند. مطرود ابدى گردید. شش هزار سال در آسمان عبادت مى كرد، به یك كبر و حسد، عبادتهاى شش هزار ساله اش از بین رفت. معلوم است دشمنى با آدم و ذریه او قهرى است. شیطان رفیق تو نخواهد شد. دشمن سرسخت تو است. شما هم باید او را دشمن بگیرید(۲۸۷) . پشت سرش نرو. او دشمن قطعى تو است. از دشمنت به هر زحمتى است، كناره بگیر.

جوانهایى كه در این هواى گرم در صف سینما ایستاده اند، جز عبادت شیطان در این آفتاب سوزان كه معطل مى شود، چیست تا تو را هلاك نكند رها نمى سازد. خواستم معنى دشمن بودن شیطان با آدم و بچه هایش روشن شود.

علت عداوت شیطان با انسان

هدف از دشمنى اش آن است كه تا بتواند نگذارد از اولاد آدم كسى به قرب رب العالمین برسد. از همان اول تا قیام قیامت اگر توانست اصل ایمان را مى گیرد وگرنه كارى مى كند كه ایمان كمتر شود. اگر از راه ایمان نتوانست در باب عمل، فساد خودش را مى كند، عبادت شیطان اطاعت اوست. به حرف شیطان گوش نده. با او مخالفت كن. راه مخالفت با شیطان، عبادت رحمان است:( أَنِ اعْبُدُونِی هذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ (۲۸۸) ) شرع مقدس، واجبات و مستحبات، محرمات و مكروهات این راه راست است. شیطان كه از راه راست منحرف مى كند؛ یعنى وسوسه ات مى كند، به حرامى تو را وادارد یا واجبى از تو فوت شود. سازش با دشمن یعنى گناه. هر وقت گناهى مى كنى، اگر پرده عقب برود، باطنت را مشاهده مى كنى كه براى شیطان به سجده افتاده اى. صورت ملكوتى آن همین است.( لاَّ تَعْبُدُوا الشَّیطَانَ ) شیطان را نپرستید دشمن شماست، تا شما را بى ایمان نبرد رها نمى كند.

پاسخ شیطان به نداى بندگانش

داستانى بگویم. در آخر كتاب منتخب التواریخ نقل نموده است از یكى از علماى بزرگ اصفهان كه فرمود: در قریه اى از قراى اصفهان، یكى از اهالى در حال جان دادن بود. مرا دعوت نمودند به بالینش بروم. رفتم و به او گفتم بگو:( لا اله الا اله ) . محتضر هم گفت. ناگهان از سمت چپ، گوشه حجره صدایى بلند شد:( صدق عبدى ) ؛ بنده من راست مى گوید. به او گفتم بگو:( یا الله ) صداى بلند شد:( لبیك عبدى ) . كسى هست كه پاسخ مى گوید. جواب محتضر را مى دهد. گفتم: تو كیستى؟ گفت: این شخص یك عمر غلام من بوده، خادم من بوده است، بنده خالص و مخلص من است، پرسیدم تو كیستى؟ گفت: من شیطان هستم.

این شخص كه مى گوید:( یا الله ) ! یعنى اى معبود من! خاك بر سر آن كسى كه صداى دشمنش بزند و او را به معبودیت بخواند.

رفیقها و قرینهایى كه در قرآن مى فرماید(۲۸۹) و در دعاى سحرهاى ماه مبارك رمضان مى خوانید: و مع الشیاطین فلا تغل لنا، مى خواهى با شیطان قرین نباشى و در یك غل نباشى، فرمانبردارش نباش. بندگى اش نكن. انسان در حال غضب نوعاً برده شیطان است؛ زیرا زبان رها مى شود، فحش و تهمت و هتك آبرو و افشاى سر و غیره شروع مى گردد. مبادا مهارت را به دست شیطان بسپارى. حیف نباشد كسى كه خدایى چنین مهربان و منعم دارد، از او رو برگرداند، آن هم كجا رو بیاورد؟ رو به دشمن خودش.

خدا و پیغمبر و امام مى گویند با شیطان دشمنى كنید. مخالفتش كنید. آیا سزاوار است كه شما ضدیت كنید و با او رفاقت نمایید، فردا چگونه سرت را بلند مى كنى؟ به تو گفتند:( ... فاتخذوه عدواً... ) به جاى این كه او را دشمن بگیرى، او را فرمان بردى.

سلاح نبرد با شیطان

مروى است از خاتم انبیا محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود:

( الصوم یسود وجهه (۲۹۰) )

یعنى: مؤمن با اسلحه روزه گرفتن، صورت شیطان را سیاه مى كند (صورت ملكوتى آن چنین است.

( والصدقة تكسر ظهره )

صدقه، كمرش را مى شكند.

( والحب فى الله یقطع دابره )

اگر مى خواهى شیطان كاملاً منكوب گردد، دوستى در راه خداست كه او را خفه مى كند كه به این زودیها نمى تواند جان بگیرد؛ حتى اولادت، همسرت، رفیقت را براى خدا دوست بدارى و بخواهى نه براى اغراض شخصى و هواى نفس. بچه ات را دوست بدار كه نعمت خداست. وقتى كه مردى جاى تو نماز بخواند، یا الله! بگوید، تو بهره ببرى براى خدا. شوهرت را براى خدا دوست بدار كه به واسطه او عفت و دینت را نگاهداشت و همچنین مرد نسبت به زن.

( والاستغفار یقطع و تینه (۲۹۱) ) .

اى كسانى كه مى خواهید با این دشمن سخت بجنگید، اسلحه دیگر چیست؟ پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله عملى یاد مى دهد كه و تین شیطان را پاره مى كند؛ وتین؛ بند دل است، دل به یك بندى لطیف بند است، بند دل شیطان را استغفار پاره مى كند. ملكوت استغفار اینست. اسلحه كارى كه راستى شیطان را از پاى در مى آورد.

كدام یك از ما هستیم كه فرمانبردارى شیطان نكردیم؟ غالباً حال نزاع، پرستش شیطان است. قهر یكدیگر، قطع رحمها همه چنین اند. بیایید و گذشته هایتان را تا وقت نگذشته جبران كنید. بیایید حرف خدا را بشنوید. سجده اطاعت براى رحمان كنید. تو را از كنگره عرش مى زنند صفیر. تو باید رفیق پیغمبران و شهدا و صالحین شوى(۲۹۲) . اى خانم! تو باید رفیق زهراعليها‌السلام گردى! آقا! تو باید آزاد مرد گردى(۲۹۳) .

جلسه بیست و دوم: عداوت دیرینه ابلیس با انسان

( أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیكُمْ یا بَنِی آدَمَ أَن لاَّ تَعْبُدُوا الشَّیطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌ مُّبِینٌ * وَأَنِ اعْبُدُونِی هذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ * وَلَقَدْ أَضَلَّ مِنكُمْ جِبِلاًّ كَثِیراً أَفَلَمْ تَكُونُوا تَعْقِلُونَ * هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی كُنتُمْ تُوعَدُونَ (۲۹۴) )

آیا با شما عهد نكردیم از آدم تا خاتم، همه پیغمبران به شما اخطار نكردند، هشدار ندادند كه شیطان را نپرستید كه دشمن آشكار و سرسخت شماست، او را دشمن بگیرید، مبادا او را دوست بگیرید و دنبال كنید، شما را بد جایى مى برد...

آى بنى آدم! مبادا گامهاى شیطان را پیروى كنى. پا، جاى پاى شیطان نگذارید؛ چون دشمن شماست(۲۹۵) .

مقدارى راجع به عداوت ابلیس صحبت شد، حال بقیه مطالب.

اگر كسى بگوید دشمن ناشناخته و نادیده چگونه از او فرار كنیم؟

مى فرماید:( ... فاتخذوه عدواً... (۲۹۶) ) ؛ او را دشمن بگیرید. خوب او را به ما نشان بدهید تا مخالفتش كنیم. جوابش را بشنوید:

قبلاً مثلى عرض كنم و سپس تطبیق به مقصود نمایم؛ اگر مؤمن صادقى خبر دهد امشب قشون مسلحى به شهر مى ریزند، در هر خانه اى كه باز است، در هر مغازه اى كه باز است، آن را غارت مى كنند. عقل مى گوید احتیاط كن. در خانه و مغازه را محكم ببند و قفل كن.

آن كس كه جاهل است مى گوید: ترك تا لرند؟ عربند یا عجم؟ اسلحه دارند یا نه؟ این پرسشها چه فایده دارد؟ بالأخره تو در مغازه و خانه ات را ببند هرچه مى خواهد باشد، تا بخواهى بفهمى ترك بوده یا لر، غارت شده اى.

خواه حقیقت دشمن را بشناسى یا نه، مواظب باش كه در دام نیفتى. غارت نشوى. شیطان یكى است یا متعدد؟ چگونه وسوسه مى كند؟ قشونش چگونه است؟ یا مثل آن احمقى كه به شعبى رسید.

حكایت شعبى و شخص احمق

آن احمق به شعبى - كه از علماى مشهور زمانش بود - گفت: من مسأله مشكلى دارم برایم حل كنید. فرمود: چه مى گویى؟

پاسخ داد شیطان زن است یا نه؟

شعبى یادش افتاد به آیه قرآن:( ... وَذُرِّیتَهَا مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ (۲۹۷) ) كه قرآن مجید براى او اولاد اثبات مى فرماید؛ لذا گفت: بچه دارد و چه بسا ازدواج هم بكند و زن هم داشته باشد.

گفت: اسم زنش چیست؟

فرمود: من مجلس عقدش نبودم كه اسم زنش را بدانم.

تو مواظب باش از راهى كه مى خواهد بر تو تسلط پیدا كند آن راه را ببند، راه دشمنى شیطان و تسلط او، بندگى خداست:

( أَنِ اعْبُدُونِی هذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ ) .

اگر در خط ایمان و توكل بر خدا افتادى بر تو تسلطى ندارد(۲۹۸) ؛ ولى اگر از خط بندگى خدا دور افتادى، گناه تو را در دام شیطان مى افكند. در دام نیفت. دامش ترك واجبات حتى ترك سنتهاى پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله است. هرچه مبغوض خدا و رسول است، محبوب شیطان مى باشد. هرچه محبوب خدا و رسول باشد، مبغوض شیطان است. شیطان از نماز و روزه و صدقه و تواضع و هرچه نیك و نیكى است بدش مى آید. شیطان راضى نیست میان دو نفر كه شكر آب شده اصلاح شود(۲۹۹) . به طور كلى شیطان از هر عمل خیرى ناراحت مى شود؛ هرچه حرام است امر شیطان است، هرجا واجب است، نهى شیطان است.

خدا مى فرماید: انفاق كن؛ اما او وسوسه مى كند كه پیرى دارى، ضعف و فقر در پیش است(۳۰۰) .

هواهاى نفسانى راهى براى غلبه شیطان بر انسان

اگر پرسیده شود دشمن پس از آن كه آدمى را شناخت، چطور عاقل پیشنهادش را مى پذیرد؟ مسلمانى كه اهل قرآن است مى داند قرآن كلام خداست، مى فرماید شیطان تو را مى بیند و تو او را نمى بینى؛ چنانچه گذشت.

چگونه گول او را مى خورد. معصیت مى كند. سبب فریب خوردن از او چیست؟ با این كه دشمن و دامش را شناخته است.

پاسخ آن است كه دامهاى شیطان موافق با خوشى نفس است. علت این كه شیطان زورش به بشر مى رسد كلاه سر بشر مى گذارد، چون مطابق با هواى اوست، هرچه فرمان رسول خداست، مخالف میل نفس است.

مى بیند براى تهیه بلیط سینما در صف در برابر آفتاب سوزان مى ایستد و معطل مى شود تا ساعتى مطابق میل نفسش بگذراند؛ اما اوقات نماز هرچه مؤذن فریاد بزند( حى على الصلوة ) ؛ بشتابید به سوى نماز؛ به سوى مسجد، مهمانخانه خدا بیایید، به سوى خدا، كسى اهمیت نمى دهد.

آن جا چون مطابق با نفسش هست با این كه مى داند جاى شیطان است، فطرتش مى فهمد به ضررش تمام مى شود، هلاكش در آن است، یك عمر حسرت و نكبت ممكن است به دنبال داشته باشد، چشمش به زنى یا دختر بیفتد چه دردسرها و نكبتها مى افتد. عمده فسادها از مجالس لهو و لعب و شراب و قمار است؛ ولى از مجلس دعا و ذكر خدا هرچه دوستى و محبت است بر مى خیزد، این را مى داند ولى چون مطابق نفس و هواست با یقین به هلاكت، باز هم مى رود.

كیفیت هلاكت عبدالملك مروان

مى گویند: عبدالملك مروان خلیفه اموى وقتى كوفه را گرفت، بلایى به جانش افتاد. مبتلا شد به داءالعطش (درد تشنگى). پناه بر خدا! آتشى در جانش افتاد. آب مى خورد، تشنه تر مى شد. دكتر مخصوص به او گفت باید تا ۲۴ ساعت از آب خوردن خوددارى كنى؛ ولى اگر آب خوردى مى میرى، خطرناك است. خلیفه هم خیلى ترسید. تصمیم گرفت تا ۲۴ ساعت آب نخورد لیكن تا چند ساعت بیشتر تحمل نتوانست بكند. دستور داد آب برایم بیاورید، هر چند جانم هم در رود. گفت:( اسقونى ریاً و ان كان فیه نفسى ) . آب خورد و مرد. مى داند هلاك مى شود، ولى تحمل نمى كند.

مى فهمد یك عمر در چه زحمتها و دردسرها مى افتد. امر شیطان است؛ چون میل نفس نیز همراه آن است دنبال مى كند. هر گناهى كه تصور كنید، شیطان كوچكتر از آن است كه به زور انسان را به آن وادارد. شیطان وسوسه مى كند. مى خواند. وا مى دارد. نه این كه مجبور مى كند(۳۰۱) . خود شخص است كه مطابق میلش رفتار مى نماید. آدمى با یقین به هلاكت چطور گناه مى كند؟ بودند اشخاصى كه با یقین به عذاب خدا دست از مخالفت خدا بر نداشتند.

خداوندا! تو یار و یاور ما باش كه بر نفس خود و شیطان غالب شویم.

راه تسلط بر شیطان

روایتى از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله مروى است كه حضرت چند مورد را ذكر مى فرماید:

هرگاه مصیبتى بر تو وارد آمد، شیطان آتشت مى كند؛ مثلاً او جوان بود، حیف بود، اگر مانده بود دكتر و مهندس مى شد، عصاكش پدر مى شد، اگر تاب و تحمل نیاورى به اعتراض به قضا و قدر وادارت مى كند.

تا مصیبتى بر تو وارد آمد، فوراً بگو:( انا لله و انا الیه راجعون ) .

همه ما مال خداییم و به او باز مى گردیم.

راستش را بگو، چه كسى در دنیا مى ماند كه بچه تو بماند؟ همه مى میرند؛ یكى زودتر، یكى دیرتر. زود جلو وسوسه شیطان را بگیر. اگر نگرفتى چه بسا افرادى كه دیوانه شدند به واسطه مصیبتى كه به آنها وارد آمد، گرفتار امراض روانى گردیدند، خیالاتى شدند.

دوم: فرمود: اگر چنانچه كسى به تو ستم كرد و شیطان اغوایت كرد مى گوید: ببین چه بر سرت آورد، آبرویت را برد، چرا تلافى نمى كنى، چیزى نمى گویى؟ مى فرماید: بگو من خودم بیش از این به دیگران ظلم كرده ام. همه اش ظلم دیگران را به خودت نبین. كمى هم ظلم خودت را به دیگران متوجه باش. آرامشت را از دست نده. نگو چه بر سرم آوردند.

سوم: هرگاه مالى از كفت رفت؛ مثلاً دزد برد، ضرر كردى، شیطان تو را ناراحت كرد، بگو شكر خدا را كه سبكبار شدم. حق كم شد. تا پول زیاد شد، حقوق هم به همان نسبت زیاد مى شود. مالدار اگر یك درهم خمس ندهد؛ خورنده مال یتیم و ایتام آل محمد است.

آرى، كسانى كه خمس ندهند، مورد لعن هستند، یا مثلاً رحمت. قوم و خویشت گرفتار است، همسایه ات در زحمت است و تو مى توانى او را دستگیرى كنى و نكنى، مسؤولى؛ اما اگر مال از كف رفت، از این جهت راحت هستى، دیگر مسؤولیتى ندارى.

دیگر این كه به شیطان این طور پاسخ بده بگو: شیطان! خود من هم از بین مى روم. من كه باید در گور بروم خانه از كف رفت، خود من هم از بین مى روم. خانه شخصى نبود، به خانه اجاره اى هم مى شود دو روز عمر را گذراند. حتماً باید در مقام وسوسه شیطان با او به مقابله پرداخت وگرنه وضع روحى شخص را خراب مى كند.

در همین شیراز، تاجرى بود ورشكست شد و خانه نشین گردید. هرچه داشت مى فروخت و امرار معیشت مى كرد. روزى در خانه نشسته حساب مى كند از امروز كه من چیز فروشى كنم. تا چه وقت مى توانم بگذرانم؟ دید تا سه سال مى تواند چیز فروشى كند. توى سر خودش زد و گفت پس از سه سال من چه كنم؟ آیا سر كوچه بنشینم گدایى كنم؛ تریاك خورد و خودش را كشت. شیطان این طور سر آدمى مى آورد. آیا تو تا سه سال دیگر زنده هستى؟ اگر زنده باشى رزقت هم با خداست. چقدر كم و زیادها در ظرف این مدت خواهد شد. تا شیطان كافرش نكند او را رها نمى كند؛ لذا براى هركس پیش مى آید باید نصیحت پیغمبر را بپذیرد. جواب این خیالات شیطانى را بدهد و آن را دنبال نكند.

فرمود: هرگاه پس از عمل خیرت شیطان گفت: از كفت رفت، ضرر كردى چه بسا كسانى كه از تو مالدارترند و از این كارها نمى كنند، فوراً به خودت بگو: آنچه بخل كردى بیشتر از آنچه دادى هست، آن كسى كه تمام دارائیش را داده به نظر بیاور.

اگر عبادت كردى، خواست عجب، تو را بگیرد، فوراً بگو: گناهانم زیادتر است؛ هر وقت زیارت عاشورا خواندى و خواست برایت جلوه كند، یادت بیاید كه با این زبان، چقدر حرام از تو سر زده است، دروغ، غیبت، تهمت، نمامى، آبروریزى و....

این همه لغو گویى، مقابل چقدر قرآن خواندن مى شود؟

گاه مى شود شیطان كلاه سر آدمى مى گذارد به قسمى كه نمى فهمد مگر وقتى كار از كار بگذرد. از راه مقدسى تو را به مباح وا مى دارد تا به حرام بكشاند و سپس به كفر، لذا باید مرتباً به خدا پناه برد. حدیثى كه هم داستان است هم متضمن نشان دادن راه كید شیطان و همچنین لطف و رحمت خداوند آن را نقل مى كنم.

فریب خوردن عابد از حیله هاى شیطانى

در جلد ۱۴ بحارالأنوار مروى است:

در بنى اسرائیل عابدى بوده است سرگرم عبادت، روزها و شبها بیدار و سرگرم عبادت و اطاعت خداوند بود، هرچه شیطان مى كوشید او را از عبادت باز دارد، ایمانش كم شود، نمى توانست. ناله اى كرد، چند نفر از شیطانك ها دورش جمع شدند پرسیدند: چه شده؟

گفت: از دست این عابد عاجز شده ام، هرچه مى كنم او را از عبادت باز دارم نمى توانم.

یكى از بچه شیطانها گفت: من حاضرم او را از راه زن، فریب بدهم.

گفت: اشتباه مى كنى، او اهل این حرفها نیست. او مرد است.

دیگرى گفت: از راه مال.

گفت: تو هم اشتباه مى كنى.

سومى گفت: از راه مقدسى، كلاه بر سرش مى گذارم.

گفت: آرى اگر راهى باشد همین است (از راه مسجد و محراب و منبر و مدرسه). بعد كم كم به چیزهاى مباح و حرام، اولش از راه مقدسى بعد به كفر مى كشاند.

گفت: آرى تو از عهده اش بر مى آیى.

آمد سجاده اى انداخت نزد عابد و سرگرم عبادت شد! نه خوراك و نه آب و نه خواب. همین طور شبانه روز سرگرم نماز شد. عابد متحیر شد و آمد نزدیك، خواست صحبت كند، اشاره كرد مزاحم من نشو.

التماس كرد گفت: چیست حاجتت؟

گفت: چطور شده به این مقام رسیدى، نه خوراك مى خورى، نه مى خوابى، نه خسته مى شوى؟!

شیطانك گفت: من گناهى كردم پس از آن گناه، توبه كه كردم، نیروى عبادتم زیادتر گردید.

گفت: یاد من بدبخت هم بده.

گفت: بسیار خوب! بدبخت عابد پول هم نداشت. شیطان گفت: این سه درهم را بگیر به شهر برو و در فلان كوچه، فلان خانه مى روى پول را مى دهى و با زن فاحشه جمع مى گردى، سپس توبه مى كنى و مثل من قرب پیدا مى نمایى.

عابد بى شعور كه مسأله نمى دانست، نمى فهمد كه به گناه كسى قرب به خدا پیدا نمى كند. نه خودش عالم است و نه نزد عالمى مى رود كه بپرسد. از كوه پایین آمده رو به شهر مى آید. از مردم احوال خانه فلان فاحشه را مى پرسید. مردم متحیر مى شوند عابد را چكار با زن فاحشه؛ ولى با خود مى گفتند حتماً مى خواهد او را نصیحت كند و به توبه وادارد.

عابد به در خانه رسید، زن دید عجیب است عابد كذایى به سراغش آمده است متحیر شد.

معلوم مى شود این زن ایمانى داشته است. گفت: چه شده این جا آمدى، این جا جاى تو نیست.

عابد گفت: تو را چكار، پول را بگیر و كارت را بكن.

گفت: نمى شود باید بگویى. چون اصرار كرد، جریان خودش را گفت كه عابدى برتر از من پیدا شده و این طور مرا راهنمایى كرده است.

زن گفت: اى عابد! نمى دانى گناه نكردن بهتر است از گناه كردن و توبه كردن. آیا پاره كردن و دوختن بهتر است یا اصلاً پاره نكردن. از كجا مى دانى پس از این گناه موفق به توبه شوى؟ و بر فرض كه موفق به توبه شوى، از كجا كه مورد قبول واقع گردد و بر فرض هم كه قبول شود، از كجا كه آبروى اول را پیدا كنى و به درجه قبل برسى؟ این شیطان بوده مى خواهد تو را بدبخت كند؛ تنزل مقامت دهد. عابد باور نمى كرد!

زن گفت: من این جا هستم تو برو ببین آیا همان جا هست، اگر باقى مانده برگرد و من حاضرم. ضمناً شیطان هر وقت رسوا گردد، نمى ماند و فرار مى كند.

عابد برگشت رو به صومعه دید از آن عابد خبرى نیست.

بقیه روایت هم جالب است: زن شب آخر عمرش بود. فردایش مرد. به پیغمبر آن زمان وحى رسید به تشییع جنازه این زن باید بروى. پیغمبر تعجب كرد. ندا رسید: او را آمرزیدیم چون بنده گریخته ما را باز گرداند و نگذارد بنده ما به گناه آلوده شود(۳۰۲) .

( الراحمون یرحمهم (۳۰۳) ) .

این زن به عابد رحم كرد. دید اگر آلوده به گناه شود، بدبخت مى شود. خدا ارحم الراحمین است. به او رحم فرموده است. او را آمرزید. خدا دوست دارد بندگانش به در خانه اش بیایند و از شیطان دور شوند.

تا مى توانید بین خلق و خدا را آشتى دهید. نگذارید حكومت دست شیطان بیفتد، خدا، هم خودت و آنها را رحمت فرماید.

جلسه بیست و سوم: حضرت نوحعلیه‌السلام و شنیدن پندهاى شیطان

( أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیكُمْ یا بَنِی آدَمَ أَن لاَّ تَعْبُدُوا الشَّیطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌ مُّبِینٌ (۳۰۴) )

در خصال صدوق روایتى ذكر كرده مضمونش آن است كه:

پس از آن كه نوح نفرین كرد و همه قوم جز آنان كه به او ایمان آورده بودند غرق شدند، شیطان مقابلش آمد و گفت: جناب نوح تو به ما خدمت كردى، زحمت ما را كم كردى، همه را هلاك و به جهنم فرستادى، در مقابل این خدمت، من مى خواهم به شما اندرزى بدهم.

جناب نوح او را نهیب كرد و از خود راند. ندا رسید حرف او را بشنو كه او در این گفتار صادق است؛ یعنى حالا قصد خیانت و اغفال ندارد.

نوح فرمود: بگو.

شیطان گفت: در سه مورد من تا آدمى را در گناه نیندازم او را رها نمى كنم.

یكى: خلوت با اجنبیه است. در خانه یا اتاق دربسته كه دیگرى نتواند در آید، مرد و زن بیگانه (نه زن و شوهر و محارم) نباید با هم باشند.

سومى آنها شیطان است تا آنها را به حرام واندارد رها نمى سازد.

دوم: حالت خشم كه محل شاهد ماست.

سوم: حالت قضاوت و حكم است. قاضى بدبخت اگر به یك طرف میل كرد، كار خراب است. در محكمه اسلامى، عدل را دقیقاً باید رعایت كرد، كدام دادگسترى(۳۰۵) ؟

رعایت تساوى بین مدعیان در محكمه

در حالات آقا امیرالمؤمنین رسیده در زمان عمر بن خطاب یك نفر ادعایى با علىعلیه‌السلام داشت، بنا شد نزد قاضى بروند. امیرالمؤمنین با مدعى بر عمر وارد شدند. عمر اسم مدعى را آورد؛ مثلاً گفت: یا زید! اجلس؛ بنشین و به آقا عرض كرد: یا اباالحسن! حضرت نظر تندى به او فرمود. عمر متوجه شد، پرسید چه شده؟

فرمود: چرا فرق گذاشتى؟ به من احترام بیشترى گذاشتى، كنیه مرا ذكر كردى ولى نام طرف را بردى، یا نام هر دو، یا كنیه هر دو را ذكر كن.

در محكمه، قاضى حق ندارد یكى از دو طرف را ترجیح دهد هرچند در تشریفات، یا پیش پاى هر دو بلند شود یا هیچ كدام.

تازگیها خانمهاى حقوق خوان اعتراض كرده اند كه ما زحمت كشیدیم درس خواندیم، حقوق مى دانیم، چرا ما را از منصب قضاوت محروم كرده اید.

چه حقى بر ملت دارید كه بخواهید بر ملت حكم كنید. در اسلام قضاوت زن حرام است، از شرایط قطعى قاضى ذكوریت است. زن عاطفه اى و احساساتى است؛ ادراكاتش در زیبایى و جلوه دادن خود و دلربایى است(۳۰۶) . اهلیت براى قضاوت ندارد؛ یعنى نمى تواند به عدالت و بدون غرض ورزى؛ خواهى نخواهى حكم كند؛ چنانچه حكومت و ولایت نیز بر زن حرام است. از عهده نمى آید. فقه ما غنى است، نیازى نداریم از احكام شرق و غرب بگیریم و شرق یا غرب زده باشیم.

پرهیز از وسوسه هاى شیطانى

اگر كسى بگوید من كه شیطان را نمى بینم كه فریبش را نخورم، پیرویش نكنم. درست است او را نمى بینى؛ ولى كارش را كه مى فهمى. وسوسه، كار عمده ابلیس است. هرگاه دیدى خیال شر و گناه در تو پیدا شد، بدان وسوسه ابلیس است. دارد كار مى كند. گاهى نیز به زبان دیگرى در دل آدمى مى اندازد مثل رفیق نامناسب. بیا به فلان محل برویم؛ جایى كه افراد ضدانقلاب هستند، اباطیل و مزخرفات بى دینى و كمونیستى كار مى كند. عمل شیطان را ملاحظه كن. آنچه به دلت مى اندازد یا به زبان دیگرى مى اندازد.

از كجا بفهمى وسوسه شیطان است؛ هرچه خلاف شرع است، نهى رسیده است؛ چه كسى مقابل خدا دستور مى دهد؟ شیطان. پس در این مواقع باید حواست جمع باشد.

مى گویند: اگر شیطان دشمن آدمى است، چگونه آدمى از دشمنش اطاعت مى كند؟

بلى این دشمن دامهایى دارد. شهوات و خوشیهاى نفس، دام شیطان است. از هرچه حرام است، نفس خوشش مى آید؛ شیطان هم به آن وا مى دارد.

پس میزان دیگرى نیز براى درك این مطلب است كه آیا این خیال شیطانى است یا نه؟ ببین با نفست سازگار است یا نه.

از كلمات علىعلیه‌السلام در نهج البلاغه: ان الجنة حفت بالمكاره، و ان النار حفت بالشهوات(۳۰۷) .

در روایت هم دارد كه: پس از آفریدن بهشت، جبرئیل گفت: پروردگارا! كدام بشر است كه به چنین مهمانخانه اى نیاید؟ ندا رسید: نگاه راهش بكن. دید در راهش گودالها و خار و خاشاكها و غولها و... ؛ یعنى چه محرومیتهایى. باید پانزده ساعت شكمش را بگیرد. روزه بگیرد. زبانش را كنترل كند. شب كوتاه بین الطلوعین خوابش لذیذ و برخاستنش طاقت فرساست؛ ولى باید نماز صبح را بخواند، راه بهشت است. باید پول از دلش كنده شود، یك پنجم منافعش را بدهد. خلاصه گفت: اگر این راه بهشت است، مشتریش كم است. همت مى خواهد. ترك نفس مى خواهد.

دوزخ را كه آفرید گفت: خدایا! كدام بشر است كه خودش را به چنین شكنجه گاهى بیفكند؟ ندا رسید به راهش نگاه كن. دید راهى صاف و قشنگ، مطابق میل، صورتش قمار و زنا و شكم خوارى و... همه شهوات و مطابق میل؛ دلربا و فریبنده. گفت: خدایا! مشتریش فراوان است.

به خدا نمى ارزد یك عمر خوشى با سختى جان كندنش، آن ساعتى كه از همه علایق او را جدا مى كنند، در گور و برزخ و قیامت دیگر چه عرض كنم.

معامله اى با خداوند

مثلى در فارسى مشهور شده خیلى غلط است كه مى گویند: آب كه از سر گذشت چه یك وجب، چه صد وجب؛ چون ضرر هرجا جلویش گرفته شود، نفع است. اگر دستت آتش گرفت، پایت آتش نگیرد؛ اگر بدنت آتش گرفت، سرت آتش نگیرد. یك شعله هم كمتر بهتر است، چطور فرق نمى كند؟ یك درجه حرارت با صد درجه حرارت البته فرق مى كند؛ هرچه گناه كمتر به همان نسبت بهتر. در دعاى توبه زین العابدینعلیه‌السلام مى خوانى:

و شرطى ان لا اعود فى مكروهك... اللهم و أنه لا وفاء لى بالتوبة الا بعصمتك(۳۰۸)

پروردگارا! شرطى با تو مى كنم، تو هم معامله اى با من بكن؛ گذشته هاى مرا پاك كن، من هم شرط مى كنم از امروز رو به گناه نیاورم. در راه جهنم نیفتم. رو به شیطان و پشت به رحمان نكنم. خدایا! من این شرط را مى كنم؛ ولى وفاى به آن جز به كمك تو میسر نیست. دلم مى خواهد به شرطم وفا كنم؛ ولى چكنم زورم به خودم نمى رسد، یادم مى رود عهد كردم، مگر تو مرا نگهدارى.

وقتى از امام مى پرسد: مؤمن كه عهد كرده گناه نكند ولى عهدش را مى شكند، چه كند؟

امام مى فرماید: برگردد توبه كند.

گفت: دوباره بر مى گردد.

امام فرمود: بازگردد.

تعجب كنان گفت: آقا چند مرتبه توبه شكست(۳۰۹) ؟

فرمود: صد دفعه هم اگر توبه شكست، باز بیاید. روى صدق توبه كند، خدا مى آمرزد. مگر مى شود رحمت خدا را محدود كرد؟ سوءظن به خداست. گمانت را به خداى خودت نیك گردان. صد بار اگر توبه شكستى بازآ.