داستانهايى از گريه بر امام حسين (علیه السلام) جلد ۱

داستانهايى از گريه بر امام حسين (علیه السلام)0%

داستانهايى از گريه بر امام حسين (علیه السلام) نویسنده:
گروه: امام حسین علیه السلام

داستانهايى از گريه بر امام حسين (علیه السلام)

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: على ميرخلف زاده
گروه: مشاهدات: 9603
دانلود: 2907

توضیحات:

جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 42 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 9603 / دانلود: 2907
اندازه اندازه اندازه
داستانهايى از گريه بر امام حسين (علیه السلام)

داستانهايى از گريه بر امام حسين (علیه السلام) جلد 1

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

خبر جبرئيل

حضرت جبرئيلعليه‌السلام پيش از ولادت حضرت سيدالشهداء بر حضرت رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نازل شد، و فرمود: خداوند متعال به تو پسرى ميدهد كه امت تو بعد از تو او را شهيد خواهند كرد. حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم صداى گريه شان بلند شد و فرمود: اى جبرئيل ما به اينچنين فرزندى احتياج نداريم اين حرف و بحث سه مرتبه تكرار شد. حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، حضرت اميرالمؤ منين علىعليه‌السلام را طلبيد و موضوع را با حضرتش در ميان گذاشت حضرت علىعليه‌السلام هم گريه اى كرده فرمود ما به اينچنين فرزندى احتياج نداريم و اين بحث سه مرتبه تكرار شد. حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: يا على در عوض از حسينعليه‌السلام فرزندانى خواهند آمد كه همه امام و وارث آثار پيغمبران و خازنان علوم اولين و آخرين خواهند بود. حضرت اميرالمؤ منينعليه‌السلام خدمت حضرت بى بى دو عالم فاطمه زهراعليها‌السلام تشريف آورده و جريان را براى ايشان تعريف كردند، حضرت زهراعليها‌السلام خيلى ناراحت شد و گريه نمود و فرموند: ما احتياجى به اينجور فرزندى نداريم اين بحث و گفتگو سه مرتبه بين حضرت علىعليه‌السلام و بى بى دو عالم رد و بدل شد و حضرت او را بشارت به فرزندان امام او و پيشوايان و وارثان و خازنان علم نبوت دادند. تا حضرت زهرا سلام الله عليها راضى شد...(٤٠)

خيمه شد از اشك چشم تشنگان دريا

داده پيغام اصغر از گهواره بر سقّا

جسم اصغر گشته آب از قحط آب امشب

اشك خجلت ريزد از چشم رباب امشب

از لب خشك سكينه اين ندا آيد

ناله هر طفل معصومى جدا آيد

با اشاره مشک خشكيده سخن گويد

كودكى با ناله و رنج و محن گويد

خون غيرت در رگ سقّا بجوش آيد

از تمام خيمه ها او را بگوش آيد

نو نهال كوچكى از گلبن زهرا

زير خارى جان دهد لب تشنه در صحرا

تشنگى افكنده آتش در دل دريا

مانده تصوير سكينه بر دل دريا(٤١)

گريه حضرت زهرا (عليها السلام)

حضرت رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به حضرت زهرا سلام الله عليها ولادت حضرت سيدالشهداعليه‌السلام و بعد قضيه كربلا را تعريف نمود و شهادت آن حضرت را بازگو كرد چنانچه خداوند متعال در قرآن به آن اشاره فرمود:(( و وصينا الانسان بوالديه حسنا حملته امه كرها و وضعته كرها )) يعنى ما به انسان وصيت كرديم كه به پدر و مادرش نيكى كند، زيرا مادر، او را با كراهت وضع حمل كرد... در تفسير دارد كه او را با كراهت حمل مى نمود، حضرت زهراعليه‌السلام آن مولود حضرت حسينعليه‌السلام بود كه وقتى فهميد اينكه حمل مى كند به شهادت مى رسد.

بى بى دو عالمعليه‌السلام خيلى ناراحت و مهموم و مغموم و گريان شدند..(٤٢)

دوست دارم در غم سالار مظلومان بگريم

بوسه باران سازم آن لعل لب عطشان بگريم

دوست دارم بر تن پاكى كه شد بعد از شهادت

استخوانش خرد در زير سم اسبان بگريم

دوست دارم بر لب خشكيده اى كاندر سر نى

پيش دشمن خواند با آواى خوش قرآن بگريم

دوست دارم كربلا بودم در آن روز مصيبت

تا براى غربتش با ناله و افغان بگريم

دوست دارم خيمه ماتم كنم بر پا بهر جا

تا بياد خيمه سوزان او از جان بگريم

دوست دارم سر بزانوى غم و ماتم گذارم

تا قيامت در عزايت هم چنان ياران بگريم

دوست دارم نوحه خوان محفل اُنس تو باشم

يا پريشان چون فراز از ماتمت پنهان بگريم

گريه پيغمبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

چون روز هفتم تولد حضرت سيدالشهداءعليه‌السلام شد، حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تشريف آوردند و فرمودند: فرزندم را نزدم بياور. قنداقه حضرت را به دست حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دادند و حضرت گوسفند سياه و سفيدى براى امام عقيقه كرد و يك رانش را به قابله داد و سر مبارك حضرت حسينعليه‌السلام را تراشيد و به وزن موى حضرتش نقره تصدق كرده و خلوق بر سر مباركش ‍ ماليد سپس او را بر دامن خود گذاشت و گريه زيادى كردند و فرمود: اى اباعبدالله خيلى بر من گرانست كشتن تو. اسماء مى گويد: گفتم پدر و مادرم فداى شما باشد اين چه خبرى است كه شما مى فرمائيد؟ و عوض شادى گريه مى كنيد؟!حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: گريه ام براى اين فرزند دلبندم است كه گروهى كافر و ستمكار از بنى اميه او را خواهند كُشت و خدا شفاعت مرا به آنها نمى رساند، و آنها رخنه در دين خواهند كرد، خداوندا از تو مسئلت ميكنم آنچه را كه حضرت ابراهيم در حق فرزندان وذريه اش از تو در خواست كرد، خداوندا دوست بدار دوستان او را و لعنت كن دشمنان آنها را لعنتى كه آسمان و زمين را پر كند...(٤٤)

چشم گريان چشمه فيض خداست

هم پشيمانى از جرم و گناهست

گريه كن از ترس و از خوف خدا

گريه بر هر درد بى درمان دواست

در قيامت چشمها گريان بود

جز همان چشمى كه گريان از خوف خداست

ديگر آن چشمى كه شادان باشد او

آن عزادار حسين مصطفى است

ديگر آن چشمى كه شاد و خرم است

آن چشمى كه از حرام پوشاست

گريه كن بهر حسين شاه شهيد

اشك چشم تو شفاى دردهاست

هر كسى كوثر ببيند خرم است

كوثر هم شاد از عزادار حسين مرتضى است(٤٥)

اشک رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

ام الفضل دختر حارث گفت : خدمت حضرت رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بودم ، عرض كردم يا رسول الله ديشب خواب بدى ديدم حضرت فرمود: چه خوابى ديدى ؟ گفتم ، خواب خيلى بد و سختى بود. حضرت فرمود: چه ديدى ؟ عرض كردم : در خواب ديدم كه پاره اى از بدن شما جدا شد و در آغوش من افتاد.

حضرت فرمود: خواب خوبى ديدى ، از حضرت فاطمه پسرى متولد مى شود كه در آغوش تو مى باشد. بعد امام حسينعليه‌السلام متولد شد و همانطور كه حضرت فرموده بودند، در آغوش من بود. يكروز بر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وارد شدم و حضرت سيدالشهداء را هم با خود برداشته بردم و در آغوش پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گذاشتم ، يك وقت ديدم حضرت دارد اشك مى ريزد. عرض كردم ، پدر و مادرم قربانت گردد يا رسول الله چه شده كه شما را در حال گريه مى بينم ؟!

حضرت فرمود، جبرئيل پيش من بود و به من خبر داد كه گروهى از امتّم اين پسرم را مى كشند.عرض كردم : اين حسين ؟! فرمود: بلى ، همين حسين را، و مقدارى تربت سرخ بود برايم آورد . (٤٦)

غبار غم چرا بگرفته روى گنبد گردون

چرا از ديدگان جارى شده سيلاب اشك و خون

چرا از هر طرف برخاسته طوفانى از ماتم

چرا اوضاع واحوال جهان گرديده ديگرگون امشب

چرا عيسى پريشان گشته در چارم فلك

ملايك از چه ماتم زار و گريانند برگردون

شده برپا عزا در بارگاه كبريا گويى

كه غوغاى عزادارى شد از نه آسمان بيرون

مگر پرپر شده گلهاى گلزار نبى كز غم

هزاران گلستان راست ناله از هزار افزون(٤٧)

خاک كربلا

عايشه مى گويد: حضرت پيغمبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در حال وحى بودند كه حضرت حسينعليه‌السلام وارد شد. و از پشت پيغمبر بالا رفت نشست و مشغول بازى شد. جبرئيل فرمود: اى محمّد امت تو بعد از تو فتنه بپا مى كنند و اين فرزندت را بعد از تو به قتل مى رسانند، آنگاه حضرت جبرئيل دست دراز كرد مقدارى خاك سفيد آورد و فرمود: در اين زمين فرزندت را مى كشند كه اسم آن طف است ، بعد وقتى كه حضرت جبرئيلعليه‌السلام رفت پيغمبر در حاليكه خاك در دست مباركشان بود با حالت گريه به طرف اصحابش (كه ابوبكر و عمر و حضرت امير المؤ منين و حذيفه و عمّار و ابوذر در ميان آنها بود) آمد. اصحاب عرض كردند: يارسول اللّه چرا گريه مى كنيد؟!حضرت فرمود: حضرت جبرئيل به من خبر داد كه فرزندم حسين بعد از من در زمين طّف كشته خواهد شد. و اين تربت را براى من آورد و خبر داد كه همان جا هم دفن مى گردد.(٤٨) از ديده اهل حرم خون گشته جارى

شد وقت ميدان رفتن و وقت سوارى

بسته صف كودكان مو پريشان زنان

گفتا كمى آهسته تر آيم بسويت

كرده وصيت مادرم بوسم گلويت

من ترا زينبم زغم جان بر لبم

از صدر زين سلطان مظلومان نگون شد

آئينه عرش الهى غرق خون شد

از حرم شد بپا بانگ وا غربتا

گلهاى باغ مصطفى گرديده پرپر

صد پاره تن روى زمين عباس و اكبر

شد به دشت بلا حق ز باطل جدا

الله الله يا ثارالله(٤٩)

صداى ناله جانسوز

امّ سلمه مى فرمايد: روزى حضرت رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در خانه من نشسته بود فرمود: هيچكس نزد من نيايد، من منتظر نشسته بودم كه حضرت سيدالشهداءعليه‌السلام داخل شد، ناگهان صداى ناله جگر سوز پيغمبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را شنيدم كه گريه ميكرد. وقتى من با خبر شدم ، ديد حضرت حسينعليه‌السلام در آغوش و پهلوى حضرت نشسته و حضرت دست به سر مبارك حسينعليه‌السلام مى كشد و گريه مى كند رفتم جلو و عرض كردم : آقاجان بخدا قسم وقتى كه وارد شد من متوجه نشدم حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: الآن حضرت جبرئيلعليه‌السلام با ما در خانه بودو گفت : آيا حسين را دوست دارى ؟ گفتم : بله دوستش دارم نه بخاطر دوستى دنيا. حضرت جبرئيلعليه‌السلام فرمود: امت تو در سرزمين كربلا او را مى كشند. بعد مقدارى از خاك آن زمين را آورد و به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نشان داد.(٥٠)

قبيله بنى اسد با اشگ ديده

در جستجوى پيكرى در خون طپيده

سرتاى دشت بلا محراب خونست

پوشيده از گلهاى سرخ و لاله گونست

كبر و اصغرش جسم آب آورش

الله الله يا ثارالله(٥١)

خاک اشك زا

حضرت علىعليه‌السلام فرمود: يكروز خدمت حضرت پيغمبراكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وارد شدم ، ديدم چشمان مبارك حضرت گريان است ، عرض كردم : پدر و مادرم فداى شما اى پيغمبر خدا چه شده ؟! آيا كسى شما را ناراحت كرده ؟! چرا گريه مى كنيد؟! حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: چند لحظه قبل حضرت جبرئيلعليه‌السلام نزد من آمده بود و به من فرمود: حسين در (كنار) شّط فرات كشته مى شود بعد فرمود: آيا مى خواهى از تربتش استشامم كنى ؟گفتم : بله دستش را دراز كرد و مشتى از آن خاك برداشت و آن را به من داد مقدارى بوئيدم ، بى اختيار اشكم جارى شد و اسم آن سرزمين كربلا است(٥٢)

هر كه شد از سر اخلاص عزادار حسين

نام او ثبت نمايند به طومار حسين

اى خوش آن پاك سرشتى كه غم خود بنهاد

شد در اين عمر پريشاندل و غمخوار حسين

اى خوش آنكس كه حسينى شد و از روى خلوص

پيروى كرد زانديشه و افكار حسين

گر بخوبان جنان فخر فروشند رواست

يارب اين منصب شاهانه زما باز مگير

روز محشر همه ياران و فادار حسين

تا كه پيوسته بمانيم عزادار حسين

گر چه هستيم گنه كار خدايا مگذار

در قيامت دل ما حسرت ديدار حسين(٥٣)

شهيد كربلا

چون دو سال از ولادت حضرت سيدالشهداءعليه‌السلام گذشت ، حضرت رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به سفرى رفت ، پس روزى در اثناء راه ايستاد و فرمود( انالله وانا اليه راجعون ) ( ما از خدائيم و بسوى او باز مى گرديم) . و گريه زيادى كرد. چون سببش را سئوال كردند: فرمود: جبرئيل مرا از زمينى كه نزد شّط فراط است خبر داد كه آن را كربلا ميگويند، فرزندم حسينعليه‌السلام را در آنجا شهيد مى كنند، گويا مى بينم محل شهادتش و موضع دفنش را، و گويا اسيران را سوار بر جهاز شتران سوار مى بينم و سر فرزندم حسين را به هديه مى برند...(٥٤)

چونكه ياد آرم زدشت كربلا با شور و شين

مينمايم گريه از بهر علمدار حسين

هر كس آرد در نظر لب تشنگان كربلا

ميشود آگاه بر اطفال بى يار حسين

روز عاشورا سكينه تشنه لب مشكى گرفت

نزد عمويش اباالفضل وفادار حسين

گفت عموجان تو سقّا باشى و ما تشنه لب

فكر آبى كن عموجان اى سپهدار حسين

حضرت عباس چون بشنيد از وى اين سخن

مشك بگرفت از سكينه آن علمدار حسين

گشت وارد در شريعه ساقى لب تشنگان

مشك را از آب پر كرد آن وفادار حسين

كف بزير آب برد و خواست نوشد از فرات

ياد آورد آنزمان از دختر زار حسين

مشك بر دوش آب ناخورده شدى از شط برون

شد سوار آنگاه گفت اى حى دادار حسين

من رسانم آب را در خيمه آل رسول

بهر آن لب تشنگان اطفال بى يار حسين(٥٥)

سيدالشهدا عليه‌السلام

پس از مراجعت از سفرى حضرت رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با حزن و اندوه بالاى منبررفت حضرت حسن و حسينعليه‌السلام را هم به همراهش بالاى منبر برد، پس خطبه اى خواند و موعظه نمود، پس دست راست بر سر حسنعليه‌السلام و دست چپ را بر سر حسين گذاشت و فرمود: خدايا، محمد بنده و پيغمبر تو است ، و اين دو نفر از نيكان عترت منند. و اخيار عشيره من ، و بهترين ذريه من و كسانى كه بعد از خود در ميان امت مى گذارم و بدرستى كه جبرئيل به من خبر داد كه اين پسر را به زهر مى كشند، و اين ديگرى را به شمشير شهيد مى كنند. خدايا شهادت را بر او مبارك گردان و او را سيد الشهدا قرار ده به قاتل او بركت مده و آنها را به اسفل درك جهيم برسان راوى گويد: سپس صداى ناله و گريه از اهل مسجد بلند شد، حضرت فرمود: ايها الناس بر او گريه مى كنيد و او را يارى نمى كنيد؟ خدايا تو ياور او باش ، اى مردم من دو چيز نفيس يا سنگين در ميان شما مى گذارم ، يكى كتاب خدا و ديگرى عترت خود را كه ميوه دل و ثمره فواد من هستند و آن دو از هم جدا نميشوند، تا بر حوض به من وارد شوند. آگاه باشيد كه از شما سئوال نمى كنم ، مگر آنچه مرا خدا امر كرده است ، و آن اين است كه سئوال مى كنم از شما مودّت و دوستى آنها. پس بترسيد از اينكه به نزد من آييد و حال اينكه به عترت من اذيتى كرده باشيد و به ايشان ظلم تعدى كرده باشيد(٥٦)

مى روم از سر كوى تو و خون ميگريم

با دل غم زده از سوز درون ميگريم

همه اشيا نگرانند به گرييدن من

تو هم از خاك به بين عمه كه چون ميگريم

كاروان عازم راه است و من خسته هنوز

بر سر قبر تو افتاده و خون ميگريم

آمدم با تو در اين غمكده شام ولى

ميروم بى تو و از سوز درون ميگريم

عمه جان منكه بهر رنج و غمى كردم صبر

ديگر تو بى از هجر صبر و سكون ميگريم

همچو مرغ سحر از داغ غمت مينالم

همچو ابر از ستم چرخ نگون ميگريم

آنچه در سينه غم عقده بهم پيوستم

چون مجال آمده در دست كنون ميگريم

ديگر از گريه و زارى نكند كس منعم

فارغ از سرزنش دشمن دون مى گريم

خود بدست خودم ايدختر ناكام حسين

كردمت دفن وزين درد فزون مى گريم

هر زمان سوگ رقيه ز (مؤ يد) شنوم

سخت مينالم و زاندازه برون مى گريم(٥٧)

گل خوشبو

روزى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در منزل حضرت زهراعليه‌السلام تشريف داشتتند، درحالى كه حضرت امام حسينعليه‌السلام در دامن آن جناب بود، حضرت گريه زيادى كردندو به سجده رفتند و بعد فرمودند: اى فاطمه ، اى دختر در اين ساعت و در همين مكان خداوند على اعلا به توسط جبرئيل به من فرمود:

اى محمد آيا حسين را دوست دارى ؟

گفتم : بلى نور ديده و گل خوشبو و ميوه دل و پرده ما بين ديدگان من است جبرئيل در حالى كه دست بر سر حسين گذاشته بود فرمود: اى محمد او را در سرزمين كربلا شهيد...(٥٨)

من از بهر غريبان ناله ها اندر جگر دارم

بهر صبح و مسا از دل نواى پر شرر دارم

دل زارم بسى پر خون براى بيكسان باشد

بدامن هر زمان جارى مدام اشك از بصر دارم

به بينم گر غريبى را بكنجى واله و محزون

بياد غربت طفل حسين خون جگر دارم

فغان زاندم كه طفل نورس شاهنشه خوبان

بگفتا عمه جان من شوق ديدار پدر دارم

ز وصل روى بابم عمه جان خونشد دلزارم

شب و روز از غم هجرش دو چشم پر گُهر دارم

ندارم آرزوئى غير وصل باب اندر دل

بسى شكوه از اين قوم لعين پر شرر دارم

مگر ما را نباشد خانه كاندر كنج اين ويران

كه خشت خام جاى بستر اندر زير سر دارم

در آندم راءس پر خون پدر شد در برش ‍ حاضر

بگفتا جان بابا از فراقت ديده تر دارم(٥٩)

گريه پدر و دختر

حضرت زهراعليه‌السلام حضرت سيدالشهدا را بغل كرده بودند، حضرت رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حضرت را از بغل دختر گرامشان گرفتند گريه كردند و فرمودند: خدا قاتلين تو را لعنت كند. خدا كسانى را كه لباسهايت را از تنت در آورند لعنت كند. خدا بكشد آن كسانى را كه همديگر را بر عليه تو كمك مى كنند. حضرت زهراعليه‌السلام ناراحت و گريان شدند و فرمودند: اى پدر چه مى فرمائيد؟ حضرت فرمودند. دخترم مصيبت هائى كه بعد از من و تو به او مى رسد و اذّيتها و ظلم ها و مكرها و تعّدى هائى كه متوجهش مى گردد را به ياد آوردم ، او در آن روز در ميان جمعى مردان كه جملگى همچون ستارگان درخشانند بوده و همگى به طرف مرگ و كشتن حركت مى كنند، گويا اكنون لشكرآنهارا كاملا مى بينم و به جايگاه و محل دفن ايشان مى نگرم

حضرت زهراعليه‌السلام گريان فرمودند: اى پدر جائى را كه مى فرمائيد كجاست ؟ حضرت فرمود: به آنجا كربلا مى گويند. و آن زمين براى ما و امت موجب اندوه و بلاست ، بدترين افراد امت من بر آنها خروج مى كنند.

اگر تمام اهل آسمانها و زمين شفيع يك نفر از اين گروه شرور باشند، شفاعتشان پذيرفته نميشود و بطور قطع تمام آنها در جهنم جاويد خواهند ماند.

حضرت فاطمهعليه‌السلام فرمود: پدر اين طفل كشته خواهد شد؟! حضرت فرمود: بله دخترم ، قبل از او كسى اينطور كشته نشده كه آسمانها و زمين و فرشتگان و حيوانات وحشى و ماهى هاى دريا كوهها برايش گريه كنند. اگر اين موجودات ماءذون بودند پس از شهادت اين طفل هيچ نفس كشى روى زمين باقى نمى ماند و گروهى از دوستان خواهند آمد كه در روى زمين كسى از آنها اعلم به خدا نبوده و... و حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و حضرت زهراعليه‌السلام صداى به گريه بلند نمودند...(٦٠)

كاش بودم تا كنم جانرا فدايت يا حسين

يا فداى دست عباس دلاور ميشدم

چون نبودم اشك ريزم در عزايت يا حسين

كاش اندر كربلا بودم تو را يارى كنم

گويمت لبيك و در راهت فدا كارى كنم

در ره عبد سياهت خون خود جارى كنم

چون نبودم كربلا شاها عزادارى كنم

كاش بودم زائر كرببلايت يا حسين

كاش بودم تا بلاگردن اصغر مى شدم

يابقربان قد رعناى اكبر ميشدم

يا نثار قاسم و هم عون و جعفر ميشدم

ميشدم ملحق بخاك كشته هايت يا حسين

كاش بودم ميخريدم تير عشقت را بجان

دست از جان ميكشيدم بر حيات جاودان

مينهادم سر بكويت بر طفيل عاشقان

مشت خاكى ميشدم در سايه اين آستان

بر اميد عزّت روز لقايت يا حسين

كاش بودم از غلامان سياه و موكبت

كاش بودم جبهه ساى خاك سم مركبت

كاش بودم تا رسانم آب سردى بر لبت

كاش بودم تا رهانم آتش تاب و تبت

كاش بودم آشناى آشنايت يا حسين(٦١)

ريحانه پيامبر

حديث مفصلى از ابن عباس نقل كرده اند كه :

روزى حسين گريه كنان خدمت مادرش فاطمه آمد و عرض كرد: جدم پيامبر از من سير شده از بس كه به خدمتش رفته ام ، حضرت فاطمهعليها‌السلام فرمود: مادرت فدايت شود مگر چه شده ؟عرض كرد: امروز صبح برادرم حسن را به زانوى راست خود نشانيد و دهان او را بوسيد و مرا به زانوى چپ نشانيد و از دهان من اعراض كرد زير گلوى مرا بوسيد، اى مادر بيا دهان مرا بو كن ببين بوى بدى مى دهد كه جدم دهان مرا نبوسيده حضرت فاطمهعليها‌السلام فرمود: نه اى فرزندم جدت از تو ملالت پيدا نمى كند به خدا قسم بسيار شنيده ام كه جدت مى فرمود: حسين از من است و من از حسين مى باشم تو در گهواره گريه مى كردى پدرم وارد خانه شد فرمود: اى فاطمه ، حسين را ساكت كن آيا نمى دانى گريه او مرا اذيت مى كند مكرر جدت مى فرمود:( اللهم انى احبّه و احب من يحبه) خدايا من حسين را دوست مى دارم و دوست مى دارم كسيكه حسين را دوست دارد. حضرت فاطمهعليها‌السلام : دست حسينعليه‌السلام را گرفت و حضور پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آورد و عرضكرد: بابا آيا شما نمى فرمودى حسين ريحانه من است ، آيا نفرمودى حسين زينت زمين و آسمان است ، آيا نفرمودى بوى بهشت را از حسين مى شنوم فرمود: بلى عرضكرد: حسين از اين رنجيده كه چرا دهان او را نبوسيده اى مثل آنكه دهان برادرش را بوسيده اى فرمود در اين مطلب سرّى است كه مى ترسم دلت بشكند و طاقت نياورى ، عرضكرد شما را به حق خدا سرّش ‍ را بفرما. فرمود: اينك جبرئيل به من خبر داد كه به حسن زهر مى خورانند و من محل زهر خوردن او را بوسيدم و حسين را با تيغ جفا نحر مى كنند، پس ‍ جاى نحر او را بوئيدم همينكه حضرت فاطمهعليها‌السلام اين قضيه را شنيد بلند بلند گريه كرد و به صورت خود لطمه زد و خاك به سر كرد، فاطمه فرمود: حسين را كجا مى كشند؟ فرمود: در زمينى كه آنجا را كربلا مى گويند، عرضكرد: به چه سبب او را شهيد مى كنند؟ فرمود: اهل كوفه نامه هايى براى او مى نويسند كه تو از جانب خدا و پيامبر خليفه مى باشى به سوى ما بيا، همينكه مى رود او را با لب تشنه شهيد مى كنند. هر چه صدا مى زند آيا كسى هست ما را يارى كند كسى جوابش نمى دهد عاقبت او را مثل گوسفند ذبح مى كنند، برادران و فرزندان او را شهيد مى كنند، سرهاى آنها را بالاى نيزه مى كنند، فاطمه فرياد برآورد پس تمام مردم به گريه درآمدند جبرئيل نازل شد يا محمد خدا به تو سلام مى رساند و مى فرمايد فاطمه را ساكت كن كه ملائكه آسمانها را به گريه درآورد و مى فرمايد و به عزت و جلالم قسم كه شيعيانى براى او خلق مى كنم كه مالها و جانهاى خود را در راه عزا و زيارت او انفاق كنند، آگاه باش كه هر كس او را بعد از شهادتش زيارت كند به هر قدمى كه برمى دارد ثواب يك حج مقبول برايش نوشته مى شود و هر كس برايش گريه كند ملائكه اشكهاى او را در شيشه هاى بلور ضبط مى كنند و روز قيامت كه مى شود و آتش جهنم شعله مى كشد به او مى گويند: اى دوست خدا بگير اين اشكى است كه در مصيبت مولايت حسين ريخته اى و از آتش آزاد شدى ، پس يك قطره از آن اشكها را به آتش جهنم مى زنند آتش جهنم پانصد سال راه از آن بنده دور مى شود. پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به حضرت فاطمهعليها‌السلام اين بشارتها را داد فاطمه سجده شكر به جاى آورد حسين عرضكرد يا جداه جزاى آنها در نزد شما چيست ؟ فرمود: من آنها را در نزد خدا شفاعت مى كنم رو به پدر بزرگوارش ‍ كرد و فرمود: شما چه مى كنى ؟ فرمود: من هم آنها را از آب كوثر سيراب مى كنم ، از برادرش امام حسن پرسيد شما چه مى كنى ؟ فرمود: من داخل بهشت نمى شوم مگر با آنها داخل شوم

حضرت فاطمهعليها‌السلام هم فرمود: به عزت پروردگارم قسم و به حق پدر و شوهرم من جلوى در بهشت با چشم گريان مى ايستم تا خداوند مرا شفيع آنها كند. حضرت سيدالشهداء هم فرمود: به حق جد و پدرم قسم من هم از خدا سؤ ال مى كنم كه قصرهاى آنها در بهشت مقابل قصر خودم باشد.(٦٢)