۱۴. اسلام و ارزش هاى انسانى
معیار انسانیت، آزادى از اسارت شهوات، حیوان بالفعل و انسان بالقوه، بلوغ و تمایلات حیوانى، بحران تكلیف و احساس مذهب، جوان نداى تقدس، دو راهى فضیلت و رذیلت، بلوغ و ظهور استعدادها، آغاز تكالیف دینى، علائم بلوغ طبیعى، بلوغ شرعى بر اساس بلوغ طبیعى، معیار سن در بلوغ شرعى، تقدم بلوغ جنسى دختران بر پسران، عوامل تقدم و تأخیر بلوغ سنت آفرینش در دختران و پسران، هم آهنگى قوانین تشریع و تكوین، تفاوت هاى دختران و پسران، سن آغاز تكلم، رابطه زبان با اندیشه، حد فاصله انسان و حیوان، فزونى هوش دختران بر پسران، ارزش هاى ذوقى و احساسات متضاد، غرایز حیوانى و تمایلات انسانى، نیاز جوان به راهنمایى، قبول یا رد تعالیم الهى، روش هاى افراطى و تفریطى، اسلام و اقناع تمایلات، تحدید غرایز و بقاى تمدن، انسان و وسوسه تجاوز، كشمكش فرد و جامعه، انسان از دیدگاه طبیعى، تعدیل غرایز و كمالات معنوى، مبارزه با هواى نفس، جهاد اكبر، مبارزه هاى انسان، از نفس ملهمه، منشأ آرامش درون، اخلاق در پرتو كف نفس، آزادى از قیود حیوانى، غلبه شهوت بر وجدان، كشمكش هاى درونى، تنزه آزادگان از فریب كارى، اسلام و تكالیف دینى عدل و احساس ایمنى، دنیاى امروز و غرایز، بى اعتنایى به وجدان، زندگى خشونت آمیز، مسابقه تسلیحاتى به جاى اخلاق، شرط حیات انسانى، آزادى از پرستش هوى، دنیاى متمدن و عقاید خرافى، عصر جاهلیت و برترى نژادى، اسلام و تساوى نژاد، برادرى و برابرى، لغزش ابوذر غفارى، خشم رسول اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
، رأى دیوان كشور آمریكا، اعلامیه حقوق بشر، مومنین و قوانین الهى، مردم و قوانین بشرى، قوانین و دل هاى مردم، جهان متمدن و شكنجه سیاه پوستان، اعمال غیر انسانى جنایات وحشیانه، به دار آویختن كودكان، ترجیح مرگ بر زندگى، شرط همزیستى انسان ها، نمونه اى از تعالیم الهى.
(
و نفس و ما سوایها فالهمها فجورها و تقویها قد افلح من زكیها و قد خاب من دسیها
)
قرآن كریم
در فصل گذشته اشاره شد كه مادیون نافى نفس مجردند بشر را یك پدیده صددرصد مادى مى دانند و روحیون به نفس مجرد عقیده دارند و انسان را مجموعه اى از جسم و روح مى شناسند. ولى با وجود این اختلاف، هر دو گروه اتفاق نظر دارند كه معیار انسانیت، صفات مشترك بین انسان و حیوان نیست، بلكه انسانیت وابسته به كمالات معنوى و خلقیات حمیده اى است كه به انسان اختصاص دارد و حیوانات از آن ها بى نصیب اند.
به عبارت دیگر، انسانیت انسان را نمى توان با مقیاس خوردن و نوشیدن، شهوترانى، و لذت، انتقام جویى و غضب، برترى طلبى و تفوق خواهى، و دیگر صفات حیوانى اندازه گیرى كرد، بلكه انسانیت را باید در كمالات روحانى و مكارم اخلاقى و خلاصه در وارى خلق و خوى حیوانى جست و جو نمود. جالب آن كه خلق حیوانى و خوى سبعیت، به هر نسبتى كه در وجود بشر سركوب مى گردد و به عقب رانده شود، انسانیت با فروغ بیشتر و شعاع گسترده ترى آشكار مى گردد.
اگر این درنده خویى ز طبیعت بمیرد
|
|
همه عمر زنده مانى به روان آدمیت
|
مى دانیم كه غرایز و كشش هاى حیوانى، به مراتب از عقل و تمایلات عالى انسانى دست یابند، داراى مكارم اخلاق باشند، و مدارج كمال را بپیمایند، باید خویشتن را از بندگى و اسارت شهوات برهانند، تسلیم بى قید و شرط خواهش هاى حیوانى نشوند، تمایلات غریزى را تعدیل كنند، عنان هواى نفس را در دست بگیرند، و آن را مطیع و مقهور خود سازند.
(
عن على
عليهالسلام
قال: من اعتدلت طباعه صفى مزاجه و من صفى مزاجه قوى اثر النفس فیه و من قوى اثر النفس فیه سما الى ما یرتقیه و من سما الى ما یرتقیه فقد تخلق بالاخلاق النفسانیه و من تخلق النفسانیه فقد صار موجودا بما هو انسان دون ان یكون موجودا بما هو حیوان
)
.
علىعليهالسلام
فرموده: كسى كه طبیعت هاى حیوانى اش معتدل گردد، مزاجش صافى و منزه از تیرگى خواهد شد، و كسى كه مزاجش صاف و خالى از كدورت باشد، روح در آن اثر قوى و عمیق مى گذارد، و كسى كه تأثیر روح در وجودش قوى گردد، راه ترقى و تعالى را مى پیماید و به اوج كمال مى رسد، و كسى كه به كمال خود رسید، متخلق به اخلاق روحانى مى شود، و كسى كه به خلقیات نفسانى و صفات روحانى متصف گردد، انسان خواهد بود با صفات انسانیت، نه آن كه حیوانى باشد با خلق بهمیت.
آدمى، به طور طبیعى، هم حیوان است و هم انسان. غرایز حیوانى و سرمایه هاى انسانى، هر دو، با سرشت بشر آمیخته و در نهادش ریشه فطرى دارند با این تفاوت كه ابتدا غرایز و خواهش هاى حیوانى در وجود آدمى بیدار مى شوند و یكى پس از دیگرى فعالیت خود را آغاز مى كنند و سپس نوبت به نیروى عقل و وجدان اخلاقى مى رسد و تدریجا كشش هاى معنوى و تمایلات عالى انسانى نیز از قوه به فعلیت مى آیند.
طفل، در آغاز زندگى، حیوان بالفعل و انسان بالقوه است. به همین جهت، در آن زمان مورد توقع صفات انسانى و مكارم اخلاقى نیست. ولى با رشد تدریجى بدن، نیروى درك نیز رفته رفته در وجود طفل رشد مى كند و قدرت تشخیص خوب و بد در وى شكوفان مى گردد. در این موقع، وظیفه پدران و مادران است كه در تربیت اخلاقى فرزندان خود كمال مراقبت را معمول دراند و هر دو موردى، به تناسب فهمشان، راه و روش صحیح را به آنان بنمایانند و زمینه صفات انسانى را را در نهادشان پرورش دهند.
با فرا رسیدن دوران بلوغ، مزاج كودكان طوفانى مى شود.
انقلاب و دگرگون همه جانبه اى در جسم و روان آنان پدید مى آید. تمام جنبه هاى حیوانى و انسانى كه در وجودشان نهفته است، بر اثر ترشح هورمون هاى بلوغ ظاهرى مى شوند، و همه ذخایر پنهان، آشكار مى گرداند.
تحول بلوغ به جسم نوجوانان قوت و توان مى بخشد. نیروى بدن را تقویت مى نماید، و استخوان ها و عضلات را به طور جهشى رشد مى دهد. بر اثر بلوغ، میل به غذا و قدرت هضم و حذب فزون مى شود. شهوت جنسى به شدت به هیجان مى آید. تمام وجود جوان را قضیه مى كند، و مانند آتش زبانه مى كشد. قوه غضب، هم مانند انبارى باروتى مى شود كه هر لحظه در خطر انفجار باشد، كوچك ترین عامل مى تواند خشم جوان را تحریك كند، او را به كارهاى خطرناكى وادار سازد، و حوادث غیر قابل جبرانى به با بیاورد. سایر غرایز نیز به نوبه خود گسترش مى یابند و در شعاع وسیع ترى فعالیت خویش را آغاز مى كنند. به طور خلاصه، ترشح هورمون هاى بلوغ، تمام نیروهاى حیوانى و استعدادهاى بهیمى را در وجود آدمى بسیج مى كنند و همه آن ها را از قوه به فعلیت مى آورند.
به موازات آشكار شدن خواهش هاى غریزى و صفات حیوانى، فطرت ایمانى و تمایلات عالى اخلاقى نیز بر اثر تحول انقلابى بلوغ بیدار مى شوند واز پس پرده اختفا بیرون مى آیند، در ضمیر نوجوانان اظهار وجود مى كنند، و با نداى درونى و جذبه هاى روحانى، جوانان را به ایمان و تقوا مى خوانند و به راه مكارم اخلاقى و فضایل انسانى مى كشانند.
موریس دبس مى گوید: گویا همه روان شناسان در این نكته متفق القول اند كه مابین بحران تكلیف و جهش ناگهانى احساسات مذهبى ارتباطى وجود دارد و در این اوقات، یك نهضت مذهبى، حتى نزد كسانى دیده مى شود كه سابق بر این نسبت به مسائل مربوط به مذهب و ایمان لاقید و بى تفاوت بوده اند. حداكثر این احساسات مذهبى در حدود ۱۶ سالگى پیدا مى شود. در نزد كسانى كه در دوران كودكى تعلیم و تربیت مذهبى داشته اند، چنین نهضت ناگهانى وجود ندارد، اما عشق به خداوند در آنان شدت مى یابد
.
در حدود ۱۵ یا ۱۷ سالگى، جوانان به نداى تقدس، اخلاق و شجاعت به لرزه مى آیند. آرزومند مى شوند كه جهان را از نو تشكیل دهند. بدى را محو نابود سازند و عدالت مطلق را حكمفرما نمایند
.
ناگفته نماند همان طور كه بروز خواهش هاى غریزى و تمایلات بهیمى در دوران بلوغ به معنى تخلف و به خلق و خوى حیوانى نیست، همچنین، شكفته شدن فطرت ایمانى و كشش هاى اخلاقى نیز معنى وارستگى و تخلق و صفات عالى انسانى را ندارد، بلكه این هر دو زمینه و استعدادى است براى فضیلت و رذیلت.
جوان مى تواند به جنبه هاى انسانى و جهات ایمانى و اخلاقى پشت پا بزند. خود را بى قید و شرط تسلیم غرایز و شهوات نماید، و به خوى حیوانى متخلق گردد. همچنین قادر است به نداى فطرت گوش فرا دارد، از فرمان وجدان اخلاقى اطاعت نماید، تمایلات حیوانى را محدود كند، و به ارزشهاى انسانى دست یابد. تا جوان كدام یك از این دو را برگزیند و مربى چگونه از ذخایر انسانى او بهره بردارى نماید.
نداى ارزش هاى اخلاقى به هیچ وجه این معنى را ندارد كه رفتار جوان آمیخته با تقدس و تقوا باشد، بلكه فقط این را مى رساند كه او براى نیكى حساس تر است. جوانان، در عین این كه براى یك زندگى اخلاقى آماده هستند، براى پستى و رذالت نیز قابلیت دارند. هر مربى و معلمى كه از نداى ارزش هاى اخلاقى جوانان غافل بماند و از این قدرت استفاده نكند، مقصر و بدبخت است
.
خلاصه این كه تحول بلوغ و ترشح هورمون هاى جنسى، تمام استعدادهاى غریزى حیوانى و همه تمایلات فطرى انسانى نوبالغان را شكوفان مى كند و براى بهره بردارى آماده مى سازد. به علاوه، با فرارسیدن بلوغ، ایام طفولیت و طفیلى گرى پایان مى یابد و دوران شب آغاز مى گردد. جوان، از آن پس، حق استقلال و آزادى به دست مى آورد و مسئوول اعمال خود مى شود، شخصا در كارها تصمیم مى گیرد و راه خود را انتخاب مى نماید.
بر اثر بلوغ جنسى، شرایط مسوولیت تحقق مى یابد و نوجوان، لایق آن مى گردد كه مشمول امر و نهى واقع شود و براى اطاعت یا سرپیچى مورد پاداش و كیفر قرار گیرد. به همین جهت، قانون گزار اسلام، بروز علائم بلوغ طبیعى را معیار بلوغ شرعى و آغاز تكالیف دینى قرار داده و بر آن اساس، نوبالغان را به انجام فرایض و ترك محرمات مكلف نموده است. براى روشن شدن مطلب، به موقع است در این باره توضیحى داده شود و ضمنا جهت تقدم بلوغ شرعى دختران بر پسران واضح گردد.
زیست شناسان مى گویند: دگرگونى ها و تغییر شكل هایى كه در تمام بدن بر اثر بلوغ پدید مى آیند، پیدایش یك امر مهم را نشان مى دهند و آن نیروى انتقال حیات و تولید مثل است. عامل اصلى آن، نمودار شدن سلول مولد، یعنى اسپرماتوزوئید (سلول تناسلى مذكر) و اوول یا سلول تناسلى مونث است. ما بین تغییرات بدنى، آن هایى كه معرف تكامل بذر تولید نسل مى باشند، اهمیت بیشترى دارند و یكى از علایم مهم آن، روییدن موهاى مخصوص در اطراف دستگاه تناسلى است.
علامت دیگر این موضوع براى دختركان، پیدایش اولین آثار عادت ماهانه یا قاعدگى است و این علامت نشان مى دهد كه ادوار متناوب رسیدن سلول هاى مولد مونث، در تخمدان، شروع شده است. براى پسران این موضوع وقتى شروع مى شود كه در ترشح مجرا، سلول مولد مذكر، یعنى اسپرماتوزوئید، دیده شود و در واقع بر اثر بلوغ، سلول هاى جوانه زننده و مولد تخم، كه در بیضه ها وجود دارند و از زمان تولد دوران كودكى به حال آسایش قرار داشتند، شروع به تكامل كرده و متوالیا تولید اسپرماتوزویئد مى نمایند
.
ملاحظه مى كنید كه در زیست شناسى، نیروى انتقال حیات و تولید مثال، بزرگ ترین نمود بلوغ طبیعى شناخته شده و علایم بارز آن، یكى روییدن موهاى مخصوص در اطراف آلت تناسلى است و دیگرى، در دختران، پیدایش اولین عادت ماهانه و در پسران ترشح منى است. این نشانه ها، كه علامت بلوغ طبیعى است، معیار بلوغ شرعى نیز هست و در روایات اسلامى و فتاوى فقها، به آن تصریح شده است.
(
عن النبى
صلىاللهعليهوآلهوسلم
قال: على الصبى اذا احتلم الصیام و على المرأة اذا حاضت الصیام
)
.
رسول اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
فرموده است: بر پسران، وقتى محتلم شدند و بر دختران وقتى عادت ماهانه دیدند، روزه واجب مى شود.