نسیم ایمان (تفسیر سوره ی مؤمنون)

نسیم ایمان (تفسیر سوره ی مؤمنون)0%

نسیم ایمان (تفسیر سوره ی مؤمنون) نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: شرح و تفسیر قرآن

نسیم ایمان (تفسیر سوره ی مؤمنون)

نویسنده: آیت الله سید مرتضی حسینی نجومی
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 6014
دانلود: 2832

نسیم ایمان (تفسیر سوره ی مؤمنون)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 9 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 6014 / دانلود: 2832
اندازه اندازه اندازه
نسیم ایمان (تفسیر سوره ی مؤمنون)

نسیم ایمان (تفسیر سوره ی مؤمنون)

نویسنده:
فارسی

 

سوره مبارکه مؤمنون، بیست و سومین سوره قرآن و دربرگیرنده صفات مؤمنان، مراحل آفرینش انسان، داستان نوح و هود و موسی و عیسی (ع) نعمت‌های خداوند، اوصاف کافران و مشرکان و پندارهای بیهوده آنان، نشانه های عظمت خدا و روز قیامت است. خدا در این سوره مستکبران را به توبه و بازگشت به سوی حق فرا می خواند، مؤمنان را می ستاید و اشاره ای به علوّ مقام و درجات آنان در بهشت برین و هم سرانجام دردناک کافران و نتیجه کردار ناشایست ایشان در دنیا و آخرت می نماید. مؤلف محترم، به تفصیل از تفسیر آیات شریفه همراه با فواید تاریخی، حدیثی، کلامی و ادبی بحث نموده است.

تنهایى روز قیامت

۱۰۱( فاذا نفخ فى الصور أنساب بینهم یومئذ ولا یتساءلون ) ؛

پس آن هنگام كه در صور دمیده شود، هیچ گونه نسبى بین آنان نخواهد بود در آن روز از حال هم دیگر پرسسیدنى نیست.

در آیات پیشین اشاره شد به وعده عذاب و رسیدن عذاب جمعى به كافران و مشركان به ویژه آن هنگام كه مرگ آنان را در مى یابد، با التماس و تمنا بازگشت به دنیا و مجال جبران اعمال فاسد و گناهان خود را درخواست مى كنند و هیهات كه بازگردند و پیش روز آنان هم برزخ میان عالم مرگ و قیامت خواهد بود. در آن هنگام هم كه در صور دمیده و قیامت برپا شود، هیچ گونه راه چاره اى براى آنان نیست. نه اعمال صالح دارند و نه انتساب به فلان و بهمان به كارشان مى آید و هركس چنان به عمل خود گرفتار است كه نه از حال كسى مى پرسد و نه از كسى كمك مى طلبد.

مراد این نفخه دوم صور است كه در آن، همه مردگان زنده مى شوند، نه نفخه اول كه در آن، همه زندگان مى میرند - چنان كه بعضى پنداشته اند. طبق آیات قرآن كریم دو بار نفخ صور مى شود: یك بار هنگام پایان گرفتن حیات از این جهان كه پس از نفخ صور هركه در آسمان و زمین مى میرد.

پس از نفخ دوم رستاخیز قیامت برپا مى گردد و انسان ها دوباره زنده و آماده حساب و جزا مى شوند و در این نفخه و این روز است كه انسابى نیست و پرسش سنگینى و سبكى میزان پیش مى آید. صریح آیه ۶۸ سوره زمر است:

( و نفخ فى الصور فصعق من فى السماوات و من الارض الامن شاء الله ثم نفخ فیه اخرى فاذا هم قیام ینظرون ) ؛

و در صور دمیده مى شود و همه كسانى كه در آسمان ها و زمین هستند مى میرند، مگر كسانى كه خدا بخواهد و سپس بار دیگر در صور دمیده مى شود، ناگهان همگى به پا مى خیزند و در انتظار بازپرسى و حساب و جزایند.

نفخ صورى كه در آیه شریفه مورد بحث ماست، نفخه دوم است كه روز حساب و جزاست، روزى است كه:( فلا انساب بینهم ) ، یعنى آثار و بهره هاى انساب بین آنان نیست؛ زیرا حقیقت انساب میان خلایق امرى و چیزى نیست كه از میان برود. پس مراد آن است كه آن روز، انساب خاصیت و اثر ندارد. حفظ انساب و اعتبار آن در دنیا به خاطر زندگى اجتماعى و تشكیل خانواده ها و نظامات عرفى و اخلاقى است. انساب میان خانواده ها موجب عواطف طرفینى و تعاون و پشتیبانى و سایر امورى است كه مایه دوام حیات دنیوى است. فرزند وظیفه اى دارد و پدر و مادر وظیفه اى، زن وظیفه اى و شوهر وظیفه اى و همین طور سایر اقوام و نزدیكان، اما در قیامت هركس گرفتار رفتار و پاداش عمل خود است، وظیفه ها منقطع و دایره عمل برچیده شده و تنها پاداش و جزاى اعمال است و بس. آن قدر مصیبت زیاد است كه كسى از حال كسى پرسان نیست:( ولا یتساءلون ) در دنیا به نیازها و اعتبارات عرفى و عقلایى جویاى حال هم دیگر مى بودند و اكنون هیچ گونه التزامى بر كسى از ناحیه كسى نیست و آن چنان گرفتارند كه از كس دیگر یاد نمى كنند حتى مادر از كودك شیرخوارش غافل مى شود، برادر، برادر خود را فراموش مى كند، مردم همچون مستان به نظر مى رسند و بیچارگان مست نیستند ولكن عذاب خداوند شدید است:

( یوم ترونها تذهل كل مرضعة عما ارضعت و تضع كل ذات حمل حملها وترى الناس سكارى و ما هم بسكارى و لكن عذاب الله شدید (۹۲) ) .

( فاذا جاءت الصاخة یوم یفر المرء من اخیه و امه و ابیه و صاحبته و بنیه لكل امرى ء منهم یومئذ شأن یغینه (۹۳) ) .

 

به عمل كار برآید

۱۰۲( فمن ثقلت موازینه فألئك هم المفلحون ) ؛

پس آن كسى كه موازین و اعمالش سنگین تر است آنان رستگارانند.

آن گاه كه خلایق به صحنه محشر خوانده و رانده شوند، نوبت رسیدگى به اعمال و سنجش آن هاست. هر آن كه اعمالش پروزن و باارزش تر است، رستگارتر، بهره ورتر و هر آن كه اعمالش سبك تر و بى ارزش تر است، خفیف تر و زیان بارتر است.

موازین جمع میزان یا جمع موزون است و شاید به مقتضاى ثقل و خفت (سنگینى و سبكى) ظهورى در میزان داشته باشد. میزان آن حقیقت و ارزشى است كه اعمال و كردار، افعال و تروك انسان ها با آن سنجیده مى شود و آن حقیقتى است كه باطن همه انسان ها و ارزش هاى آن ها و اعمال و رفتارهاى خوب و بد با آن حقیقت باطنى و ارزشى سنجیده مى شود. در اولین رتبه روشن است كه میزان سنجش خود انسان ها و اعمال آن ها كسانى اند كه اسوه و نمونه اعلاى عصمت و طهارت و منزه از هرگونه لغزش و انحراف اند و آنان پیشوایان بزرگ و معصومان طاهر مى باشند كه رفتار و كردار همه انسان هاى بزرگ و نمونه را با رفتار و كردار آن معصومان اندازه گیرى مى كنند و به همین جهت، در روایت مى خوانیم:( ان امیرالمؤمنین والائمه من ذریته هم الموازین ) ؛ امیر مومنان امامان دودمان اوعلیه‌السلام میزان هاى سنجش اعمال اند. و در مقایسه انسان ها و اعمالشان با آنها روشن مى شود كه تا چه حد بهره ورتر از ساحت قدس آنان و شبیه تر به رفتار و اعمال آنانند و با همین سنجش افراد و اعمال وزین از بى وزن و سنگین از تو خالى و تهى، با ارزش از بى ارزش و پرمایه ها از بى مایه ها تشخیص داده مى شود. اعمال و رفتارها هركدام میزان مخصوصى دارد و به همین جهت، موازین جمع آمده است.

آیه شریفه، بشارتى است به آنان كه موازین و ارزش هاى اعمالشان سنگین تر و پربهاترند، رستگارتر و پیروزترند.

 

واى به حال كم كاران

۱۰۳( و من خفت موازینه فالئك الذین خسروا انفسهم فى جهنم خالدون ) ؛

و هر آن كسان كه موازین اعمالشان سبك تر است، آنانند كه نفس هاى خویشتن به زیان داده، در جهنم جاودانه خواهند بود.

اگر میزان رستگارى، سنگینى بیشتر اعمال است، پس هركه سبك تر و بى ارزش تر و بى بهاتر است، خسران زده تر و زیان دیده تر است. آنان كه سرمایه هستى و وجود خود را به تباهى و معاصى هدر دادند، دیدگانى اند كه در دوزخ عذاب الهى جاودانه اند.

خسران عمر، و زیان هستى، اشاره لطیفى است كه ارزش مندترین و گران بهاترین سرمایه خود را، یعنى هستى خود را در این بازار تجارت جهان دنیایى و جهان اعمال آخرت از دست دادند و در مقابل خسران این سرمایه، هیچ چیز ارزشمندى به دست نیاوردند.

در كتاب امالى صدوق (رحمه الله علیه) از امام صادق از پدران گرامى اشعلیه‌السلام نقل كرده كه فرمود:

رسول خداصلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم فرمود:

طوبى لمن طال عمره و حسن عمله فحسن منقلبه اذ رضى عنه ربه - عزوجل و ویل لمن طال عمره و ساء عمله فساء منقلبه اذ سخط علیه ربه - عزوجل؛

خوشا حال كسى كه دراز شود عمر او و نیكو باشد عملش تا آن كه بازگشت او به محضر بارى نیكو باشد و پروردگار او - عزوجل - از او راضى و خرسند باشد و واى بر كسى كه عمرش دراز شود و عمل او بد باشد و بازگشتنش به محضر پروردگارش بسیار بد باشد و پروردگار - عزوجل - هم از او ناراضى و خشمگین باشد.

 

راه فرار نیست

۱۰۴( تلفح وجوههم النار و هم فیها كالحون ) ؛

شعله هاى سوزان آتش، صورت هاى آنان را سوزانده، كباب مى كند و آنان در جهنم با چهره هاى بسیار زشت سوخته شده اند.

زشت ترین نما از انسان معذب در آتش جهنم، زیباترین عضو انسان، یعنى صورت اوست و با عذاب جهنم، وحشتناك ترین عضو مى گردد. صورتى در وحشت سوختگى و كباب چون سر گوسفندى كه روى آن آتش گرفته باشند.

در مجمع البیان آمده است كه لفح و نفح به یك معناست، با این تفاوت كه لفح سوزندگى و تأثیرى بیشتر دارد؛ گویى پوست صورت چروكیده و خشك و سوخته شده است و كلوح به معناى خشك شدن و جمع و چروك شدن پوست است و كالح، صورتى است سوخته و خشك و در هم رفته، گویى سر گوسفندى سوخته و بر آتش گرفته شده است. پیش از این هم اشاره شد كه تنها به صورت سوخته و كباب شده از آتش پرداخته و نامى از باقى اعضا نبرده است؛ زیرا زیباتر و لطیف تر است و به هنگام سوختگى وحشتناك تر و زشت تر و سوختگى سایر اعضاى بدن است.

متناسب با آیه شریفه:( فلا أنساب بینهم یومئذ ) در بعضى از تفاسیر، چون تفسیر نمونه و یا در كتاب هاى تاریخ و ادب و عرفان و اخلاق قصه اى از امام همام سیدالساجدین و زین العابدین على بن الحسینعلیه‌السلام نقل شده است كه ناقل آن عبارات آن مختلف است.

قصه مناجات و گریه و ندبه آن حضرت در نیمه شبان گاهان در كنار كعبه شریفه كه در بسیارى از كتاب هاى اهل سنت، همچون بحرالحبه احمد غزالى و تفسیر روح البیان شیخ اسماعیل حقى منقول از اصمعى است كه قطعاً صحیح نیست. نخستین اشكال، معاصر نبودن اصمعى با آن حضرت است؛ زیرا به فرموده شیخ مفید در ارشاد، امام سجاد در مدینه به سال ۹۵ هجرى از دنیا رحلت كرده است و وفات اصمعى كه در تاریخ بغداد، ج ۱۰، ص ۴۸۹ آمده است، سال ۲۱۶ هجرى در ۸۸ سالگى او بوده است، پس تولد او سال ۱۲۸ هجرى و سى و سه سال بعد از وفات امام سجاد بوده است.

دومین اشكال، صحیح نبودن بعضى عبارات منسوب به آن حضرت از نظر وزن شعرى و ادبى است.

سومین اشكال، در تفسیر روح البیان جمله اى را از امام سجاد نقل كرده است كه قطعا مخالف دستور صریح و اكید رسول اكرم است كه بر من صلوات بتراء (صلوات بریده از آل) نفرستید و حال آن كه در تفسیر روح البیان جملاتى از دعاى امام سجاد را چنین نقل كرده كه:ال لهم فباظهار مننك على و اثبات حجتك لدى ارحمنى واغفر ذنوبى ولا تحرمنى رویه جدى قره عینى و حبیبك و صفیك محمداًصلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم ؛ صلوات را بدون آل آورده كه مخالف دستور صریح و قطعى رسول اكرم است كه صلوات بتراء و بریده از آل بر من نفرستید.

پاسخ درست در این قصه آن است كه در كتاب المناقب ابن شهر آشوب در باب مناقب امام زین العابدین از طاووس فقیه آورده است و او طاووس بن كیسان ابوعبدالرحمن یمانى از اصحاب امام سجادعلیه‌السلام است. نام طاووس در جلد نهم كتاب معجم رجال الحدیث آیه الله خوئى - قدس الله نفسه الشریفه - به شماره ۵۹۸۵ آمده است و ما اصل قصه و مناجات شریفه را از كتاب تفسیر نورالثقلین و تفسیر كنزالدقائق مى آوریم.

در كتاب مناقب از از ابن شهرآشوب در مناقب زین العابدینعلیه‌السلام است كه طاووس فقیه گفت: او را دیدم كه شب هنگام تا سحرگاه طواف كعبه و تعبد مى فرمود. آن هنگام كه دید دیگر كسى نیست به چشمان مباركش نظرى به آسمان انداخت فرمود:

خداى من ستارگان آسمانت به غروب و پنهانى رفتند و چشمان مردمان به آرامش و خواب رفت و دردهاى درگاه تو براى براى سائلان همه باز است. به درگاه تو آمدم كه مرا بیامرزى و به رحم آورى و صورت جدم محمدصلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم در صحنه هاى قیامت به من بنمایانى. سپس بگریست و گفت: به عزت و جلالت سوگند من با معصیت و گناهم مخالفت تو را اراده نكردم و من مخالف نكردم كه به تو شك كرده باشم، یا به عقاب تو جاهل باشم و یا به عقوبت تو خود را زده باشم و لكن نفسم مرا به اشتباه و خطا انداخت مرا كمك كرد بر این مخالفت پرده پوشى تو از گناه من، و اكنون چه كسى مرا از عذاب تو مى رهاند و به ریسمان چه كسى چنگ زنم، اگر تو ریسمان خودت را از من قطع كنى؟ پس بدا به حال فرداى من كه در محضر تو بایستم. آن هنگام كه به سبك باران از گناه بگویند، بگذارید و به سنگین باران از گناه بگویند: بار خود بیفكنید آیا من با سبكباران مى گذرم، یا چون سنگین باران زمین گیر مى شوم؟ واى بر من. هر چه عمر. دراز مى شود گناهانم بیشتر مى شود و من توبه نمى كنم. آیا آن هنگام نرسیده كه من از پروردگار خویشتن حیا كنم. پس از آن گریه كرد و این اشعار را خواند.

اتحرقنى بالنار یا غایه المنى فاین رجائى ثم این رجایى

اتیت باعمال قباح ردبه و ما فى الورى خلق جنى كجنایتى

اى نهایت آرزوى من، آیا مرا به آتش بسوزانى،

پس امید من كجا رفت و محبت من چه شد.

با اعمال زشت و پست خود به درگاه تو آمدم.

و در میان این خلایق كسى نیست كه جنایت مرا انجام داده باشد.

پس از آن بنگریست و گفت: تو را تنزیه مى كنم. تو را گناه مى كنند، گویى كه تو دیده نمى شوى، بردبارى مى كنى آن چنان كه گویى تو را معصیت نكرده اند. با خلق خود آن چنان و مهربانى و رفتار پسندیده دوستى مى كنى كه گویى تو نیازمند آنانى، حال آن كه قواى آقاى من از آنان بى نیازى. پس از آن به حال سجده به زمین افتاد.

طاووس مى گوید: بدو نزدیك شدم و سر او را برداشته بر زانوى خود نهادم. آن چنان گریه كردم كه اشك من بر گونه او ریخت. بلد شد و نشست و فرمود:

كیست كه مرا از یاد پروردگارم باز داشته است. او را گفتم: منم طاووس، اى فرزند رسول خدا، این چه جزع و فزعى است. شایسته ماست كه چنین كنم كه گناه كاران و جفا كارانیم. پدر تو حسین بن على و مادرت فاطمه زهرا و جدت رسول خداعلیه‌السلام است طاووس گوید: به من التفات فرمود و گفت: هیهات هیهات اى طاووس. بگذار از من ارتباط با پدر و مادر و جدم را. خداوند خلق فرموده است بهشت را براى آن كس كه اطاعت شایسته او كند گر چه حبشى باشد و آتش را خلق كرد براى آن كس كه او را گناه كند، گر چه آقا زاده قرشى باشد. آیا نشنیده اى گفتار حضرت حق تعالى را:( فاذا فى الصور فلا انساب بینهم یومئذ و لا یتساءلون ) ؛ سوگند به خدا كه فردا بهره نمى دهد تو را مگر آنچه از عمل پسندیده زودتر فرستاده باشى(۹۴) .

 

كور دلان

۱۰۵:( الم تكن آیاتى تتلى علیكم فكنتم بها تكذبون )

آیا آیات من بر شما خوانده نمى شد و شما آن را تكذیب مى كردید.

استفهامى تقریرى و شماتتى جان فرسا از حضرت حق متعال علیه جهنمیان كه مگر نه آن كه آیات من بر شما خوانده مى شود و شما در باطن خود اذعان داشتید كه این آیات از سوى حضرت حق متعال است، اما باز هم مستكبرانه و لجوجانه از راه عناد و دشمنى، آن ها را تكذیب مى كردید و آن كه در راه حق و مستقیم نرود به فرجامى چنین دردناك خواهد افتاد.

فعل مضارع بر استمرار و دوام دلالت مى كند و فعل تتلى و تكذبون شاهدى است كه آیات الهى مرتب بر آن ها تلاوت مى شد، همان طور آنان نیز پیوسته تكذیب مى كردند.

 

زبان اعتراف

۱۰۶.( قالوا ربنا غلبت علینا شقوتنا و كنا قوما ضالین )

گفتند: پروردگار ما، شقاوت ما بر ما غلبه كرد و ما قومى گمراه بودیم.

اكنون كه خود را در هولناك ترین و سخت ترین عذاب ها مى یابند، زبان ندامت به اعتراف گشوده به لفظ ربنا گویا مى شوند؛ اعتراف به ربوبیت و قهاریت مطلق حضرت حق كرده مى گویند: پرودگار ما، شقاوت ما بر ما غلبه كرد. شقاوت مقابل سعادت است، عناد و شر و گناه خیزى و فریفتگى به هر آنچه مایه سقوط و به ورطه افتادن انسانى گردد.

پروردگارا، شقاوت نفسانى ما عالم سقوط، كفر و عذاب ما گردید، نفس شقى ما سبب گرفتارى ما شد، اشاره به آن كه ما خود مقصر در بدبختى خود بودیم. مى توانستیم به راه سعادت برویم، اما نفس ظلمانى و گنه ما بر نور و روشنایى دل ما چیره شد و آن را تاریك و تباه كرد؛ سو اختیار و ارتكاب گناهان، سعادت خود را نابود كردیم و شقاوت افزودیم.

اشاره اى به آنكه سعادت و شقاوت، امرى ذاتى نبوده و اكتسابى است. دعوت همه انبیا و اولیا بر صلاح و خوبى و اطاعت انسانى خود، شاهدى است كه انسان ها با اختیار خود قابل صالح بودن و رستگار شدند. آنان كه ادعاى ذاتى بودن سعادت و شقاوت را مى كنند، خود از اعمال خویشتن شرمسارند و براى فرار از زیر بار مسئولیت ها و توجیه تبه كارى ها و اعمال خلاف خودند.

اهل آتش اكنون اعتراف مى كنند كه ما مى توانستیم خوب باشیم، نه آن كه مجبور بر شقاوت و گناه بودیم، بلكه نفس شرخیز و فتنه انگیز ما خود براى ما شقاوتى بود كه روز به روز بر شقاوت خود بیفزاییم، به سوء اختیار و ارتكاب گناهان راه سعادت را بر خود بسته، مغلوب شیطان اماره خود گردیم. اكنون به راستى خود معترفیم كه:( كنا قوما ضالین ) ؛ ماگروهى گمراه بودیم. چه گمراهى و شقاوتى بالاتر از ترك بندگى و پرستش خداى متعال و واگذاشتن هدایت و طاعت و فریفته بودن به هوا، باطل و گناه. به خیال خام خود دنبال جلب رحمت پرودگار و آرزومند بازگشت به دنیا و جبران گذشته هایند و هیهات.

این خاصیت، ملكه نفاق و شر در نفس جهنمیان است كه هر روز مرتكب گناهى مى شدند و پیوسته وعده جبران مى دادند. همیشه منكر حق بودند و تا حق بر آنان هویدا مى گشت، شروع به حاشا مى كردند كه خیر ما چنین و چنان نبودیم و گفتیم. و با این حاشا و انكار، ملكه دروغ گویى و انكار خود را آفتابى مى كردند، همواره در ورطه گناهان مى افتادند و انكار مى كردند كه چنین نكردیم و چون خلاف آنان همانند آفتاب روشن مى شد. مى گفتند جبران مى كنیم. اكنون هم با كمال حسرت و آرزوى خام مى گویند.

 

عاجزانه ترین درخواست

۱۰۷.( ربنا اخرجنا منها فان عدنا فانا ظالمون )

پروردگارا، ما را از عذاب و جهنم بیرون بر و اگر دگر بار به عصیان و سركشى بازگردیم بسیار ستم كاریم.

بعد از اعتراف و اقرار به گمراهى و نگون سارى خود اكنون عاجزانه درخواست مى كنند كه به دنیا باز گردند و دوباره سبب سعادت خود را فراهم سازند؛ درخواست مسبب به زیان سبب، خواهشمندند دوباره بازگردند تا عمل صالح انجام دهند. اكنون كه معترف و توبه كارند. شاید هم با بازگشت، عمل صالح انجام دهند و به رستگارى رسند و وعده هم مى دهند: اگر دوباره به معصیت و شقاوت بازگردند حقیقتاً ستم كننده به خویشتن اند. بیچارگان باز هم در ملكه بى خبرى اند و غافل از آن كه سراى آخرت، دار جزاست، نه عمل و بازگشت به دنیا دیگر امكان پذیر نیست. بر فرض محال بازگشت هم قرآن كریم مى فرماید:

( ولو ردوا لعادوا لما نهوا عنه و انهم لكاذبون )

اگر هم باز گردند، دوباره به همان گناهان و كارها كه از آن ها نهى شده اند باز مى گردند و اینان همیشه دروغ گویانند.

 

لال شوید

۱۰۸.( قال اخسوا فیها و لا تكلمون )

به آنان گفته مى شود چون سگان دور شوید در آتش و با من سخن مگویید.

خساً، بانگى كه بر سر سگ زنند تا او را برانند و به فارسى چخ گویند. بالاترین توهین و توبیخ بر جهنمیان كه چون سگان در زنجیرند و بیهوده بانگ مى زنند. به آنان گفته مى شود: لال شوید و سخن مگویید. نه نهى اى تكلیفى است و نه آنان لال مى شوند و سخن نمى گویند، بلكه كنایه اى از توهین و اهانت بر آنان است، یعنى خفه شوید و با من سخن مگویید:( و لا تكلمون ) با خداوند سخن نمى گویند، آنان را چنین لیاقتى نیست، بلكه ما ملائكه عذاب و اهل النار به جدال و تخاصم اند و این خود، نوعى عذاب بر آنان است.

 

طلب غفران و رحمت

۱۰۹( انه كان من فریق من عبادى یقولون ربنا آمنا فاغفر لنا وارحمنا و انت خیر الراحمین ) ؛

به درستى كه بودند گروهى از بندگان من كه مى گفتند: پروردگارا، ما ایمان آورده ایم، تو از گناهان ما درگذر و ما را رحمت فرما كه تو بهترین رحم كنندگانى.

كلمه انه براى تحقیق و تثبیت است كه به گناه كاران جهنمى بفهمانند كه بودند جمعى چون شما كه غرق گناه نبودند. توبه از گناهان و اصطلاح امر خویش را در دم مرگ و در جهنم آرزو نمى كردند، بلكه در زندگى و شادابى و حیات دنیوى توبه از گناهان خویش كرده، از خداوند درخواست بخشش و رحمت مى كردند.

طلب غفران و رحمت همراه با توبه و طلب و عفو و بخشایش است. رحمت و و عفو و بخشایش الهى نیز همراه با دخول بهشت است كه اكنون جاى گاه آنان شده است. جاى گاه بهشتى و رحمت و لطف خداوندى هم در آخرت مخصوص مؤمنان است كه به رحمت او حاصل مى آید. توسل و تمسك آنان به اسم شریف خیر الراحمین به همین جهت است.

 

غرق در لذت هاى دنیا

۱۱۰( فاتخذتموهم سخریاً حتى انسوكم ذكرى و كنتم منهم تضحكون ) ؛

و شما آن ها را به سخره گرفتید، تا آن جا كه یاد مرا به كلى فراموش كردید و شما از رفتار مؤمنان و ایمانشان خنده سخره آمیز مى كردید.

آن چنان دل گرم به دنیا و اتراف و گناهان بودید كه مؤمنان را به سخره و استهزا گرفته بودید. استهزا و سخره اى كه سبب شد تا شما یاد و ذكر مرا فراموش كنید؛ كه مؤمنان و رفتار آنان یاد خداوند را از یاد شما برده بود و شما از رفتار و گفتار آنان پوزخنده هاى مسخره مى زدید كه اینان چگونه از خداوند بخشش و رحمت مى خواستند.

 

پاداش بندگى

۱۱۱( انى جزیتم الیوم بما صبروا انهم هم الفائزون ) ؛

و امروز من آنان را پاداش مى دهم به پاس آن صبرها و پایداریشان و آنان امروز رستگارانند.

اگر این نعمت هاى بى كران و انعام مواهب بهشتى را بر مؤمنان مى بینید پاداشى است به جزاى صبر و پایدارى آنان را در دار دنیا كه با هدف بندگى در راه من به آنان داده ام. صبر بر مصایب دنیوى و صبر بر ترك گناه و صبر بر اداى واجبات؛ وظایفى كه مؤمنان را بر انجام و اداى آن ها مسخره مى كردید. امروز كه روز محض جزا و پاداش است، نه روز عمل این مؤمنان:( انهم هم الفائزون ) تأكید با ان و آوردن جمله اسمیه شاهدى بر حصر است كه تنها ایشان رستگارانند و كافران از رستگارى خود به طور قطع ناامید و مأیوس مى گردند.

اعتراف درلبه پرتگاه جهنم و تقاضاى بازگشت به دنیا هیچ گونه فایده اى ندارد؛ زیرا این اعتراف و تقاضا خود نوعى عمل است كه ظرفش دنیاست. آخرت روز جزا است و دنیا بود كه روز كار و عمل بود و گذشت.

آیه شریفه، نوعى آگاهى است كه از صفات والاى مؤمنان و بندگان خاص خداوندى در هر عصر و زمانى صبر و بردبارى است در مقابل استهزا و آزار مخالفان و معاندان كه با كمال قوت قلب ثبات و استقامت داشته ناملایمات روزگاران را تحمل كنند. و در نتیجه به رستگارى ابدى و فیض سعادت سرمدى و نجات از عذاب اخروى را فایز گردند؛ همان گونه كه حضرت حق متعال فرمود:( انهم هم الفائزون ) .

در اصول كافى از حضرت سجادعلیه‌السلام نقل فرموده است كه:

الصبر من الایمان بمنزله الراس من الجسد ولاایمان لمن لا صبرله؛

صبر نیست به ایمان چون سراست نسبت به بدن و ایمان كامل نیست براى كسى كه براى او صبر نباشد.

در ارشاد مفید (رحمه الله) به اسناد خودش نقل مى كند كه ام سلمه گفت: از رسول خداصلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم شنیدم كه مى فرمود: به درستى كه على و شیعیان او فائزانند. در كتاب ثواب الاعمال صدوق به اسناد خودش از سعدبن طریف از امام باقرعلیه‌السلام نقل كرده كه رسول خداصلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم فرمود: هركس ده آیه قرآن در هر شب بخواند از غافلان نوشته نشود، تا این كه فرمود: و هركه صد آیه قرائت كند از فائزین نوشته شود(۹۵) .

 

این همه فرصت كافى نبود؟

۱۱۲( قال كم لبثتم فى الارض عدد سنین ) ؛

خداوند مى فرماید: چه مقدار سال ها در زمین درنگ كردید.

خداوند متعال آنان را به غفلتى عجیب كه در دنیا داشتند، توجه مى دهد كه شما كه مى پنداشتید مرگ فنایى براى شما و عیش و عشرت دنیایى شما نبوده و زندگانى و پرسش و پاسخى بعد از مرگ نیست، اكنون بنگرید كه در زمین و زندگى دنیا چند سال درنگ كردید و چه زود از آن عالم زودگذر به این عالم همیشگى و دایمى رسیدید. ظاهر كلمه ارض و شواهدى دیگر از قرآن كه سؤال از مدت درنگ آنان در عالم تكلیف دنیایى است، نه از مدت عالم برزخ و قبر به ویژه آیه شریفه:( افحسبتم انما خلقناكم عبثاً ) كه هدف و غایت خلقت را بیان مى دارد. هدف و غایت خلقت مربوط به دار دنیا و اطاعت اوامر الهى و خوددارى از نواهى او در دار تكلیف است. عالم برزخ و قبر در حكم عالم آخرت بوده و تكلیفى در آن نیست.

خداوند متعال در آیه شریفه، بى وفایى دنیایى را به رخ جهنمیان كشیده كه عمر و مهلت دنیاتان چه قدر بود و چه مقدار پایدارى داشت؟ اكنون مى نگرید كه خبر قیامت و جهنم براى شما درست بود و نسیه از آب در نیامده به بى وفایى عمر دنیایتان بنگرید كه چند سال در آن درنگ كردید.

 

از دانایان بپرسید

۱۱۳( قالوا لبثنا یوماً او بعض یوم فاسال العادین ) ؛

مى گویند: روزى یا پاره اى از روزى درنگ كردیم از شمار كنندگان باز پرسید.

از آنان سوال مى شود كه چند سال ماندید؟ مى گویند: روزى یا پاره اى از روز. آن چنان به ندامت و پشیمانى به اوضاع خود مى نگرند كه نه سال به نظر آنان مى آید و نه ماه و نه هفته، بلكه مى گویند: روزى یا بعضى از روز و از آن جا كه مى ترسند اشتباهى كرده باشند، مى گویند:( فاسال العادین ) از شمارش گرانى كه حساب آنات و ساعات عمر ما و كارها و اعمال ما را به دقت ضبط و ثبت كرده اند بپرسید و خداوند مى فرماید: نیازى به سوال از شمارش و گزارش گزارش گران نیست، بلكه من بهتر از هركس مى دانم كه شما جز اندكى در دنیا درنگ نكردید.

عمر زودگذر

۱۱۴( قال ان لبثتم الا قلیلا لو انكم كنتم تعلمون ) ؛

خداوند مى گوید: جز اندكى در دنیا درنگ نكردید اگر شما آگاه مى بودید.

بله، به راستى جز اندكى در دنیا درنگ نكردید، اگر دقتى مى داشتید، این مطلب را به روشنى مى دیدید. چون هشتاد سالگان و نودسالگان كه عمر خود را چون دیروز مى بینند و مى گویند: انگار دیروز بود. بله، دنیا چنین گذرایى دارد و متاع آن نیز جز اندكى نیست:( و ما متاع الدنیا فى الاخرة الا قلیل... ) عمر دنیاى شما بسیار قلیل و اندك بود:( لو انكم كنتم تعلمون ) اگر به راستى مى دانستید در دنیا مدت عمر شما چه اندازه اندك است و چه زود سپرى مى شود به فكر دین و توشه آخرت مى افتادید، لكن شما چنین مى پنداشتید كه همیشه در دنیایید و پس از دنیا هم خبرى نبوده به خیال خام خود نقد حاضر را به نسیه موعود ندادید و اكنون مى نگرید كه از آن سراب و اوهام به عالم حقیقت و واقع رسیده اید.

 

بازگشت به سوى خدا

۱۱۵( أفحسبتم انما خلقناكم عبثاً و انكم الینا لاترجعون ) ؛

آیا چنین پنداشتید كه ما شما را به بازى و بیهوده آفریدیم و شما به سوى ما باز نمى گردید.

توبیخى جانگداز و تلخ براى آنان كه موهبت عقل خدا داده را در امر آفرینش و آخرت و هدف و غایت از این دو را به كار نمى گیرند. عجبا، كه در تنظیم امور دنیایى خود و ره یافتن به گناهان و تباهى ها در امور دنیایى به موهبت همین عقل شیطنت ها مى پیمایند و چه نقشه ها مى كشند.

اما در آخرتى هیچ بیدارى براى آنان نیست، كه به راستى این خلقت از كجا و به چه هدفى پیدا شده و به كدام هدف و نهایتى روان است. اگر معتقد به خداوند حكیم و هدف اویید چگونه جرئت مى كنید نسبت عبث و بیهودگى و بى غایتى و بى هدفى به خلقت او دهید.

آیا چنین پنداشتید كه شما را به بازى و عبث آفریدیم و شما به دادگاه سوال و جواب و ثواب و عقاب ما باز نمى گردید؟ شأن خداوند ملك حق برتر و والاتر از آن است كه كار پوچ و بى هدف انجام دهد. آیا اكنون از خواب غفلت خود بیدار شدید.

آیه شریفه بعد، خداوند متعال را منزه مى داند از این كه او كار بیهوده و عبث انجام دهد. خداوند را به چهار وصف ستوده كه در لفظ مبارك جلاله الله جمع شده است.

ذاتى كه متصف به همه صفات كمالى و منزه از همه صفات سلبیه و نقایص است.

آیه شریفه:( أفحسبتم انما خلقناكم عبثاً ) بیدار باشى است كه به راستى اكنون كه زنده شد. و به دادگاه عدل الهى آمده اید، باز هم خیال مى كنید هدفى عقلایى در آفرینش شما نبود و بعد از مردن هم اثرى از شما باقى نمى ماند و شما به سوى ما باز نمى گردیدید. یا اكنون به روشنى و به تمام جان و حقیقت خود در یافته اید كه جهان آفرینش هدف دار بود. مرگ اثر انسانى و اعمال او را از بین نبرده و به دادگاه عدل الهى بازگشته و رجعت كرده اید.

 

باقى به بقاى خدا

۱۱۶( فتعالى الله الملك الحق لا اله هو رب العرش الكریم ) ؛

بلند مرتبه است شأن خداوند ملك حق (از آن كه كار عبث كند) و خداوندى جز او نیست تا مانع یا شریك كار او باشد. او پروردگار عرش كریم

است.

خداوند متعال منزه تر و متعالى تر از هر كار لغو و بیهوده است؛ و ملك و حق و یگانه بوده و خدایى جز او نیست تا مانع یا شریك كار او باشد. او پروردگار عرش كریم و مصدر همه احكام عالم است. در اول آیه شریفه خداوند متعال را موصوف فرموده كه ملك است و فرمان رواى حقیقى و مالك تحقیقى عالم است. هر حكمى درباره هر چیزى براند، چه در خلقت و ایجاد و چه در امحا و میراندن و چه در حیات و رزق، حكم او نافذ و امر او گذراست. سپس خداوند را توصیف مى كند كه حق است و هرآنچه از او صادر مى شود و هر حكمى كه مى راند حق محض و صحیح ناب است و هر چیزى از ناحیه او هستى پذیرد به حق است، جز به حكم نراند و جز حق انجام ندهد؛ چرا كه از حق محض، غیر از حق محض سر نمى زند و هیچ گونه باطلى و عبثى در او راه ندارد.

( لا اله الا هو ) خدایى دیگر و رب دیگرى كه حكم او را باطل سازد، نیست و او رب العرش الكریم و پرورش دهنده همه تصمیمات و تأثیر و مجمع همه امور است، او رب العرش است. ربوبیت است كه استحقاق معبودیت مى آورد. ربى غیر از او نیست، پس معبودى جز او نیست، پس معبودى جز او نیست. عرش او محل اجتماع همه امور و مصدر همه احكام و او امر جارى عالم خلقت اوست.

همه موجودات به سوى او بازگشته و به بقاى او باقى اند. رب و مربى همه موجودات، اوست و معبود محض و خالص هم اوست. اول آیه شریفه هم با آوردن لفظ جلاله الله اشاره فرمود كه منشأ همه این كمالات آن است كه او الله و مجمع صفات كمالى و منزه از همه صفات سلبى و نقصى است.

 

كافران رستگار نمى شوند

۱۱۷( و من یدع مع الله الها آخر لا برهان له به فانما حسابه عند ربه انه لا یفلح الكافرون ) ؛

و هر كس در كنار خداوند، الهه دیگرى را بخواند، هیچ دلیل و برهانى براى او نیست و حساب پرستش نابجاى او نزد پروردگارش مى باشد، به درستى كه كافران را رستگارى نیست.

اشاره اى به فطرت عبودیت و گرایش به پرستش انسان ها و به مقتضاى همین گرایش، هر كس جز خداوند یگانه و معبودى غیر از ذات بارى بپرستد، به راستى گمراه بوده و هیچ گواه و برهانى بر این دعا و پرستش ندارد، خداوندى غیر از خداوند یگانه نیست تا مورد پرستش واقع شود و هر چه را بخوانند و به دعاى خود دعوت به سوى او كنند، در حقیقت نابودى را خوانده و به چیزى كه محال است بوده باشد، دعوت كرده اند. حساب چنین انسانى تنها در محضر الهى است. هیچ كس دیگرى در حساب او دخالتى نكند. هر كیفر و پاداشى كه حساب اعمال او آن را اقتضا كند، خداوند همان را جارى مى سازد و آن كیفر و پاداشى كه حساب اعمال او آن را اقتضا كند، خداوند همان را جارى مى سازد و آن كیفر، آتش دوزخ است كه:( انه لا یفلح الكافرون ) به طور یقین كافران را هیچ گونه رستگارى شفیع و سبب نجاتى براى آنان نیست اشاره اى به اول سوره شریفه كه فلاح و رستگارى مخصوص مومنان است و بس:( قد افلح المومنون ) و كافران را رستگارى نیست:( انه لا یفلح الكافرون ) و چنین است دورنماى زندگى مومنان و كافران از آغاز تا انجام.

 

رستگاران رستند

۱۱۸( و قل رب اغفر وارحم و انت خیر الراحمین ) ؛

و تو بگو: پروردگار من، مرا بیامرز و رحم كن كه تو بهترین رحم كنندگانى.

این سوره شریفه انسان ها را به رستگارى مؤمنان و به عذاب افتادن كافران توجه دارد و اكنون هم به رسول گرامى اش دستور مى دهد كه براى ذخیره راهى كه پیش روست، بگو: پروردگار من، مرا بیامرز و رحمت آور و تنها تو بهترین رحم كنندگانى. مؤمنان نیز به تعلیم تو این دستور شریف را ورد زبان مى سازند؛ آن چنان كه در آیه ۱۰۹ همین سوره فرمود:

( انه كان فریق من عبادى یقولون ربنا آمنا فاغفر لنا و ارحمنا و انت خیر الراحمین ) ؛

به درستى كه بودند گروهى از بندگان من كه مى گفتند: پروردگارا! ما ایمان آورده ایم. تو از گناهان ما درگذر و ما را رحمت فرما كه تو بهترین رحم كنندگانى.

رستگارى و جزاى آنان هم در روز واپسین به عنایت حضرت حق متعال باشد كه:( انى جزیتهم الیوم بما صبروا انهم هم الفائزون ) ؛ امروز من جزا مى دهم آنان را به پاس صبرها و پایداریشان و یقیناً آنان رستگارانند. براى تبرك و تیمن هم روایتى را كه در آغاز این تفسیر شریك نقل كردیم، دوباره مى آوریم:

در كتاب ثواب الامال و مجمع البیان از امام صادقعلیه‌السلام منقول كه:

من قر سورة المؤمنین ختم الله له بالسعادة اذا كان یدمن فى قراءتها فى كل جمعه و كان فى الفردوس الاعلى مع النبیین و المرسلین (۹۶) .

هركه قرائت كند سوره مؤمنین رختم فرماید خداوند عاقبت او را به سعادت هرگاه مداومت كند قرائتش را در هر جمعه منزلش در فردوس اعلا با نبیین و مرسلین باشد.

پروردگارا، به پایان آمد این دفتر لطف و عنایت و محبت و انس تو بربندگان شیفته ات همچنان باقى.

خداوندا، همه عشق ها و شیفتگى هاى آفرینش به قطره اى از محبت ها و انس تو به بندگان صالحت نمى رسد. تو بر حال آنان آگاهى و علاقه پنهانى آنان را از خود آنان بهتر مى دانى. بارالها، آنان جز تو كه را دارند و به چه كسى جز تو پناه برند. اگر همه مصایب و گرفتارى ها بر سر آنان بریزد، جز تو پناهى ندارند و هر پناه گاهى باشد به به فیض و رحمت تو پناه ده است. بارالها، تو خود صلاح حال ما را بهتر مى دانى. اگر زبان گویایى نداریم، یا مصلحت خویش را نمى شناسیم تو بهتر مى دانى. دل هاى ما را به محبت خود شیفته و به صلاح دنیا و آخرت هدایت فرما. پروردگارا، نهایت سپاس و ستایش ما تقدیم ساحت مقدس تو باد كه باز هم به الطاف و عنایتت توفیق اتمام این تفسیر شریف را عصر روز دوشنبه ماه مبارك رمضان المعظم ۱۴۲۶ روز عرض اعمال بر ساحت مقدس خاتم الاوصیاء و الاولیاء حجةبن الحسن العسكرى صاحب العصر والزمان عنایت فرمودى و شگفتا، كه تفسیر سوره شریفه یوسفعلیه‌السلام نیز عصر روز دوشنبه دوم جمادى الاولى ۱۴۲۵ پایان یافت و این ها همه جز عنایت تو چیز دیگرى نیست.

بارالها، به حق جود مبارك و مقدس آن حضرت سوگند مى دهیم فرج آن بزرگوار را نزدیك فرما و ما را از اعوان و انصار ایشان قرار ده. ثواب تألیف این تفسیر مختصر را هدیه اى به ارواح گذشتگان ما قرار ده به جاه محمد و آله الطیبین الطاهرین، آمین یا رب العالمین.

و صلوات و درود بى پایان بر محمد و آل طاهرین او باد.

كرمانشاه: دوشنبه ششم رمضان ۱۴۲۶.

۱۸ مهر ۱۳۸۴.

بنده كمترین.

مرتضى الحسینى النجومى.

ملخص

سورة المؤمنین هى السورة الثالث و العشرین من القرآن الكریم، و تتضمن سرداً لا وصاف المؤمنین و مراحل خلق الانسان و قصة كل من الانبیاء نوح و هود و موسى و عیسىعلیه‌السلام - كما تشتمل على ذكر نعم الله سبحانه و بیان اوصاف الكافرین و المشركین واوهامهم الباطلة، و تتضمن ایضاً آیات عظمة الله سبحانه و یوم القیامة. كما یوجه الله فى هذةالسورة الدعوة للمستكبرین الى التوبه الى الحق و یثنى على المؤمنین و یشیر الى علو مقامهم و مراتبهم فى الجنته و عاقبه الكافرین المؤلمة و تبعات اعمالهم السیئة فى الدنیا و الآخرة).

هذاالكتاب یتضمن تفسیراً مبسوطاًلسورة المؤمنین مشتملاً على فوائد تاریخیة و روائیه و ادبیة