داستانهايى از گريه بر امام حسين (علیه السلام) جلد ۱

داستانهايى از گريه بر امام حسين (علیه السلام)0%

داستانهايى از گريه بر امام حسين (علیه السلام) نویسنده:
گروه: امام حسین علیه السلام

داستانهايى از گريه بر امام حسين (علیه السلام)

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: على ميرخلف زاده
گروه: مشاهدات: 9602
دانلود: 2907

توضیحات:

جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 42 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 9602 / دانلود: 2907
اندازه اندازه اندازه
داستانهايى از گريه بر امام حسين (علیه السلام)

داستانهايى از گريه بر امام حسين (علیه السلام) جلد 1

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

موسى و مناجات

حضرت موسىعليه‌السلام در مناجات خود عرض كرد: خدايا به چه جهتى امت پيغمبر آخر الزمانصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را بر سائر امتها فضيلت و شرافت دادى ؟! خداوند متعال فرمود: بواسطه ده صفت خوبى كه دارند.

عرض كرد: آن ده خصلت و خوبى كدامند كه بنى اسرائيل را به آن امر كنم كه انجام دهند؟!پروردگار متعال فرمود: نماز و زكات و روزه و حج و جهاد و جمعه و جماعت و قرآن و علم و عاشوراء.

حضرت موسىعليه‌السلام فرمود: خدايا عاشورا ديگر چيست ؟!

خطاب رسيد: گريه و عزادارى و مرثيه خوانى در مصيبت فرزند مصطفىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است ، اى موسى هر كس از بندگانم كه در آن زمان گريه و عزادارى كند و بر فرزند مصطفىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مهموم و مغموم گردد، بهشت را براى او جاودان قرار دهم و هر بنده اى كه مال خود را در محبت فرزند پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم صرف نمايد از هر چه باشد از طعام و من به او بركت دهم و در برابر هر درهمى كه خرج كرده هفتاد برابر به او عنايت كنم و او را عافيت دهم و او را از گناهانش مى آمرزم تا وارد بهشت شود. قسم به عزت و جلالم هر كس كه در روز عاشورا يا در غير آن يك قطره اشك براى حسينم بريزد، ثواب صد شهيد را براى او مى نويسم(٢١)

باشد فزون زگوهر غلطان بهاى اشگ

خلد برين نهفته بود لابلاى اشگ

اى دل بكوش سنگ جهان بشكند ترا

آرى دل شكسته بود رهنماى اشگ

نشكن بخيره قيمت اين پربها گهر

زيرا كه فوق عرش برين است جاى اشگ

يك قطره اش هزار در بسته وا كند

غافل مشو ز پنجه مشگل گشاى اشگ

هرگز كسى بقيمت او پى نميبرد

نشناخت قدر اشگ كسى جز خداى اشگ

گرگوش دل بزمزمه اشگ وا كنى

آيد همى نواى انالحق زناى اشگ

اشگ سحر به آينه دل دهد جلا

صافى دل است آنكه بداند بهاى اشگ

اشگ بصر غبار گنه ميبرد ز دل

گردد سراى دل چمن با صفاى اشگ

ما و تو قدر اشگ ندانيم اى دريغ

جان ميدهند اهل دعا از براى اشگ

رونق خدا باشگ بصر داده در جهان

گر چه ابوالبشر بنهاده بناى اشگ

((ثابت )) اگر سعادت دارين طالبى

دامن بريز از سر شفقت بپاى اشگ(٢٢)

حضرت موسى در مناجات

حضرت موسىعليه‌السلام در مناجات خود از پروردگار متعال براى يك نفر از بنى اسرائيل در خواست آمرزش نمود. خداوند تبارك و تعالى فرمود: اى موسى هر كس از من در خواست آمرزش ‍ و بخشش كند من او را مى بخشم و مورد عفو خود قرار ميدهم ، مگر قاتلين حسينعليه‌السلام . حضرت موسىعليه‌السلام عرض كرد: پروردگارا اين حسين كيست ؟! خداوند متعال فرمود: همان كسى است كه در كوه طور ذكرى از او شنيدى عرض كرد: قاتلين او چه كسانى هستند؟!خداوند متعال فرمود: گروهى از طاغيان و ظالمان امت جدش در زمين كربلا او را مى كشند و اسب او ناله مى كند و فرياد مى زند الظليمة الظليمة من امة قتلت ابن بنت نبيها( فرياد، فرياد، از امتى كه پسر دختر پيامبرشان را كشتند.) پس بدن او بدون غسل و كفن برروى ريگها مى گذارند و اموال او را به غارت ميبرند و اهل و عيال او را به اسيرى مى برند و يار و ياورانش را مى كشند و سرمقدسش را با سر ياورانش بر روى نيزه مى گذارند و مى گردانند.

اى موسى ؛ اطفال كوچكش از تشنگى ميميرند و پوست بدن بزرگانشان از تشنه گى جمع مى شود، هر چه استغاثه و امان مى خواهند كسى آنها را يارى نمى كند و امان نمى دهد. حضرت موسىعليه‌السلام گريه كرد و عرض كرد؛ اى پروردگارا چه عذابى براى قاتلين او هست خداوند متعال فرمود: عذابى كه اهل آتش از شدت آن عذاب به آتش پناه ميبرند رحمت من و شفاعت جدش به آنها نخواهد رسيد و اگر براى كرامت و بزرگوارى آن حضرت نبود من همه آنها را به زمين فرو مى بردم

حضرت موسىعليه‌السلام فرمود ؛ پروردگا را از آنها و كسانيكه راضى بكار آنها باشند بيزارم خداوند متعال فرمود: من براى تابعين آن حضرت رحمت قرار دادم و بدان : هركس كه بر او گريه كند و يا ديگرى را بگرياند يا خود را مانند گريه كنندگان در آورد، بدن او را بر آتش حرام ميگردانم(٢٣)

حضرت خضر

حضرت موسىعليه‌السلام به حضرت حضر نبى على نبينا وآله وعليه‌السلام رسيد و بعد از احوال پرسى ، حضرت موسىعليه‌السلام براى حضرت خضرعليه‌السلام از فضائل و مناقب آل محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود و بعد از مصائب و ابتلائات آنها نقل كرد تا به قضيه حسينعليه‌السلام رسيد صداى آنها به ناله و گريه بلند شد.(٢٤)

گريه در ماتمت از شادى دوران خوشتر

آرى از عيش جهان ديده گريان خوشتر

غمت اى لاله خونين به دل ماست هنوز

بر دل اين مُهر غم از مُهر سليمان خوشتر

خاك كوى توبه هر درد شفابخش بود

كوى دلجوى تو از روضه رضوان خوشتر

خاك آن واديه چون گشت عجين باخونت

آن تراب آمده از لاله نعمان خوشتر

تا كه شاداب شود مزرعه دين گفتى

خفتن اندر يم خون با تن عريان خوشتر

همه جا بود شعار تو حسين جان برخلق

مردن از زندگى سر به گريبان خوشتر

مرگ يكبار بود ناله و شيون يكبار

گردهم زود بر اين مخمصه پايان خوشتر

بشكستى قفس تن نشكستى پيمان

گفتى از جان برود بر سر پيمان خوشتر

ببريدى ز جوانان نبريدى ز خدا

كه تو را لطف حق ار داغ جوانان خوشتر

اذن ميدان به پسر دادى و گفتى بخرام

در برم اى قدت از سرو خرامان خوشتر

نشدى تابع زور و سخنت بود چنين

مرگ باشد به من از بيعت دو نان خوشتر

تا رخ خون جبين ريخت تو را بسرودى

سرخ رويى ز خجالت بر جانان خوشتر

خوش بود از لب لعل تو شنيدن قرآن

ليك از عرشه نى خواندن قرآن خوشتر

ثابتم مهر تو را از دو جهان دارم وبس

اين متاعم بود از نعمت امكان خوشتر(٢٥)

حضرت سليمان عليه‌السلام

روزى حضرت سليمان على نبينا وآله وعليه‌السلام روى فرش و بساطش با لشكريان نشسته بود و در هوا سير مى كرد، باد بساط آن حضرت را بسوى مقصد حركت مى داد. در مسير راه گذرش به سرزمين كربلا افتاد، ناگاه بساط حضرت سه مرتبه دور خودش پيچيد بطورى كه حضرت و لشكريانش همه ترسيدند كه سقوط كنند. بعد باد آرام گرفت و ساكت شد و بساط و فرش را در سرزمين كربلا فرود آورد. حضرت سليمانعليه‌السلام ناراحت شد و باد را توبيخ كرد و فرمود: چرا اينجورى شدى و چرا اينجا فرود آمدى ؟! باد به امر پروردگار متعال شروع به روضه خوانى و مرثيه خوانى و ذكر مصيبت حضرت سيدالشهداء نمود و گفت : اى سليمان در همين جا حسينعليه‌السلام را به قتل رسانيدند. همين جا بود كه نوه پيغمبر اسلام محمد مختارصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و پسر على كرار را شهيد كردند. حضرت سليمانعليه‌السلام گريه كرد و بعد فرمود: چه كسى او را شهيد مى كند؟!گفت : يزيد پليد كه نفرين شده تمام آسمان و زمين است

حضرت سليمانعليه‌السلام هر دو دستشان را بالا بردند. و يزيد و اتباعش را نفرين كردند و تمام لشكريان از انس وجن آمين گفتند. سپس باد وزيدن گرفت و بساط و فرش را بحركت در آورد.(٢٦)

دلم از واقعه كرببلا پر خون است

زين الم ز ابر بصر دامن من جيحون است

ميطپد مرغ دل اندر برم از داغ حسين

ديده از اشگ بصر تا به ابد گلگون است

شد كمان قامت كلثوم زداغ عباس

زينب زار از اين واقعه دل پر خون است

آه از آندم كه زدند آتش كين در حرمش

دل بشد خون و روان از بصرم جيحون است

ياد سرو قد اكبر چو نمايد بجهان

ام ليلاى ستم ديده زغم مجنون است

هم سكينه شده غمگين ز غم داغ پدر

عابدين همدم رنج والم آن دلخون است

شد رباب از غم مرگ على اصغر بى تاب

ناله او ز زمين تا زبر گردون است

هم رقيه زغم مرگ پدر گريه كنان

زينبش مويه كنان سر بسوى هامون است

خامه منشق شد از اين شرح الم (مرتضوى )

قلم افتاد زبس شرح غمش افزون است(٢٧)

حضرت عيسى عليه‌السلام

حضرت عيسىعليه‌السلام با حواريون در بيابان سياحت مى كردند، در اثناء راه مسيرشان به سرزمين كربلا افتاد. ديدند، شيرى دستهاى خود را پهن كرده و راه را برآنها گرفته حضرت عيسىعليه‌السلام جلوى شير آمد و فرمود: چرا اينجا نشسته اى و ما را رها نمى كنى كه برويم ؟! شير با زبان فصيح گفت : من به شما راه نمى دهم ، تا اينكه يزيد قاتل امام حسينعليه‌السلام را لعن كنيد. حضرت عيسىعليه‌السلام فرمود: حسين كيست ؟شير گفت : او نوه دخترى حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و آله نبى امى و پسر حضرت على ولىعليه‌السلام است

حضرت عيسىعليه‌السلام نالان و گريان فرمود: قاتلش كيست ؟! شير گفت : او يزيد است كه نفرين شده همه وحشيها و درندگان است ، خصوصا در ايام عاشورا. (خلاصه روضه كربلا را خواند كه حضرت عيسى و حواريون گريه زيادى نمودند. بعد حضرت عيسىعليه‌السلام دستهايش را بالا برد و با حال گريه يزيد را لعن كرد و يارانش هم به دعاى حضرت آمين گفتند. سپس شير از آنجا دور شد.(٢٨)

ايدوست در هواى تو مى سوزم

مى سوزم و براى تو مى سوزم

چون ابر از فراق تو مى گريم

چون شمع در هواى تو مى سوزم

پروانه وار از شرر عشقت

تا جان كنم فداى تو مى سوزم

دل با تو آشنا شد و مى سوزد

من هم ز آشناى تو مى سوزم

دارم به سينه داغ عزيزانت

چون لاله در عزاى تو مى سوزم

از درد اشتياق تو مى نالم

از داغ كربلاى تو مى سوزم

من ذرّه حقير و تو خورشيدى

در سايه لواى تو مى سوزم

مهرت بهشت و اين عجب اى مولا

كه امروز با ولاى تو مى سوزم

در حسرت حريم تو روز و شب

تا سر نهم بپاى تو مى سوزم

فردا مرا سزد كه نسوزانند

كه امروز از براى تو مى سوزم(٢٩)

غم درد حسين

در تفسير آيه( واذكر من الكتاب اسماعيل انه كان صادق الوعد و كان رسولا ) اسماعيل بن ابراهيمعليهما‌السلام نبود، بلكه مقصود از آن پيامبرى از پيامبران عظام بوده كه حق تعالى وى را به طرف قومش مبعوث فرمود، متاسفانه قومش او را گرفته و پوست سر و صورتش را كندند.

خداوند متعال فرشته اى را نزدش فرستاد و عرضه داشت : خداوند متعال مرا به سوى تو فرستاده و امر كرده كه به تو عرض كنم كه هر چه مى خواهى از او بخواه تا به تو عنايت شود.

حضرت اسماعيل با حال گريه فرمود: از خدا بخواه كه آنچه از بلا و محنت به حسينعليه‌السلام مى رسد مرا پيرو آن حضرت كن و به من آن توجه را عنايت فرما.

نوحه سرايى حضرت زكريا

حضرت زكرياعليه‌السلام از پروردگار متعال خواست كه اسماء خسمه پنج تن آل عبا( عليهم‌السلام ) را به او بياموزد. جبرئيل بر آن حضرت نازل شد و اسم پنج تن( عليهم‌السلام ) را به او ياد داد. وقتى كه حضرت زكرياعليه‌السلام اسم حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و فاطمهعليها‌السلام و حسنعليه‌السلام را مى فرمود، هم و غم او برداشته مى شد و اندوهش بر طرف مى گشت ، ولى وقتى كه اسم حضرت حسينعليه‌السلام را فرمود، گريه گلوگير او مى شد و پشت سر هم نفس مى زد.

روزى فرمود: خداوندا چرا من وقتى اسم آن چهار حضرت را مى برم با نام آنها غم و غصه ام بر طرف مى شود ولى تا اسم حسين را مى برم اشك از چشمانم سرازير مى شود. و نفسم منقطع و هيجانى مى شود؟!

خداوند تبارك و تعالى ، حضرت زكريا را از قصه امام حسينعليه‌السلام با خبر كرد و روضه كربلا را براى آن حضرت تعريف كرد. و به او فرمود:كهيعص .كاف : اسم كربلااست هاء: هلاك عترت طاهره

ياء: يزيد قاتل ظلم كنند بر حسينعليه‌السلام .

عين : عطش حسينعليه‌السلام .

صاد: صبر حسينعليه‌السلام بر مصائب

وقتى كه حضرت زكرياعليه‌السلام اين كلمات را شنيد، سه روز درب مسجد را بست و از رفت و آمد مردم به مسجد ممانعت نمود و مشغول گريه وزارى و مرثيه خوانى شد.(٣٠)

اى حسينى كه جهان در محنت خون گريد

آسمان بر تو و قبر و وطنت خون گريد

گلشن عشق بود كرببلايت اما

عوض خنده گل اين چمنت خون گريد

بود آخر سخنت زمزمه واعطشا

دل هر سوخته بر آن سخنت خون گريد

جامه پوشيد ترا زينب و هنگام وداع

ديد بر پيكر تو پيرهنت خون گريد

بسكه با نيزه و شمشير به جانت زده اند

هر سر موى تو بر زخم تنت خون گريد

شد كفن كهنه حصيرى به تن صد چاكت

زخمهاى بدنت بر كفنت خون گريد

همه از داغ تو گريند ولى باز حسين

ديده تو به يتيم حسنت خون گريد

در شب يازدهم انجمنى بود ترا

دل ما از غم انجمنت خون گريد

نيمى از راه بلا را تو بسر پيمودى

عالمى بر سر دور از بدنت خون گريد

زغمت بسكه دل ما و ((مؤ يّد)) خون است

دل آن سوخته چون چشم منت خون گريد

(٣١)

گريه حوريه

حضرت خاتم انبياء محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: شب معراج حضرت جبرئيلعليه‌السلام دست مرا گرفت و داخل بهشت نمود و من مسرور بودم ، سپس ‍ ديدم درختى از نور در آنجاست كه دو ملك زير آن تا روز قيامت به درست كردن زيور و حلّه مشغولند. سپس جلو رفتم ، ديدم يك سيب بزرگى كه به بزرگى آن نديده بودم آنجاست ، پس يك دانه از آن را گرفتم و شكافتم ناگهان حوريه اى از آن ظاهر شد كه مژگانش مانند اطراف سر بال بود. گفتم : تو مال كيستى ؟حوريه گريه اى كرد و گفت : من از آن فرزند مظلوم تو حسين بن علىعليه‌السلام هستم(٣٢)

اى حسين ، ايكه ز داغت در و ديوار گريست

هر دل زنده و هر ديده بيدار گريست

انبياء را همه دل سوخت به مظلومى تو

اولياء را همگى ديده و، دل زار گريست

در دل نوح غم تشنگيت طوفان كرد

كه به طوفان زد و چون موج گرانبار گريست

گفت چون واقعه كرببلا را جبريل

فاطمه ناله زد و، احمد مختار گريست

ديد در خواب ترا چون بدل لُجّه خون

با دلى غرقه بخون حيدر كرار گريست

بود ذكر عطشت پيشتر از خلقت آب

ايكه ابر، از غم تو بر سر كهسار گريست

پيش دريا چو نظر كرد بحالت عباس

خون دل در عوض اشك ، علمدار گريست

گرچه از تاب تب و سوز عطش اشك نداشت

از غم بيكسيت نرگس بيمار گريست

برزمين ماند تنت ثابت و سيار سرت

هم به سر هم به تنت ثابت و سيار گريست

از همه بيش ((مؤ يّد)) دل زينب مى سوخت

كه چو شمعى كه بگريد به شب تار گريست(٣٣)

مجلس گريه

مرحوم آية الله آشيخ جعفر شوشترى رضوان الله تعالى عليه در كتاب خصائص الحسينه در ارتباط با گريه پيغمبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قبل از تولد امام حسينعليه‌السلام مى فرمايد: مسجد پيغمبر و در اينجا مرثيه خوان گاهى جبرئيلعليه‌السلام بود، و گاهى پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و گاهى ملك قطر زمين ، و گاهى دوازده ملك كه بصورت مختلف آمدند و مرثيه حضرت را گفتند، و گاهى همه ملائكه چنانكه در خبر است كه هيچ ملكى باقى نماند، مگر اينكه آمد و تعزيت آن حضرت را به فرزندش حسينعليه‌السلام گفت و اين مجالس در تحت ضبط و حصر نيامده ، و هر چه بخواهم به عدد در بياورم اين مجالس نبويّه را از حيثيت احوال ، امكنه و ازمنه و غير آن ، مى بينم ممكن نيست ، زيرا كه از تتبع اخبار چنين ظاهر مى شود كه از اول ولادت حسينعليه‌السلام بلكه از اوّل حملش تمام مجالس پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به مجلس مرثيه آن سرور بود.

در شب و روز، در مسجد و خانه ، و بساتين و كوچه و بازار، و سفر و حضر، در خواب و بيدارى ، گاهى خود بيان ميفرمود از براى اصحاب ، و گاهى از ملائكه استماع مى نمود، گاهى به خاطر مى آورد، پس آه مى كشيد، گاهى تصور حالات او را مى نمود. پس گاهى مى فرمود: گويا مى بينم او را كه استغاثه مى كند و كسى ياريش نمى كند، و گاهى مى فرمود: گويا مى بينم اسيران را كه بر شتران سوارند، و گاهى مى فرمود: گويا مى بينم كه سر او را هديه از براى يزيد ميبرند، پس هر كس نظر كند به آن سرو فرحناك شود، در ميان زبان و قلبش خدا مخالفت اندازد، گاهى مى فرمود: صبركن اى اباعبدالله(٣٤)

چشم ما چشمه اشك است و دل ما خون است

ز حديثى كه از آن خاطره دلها خون است

چه توان بود به جز واقعه كرببلا

كه زيادش دل هر بنده و مولا خون است

تا ابد نهضت مردانه و خونين حسين

ثبت بر صفحه تاريخ جهان با خون است

هر دلى خون شود از اين غم جانسوز ولى

بيشتر از همه دلها دل زهرا خون است

چه بلا خواست كه در ساحل درياى فرات

زكران تا به كران ساحل دريا خون است

گوش تا مى شنود، زمزمه واعطشاست

چشم تا مى نگرد دامن صحرا خون است

تشنه گان را ز عطش خون دل از ديده رود

آب ناياب و بود آنچه كه پيدا خون است

ساقى تشنه لبان خفته بر آب ولى

عوض آب روان بر لب سقا خون است

وه چه زيباست رخ شبه پيمبر اما

زچه رو پرده آن صورت زيبا خون است

زدم از خون دل اين نامه جانسوز رقم

كه ((مويّد)) دلم از اين غم عظمى خون است(٣٥)

گريه هنگام تولد

حضرت صفيه دختر عبدالمطلبعليهما‌السلام فرمود: من قابله حضرت امام حسينعليه‌السلام بودم. وقتى كه آن حضرت متولد شد، حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: اى عمه فرزندم را بياور ببينم گفتم : يا رسول الله هنوز آن را پاكيزه نكرده ام حضرت فرمود: تو آن را پاكيزه كنى ؟! خدا آن را پاكيزه و مطهر خلق كرده وقتى كه قنداقه حضرت امام حسينعليه‌السلام را خدمت آن حضرت بردم ، قنداقه را در دامن گذاشت و زبان مبارك خود را در دهان حضرت امام حسينعليه‌السلام نهاد، آنحضرت چنان مى مكيد كه گويا شير و عسل از زبان آن حضرت به دهان آقازاده ميآيد. بعد پيشانى و ميان دو ديده او را بوسيده و قنداقه حضرت را بمن داد، در اين هنگام صداى گريه حضرت بلند شد و سه مرتبه فرمود: خدالعنت كند گروهى را كه تو را شهيد مى كنند. گفتم : پدر و مادرم فداى شما شوند، چه كسى او را خواهد كشتفرمود: باقى مانده جمعى از ظالمان و ستمگران بنى اميه(٣٦)

ايكه چشم ملك العرش براى تو گريست

در فلك عيسى مريم به عزاى تو گريست

چون على چشم خدا بود برايت گريان

ميتوان گفت براى تو خداى تو گريست

آدم بوالبشر از بهر تو شد نوحه سرا

چونكه بشنيد ز جبريل رثاى تو گريست

بسكه جانسوز بود واقعه كرببلات

آب آتش شد و آتش به هواى تو گريست

تا سرت را به بسر نيزه اعداد ديدند

آسمان نعره زد و چرخ به پاى تو گريست

چه مگر ديد در آن روز امام سجّاد

كه چهل سال پس از كرببلاى تو گريست

بيشتر از همه كس اى پسر خون خدا

پسرت مهدى موعود براى تو گريست(٣٧)

فطرس ملک

وقتى كه حضرت سيدالشهداءعليه‌السلام متولد شد، خداوند تبارك و تعالى حضرت جبرئيلعليه‌السلام را با هزار ملك بر پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نازل فرمود كه به پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تهنيت گويد. همينطورى كه حضرت جبرئيلعليه‌السلام بر پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نازل مى شد گذرش به جزيزه اى كه فطرس يكى از ملك مقرب كه از حاملان عرش الهى بود كه بر اثر اشتباهى كه از او سرزده بود و در آن جزيزه زندان شده بود و بالش ‍ شكسته بود و به عذاب گرفتار بود و در بعضى روايات به مژه هاى چشمش ‍ معلق و آويزان بود و از زير او دود بدبويى مى آمد افتاد.

فطرس وقتى كه جبرئيلعليه‌السلام را با ملائكه ها ديد، گفت : اى جبرئيل با اين همه ملك كجا مى روى ؟! آيا خبرى شده ؟

حضرت جبرئيلعليه‌السلام فرمود: خداوند متعال به حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نعمتى كرامت فرمود. و مرا فرستاده كه از جانب خودش به او مبارك باد بگويم

فطرس گفت : اى جبرئيل اگر مى شود مرا هم با خود ببريد شايد حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم براى من دعا كند و من از اين گرفتارى نجات پيدا كنم

حضرت جبرئيل (بقول ما دلش سوخت و) فطرس را با خودش به محضر مقدس حضرت رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آورد. وقتى كه خدمت حضرت رسيد از طرف حق تعالى تنهيت گفت در ضمن سفارش حال فطرس را هم خدمت آن بزرگوار كرد. حضرت فرمود: اى فطرس خودت را به اين مولود مبارك بمال كه انشاء الله حالت خوب مى شود. فطرس ، ميگريست و خود را به قنداقه حضرت اباعبداللهعليه‌السلام ماليد، به محض ماليدن متوجه شد پرشكسته اش خوب شد و خدا بخاطر حضرت امام حسينعليه‌السلام توبه اش را قبول كرد. خلاصه بالا رفت و چون به آسمان رسيد گريه مى كرد و صدا مى زد: اى ملائكه ها من آزاد شده حسينم كيست كسى مثل من كه آزاد كرده حسين باشد، بعد برگشت ، و گفت : اى رسول خدا به همين نزديكى هاى مى آيد كه اين مولود را خواهند كشت و روضه كربلا را براى پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تعريف كرد، هم خودش و هم پيغمبر و هم تمام ملائكه ها گريه كردند و بعد گفت : يا رسول الله در مقابل اين حقى كه اين مولود گردن من دارد من ضامن مى شوم كه هر كس به زيارت اين شهيد غريب برود يا اشكى براى او بريزد چه از راه دور و نزديك آن سلام و گريه را به حضرتش ابلاغ كنم(٣٨)

اشكم ز هجر روى تو خوناب شد حسين

مويم ز غصّه رشته مهتاب شد حسين

هر جا كنار آب نشستم زداغ تو

از بسكه سوختم جگرم آب شد حسين

جانسوزتر ز داغ تو ديگر كسى نديد

خورشيد هم ز داغ تو در تاب شد حسين

يادت كه بود مونس جانم به روزها

شبها چراغ گوشه محراب شد حسين

باز آمدم به شام كنار رقيه ات

جائى كه نور چشم تو در خواب شد حسين

تو غرق خون به خاك فتادى و تشنه كام

اما بناى زينبت از آب شد حسين(٣٩)