قصه های قرآن به قلم روان

قصه های قرآن به قلم روان0%

قصه های قرآن به قلم روان نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: مفاهیم قرآنی

قصه های قرآن به قلم روان

نویسنده: محمد محمدی اشتهاردی
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 36694
دانلود: 6862

قصه های قرآن به قلم روان
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 27 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 36694 / دانلود: 6862
اندازه اندازه اندازه
قصه های قرآن به قلم روان

قصه های قرآن به قلم روان

نویسنده:
فارسی

این کتاب از آثار مرحوم محمد محمدی اشتهاردی میباشد. ایشان شرح و داستان زندگی پیامبر اکرم را به همراه داستان زندگی بیست و شش تن از پیامبران دیگر که نامشان به طور صریح در قرآن آمده را در کنار داستانهای دیگری که در قرآن آمده با قلمی روان به رشته تحریر در آورده اند.

آخرین حج و آخرین پیام پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

سال دهم هجرت فرا رسید، در حقیقت این سال، سال وداع پیامبر و سال نتیجه گیرى، و تعیین رهبر و جانشین و سال كامل شدن دین و سال اتمام حجت بود، پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با زحمات شبانه روزى و طاقت فرساى خود، بار مسؤولیت بزرگ رسالتش را به پایان رساند و به بهترین وجه موفق گردید، زمینه پیروزى اسلام را در جهان ایجاد نماید و سرتاسر جزیرة العرب تحت پرچم اسلام در آمد و مى رفت كه انقلاب اسلامى از مرزها صادر گردد و جهانگیر شود. اینك به طور فشرده نظرى به ماجراى حجة الوداع و غدیر مى افكنیم:

پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در سال دهم هجرت از طرف خدا مأمور شد كه شخصاً در مراسم حج شركت كند و آن چه از احكام حج و هدف از حج هست به مردم ابلاغ نماید، و پیرایه ها را از این عبادت سیاسى - عبادى دور سازد، و اعلام شد كه آخرین حج (و آخرین سال عمر) پیامبر است، مردم از اطراف و اكناف در حج آن سال شركت كردند، علىعليه‌السلام كه به یمن رفته بودند، با ۳۴ قربانى و جزیه اى كه از مردم نجران گرفته بود، به پیامبر پیوست، در مدینه و طول راه، هفتادهزار مسلمان به پیامبر پیوستند، و در مكه بیش از صدهزار مسلمان، اجتماع كرده و حج را با پیامبر انجام دادند، نداى لبیك و شعار توحید، سراسر مكه و عرفات و منى را فرا گرفت. پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در عرفات و در فرصت هاى مناسب دیگر براى مردم خطبه خواند و سخنرانى كرد و مطالب و دستورهاى مهم اسلام را براى آن ها بیان نمود، به خصوص پیروى از قرآن و سنت را تأكید كرد و در آخر با انگشت شهادت به آسمان اشاره كرد و گفت: خدایا شاهد باش كه من پیام هاى تو را به مردم ابلاغ نمودم.(۹۴۲)

ماجراى غدیر خم و تعیین جانشین

پس از مراسم حج، مسلمانان آماده حركت به بلاد و شهرهاى خود شدند و پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عازم مدینه گردید. وقتى كه كارمان پیامبر به سرزمین غدیر خُم (پنج كیلومترى جُحفه) رسید، جبرئیل از طرف خدا فرود آمد و آیه ۶۷ سوره مائده را بر پیامبر نازل كرد:

( یا أَیهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیكَ مِن رَّبِّكَ وَ إِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ یعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ؛ )

اى پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، به طور كامل به مردم برسان و اگر نكنى، رسالت او را انجام نداده اى، خداوند تو را از (خطرات احتمالى مردم) حفظ مى كند.

بیابان غدیر در حقیقت چهارراهى بود كه مردم حجاز را از هم جدا مى كرد، راهى به سوى مدینه و راهى به عراق و راهى به مصر و راهى به یمن.

پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دستور توقف داد، اعلام كرد آن ها كه جلوتر رفته اند برگردند و آن ها كه نرسیده اند، برسند. جمعیتى بالغ بر ۹۰ هزار و به قول بعضى ۱۱۴ هزار و به قول بعضى دیگر ۱۲۰ هزار یا ۱۲۴ هزار نفر در آن بیابان سوزان، همه در انتظار بودند، تا ببینند پیامبر مى خواهد چه امر مهمى را ابلاغ كند.

روز پنجشنبه ۱۸ ذیحجه بود كه به دستور پیامبر منبرى از جهاز شتران ترتیب داده شد. پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بر فراز آن رفت و پس از حمد و ثنا و مطالب دیگر...، ناگهان خم شد دست علىعليه‌السلام را گرفت و بلند و فرمود:

فَمَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ؛

هر كس كه من مولا و رهبر او هستم على مولا و رهبر او است.

این جمله را سه بار و به گفته بعضى چهار بار تكرار كرد، آن گاه در حق دوستان علىعليه‌السلام دعا و در حق دشمنانش نفرین نمود، سپس اعلام كرد كه این موضوع را حاضران به غایبان برسانند.

پس از آن، مسلمانان به دستور پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با شور و هیجان به حضرت علىعليه‌السلام رسیده و مقام امامت و رهبرى آن حضرت را پس از پیامبر به او تبریك و تهنیت مى گفتند.(۹۴۳)

به این ترتیب، آیین اسلام، توسط پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پس از تعیین جانشین، به طور كامل به پایان رسید، و آن چه بر عهده پیامبر اسلام گذاشته شده بود، انجام پذیرفت.

پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در خطبه غدیر به خصوص درباره دو چیز وصیت كرد، فرمود:

من از میان شما مى روم و دو چیز گرانقدر را در میان شما مى گذارم اگر به آن دو عمل كنید هرگز گمراه نخواهید شد: اولى كتاب خدا، قرآن كه به ریسمان وحى متصل است و دومى عترت من ( ائمه اطهارعليهم‌السلام ).(۹۴۴)

این وصیت با عنوان حدیث ثقلین معروف است كه شیعه و سنى آن را نقل كرده اند و از مسلمات تاریخ اسلام مى باشد.

آن گاه آیه ۳ سوره مائده نازل گردید:

( الْیوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِینَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِیتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِینًا؛ )

امروز، آیین شما را كامل و نعمت خود را بر شما تمام كردم و خشنود گشتم كه اسلام دین شما باشد.

پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تكبیر گفت: ، در این هنگام مردم با شور و هیجان نزد علىعليه‌السلام آمده و او را به این مقام (رهبرى پس از پیامبر) تبریك گفتند، از جمله افراد سرشناس یعنى ابوبكر و عمر به محضر علىعليه‌السلام آمدند و هر كدام جداگانه گفتند:

بخٍّ بخٍّ لَك یابنَ ابى طالِبٍ اَصبَحتَ وَ امسَیتَ مَولاى وَ مَولا كُلُّ مُؤمِنٍ وَ مؤمنةٍ؛

آفرین بر تو باد، آفرین بر تو باد اى فرزند ابوطالب كه صبح و شام كردى در حالى كه رهبر من و تمام مردان و زنان مسلمان شدى.(۹۴۵)

عذاب فورى اعتراض كننده به رهبریت علىعليه‌السلام

قرآن در سوره معارج (هفتادمین سوره قرآن) در سه آیه آغاز آن، به ماجراى عذاب فورى اعتراض كننده به ماجراى غدیر و رهبریت حضرت علىعليه‌السلام اشاره كرده و مى فرماید:

سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ - لِّلْكَافِرینَ لَیسَ لَهُ دَافِعٌ - مِّنَ اللَّهِ ذِى الْمَعَارِجِ؛

تقاضاكننده اى تقاضاى عذابى (براى خود) كرد كه آن عذاب رخ داد، این عذاب مخصوص كافران است، و هیچ كس نمى تواند آن را دفع كند، از سوى خداوندى كه فرشتگانش به سوى آسمان صعود مى كنند.

بسیارى از مفسران و محدثان در ذیل این آیه چنین نقل كرده اند:

پس از ماجراى غدیر، و نصب رهبریت علىعليه‌السلام از جانب پیامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، مردم از اطراف و اكناف، از آن با خبر شدند، یكى از كینه توزان لجوج به نام نعمان بن حارث فهرى(۹۴۶) به حضور پیامبر آمد و گستاخانه چنین گفت: تو به ما دستور به گواهى به یكتایى خدا و رسالتت دادى. ما گواهى دادیم، سپس دستور به نماز و روزه و حج و جهاد و زكات دادى، همه این دستورها را پذیرفتیم، با این همه، راضى نشدى تا این جوان (اشاره به حضرت علىعليه‌السلام ) را جانشین خود و رهبر ما پس از خود نمودى، آیا این دستور از ناحیه خودت است یا از ناحیه خدا؟

پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: سوگند به خدایى كه معبودى جز او نیست، این دستور از ناحیه خدا است.

نعمان كه بسیار خشمگین بود، از پیامبر روى برگردانید و گفت:

اَلّلهُمَّ اءنْ كانَ هذَا هُوَ الحقّ مِن عندكَ فَامطِر عَلَینا حِجارةً مِنَ السماءِ؛

خدایا! اگر این سخن حق است و از ناحیه تو است، سنگى از آسمان بر ما بباران.(۹۴۷)

بى درنگ سنگى از آسمان بر سرش فرود آمد و بر زمین در غلتید و كشته شد. این جا بود كه سه آیه بالا نازل شد.(۹۴۸)

پایان داستان هاى زندگى پیامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم